@shafiei_kadkani
#شعر🔸درباره سایه
نقشِ ما گو ننگارند به دیباچهٔ عقل
هر کجا نامهٔ عشق است نشان من و توست
از دیرباز با شعر سایه اُنس و الفت داشتهام و نمیدانم چگونه شُکرِ این نعمت را باید گزارد که حشر و نشر بسیار نزدیک با او نیز یکی از خجستگیهای زندگیِ من در این سالها بوده است. همین دوستی نزدیک، مرا گستاخ کرد که یک شب در بهار ۱۳۶۹ در شهر کُلن در کشور آلمان، در حضور او گاه از حافظه و زمانی با مراجعه به مجموعههای شعری او این انتخاب را روی چند برگ کاغذ انجام دادم و او با بزرگواری، ولی بیهیچ اعمال سلیقهای، پذیرفت که عینا چاپ شود و این است حاصل آن گزینش، گزینشی یکشبه و حداقل سیوپنج ساله.
سایه، در انواع سخن، شعر خوب و شعر درخشان بسیار دارد...
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
▫️عکسها: دکتر معصومه امیرخانلو
#شعر🔸درباره سایه
نقشِ ما گو ننگارند به دیباچهٔ عقل
هر کجا نامهٔ عشق است نشان من و توست
از دیرباز با شعر سایه اُنس و الفت داشتهام و نمیدانم چگونه شُکرِ این نعمت را باید گزارد که حشر و نشر بسیار نزدیک با او نیز یکی از خجستگیهای زندگیِ من در این سالها بوده است. همین دوستی نزدیک، مرا گستاخ کرد که یک شب در بهار ۱۳۶۹ در شهر کُلن در کشور آلمان، در حضور او گاه از حافظه و زمانی با مراجعه به مجموعههای شعری او این انتخاب را روی چند برگ کاغذ انجام دادم و او با بزرگواری، ولی بیهیچ اعمال سلیقهای، پذیرفت که عینا چاپ شود و این است حاصل آن گزینش، گزینشی یکشبه و حداقل سیوپنج ساله.
سایه، در انواع سخن، شعر خوب و شعر درخشان بسیار دارد...
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
▫️عکسها: دکتر معصومه امیرخانلو
🔸برآمدن اینفلوئنسرهای دانشگاهی در ایران
▫️دکتر #عباس_کاظمی
@varijkazemi
در سالهای اخیر، رشد شبکههای اجتماعی، همهگیری کرونا و تحول در نظام آموزش آنلاین، موجب تحولاتی عمیق در نظام دانشگاهی کشور شده است. زندگی استادان پرنفوذ دانشگاه و شکلگیری چهرههای جدید دانشگاهی، یکی از این تغییرات بوده است.
آینده دانشگاه در بستر اشکال نوظهور اینفلوئنسرهای دانشگاهی را چگونه باید فهم کنیم؟
سلیبریتیهای دانشگاهی، افرادیاند که فراتر از دانشگاه برای مردم شناختهشدهاند و سخنانشان در رسانههای سنتی، به گوش بخشی از مردم میرسد. با دوری و غریبگی از مخاطبان بود که مردم بهمیانجی صدا و تصویر یا نوشتههایشان با فاصله با آنها مرتبط میشدند و درنهایت هالهای پیرامونشان ایجاد میشد که بر جذابیتشان میافزود و بدانها چهرهای متفاوت و دستنایافتنی میداد.
درعوض، چهرههایی جدید ظهور کردند که نمونهاش اینفلوئنسرهای دانشگاهیاند و وجه مشترکشان، بالاآمدن از نظام شهرت برپایه شبکههای اجتماعی است.
گیل استیور در کتاب روانشناسی شهرت، چند نکته مهم درباب تفاوت میان معروفبودن (سلیبریتی) با مفهوم شهرت (اینفلوئنسری) بیان میکند. بهنظر وی هرچند معروفبودن همیشه وجود داشته است، شهرت، پدیدهای بهشدت مدرن است. انسانهای معروف (Fame) بهدلیل دستاوردهای برجسته و کار خارقالعادهای که داشتند، صاحب چنین موقعیتی شدند اما انسانهای مشهور ازطریق رسانههای جدید، بازنمایی زندگی شخصی خود و فرایند جلبتوجه، به موقعیتشان دست یافتند.
برای فهم بهتر این موضوع براساس مطالعۀ صفحات اینستاگرامی و کانالهای تلگرامی استادان دانشگاه در ایران، سه گونه استادان را از هم متمایز کردهام:
دسته اول را سلیبریتیها با «حضور شبکهای ضعیف» نامیدهام. در اینجا با استادانی روبهروییم که در جهان خارج معروفاند و پیشازاین در رسانههای متفاوت سنتی ازجمله کتاب و مجلههای روشنفکری شناخته شده بودند؛ چهرههایی همچون #مهدی_گلشنی، #رضا_داوری، #محمدرضا_شفیعیکدکنی، #جواد_طباطبایی، #یوسف_اباذری و #مصطفی_ملکیان. درواقع، حضور این دسته در شبکههای اجتماعی، یکسویه است و صرفاً حضوری ویترینی در شبکههای اجتماعی دارند.
دسته دوم، «استاد-اینفلوئنسر»ند؛ کسانی که درون شبکههای اجتماعی متولد شدند و حضور، فعالیت و شهرتشان در جهان مجازی، بیش از جهان بیرونی است؛ بهعبارتدیگر، آنها از هویت شبکهای برخوردارند. ویژگی بارزشان، تعداد فالوورهایشان است؛ بهعبارتی، اینفلوئنسرهای دانشگاهی، پیوندهایشان را با پیروانشان، مرتب حفظ میکنند و میتوان گفت که از قدرت پیوندهای سست بهره میبرند. بهطورکلی، این سنخ از استادانِ عمدتاً جوان دانشگاهی، همزمان از چند شبکۀ اجتماعی استفاده میکنند؛ برای نمونه به چهرههایی همچون #سیدمجید_حسینی، #محمد_فاضلی، #فردین_علیخواه و #حسن_محدثی اشاره کردهام.
گروه سوم، هویت دورگه و هیبریدی دارند. ازلحاظ سنی، تجربۀ بالایی دارند اما به گروه سنی دسته اول مربوط نمیشوند. همچنین فعالیت زیادی را در دانشگاهها و فضای عمومی انجام دادهاند. بااینحال، با تولد شبکههای اجتماعی از قافله عقب نماندند و کوشیدند در این فضا نیز حضوری فعال داشته باشند. آنها از خصوصیات دسته دوم یعنی فعالیت عملی درون این شبکهها برخوردارند؛ لایک میکنند، شرح عکس مینویسند، استوری میگذارند. بااینحال، مانند دسته دوم، متولد شبکههای اجتماعی نیستند؛ ازاینرو، شهرتشان را نیز صرفاً مدیون ایندست شبکهها نیستند؛ #یونس_شکرخواه و #حسین_آخانی، از این گروهاند.
در این مقاله، با تفکیک اشکال مختلف چهرههای دانشگاهی نشان داده شد که این قدرتهای نوظهور دانشگاهی، از زنجیرهای از شبکههای اجتماعی (اینستاگرام، تلگرام و توییتر و...) استفاده میکنند؛ همچنین در مقایسه با سلیبریتیهای دانشگاهی که شکلی سنتی دارند، صمیمیت بیشتری با مخاطبان خود برقرار میکنند. ازسویدیگر، محتوای تولیدی این دانشگاهیان، از ساختارهای علمی فراتر میرود و برای مخاطبان عمومی و به زبان ساده نوشته میشود.
یک استاد-اینفلوئنسر در برابر استاد مشهور سنتی، از قواعدی کاملاً متفاوت با ساختار دپارتمانهای دانشگاهی پیروی میکند که بسیار گستردهتر از روابط دروندانشگاهی است.
ما با ستیزههایی درون فضای دانشگاهی روبهروییم که میان و درون گروههای علمی جاری است. دانشگاهها بهمرور قواعد سلسلهمراتبی ارتقا و منزلت خود را سامان دادند و شبکهایشدن دانشگاه و قدرتیافتن افراد جدید و چهرهشدنشان، میدان منازعه را تغییر داده و در مقاطعی به ستیزه (درون سلسلهمراتب دانشگاهی) شدت بخشیده است.
متن کامل مقاله را که در فصلنامه پژوهش مسائل اجتماعی ایران، تابستان ۱۴۰۱منتشر شده در پست بعدی دانلود کنید:
▫️دکتر #عباس_کاظمی
@varijkazemi
در سالهای اخیر، رشد شبکههای اجتماعی، همهگیری کرونا و تحول در نظام آموزش آنلاین، موجب تحولاتی عمیق در نظام دانشگاهی کشور شده است. زندگی استادان پرنفوذ دانشگاه و شکلگیری چهرههای جدید دانشگاهی، یکی از این تغییرات بوده است.
آینده دانشگاه در بستر اشکال نوظهور اینفلوئنسرهای دانشگاهی را چگونه باید فهم کنیم؟
سلیبریتیهای دانشگاهی، افرادیاند که فراتر از دانشگاه برای مردم شناختهشدهاند و سخنانشان در رسانههای سنتی، به گوش بخشی از مردم میرسد. با دوری و غریبگی از مخاطبان بود که مردم بهمیانجی صدا و تصویر یا نوشتههایشان با فاصله با آنها مرتبط میشدند و درنهایت هالهای پیرامونشان ایجاد میشد که بر جذابیتشان میافزود و بدانها چهرهای متفاوت و دستنایافتنی میداد.
درعوض، چهرههایی جدید ظهور کردند که نمونهاش اینفلوئنسرهای دانشگاهیاند و وجه مشترکشان، بالاآمدن از نظام شهرت برپایه شبکههای اجتماعی است.
گیل استیور در کتاب روانشناسی شهرت، چند نکته مهم درباب تفاوت میان معروفبودن (سلیبریتی) با مفهوم شهرت (اینفلوئنسری) بیان میکند. بهنظر وی هرچند معروفبودن همیشه وجود داشته است، شهرت، پدیدهای بهشدت مدرن است. انسانهای معروف (Fame) بهدلیل دستاوردهای برجسته و کار خارقالعادهای که داشتند، صاحب چنین موقعیتی شدند اما انسانهای مشهور ازطریق رسانههای جدید، بازنمایی زندگی شخصی خود و فرایند جلبتوجه، به موقعیتشان دست یافتند.
برای فهم بهتر این موضوع براساس مطالعۀ صفحات اینستاگرامی و کانالهای تلگرامی استادان دانشگاه در ایران، سه گونه استادان را از هم متمایز کردهام:
دسته اول را سلیبریتیها با «حضور شبکهای ضعیف» نامیدهام. در اینجا با استادانی روبهروییم که در جهان خارج معروفاند و پیشازاین در رسانههای متفاوت سنتی ازجمله کتاب و مجلههای روشنفکری شناخته شده بودند؛ چهرههایی همچون #مهدی_گلشنی، #رضا_داوری، #محمدرضا_شفیعیکدکنی، #جواد_طباطبایی، #یوسف_اباذری و #مصطفی_ملکیان. درواقع، حضور این دسته در شبکههای اجتماعی، یکسویه است و صرفاً حضوری ویترینی در شبکههای اجتماعی دارند.
دسته دوم، «استاد-اینفلوئنسر»ند؛ کسانی که درون شبکههای اجتماعی متولد شدند و حضور، فعالیت و شهرتشان در جهان مجازی، بیش از جهان بیرونی است؛ بهعبارتدیگر، آنها از هویت شبکهای برخوردارند. ویژگی بارزشان، تعداد فالوورهایشان است؛ بهعبارتی، اینفلوئنسرهای دانشگاهی، پیوندهایشان را با پیروانشان، مرتب حفظ میکنند و میتوان گفت که از قدرت پیوندهای سست بهره میبرند. بهطورکلی، این سنخ از استادانِ عمدتاً جوان دانشگاهی، همزمان از چند شبکۀ اجتماعی استفاده میکنند؛ برای نمونه به چهرههایی همچون #سیدمجید_حسینی، #محمد_فاضلی، #فردین_علیخواه و #حسن_محدثی اشاره کردهام.
گروه سوم، هویت دورگه و هیبریدی دارند. ازلحاظ سنی، تجربۀ بالایی دارند اما به گروه سنی دسته اول مربوط نمیشوند. همچنین فعالیت زیادی را در دانشگاهها و فضای عمومی انجام دادهاند. بااینحال، با تولد شبکههای اجتماعی از قافله عقب نماندند و کوشیدند در این فضا نیز حضوری فعال داشته باشند. آنها از خصوصیات دسته دوم یعنی فعالیت عملی درون این شبکهها برخوردارند؛ لایک میکنند، شرح عکس مینویسند، استوری میگذارند. بااینحال، مانند دسته دوم، متولد شبکههای اجتماعی نیستند؛ ازاینرو، شهرتشان را نیز صرفاً مدیون ایندست شبکهها نیستند؛ #یونس_شکرخواه و #حسین_آخانی، از این گروهاند.
در این مقاله، با تفکیک اشکال مختلف چهرههای دانشگاهی نشان داده شد که این قدرتهای نوظهور دانشگاهی، از زنجیرهای از شبکههای اجتماعی (اینستاگرام، تلگرام و توییتر و...) استفاده میکنند؛ همچنین در مقایسه با سلیبریتیهای دانشگاهی که شکلی سنتی دارند، صمیمیت بیشتری با مخاطبان خود برقرار میکنند. ازسویدیگر، محتوای تولیدی این دانشگاهیان، از ساختارهای علمی فراتر میرود و برای مخاطبان عمومی و به زبان ساده نوشته میشود.
یک استاد-اینفلوئنسر در برابر استاد مشهور سنتی، از قواعدی کاملاً متفاوت با ساختار دپارتمانهای دانشگاهی پیروی میکند که بسیار گستردهتر از روابط دروندانشگاهی است.
ما با ستیزههایی درون فضای دانشگاهی روبهروییم که میان و درون گروههای علمی جاری است. دانشگاهها بهمرور قواعد سلسلهمراتبی ارتقا و منزلت خود را سامان دادند و شبکهایشدن دانشگاه و قدرتیافتن افراد جدید و چهرهشدنشان، میدان منازعه را تغییر داده و در مقاطعی به ستیزه (درون سلسلهمراتب دانشگاهی) شدت بخشیده است.
متن کامل مقاله را که در فصلنامه پژوهش مسائل اجتماعی ایران، تابستان ۱۴۰۱منتشر شده در پست بعدی دانلود کنید:
#شعر 🔸شعر و معنی
شعر جدید از هرگونه معنی شدن میگریزد این که میگویند شعر باید بیمعنی باشد، حرف چندان بیمعنایی هم نیست. در ایران، برخی جوانان بیسواد و بیاطلاع این مطلب را به صورت خندهداری در آوردند و گفتند که شعر باید اصلاً معنی نداشته باشد. آن کس که گفت شعر چیزی است که معنی نداشته باشد، منظورش این بود که معنیِ مُعيّن و محدود و مشخص و قابل بیان کردن به عبارت دیگر نداشته باشد. او به صورت دیگر، قصدش این بود که بگوید شعر چیزی است که بیش از یک معنی داشته باشد، شعر چیزی است که هر لحظه معنیای داشته باشد برای هر کس در هر دورهای از زندگی معنایی داشته باشد، نه این که اصلاً معنی نداشته باشد.
شعر حافظ و مولوی به یک حساب معنی ندارد، زیرا هیچ معنی مسلّمی و قاطعی بر آنها نمیتوان تحمیل کرد. درنتیجه هزاران معنی دارد. از اینجاست که رولان بارت میگوید و درست هم میگوید که به تناسبِ نظمِ رمـزیِ زبانِ یک اثر و به تعداد سمبلهایی که در آن به کار گرفته میشود، آن اثر دارای معنی است. از آنجا که رمزهای زبان حافظ و مولوی رمزهای متعدد و بیشماری است معانی شعر آنها نیز بیشمار است و به اصطلاح آن گوینده، شعرشان معنی ندارد، بدینگونه که بعد از مصراعِ
بیخود از شعشعهٔ پرتو ذاتم کردند
به کار بردنِ «یعنی فلان ....» چیزِ بیمعنایی است. آن مصراع یعنی خودش. ممکن است شما بر اساس اصطلاحات محییالدین ابنعربی عباراتی در حوزهٔ مفهومی این گزارهٔ عاطفی حافظ به کار برید، اما آنچه شما میگویید چیزی است که خودتان آن را حس میکنید و با آنچه حافظ گفته و من از گفتهٔ شما ادراک میکنم ارتباطی ندارد. کاربردِ عاطفی/ هنریِ زبان کاربردی است که قابل ترجمه کردن و تفسیر کردن نیست. «بیخود از شعشعهٔ پرتو ذاتم کردند» یک کاربرد عاطفی است و به تعداد نفَسهای خلایق (و نه نفْسها) از لحظهای که حافظ آن را گفته تا پایان جهان (تا وقتی که متکلمی به زبان فارسی وجود داشته باشد و مفردات این عبارت را بداند) این مصراع بینهایت معنی دارد. برای من امروز معنایی دارد (یعنی حالات روحییی را در من ایجاد میکند) و فردا و پسفردا معانی دیگر (یعنی حالات دیگری در من به وجود میآورد.) و هم بر این قیاس، برای هرکس که آن را بخواند یا بشنود. بنابراین، در شعر جدید، و در زبانِ عارف، معنی امری است که یک چیز نیست، بسیار است.
📚این کیمیای هستی #محمدرضا_شفیعیکدکنی
جلد یکم، ۵۴-۵۵
شعر جدید از هرگونه معنی شدن میگریزد این که میگویند شعر باید بیمعنی باشد، حرف چندان بیمعنایی هم نیست. در ایران، برخی جوانان بیسواد و بیاطلاع این مطلب را به صورت خندهداری در آوردند و گفتند که شعر باید اصلاً معنی نداشته باشد. آن کس که گفت شعر چیزی است که معنی نداشته باشد، منظورش این بود که معنیِ مُعيّن و محدود و مشخص و قابل بیان کردن به عبارت دیگر نداشته باشد. او به صورت دیگر، قصدش این بود که بگوید شعر چیزی است که بیش از یک معنی داشته باشد، شعر چیزی است که هر لحظه معنیای داشته باشد برای هر کس در هر دورهای از زندگی معنایی داشته باشد، نه این که اصلاً معنی نداشته باشد.
شعر حافظ و مولوی به یک حساب معنی ندارد، زیرا هیچ معنی مسلّمی و قاطعی بر آنها نمیتوان تحمیل کرد. درنتیجه هزاران معنی دارد. از اینجاست که رولان بارت میگوید و درست هم میگوید که به تناسبِ نظمِ رمـزیِ زبانِ یک اثر و به تعداد سمبلهایی که در آن به کار گرفته میشود، آن اثر دارای معنی است. از آنجا که رمزهای زبان حافظ و مولوی رمزهای متعدد و بیشماری است معانی شعر آنها نیز بیشمار است و به اصطلاح آن گوینده، شعرشان معنی ندارد، بدینگونه که بعد از مصراعِ
بیخود از شعشعهٔ پرتو ذاتم کردند
به کار بردنِ «یعنی فلان ....» چیزِ بیمعنایی است. آن مصراع یعنی خودش. ممکن است شما بر اساس اصطلاحات محییالدین ابنعربی عباراتی در حوزهٔ مفهومی این گزارهٔ عاطفی حافظ به کار برید، اما آنچه شما میگویید چیزی است که خودتان آن را حس میکنید و با آنچه حافظ گفته و من از گفتهٔ شما ادراک میکنم ارتباطی ندارد. کاربردِ عاطفی/ هنریِ زبان کاربردی است که قابل ترجمه کردن و تفسیر کردن نیست. «بیخود از شعشعهٔ پرتو ذاتم کردند» یک کاربرد عاطفی است و به تعداد نفَسهای خلایق (و نه نفْسها) از لحظهای که حافظ آن را گفته تا پایان جهان (تا وقتی که متکلمی به زبان فارسی وجود داشته باشد و مفردات این عبارت را بداند) این مصراع بینهایت معنی دارد. برای من امروز معنایی دارد (یعنی حالات روحییی را در من ایجاد میکند) و فردا و پسفردا معانی دیگر (یعنی حالات دیگری در من به وجود میآورد.) و هم بر این قیاس، برای هرکس که آن را بخواند یا بشنود. بنابراین، در شعر جدید، و در زبانِ عارف، معنی امری است که یک چیز نیست، بسیار است.
📚این کیمیای هستی #محمدرضا_شفیعیکدکنی
جلد یکم، ۵۴-۵۵
#موسیقی ▫️عکس از ژاله ستار
🔸مقام یا گوشهخلیلی در موسیقی ایرانی
🔹#محمدرضا_شفیعیکدکنی
در سالهای ۱۳۴۰-۱۳۴۳ این بنده سعادتِ همکلاسی با استاد دانشمند و بافضیلت حضرتِ آقای داداشی را داشتم، در دانشکده ادبیاتِ دانشگاهِ مشهد (دانشگاهِ فردوسیِ امروز) اگر درست به یادم مانده باشد شمار همکلاسیهای ما به سی نفر تقریباً نمیرسید. اغلبِ آن دانشجویان، دانشجویانِ جدّی و با همّتی بودند و ما از سعادتِ شاگردیِ استادانِ بزرگی همچون دکتر احمدعلی رجایی بخارایی، دکتر جلالِ متینی و دکتر غلامحسین یوسفی و چندین استادِ دانشمندِ دیگر برخوردار بودیم. اگر بخواهم از همگی آن دانشجویان و استادانِ بزرگ یاد کنم بیمِ آن است که بعضی را به یاد نیاورم و در حقِ یکی از دوستان یا استادان ناسپاسی شده باشد. به همین سه تن بسنده کردم که ما بیشترین بهره را هم، در حوزه زبان و ادبیات فارسی، از همین سه تن داشتیم و امروز اهلِ تحقیق، در سراسرِ ایران و جهان ، از حاصلِ پژوهشهای این سه استاد، همیشه، بهرهورند. متن کامل در بخارا
🔸مقام یا گوشهخلیلی در موسیقی ایرانی
🔹#محمدرضا_شفیعیکدکنی
در سالهای ۱۳۴۰-۱۳۴۳ این بنده سعادتِ همکلاسی با استاد دانشمند و بافضیلت حضرتِ آقای داداشی را داشتم، در دانشکده ادبیاتِ دانشگاهِ مشهد (دانشگاهِ فردوسیِ امروز) اگر درست به یادم مانده باشد شمار همکلاسیهای ما به سی نفر تقریباً نمیرسید. اغلبِ آن دانشجویان، دانشجویانِ جدّی و با همّتی بودند و ما از سعادتِ شاگردیِ استادانِ بزرگی همچون دکتر احمدعلی رجایی بخارایی، دکتر جلالِ متینی و دکتر غلامحسین یوسفی و چندین استادِ دانشمندِ دیگر برخوردار بودیم. اگر بخواهم از همگی آن دانشجویان و استادانِ بزرگ یاد کنم بیمِ آن است که بعضی را به یاد نیاورم و در حقِ یکی از دوستان یا استادان ناسپاسی شده باشد. به همین سه تن بسنده کردم که ما بیشترین بهره را هم، در حوزه زبان و ادبیات فارسی، از همین سه تن داشتیم و امروز اهلِ تحقیق، در سراسرِ ایران و جهان ، از حاصلِ پژوهشهای این سه استاد، همیشه، بهرهورند. متن کامل در بخارا
#شعر🔸زندگی
رو به سوی زندگی
در گریز از هر آنچه بند و بندگی
در ستیز با هر آنچه ابتذال و کهنگی
ای خوشا روالِ این روندگی!
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
رو به سوی زندگی
در گریز از هر آنچه بند و بندگی
در ستیز با هر آنچه ابتذال و کهنگی
ای خوشا روالِ این روندگی!
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
@shafiei_kadkani
#شعر🔸در قلمروِ نقدِ ادبی خلاقیّتِ فردی مهم نیست،
نقشِ تاریخی اهمیّت دارد
میتوانیم با اطمینان بگوییم که هر شعر ماندنی به طور کلی هر اثر ادبی برجسته در تاریخ ادبیات، حاصل شکلگیری مجموعهای از تجربههاست، تجربههای یک نسل و غالباً چندین نسل.
شاهنامه #فردوسی، استمرار کارهای امثال دقیقی و قبل از دقیقی است. رباعیات #خیام حاصل سه قرن آزمون در حوزهٔ رباعی و شکلگیری مضامین خیامی در ادبیات دورهٔ اسلامی ماست، اگر از سوابق قبل از اسلامی آن و ترانههای ایرانی کهن صرف نظر کنیم.
مثنوی جلالالدین رومی نیز تبلور تجربههای تمام عارفان قبل از اوست بهویژه سنایی و عطار.
دیوان #حافظ که آخرین شاهکار بزرگ فرهنگ ملی ماست تبلور تمام آثار برجستهٔ شعری زبان فارسی است، از رودکی تا سعدی و حتی اوحدی مراغی و سلمان ساوجی و عماد فقیه کرمانی، یعنی اکثر معاصران حافظ وامدار یکیک شاعران قبل از خویش است، چه قدما و چه معاصرانش. این نکته را در مورد صائب و بیدل و بهار و شهریار هم میتوان گفت و در مورد نیما و اخوان و فروغ هم میتوان توضیح داد. با این تفاوت که هرچه فاصلهٔ زمانی دورتر باشد، ظهور این امر یعنی تکامل و تبلور تجربهها را بهتر میتوان احساس کرد.
در قلمرو نقد ادبی، آنچه در کار یک هنرمند مهم است خلاقیت فردی او نیست، بلکه نقش تاریخی اوست، یعنی پایگاهی که وی در زنجیرهٔ تکامل ادبی دارد. به همین دلیل، شعری که نتوان هیچیک از اجزای آن را جز در تجربهٔ واحد گویندهاش تعقیب کرد پیش از خداوند خویش خواهد مرد، حتی اگر گویندهاش نبوغی برتر از نبوغ شکسپیر و مولوی و ابوتمام داشته باشد. منظور از نبوغ در اینجا استعداد محض است نه تجلیات آن که مسلماً نیازمند تمام تجربههای عظیم قبل از هنرمند است.
وقتی که ما در دیوان حافظ این تصویر را ملاحظه میکنیم حتی اگر بر تمام تجربههای گویندگان قبل از حافظ در این میدان اشراف داشته باشیم باز هم نبوغ هنری او را ستایش میکنیم و برای گویندگان قبل از او نیز در بافت تاریخی هر کدام، کمال حرمت را قائلیم. آنچه برای ما مهم است نقش تاریخی اوست در تکامل این تصویر و نه این که او از کجا این تصویر را گرفته است.
تصویری که میخواستم چند نکته را در باب آن یادآوری کنم، تصویری است که او، درین بیت، از شمع داده است:
جدا شد یارِ شیرینت کنون تنها نشین، ای شمع!
که حکمِ آسمان این است اگر سازی وگر سوزی
▫️#محمدرضا_شفیعیکدکنی
این کیمیای هستی، جلد اول، صص ۱۱۸–۱۱٧
#شعر🔸در قلمروِ نقدِ ادبی خلاقیّتِ فردی مهم نیست،
نقشِ تاریخی اهمیّت دارد
میتوانیم با اطمینان بگوییم که هر شعر ماندنی به طور کلی هر اثر ادبی برجسته در تاریخ ادبیات، حاصل شکلگیری مجموعهای از تجربههاست، تجربههای یک نسل و غالباً چندین نسل.
شاهنامه #فردوسی، استمرار کارهای امثال دقیقی و قبل از دقیقی است. رباعیات #خیام حاصل سه قرن آزمون در حوزهٔ رباعی و شکلگیری مضامین خیامی در ادبیات دورهٔ اسلامی ماست، اگر از سوابق قبل از اسلامی آن و ترانههای ایرانی کهن صرف نظر کنیم.
مثنوی جلالالدین رومی نیز تبلور تجربههای تمام عارفان قبل از اوست بهویژه سنایی و عطار.
دیوان #حافظ که آخرین شاهکار بزرگ فرهنگ ملی ماست تبلور تمام آثار برجستهٔ شعری زبان فارسی است، از رودکی تا سعدی و حتی اوحدی مراغی و سلمان ساوجی و عماد فقیه کرمانی، یعنی اکثر معاصران حافظ وامدار یکیک شاعران قبل از خویش است، چه قدما و چه معاصرانش. این نکته را در مورد صائب و بیدل و بهار و شهریار هم میتوان گفت و در مورد نیما و اخوان و فروغ هم میتوان توضیح داد. با این تفاوت که هرچه فاصلهٔ زمانی دورتر باشد، ظهور این امر یعنی تکامل و تبلور تجربهها را بهتر میتوان احساس کرد.
در قلمرو نقد ادبی، آنچه در کار یک هنرمند مهم است خلاقیت فردی او نیست، بلکه نقش تاریخی اوست، یعنی پایگاهی که وی در زنجیرهٔ تکامل ادبی دارد. به همین دلیل، شعری که نتوان هیچیک از اجزای آن را جز در تجربهٔ واحد گویندهاش تعقیب کرد پیش از خداوند خویش خواهد مرد، حتی اگر گویندهاش نبوغی برتر از نبوغ شکسپیر و مولوی و ابوتمام داشته باشد. منظور از نبوغ در اینجا استعداد محض است نه تجلیات آن که مسلماً نیازمند تمام تجربههای عظیم قبل از هنرمند است.
وقتی که ما در دیوان حافظ این تصویر را ملاحظه میکنیم حتی اگر بر تمام تجربههای گویندگان قبل از حافظ در این میدان اشراف داشته باشیم باز هم نبوغ هنری او را ستایش میکنیم و برای گویندگان قبل از او نیز در بافت تاریخی هر کدام، کمال حرمت را قائلیم. آنچه برای ما مهم است نقش تاریخی اوست در تکامل این تصویر و نه این که او از کجا این تصویر را گرفته است.
تصویری که میخواستم چند نکته را در باب آن یادآوری کنم، تصویری است که او، درین بیت، از شمع داده است:
جدا شد یارِ شیرینت کنون تنها نشین، ای شمع!
که حکمِ آسمان این است اگر سازی وگر سوزی
▫️#محمدرضا_شفیعیکدکنی
این کیمیای هستی، جلد اول، صص ۱۱۸–۱۱٧
🔸شاملو؛ ضد ابتذالترین شاعر عصر ما
#احمد_شاملو هرچه هست، ضدّ ابتذالترین شاعرِ عصرِ ماست. نیما، اخوان، فروغ، سپهری و... همه مقداری شعرِ مبتذل، سطرهای مبتذل دارند. شاملو مثل خاقانی است، با ابتذال دشمن است. اگر از کتابِ آهنگهای فراموششده بگذریم، تقریباً #شعر مبتذل در بساط او به دشواری میتوان یافت. ممکن است صرفِ گریز از ابتذال هم هنر نباشد ولی مهم است که مردی، قریبِ نیمقرن و بیشتر، این همه شعر بگوید و حتی یک شعرِ مبتذل نداشته باشد.
🔹#محمدرضا_شفیعیکدکنی
📚 با چراغ و آینه، صفحهٔ ۵۲۷
@shafiei_kadkani
#احمد_شاملو هرچه هست، ضدّ ابتذالترین شاعرِ عصرِ ماست. نیما، اخوان، فروغ، سپهری و... همه مقداری شعرِ مبتذل، سطرهای مبتذل دارند. شاملو مثل خاقانی است، با ابتذال دشمن است. اگر از کتابِ آهنگهای فراموششده بگذریم، تقریباً #شعر مبتذل در بساط او به دشواری میتوان یافت. ممکن است صرفِ گریز از ابتذال هم هنر نباشد ولی مهم است که مردی، قریبِ نیمقرن و بیشتر، این همه شعر بگوید و حتی یک شعرِ مبتذل نداشته باشد.
🔹#محمدرضا_شفیعیکدکنی
📚 با چراغ و آینه، صفحهٔ ۵۲۷
@shafiei_kadkani
@shafiei_kadkani
🔸دلبستگی و شیدایی یک انسان به انسان دیگر [مولانا و شمس] چه گونه قابل توجیه است؟
همیشه این پرسش باقیست که اینهمه دلبستگی و شیدایی یک انسان به انسان دیگر [#مولانا و #شمس] چه گونه قابل توجیه است؟
حقیقت امر این است که به اعتبار دیگری است، یعنی شمس به عنوان شمس مطرح نیست بلکه شمس یکی از وجوهِ تجلّی "انسانِ اِلاهی" در تاریخ است و این امری است که از آغاز تاریخ بشریت جلوهها و ظهورات گوناگونی داشته است. مولوی ستایشگر ظهورات انسانِ الاهی در تاریخ است، در حقیقت خود را در آینهٔ وجود شمس مینگرد و چیزی را که امتدادی است از آغاز تا بینهایت:
آن سرخقبایی که چو مه پار برآمد
امسال درین خرقهٔ زنگار برآمد
آن تُرک که آن سال به یغماش بدیدی
آن است که امسال عربوار برآمد
🔹#محمدرضا_شفیعیکدکنی
غزلیات شمس تبریزی، جلد اول، ص ۶۰
🔸دلبستگی و شیدایی یک انسان به انسان دیگر [مولانا و شمس] چه گونه قابل توجیه است؟
همیشه این پرسش باقیست که اینهمه دلبستگی و شیدایی یک انسان به انسان دیگر [#مولانا و #شمس] چه گونه قابل توجیه است؟
حقیقت امر این است که به اعتبار دیگری است، یعنی شمس به عنوان شمس مطرح نیست بلکه شمس یکی از وجوهِ تجلّی "انسانِ اِلاهی" در تاریخ است و این امری است که از آغاز تاریخ بشریت جلوهها و ظهورات گوناگونی داشته است. مولوی ستایشگر ظهورات انسانِ الاهی در تاریخ است، در حقیقت خود را در آینهٔ وجود شمس مینگرد و چیزی را که امتدادی است از آغاز تا بینهایت:
آن سرخقبایی که چو مه پار برآمد
امسال درین خرقهٔ زنگار برآمد
آن تُرک که آن سال به یغماش بدیدی
آن است که امسال عربوار برآمد
🔹#محمدرضا_شفیعیکدکنی
غزلیات شمس تبریزی، جلد اول، ص ۶۰
🔸کدکنی و تماشای یک عکس
استاد #محمدرضا_شفیعیکدکنی در حال مرور کتاب جریانها و سازمانهای مذهبی-سیاسی ایران اثر رسول جعفریان؛ عکس معمم خودشان را میبینند.
▫️عکس از کانال رسمی کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
استاد #محمدرضا_شفیعیکدکنی در حال مرور کتاب جریانها و سازمانهای مذهبی-سیاسی ایران اثر رسول جعفریان؛ عکس معمم خودشان را میبینند.
▫️عکس از کانال رسمی کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران
#شعر
🔸مثنوی؛ بزرگترین حماسهٔ روحانیِ بشریّت
▫️از هنگامی که حضرت #مولانا به سرودن مثنوی شریف پرداخته است کلمهٔ مثنوی _که نام یکی از قوالب شعرِ فارسی است_ علَمِ بالغلبه شده است برای این کتاب. سالها پیش ازین، دوستی از من خواست که دربارهٔ شرحی که بر مثنوی نوشته بود چند کلمه بنویسم. همان جا در حضورِ او بالبداهه مطلبی نوشتم که مضمون آن را درین لحظه بیشتر به یاد میآورم:
مثنوی معنوی حضرت مولانا بزرگترین حماسهٔ روحانی بشریّت است که خداوند برای جاودانه کردنِ فرهنگ ایرانی آن را به زبان پارسی هدیه کرده است.
این نکته را بعدها که چاپ شد هر وقت خواندم احساس شادمانی کردم که حقیقتی بر قلمِ من جاری شده بود بیآنکه در آن لحظه اندیشهای درینباره داشته باشم. حقّا که چنین است. مثنوی یکی از بزرگترین یادگارهای نبوغ بشری است و کتابی است که هرچه بیشتر خوانده شود تازگیهای بیشتری از خود نشان میدهد، برخلاف اغلبِ آثار ادبی که با یک بار و دو بار خواندن، انسان از خواندن آنها احساس بینیازی میکند.
محال است که شما یک صفحه از مثنوی را، برای نمونه، ده بار بخوانید و هر بار در نظر شما جلوهای دیگر نداشته باشد. این از معجزات این کتاب است، کتابی که نه آغازِ آن به شیوهٔ دیگرِ کتابها است و نه پایانِ آن. جای دیگری نوشته بودم انس و الفت با ادب عرفانی، اگر به حقیقت برای کسی حاصل شود، مثنوی را "به لحاظِ صورت و فُرم نیز قویترین اثرِ زبان فارسی به شمار خواهد آورد." نه اینکه بگوید معانیِ بسیار خوبی است اما در شیوهٔ بیان یا صورتْ دارای ضعف و نقص است.
وقتی از درونِ این منظومه بنگرید، ضعیفترین و ناهنجارترین ابیاتِ مثنوی مولوی هماهنگترین سخنانی است که میتوان در زبان فارسی جستجو کرد. این سخنِ مرا کسانی که از فرم و صورتی درکی ایستا داشته باشند، از مقولهٔ شطحیّاتِ صوفیه تلقّی خواهند کرد. اما اگر کسی به این نکته رسیده باشد در آنجا پست و بلندی احساس نمیکند. همه جا زیبایی است و همه جا صورتها در کمالِ جمالاند. با این تفاوت که ما میتوانیم بگوییم که گاه از بعضی ابیات یا پارهها به دلایل خاصی_که به نیازهای روحی ما وابسته است_ لذت بیشتری میبریم و آن بخشها جمال خود را به ما بیشتر مینمایانند.
اما لحظههایی هم خواهید داشت_ و این در زندگی زمانش قابل پیشبینی نیست_ که ساعتها مستِ ابیاتی از مثنوی معنوی شوید که در حالاتِ عادی از درک جمالشناسی آن ابیات عاجز بودهاید. درین قلمروِ جمالشناسی، معانی نواند و صورتها نواند و از "عاداتِ زبانی" و لذتهای حاصل از شناخت سنتهای ادبی یاری گرفته نمیشود، به گفتهٔ مولانا:
قاصر از معنیّ نو، لفظ کهن
مثنوی ساختاری پیچیده و سیّال دارد. بوطیقای روایت و قصّه، در آن، پیوسته شکل عوض میکند و به هیچروی قابل طبقهبندی نیست، هرچند این طبقهبندی گسترده و متنوع باشد. سراینده، در هر لحظهای فهمی تازه از روایت دارد و بوطیقای نوی، برای همان لحظه، میآفریند. در ادبیات جهان برای هر مؤلفی میتوان فرمهای خاصی در نظر گرفت و حاصل آفرینش او را در آن فرمها طبقهبندی کرد الّا مثنوی که مثل جریانِ رودخانه، هر لحظه به شکلی درمیآید.
🔹#محمدرضا_شفیعیکدکنی، غزلیات شمس تبریزی، جلد اول، تهران: ۱۳۸۸، صص ۳۹–۳۸
🔸مثنوی؛ بزرگترین حماسهٔ روحانیِ بشریّت
▫️از هنگامی که حضرت #مولانا به سرودن مثنوی شریف پرداخته است کلمهٔ مثنوی _که نام یکی از قوالب شعرِ فارسی است_ علَمِ بالغلبه شده است برای این کتاب. سالها پیش ازین، دوستی از من خواست که دربارهٔ شرحی که بر مثنوی نوشته بود چند کلمه بنویسم. همان جا در حضورِ او بالبداهه مطلبی نوشتم که مضمون آن را درین لحظه بیشتر به یاد میآورم:
مثنوی معنوی حضرت مولانا بزرگترین حماسهٔ روحانی بشریّت است که خداوند برای جاودانه کردنِ فرهنگ ایرانی آن را به زبان پارسی هدیه کرده است.
این نکته را بعدها که چاپ شد هر وقت خواندم احساس شادمانی کردم که حقیقتی بر قلمِ من جاری شده بود بیآنکه در آن لحظه اندیشهای درینباره داشته باشم. حقّا که چنین است. مثنوی یکی از بزرگترین یادگارهای نبوغ بشری است و کتابی است که هرچه بیشتر خوانده شود تازگیهای بیشتری از خود نشان میدهد، برخلاف اغلبِ آثار ادبی که با یک بار و دو بار خواندن، انسان از خواندن آنها احساس بینیازی میکند.
محال است که شما یک صفحه از مثنوی را، برای نمونه، ده بار بخوانید و هر بار در نظر شما جلوهای دیگر نداشته باشد. این از معجزات این کتاب است، کتابی که نه آغازِ آن به شیوهٔ دیگرِ کتابها است و نه پایانِ آن. جای دیگری نوشته بودم انس و الفت با ادب عرفانی، اگر به حقیقت برای کسی حاصل شود، مثنوی را "به لحاظِ صورت و فُرم نیز قویترین اثرِ زبان فارسی به شمار خواهد آورد." نه اینکه بگوید معانیِ بسیار خوبی است اما در شیوهٔ بیان یا صورتْ دارای ضعف و نقص است.
وقتی از درونِ این منظومه بنگرید، ضعیفترین و ناهنجارترین ابیاتِ مثنوی مولوی هماهنگترین سخنانی است که میتوان در زبان فارسی جستجو کرد. این سخنِ مرا کسانی که از فرم و صورتی درکی ایستا داشته باشند، از مقولهٔ شطحیّاتِ صوفیه تلقّی خواهند کرد. اما اگر کسی به این نکته رسیده باشد در آنجا پست و بلندی احساس نمیکند. همه جا زیبایی است و همه جا صورتها در کمالِ جمالاند. با این تفاوت که ما میتوانیم بگوییم که گاه از بعضی ابیات یا پارهها به دلایل خاصی_که به نیازهای روحی ما وابسته است_ لذت بیشتری میبریم و آن بخشها جمال خود را به ما بیشتر مینمایانند.
اما لحظههایی هم خواهید داشت_ و این در زندگی زمانش قابل پیشبینی نیست_ که ساعتها مستِ ابیاتی از مثنوی معنوی شوید که در حالاتِ عادی از درک جمالشناسی آن ابیات عاجز بودهاید. درین قلمروِ جمالشناسی، معانی نواند و صورتها نواند و از "عاداتِ زبانی" و لذتهای حاصل از شناخت سنتهای ادبی یاری گرفته نمیشود، به گفتهٔ مولانا:
قاصر از معنیّ نو، لفظ کهن
مثنوی ساختاری پیچیده و سیّال دارد. بوطیقای روایت و قصّه، در آن، پیوسته شکل عوض میکند و به هیچروی قابل طبقهبندی نیست، هرچند این طبقهبندی گسترده و متنوع باشد. سراینده، در هر لحظهای فهمی تازه از روایت دارد و بوطیقای نوی، برای همان لحظه، میآفریند. در ادبیات جهان برای هر مؤلفی میتوان فرمهای خاصی در نظر گرفت و حاصل آفرینش او را در آن فرمها طبقهبندی کرد الّا مثنوی که مثل جریانِ رودخانه، هر لحظه به شکلی درمیآید.
🔹#محمدرضا_شفیعیکدکنی، غزلیات شمس تبریزی، جلد اول، تهران: ۱۳۸۸، صص ۳۹–۳۸