🔸قدر و قیمت زبان سرخ روزنامهنگار
#قادر_باستانی - پژوهشگر رسانه
روزی که سعید مرتضوی مطبوعات نورسته آزاد را یکییکی تعطیل کرد، شاید اگر میدانستند که چند سال دیگر، برآمدن #رسانههای_اجتماعی در #فضای_مجازی، #سانسور را به محاق میبرد، چنین معامله تلخی با روزنامهنگاران وطن نمیشد. اینک ۲۰ سال از آن خزان بهار مطبوعات گذشته است و جا دارد از خود بپرسیم اگر زبان سرخ #روزنامهنگاران تحمل میشد، امروز در کجا ایستاده بودیم؟ آیا اساسا با وجود مطبوعات آزاد، فساد میتوانست جامعه را نحیف و آسیبپذیر کند؟ آیا با وجود رسانههای آزاد، برخی مدیران فاسد و ناکارآمد میتوانستند تا مغز استخوان نفوذ و ساحت سیاست را چنین بدنام و آلوده کنند.
رمز موفقیت و پایداری نظامهای سیاسی موفق در دنیا، وجود سیستم خوداصلاحی از طریق رسانههای آزاد است. روزنامهنگاران صریح و حقیقتگو نباید محدود شوند؛ چون زبان سرخ فسادستیز آنها، فرصت و نعمتی ارزشمند برای هر دولت و حکومتی است. ضرر اصلی را کشور کرد؛ چراکه مطبوعات آزاد، در خدمت جامعه و کشور بود. اگر دشمن دنبال ضعف و نابودی کشور بود، سهلترین راهش، بیاعتمادکردن تودههای مردم بود که از طریق مدیران فاسد حاصل میشد. زبان سرخ روزنامهنگاران حرفهای در مطبوعات آزاد، گرچه تلخ و گزنده بود، اما با بیان کژرویها و کاستیها و افشای فساد برخی مسئولان و مدیران فاسد، باعث قوام و دوام کشور و انقلاب میشد.
در یک نوشته تحقیقی، دکتر محسنیان راد، پژوهشگر ارتباطات، آورده که مطبوعات ایران از ابتدای انتشار، ۸۰ سال در انحصار دولت، ابزار مدح و ثنای مقامها و ماشین تبلیغاتی دولت بوده است. سپس حدود ۱۹ سال، اگرچه انحصار دولت پایان یافته و ملت نیز مطبوعات منتشر میکردند، مجازاتهای غیرقانونی روزنامهنگاران و توقیفهای متعدد، سبب شده بود آنها در شرایط سخت و محدودیت به سر برند. حدود ۱۹ سال دیگر، اگرچه فشار مستقیم حکومت دیده نمیشود، مجازاتهای غیرقانونی، توقیفهای سلیقهای و تبعیضها، منتهی به شکلگیری مطبوعات متعدد، خودسانسور و کمعمر شده است. حدود ۲۹ سال نیز مطبوعاتی مشابه دوره خودسانسور، اما به صورتی خنثی و غربزده مشغول فعالیت بودند. در کل این مدت، فقط حدود ۱۶ سال مطبوعات از آزادی برخوردار بودند که آنهم به دلیل نهادینهنشدن شرایط کار سالم در فضای آزادی، عملکرد آنها غالبا فرصتطلبانه و فحاشی بوده است.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مطبوعات ایران توانستند برای اولینبار در تاریخ حیات خود، آزادی را آنگونه تجربه کنند که بهجای فحاشی و تبدیلشدن به مطبوعات زرد، به اندیشهورزی بپردازند. البته در این میان بودند نشریات نوپایی که اندیشهورزی را بهگونهای آماتور و ناشیانه انجام میدادند. رسانهها در دوره جنگ محدود شدند و چند روزنامه رسمی به همراه معدودی مجله باقی ماندند و وظیفه اصلی تولید اخبار بر دوش خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) و واحد مرکزی خبر صداوسیما بود. انتشار روزنامه سلام و مجلاتی مانند آدینه، ایران فردا و بعدها پیام امروز، قدری فضا را تغییر داد، ولی نسیم آزادی بعد از انتخابات دوم خرداد در سال ۷۶ وزیدن گرفت و مطبوعات جانی تازه گرفتند. در این دوره، نسلی از روزنامه نگاران حرفه ای پا به عرصه گذاشتند که فرصت بزرگی برای نظام جمهوری اسلامی بودند. مطبوعات بهمثابه رکن چهارم مردمسالاری، در این دوره معنا یافت، اما افسوس که سرنوشت غمباری یافتند.
در این سالها، تعداد بسیار زیادی از رسانههای رسمی، شامل خبرگزاریهای متعدد، روزنامههای رنگارنگ، سایتهای بیشمار و کانالهای خبری مختلف، با بودجههای کلان به منصه ظهور رسیدند. عمده وظیفه آنها، تأیید و توجیه سیاستها، پاسخ به مخالفان و نیز بیاثرکردن قلمهای آزاد و ناهماهنگ با افکار قالبی بود. محرومشدن کشور از قلمهای صادق و منتقد و رشد رسانه های اینچنینی و #روزنامهنگاران دولتی، آواری از فسادهای کلان اقتصادی و سیاسی پدید آورد و تأثیر بزرگی بر بیاعتمادکردن اقشار مختلف مردم بر جای گذاشت.
#رسانه، دیدهبان قدرت است و اگر این کارکرد به انجام نرسد، خود نهاد قدرت متضرر بزرگ خواهد بود. صاحبان قدرت، قدر زبان سرخ رسانههای آزاد را بدانند؛ مؤسسات رسانهای مستقل و حتی مخالف جریان اصلی را تقویت و مشکلاتشان را برطرف کنند، نگاه امنیتی به روزنامهنگاران جسور و بیپروا را بردارند و جای آن، دست حمایتگرانه بگذارند. رسانه ملی را که دهها روزنامهنگار زبده و کاربلد دارد، اما با سیاستگذاری غلط، توانشان هرز میرود، رها کنند تا این مؤسسه عظیم رسانهای، کارکرد واقعی خود را برای دیدهبانی قدرت بیابد.
▫️روزنامه شرق ۱۱ اردیبهشت ۹۹
#قادر_باستانی - پژوهشگر رسانه
روزی که سعید مرتضوی مطبوعات نورسته آزاد را یکییکی تعطیل کرد، شاید اگر میدانستند که چند سال دیگر، برآمدن #رسانههای_اجتماعی در #فضای_مجازی، #سانسور را به محاق میبرد، چنین معامله تلخی با روزنامهنگاران وطن نمیشد. اینک ۲۰ سال از آن خزان بهار مطبوعات گذشته است و جا دارد از خود بپرسیم اگر زبان سرخ #روزنامهنگاران تحمل میشد، امروز در کجا ایستاده بودیم؟ آیا اساسا با وجود مطبوعات آزاد، فساد میتوانست جامعه را نحیف و آسیبپذیر کند؟ آیا با وجود رسانههای آزاد، برخی مدیران فاسد و ناکارآمد میتوانستند تا مغز استخوان نفوذ و ساحت سیاست را چنین بدنام و آلوده کنند.
رمز موفقیت و پایداری نظامهای سیاسی موفق در دنیا، وجود سیستم خوداصلاحی از طریق رسانههای آزاد است. روزنامهنگاران صریح و حقیقتگو نباید محدود شوند؛ چون زبان سرخ فسادستیز آنها، فرصت و نعمتی ارزشمند برای هر دولت و حکومتی است. ضرر اصلی را کشور کرد؛ چراکه مطبوعات آزاد، در خدمت جامعه و کشور بود. اگر دشمن دنبال ضعف و نابودی کشور بود، سهلترین راهش، بیاعتمادکردن تودههای مردم بود که از طریق مدیران فاسد حاصل میشد. زبان سرخ روزنامهنگاران حرفهای در مطبوعات آزاد، گرچه تلخ و گزنده بود، اما با بیان کژرویها و کاستیها و افشای فساد برخی مسئولان و مدیران فاسد، باعث قوام و دوام کشور و انقلاب میشد.
در یک نوشته تحقیقی، دکتر محسنیان راد، پژوهشگر ارتباطات، آورده که مطبوعات ایران از ابتدای انتشار، ۸۰ سال در انحصار دولت، ابزار مدح و ثنای مقامها و ماشین تبلیغاتی دولت بوده است. سپس حدود ۱۹ سال، اگرچه انحصار دولت پایان یافته و ملت نیز مطبوعات منتشر میکردند، مجازاتهای غیرقانونی روزنامهنگاران و توقیفهای متعدد، سبب شده بود آنها در شرایط سخت و محدودیت به سر برند. حدود ۱۹ سال دیگر، اگرچه فشار مستقیم حکومت دیده نمیشود، مجازاتهای غیرقانونی، توقیفهای سلیقهای و تبعیضها، منتهی به شکلگیری مطبوعات متعدد، خودسانسور و کمعمر شده است. حدود ۲۹ سال نیز مطبوعاتی مشابه دوره خودسانسور، اما به صورتی خنثی و غربزده مشغول فعالیت بودند. در کل این مدت، فقط حدود ۱۶ سال مطبوعات از آزادی برخوردار بودند که آنهم به دلیل نهادینهنشدن شرایط کار سالم در فضای آزادی، عملکرد آنها غالبا فرصتطلبانه و فحاشی بوده است.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مطبوعات ایران توانستند برای اولینبار در تاریخ حیات خود، آزادی را آنگونه تجربه کنند که بهجای فحاشی و تبدیلشدن به مطبوعات زرد، به اندیشهورزی بپردازند. البته در این میان بودند نشریات نوپایی که اندیشهورزی را بهگونهای آماتور و ناشیانه انجام میدادند. رسانهها در دوره جنگ محدود شدند و چند روزنامه رسمی به همراه معدودی مجله باقی ماندند و وظیفه اصلی تولید اخبار بر دوش خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) و واحد مرکزی خبر صداوسیما بود. انتشار روزنامه سلام و مجلاتی مانند آدینه، ایران فردا و بعدها پیام امروز، قدری فضا را تغییر داد، ولی نسیم آزادی بعد از انتخابات دوم خرداد در سال ۷۶ وزیدن گرفت و مطبوعات جانی تازه گرفتند. در این دوره، نسلی از روزنامه نگاران حرفه ای پا به عرصه گذاشتند که فرصت بزرگی برای نظام جمهوری اسلامی بودند. مطبوعات بهمثابه رکن چهارم مردمسالاری، در این دوره معنا یافت، اما افسوس که سرنوشت غمباری یافتند.
در این سالها، تعداد بسیار زیادی از رسانههای رسمی، شامل خبرگزاریهای متعدد، روزنامههای رنگارنگ، سایتهای بیشمار و کانالهای خبری مختلف، با بودجههای کلان به منصه ظهور رسیدند. عمده وظیفه آنها، تأیید و توجیه سیاستها، پاسخ به مخالفان و نیز بیاثرکردن قلمهای آزاد و ناهماهنگ با افکار قالبی بود. محرومشدن کشور از قلمهای صادق و منتقد و رشد رسانه های اینچنینی و #روزنامهنگاران دولتی، آواری از فسادهای کلان اقتصادی و سیاسی پدید آورد و تأثیر بزرگی بر بیاعتمادکردن اقشار مختلف مردم بر جای گذاشت.
#رسانه، دیدهبان قدرت است و اگر این کارکرد به انجام نرسد، خود نهاد قدرت متضرر بزرگ خواهد بود. صاحبان قدرت، قدر زبان سرخ رسانههای آزاد را بدانند؛ مؤسسات رسانهای مستقل و حتی مخالف جریان اصلی را تقویت و مشکلاتشان را برطرف کنند، نگاه امنیتی به روزنامهنگاران جسور و بیپروا را بردارند و جای آن، دست حمایتگرانه بگذارند. رسانه ملی را که دهها روزنامهنگار زبده و کاربلد دارد، اما با سیاستگذاری غلط، توانشان هرز میرود، رها کنند تا این مؤسسه عظیم رسانهای، کارکرد واقعی خود را برای دیدهبانی قدرت بیابد.
▫️روزنامه شرق ۱۱ اردیبهشت ۹۹
🔸در خدمت و خیانت رسانه
#قادر_باستانی
▫️پژوهشگر #رسانه و #ارتباطات
۷۵ سال پیش در بهار سال ۱۹۴۵ میلادی، ارتش سرخ، شهر برلین را به تصرف درآورد و نقطه پایانی بر فاجعه بشری #آلمان_نازی گذاشت. یکی از شخصیتهای جالب و شایان مطالعه دولت رایش سوم، #جوزف_گوبلز، وزیر تبلیغات #هیتلر است. او تا پایان به هیتلر وفادار ماند و بعد از دیدن غرش تانکهای روسی در خیابانهای برلین و اطمینان از شکست نازی، در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۲۰ خودکشی کرد.
گوبلز، از نزدیکترین یاران پیشوا بود. هیتلر، پیشوای خونخوار نازی، پیش از خودکشی، او را بهعنوان صدراعظم بعد از خود معرفی کرده بود. در آن دوره، همه رسانههای #آلمان و مؤسسات هنری و فیلمسازی، تحت دستور گوبلز کار میکردند. خودش مدیر یک مجله هفتگی بود و همواره درباره «پیروزی نهایی» در آینده نزدیک مینوشت و از اختراع سلاحهای معجزهآمیز خیالی خبر میداد.
همیشه برایم جالب بود بدانم که در برآمدن و خسارات افراد جنایتکاری مانند هیتلر، رسانههای همراهش چقدر تأثیرگذار بودهاند؛ آیا آنها با تکرار و نشر توهمات جعلی، او را جنایتکار کردند یا صرفا خودشان همچون ابزاری از سوی هيتلر مورد سوءاستفاده قرار گرفتند؟ آیا او بدون همکاری رسانهها و تهییج #افکار_عمومی هم میتوانست موفق شود؟ اگر رسانهها به اصول حرفهای خود پشت نکرده و به مخاطبانشان خیانت نمیکردند، آیا هیتلر توان دستیازیدن به بزرگترین فاجعه بشری از ابتدای تاریخ تاکنون را پیدا میکرد؟
در جنگ جهانی دوم، بیش از ۶۰ میلیون انسان کشته شد. تعداد معلولان، مجروحان و بیخانمانشدگان هم بیشمار بود. دستگاه تبلیغاتی گوبلز با بهرهگيري از #راديو، #روزنامه و #سينما، گسترده و كارآمد بود. کسانی که محتوای خسارتبار این #رسانهها را تهیه میکردند، آیا نادانسته در این جنایت عظیم همراه میشدند یا میدانستند و مجبور به این کار بودند؟ اصول حرفهای #روزنامهنگاری خاطرنشان میکند فردی که در یک رسانه تولید #محتوا میکند، باید بکوشد با روایت تا حد ممکن #دقیق، #منصفانه، #متوازن و #بیطرفانه واقعیت، کمکحال جامعه برای نزدیکشدن به #حقیقت باشد. برخی فکر میکنند روزنامهنویس مردهشور است؛ کس دیگری سیاستگذاری میکند و او شریک جنایات نیست. اما این چقدر قرین واقعیت است؟
کسانی که اخبار و تفاسیر رادیو برلین و سایر رسانهها را تنظیم و آماده میکردند، جنگاور که نبودند، نویسنده و روزنامهنگار بودند. آیا آنها دانسته به اصول حرفهای خود خیانت میکردند و خونخواری مانند هیتلر را در تعبیرشدن توهمات مالیخولیاییاش، به قیمت خرابشدن شهرها و روستاها و بدبختشدن خانوادهها و ریختهشدن خون میلیونها انسان بیگناه، یاری میرساندند؟ آیا آنها در کام ایدئولوژی نژادپرستانه #نازیسم گرفتار آمده بودند و فکر میکردند کار درست را انجام میدهند؟ هیتلر و خودکامههای دیگر، بدون بُرد رسانهای، تا کجا میتوانستند جنایت کنند؟
من فکر میکنم همافزایی مستبدان با نویسندگان و هنرمندان خودفروخته بود که حجم جنایات بشری را افزون میکرد. اهل رسانه، رگ خواب افکار عمومی را بلدند؛ پس با خیانت به حرفه خود، بر توهمات هيتلر میدمیدند و به آن ابعاد فاجعهبار میبخشیدند. اگر نویسندگان و هنرمندان فشار را تحمل میکردند و تسلیم ایدئولوژی ضدبشری نمیشدند، هيتلر نمیتوانست صرفا با تکیه بر ماشین جنگی خود، چنان فجایعی ضدانسانی خلق کند. این رسانهها بودند که جوانان و نوباوگان تشنه جنگ را تحریک و تهییج کرده و روانه میدان نبرد میکردند.
تاکنون درباره میزان خسارات رسانههای خیانتپیشه، پژوهشی انجام نشده است؛ بااینحال، بررسی اجمالی وقایع مختلف، گویای بزرگی آن است. در انقلاب روسیه، همین رسانههای همراه و همیار استالین، شریک جنایتهای تاریخی او بودند؛ چه جانهای عزیزی که با تیترها و نوشتههای روزنامه پراودا، طعمه جوخههای اعدام شدند و چه خانوادههایی که با اشاره این رسانهها و به دست سرویس مخفی دیکتاتور کرملین، از هم پاشیدند و سرگذشت تراژیکشان، قصه پُرغصه فیلمهای سینمایی شد. خبرگزاری تاس و روزنامه پراودا و رادیو مسکو، هر روز کلمات و جملات نفرتباری را پخش میکردند و جان مردم بدبخت را به لرزه درمیآوردند. اما بزرگترین خیانت رسانههای دوران استالین، این بود که انقلابی مانند انقلاب اکتبر روسیه را به ابتذال کشیدند. انقلاب سوسیالیستی باعث شده بود نور امید در میان بدبختبیچارههای جهان روشن شود. رسانههای اتحاد شوروی، با حمایت همهجانبه از جنایات توجیهنشدنی استالین، انقلاب امیدبخش اکتبر را بدنام و بدعاقبت کردند. کارگران ستمکشیدهای که در غرب وحشی، اسیر استثمار سرمایهداران بودند و دهقانان رنجدیدهای که زیر شلاق خونبار اربابان ستمگر، اسیر بودند، انقلاب روسیه را ملجأ و پناه خود میدانستند.
#قادر_باستانی
▫️پژوهشگر #رسانه و #ارتباطات
۷۵ سال پیش در بهار سال ۱۹۴۵ میلادی، ارتش سرخ، شهر برلین را به تصرف درآورد و نقطه پایانی بر فاجعه بشری #آلمان_نازی گذاشت. یکی از شخصیتهای جالب و شایان مطالعه دولت رایش سوم، #جوزف_گوبلز، وزیر تبلیغات #هیتلر است. او تا پایان به هیتلر وفادار ماند و بعد از دیدن غرش تانکهای روسی در خیابانهای برلین و اطمینان از شکست نازی، در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۲۰ خودکشی کرد.
گوبلز، از نزدیکترین یاران پیشوا بود. هیتلر، پیشوای خونخوار نازی، پیش از خودکشی، او را بهعنوان صدراعظم بعد از خود معرفی کرده بود. در آن دوره، همه رسانههای #آلمان و مؤسسات هنری و فیلمسازی، تحت دستور گوبلز کار میکردند. خودش مدیر یک مجله هفتگی بود و همواره درباره «پیروزی نهایی» در آینده نزدیک مینوشت و از اختراع سلاحهای معجزهآمیز خیالی خبر میداد.
همیشه برایم جالب بود بدانم که در برآمدن و خسارات افراد جنایتکاری مانند هیتلر، رسانههای همراهش چقدر تأثیرگذار بودهاند؛ آیا آنها با تکرار و نشر توهمات جعلی، او را جنایتکار کردند یا صرفا خودشان همچون ابزاری از سوی هيتلر مورد سوءاستفاده قرار گرفتند؟ آیا او بدون همکاری رسانهها و تهییج #افکار_عمومی هم میتوانست موفق شود؟ اگر رسانهها به اصول حرفهای خود پشت نکرده و به مخاطبانشان خیانت نمیکردند، آیا هیتلر توان دستیازیدن به بزرگترین فاجعه بشری از ابتدای تاریخ تاکنون را پیدا میکرد؟
در جنگ جهانی دوم، بیش از ۶۰ میلیون انسان کشته شد. تعداد معلولان، مجروحان و بیخانمانشدگان هم بیشمار بود. دستگاه تبلیغاتی گوبلز با بهرهگيري از #راديو، #روزنامه و #سينما، گسترده و كارآمد بود. کسانی که محتوای خسارتبار این #رسانهها را تهیه میکردند، آیا نادانسته در این جنایت عظیم همراه میشدند یا میدانستند و مجبور به این کار بودند؟ اصول حرفهای #روزنامهنگاری خاطرنشان میکند فردی که در یک رسانه تولید #محتوا میکند، باید بکوشد با روایت تا حد ممکن #دقیق، #منصفانه، #متوازن و #بیطرفانه واقعیت، کمکحال جامعه برای نزدیکشدن به #حقیقت باشد. برخی فکر میکنند روزنامهنویس مردهشور است؛ کس دیگری سیاستگذاری میکند و او شریک جنایات نیست. اما این چقدر قرین واقعیت است؟
کسانی که اخبار و تفاسیر رادیو برلین و سایر رسانهها را تنظیم و آماده میکردند، جنگاور که نبودند، نویسنده و روزنامهنگار بودند. آیا آنها دانسته به اصول حرفهای خود خیانت میکردند و خونخواری مانند هیتلر را در تعبیرشدن توهمات مالیخولیاییاش، به قیمت خرابشدن شهرها و روستاها و بدبختشدن خانوادهها و ریختهشدن خون میلیونها انسان بیگناه، یاری میرساندند؟ آیا آنها در کام ایدئولوژی نژادپرستانه #نازیسم گرفتار آمده بودند و فکر میکردند کار درست را انجام میدهند؟ هیتلر و خودکامههای دیگر، بدون بُرد رسانهای، تا کجا میتوانستند جنایت کنند؟
من فکر میکنم همافزایی مستبدان با نویسندگان و هنرمندان خودفروخته بود که حجم جنایات بشری را افزون میکرد. اهل رسانه، رگ خواب افکار عمومی را بلدند؛ پس با خیانت به حرفه خود، بر توهمات هيتلر میدمیدند و به آن ابعاد فاجعهبار میبخشیدند. اگر نویسندگان و هنرمندان فشار را تحمل میکردند و تسلیم ایدئولوژی ضدبشری نمیشدند، هيتلر نمیتوانست صرفا با تکیه بر ماشین جنگی خود، چنان فجایعی ضدانسانی خلق کند. این رسانهها بودند که جوانان و نوباوگان تشنه جنگ را تحریک و تهییج کرده و روانه میدان نبرد میکردند.
تاکنون درباره میزان خسارات رسانههای خیانتپیشه، پژوهشی انجام نشده است؛ بااینحال، بررسی اجمالی وقایع مختلف، گویای بزرگی آن است. در انقلاب روسیه، همین رسانههای همراه و همیار استالین، شریک جنایتهای تاریخی او بودند؛ چه جانهای عزیزی که با تیترها و نوشتههای روزنامه پراودا، طعمه جوخههای اعدام شدند و چه خانوادههایی که با اشاره این رسانهها و به دست سرویس مخفی دیکتاتور کرملین، از هم پاشیدند و سرگذشت تراژیکشان، قصه پُرغصه فیلمهای سینمایی شد. خبرگزاری تاس و روزنامه پراودا و رادیو مسکو، هر روز کلمات و جملات نفرتباری را پخش میکردند و جان مردم بدبخت را به لرزه درمیآوردند. اما بزرگترین خیانت رسانههای دوران استالین، این بود که انقلابی مانند انقلاب اکتبر روسیه را به ابتذال کشیدند. انقلاب سوسیالیستی باعث شده بود نور امید در میان بدبختبیچارههای جهان روشن شود. رسانههای اتحاد شوروی، با حمایت همهجانبه از جنایات توجیهنشدنی استالین، انقلاب امیدبخش اکتبر را بدنام و بدعاقبت کردند. کارگران ستمکشیدهای که در غرب وحشی، اسیر استثمار سرمایهداران بودند و دهقانان رنجدیدهای که زیر شلاق خونبار اربابان ستمگر، اسیر بودند، انقلاب روسیه را ملجأ و پناه خود میدانستند.
🔸کمیسیون یونس
▫️#قادر_باستانی. پژوهشگر رسانه و ارتباطات
🔻وضعیت #مطبوعات و اهالی #رسانه، روزبهروز بغرنجتر میشود. در تاریخ #روزنامهنگاری کشورمان، هیچگاه چنین استیصال عمومی دیده نشده بود. این شرایط ناگوار، میطلبد با همفکری و چارهاندیشی، گره از کار فروبسته موجود، بهنوعی گشوده شود.
#یونس_شکرخواه، پدر روزنامهنگاری نوین ایران، پیشنهاد کرده است کمیسیون فراگیری، مرکب از حرفهایها و متخصصان بینرشتهای، برای آسیبشناسی عمیق و ارائه راهحل به روزنامهنگاری ایرانی و معضلات فزاینده رسانههای چاپی ایران، توسط #انجمن_صنفی_روزنامهنگاران تشکیل شود. انجمن صنفی، تاکنون عملکرد کمحاشیه، دلسوزانه و منصفانهای از خود برجای گذاشته و بهتر است در اسرع وقت برای تشکیل این کمیسیون، پا پیش بگذارد.
اواخر دهه هفتاد میلادی، زمانی بود که سلطه شدید غولهای خبری دنیا مثل آسوشیتدپرس، یونایتدپرس، رویترز و فرانسپرس بر فضای رسانهای دنیا، عرصه را بر کشورهای مستقل تنگ کرده بود. هر چه خبر پیشرفت و توسعه و ابداع و نوآوری بود، مال غرب بود و هرچه خبر بدبختی، مرض، جنگ و خونریزی بود، به ملتهای جهان سوم برمیگشت. در آن زمان، سران کشورهای جنبش عدم تعهد، مجموعه فعالیتهایی را برای شکستن انحصار امپریالیسم خبری انجام دادند. از جمله سازمان یونسکو که اشخاص اندیشمند و آزادهای، در صدر آن قرار داشتند، کمیسیونی به سرپرستی شان مک براید، تعیین کردند تا بررسی همهجانبهای با کمک دانشمندان این عرصه انجام دهد و نتیجهاش را به #یونسکو ارائه کند.
خدا رحمت کند، استاد عزیزمان دکتر #کاظم_معتمدنژاد را که وقتی سر کلاس از نتایج کمیسیون #مک_براید صحبت میکرد، چشمانش از شدت شوق، برق میزد و با حرارت و شمرده و بیوقفه، از اثرات بزرگ جهانی گزارش این کمیسیون میگفت و دعوت میکرد، دانشجویان حتما ترجمه فارسی گزارش مک براید را که انتشارات سروش در سال ۱۳۶۹ در کتابی با عنوان «یک جهان، چندین صدا»، با ترجمه ایرج پاد منتشر کرده بود، مطالعه دقیق کنند. دكتر معتمدنژاد، از فعالیتها و اقدامات یونسكو و بهویژه گزارش كمیسیون مك براید، بهعنوان «بهترین نمونه همكاری و همبستگی جهانی» برای ایجاد تعادل بیشتر در جریان اطلاعات جهانی، بهبود ساختارهای ارتباطی و پیشبرد سیاستهای ملی یاد میكرد.
مک براید در دسامبر۱۹۷۷، مطالعه درباره مسائل #ارتباطات و مقابله با عدم تقابل بینالمللی اطلاعات و نابرابری جهانی ارتباطات را آغاز و در گزارش نهایی خود اعلام کرد که۸۰ درصد خبرهای بینالمللی، ازطریق خبرگزاریهای بزرگ جهان مخابره میشود، آن هم به چندین زبان و تنها ۱۰ تا ۳۰ درصد از خبرهای این خبرگزاریها، به كشورهای درحالتوسعه اختصاص دارد. نشستها و اجلاسیههای متعددی برگزار و تصمیمات متعددی نیز اتخاذ شده است اما نفوذ و سلطه خبرگزاریهای بزرگ همچنان ادامه دارد. گزارش مک براید، تحول عمدهای در جریان بینالمللی اخبار ایجاد کرد. خطر آن روز، انحصار غولهای خبری بود و مشکل امروز، خطر فروپاشی رسانههای چاپی است.
یونس شکرخواه، مدیر گروه ارتباطات و رسانه کمیسیون ملی یونسکو که اکنون ضرورت تشکیل کمیسیونی برای معضلات امروز روزنامهنگاری ایرانی مطرح کرده، خود صالحترین شخص برای محوریت آن است. او خالق جامجم آنلاین بود و همشهریآنلاین را ایجاد و سالها اداره کرد. ضمن اینکه سالهای متمادی دبیر سرویس خارجی روزنامه کیهان بود و در کسوت خبرنگاری، بهترین گزارشهای خبری را از سفرهای خارجی برجای نهاد. یونس، اکنون استاد ارتباطات و روزنامهنگاری در دانشگاه تهران است و شخصیت همهجانبه این عالم فرزانه، جای تردید نمیگذارد که در رأس کمیسیون پیشنهادی خود قرار گیرد.
شکرخواه در تحلیل ضرورت تشکیل کمیسیون، موضوع را از چهار زاویه مختلف طرح کرده است:
▫️منظر اول، در خصوص مقررات و قوانین حاکم بر فضای رسانهها، تکالیف روزنامهنگاران و حقوق آنان است که تکلیفها بر حقها سنگینی میکند. حال سؤال این است که در این زمینه چه کارهایی باید صورت گیرد؟
▫️منظر دوم، وضعیت میثاقها و مقررات درون رسانههاست. از دید شکرخواه، میثاق هر رسانهای میتواند میثاق بانیان و مؤسسان آن باشد و در فضای دموکراتیکتر، بانیان رسانه و بدنه تحریریه، میتواند برپایه یک میثاق مشترک، کار خود را آغاز کنند، اما رگه اصلی میثاقهای اکثر سازمانهای رسانهای ایران را عمدتا سازمانهای راهانداز آنها تعیین کردهاند و خواهند کرد؛ همشهری (شهرداری)، جامجم (صداوسیما)، ایران (دولت)، کیهان و اطلاعات (حاكمیت)، شهروند (هلال احمر) و نظایر آن. در بخش خصوصی نیز رگه اصلی هر میثاقی، استقلال مدیران مسئول و میزان دوری و نزدیکی آنها به کانونهای قدرت و ثروت است. چه مواردی در این زمینه باید بررسی و دگرگون شود؟
▫️#قادر_باستانی. پژوهشگر رسانه و ارتباطات
🔻وضعیت #مطبوعات و اهالی #رسانه، روزبهروز بغرنجتر میشود. در تاریخ #روزنامهنگاری کشورمان، هیچگاه چنین استیصال عمومی دیده نشده بود. این شرایط ناگوار، میطلبد با همفکری و چارهاندیشی، گره از کار فروبسته موجود، بهنوعی گشوده شود.
#یونس_شکرخواه، پدر روزنامهنگاری نوین ایران، پیشنهاد کرده است کمیسیون فراگیری، مرکب از حرفهایها و متخصصان بینرشتهای، برای آسیبشناسی عمیق و ارائه راهحل به روزنامهنگاری ایرانی و معضلات فزاینده رسانههای چاپی ایران، توسط #انجمن_صنفی_روزنامهنگاران تشکیل شود. انجمن صنفی، تاکنون عملکرد کمحاشیه، دلسوزانه و منصفانهای از خود برجای گذاشته و بهتر است در اسرع وقت برای تشکیل این کمیسیون، پا پیش بگذارد.
اواخر دهه هفتاد میلادی، زمانی بود که سلطه شدید غولهای خبری دنیا مثل آسوشیتدپرس، یونایتدپرس، رویترز و فرانسپرس بر فضای رسانهای دنیا، عرصه را بر کشورهای مستقل تنگ کرده بود. هر چه خبر پیشرفت و توسعه و ابداع و نوآوری بود، مال غرب بود و هرچه خبر بدبختی، مرض، جنگ و خونریزی بود، به ملتهای جهان سوم برمیگشت. در آن زمان، سران کشورهای جنبش عدم تعهد، مجموعه فعالیتهایی را برای شکستن انحصار امپریالیسم خبری انجام دادند. از جمله سازمان یونسکو که اشخاص اندیشمند و آزادهای، در صدر آن قرار داشتند، کمیسیونی به سرپرستی شان مک براید، تعیین کردند تا بررسی همهجانبهای با کمک دانشمندان این عرصه انجام دهد و نتیجهاش را به #یونسکو ارائه کند.
خدا رحمت کند، استاد عزیزمان دکتر #کاظم_معتمدنژاد را که وقتی سر کلاس از نتایج کمیسیون #مک_براید صحبت میکرد، چشمانش از شدت شوق، برق میزد و با حرارت و شمرده و بیوقفه، از اثرات بزرگ جهانی گزارش این کمیسیون میگفت و دعوت میکرد، دانشجویان حتما ترجمه فارسی گزارش مک براید را که انتشارات سروش در سال ۱۳۶۹ در کتابی با عنوان «یک جهان، چندین صدا»، با ترجمه ایرج پاد منتشر کرده بود، مطالعه دقیق کنند. دكتر معتمدنژاد، از فعالیتها و اقدامات یونسكو و بهویژه گزارش كمیسیون مك براید، بهعنوان «بهترین نمونه همكاری و همبستگی جهانی» برای ایجاد تعادل بیشتر در جریان اطلاعات جهانی، بهبود ساختارهای ارتباطی و پیشبرد سیاستهای ملی یاد میكرد.
مک براید در دسامبر۱۹۷۷، مطالعه درباره مسائل #ارتباطات و مقابله با عدم تقابل بینالمللی اطلاعات و نابرابری جهانی ارتباطات را آغاز و در گزارش نهایی خود اعلام کرد که۸۰ درصد خبرهای بینالمللی، ازطریق خبرگزاریهای بزرگ جهان مخابره میشود، آن هم به چندین زبان و تنها ۱۰ تا ۳۰ درصد از خبرهای این خبرگزاریها، به كشورهای درحالتوسعه اختصاص دارد. نشستها و اجلاسیههای متعددی برگزار و تصمیمات متعددی نیز اتخاذ شده است اما نفوذ و سلطه خبرگزاریهای بزرگ همچنان ادامه دارد. گزارش مک براید، تحول عمدهای در جریان بینالمللی اخبار ایجاد کرد. خطر آن روز، انحصار غولهای خبری بود و مشکل امروز، خطر فروپاشی رسانههای چاپی است.
یونس شکرخواه، مدیر گروه ارتباطات و رسانه کمیسیون ملی یونسکو که اکنون ضرورت تشکیل کمیسیونی برای معضلات امروز روزنامهنگاری ایرانی مطرح کرده، خود صالحترین شخص برای محوریت آن است. او خالق جامجم آنلاین بود و همشهریآنلاین را ایجاد و سالها اداره کرد. ضمن اینکه سالهای متمادی دبیر سرویس خارجی روزنامه کیهان بود و در کسوت خبرنگاری، بهترین گزارشهای خبری را از سفرهای خارجی برجای نهاد. یونس، اکنون استاد ارتباطات و روزنامهنگاری در دانشگاه تهران است و شخصیت همهجانبه این عالم فرزانه، جای تردید نمیگذارد که در رأس کمیسیون پیشنهادی خود قرار گیرد.
شکرخواه در تحلیل ضرورت تشکیل کمیسیون، موضوع را از چهار زاویه مختلف طرح کرده است:
▫️منظر اول، در خصوص مقررات و قوانین حاکم بر فضای رسانهها، تکالیف روزنامهنگاران و حقوق آنان است که تکلیفها بر حقها سنگینی میکند. حال سؤال این است که در این زمینه چه کارهایی باید صورت گیرد؟
▫️منظر دوم، وضعیت میثاقها و مقررات درون رسانههاست. از دید شکرخواه، میثاق هر رسانهای میتواند میثاق بانیان و مؤسسان آن باشد و در فضای دموکراتیکتر، بانیان رسانه و بدنه تحریریه، میتواند برپایه یک میثاق مشترک، کار خود را آغاز کنند، اما رگه اصلی میثاقهای اکثر سازمانهای رسانهای ایران را عمدتا سازمانهای راهانداز آنها تعیین کردهاند و خواهند کرد؛ همشهری (شهرداری)، جامجم (صداوسیما)، ایران (دولت)، کیهان و اطلاعات (حاكمیت)، شهروند (هلال احمر) و نظایر آن. در بخش خصوصی نیز رگه اصلی هر میثاقی، استقلال مدیران مسئول و میزان دوری و نزدیکی آنها به کانونهای قدرت و ثروت است. چه مواردی در این زمینه باید بررسی و دگرگون شود؟
🔸طغیان مخاطب در زوال انحصار رسانههای بزرگ
#قادر_باستانی پژوهشگر | ارتباطات و رسانه
▫️این شبها، شبی نیست که #مخاطبان در گعدههای چنددهنفری تا چند میلیونی، مشغول ارتباط زنده در #اینستاگرام نباشند. ظریفی میگفت تاریخ ارتباط انسانی را باید به قبل از ایجاد اینستای لایو و بعد از آن تقسیم کرد! آنهایی که صدایشان در رسانههای ملی و رسمی، بازتاب ندارد، اینجا بازارِ گرمتری دارند. هر اتفاق سیاسی یا اقتصادی که میافتد، سیل خشونتبار لایوهای پرالتهاب جاری میشود و عقلانیت و اعتدال، به محاق میرود. وقتی در دهه ۷۰، خطرِ آمدن ماهوارههای تلویزیونی مطرح شد، عدهای دلسوزانه گفتند که بیایید انحصار #صداوسیما را بشکنید و آن را مردمی کنید. كسي گوشش بدهکار این حرفها نبود. گفتند، قانون اساسی اینطور خواسته و باید انحصار باشد. البته قانون اساسی، بانک و بیمه و صنایع بزرگ را هم در انحصار گذاشته بود؛ اما انحصارشان را شکستند. هنوز هم نهتنها میل به شکستن انحصار صداوسیما ندارند؛ بلکه با تسری آن به تولید محتوا در فضای مجازی، چتر انحصارش را گستردهتر میکنند. برخي راهحلشان ممنوعکردن است که اگر تاریخ خوانده بودند، میدانستند که این ممنوعیتها، هیچ افاقهای نمیکند. آنها نمیدانند فناوری، خیلی وقت است که انحصار صداوسیما و رسانههای رسمی را شکسته است. اگر همان ۲۰ سال پیش، اینها را مثل روزنامه و مجله، مردمی کرده بودند و به نظارت صرف، بسنده میکردند، ما امروز با چنین آشفته بازارِ کنترلناپذیری در فضای مجازی مواجه نبودیم. فناوریهای جدید ارتباطی، میزان خصومت متقابل و سرعت گسترش خشم عمومی را افزایش داده است. برخی معتقدند هدف ابتدایی رسانههای اجتماعی، آن بود که جهان را آزادتر و انسانها را متصلتر کند. اوایلِ گسترش فضای مجازی، چنین تصور میشد که افزایش چشمگیر اتصال انسانها در مقیاسی جهانی، برای دموکراسی خوب است؛ اما اکنون این خوشبینی رنگ باخته و فهرست مضرات آن رشد کرده است: تجربه مباحث سیاسی آنلاین، با عصبیت بیشتر و عقلانیت و نزاکت کمتری همراه است. افراد متعصب، جهانبینیهای پرخطر میآفرینند که میتوانند هر لحظه افراطیتر شوند و ایدئولوژیهای خشونتبار، اعضای جدید به خود جذب میکنند. یک روانشناس اجتماعی معتقد است وقتی فردی در ارتباط شخصی با فرد دیگر، ابراز خشم کند، ناراحتکننده خواهد بود؛ اما اگر ابراز خشم، در حضور گروهی از مخاطبان باشد، جایگاه فرد خشمگین بالاتر میرود. من در یک پژوهش علمی در سال ۱۳۹۷ دریافتم که یک کانال خبری فارسیزبان در فضای مجازی، هر چقدر خبر دروغ بیشتری منتشر میسازد، مخاطب بیشتری به خود جذب میکند! پژوهشگران دانشگاه نیویورک، دو سال پیش، میزان بازنشر ۵۰۰ هزار توییت را سنجیدند و دریافتند که هر کلمه احساسی یا اخلاقی خشمآلود، به طور میانگین ۲۰ درصد بازنشر آن را افزایش میدهد. مرکز پژوهشی معتبر پیو، در تحقیق جامع خود دریافت پُستهایی که نمایانگر مخالفت خشمگینانه بودند، تقریبا دو برابر دیگر پُستها، لایک میخوردند و بازنشر میشدند. امروزه #رسانههای_اجتماعی، تعداد زیادی از شهروندانِ دلمشغول با سیاست را به آتشافروزانی تبدیل کرده است که برای خلق پرالتهابترین پُستها و تصاویر، با هم رقابت میکنند. هشتگ #اعدام_نکنید، نمونه کوچکی از طنین رسانههای اجتماعی است؛ درحالیکه رسانههای رسمی و دولتی و رسانه ملی، این وسط نقشی جز نظارهگری ندارند. اگر رادیو و تلویزیون، انحصاری نبود و رسانههای رسمی، این محدودیت را نداشت، آنها میتوانستند میانجی مناسبی میان حاکمیت و افکار عمومی باشند. فشار، محدودیت و ممنوعیت، ارتباطات انسانی را زیرزمینی، خشن و کنترلناپذیر میکند. رفتارهای پرخطر افکار عمومی، نتیجه محدودیتهای فزاینده است. مجلس یازدهم هم که در پی تثبیت و توسعه محدودیت برای رسانههای مستقل است، میتواند امکان بروز خطرات بالقوه اجتماعی را بیشتر کند. پس ضرورت دارد دلسوزان و مسئولان آیندهنگر، روند کنونی را دریابند و برای احتراز از آنارشیسم و مناسبات افراطگونه، چارهاندیشی کنند. سادهترین کار آن است که انحصار را بردارند همانطور که انحصار بانک و بیمه را شکستند. همچنین با اعتماد به رسانههای داخلی، خطوط قرمز ناکارآمد را که مزیت رقابتی رسانههای رسمی و مجوزدار را از میان برده است، بهتدریج حذف کنند. رسانههای اجتماعی، فینفسه بد نیستند و قدرت انجام کارهای خوب را دارند. هر فناوری ارتباطی جدید، دامنهای از تأثیرات سازنده و مخرب را به همراه دارد. هنر حاکمان فرهیخته آن است که تأثیرات سازنده را تقویت و از اثرات مخرب پیشگیری کنند.
راه تقویت تأثیرات سازنده، اعتماد به حرفهایهای مستقل است.
#قادر_باستانی پژوهشگر | ارتباطات و رسانه
▫️این شبها، شبی نیست که #مخاطبان در گعدههای چنددهنفری تا چند میلیونی، مشغول ارتباط زنده در #اینستاگرام نباشند. ظریفی میگفت تاریخ ارتباط انسانی را باید به قبل از ایجاد اینستای لایو و بعد از آن تقسیم کرد! آنهایی که صدایشان در رسانههای ملی و رسمی، بازتاب ندارد، اینجا بازارِ گرمتری دارند. هر اتفاق سیاسی یا اقتصادی که میافتد، سیل خشونتبار لایوهای پرالتهاب جاری میشود و عقلانیت و اعتدال، به محاق میرود. وقتی در دهه ۷۰، خطرِ آمدن ماهوارههای تلویزیونی مطرح شد، عدهای دلسوزانه گفتند که بیایید انحصار #صداوسیما را بشکنید و آن را مردمی کنید. كسي گوشش بدهکار این حرفها نبود. گفتند، قانون اساسی اینطور خواسته و باید انحصار باشد. البته قانون اساسی، بانک و بیمه و صنایع بزرگ را هم در انحصار گذاشته بود؛ اما انحصارشان را شکستند. هنوز هم نهتنها میل به شکستن انحصار صداوسیما ندارند؛ بلکه با تسری آن به تولید محتوا در فضای مجازی، چتر انحصارش را گستردهتر میکنند. برخي راهحلشان ممنوعکردن است که اگر تاریخ خوانده بودند، میدانستند که این ممنوعیتها، هیچ افاقهای نمیکند. آنها نمیدانند فناوری، خیلی وقت است که انحصار صداوسیما و رسانههای رسمی را شکسته است. اگر همان ۲۰ سال پیش، اینها را مثل روزنامه و مجله، مردمی کرده بودند و به نظارت صرف، بسنده میکردند، ما امروز با چنین آشفته بازارِ کنترلناپذیری در فضای مجازی مواجه نبودیم. فناوریهای جدید ارتباطی، میزان خصومت متقابل و سرعت گسترش خشم عمومی را افزایش داده است. برخی معتقدند هدف ابتدایی رسانههای اجتماعی، آن بود که جهان را آزادتر و انسانها را متصلتر کند. اوایلِ گسترش فضای مجازی، چنین تصور میشد که افزایش چشمگیر اتصال انسانها در مقیاسی جهانی، برای دموکراسی خوب است؛ اما اکنون این خوشبینی رنگ باخته و فهرست مضرات آن رشد کرده است: تجربه مباحث سیاسی آنلاین، با عصبیت بیشتر و عقلانیت و نزاکت کمتری همراه است. افراد متعصب، جهانبینیهای پرخطر میآفرینند که میتوانند هر لحظه افراطیتر شوند و ایدئولوژیهای خشونتبار، اعضای جدید به خود جذب میکنند. یک روانشناس اجتماعی معتقد است وقتی فردی در ارتباط شخصی با فرد دیگر، ابراز خشم کند، ناراحتکننده خواهد بود؛ اما اگر ابراز خشم، در حضور گروهی از مخاطبان باشد، جایگاه فرد خشمگین بالاتر میرود. من در یک پژوهش علمی در سال ۱۳۹۷ دریافتم که یک کانال خبری فارسیزبان در فضای مجازی، هر چقدر خبر دروغ بیشتری منتشر میسازد، مخاطب بیشتری به خود جذب میکند! پژوهشگران دانشگاه نیویورک، دو سال پیش، میزان بازنشر ۵۰۰ هزار توییت را سنجیدند و دریافتند که هر کلمه احساسی یا اخلاقی خشمآلود، به طور میانگین ۲۰ درصد بازنشر آن را افزایش میدهد. مرکز پژوهشی معتبر پیو، در تحقیق جامع خود دریافت پُستهایی که نمایانگر مخالفت خشمگینانه بودند، تقریبا دو برابر دیگر پُستها، لایک میخوردند و بازنشر میشدند. امروزه #رسانههای_اجتماعی، تعداد زیادی از شهروندانِ دلمشغول با سیاست را به آتشافروزانی تبدیل کرده است که برای خلق پرالتهابترین پُستها و تصاویر، با هم رقابت میکنند. هشتگ #اعدام_نکنید، نمونه کوچکی از طنین رسانههای اجتماعی است؛ درحالیکه رسانههای رسمی و دولتی و رسانه ملی، این وسط نقشی جز نظارهگری ندارند. اگر رادیو و تلویزیون، انحصاری نبود و رسانههای رسمی، این محدودیت را نداشت، آنها میتوانستند میانجی مناسبی میان حاکمیت و افکار عمومی باشند. فشار، محدودیت و ممنوعیت، ارتباطات انسانی را زیرزمینی، خشن و کنترلناپذیر میکند. رفتارهای پرخطر افکار عمومی، نتیجه محدودیتهای فزاینده است. مجلس یازدهم هم که در پی تثبیت و توسعه محدودیت برای رسانههای مستقل است، میتواند امکان بروز خطرات بالقوه اجتماعی را بیشتر کند. پس ضرورت دارد دلسوزان و مسئولان آیندهنگر، روند کنونی را دریابند و برای احتراز از آنارشیسم و مناسبات افراطگونه، چارهاندیشی کنند. سادهترین کار آن است که انحصار را بردارند همانطور که انحصار بانک و بیمه را شکستند. همچنین با اعتماد به رسانههای داخلی، خطوط قرمز ناکارآمد را که مزیت رقابتی رسانههای رسمی و مجوزدار را از میان برده است، بهتدریج حذف کنند. رسانههای اجتماعی، فینفسه بد نیستند و قدرت انجام کارهای خوب را دارند. هر فناوری ارتباطی جدید، دامنهای از تأثیرات سازنده و مخرب را به همراه دارد. هنر حاکمان فرهیخته آن است که تأثیرات سازنده را تقویت و از اثرات مخرب پیشگیری کنند.
راه تقویت تأثیرات سازنده، اعتماد به حرفهایهای مستقل است.
🔸در حسرت یک بوس و یک بغل
▫️#قادر_باستانی. پژوهشگر علوم ارتباطات
حتم دارم شما هم مثل من، دلتان برای دستدادن و بوسیدن و بغلکردن، تنگ شده است. کرونای لعنتی، این لذات روزمره را از ما گرفته و عزیزترین کسانمان را هم نمیتوانیم لمس کنیم. در علم #ارتباطات، در مبحث #ارتباطات_غیرکلامی، زبان لامسه، بیانگر صمیمیت است. حس لامسه، حس مادر است و بقیه حواس انسان، از آن سرچشمه میگیرد. مهمترین حسی که کودک پس از تولد میآموزد، لمسکردن است و اولین تجربه ارتباطی او با دیگران، از طریق این حس پدید میآید.
زندگیکردن، بدون حس لامسه سخت است. پژوهشگران مشاهده کردند که کودکان مراکز شبانهروزی، بیشتر از کودکان درون خانواده، بیمار میشوند و رشدشان به نسبت کمتر است، درحالیکه تغذیه آن کودکان بهتر است و مراقبتهای پزشکی و بهداشتی بهتری دارند. تنها تفاوت کودکان خانواده و کودکان مراکز شبانهروزی، در این است که کودکان خانواده لمس میشوند. این کودکان را میبوسند، بغل میکنند و آن کودکان، از ناز و نوازش محروماند. لمس کودکان، رشد جسمی و حتی رشد اجتماعی و عاطفی آنها را بالا میبرد. پزشکان میگویند وقتی کودکان مورد ناز و نوازش قرار میگیرند، هورمونهای رشد شروع به ترشح میکنند. گویا با مهر و علاقه، کودک به ارزش زندهبودن و حیات خود پی میبرد. زمانی که مورد محبت دیگران قرار میگیریم، سیستم ایمنی بدن، شروع به فعالیت میکند. مادران با ماساژدادن، ناز و نوازش کردن، قلم دوش گرفتن، روی زانو بالا و پایین انداختن، قلقلکدادن، درآغوشگرفتن، لالاییخواندن، شانهکردن موهای کودک، تابدادن و نظایر اینها، به رشد طبیعی کودکان خود کمک میکنند.
چندماهی بود مادرم را ندیده بودم. آن روز به دیدنش رفتم. به خاطر #کرونا نباید دست میدادم و میبوسیدم. لحظاتی همدیگر را نگاه کردیم و مادرم نتوانست خودش را نگه دارد. گفت، حاضرم بمیرم، ولی نمیتوانم بچههایم را نبوسم و بغل نکنم. واقعا کرونا چه لذت بزرگی را از ما انسانها گرفته و چقدر دلتنگ لمس عزیزانمان هستیم. نمیتوانستم از بغل مادرم جدا شوم و آیا لذتی بالاتر از این هم هست؟
حس لامسه، وسیعترین حس موجود در بدن ما را تشکیل میدهد و قادرمان میکند تا عمق، ضخامت و شکل اشیا را درک کنیم. ما توسط گیرندههای عصبی موجود در پوست بدن خود، عمل حسکردن را انجام میدهیم، تنفر و عشق میورزیم، لمس میکنیم و لمس میشویم. نوازشکردن، نیشگونگرفتن، دستکشیدن به مو و صورت، بوسیدن، لیسیدن، گرفتن دست و بازو، بغلکردن و دست در دست هم انداختن، همه دارای پیام خاص ارتباط غیرکلامی است. هرچه ارتباط با یک نفر، به سوی صمیمیت میرود، از لمس بیشتر استفاده میشود.
لمسکردن مردان خدا، در تمام فرهنگها و در تمام زمانها از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است. در این مورد از لمس و نوازش کردن حضرت عیسی (ع) تا حواریون و سپس پاپ و مردان کلیسا در فرهنگ غرب یا لمسکردن و بوسیدن دست علمای بزرگ و مراجع عظام در فرهنگ اسلامی میتوان یاد کرد. در آیین بودا و در مذاهب دیگر هند و ایران باستان، لمسکردن مردان خدا، موجب شفا و دورکردن شیاطین میشود. در میان مردمان جامعه ما نیز اعتقاد به اثرات لمس توسط انسانهای خاص و مردان خدا، همواره وجود داشته است. به یاد میآورم مادرم وقتی ما بیمار میشدیم، غیر از پزشک، ما را پیش یک آقای نورانی میبرد که در بازار تبریز حجرهای داشت. او کودک را بغل میکرد و با دست گرم خود، پشت او را از زیر لباس لمس میکرد و ماساژ میداد. مردم معتقد بودند آنهایی که چشم خوردهاند با لمس این مرد، که به او «بندچی» میگفتند، درمان میشوند. هنوز هم این حجره در بازار تبریز برقرار است. در پژوهشی در مورد بررسی اثرات لمسکردن، متصدی یک کتابخانه موقع دادن کتاب، با دست خود به روی دست کسانی که کتاب را به امانت میگرفتند، ضربه کوچکی وارد میکرد. در خارج از کتابخانه، از آن افراد میخواستند پرسشنامهای در مورد ارزیابی خدمات آن کتابخانه تکمیل کنند. افرادی که دستشان لمس شده بود، در مقایسه با افرادی که دست آنها لمس نشده بود، با کمال میل به همه سؤالات مطرحشده پاسخ میدادند.
دو دلیل را در زمینه اینکه چرا لمسکردن چنین اثری دارد، میتوان مطرح کرد: اول اینکه لمسکردن موجب میشود که طرف مقابل احساس کند، برخورد او خالصانه است و دوم اینکه از طرف کسی که با دست خود ضربه کوچکی میزند، اعتماد و تمایل به انجامدادن کار ابراز میشود. همچنین این کار به طور ناخودآگاه، جایگاه کسی که عمل لمسکردن را انجام میدهد، بالا میبرد. در دنیای امروز که #فناوری، ما انسانها را از هم دور کرده و کرونای منحوس هم مزید بر علت شده، وقتی شرایط عادی شد، لذت بوسیدن و بغلکردن را از هم دریغ نکنیم. همسر و فرزندان ما همیشه نیازمند ناز و نوازش ما هستند.
▫️#قادر_باستانی. پژوهشگر علوم ارتباطات
حتم دارم شما هم مثل من، دلتان برای دستدادن و بوسیدن و بغلکردن، تنگ شده است. کرونای لعنتی، این لذات روزمره را از ما گرفته و عزیزترین کسانمان را هم نمیتوانیم لمس کنیم. در علم #ارتباطات، در مبحث #ارتباطات_غیرکلامی، زبان لامسه، بیانگر صمیمیت است. حس لامسه، حس مادر است و بقیه حواس انسان، از آن سرچشمه میگیرد. مهمترین حسی که کودک پس از تولد میآموزد، لمسکردن است و اولین تجربه ارتباطی او با دیگران، از طریق این حس پدید میآید.
زندگیکردن، بدون حس لامسه سخت است. پژوهشگران مشاهده کردند که کودکان مراکز شبانهروزی، بیشتر از کودکان درون خانواده، بیمار میشوند و رشدشان به نسبت کمتر است، درحالیکه تغذیه آن کودکان بهتر است و مراقبتهای پزشکی و بهداشتی بهتری دارند. تنها تفاوت کودکان خانواده و کودکان مراکز شبانهروزی، در این است که کودکان خانواده لمس میشوند. این کودکان را میبوسند، بغل میکنند و آن کودکان، از ناز و نوازش محروماند. لمس کودکان، رشد جسمی و حتی رشد اجتماعی و عاطفی آنها را بالا میبرد. پزشکان میگویند وقتی کودکان مورد ناز و نوازش قرار میگیرند، هورمونهای رشد شروع به ترشح میکنند. گویا با مهر و علاقه، کودک به ارزش زندهبودن و حیات خود پی میبرد. زمانی که مورد محبت دیگران قرار میگیریم، سیستم ایمنی بدن، شروع به فعالیت میکند. مادران با ماساژدادن، ناز و نوازش کردن، قلم دوش گرفتن، روی زانو بالا و پایین انداختن، قلقلکدادن، درآغوشگرفتن، لالاییخواندن، شانهکردن موهای کودک، تابدادن و نظایر اینها، به رشد طبیعی کودکان خود کمک میکنند.
چندماهی بود مادرم را ندیده بودم. آن روز به دیدنش رفتم. به خاطر #کرونا نباید دست میدادم و میبوسیدم. لحظاتی همدیگر را نگاه کردیم و مادرم نتوانست خودش را نگه دارد. گفت، حاضرم بمیرم، ولی نمیتوانم بچههایم را نبوسم و بغل نکنم. واقعا کرونا چه لذت بزرگی را از ما انسانها گرفته و چقدر دلتنگ لمس عزیزانمان هستیم. نمیتوانستم از بغل مادرم جدا شوم و آیا لذتی بالاتر از این هم هست؟
حس لامسه، وسیعترین حس موجود در بدن ما را تشکیل میدهد و قادرمان میکند تا عمق، ضخامت و شکل اشیا را درک کنیم. ما توسط گیرندههای عصبی موجود در پوست بدن خود، عمل حسکردن را انجام میدهیم، تنفر و عشق میورزیم، لمس میکنیم و لمس میشویم. نوازشکردن، نیشگونگرفتن، دستکشیدن به مو و صورت، بوسیدن، لیسیدن، گرفتن دست و بازو، بغلکردن و دست در دست هم انداختن، همه دارای پیام خاص ارتباط غیرکلامی است. هرچه ارتباط با یک نفر، به سوی صمیمیت میرود، از لمس بیشتر استفاده میشود.
لمسکردن مردان خدا، در تمام فرهنگها و در تمام زمانها از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است. در این مورد از لمس و نوازش کردن حضرت عیسی (ع) تا حواریون و سپس پاپ و مردان کلیسا در فرهنگ غرب یا لمسکردن و بوسیدن دست علمای بزرگ و مراجع عظام در فرهنگ اسلامی میتوان یاد کرد. در آیین بودا و در مذاهب دیگر هند و ایران باستان، لمسکردن مردان خدا، موجب شفا و دورکردن شیاطین میشود. در میان مردمان جامعه ما نیز اعتقاد به اثرات لمس توسط انسانهای خاص و مردان خدا، همواره وجود داشته است. به یاد میآورم مادرم وقتی ما بیمار میشدیم، غیر از پزشک، ما را پیش یک آقای نورانی میبرد که در بازار تبریز حجرهای داشت. او کودک را بغل میکرد و با دست گرم خود، پشت او را از زیر لباس لمس میکرد و ماساژ میداد. مردم معتقد بودند آنهایی که چشم خوردهاند با لمس این مرد، که به او «بندچی» میگفتند، درمان میشوند. هنوز هم این حجره در بازار تبریز برقرار است. در پژوهشی در مورد بررسی اثرات لمسکردن، متصدی یک کتابخانه موقع دادن کتاب، با دست خود به روی دست کسانی که کتاب را به امانت میگرفتند، ضربه کوچکی وارد میکرد. در خارج از کتابخانه، از آن افراد میخواستند پرسشنامهای در مورد ارزیابی خدمات آن کتابخانه تکمیل کنند. افرادی که دستشان لمس شده بود، در مقایسه با افرادی که دست آنها لمس نشده بود، با کمال میل به همه سؤالات مطرحشده پاسخ میدادند.
دو دلیل را در زمینه اینکه چرا لمسکردن چنین اثری دارد، میتوان مطرح کرد: اول اینکه لمسکردن موجب میشود که طرف مقابل احساس کند، برخورد او خالصانه است و دوم اینکه از طرف کسی که با دست خود ضربه کوچکی میزند، اعتماد و تمایل به انجامدادن کار ابراز میشود. همچنین این کار به طور ناخودآگاه، جایگاه کسی که عمل لمسکردن را انجام میدهد، بالا میبرد. در دنیای امروز که #فناوری، ما انسانها را از هم دور کرده و کرونای منحوس هم مزید بر علت شده، وقتی شرایط عادی شد، لذت بوسیدن و بغلکردن را از هم دریغ نکنیم. همسر و فرزندان ما همیشه نیازمند ناز و نوازش ما هستند.
🔸دامنه انحصار صداوسیما و مرزهای نظارت
▫️#قادر_باستانی
▫️پژوهشگر ارتباطات و رسانه
اصناف سینمایی بسیار نگران هستند. آنها فکر میکنند اگر صدور مجوز آثار #فیلم و #سینما به دست #صداوسیما بیفتد، کارشان دچار اختلال جدی خواهد شد. واقعا در دنیا انگشتنما شدهایم که یک بخش نظام، نظارت بخش دیگر را قبول ندارد و میخواهد انحصار همه آثار فرهنگ و هنر را در دست بگیرد. واقعیت این است که #تلویزیون در رقابت با #سینمای_خانگی شکست خورده و اکنون به جای اصلاح، درصدد تسلط بر رقیب خود برآمده است. تازه نظام صدور #مجوز در دنیا منسوخ شده و دوران آن گذشته است و غیر از آثار خاص برای کودکان که نیاز به دریافت مجوز پیش از ساخت دارد، تولیدکنندگان آثار فرهنگی، با مسئولیت خودشان و در چارچوب قوانین و مقررات، محتوا تولید میکنند و در صورت تخلف از قانون، با برخورد دادگاه مواجه میشوند. هراس از نظارت تلویزیون، به خاطر غلبه سلایق و تنگنظریهای محفلی و جناحی بر صرف رعایت قانون و مقررات است. صداوسیما متأسفانه طبق قانون اساسی، انحصار تولید و پخش رادیو و تلویزیون را برعهده دارد و در ۴٠ سال گذشته، مخصوصا سه دهه اخیر، چارچوبهای شکلی و سلیقهای، گاه فراتر از قانون برای خود ساخته و درون آن گرفتار شده است. این سازمان، عملکرد ناموفقی داشته که ریزش مخاطب و رونقیافتن شبکههای تلویزیونی فارسیزبان ماهوارهای، ازدستدادن مرجعیت خبری به نفع شبکههای خبری بیگانه و نیز بیاعتمادكردن مخاطبان و ضعف مستمر در قدرت اثرگذاری اجتماعی و سیاسی، از نتایج آن بوده؛ به نحوی که در آخرین انتخابات سراسری در اسفند سال گذشته، کمتر از نصف واجدین شرایط در آن مشارکت كردند و این شکستی مهم و محرز برای صداوسیما بوده است. اصرار بر حفظ وضعیت موجود و حتی افزودن به حوزه مسئولیت صداوسیما، عجیب نیست. برخی دستگاهها دوست دارند دامنه انحصار خود را گسترده کنند. آنها در حال و هوای چند دهه گذشته سیر میکنند و نمیخواهند باور کنند که #فناوریهای_ارتباطی جدید، همه مناسبات گذشته را تغییر داده و کنترل تولید محتوا با صدور مجوز، دیگر به افسانهها پیوسته است. فرار از واقعیت، به تحقق اهداف فرهنگی كشور کمکی نمیکند، بلکه صرفا اقشار بیشتری را ناراضی میکند و در نهایت نتیجهای جز بدگمانی حاصل نمیشود. سطح تولیدات محتوای فرهنگی، نازل و مبتذل شده؛ این ادعای درستی است، اما دلیل آن ضعف نظارت وزارت ارشاد نیست. دلایل عمیقتری دارد که دقت و توجه به آنها ضروری است.
یکی اینکه در دنیا اینطور نیست که هر اثری تولید میشود، فاخر است. هرگز چنین نیست. مخاطب تعیینکننده است. مخاطب، به طور معمول اثر مبتذل و بیکیفیت را نمیپسندد و به لحاظ اقتصادی، برای تولیدکننده صرف نمیکند اثر بد و ضعیف بسازد. بالابردن ذائقه مخاطبان عام، وظیفه دستگاههای فرهنگی، از جمله صداوسیما بوده که در سه، چهار دهه اخیر، مشغولشدن به رنگ لباس و ظاهر بازیگران، آنها را از این مهم دور داشته است. مخاطب جوان ایرانی، بر اثر کژکارکردی دستگاههای فرهنگی، توجه خود را معطوف به ظواهر آثار فرهنگی و نیز دقت در نمایش موارد ممنوعه کرده است.
تفاوت سریالهای تلویزیونی با سریالهایی که ارشاد برای نمایش خانگی مجوز داده، در چیست؟ تفاوت در این است که نظارت صداوسیما برای پوشش دختران و زنان، جدیتر و سختتر بوده و نیز تلاش شده پیام فیلم و سریال، در خدمت دیدگاههای خاص باشد و در سریالهای خانگی چنین نبوده است. مجموعههایی چون قهوه تلخ، شهرزاد، شاهگوش، دندون طلا، همگناه و ساخت ایران، آثار فاخری بودند و از بسیاری از سریالهای تلویزیونی، هم به لحاظ کیفیت فنی و هم محتوایی بهتر هستند و البته با هزینه به مراتب کمتری ساخته شدند و حتی سریالهایی چون قلب یخی، کرگدن، دل، خوابزده و نهنگ آبی، از متوسط کیفی مجموعههای تلویزیونی، بالاتر و بهتر تولید شده و در این رقابت رسانهای، صداوسیما بازنده بوده است. در صداوسیما، هر چه فضا بستهتر شده، دیگر خبری از تولید آثاری چون برنامه نود، مجموعه شبهای برره، شب دهم، در چشم باد و سریالهای فاخر قرآنی نمیشود.
تلاش صداوسیما برای تسلط بر فضای مجازی، مشکل آنها را با مخاطبان ناراضی حل نخواهد کرد، بلکه باعث تاراندن بیشتر آنها به سمت محتوای خارج از مرزها میشود. آنهایی که صداوسیما را به تسلط بیشتر سوق میدهند، توجه داشته باشند اینکه فناوریهای جدید، این امکان را فراهم کرده که محتوا و اطلاعات بدون اینکه به وسیله نهادها و سازمانهای سلسلهمراتبی، پردازش شده باشد، مستقیم در اختیار استفادهکنندگان قرار گیرد؛ به علاوه با چنین محتوا و اطلاعاتی، مردم میتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و تازه هرچه فناوری پیشرفتهتر میشود، مقابله با این روند، سختتر و حتی غیرممکن میشود.
▫️#قادر_باستانی
▫️پژوهشگر ارتباطات و رسانه
اصناف سینمایی بسیار نگران هستند. آنها فکر میکنند اگر صدور مجوز آثار #فیلم و #سینما به دست #صداوسیما بیفتد، کارشان دچار اختلال جدی خواهد شد. واقعا در دنیا انگشتنما شدهایم که یک بخش نظام، نظارت بخش دیگر را قبول ندارد و میخواهد انحصار همه آثار فرهنگ و هنر را در دست بگیرد. واقعیت این است که #تلویزیون در رقابت با #سینمای_خانگی شکست خورده و اکنون به جای اصلاح، درصدد تسلط بر رقیب خود برآمده است. تازه نظام صدور #مجوز در دنیا منسوخ شده و دوران آن گذشته است و غیر از آثار خاص برای کودکان که نیاز به دریافت مجوز پیش از ساخت دارد، تولیدکنندگان آثار فرهنگی، با مسئولیت خودشان و در چارچوب قوانین و مقررات، محتوا تولید میکنند و در صورت تخلف از قانون، با برخورد دادگاه مواجه میشوند. هراس از نظارت تلویزیون، به خاطر غلبه سلایق و تنگنظریهای محفلی و جناحی بر صرف رعایت قانون و مقررات است. صداوسیما متأسفانه طبق قانون اساسی، انحصار تولید و پخش رادیو و تلویزیون را برعهده دارد و در ۴٠ سال گذشته، مخصوصا سه دهه اخیر، چارچوبهای شکلی و سلیقهای، گاه فراتر از قانون برای خود ساخته و درون آن گرفتار شده است. این سازمان، عملکرد ناموفقی داشته که ریزش مخاطب و رونقیافتن شبکههای تلویزیونی فارسیزبان ماهوارهای، ازدستدادن مرجعیت خبری به نفع شبکههای خبری بیگانه و نیز بیاعتمادكردن مخاطبان و ضعف مستمر در قدرت اثرگذاری اجتماعی و سیاسی، از نتایج آن بوده؛ به نحوی که در آخرین انتخابات سراسری در اسفند سال گذشته، کمتر از نصف واجدین شرایط در آن مشارکت كردند و این شکستی مهم و محرز برای صداوسیما بوده است. اصرار بر حفظ وضعیت موجود و حتی افزودن به حوزه مسئولیت صداوسیما، عجیب نیست. برخی دستگاهها دوست دارند دامنه انحصار خود را گسترده کنند. آنها در حال و هوای چند دهه گذشته سیر میکنند و نمیخواهند باور کنند که #فناوریهای_ارتباطی جدید، همه مناسبات گذشته را تغییر داده و کنترل تولید محتوا با صدور مجوز، دیگر به افسانهها پیوسته است. فرار از واقعیت، به تحقق اهداف فرهنگی كشور کمکی نمیکند، بلکه صرفا اقشار بیشتری را ناراضی میکند و در نهایت نتیجهای جز بدگمانی حاصل نمیشود. سطح تولیدات محتوای فرهنگی، نازل و مبتذل شده؛ این ادعای درستی است، اما دلیل آن ضعف نظارت وزارت ارشاد نیست. دلایل عمیقتری دارد که دقت و توجه به آنها ضروری است.
یکی اینکه در دنیا اینطور نیست که هر اثری تولید میشود، فاخر است. هرگز چنین نیست. مخاطب تعیینکننده است. مخاطب، به طور معمول اثر مبتذل و بیکیفیت را نمیپسندد و به لحاظ اقتصادی، برای تولیدکننده صرف نمیکند اثر بد و ضعیف بسازد. بالابردن ذائقه مخاطبان عام، وظیفه دستگاههای فرهنگی، از جمله صداوسیما بوده که در سه، چهار دهه اخیر، مشغولشدن به رنگ لباس و ظاهر بازیگران، آنها را از این مهم دور داشته است. مخاطب جوان ایرانی، بر اثر کژکارکردی دستگاههای فرهنگی، توجه خود را معطوف به ظواهر آثار فرهنگی و نیز دقت در نمایش موارد ممنوعه کرده است.
تفاوت سریالهای تلویزیونی با سریالهایی که ارشاد برای نمایش خانگی مجوز داده، در چیست؟ تفاوت در این است که نظارت صداوسیما برای پوشش دختران و زنان، جدیتر و سختتر بوده و نیز تلاش شده پیام فیلم و سریال، در خدمت دیدگاههای خاص باشد و در سریالهای خانگی چنین نبوده است. مجموعههایی چون قهوه تلخ، شهرزاد، شاهگوش، دندون طلا، همگناه و ساخت ایران، آثار فاخری بودند و از بسیاری از سریالهای تلویزیونی، هم به لحاظ کیفیت فنی و هم محتوایی بهتر هستند و البته با هزینه به مراتب کمتری ساخته شدند و حتی سریالهایی چون قلب یخی، کرگدن، دل، خوابزده و نهنگ آبی، از متوسط کیفی مجموعههای تلویزیونی، بالاتر و بهتر تولید شده و در این رقابت رسانهای، صداوسیما بازنده بوده است. در صداوسیما، هر چه فضا بستهتر شده، دیگر خبری از تولید آثاری چون برنامه نود، مجموعه شبهای برره، شب دهم، در چشم باد و سریالهای فاخر قرآنی نمیشود.
تلاش صداوسیما برای تسلط بر فضای مجازی، مشکل آنها را با مخاطبان ناراضی حل نخواهد کرد، بلکه باعث تاراندن بیشتر آنها به سمت محتوای خارج از مرزها میشود. آنهایی که صداوسیما را به تسلط بیشتر سوق میدهند، توجه داشته باشند اینکه فناوریهای جدید، این امکان را فراهم کرده که محتوا و اطلاعات بدون اینکه به وسیله نهادها و سازمانهای سلسلهمراتبی، پردازش شده باشد، مستقیم در اختیار استفادهکنندگان قرار گیرد؛ به علاوه با چنین محتوا و اطلاعاتی، مردم میتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و تازه هرچه فناوری پیشرفتهتر میشود، مقابله با این روند، سختتر و حتی غیرممکن میشود.
🔸دردهای پیدا و لبخندهای پنهان
▫️#قادر_باستانی
▫️پژوهشگر ارتباط انسانی
ماسکزدن اجباری شده و ما دیگر نمیتوانیم لبخند دیگران را ببینیم. البته شرایط بد اقتصادی، دیگر نایی برای شادی نگذاشته است. مردم در فضای موجود، نفسشان گرفته و تنها خودشان هستند و خودشان و کاری از دستشان برنمیآید و در هجوم دردها، رها شدهاند. آنها با ناراحتی، شاهد متلکپرانی مسئولان به همدیگر هستند؛ رئیس دولت که ترامپ همه رشتههایش را پنبه کرد و حال چشم امید به بازگشت دموکراتها دوخته است و مخالفان قدرتمند دولت تدبیر که هشت سال مدام، چوب لای چرخ گذاشتند و هیچ همکاری و همدلیای نکردند و امروز با ژست طلبکارانه، برای گرفتن دولت بیتابی میکنند. انگار مردم یادشان رفته در هشت سال دولت مهرورز، چه بلایی سر اقتصاد و سیاست آوردند.
محرومیت انسانی از لبخند دیگران، مردمان شهر را پژمرده و افسرده کرده است. طبعا رنجبردن و دردکشیدن، با لبخند و احیای #ارتباطات و روابط انسانی، قابلتحملتر است. بله، خنده و لبخند، در این روزگار ناسازگار و مشکلات کمرشکن فزاینده جامعه ما، وسیلهای برای تحمل سختیهای زندگی است، اما کرونای منحوس هم آن را از مردمان غمگین ما دریغ کرده است.
وقتی با کسی اختلاط میکنیم، لبخند او به ما حس خوشی و آرامش میدهد، اما پشت این ماسکها، لبخندها پنهان شده و #ارتباطات_انسانی را فرسوده کرده است. افرادی كه به راحتی لبخند میزنند، به نظر میرسد كه دوستداشتنیترند و این حالت میتواند ارتباط با دیگران را اثربخشتر كند. تبسم و خنده، ارتباط انسانی را استحكام میبخشد و تأثیری مثبت میگذارد. درباره تاریخچه خنده، گفته شده است كه انسان اولیه، از دندان به عنوان وسیلهای برای حمله به دشمنان استفاده میكرد. برای نشاندادن دوستی خود به آرامی لبهایش را عقب میكشید و دندانهای روی هم خود را نمایان میكرد تا به این ترتیب به طرف مقابل بفهماند كه قصد او هر آنچه میخواهد باشد، نیتی دوستانه است: «از در آشتی درآمدهام و شما را گاز نخواهم گرفت».
لبخندزدن در برخورد اول، سه پیام مثبت را منتقل میكند؛ اول اینكه شما نسبت به طرف مقابل مهربان هستید. دوم اینكه پیشبینی میكنید سخن خوش شما، متقابلا پاسخ خوبی خواهد داشت و سوم اینكه فكر میكنید، توجه به طرف مقابل در نظر شما ارزشمند است؛ یعنی او سزاوار توجهكردن است.
حال که به خاطر #ماسک اجباری، از دیدن لبخند در سطح شهر و محیط کار، محروم شدهایم، خانوادهها كاری كنند به هر شکلی که هست، فضای شادی و نشاط در محیط خانه گم نشود. قدیم كه تلویزیون و اینها نبود، غروب كه میشد، فامیل و همسایه دور هم جمع میشدند و ماجراهای خندهدار تعریف میكردند و ساعتی را خوش میگذراندند. این كار هر روز تكرار میشد. یادم هست وقتی ما برای دیدار اقوام به روستا میرفتیم، هوا كه تاریك میشد، چراغزنبوریها را روشن میكردند. دوستان و آشنایان، یكییكی میآمدند. از تشریفات و پذیرایی هم خبری نبود؛ فقط یك چای تلخ به میهمانان میدادند. همین كه جمع میشدند، بذلهگویی و تعریف ماجراهای گاه غلوآمیز شروع میشد و قهقهه حاضران در منزل به هوا برمیخاست. ماجراهایی را كه حاضران تعریف میكردند، دهها بار من شنیده بودم و تكراری بود، اما فضایی ایجاد میشد كه حقیقتا انسان لذت میبرد و گذشت سه، چهار ساعت زمان را اصلا حس نمیكرد.
با آمدن #تلویزیون، این شادیها كم شد، اما از بین نرفت. امروز دیگر خبری از این بگوبخندها در خانوادهها نیست. هر كسی سرش به كار خودش گرم است. زن و بچه را مگر میشود از موبایلش جدا كرد. هر كس یا با #موبایل خود مشغول است، یا سریال میبیند یا گیم بازی میكند. خنده و شادی دستهجمعی در محیط خانه و خانواده، به امر غریبی تبدیل شده است. والدین برای لذتبردن از زندگی، باید فضا را عوض كنند. هر روز، یك وقت و ساعت مشخصی را برای گپوگفت و خنده اختصاص دهند. تلویزیون و #كامپیوتر و موبایل را همه برای ساعتی خاموش كنند و آنچه در طول روز، برایشان گذشته است، با چاشنی #خنده و مزاح تعریف كنند. فرزندان خود را عادت دهید در محیط خانه بخندند و شادی كنند. لطیفههای جدید را كه شنیدهاید یا در موبایل خود دریافت كردهاید، شب در خانه مطرح كنید. لبخند را به جزئی جدانشدنی از فرهنگ خانواده خود تبدیل كنید.
میتوانید در این روزهای کرونایی، از قابلیت ابزارهای ارتباط تصویری #آنلاین، برای شبنشینیهای فامیلی و دوستانه بهره ببرید. در ساعت خاصی میتوانید با افرادی که از معاشرت با آنها لذت میبرید، با موبایلتان ارتباط بگیرید و لحظات شاد و مفرحی را برای خود و خانوادهتان رقم بزنید. همچنین در ارتباطات شخصی خود، لبخند با چشم را تمرین کنید. وقتی ماسک بر چهره دارید، چشم شما دیده میشود و با چشم هم میشود خندید. اخیرا یک عکاس، تلاش کرده خنده مردم با چشمانشان را به تصویر بکشد و ثبت کند.
▫️#قادر_باستانی
▫️پژوهشگر ارتباط انسانی
ماسکزدن اجباری شده و ما دیگر نمیتوانیم لبخند دیگران را ببینیم. البته شرایط بد اقتصادی، دیگر نایی برای شادی نگذاشته است. مردم در فضای موجود، نفسشان گرفته و تنها خودشان هستند و خودشان و کاری از دستشان برنمیآید و در هجوم دردها، رها شدهاند. آنها با ناراحتی، شاهد متلکپرانی مسئولان به همدیگر هستند؛ رئیس دولت که ترامپ همه رشتههایش را پنبه کرد و حال چشم امید به بازگشت دموکراتها دوخته است و مخالفان قدرتمند دولت تدبیر که هشت سال مدام، چوب لای چرخ گذاشتند و هیچ همکاری و همدلیای نکردند و امروز با ژست طلبکارانه، برای گرفتن دولت بیتابی میکنند. انگار مردم یادشان رفته در هشت سال دولت مهرورز، چه بلایی سر اقتصاد و سیاست آوردند.
محرومیت انسانی از لبخند دیگران، مردمان شهر را پژمرده و افسرده کرده است. طبعا رنجبردن و دردکشیدن، با لبخند و احیای #ارتباطات و روابط انسانی، قابلتحملتر است. بله، خنده و لبخند، در این روزگار ناسازگار و مشکلات کمرشکن فزاینده جامعه ما، وسیلهای برای تحمل سختیهای زندگی است، اما کرونای منحوس هم آن را از مردمان غمگین ما دریغ کرده است.
وقتی با کسی اختلاط میکنیم، لبخند او به ما حس خوشی و آرامش میدهد، اما پشت این ماسکها، لبخندها پنهان شده و #ارتباطات_انسانی را فرسوده کرده است. افرادی كه به راحتی لبخند میزنند، به نظر میرسد كه دوستداشتنیترند و این حالت میتواند ارتباط با دیگران را اثربخشتر كند. تبسم و خنده، ارتباط انسانی را استحكام میبخشد و تأثیری مثبت میگذارد. درباره تاریخچه خنده، گفته شده است كه انسان اولیه، از دندان به عنوان وسیلهای برای حمله به دشمنان استفاده میكرد. برای نشاندادن دوستی خود به آرامی لبهایش را عقب میكشید و دندانهای روی هم خود را نمایان میكرد تا به این ترتیب به طرف مقابل بفهماند كه قصد او هر آنچه میخواهد باشد، نیتی دوستانه است: «از در آشتی درآمدهام و شما را گاز نخواهم گرفت».
لبخندزدن در برخورد اول، سه پیام مثبت را منتقل میكند؛ اول اینكه شما نسبت به طرف مقابل مهربان هستید. دوم اینكه پیشبینی میكنید سخن خوش شما، متقابلا پاسخ خوبی خواهد داشت و سوم اینكه فكر میكنید، توجه به طرف مقابل در نظر شما ارزشمند است؛ یعنی او سزاوار توجهكردن است.
حال که به خاطر #ماسک اجباری، از دیدن لبخند در سطح شهر و محیط کار، محروم شدهایم، خانوادهها كاری كنند به هر شکلی که هست، فضای شادی و نشاط در محیط خانه گم نشود. قدیم كه تلویزیون و اینها نبود، غروب كه میشد، فامیل و همسایه دور هم جمع میشدند و ماجراهای خندهدار تعریف میكردند و ساعتی را خوش میگذراندند. این كار هر روز تكرار میشد. یادم هست وقتی ما برای دیدار اقوام به روستا میرفتیم، هوا كه تاریك میشد، چراغزنبوریها را روشن میكردند. دوستان و آشنایان، یكییكی میآمدند. از تشریفات و پذیرایی هم خبری نبود؛ فقط یك چای تلخ به میهمانان میدادند. همین كه جمع میشدند، بذلهگویی و تعریف ماجراهای گاه غلوآمیز شروع میشد و قهقهه حاضران در منزل به هوا برمیخاست. ماجراهایی را كه حاضران تعریف میكردند، دهها بار من شنیده بودم و تكراری بود، اما فضایی ایجاد میشد كه حقیقتا انسان لذت میبرد و گذشت سه، چهار ساعت زمان را اصلا حس نمیكرد.
با آمدن #تلویزیون، این شادیها كم شد، اما از بین نرفت. امروز دیگر خبری از این بگوبخندها در خانوادهها نیست. هر كسی سرش به كار خودش گرم است. زن و بچه را مگر میشود از موبایلش جدا كرد. هر كس یا با #موبایل خود مشغول است، یا سریال میبیند یا گیم بازی میكند. خنده و شادی دستهجمعی در محیط خانه و خانواده، به امر غریبی تبدیل شده است. والدین برای لذتبردن از زندگی، باید فضا را عوض كنند. هر روز، یك وقت و ساعت مشخصی را برای گپوگفت و خنده اختصاص دهند. تلویزیون و #كامپیوتر و موبایل را همه برای ساعتی خاموش كنند و آنچه در طول روز، برایشان گذشته است، با چاشنی #خنده و مزاح تعریف كنند. فرزندان خود را عادت دهید در محیط خانه بخندند و شادی كنند. لطیفههای جدید را كه شنیدهاید یا در موبایل خود دریافت كردهاید، شب در خانه مطرح كنید. لبخند را به جزئی جدانشدنی از فرهنگ خانواده خود تبدیل كنید.
میتوانید در این روزهای کرونایی، از قابلیت ابزارهای ارتباط تصویری #آنلاین، برای شبنشینیهای فامیلی و دوستانه بهره ببرید. در ساعت خاصی میتوانید با افرادی که از معاشرت با آنها لذت میبرید، با موبایلتان ارتباط بگیرید و لحظات شاد و مفرحی را برای خود و خانوادهتان رقم بزنید. همچنین در ارتباطات شخصی خود، لبخند با چشم را تمرین کنید. وقتی ماسک بر چهره دارید، چشم شما دیده میشود و با چشم هم میشود خندید. اخیرا یک عکاس، تلاش کرده خنده مردم با چشمانشان را به تصویر بکشد و ثبت کند.
🔸فرازهایی از حیات پربار دکتر کاظم معتمدنژاد
▫️#ابراهیم_جعفری
دکتر #قادر_باستانی، نویسنده و مدرس علوم ارتباطات اجتماعی، ۲۹ سال پیش در پاییز ۱۳۷۰، زمانی که دانشجوی رشته ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی بود، مصاحبهای را به عنوان کار عملی درس روزنامه نگاری تخصصی با دکتر #کاظم_معتمدنژاد انجام داد. از آنجا که این مصاحبه دربردارنده نکتههای تازهای است، بخشهایی از آن را به مناسبت هفتمین سالگرد درگذشت پدر علوم ارتباطات اجتماعی (۱۴ آذرماه ۱۳۹۹) بازنشر میدهم.
بچهها دوستش دارند. صمیمی است. تا کنون سابقه نداشته سر کلاس خود حاضر نشود؛ زیرا صحبتش شیرین است. دانشجویان فرانسویاش میگویند او حافظهای عجیب دارد، چرا که اعداد و ارقام و تاریخ دقیق ایام گذشته را همیشه در ذهن خود حفظ میکند. قرارهایی را که با دانشجویان، استادان و دوستان خود میگذارد، تا هفتهها بعد در خاطر دارد. اساس زندگیاش را مطالعه تشکیل میدهد. تنها در اوقات کار و استراحت است که مطالعه او متوقف میشود.
▫️بزرگترین آرزوی استاد این است که فرصت بهرهگیری از مطالعات خود را داشته باشد و بتواند آگاهیهای به دست آمدهاش را از طریق کلاسهای درسی و کتابها و مقالهها، به جوانان، دانشجویان و جامعه علمی کشور منتقل نماید. علاقه خاصی به میهن خود دارد. دلسوز است و چون شمع خود را وقف روشنایی جامعه نموده و از این رو چهرهای استثنایی است.
▫️دکتر معتمدنژاد هنگام سرپرستی سرویس خارجی روزنامه کیهان، در سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۹ خدمات شایستهای به جامعه روشنفکر آن زمان ارائه داد. وی میگوید: در دوره خفقان بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در سرویس اخبار و مقالات خارجی روزنامه کیهان، گروهی بودیم که از طریق ترجمه بعضی از مقالات، توانستیم در جامعه ایران تاثیر بگذاریم. در آن زمان تهیه کردن مقاله درباره پاتریس لومومبا و فیدل کاسترو عملی انقلابی بود.
استاد در سالهای مذکور درباره رویدادهای مهم بینالمللی تفسیر سیاسی مینوشت و سلسله مقالاتی نیز در مورد مبارزات استقلال طلبانه کشورهای جهان سوم ارائه میداد که در میان آنها مجموعه مقالات «لومومبا...» تاثیر بهسزایی در قشر روشنفکر آن زمان گذاشت.
"به دنبال انقلاب کوبا در سال ۱۹۵۶ مجموعه مقالههایی از ژان پل سارتر، نویسنده معروف فرانسوی، درباره بازتاب این انقلاب در آمریکای لاتین انتخاب نمودم و از آقای جهانگیر افکاری خواهش کردم که مقاله را ترجمه کند و خودم عنوان «جنگ شکر» را روی مقالات گذاشتم که به صورت پاورقی در کیهان منتشر شد. آقای افکاری بعد آن را به صورت کتاب انتشار داد که چندین بار تاکنون چاپ شده است."
دکتر معتمدنژاد، از معدود استادانی بود که بعداز انقلاب در دانشکده علوم ارتباطات باقی ماند؛ زیرا اغلب استادان به خارج از کشور مهاجرت کردند. وطن دوستی استاد و علاقه بیش از حد به بالا بردن توان آموزشی جامعه، مانع از اقامت دائمی او در فرنگ شد.
وی میگوید: بر خلاف آنها که رفتند و ماندند، من رفتم؛ اما برگشتم. از اقامتهای خود بهرهبرداری کردم و در طول تدریس و تحقیق در دانشگاه پاریس و دیگر دانشگاههای فرانسه، زمینههای مطالعاتم را فراهم نمودم؛ اما بیشتر برای میهن خودم بهرهبرداری کردم. بیش از یک نیم سال تحصیلی در آنجا نمیماندم و در فاصله سالهای ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۸، نیمسال اول را در تهران و نیمسال دوم را در پاریس تدریس کردم.
استاد در مورد کسانی که در فرنگ ماندند، میگوید: آنان تحت تاثیر شرایط مختلفی قرار گرفتند؛ من شخصاً با علاقهای که به فرهنگ و کشور خودم داشتم، فکر کردم در اینجا موثرتر هستم و مفیدتر واقع میشوم.
استاد میگوید: در ایران هویت خود را دارم. به همین جهت نیز در فرنگ به من در مقایسه با کسانی که آنجا ماندهاند، احترام بیشتری میگذارند؛ چون آنان به نحوی خارجی یا... تلقی میشوند؛ در حالی که مرا به عنوان کسی که در جامعه خودش مورد احترام است، نگاه میکنند. اکنون با آنکه مانند سالهای پیش برای دورههای نیمسال تحصیلی با دانشگاه پاریس همکاری نمیکنم، در دورههای چندهفتهای، به صورت فشرده برنامههای قبلی را دنبال مینمایم.
استاد همیشه در زندگی امیدوار و پراشتیاق است. در زمان انقلاب وی در زمره امضاکنندگان اساسنامه «انجمن دفاع از آزادی مطبوعات» بود. در آن موقع ایشان تنها امضاکنندهای بودکه مسئولیت اداری – ریاست دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی – را بر عهده داشت.
وی در این مورد میگوید: من به پیشرفت انقلاب امیدوار بودم و پس از پیروزی انقلاب، آن خوشبینی را ادامه دادم و ماندم و خدمت کردم و خیلی هم با ذوق و شوق این خدمت را به انجام رساندم.
اکنون که ۷ سال از فقدان این انسان بزرگ را پشت سر گذاردهایم، به روان تابناکش سلام میفرستیم.
یاد و نامش گرامی
▫️#ابراهیم_جعفری
دکتر #قادر_باستانی، نویسنده و مدرس علوم ارتباطات اجتماعی، ۲۹ سال پیش در پاییز ۱۳۷۰، زمانی که دانشجوی رشته ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی بود، مصاحبهای را به عنوان کار عملی درس روزنامه نگاری تخصصی با دکتر #کاظم_معتمدنژاد انجام داد. از آنجا که این مصاحبه دربردارنده نکتههای تازهای است، بخشهایی از آن را به مناسبت هفتمین سالگرد درگذشت پدر علوم ارتباطات اجتماعی (۱۴ آذرماه ۱۳۹۹) بازنشر میدهم.
بچهها دوستش دارند. صمیمی است. تا کنون سابقه نداشته سر کلاس خود حاضر نشود؛ زیرا صحبتش شیرین است. دانشجویان فرانسویاش میگویند او حافظهای عجیب دارد، چرا که اعداد و ارقام و تاریخ دقیق ایام گذشته را همیشه در ذهن خود حفظ میکند. قرارهایی را که با دانشجویان، استادان و دوستان خود میگذارد، تا هفتهها بعد در خاطر دارد. اساس زندگیاش را مطالعه تشکیل میدهد. تنها در اوقات کار و استراحت است که مطالعه او متوقف میشود.
▫️بزرگترین آرزوی استاد این است که فرصت بهرهگیری از مطالعات خود را داشته باشد و بتواند آگاهیهای به دست آمدهاش را از طریق کلاسهای درسی و کتابها و مقالهها، به جوانان، دانشجویان و جامعه علمی کشور منتقل نماید. علاقه خاصی به میهن خود دارد. دلسوز است و چون شمع خود را وقف روشنایی جامعه نموده و از این رو چهرهای استثنایی است.
▫️دکتر معتمدنژاد هنگام سرپرستی سرویس خارجی روزنامه کیهان، در سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۹ خدمات شایستهای به جامعه روشنفکر آن زمان ارائه داد. وی میگوید: در دوره خفقان بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در سرویس اخبار و مقالات خارجی روزنامه کیهان، گروهی بودیم که از طریق ترجمه بعضی از مقالات، توانستیم در جامعه ایران تاثیر بگذاریم. در آن زمان تهیه کردن مقاله درباره پاتریس لومومبا و فیدل کاسترو عملی انقلابی بود.
استاد در سالهای مذکور درباره رویدادهای مهم بینالمللی تفسیر سیاسی مینوشت و سلسله مقالاتی نیز در مورد مبارزات استقلال طلبانه کشورهای جهان سوم ارائه میداد که در میان آنها مجموعه مقالات «لومومبا...» تاثیر بهسزایی در قشر روشنفکر آن زمان گذاشت.
"به دنبال انقلاب کوبا در سال ۱۹۵۶ مجموعه مقالههایی از ژان پل سارتر، نویسنده معروف فرانسوی، درباره بازتاب این انقلاب در آمریکای لاتین انتخاب نمودم و از آقای جهانگیر افکاری خواهش کردم که مقاله را ترجمه کند و خودم عنوان «جنگ شکر» را روی مقالات گذاشتم که به صورت پاورقی در کیهان منتشر شد. آقای افکاری بعد آن را به صورت کتاب انتشار داد که چندین بار تاکنون چاپ شده است."
دکتر معتمدنژاد، از معدود استادانی بود که بعداز انقلاب در دانشکده علوم ارتباطات باقی ماند؛ زیرا اغلب استادان به خارج از کشور مهاجرت کردند. وطن دوستی استاد و علاقه بیش از حد به بالا بردن توان آموزشی جامعه، مانع از اقامت دائمی او در فرنگ شد.
وی میگوید: بر خلاف آنها که رفتند و ماندند، من رفتم؛ اما برگشتم. از اقامتهای خود بهرهبرداری کردم و در طول تدریس و تحقیق در دانشگاه پاریس و دیگر دانشگاههای فرانسه، زمینههای مطالعاتم را فراهم نمودم؛ اما بیشتر برای میهن خودم بهرهبرداری کردم. بیش از یک نیم سال تحصیلی در آنجا نمیماندم و در فاصله سالهای ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۸، نیمسال اول را در تهران و نیمسال دوم را در پاریس تدریس کردم.
استاد در مورد کسانی که در فرنگ ماندند، میگوید: آنان تحت تاثیر شرایط مختلفی قرار گرفتند؛ من شخصاً با علاقهای که به فرهنگ و کشور خودم داشتم، فکر کردم در اینجا موثرتر هستم و مفیدتر واقع میشوم.
استاد میگوید: در ایران هویت خود را دارم. به همین جهت نیز در فرنگ به من در مقایسه با کسانی که آنجا ماندهاند، احترام بیشتری میگذارند؛ چون آنان به نحوی خارجی یا... تلقی میشوند؛ در حالی که مرا به عنوان کسی که در جامعه خودش مورد احترام است، نگاه میکنند. اکنون با آنکه مانند سالهای پیش برای دورههای نیمسال تحصیلی با دانشگاه پاریس همکاری نمیکنم، در دورههای چندهفتهای، به صورت فشرده برنامههای قبلی را دنبال مینمایم.
استاد همیشه در زندگی امیدوار و پراشتیاق است. در زمان انقلاب وی در زمره امضاکنندگان اساسنامه «انجمن دفاع از آزادی مطبوعات» بود. در آن موقع ایشان تنها امضاکنندهای بودکه مسئولیت اداری – ریاست دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی – را بر عهده داشت.
وی در این مورد میگوید: من به پیشرفت انقلاب امیدوار بودم و پس از پیروزی انقلاب، آن خوشبینی را ادامه دادم و ماندم و خدمت کردم و خیلی هم با ذوق و شوق این خدمت را به انجام رساندم.
اکنون که ۷ سال از فقدان این انسان بزرگ را پشت سر گذاردهایم، به روان تابناکش سلام میفرستیم.
یاد و نامش گرامی
🔸در ستایش رسانه بیلکنت
▫️#قادر_باستانی- پژوهشگر ارتباطات و رسانه
هفته گذشته تصاویری جالب از ملاقات صمیمی هنرمندان با رهبری در رسانهها انتشار یافت. قبلا هم روابطعمومی بیت رهبری، متنهای خواندنی از حاشیه برخی دیدارهای ایشان منتشر میکرد. کاش مسئولان بلندپایه کشور، پخش چنین صحنههایی را از مردم دریغ نکنند و اجازه دهند رسانههای مستقل بهعنوان رکن چهارم مردمسالاری، در چنین دیدارهایی حضور پیدا کنند و درباره آن برای مخاطبان خود مطلب بنویسند. این ظلم در حق مسئولان نظام اسلامی است که نتوانند ارتباط طبیعی با مردم بهمثابه ولینعمتان انقلاب داشته باشند.
به یاد دارم سال ٧٣ در سرویس سیاسی روزنامه ایران مشغول کار شدم. دبیر سرویس، روز اول گفت که حوزه خبری شما، رهبری است. بسیار خوشحال بودم که مورد اعتماد واقع شدهام و تنظیم اخبار مهمترین حوزه را به من سپردهاند و میتوانم همه مهارتهایی را که درباره خبرنویسی، مصاحبه و یادداشت در دانشگاه یاد گرفتهام، اینجا عملی کنم. اولین خبر را که از تلکس گرفتم، دبیر سرویس گفت خبرها قبلا تنظیم و برای همه رسانهها ارسال میشود و باید از همان خبر تنظیمی که آن موقع آقای اکبر جوانفکر مینوشت، استفاده کنیم و تنها تیتر و سوتیتر میتوانیم بزنیم. مصالحی در میان بود و من خیال میکردم رسانهها باید اجازه داشته باشند بااهمیتترین بخش اخبار کشور را برای خوانندگان خود، منطبق بر نیاز خبری مخاطبان تنظیم کنند.
اخبار دفتر رئیسجمهور هم با درجهای پایینتر، چنین شرایطی داشت و خبر را آماده و تنظیمشده میفرستادند. روابطعمومی مقامات دولتی، چنین تصور میکنند که وظیفه دارند چهرهای کاملا موجه، درست و بینقص از آن مقام در رسانهها انتشار یابد. شاید این تصور برای زمانی که رسانهها محدود و متکلم وحده بودند، توجیهپذیر بود؛ اما برای عصر کنونی که مخاطبِ گزینشگر، دسترسی بدون مرز به رسانههای مختلف دارد، اصلا قابل درک نیست و اتفاقا به ضرر مقامات تمام میشود؛ چراکه رسانههای داخلی با لکنت را در برابر رسانههای فارسیزبان خارج از کشور، خلع سلاح میکند و اخبار خشک و رسمی، بدون تأثیرگذاری مطلوب پخش میشود و در مقابل، رسانههای خارجی با دید منفی، هرچه میخواهند منتشر میکنند و با تحلیل و تفسیر، بهراحتی تخریب میکنند. اگر خبرنگاران داخلی، اجازه حضور در دیدارها را داشته باشند و بتوانند خبر آن را به شکل حرفهای و به تناسب اهمیت، تهیه و منتشر کنند، افکار عمومی دستکم در برابر حجم بزرگ اخبار رسانههای خارجی، میتواند خبری منطبق بر واقعیت از رسانه مدنظر خود دریافت کند. صداوسیما با پخش غیرحرفهای اخبار مقامات، نقش اصلی را در انتقال مخاطب به شبکههای خارج از کشور ایفا کرده است. بیننده بخش خبری تلویزیون، وقتی میبیند که خواندن فقط یک خبر ملاقات، بیش از 15 دقیقه طول میکشد، دیگر منتظر بقیه اخبار نمیماند و شبکه خبری بیبیسی فارسی یا دیگر شبکههای مشابه را که اخبارشان حرفهای است و بر اساس ذائقه و نیاز خبری مخاطب، اما با سیاستگذاری مخصوص خودشان تنظیم شده، برای تماشا انتخاب میکند. شیوه فعلی روابطعمومیها، از سالهای دور باقی مانده و تغییری نکرده و امید است انتشار اخیر تصاویر غیررسمی، طلیعهای برای چنین تغییراتی باشد. وقتی تصاویر مستند غیررسمی را میدیدم، یاد دیداری افتادم که حدود ٢٠ سال پیش شاهد آن بودم. آن زمان یکی از اقوام ما که پدر دو شهید بود، برای اشتغال فرزند دیگرش تلاش میکرد. او که روحانی سالخورده و سخنوری بود، از من خواست اگر بتوانم ملاقاتی با رهبری برایش بگیرم. تماس گرفتم و خیلی زود وقت تعیین کردند. پیش از ملاقات، برایشان توضیح دادم که صرفا خواسته خود را بیان کند. در روز ملاقات، جمعی از ابوشهیدین که دو فرزند خود را در جنگ از دست داده بودند، در اتاقی ساده و صمیمی حاضر بودند. میکروفون سیاری را دست به دست میکردند و پدران شهدا سخن میگفتند. من نامهای را هم تنظیم کردم و داخل پاکت گذاشتم که اگر ایشان نتوانست خواستهاش را بیان کند، آن نامه را بدهد. آن موقع دولت اصلاحات بر سر کار بود و انتقادات زیادی از بیتوجهی به ارزشها در میان برخی اقشار مطرح میشد. با شروع ملاقات، حاضران که از شهرهای مختلف آمده بودند، شروع به صحبت کردند و درباره همین موضوع ارزشها و شکایت از رواج بیحجابی زنان و نظایر آن مطالبی گفتند. نوبت به قوم و خویش ما رسید و او هم همان مطالب را با حرارت و صلابت، در قالب دیگری بیان کرد. بعد از ملاقات، از ایشان پرسیدم چرا خواسته خود را نگفتید؟ او ناراحت بود و گفت در تعجبم، من که ۵٠ سال است منبر میروم، چگونه تحت تأثیر جو جلسه قرار گرفتم و الان به یاد نمیآورم که اصلا در آن جلسه چه گفتم! فقط بعد از اتمام ملاقات متوجه شدم که نتوانستهام درباره اشتغال فرزندم، خواستهام را منتقل کنم.
▫️#قادر_باستانی- پژوهشگر ارتباطات و رسانه
هفته گذشته تصاویری جالب از ملاقات صمیمی هنرمندان با رهبری در رسانهها انتشار یافت. قبلا هم روابطعمومی بیت رهبری، متنهای خواندنی از حاشیه برخی دیدارهای ایشان منتشر میکرد. کاش مسئولان بلندپایه کشور، پخش چنین صحنههایی را از مردم دریغ نکنند و اجازه دهند رسانههای مستقل بهعنوان رکن چهارم مردمسالاری، در چنین دیدارهایی حضور پیدا کنند و درباره آن برای مخاطبان خود مطلب بنویسند. این ظلم در حق مسئولان نظام اسلامی است که نتوانند ارتباط طبیعی با مردم بهمثابه ولینعمتان انقلاب داشته باشند.
به یاد دارم سال ٧٣ در سرویس سیاسی روزنامه ایران مشغول کار شدم. دبیر سرویس، روز اول گفت که حوزه خبری شما، رهبری است. بسیار خوشحال بودم که مورد اعتماد واقع شدهام و تنظیم اخبار مهمترین حوزه را به من سپردهاند و میتوانم همه مهارتهایی را که درباره خبرنویسی، مصاحبه و یادداشت در دانشگاه یاد گرفتهام، اینجا عملی کنم. اولین خبر را که از تلکس گرفتم، دبیر سرویس گفت خبرها قبلا تنظیم و برای همه رسانهها ارسال میشود و باید از همان خبر تنظیمی که آن موقع آقای اکبر جوانفکر مینوشت، استفاده کنیم و تنها تیتر و سوتیتر میتوانیم بزنیم. مصالحی در میان بود و من خیال میکردم رسانهها باید اجازه داشته باشند بااهمیتترین بخش اخبار کشور را برای خوانندگان خود، منطبق بر نیاز خبری مخاطبان تنظیم کنند.
اخبار دفتر رئیسجمهور هم با درجهای پایینتر، چنین شرایطی داشت و خبر را آماده و تنظیمشده میفرستادند. روابطعمومی مقامات دولتی، چنین تصور میکنند که وظیفه دارند چهرهای کاملا موجه، درست و بینقص از آن مقام در رسانهها انتشار یابد. شاید این تصور برای زمانی که رسانهها محدود و متکلم وحده بودند، توجیهپذیر بود؛ اما برای عصر کنونی که مخاطبِ گزینشگر، دسترسی بدون مرز به رسانههای مختلف دارد، اصلا قابل درک نیست و اتفاقا به ضرر مقامات تمام میشود؛ چراکه رسانههای داخلی با لکنت را در برابر رسانههای فارسیزبان خارج از کشور، خلع سلاح میکند و اخبار خشک و رسمی، بدون تأثیرگذاری مطلوب پخش میشود و در مقابل، رسانههای خارجی با دید منفی، هرچه میخواهند منتشر میکنند و با تحلیل و تفسیر، بهراحتی تخریب میکنند. اگر خبرنگاران داخلی، اجازه حضور در دیدارها را داشته باشند و بتوانند خبر آن را به شکل حرفهای و به تناسب اهمیت، تهیه و منتشر کنند، افکار عمومی دستکم در برابر حجم بزرگ اخبار رسانههای خارجی، میتواند خبری منطبق بر واقعیت از رسانه مدنظر خود دریافت کند. صداوسیما با پخش غیرحرفهای اخبار مقامات، نقش اصلی را در انتقال مخاطب به شبکههای خارج از کشور ایفا کرده است. بیننده بخش خبری تلویزیون، وقتی میبیند که خواندن فقط یک خبر ملاقات، بیش از 15 دقیقه طول میکشد، دیگر منتظر بقیه اخبار نمیماند و شبکه خبری بیبیسی فارسی یا دیگر شبکههای مشابه را که اخبارشان حرفهای است و بر اساس ذائقه و نیاز خبری مخاطب، اما با سیاستگذاری مخصوص خودشان تنظیم شده، برای تماشا انتخاب میکند. شیوه فعلی روابطعمومیها، از سالهای دور باقی مانده و تغییری نکرده و امید است انتشار اخیر تصاویر غیررسمی، طلیعهای برای چنین تغییراتی باشد. وقتی تصاویر مستند غیررسمی را میدیدم، یاد دیداری افتادم که حدود ٢٠ سال پیش شاهد آن بودم. آن زمان یکی از اقوام ما که پدر دو شهید بود، برای اشتغال فرزند دیگرش تلاش میکرد. او که روحانی سالخورده و سخنوری بود، از من خواست اگر بتوانم ملاقاتی با رهبری برایش بگیرم. تماس گرفتم و خیلی زود وقت تعیین کردند. پیش از ملاقات، برایشان توضیح دادم که صرفا خواسته خود را بیان کند. در روز ملاقات، جمعی از ابوشهیدین که دو فرزند خود را در جنگ از دست داده بودند، در اتاقی ساده و صمیمی حاضر بودند. میکروفون سیاری را دست به دست میکردند و پدران شهدا سخن میگفتند. من نامهای را هم تنظیم کردم و داخل پاکت گذاشتم که اگر ایشان نتوانست خواستهاش را بیان کند، آن نامه را بدهد. آن موقع دولت اصلاحات بر سر کار بود و انتقادات زیادی از بیتوجهی به ارزشها در میان برخی اقشار مطرح میشد. با شروع ملاقات، حاضران که از شهرهای مختلف آمده بودند، شروع به صحبت کردند و درباره همین موضوع ارزشها و شکایت از رواج بیحجابی زنان و نظایر آن مطالبی گفتند. نوبت به قوم و خویش ما رسید و او هم همان مطالب را با حرارت و صلابت، در قالب دیگری بیان کرد. بعد از ملاقات، از ایشان پرسیدم چرا خواسته خود را نگفتید؟ او ناراحت بود و گفت در تعجبم، من که ۵٠ سال است منبر میروم، چگونه تحت تأثیر جو جلسه قرار گرفتم و الان به یاد نمیآورم که اصلا در آن جلسه چه گفتم! فقط بعد از اتمام ملاقات متوجه شدم که نتوانستهام درباره اشتغال فرزندم، خواستهام را منتقل کنم.
🔸فسادستیزی رسانهها
▫️#قادر_باستانی
▫️پژوهشگر ارتباطات و رسانه
بهتازگی فیلم مستندی دیدم که نقش #روزنامهنگاران در #فسادستیزی را به زیبایی به تصویر کشیده بود. این فیلم، امسال نامزد دریافت جایزه #اسکار شده و داستانش درباره حادثه تلخ آتشسوزی در یک کلوب تفریحی است. این کلوب در شهر بخارست، هشتم آبان ١٣٩۴ آتش گرفت، ۲۷ نفر کشته و ٢٠٠ نفر مجروح شدند و در طول چهار ماه پس از آتشسوزی، ۳۷ نفر از مجروحان، در بیمارستان جان خود را از دست دادند.
فیلم نشان میدهد چند #روزنامهنگار_تحقیقی، با تلاش بسیار و جنگندگی تحسینبرانگیز، ثابت میکنند که مرگ مجروحان، نه به خاطر سوختگی ناشی از حادثه، بلکه به دلیل عفونتهای باکتریایی در بیمارستانها بوده است. آنها متوجه میشوند عموم بیمارستانها از محصولات ضدعفونیکننده یک شرکت دارویی استفاده میکنند و این مواد به علت رقیقبودن، خاصیت لازم برای ازبینبردن برخی باکتریها را ندارد. آزمایشگاههای رسمی بعد از بررسی، اعلام میکنند که مواد ضدعفونی اشکالی ندارند. روزنامهنگاران ثابت میکنند که آزمایشگاهها، به عمد همه باکتریها را بررسی نمیکنند و نظر تخصصیشان نادرست است. متن کامل:
https://sharghdaily.com/fa/Main/Detail/278785
▫️#قادر_باستانی
▫️پژوهشگر ارتباطات و رسانه
بهتازگی فیلم مستندی دیدم که نقش #روزنامهنگاران در #فسادستیزی را به زیبایی به تصویر کشیده بود. این فیلم، امسال نامزد دریافت جایزه #اسکار شده و داستانش درباره حادثه تلخ آتشسوزی در یک کلوب تفریحی است. این کلوب در شهر بخارست، هشتم آبان ١٣٩۴ آتش گرفت، ۲۷ نفر کشته و ٢٠٠ نفر مجروح شدند و در طول چهار ماه پس از آتشسوزی، ۳۷ نفر از مجروحان، در بیمارستان جان خود را از دست دادند.
فیلم نشان میدهد چند #روزنامهنگار_تحقیقی، با تلاش بسیار و جنگندگی تحسینبرانگیز، ثابت میکنند که مرگ مجروحان، نه به خاطر سوختگی ناشی از حادثه، بلکه به دلیل عفونتهای باکتریایی در بیمارستانها بوده است. آنها متوجه میشوند عموم بیمارستانها از محصولات ضدعفونیکننده یک شرکت دارویی استفاده میکنند و این مواد به علت رقیقبودن، خاصیت لازم برای ازبینبردن برخی باکتریها را ندارد. آزمایشگاههای رسمی بعد از بررسی، اعلام میکنند که مواد ضدعفونی اشکالی ندارند. روزنامهنگاران ثابت میکنند که آزمایشگاهها، به عمد همه باکتریها را بررسی نمیکنند و نظر تخصصیشان نادرست است. متن کامل:
https://sharghdaily.com/fa/Main/Detail/278785
روزنامه شرق
فسادستیزی رسانهها
قادر باستانی- پژوهشگر ارتباطات و رسانه