#سبک_زندگی
#سیره_خانوادگی_علمای_دین
#زندگی_مشترک
#سیدهاشم_حداد
💖 چه فایده! برو پیش همسرت
💗 روزی یک بنده خدایی آمد و بین علما نشست، گفت: آقا! ذکری، دستوری به من بده. والد (مرحوم سیدهاشم حداد) این طور بود که اگر کسی میآمد باطنش را میخواند که چگونه است؛ ظرفیتش چقدر است. ظاهرا آن شخص با خانمش بیاحترامی و بدخلقی میکرد. والد خیلی ناراحت شد و گفت: برو. آمدی این جا، میخواهی ذکر و دستور از من بگیری؟ چه فایده! برو پیش همسرت و به او احترام کن؛ رعایت او را بکن. این دست ما امانت است، خیانت و اذیت نکن؛ مثلا ظهر رفتی دیدی غذا تمام شده، حق نداری عصبانی شوی؛ حق نداری مثلا بگویی برای من آب بیاور. اصلا و ابدا. شما برو و این را درست کن.
این بنده خدا مشکلش را فهمید و رفت پیش خانمش. بعد از سه روز آمد و گفت: آقا! دستش را گرفتم و گفتم مرا ببخش. والد گفت: حالا این درست است.
📚 (دلشده، ص119، به نقل از سیدعبدالامیر حداد، فرزند مرحوم سیدهاشم حداد)
#سیره_خانوادگی_علمای_دین
#زندگی_مشترک
#سیدهاشم_حداد
💖 چه فایده! برو پیش همسرت
💗 روزی یک بنده خدایی آمد و بین علما نشست، گفت: آقا! ذکری، دستوری به من بده. والد (مرحوم سیدهاشم حداد) این طور بود که اگر کسی میآمد باطنش را میخواند که چگونه است؛ ظرفیتش چقدر است. ظاهرا آن شخص با خانمش بیاحترامی و بدخلقی میکرد. والد خیلی ناراحت شد و گفت: برو. آمدی این جا، میخواهی ذکر و دستور از من بگیری؟ چه فایده! برو پیش همسرت و به او احترام کن؛ رعایت او را بکن. این دست ما امانت است، خیانت و اذیت نکن؛ مثلا ظهر رفتی دیدی غذا تمام شده، حق نداری عصبانی شوی؛ حق نداری مثلا بگویی برای من آب بیاور. اصلا و ابدا. شما برو و این را درست کن.
این بنده خدا مشکلش را فهمید و رفت پیش خانمش. بعد از سه روز آمد و گفت: آقا! دستش را گرفتم و گفتم مرا ببخش. والد گفت: حالا این درست است.
📚 (دلشده، ص119، به نقل از سیدعبدالامیر حداد، فرزند مرحوم سیدهاشم حداد)