ضياءالصالحين
🎞 شهید چمران و همسرش غاده...
#عشق_غاده_و_مصطفی
🔸
پس از مدتها یک تئاتر دیدم و حالم خوب شد. کرونا هنوز هست اما چراغ تئاتر تبریز روشن است.
نمایش #نکههای_سنگین_سرب به کارگردانی سعید رضانژاد روایتی است از آشنایی و ازدواج شهید مصطفی چمران با غاده جابر لبنانی که به روزهای حضور چمران در ایران و شهادت او هم میرسد.
عشق، حرف اصلی نمایش است. عشق به خانواده و عشق به انسانها و گذشتن از یکی برای دیگر ی. کشمکش همیشهگی انسانهای مبارزی که در پی عدالتند. غاده، عاشق مصطفایی میشود که بیست سال از او بزرگتر است و برای کودکان بیسرپرست لبنانی پدری میکند و پیشتر زنی داشته در آمریکا. و پسری که...
داستان را لو ندهم. تردیدهای مصطفی و غاده است که روایت را پیش میبرد و ما را درگیر زندگی این دو میکند در جنگی که تا لحظه مرگ رها نمیکند مصطفی را. مصطفی عاشق خانواده هست و آنان را برای آرمانی بزرگتر ترک کرده اما رها نکرده است و با مرگ مغازله میکند و غاده عاشق او شده است و او نیز.
نمایشنامه را ایوب آقاخانی نوشته است و سعی کرده نزدیک شود به مصطفی و شده است اما مصطفی را ندیده است. نتوانسته است ببیند. مصطفای متن آقاخانی، آدمِ دهههای هفتاد و هشتاد میلادی قرن بیستم نیست. و چمران هم نیست. اما امسانی بزرگ است و عاشق. و فقدان متن دفاع مقدسی یعنی همین.
اما بازیها و کارگردانی در نمایش تا حد زیادی بر نقض متن غلبه کرده و آن را پوشانده است. بازی پخته حامد منافی و بازی حسّی نیلوفر علیپور به باورپذیری فاصله سنی دو شخصیت اصلی داستان کمک کرده است. دکور و نور را فوقالعاده دیدم. و کارگردانی سعید رضانژاد قابل تحسین است و امضای او را دارد. دغدغه سعید، مردان و زنان جنگ است و رها نکرده است این دغدغه را.
چمران را نمی توان تنها دید. برای دیدنش باید خیلیها را دید که یکی از آنان امام موسی صدر است. دیروز در صحبت کوتاه پس از نمایش هم گفتم که چمران چهل سال بعد برای ما تکرار شد. در قامت سردار دلها. و خواستم که سعید برای این دو هم کاری کند.
آن جمع عزیزی که در اوج کرونا کمر همت بستند برای روایت چمران، باید دستشان را بوسید.
🔸️
✍ #مهدی_نعلبندی/ دارالولایه تبریز/ ۳۱ خرداد ۹۸
🔸
پس از مدتها یک تئاتر دیدم و حالم خوب شد. کرونا هنوز هست اما چراغ تئاتر تبریز روشن است.
نمایش #نکههای_سنگین_سرب به کارگردانی سعید رضانژاد روایتی است از آشنایی و ازدواج شهید مصطفی چمران با غاده جابر لبنانی که به روزهای حضور چمران در ایران و شهادت او هم میرسد.
عشق، حرف اصلی نمایش است. عشق به خانواده و عشق به انسانها و گذشتن از یکی برای دیگر ی. کشمکش همیشهگی انسانهای مبارزی که در پی عدالتند. غاده، عاشق مصطفایی میشود که بیست سال از او بزرگتر است و برای کودکان بیسرپرست لبنانی پدری میکند و پیشتر زنی داشته در آمریکا. و پسری که...
داستان را لو ندهم. تردیدهای مصطفی و غاده است که روایت را پیش میبرد و ما را درگیر زندگی این دو میکند در جنگی که تا لحظه مرگ رها نمیکند مصطفی را. مصطفی عاشق خانواده هست و آنان را برای آرمانی بزرگتر ترک کرده اما رها نکرده است و با مرگ مغازله میکند و غاده عاشق او شده است و او نیز.
نمایشنامه را ایوب آقاخانی نوشته است و سعی کرده نزدیک شود به مصطفی و شده است اما مصطفی را ندیده است. نتوانسته است ببیند. مصطفای متن آقاخانی، آدمِ دهههای هفتاد و هشتاد میلادی قرن بیستم نیست. و چمران هم نیست. اما امسانی بزرگ است و عاشق. و فقدان متن دفاع مقدسی یعنی همین.
اما بازیها و کارگردانی در نمایش تا حد زیادی بر نقض متن غلبه کرده و آن را پوشانده است. بازی پخته حامد منافی و بازی حسّی نیلوفر علیپور به باورپذیری فاصله سنی دو شخصیت اصلی داستان کمک کرده است. دکور و نور را فوقالعاده دیدم. و کارگردانی سعید رضانژاد قابل تحسین است و امضای او را دارد. دغدغه سعید، مردان و زنان جنگ است و رها نکرده است این دغدغه را.
چمران را نمی توان تنها دید. برای دیدنش باید خیلیها را دید که یکی از آنان امام موسی صدر است. دیروز در صحبت کوتاه پس از نمایش هم گفتم که چمران چهل سال بعد برای ما تکرار شد. در قامت سردار دلها. و خواستم که سعید برای این دو هم کاری کند.
آن جمع عزیزی که در اوج کرونا کمر همت بستند برای روایت چمران، باید دستشان را بوسید.
🔸️
✍ #مهدی_نعلبندی/ دارالولایه تبریز/ ۳۱ خرداد ۹۸