عرصههای ارتباطی
#تئاتر🔸۶۵٧ ▫️فرصتهای دوسویه ارتباطی 🔻اگر میخواهید یک تئاتر تعاملی (کنشو واکنش متقابل) و به دیگر زبان مبتنی بر ارتباط دوسویه بازیگران و تماشاگران ببینید و به عبارت بهتر تئاتری بیفاصله؛ انگار امشب آخرین فرصت است. #شهرام_گیلآبادی (دکترای پژوهش هنر از دانشکده…
#تئاتر🔸 درباره نمایش ۶۵۷
#یونس_شکرخواه
▫️درباره نمایش ۶۵۷ که به کارگردانی #شهرام_گیلآبادی در تماشاخانه ایرانشهر سالن استاد سمندریان روی صحنه رفت.
🔹پس از تماشای نمایش ۶۵۷ آنچه مرا بیشتر از هرچیز تحت تاثیر قرار داد، مرور مفهوم تئاتر فاصلهگذاری بود. این نمایش یکی از بهترین پوست اندازیها و خطکشی با مفهومم نمایشهای فاصلهگذارانه بود که تاکنون به تماشای آنها نشسته بودم.
شاید اگر برتولت برشت هم زنده بود و این نمایش را میدید از این نوع طراحی و اجرای کار لذت میبرد.
بر کسی پوشیده نیست که موارد زیادی همچون بازی، کارگردانی، طراحی صحنه، نور، لباس و ... در به صحنه بردن یک اثر نمایشی و تاثیر آن بر مخاطب دخیل است.
تمامی این عناصر در ۶۵۷ به گونهای متفاوت دیده میشود اما من جای خالی اشارهگرهای تصویری مرتبط با کولبری یا ماشینخوابی را در این نمایش حس کردم البته باید این را هم بگویم که نبود این اشارات تصویری ضعف یا خللی در انتقال موضوع و اجرای نمایش وارد نکرده بود. در واقع از آنجاکه ماجرای کولبری موضوعی رسانهای شده به شمار میآید، بازآفرینی این موضوع بدون حضور هیچ نشانهای در صحنه و تنها با کمک قوهُ خیال، کافی و اثرگذار بود.
بازی خانم #سیما_تیرانداز و ارتباط پیوستهای که با اطرافش از طریق مونولوگ میگیرد و خستگی ناپذیری او در این اجرا چشمگیر و ارزشمند است.
سیما تیرانداز در این نمایش درست همانی است که باید باشد، همان کولبری که اکنون پوست انداخته و در یک کافه از آنچه بر او گذشته روایت میکند.
مسیر این نمایش بین مفهوم دیدن و ارتباط به مفهوم عام فرق گذاشته است.
تاریکیهای شروع و پایان نمایش به مخاطب کمک میکند تا بیشتر به چشم خیره شود و بیشتر به نگاهها چشم بدوزد.
۶۵۷ به ما یادآور میشود هیچ چیز شکل نمیگیرد مگر در سایه ارتباط و دیگر اینکه اعداد واقعیاند اما حقیقی نیستند. من این دو مفهوم را در این کار با گوشت و پوست درک کردم. صمیمیت این اجرا با مخاطب فوقالعاده است. در مدت زمانی که به تماشای کار نشسته بودم، کاراکتر اصلی در حین اجرا از دو تماشاگر کناریام سوالاتی پرسید و چون هر دو توجهشان به کار بود به دگی پاسخ دادند و بخشی از ماجرا ماندند.
در اصل این ارتباط با نمایش از آغاز و به شدت شکل گرفته بود. تماشاگران در این سالن با هم دوست میشوند و همدلی و ارتباطشان را میتوان به خوبی مشاهده کرد.
یکی دوست دارد به جای #امیر_عظیمی یا #حمیدرضا_ترکاشوند بخواند. یکی با بازیگر دیگر ارتباط برقرار میکند و از تجربیات خود برای همراهی با او میگوید. این شناخت و همراهی مخاطب با موضوعاتی که در کار هست، درک درست نویسنده و کارگردان، بازی خوب بازیگر و ارتباط مناسب با مخاطبان و نسلهای متفاوت همه همه نشان از برقراری رابطه دو سویه اجرا و مخاطبان دارد. ۶٧۵ مصداق بارز دم زدن با چشم است. و یادآور این بیت مولوی که:
حرف و صوت و گفت را برهم زنم
تا که بی این هر سه با تو دم زنم
#یونس_شکرخواه
▫️درباره نمایش ۶۵۷ که به کارگردانی #شهرام_گیلآبادی در تماشاخانه ایرانشهر سالن استاد سمندریان روی صحنه رفت.
🔹پس از تماشای نمایش ۶۵۷ آنچه مرا بیشتر از هرچیز تحت تاثیر قرار داد، مرور مفهوم تئاتر فاصلهگذاری بود. این نمایش یکی از بهترین پوست اندازیها و خطکشی با مفهومم نمایشهای فاصلهگذارانه بود که تاکنون به تماشای آنها نشسته بودم.
شاید اگر برتولت برشت هم زنده بود و این نمایش را میدید از این نوع طراحی و اجرای کار لذت میبرد.
بر کسی پوشیده نیست که موارد زیادی همچون بازی، کارگردانی، طراحی صحنه، نور، لباس و ... در به صحنه بردن یک اثر نمایشی و تاثیر آن بر مخاطب دخیل است.
تمامی این عناصر در ۶۵۷ به گونهای متفاوت دیده میشود اما من جای خالی اشارهگرهای تصویری مرتبط با کولبری یا ماشینخوابی را در این نمایش حس کردم البته باید این را هم بگویم که نبود این اشارات تصویری ضعف یا خللی در انتقال موضوع و اجرای نمایش وارد نکرده بود. در واقع از آنجاکه ماجرای کولبری موضوعی رسانهای شده به شمار میآید، بازآفرینی این موضوع بدون حضور هیچ نشانهای در صحنه و تنها با کمک قوهُ خیال، کافی و اثرگذار بود.
بازی خانم #سیما_تیرانداز و ارتباط پیوستهای که با اطرافش از طریق مونولوگ میگیرد و خستگی ناپذیری او در این اجرا چشمگیر و ارزشمند است.
سیما تیرانداز در این نمایش درست همانی است که باید باشد، همان کولبری که اکنون پوست انداخته و در یک کافه از آنچه بر او گذشته روایت میکند.
مسیر این نمایش بین مفهوم دیدن و ارتباط به مفهوم عام فرق گذاشته است.
تاریکیهای شروع و پایان نمایش به مخاطب کمک میکند تا بیشتر به چشم خیره شود و بیشتر به نگاهها چشم بدوزد.
۶۵۷ به ما یادآور میشود هیچ چیز شکل نمیگیرد مگر در سایه ارتباط و دیگر اینکه اعداد واقعیاند اما حقیقی نیستند. من این دو مفهوم را در این کار با گوشت و پوست درک کردم. صمیمیت این اجرا با مخاطب فوقالعاده است. در مدت زمانی که به تماشای کار نشسته بودم، کاراکتر اصلی در حین اجرا از دو تماشاگر کناریام سوالاتی پرسید و چون هر دو توجهشان به کار بود به دگی پاسخ دادند و بخشی از ماجرا ماندند.
در اصل این ارتباط با نمایش از آغاز و به شدت شکل گرفته بود. تماشاگران در این سالن با هم دوست میشوند و همدلی و ارتباطشان را میتوان به خوبی مشاهده کرد.
یکی دوست دارد به جای #امیر_عظیمی یا #حمیدرضا_ترکاشوند بخواند. یکی با بازیگر دیگر ارتباط برقرار میکند و از تجربیات خود برای همراهی با او میگوید. این شناخت و همراهی مخاطب با موضوعاتی که در کار هست، درک درست نویسنده و کارگردان، بازی خوب بازیگر و ارتباط مناسب با مخاطبان و نسلهای متفاوت همه همه نشان از برقراری رابطه دو سویه اجرا و مخاطبان دارد. ۶٧۵ مصداق بارز دم زدن با چشم است. و یادآور این بیت مولوی که:
حرف و صوت و گفت را برهم زنم
تا که بی این هر سه با تو دم زنم