🔸ما، "تلویزیون" و نظریه تحلیل کاشت
▫️#پژمان_موسوی
رسانهها حاکمانِ بلامنازعِ جهانِ امروز هستند؛این نه یک ادعا، که واقعیتِ جهان امروز است. جهانی که بیش از هر زمانی رسانهای شده و تحت تاثیر #رسانهها قرار گرفته است. روزگاری،تصورِ اینکه روزی خواهد آمد که احساس و برداشتِ ما از واقعیت را نه خودِ واقعیت که رسانهها شکل خواهند داد عجیب و غیر قابل باور بود اما این روزها و با پیچیدگیهای جهانِ مدرن، تقریبا همگان پذیرفتهاند که مجبورند #اطلاعات خود را از منابع واسطهای به دست آورند تا تجربه مستقیم. اطلاعاتی که البته چون گذشته دیگر به «خبر» محدود نمیشود و «نگاه» و «جهانبینی» ما را هم در بر میگیرد. از همین رو هم هست که رقابتِ عصرِ ما، رقابت رسانهها بر سرِ جذب و دربرگیری افکار عمومی است و البته شیوههای تاثیرگذاری بر افکارِ تودهها.
سالها پیش، #گئورک_گربنر نظریه پردازِ شهیرِ ارتباطات، نظریه معروفِ خود #تحلیل_کاشت را بر پایه #تلویزیون مطرح کرد. او در این نظریه بر این باور بود که این تلویزیون است که شیوه تفکر و ارتباط جامعه را شکل میدهد زیرا تلویزیون نه رسانهای مثلِ سایر رسانهها که اتفاقا بسیار متفاوت از سایر شکلهای رسانههای جمعی است چرا که به نظر او تلویزیون در چگونگی مشاهده جهان توسط مردم نقشی بسیار اساسی و در عین حال متفاوت با سایرِ مدیومهای رسانهای دارد.نظریه «تحلیل کاشت» چه در زمانی که نخستین بار به عنوانِ یک دیدگاه راهبردی در حوزه رسانهای مطرح شد و چه در روزگارِ ما که سالها از طرحِ آن میگذرد، نشانگرِ عمقِ دیدگاهِ استراتژیکِ نظریهپردازِ آن است. این اهمیت جز نگاه و بینشِ دقیق، علمی و کاربردیِ واضعِ آن،به دلیلِ نقشِ بیبدیلی است که تلویزیون از آن زمان تاکنون در سپهر رسانهای جهان بر عهده داشته است؛ نقشی که نه تنها با عبور از سالها کمرنگ نشده،که بسیار هم پررنگتر و جدیتر در میانِ جوامع و مللِ جهان مطرح شده است.
پرسشِ اصلی اما این است: تکلیفِ ما شهروندانِ ایران در مواجهه با رسانهای به نام تلویزیون چیست؟ حال که ما میدانیم کارکردِ اصلی تلویزیون، شکلدهیِ شیوهی تفکر و ارتباط جامعه است، چگونه باید با تلویزیون کنار بیاییم و مقهورِ آن نشویم؟ آن هم تلویزیونی با سیاستهای تلویزیونِ ایران که نه با رقابت، که با انحصار توانسته است به جایگاهِ امروزیاش برسد.
یک امر مسلم است: مهمتر از شیوههای مقابله، این آگاهی از نقش و کارکردِ تلویزیون است که اهمیت دارد: کارکردی که در ایران با سطحی شدنِ مخاطبان و مبتذل کردنِ سلیقهی آنها مترادف و همزاد شده است. جمعِ کارکردِ تلویزیون در معنای اعمِ آن در جهان و کارکردِ تلویزیون در معنای اخصِ آن در ایران، یک پیامِ مشخص دارد: به تلویزیون نباید اعتماد کرد و خود را به تمامی به آن سپرد. اگر مخاطبان از این موضوع آگاه شوند و به سیاستِ ساختاری تلویزیون که «شکلدهی به شیوه تفکر جامعه» و «تاثیرگذاری بر ذهن و روانِ مخاطب» است پی ببرند، میتوان امیدوار بود که از مخاطبانی منفعل به مخاطبانی فعال و آگاه بدل شوند و مصرفکنندهی صرفِ محصولاتِ تلویزیون نباشند. این بسیار حیاتی است که مخاطبان تلویزیون در ایران به برنامههای این رسانه، چه برنامههای خبری و تفسیری و چه برنامههای طنز و سرگرمی،یک نگاهِ انتقادیِ جدی داشته باشند. آنها باید بدانند که تلویزیون یک لایه رویی دارد و یک هسته مرکزی و برای مقهور نشدن و وابسته نشدنِ تام و تمام به تلویزیون، باید از لایه رویی عبور کرد و به هسته مرکزی رسید. با شناختِ هسته مرکزی است که دستِ هر رسانهای از جمله تلویزیون برای مخاطب باز میشود و دریچهای برای شناختِ سیاستهای آن فراهم میآید. البته این انتظارِ زیادی است که همهی مخاطبانِ تلویزیون با هر سطحی از سواد، تحصیلات و طبقه اجتماعی، نگاهی انتقادی و کنشگرانه به برنامههای آن داشته باشد و همین، نقشِ گروههای واسط از جمله منتقدان و کارشناسانِ حوزه رسانه را برای شناختِ همهجانبه تلویزیون و سیاستهایِ هسته مرکزیِ آن مهم و ضروری میکند. از همین رو، وجودِ رسانهها و روزنامهنگارانِ مستقل که نگاهِ انتقادی به تلویزیون و سیاستهای خبری، #اطلاعرسانی و برنامهسازیِ آن داشته باشد، این روزها و در زمانهی استیلای تلویزیون بیش از هر زمانِ دیگری ضروری است. البته خودِ این، یک پیش شرطِ مهم و تعیینکننده دارد: اینکه تولیداتِ رسانهها و روزنامهنگارانِ مستقل و نوشتن و گفتن از تلویزیون و ترویجِ نگاهِ انتقادی نسبت به آن، دیده و مهمتر از آن خوانده شود.
▫️روزنامه شرق ۲۰ اردیبهشت ۹۹
▫️#پژمان_موسوی
رسانهها حاکمانِ بلامنازعِ جهانِ امروز هستند؛این نه یک ادعا، که واقعیتِ جهان امروز است. جهانی که بیش از هر زمانی رسانهای شده و تحت تاثیر #رسانهها قرار گرفته است. روزگاری،تصورِ اینکه روزی خواهد آمد که احساس و برداشتِ ما از واقعیت را نه خودِ واقعیت که رسانهها شکل خواهند داد عجیب و غیر قابل باور بود اما این روزها و با پیچیدگیهای جهانِ مدرن، تقریبا همگان پذیرفتهاند که مجبورند #اطلاعات خود را از منابع واسطهای به دست آورند تا تجربه مستقیم. اطلاعاتی که البته چون گذشته دیگر به «خبر» محدود نمیشود و «نگاه» و «جهانبینی» ما را هم در بر میگیرد. از همین رو هم هست که رقابتِ عصرِ ما، رقابت رسانهها بر سرِ جذب و دربرگیری افکار عمومی است و البته شیوههای تاثیرگذاری بر افکارِ تودهها.
سالها پیش، #گئورک_گربنر نظریه پردازِ شهیرِ ارتباطات، نظریه معروفِ خود #تحلیل_کاشت را بر پایه #تلویزیون مطرح کرد. او در این نظریه بر این باور بود که این تلویزیون است که شیوه تفکر و ارتباط جامعه را شکل میدهد زیرا تلویزیون نه رسانهای مثلِ سایر رسانهها که اتفاقا بسیار متفاوت از سایر شکلهای رسانههای جمعی است چرا که به نظر او تلویزیون در چگونگی مشاهده جهان توسط مردم نقشی بسیار اساسی و در عین حال متفاوت با سایرِ مدیومهای رسانهای دارد.نظریه «تحلیل کاشت» چه در زمانی که نخستین بار به عنوانِ یک دیدگاه راهبردی در حوزه رسانهای مطرح شد و چه در روزگارِ ما که سالها از طرحِ آن میگذرد، نشانگرِ عمقِ دیدگاهِ استراتژیکِ نظریهپردازِ آن است. این اهمیت جز نگاه و بینشِ دقیق، علمی و کاربردیِ واضعِ آن،به دلیلِ نقشِ بیبدیلی است که تلویزیون از آن زمان تاکنون در سپهر رسانهای جهان بر عهده داشته است؛ نقشی که نه تنها با عبور از سالها کمرنگ نشده،که بسیار هم پررنگتر و جدیتر در میانِ جوامع و مللِ جهان مطرح شده است.
پرسشِ اصلی اما این است: تکلیفِ ما شهروندانِ ایران در مواجهه با رسانهای به نام تلویزیون چیست؟ حال که ما میدانیم کارکردِ اصلی تلویزیون، شکلدهیِ شیوهی تفکر و ارتباط جامعه است، چگونه باید با تلویزیون کنار بیاییم و مقهورِ آن نشویم؟ آن هم تلویزیونی با سیاستهای تلویزیونِ ایران که نه با رقابت، که با انحصار توانسته است به جایگاهِ امروزیاش برسد.
یک امر مسلم است: مهمتر از شیوههای مقابله، این آگاهی از نقش و کارکردِ تلویزیون است که اهمیت دارد: کارکردی که در ایران با سطحی شدنِ مخاطبان و مبتذل کردنِ سلیقهی آنها مترادف و همزاد شده است. جمعِ کارکردِ تلویزیون در معنای اعمِ آن در جهان و کارکردِ تلویزیون در معنای اخصِ آن در ایران، یک پیامِ مشخص دارد: به تلویزیون نباید اعتماد کرد و خود را به تمامی به آن سپرد. اگر مخاطبان از این موضوع آگاه شوند و به سیاستِ ساختاری تلویزیون که «شکلدهی به شیوه تفکر جامعه» و «تاثیرگذاری بر ذهن و روانِ مخاطب» است پی ببرند، میتوان امیدوار بود که از مخاطبانی منفعل به مخاطبانی فعال و آگاه بدل شوند و مصرفکنندهی صرفِ محصولاتِ تلویزیون نباشند. این بسیار حیاتی است که مخاطبان تلویزیون در ایران به برنامههای این رسانه، چه برنامههای خبری و تفسیری و چه برنامههای طنز و سرگرمی،یک نگاهِ انتقادیِ جدی داشته باشند. آنها باید بدانند که تلویزیون یک لایه رویی دارد و یک هسته مرکزی و برای مقهور نشدن و وابسته نشدنِ تام و تمام به تلویزیون، باید از لایه رویی عبور کرد و به هسته مرکزی رسید. با شناختِ هسته مرکزی است که دستِ هر رسانهای از جمله تلویزیون برای مخاطب باز میشود و دریچهای برای شناختِ سیاستهای آن فراهم میآید. البته این انتظارِ زیادی است که همهی مخاطبانِ تلویزیون با هر سطحی از سواد، تحصیلات و طبقه اجتماعی، نگاهی انتقادی و کنشگرانه به برنامههای آن داشته باشد و همین، نقشِ گروههای واسط از جمله منتقدان و کارشناسانِ حوزه رسانه را برای شناختِ همهجانبه تلویزیون و سیاستهایِ هسته مرکزیِ آن مهم و ضروری میکند. از همین رو، وجودِ رسانهها و روزنامهنگارانِ مستقل که نگاهِ انتقادی به تلویزیون و سیاستهای خبری، #اطلاعرسانی و برنامهسازیِ آن داشته باشد، این روزها و در زمانهی استیلای تلویزیون بیش از هر زمانِ دیگری ضروری است. البته خودِ این، یک پیش شرطِ مهم و تعیینکننده دارد: اینکه تولیداتِ رسانهها و روزنامهنگارانِ مستقل و نوشتن و گفتن از تلویزیون و ترویجِ نگاهِ انتقادی نسبت به آن، دیده و مهمتر از آن خوانده شود.
▫️روزنامه شرق ۲۰ اردیبهشت ۹۹