🔸این عَلَمی که بلند شده، نباید بیفتد🔸
📝#خاطره دکتر علی حائری از ملاقات #آیت_الله_حائری_شیرازی با #آیت_الله_سیستانی
🕌 پس از استقرارمان در هتل نجف، پدر غسل زیارت کرد و دشداشۀ سفیدِ بلندی پوشید و به جای عمامه یک دستار سفید به سر کشید. عصا به دست، با آن محاسن سفید، هیبت دلربایی پیدا کرده بودند. به مزاح گفتم: بسان حضرت موسی شدید! لبخند زدند و گفتند: با این هیبت قابل شناسایی ام؟
سری به انکار و لبخند تکان دادم و به سمت حرم راه افتادیم.
🕌 به محض ورود در حرم، پاها را برهنه کردند. سرشان کاملاً پایین بود. چیزی را با صدای بی جوهری تند تند زمزمه میکردند و اشکشان متصل جاری بود. حال عجیبی پیدا کرده بودند. این حال و این حجم از تواضع را نه در حرم رضوی و نه حتی در کربلای معلی ندیده بودم. گویی هیبت امیر مؤمنان را به تمامه درک میکردند. گوشۀ حیاط حرم در آفتاب سوزان نشستند و شروع به خواندن زیارت کردند. به نظرم زیارت جامعه کبیره بود. نمیدانم، هرچه بود، طولانی بود. زیارت که تمام شد، باز با تواضعی زائدالوصف به سمت حرم راه افتادیم. هر دیوار یا دری را که میدیدند گونه ها را متواضعانه به آن می مالیدند. صورت یکسره تَر بود و اشک، دائم سرازیر. سرشان پایین بود و یک لحظه هم سر را بلند نکردند. بوسه ای کوتاه به گوشه ضریح و زیارتی مختصر. بدون آنکه روی برگردانند، سر به زیر و آرام آرام عقب رفتند. حالشان طبیعی نبود. گویا اتفاقی رخ داده بود که من از درک آن عاجز بودم. نماز ظهر را هم همانجا خواندیم.
🕌 در مسیر بازگشت، درست در ورودی، یک فردی که روی ولیچر بود -یک انسان هیکل مندِ نورانی، با جای مهر روی پیشانی بلندش و یک لباس سفید - حال معنوی پدر را که دید، دست پدر را محکم گرفت و بصورت چسباند. میبوسد و می گریست و فریاد میزد: یا ابا صالح مددی! ... یا انصار دین الله مددی! پدر که متوجه حال غریب او شده بودند، آرام دستشان به قلبش کشیدند و پیشانی اش را بوسیدند و گفتند: «یا اخی! سیأتی قريباً، اطمئن، اطمئن، نحن أيضاً ننتظره ...»
آرام شد و دست پدر را بوسید و رها کرد. این مواجهه توجه برخی را به ما جلب کرد؛ مِن جمله، سید جوانی که متوجه شدم دارد پشت سر ما به سمت هتل میآید. در ورودی هتل، خودش را به ما رساند. به من با ته لهجۀ عربی گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» بدون آنکه جواب مشخصی بدهم گفتم: «مطلبی هست؟»
گفت از طرف آیت الله سیستانی است و برای ترتیب ملاقات آمده. یکه خوردیم، گویا پس از دیدار پدر با عبدالمهدی کربلایی (امام جمعۀ کربلا)، ایشان زمان مراجعت ما را به نجف، به دفتر آیت الله اطلاع داده و ایشان آمادگی این دیدار را داشتند. البته شاید کسی از همراهان ما این تقاضا را از عبدالمهدی کرده باشد که من مطلع نبودم.
🕌 بگذریم. به پدر در راه گفتم. ایشان هم کمی غافلگیر شدند. ... بنا شد کسی از دفتر برای راهنمایی بیاید. یک پیرمرد سیه چرده عینکی آمد. فاصلۀ هتل و دفتر آیت الله را پیاده راه افتادیم. جلو کوچه، گیت بازرسی بود. چیزی به عربی گفت، زنجیر را برداشتند و وارد دفتر شدیم. ما که چند نفری بودیم را در اتاق انتظار جای دادند و پدر را بردند. چند دقیقه بعد، دنبال من هم آمدند. گویا پدر سفارش کرده بود. قبل از ورود، کسی به من فهماند که فقط مصافحه کنم. اینجا دست بوسی قدغن است. خیلی ساده، دو زانو در اتاق بزرگی که با موکت پوشیده شده بود، کنار میزی کوچک روی ملحفه ای سفید نشسته بودند. خیلی لاغرتر از آن چیزی که تصور میکردم. پیشانی را بوسیدم و سلام کردم. گویا در خلال صحبت با پدر بودند. پاسخ سلام را دادند. فارسی را روان صحبت میکردند اما با ته لهجۀ غلیظ عربی.
🕌 از مرحوم پدر بزرگ ما -شیخ عبدالحسین حائری- گفتند که ایشان را ندیده بودند، اما به عنوان یک فقیه زاهد متقی در کربلا معروف بودند. بعد، از پدر گفت که مطالب شما را مدتیست پیگیری می کنم. از طرح «فلاحت در فراغت» خبر داشت. می گفت ورود در اینگونه مسائل، روحانیت را واقع بین میکند. از نظریات اقتصادی پدر مطلع بود و میگفت هر چند شاید قابلیت اجرا نداشته باشد اما تحقیقات در این رابطه را برای اسلام مفید می دانم و قائلم از وجوهات میتوان در آن خرج کرد و حمایت خواهند کرد. بعد گفتند: «با این همه، #احترامی که برای شما قائلم، بیشتر به خاطر #مواضعتان و حضور فعالتان در #قضایای_سال_گذشته است (این دیدار در سال 89 واقع شده بود [و منظور ایشان، فتنۀ سال 88 است]).
اندکی تأمل کردند، بعد ادامه دادند:
«این #عَلَم، حالا که بلند شده، #نباید_بیفتد. اگر افتاد دیگر هیچ کس نمیتواند آنرا بلند کند. البته که مسائلی هست که باید بیان شود که حفظ این عَلَم و بیان آن مسائل، مانعة الجمع نیست. شما در شرایطی که مسئولیتی نداشتید و شاید بی مهری هایی دیده باشید، نقش ممتازی ایفا کردید»
(ادامه دارد) ...
منبع: برگرفته شده از کانال تلگرامی آیت الله حائری شیرازی
📝#خاطره دکتر علی حائری از ملاقات #آیت_الله_حائری_شیرازی با #آیت_الله_سیستانی
🕌 پس از استقرارمان در هتل نجف، پدر غسل زیارت کرد و دشداشۀ سفیدِ بلندی پوشید و به جای عمامه یک دستار سفید به سر کشید. عصا به دست، با آن محاسن سفید، هیبت دلربایی پیدا کرده بودند. به مزاح گفتم: بسان حضرت موسی شدید! لبخند زدند و گفتند: با این هیبت قابل شناسایی ام؟
سری به انکار و لبخند تکان دادم و به سمت حرم راه افتادیم.
🕌 به محض ورود در حرم، پاها را برهنه کردند. سرشان کاملاً پایین بود. چیزی را با صدای بی جوهری تند تند زمزمه میکردند و اشکشان متصل جاری بود. حال عجیبی پیدا کرده بودند. این حال و این حجم از تواضع را نه در حرم رضوی و نه حتی در کربلای معلی ندیده بودم. گویی هیبت امیر مؤمنان را به تمامه درک میکردند. گوشۀ حیاط حرم در آفتاب سوزان نشستند و شروع به خواندن زیارت کردند. به نظرم زیارت جامعه کبیره بود. نمیدانم، هرچه بود، طولانی بود. زیارت که تمام شد، باز با تواضعی زائدالوصف به سمت حرم راه افتادیم. هر دیوار یا دری را که میدیدند گونه ها را متواضعانه به آن می مالیدند. صورت یکسره تَر بود و اشک، دائم سرازیر. سرشان پایین بود و یک لحظه هم سر را بلند نکردند. بوسه ای کوتاه به گوشه ضریح و زیارتی مختصر. بدون آنکه روی برگردانند، سر به زیر و آرام آرام عقب رفتند. حالشان طبیعی نبود. گویا اتفاقی رخ داده بود که من از درک آن عاجز بودم. نماز ظهر را هم همانجا خواندیم.
🕌 در مسیر بازگشت، درست در ورودی، یک فردی که روی ولیچر بود -یک انسان هیکل مندِ نورانی، با جای مهر روی پیشانی بلندش و یک لباس سفید - حال معنوی پدر را که دید، دست پدر را محکم گرفت و بصورت چسباند. میبوسد و می گریست و فریاد میزد: یا ابا صالح مددی! ... یا انصار دین الله مددی! پدر که متوجه حال غریب او شده بودند، آرام دستشان به قلبش کشیدند و پیشانی اش را بوسیدند و گفتند: «یا اخی! سیأتی قريباً، اطمئن، اطمئن، نحن أيضاً ننتظره ...»
آرام شد و دست پدر را بوسید و رها کرد. این مواجهه توجه برخی را به ما جلب کرد؛ مِن جمله، سید جوانی که متوجه شدم دارد پشت سر ما به سمت هتل میآید. در ورودی هتل، خودش را به ما رساند. به من با ته لهجۀ عربی گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» بدون آنکه جواب مشخصی بدهم گفتم: «مطلبی هست؟»
گفت از طرف آیت الله سیستانی است و برای ترتیب ملاقات آمده. یکه خوردیم، گویا پس از دیدار پدر با عبدالمهدی کربلایی (امام جمعۀ کربلا)، ایشان زمان مراجعت ما را به نجف، به دفتر آیت الله اطلاع داده و ایشان آمادگی این دیدار را داشتند. البته شاید کسی از همراهان ما این تقاضا را از عبدالمهدی کرده باشد که من مطلع نبودم.
🕌 بگذریم. به پدر در راه گفتم. ایشان هم کمی غافلگیر شدند. ... بنا شد کسی از دفتر برای راهنمایی بیاید. یک پیرمرد سیه چرده عینکی آمد. فاصلۀ هتل و دفتر آیت الله را پیاده راه افتادیم. جلو کوچه، گیت بازرسی بود. چیزی به عربی گفت، زنجیر را برداشتند و وارد دفتر شدیم. ما که چند نفری بودیم را در اتاق انتظار جای دادند و پدر را بردند. چند دقیقه بعد، دنبال من هم آمدند. گویا پدر سفارش کرده بود. قبل از ورود، کسی به من فهماند که فقط مصافحه کنم. اینجا دست بوسی قدغن است. خیلی ساده، دو زانو در اتاق بزرگی که با موکت پوشیده شده بود، کنار میزی کوچک روی ملحفه ای سفید نشسته بودند. خیلی لاغرتر از آن چیزی که تصور میکردم. پیشانی را بوسیدم و سلام کردم. گویا در خلال صحبت با پدر بودند. پاسخ سلام را دادند. فارسی را روان صحبت میکردند اما با ته لهجۀ غلیظ عربی.
🕌 از مرحوم پدر بزرگ ما -شیخ عبدالحسین حائری- گفتند که ایشان را ندیده بودند، اما به عنوان یک فقیه زاهد متقی در کربلا معروف بودند. بعد، از پدر گفت که مطالب شما را مدتیست پیگیری می کنم. از طرح «فلاحت در فراغت» خبر داشت. می گفت ورود در اینگونه مسائل، روحانیت را واقع بین میکند. از نظریات اقتصادی پدر مطلع بود و میگفت هر چند شاید قابلیت اجرا نداشته باشد اما تحقیقات در این رابطه را برای اسلام مفید می دانم و قائلم از وجوهات میتوان در آن خرج کرد و حمایت خواهند کرد. بعد گفتند: «با این همه، #احترامی که برای شما قائلم، بیشتر به خاطر #مواضعتان و حضور فعالتان در #قضایای_سال_گذشته است (این دیدار در سال 89 واقع شده بود [و منظور ایشان، فتنۀ سال 88 است]).
اندکی تأمل کردند، بعد ادامه دادند:
«این #عَلَم، حالا که بلند شده، #نباید_بیفتد. اگر افتاد دیگر هیچ کس نمیتواند آنرا بلند کند. البته که مسائلی هست که باید بیان شود که حفظ این عَلَم و بیان آن مسائل، مانعة الجمع نیست. شما در شرایطی که مسئولیتی نداشتید و شاید بی مهری هایی دیده باشید، نقش ممتازی ایفا کردید»
(ادامه دارد) ...
منبع: برگرفته شده از کانال تلگرامی آیت الله حائری شیرازی
🎬 فیلم بخش اول سخنرانی آیت الله محی الدین حائری شیرازی (رضوان الله تعالی علیه) با عنوان «اخلاق در فضای مجازی»
امروزه #فضای_مجازی جولانگاه بداخلاقی ها و انواع و اقسام منکرات و فسادهاست. در مقابل عده ای در این فضا به نشر معارف دینی و اخلاقی می پردازند.
👌 با توجه به فرمایشات مرحوم #آیت_الله_حائری_شیرازی (رحمة الله علیه) ؛
👈 راهکار عملیاتی برای نشر محاسن اخلاقی و پیشگیری از مفاسد اخلاقی در فضای مجازی چیست؟...
👈 برای شرکت در این چالش به این پیوند زیر مراجعه نمایید 👉
#فضای_مجازی
#اخلاق_در_فضای_مجازی
#آیت_الله_حائری_شیرازی
امروزه #فضای_مجازی جولانگاه بداخلاقی ها و انواع و اقسام منکرات و فسادهاست. در مقابل عده ای در این فضا به نشر معارف دینی و اخلاقی می پردازند.
👌 با توجه به فرمایشات مرحوم #آیت_الله_حائری_شیرازی (رحمة الله علیه) ؛
👈 راهکار عملیاتی برای نشر محاسن اخلاقی و پیشگیری از مفاسد اخلاقی در فضای مجازی چیست؟...
👈 برای شرکت در این چالش به این پیوند زیر مراجعه نمایید 👉
#فضای_مجازی
#اخلاق_در_فضای_مجازی
#آیت_الله_حائری_شیرازی
🔰استاد علی صفایی حائری در نگاه دیگران
🔹#مقام_معظم_رهبری:
ایشان در تفسیر #قرآن صاحبنظر است؛ همچنان که #علامه_طباطبایی (ره) صاحب نظر است.
🔸 #نادر_طالب_زاده (#کارگردان و #مستندساز) :
ایشان کسی بود که به راحتی میتوانست مسیحی را #مسلمان کند.
🔹 #آیت_الله_حائری_شیرازی:
قدر این، نویسنده ، شناخته نشده است. او محتوای #شهید_مطهری را دارد و روش بیان #شریعتی را.
🔸 #رضا_میرکریمی (کارگردان #سینما):
نوع برخورد ایشان و گرمایی که در لحن و نگاه ایشان بود به گونهای بود که انگار ما دوستان قدیمی هستیم که بعد از سالها دوباره همدیگر را دیدهایم.
🔹#حجت_الاسلام_والمسلمین_عالی: مرحوم آقای #علی_صفایی روحانیای بسیار بزرگوار، اخلاقی و متدین بود که تو مسائل #تربیتی #صاحب_سبک بود.
🔸 #علیرضا_داوودنژاد (#کارگردان_سینما):
اگر استاد در وضعیتی مثل امروز که ما در عرصه هنر، سینما، بازار ویدیو و بسیاری از چیزهای دیگر تسلیم واردات شدهایم، بالای سر فرهنگ ما حضور داشت، میتوانست همه را دور هم جمع کند تا در یک فضای صمیمی، خلاقیتها بروز نماید.
➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰
🆔 @ziaossalehin
https://www.instagram.com/p/Cf-N-55sCIR/?igshid=MDJmNzVkMjY=
🔹#مقام_معظم_رهبری:
ایشان در تفسیر #قرآن صاحبنظر است؛ همچنان که #علامه_طباطبایی (ره) صاحب نظر است.
🔸 #نادر_طالب_زاده (#کارگردان و #مستندساز) :
ایشان کسی بود که به راحتی میتوانست مسیحی را #مسلمان کند.
🔹 #آیت_الله_حائری_شیرازی:
قدر این، نویسنده ، شناخته نشده است. او محتوای #شهید_مطهری را دارد و روش بیان #شریعتی را.
🔸 #رضا_میرکریمی (کارگردان #سینما):
نوع برخورد ایشان و گرمایی که در لحن و نگاه ایشان بود به گونهای بود که انگار ما دوستان قدیمی هستیم که بعد از سالها دوباره همدیگر را دیدهایم.
🔹#حجت_الاسلام_والمسلمین_عالی: مرحوم آقای #علی_صفایی روحانیای بسیار بزرگوار، اخلاقی و متدین بود که تو مسائل #تربیتی #صاحب_سبک بود.
🔸 #علیرضا_داوودنژاد (#کارگردان_سینما):
اگر استاد در وضعیتی مثل امروز که ما در عرصه هنر، سینما، بازار ویدیو و بسیاری از چیزهای دیگر تسلیم واردات شدهایم، بالای سر فرهنگ ما حضور داشت، میتوانست همه را دور هم جمع کند تا در یک فضای صمیمی، خلاقیتها بروز نماید.
➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰➰
🆔 @ziaossalehin
https://www.instagram.com/p/Cf-N-55sCIR/?igshid=MDJmNzVkMjY=
Instagram
Instagram
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸«طلبگی» و ماجرای زهیر🔸
زهیر، جزو یاران عادی حسینبنعلی (ع) نیست، او از یاران فرهنگی ایشان است، بالاتر از یاران نظامی. او در در عین حالیکه فرماندۀ میمنۀ لشکر است و فرماندهی نظامی را بر عهده دارد، مدال فرهنگی گرفت! وقتی زهیر برای لشکر سخنرانی کرد، حضرت به او مدال داد. مدال «مؤمن آل فرعون». به او گفت: اگر مؤمن آل فرعون حجت را بر قوم خود تمام کرد، تو هم حجت را بر اینها تمام کردی.
این زهیر است! او در ابتدا عاشورا را نمیخواهد، اما عاشورا زهیر را میخواهد! میبینی؟! اینطوریست ها!
#طلبگی ، مثل ماجرای زهیر است؛ یکی با اینکه نمیخواهد طلبه بشود، از آنجا که میدانند وجودش لازم است، طلبهاش میکنند و همۀ راههای دیگر را بر او میبندند؛ شکارش میکنند!
از آنطرف کسی هست که خودش میخواهد، اما آنها نمیخواهند و او را میپَرانند! مثلاً اتفاقاتی میافتد که به او #بَر_میخورد؛ او هم #قهر_میکند و میرود ...
#آیت_الله_حائری_شیرازی
#طلبه #روحانیت #آخوند #حوزه_علمیه
———————
♨️ #ثبتنام_حوزههای_علمیه رو به #اتمام است.
🔸«طلبگی» و ماجرای زهیر🔸
زهیر، جزو یاران عادی حسینبنعلی (ع) نیست، او از یاران فرهنگی ایشان است، بالاتر از یاران نظامی. او در در عین حالیکه فرماندۀ میمنۀ لشکر است و فرماندهی نظامی را بر عهده دارد، مدال فرهنگی گرفت! وقتی زهیر برای لشکر سخنرانی کرد، حضرت به او مدال داد. مدال «مؤمن آل فرعون». به او گفت: اگر مؤمن آل فرعون حجت را بر قوم خود تمام کرد، تو هم حجت را بر اینها تمام کردی.
این زهیر است! او در ابتدا عاشورا را نمیخواهد، اما عاشورا زهیر را میخواهد! میبینی؟! اینطوریست ها!
#طلبگی ، مثل ماجرای زهیر است؛ یکی با اینکه نمیخواهد طلبه بشود، از آنجا که میدانند وجودش لازم است، طلبهاش میکنند و همۀ راههای دیگر را بر او میبندند؛ شکارش میکنند!
از آنطرف کسی هست که خودش میخواهد، اما آنها نمیخواهند و او را میپَرانند! مثلاً اتفاقاتی میافتد که به او #بَر_میخورد؛ او هم #قهر_میکند و میرود ...
#آیت_الله_حائری_شیرازی
#طلبه #روحانیت #آخوند #حوزه_علمیه
———————
♨️ #ثبتنام_حوزههای_علمیه رو به #اتمام است.