#یادی_از_شهدا
بیمعرفتها رفتند!
🌷🌷🌷 ظهر عملیات مطلع الفجر پائین مقر یک رودخانه کوچکی داشت. یوسف آمده بود و داشت دست و صورت خودش را آب می زد.
رفتم کنارش و از احوالش جویا شدم. گفتم: «یوسف چه خبر؟»
جواب داد: «بیمعرفتها رفتن»
متعجب پرسیدم: کیا رفتن؟ گفت: «بیمعرفتها رفتن»
سؤال کردم: «یوسف! کی؟ چی داری می گی؟»
گفت: کاظم سرخ پر، محسن (برادرش)، حسن عشقیان، اسماعیل (یاسینی) و چندین نفر دیگر را اسم برد.
من فکر کردم رفتن پشت خط. گفتم: چرا رفتن؟ کجا رفتن؟ عملیات هنوز تموم نشده.
گفت: «رفتن پیش معشوقشون» با این که داداشش شهید شده بود ولی خم به ابرو نیاورد. واقعاً درس آموز بود.🌷🌷🌷
#شهید_یوسف_سجودی
بیمعرفتها رفتند!
🌷🌷🌷 ظهر عملیات مطلع الفجر پائین مقر یک رودخانه کوچکی داشت. یوسف آمده بود و داشت دست و صورت خودش را آب می زد.
رفتم کنارش و از احوالش جویا شدم. گفتم: «یوسف چه خبر؟»
جواب داد: «بیمعرفتها رفتن»
متعجب پرسیدم: کیا رفتن؟ گفت: «بیمعرفتها رفتن»
سؤال کردم: «یوسف! کی؟ چی داری می گی؟»
گفت: کاظم سرخ پر، محسن (برادرش)، حسن عشقیان، اسماعیل (یاسینی) و چندین نفر دیگر را اسم برد.
من فکر کردم رفتن پشت خط. گفتم: چرا رفتن؟ کجا رفتن؟ عملیات هنوز تموم نشده.
گفت: «رفتن پیش معشوقشون» با این که داداشش شهید شده بود ولی خم به ابرو نیاورد. واقعاً درس آموز بود.🌷🌷🌷
#شهید_یوسف_سجودی