#اخلاق
🔸خودشکوفایی به چه چیزهایی وابسته است؟
▫️#مصطفی_ملکیان
میدانیم که اخلاق دو بخش کاملا متمایز از همدیگر دارد که یک بخش اخلاق مربوط است به #ارتباط من با خودم و یک بخش دیگر مربوط است به ارتباط من با دیگران (انسانها، حیوانات و نباتات و حتی جمادات) این دو وظیفه که در رابطه با خودم دارم و در رابطه با دیگران دارم، کاملا متمایز از همدیگرند؛ اخلاقی که در آن انسان با خودش در ارتباط است، #اخلاق_خودشکوفایی هست و اخلاقی که در ارتباط با موجودات دیگر است، #اخلاق_نیکخواهی است.
برای نیل به اخلاق خودشکوفایی باید معین بکنید که آیا من تکساحتی هستم یا دو ساحتی یا سه ساحتیام یا چهار ساحتی و یا .... آیا من فقط بدنم هستم یا غیر از بدنم هستم. اگر من تک ساحتی باشم و خودم را فقط بدنم لحاظ کنم، پس باید همه کوششم این باشد که به بدنم برسم و آیا غیر از بدنم، ذهن هم دارم، اگر دوساحتی باشم، باید علاوه بر بدن، به ذهنم هم برسم. آیا ساحت نفس هم دارم؟ آیا ساحت روح هم دارم؟
انسانهای #درونگرا با انسانهای برونگرا، سنخ روانی متفاوتی دارند. انسانهای حساس، متفکر، شهودی، آدمهای حسی، دریافت گر و قضاوت گر و ... همگی متفاوت از همدیگر هستند و همینها باعث میشوند نسخهای که آن فرد برای خود میپیچد با نسخهای که فرد دیگر برای خود میپیچد، متفاوت باشد.
نکتۀ دیگری که اخلاق خودشکوفایی به آن بستگی دارد، مراحل رشد انسان و تفاوتهای آن است، انسانی که در دوران بچگی است، خود شکوفاییاش با دوران نوجوانی متفاوت است و همینطور دوران نوجوانی با دورۀ جوانی و هکذا.
نکته بعدی در این جا این است که خودشکوفایی به #ایماژ زندگی وابسته است. این یعنی چه؟ هرکسی چه حواسش باشد و چه نباشد، یک ایماژ از زندگی دارد یعنی یک استعاره ای از زندگی برای خودش دارد. ایماژها نزدیک به ۴۰ مورد هستند. مثلا ممکن است یک نفر ایماژش از زندگی، ایماژ بازار باشد و می گوید من باید بهگونهای رفتار کنم که زیان نکنم و سود بکنم در قرآن به این مورد اشاره شده مثلا فردی که جانش را به خدا میفروشد، فردی که مالش را به خدا می فروشد و ... فردی دیگر ممکن است ایماژ نمایشنامه و نمایشخانه را داشته باشد و معتقد باشد در این زندگی یک نقشی به هر فرد عطا شده که هر کسی نقش خودش را بازی میکند و سپس از صحنه خارج میشود.
گروهی دیگر مثل افلاطونیان و برخی عرفای ما، ایماژ پرنده در قفس را دارند که انسان اسیر قفس تن است و گروهی نیز ایماژ مولانا را دارند یعنی ایماژ فرد محبوس در زندان که این دنیا زندان است و باید رخنهای پیدا کرد و از این دنیا و زندان آزاد شد. گروهی ایماژ الاکلنگی دارند که برای اینکه من بالا بروم، تو باید پایین بروی و بالعکس (ایماژ رقابت) و .....
خود شکوفایی به خیلی چیزها وابسته است. گویی که هر انسانی یک صخره است و یا صخرهای را در اختیارش قرار دادهند و گفته اند که پیکره ات را بتراش که به این نظریه، نظریه پیکرتراشی می گویند. هر کدام از ما به مثابه صخرهای عظیم به دنیا آمدهایم و یک تیشه به دست ما دادهناند و ما همچون یک مادۀ خام هستیم که برای بیرون کشیدن تصویری خاص، نوع صخره و نحوۀ تیشه زدن های ما بسیار تعیین کنندهاند.
🔸خودشکوفایی به چه چیزهایی وابسته است؟
▫️#مصطفی_ملکیان
میدانیم که اخلاق دو بخش کاملا متمایز از همدیگر دارد که یک بخش اخلاق مربوط است به #ارتباط من با خودم و یک بخش دیگر مربوط است به ارتباط من با دیگران (انسانها، حیوانات و نباتات و حتی جمادات) این دو وظیفه که در رابطه با خودم دارم و در رابطه با دیگران دارم، کاملا متمایز از همدیگرند؛ اخلاقی که در آن انسان با خودش در ارتباط است، #اخلاق_خودشکوفایی هست و اخلاقی که در ارتباط با موجودات دیگر است، #اخلاق_نیکخواهی است.
برای نیل به اخلاق خودشکوفایی باید معین بکنید که آیا من تکساحتی هستم یا دو ساحتی یا سه ساحتیام یا چهار ساحتی و یا .... آیا من فقط بدنم هستم یا غیر از بدنم هستم. اگر من تک ساحتی باشم و خودم را فقط بدنم لحاظ کنم، پس باید همه کوششم این باشد که به بدنم برسم و آیا غیر از بدنم، ذهن هم دارم، اگر دوساحتی باشم، باید علاوه بر بدن، به ذهنم هم برسم. آیا ساحت نفس هم دارم؟ آیا ساحت روح هم دارم؟
انسانهای #درونگرا با انسانهای برونگرا، سنخ روانی متفاوتی دارند. انسانهای حساس، متفکر، شهودی، آدمهای حسی، دریافت گر و قضاوت گر و ... همگی متفاوت از همدیگر هستند و همینها باعث میشوند نسخهای که آن فرد برای خود میپیچد با نسخهای که فرد دیگر برای خود میپیچد، متفاوت باشد.
نکتۀ دیگری که اخلاق خودشکوفایی به آن بستگی دارد، مراحل رشد انسان و تفاوتهای آن است، انسانی که در دوران بچگی است، خود شکوفاییاش با دوران نوجوانی متفاوت است و همینطور دوران نوجوانی با دورۀ جوانی و هکذا.
نکته بعدی در این جا این است که خودشکوفایی به #ایماژ زندگی وابسته است. این یعنی چه؟ هرکسی چه حواسش باشد و چه نباشد، یک ایماژ از زندگی دارد یعنی یک استعاره ای از زندگی برای خودش دارد. ایماژها نزدیک به ۴۰ مورد هستند. مثلا ممکن است یک نفر ایماژش از زندگی، ایماژ بازار باشد و می گوید من باید بهگونهای رفتار کنم که زیان نکنم و سود بکنم در قرآن به این مورد اشاره شده مثلا فردی که جانش را به خدا میفروشد، فردی که مالش را به خدا می فروشد و ... فردی دیگر ممکن است ایماژ نمایشنامه و نمایشخانه را داشته باشد و معتقد باشد در این زندگی یک نقشی به هر فرد عطا شده که هر کسی نقش خودش را بازی میکند و سپس از صحنه خارج میشود.
گروهی دیگر مثل افلاطونیان و برخی عرفای ما، ایماژ پرنده در قفس را دارند که انسان اسیر قفس تن است و گروهی نیز ایماژ مولانا را دارند یعنی ایماژ فرد محبوس در زندان که این دنیا زندان است و باید رخنهای پیدا کرد و از این دنیا و زندان آزاد شد. گروهی ایماژ الاکلنگی دارند که برای اینکه من بالا بروم، تو باید پایین بروی و بالعکس (ایماژ رقابت) و .....
خود شکوفایی به خیلی چیزها وابسته است. گویی که هر انسانی یک صخره است و یا صخرهای را در اختیارش قرار دادهند و گفته اند که پیکره ات را بتراش که به این نظریه، نظریه پیکرتراشی می گویند. هر کدام از ما به مثابه صخرهای عظیم به دنیا آمدهایم و یک تیشه به دست ما دادهناند و ما همچون یک مادۀ خام هستیم که برای بیرون کشیدن تصویری خاص، نوع صخره و نحوۀ تیشه زدن های ما بسیار تعیین کنندهاند.