ضياءالصالحين
396 subscribers
10.2K photos
6.6K videos
557 files
4.7K links
«اهمیت فضای مجازی به‌اندازهٔ انقلاب اسلامی است.»
هرکس از شما موقعیت ما را پرسید؛ بگوئید ما در موقعیت تنگه احد هستیم

👇
#اینستاگرام :
instagram.com/ziaossalehin

#توییتر :
twitter.com/ziaossalehin
سایت:
ziaossalehin.ir

کانال آذری:
t.iss.one/az_ziaossalehin_i
Download Telegram
ضياءالصالحين
🆔 @ziaossalehin
#متن_تبلیغی_کانال

تصویری را که میبینید متعلق به جنازه ای است که هنگام برگزار کردن نماز میت ماری می آید به دور سر جنازه حلقه میزند وسایرین هر کاری میکنند نمیتوانند مار را از جنازه جدا کند.به گفته آشنایان جنازه،فرد در زمان حیاطش حق یتیم های صغیر و حق الناس را خورده است و امورات زندگی اش را با مال حرام می گذرانده.خلاصه بعد از چهل و پنج دقیقه مار خودش جنازه را رها میکند و اینبار دنبال راهی به داخل کفن میگشته که سایرین کفن را برای مار باز میکنند و وقتی مار صورت جنازه را میبیند زهر الوده به خون چرکین بر صورت میت میریزد وخود میمیرد." ‎

🆔 @ziaossalehin
#متن_تبلیغی_کانال

📌 دهان پر از "کرم" پیرزن

یکی از غسال ها به نام موسوی می گوید: مدت های زیادی در بخش غسالخانه مسئول تحویل جنازه بودم. اینجا بعضی ها مسئول کشیک شب هستند تا جنازه هایی را که شب توی منزل فوت می کنند و جوازشون توسط دکتر صادر شده و شبانه به بهشت زهرا (س) حمل میشود را تحویل بگیرند.

یک شب یک خانم سالمندی را آوردند که تحویل گرفتیم، فردا صبح که می خواستیم برای شستشو بفرستیم خانم های غسال گفتند که از گوشه دهان این بنده خدا کرم های ریز زنده در حرکت بود، خیلی چندش‌آور بود، از روی کنجکاوی ماجرا را برای یکی از بستگانش که کمی آرام تر بود و آدم با تجربه و دنیا دیده ای به نظر می رسید، تعریف کردم و اون بنده خدا بعد از چند بار استغفار گفت: این خانم مرحومه از بستگان ماست و یک ایراد بزرگ داشت که آدم بسیار بد دهنی بود و دائم به این و آن حرف رکیک و ناسزا می گفت و هیچ کس از زخم زبان اون در امان نبود و حتما دلیلش همین می تواند باشد. از تعجب هاج و واج مانده بودم. آرام از پیرمرد عذرخواهی کردم و به داخل برگشتم. ‎

🆔 @ziaossalehin
#متن_تبلیغی_کانال

🔹کسانیکه برای امور مادی مانند خرید خانه ماشین و رزق و ازدواج و امثال اینها به ایشان مراجعه می کردند می فرمود:

🔹سوره یاسین بخوانید و گاهی امر می کردند صلوات برای حضرتش هدیه کنند و آن را در توسل به امام جواد این امام کریم مجرب میدانستند.

🔴 آیت الله کشمیری ره

🆔 @ziaossalehin
#متن_تبلیغی_کانال

📌مكاشفه علامه حسن زاده املي در قبرستان تاريك شيخان


🔸فرد ناشناس نزد حضرت علامه حسن زاده هنگام شب در قبرستان تاریک شیخان قم که بود؟

🔹حضرت آقاجان علامه استاد آیت الله حسن حسن زاده آملی_اطال الله عمره الشریف_ میفرمایند:

♦️در شبی از نیمه دوم رجب 1388 هجری قمری در حدود سه ساعت از شب رفته، با جناب آقای آیت الله سید حسین قاضی طباطبایی تبریزی برادر زاده مرحوم آیت الله آقای حاج سید علی آقای قاضی،در کنار خیابان ملاقات اتفاق افتاد،با جناب ایشان در اثنای راه از مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی_رضوان الله علیه_ سخن به میان آوردم و سوال از تربتشان کردم.فرمودند:

♦️قبر ایشان در همین شیخان قم نزدیک مرحوم میرزای قمی،صاحب قوانین است و لوح قبر دارد.

♦️من به وقت شنیدن این که لوح قبر دارد،از ایشان نپرسیدم که در کدامت سمت قبر میرزای قمی....

♦️و چون با جناب آقای سید حسین قاضی خداحافظی کردم،شتابان به سوی شیخان رفتم که مبادا درب را ببندند.به آن جا رفتم و بسیاری از الواح قبور را نگاه کردم که بعضی را چون شب بود و برق های آن جا هم بسیار ضعیف بود؛تشخیص دادن بسیار دشوار بود.با خود گفتم:حالا که شب است و تاریک است،باشد تا فردا

♦️آیسا داشتم از شیخان بدر می آمدم ولی آهسته آهسته باز هم نظرم به الواح قبور بود که دیدم شخصی ناشناس از درب شرقی شیخان وارد قبرستان شده است و مستقیم به سوی من می آید،تا به من رسید گفت:

♦️آقا قبر آ میرزا جواد آقا ملکی تبریزی را می خواهید؟

♦️مرا در کنار قبر آن مرحوم برد و از من جدا شد که از قبرستان بدر رود.من بی اختیار تکانی خوردم و مضطرب شدم و ایشان را بدین عبارت صدا زدم و گفتم:

آقا من قبر ایشان را می خواستم،اما شما از کجا می دانستید؟

آن شخص در همان حال که به سرعت به سوی درب غربی شیخان می رفت،صورت خود را برگردانید و نیم رخی به سوی من نمود و گفت:

♦️ما مشتری های خودمان را می شناسیم.....

منبع:#جمع_های_پراکنده 97

🆔 @ziaossalehin
Forwarded from ضياءالصالحين
#متن_تبلیغی_کانال

📌مكاشفه علامه حسن زاده املي در قبرستان تاريك شيخان


🔸فرد ناشناس نزد حضرت علامه حسن زاده هنگام شب در قبرستان تاریک شیخان قم که بود؟

🔹حضرت آقاجان علامه استاد آیت الله حسن حسن زاده آملی_اطال الله عمره الشریف_ میفرمایند:

♦️در شبی از نیمه دوم رجب 1388 هجری قمری در حدود سه ساعت از شب رفته، با جناب آقای آیت الله سید حسین قاضی طباطبایی تبریزی برادر زاده مرحوم آیت الله آقای حاج سید علی آقای قاضی،در کنار خیابان ملاقات اتفاق افتاد،با جناب ایشان در اثنای راه از مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی_رضوان الله علیه_ سخن به میان آوردم و سوال از تربتشان کردم.فرمودند:

♦️قبر ایشان در همین شیخان قم نزدیک مرحوم میرزای قمی،صاحب قوانین است و لوح قبر دارد.

♦️من به وقت شنیدن این که لوح قبر دارد،از ایشان نپرسیدم که در کدامت سمت قبر میرزای قمی....

♦️و چون با جناب آقای سید حسین قاضی خداحافظی کردم،شتابان به سوی شیخان رفتم که مبادا درب را ببندند.به آن جا رفتم و بسیاری از الواح قبور را نگاه کردم که بعضی را چون شب بود و برق های آن جا هم بسیار ضعیف بود؛تشخیص دادن بسیار دشوار بود.با خود گفتم:حالا که شب است و تاریک است،باشد تا فردا

♦️آیسا داشتم از شیخان بدر می آمدم ولی آهسته آهسته باز هم نظرم به الواح قبور بود که دیدم شخصی ناشناس از درب شرقی شیخان وارد قبرستان شده است و مستقیم به سوی من می آید،تا به من رسید گفت:

♦️آقا قبر آ میرزا جواد آقا ملکی تبریزی را می خواهید؟

♦️مرا در کنار قبر آن مرحوم برد و از من جدا شد که از قبرستان بدر رود.من بی اختیار تکانی خوردم و مضطرب شدم و ایشان را بدین عبارت صدا زدم و گفتم:

آقا من قبر ایشان را می خواستم،اما شما از کجا می دانستید؟

آن شخص در همان حال که به سرعت به سوی درب غربی شیخان می رفت،صورت خود را برگردانید و نیم رخی به سوی من نمود و گفت:

♦️ما مشتری های خودمان را می شناسیم.....

منبع:#جمع_های_پراکنده 97

🆔 @ziaossalehin