◼️ یکی از دردناکترین رویدادهای حرفهای. از دست دادن دوستی شریف و یگانه و روزنامهنگاری تمام عیار: #مسعود_مهرابی (۱۳۳۳ -۱۳۹۹) مدیر مسئول ماهنامه فیلم، روزنامهنگار، نویسنده و کاریکاتوریست ایرانی جان به جان آفرین سپرد.
به خانواده ارجمند مسعود؛ به دوستان روزنامهنگار به ویژه به #هوشنگ_گلمکانی و #عباس_یاری و به هر آنکه مسعود را میشناخت؛ سوگمندانه تسلیت میگویم. خدا به همه دلبندان او صبر و تحمل دهد، هر دو دشوار است و واژهای نیست تا تسلیبخش باشد.
در دلم بود که بیدوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
به خانواده ارجمند مسعود؛ به دوستان روزنامهنگار به ویژه به #هوشنگ_گلمکانی و #عباس_یاری و به هر آنکه مسعود را میشناخت؛ سوگمندانه تسلیت میگویم. خدا به همه دلبندان او صبر و تحمل دهد، هر دو دشوار است و واژهای نیست تا تسلیبخش باشد.
در دلم بود که بیدوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
عرصههای ارتباطی
◼️ یکی از دردناکترین رویدادهای حرفهای. از دست دادن دوستی شریف و یگانه و روزنامهنگاری تمام عیار: #مسعود_مهرابی (۱۳۳۳ -۱۳۹۹) مدیر مسئول ماهنامه فیلم، روزنامهنگار، نویسنده و کاریکاتوریست ایرانی جان به جان آفرین سپرد. به خانواده ارجمند مسعود؛ به دوستان روزنامهنگار…
#کتاب 🔸 آثار مسعود مهرابی
🔹کتابهای سینمایی
▫️صد و پنج سال اعلان و پوستر فیلم در ایران، (۱۳۹۳)
▫️صد سال اعلان پوستر و فیلم در ایران (۱۳۹۱)
▫️پشت دیوار رؤیا: سیاحتنامهٔ جشنوارههای جهانی فیلم (۱۳۸۹)
▫️تاریخ سینمای ایران (۱۳۹۵)
▫️کتابشناسی سینمای ایران، از آغاز تا سال ۱۳۷۹
▫️فرهنگ فیلمهای مستند سینمای ایران، از آغاز تا ۱۳۷۱
▫️پوستر فیلم (۱۳۷۱)
▫️کتابشناسی سینمای ایران از ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۰ (۱۳۷۱)
▫️فرهنگ فیلم کوتاه داستانی (۱۳۶۹)
▫️فرهنگ فیلمهای کودکان و نو جوانان (۱۳۶۸)
▫️کتابشناسی سینمای ایران از آغاز ۱۳۶۷
▫️تاریخ سینمای ایران (۱۳۶۳)
🔹کتابهای طرح و کاریکاتور
▫️میان سایهروشن، ۱۳۷۱
▫️کاریکاتورهای سینمایی ۱۳۶۴
▫️دندان، ۱۳۶۱
▫️کاریکاتورهای سیاه ۱۳۵۸
▫️نردبانهای بیبام، ۱۳۵۵
#مسعود_مهرابی #ماهنامه_فیلم
🔹کتابهای سینمایی
▫️صد و پنج سال اعلان و پوستر فیلم در ایران، (۱۳۹۳)
▫️صد سال اعلان پوستر و فیلم در ایران (۱۳۹۱)
▫️پشت دیوار رؤیا: سیاحتنامهٔ جشنوارههای جهانی فیلم (۱۳۸۹)
▫️تاریخ سینمای ایران (۱۳۹۵)
▫️کتابشناسی سینمای ایران، از آغاز تا سال ۱۳۷۹
▫️فرهنگ فیلمهای مستند سینمای ایران، از آغاز تا ۱۳۷۱
▫️پوستر فیلم (۱۳۷۱)
▫️کتابشناسی سینمای ایران از ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۰ (۱۳۷۱)
▫️فرهنگ فیلم کوتاه داستانی (۱۳۶۹)
▫️فرهنگ فیلمهای کودکان و نو جوانان (۱۳۶۸)
▫️کتابشناسی سینمای ایران از آغاز ۱۳۶۷
▫️تاریخ سینمای ایران (۱۳۶۳)
🔹کتابهای طرح و کاریکاتور
▫️میان سایهروشن، ۱۳۷۱
▫️کاریکاتورهای سینمایی ۱۳۶۴
▫️دندان، ۱۳۶۱
▫️کاریکاتورهای سیاه ۱۳۵۸
▫️نردبانهای بیبام، ۱۳۵۵
#مسعود_مهرابی #ماهنامه_فیلم
Forwarded from Hadi Heidari | کانال هادی حیدری
🔸یاد #مسعود_مهرابی ( مدیرمسئول #مجله_فیلم ، مورخ و #منتقد_سینما ، و #کاریکاتوریست ) که دیروز ناباورانه در اثر سکته قلبی درگذشت ○ #هادی_حیدری ○ سه شنبه یازدهم شهریور نود و نه
#مهرابی #مسعودمهرابی #ماهنامه_فیلم #سینما #فیلم
@hadi_heidari
#مهرابی #مسعودمهرابی #ماهنامه_فیلم #سینما #فیلم
@hadi_heidari
#سینما🔸یادداشتهای سینماگران و منتقدان درباره #مسعود_مهرابی
https://cinemacinema.ir/?p=141490
https://cinemacinema.ir/?p=141603
https://cinemacinema.ir/?p=141490
https://cinemacinema.ir/?p=141603
#تاریخ #کارتون #مسعود_مهرابی
🔸تاریخچه پیدایش کاریکاتور روزنامهای
کارتون ادیتورال (Editorial Cartoon) یا #کاریکاتور_روزنامهای، مانند بسیاری از پدیدههای هنری عصر ما، ارمغانیست از دوران رنسانس و تجدید حیات هنری اروپا. با نگاه به گذشته، ردپای این هنر مردمی را تا پاپیروسهای مصری نیز میتوان یافت. ولی چیزی که ما امروز آن را کاریکاتور روزنامهای مینامیم و میشناسیم، به شکل کنونی در قرن هفدهم میلادی شکل گرفت. پدید آمدن شیوههای تازهای برای تکثیر یک اثر هنری در آن سالها، مثل لیتوگرافی، کلیشه سازی، کندهکاری و چاپ، کاریکاتور را به شکل هنری مردمی، مطلوب عامه کرد. در نخستین روزهای نشو و نمای این هنر، با نامهایی چون «اگوستینو کاراچی Agustino Caracci» و «جیوانی برنینی Giovanni Barnini» در ایتالیا به عنوان پیشگامان هنر کاریکاتور و طنز ترسیمی برمیخوریم. ولی اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی ایتالیا در آن زمان، به گونهای نبود که این هنر بتواند بدانسان که باید و شاید تاثیری فراگیر داشته باشد:
ادامه یادداشت مسعود مهرابی
🔸تاریخچه پیدایش کاریکاتور روزنامهای
کارتون ادیتورال (Editorial Cartoon) یا #کاریکاتور_روزنامهای، مانند بسیاری از پدیدههای هنری عصر ما، ارمغانیست از دوران رنسانس و تجدید حیات هنری اروپا. با نگاه به گذشته، ردپای این هنر مردمی را تا پاپیروسهای مصری نیز میتوان یافت. ولی چیزی که ما امروز آن را کاریکاتور روزنامهای مینامیم و میشناسیم، به شکل کنونی در قرن هفدهم میلادی شکل گرفت. پدید آمدن شیوههای تازهای برای تکثیر یک اثر هنری در آن سالها، مثل لیتوگرافی، کلیشه سازی، کندهکاری و چاپ، کاریکاتور را به شکل هنری مردمی، مطلوب عامه کرد. در نخستین روزهای نشو و نمای این هنر، با نامهایی چون «اگوستینو کاراچی Agustino Caracci» و «جیوانی برنینی Giovanni Barnini» در ایتالیا به عنوان پیشگامان هنر کاریکاتور و طنز ترسیمی برمیخوریم. ولی اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی ایتالیا در آن زمان، به گونهای نبود که این هنر بتواند بدانسان که باید و شاید تاثیری فراگیر داشته باشد:
ادامه یادداشت مسعود مهرابی
#سینما 🔸چنین گفت مرشد
▫️به یاد #مسعود_مهرابی؛
رییس و رفیق و استادمان
▫️#خشایار_سنجری
بیستوچهار ساله بودم که بیوقفه و شوریده، برای بخش نقد خوانندگان مجله، مطلب مینوشتم. مواجهه با انتشار نوشتههایم، حسی همچون پرواز آزادانهی عقاب بر فراز آسمان داشت. فارغ از غوغای جهان، پیوسته فیلم میدیدم و مینوشتم. در میانهی این روزهای پرکار، ایمیلی دریافت کردم. لحن متن ایمیل، استوار و قاطع بود. در نگاه اول، انتقاداتی به انسجام نوشتهها وارد شده بود و در ادامه، بر فقدان برخی اطلاعات مهم در مورد پیشینهی فیلمساز تاکید شده بود. اما این موارد، چیزی نبود که مرا بهسمت تحول اساسی در ساختار نوشتههایم سوق دهد. برگ برنده گویا در انتهای ایمیل، نهفته بود. جملهای ظاهراً ساده اما تکاندهنده: «بیستوچهار سالگی، سن كمی نيست. بسياری از كارگردانان بزرگ مانند #اسپيلبرگ در همين سن اولين فيلمشان را ساختند. اگر قصد پيشرفت در #نقد_نويسی را دارید، كتابهای مرجع تاريخ سينمای ايران و جهان و كتابهای تئوريك سينما را بايد بخوانيد.»
حسابی جا خورده بودم. لحن این جمله با هرآنچه پیش از آن در قالب نصیحت شنیده بودم فرق داشت. گویی مرشدی مهربان، از راهی طیشده با من سخن میگوید. پیش از این ایمیل، فکر میکردم وقت زیادی برای پیشرفت دارم و فقط باید بنویسم تا نگارشی غنیتر داشتهباشم. اما حالا ورق برگشته بود. آتشی در ذهنام برپا شد. نوشتن را کنار گذاشتم و به دستور مرشد، خودم را غرق در خواندن کردم. دنیایم شده بود کتابفروشیهای میدان انقلاب و کتابخانهی ملی. مدتی گذشت و چنان مدهوش بودم که به دنیای بیپایان متون متکلف وارد شدم و ناخودآگاه نوشتههایم نیز پر شد از جملههای تودرتو. فرسنگها از نثر مرسل فاصله گرفته بودم...
https://www.film-magazine.com/news/iran/2222/
@filmmagazine
▫️به یاد #مسعود_مهرابی؛
رییس و رفیق و استادمان
▫️#خشایار_سنجری
بیستوچهار ساله بودم که بیوقفه و شوریده، برای بخش نقد خوانندگان مجله، مطلب مینوشتم. مواجهه با انتشار نوشتههایم، حسی همچون پرواز آزادانهی عقاب بر فراز آسمان داشت. فارغ از غوغای جهان، پیوسته فیلم میدیدم و مینوشتم. در میانهی این روزهای پرکار، ایمیلی دریافت کردم. لحن متن ایمیل، استوار و قاطع بود. در نگاه اول، انتقاداتی به انسجام نوشتهها وارد شده بود و در ادامه، بر فقدان برخی اطلاعات مهم در مورد پیشینهی فیلمساز تاکید شده بود. اما این موارد، چیزی نبود که مرا بهسمت تحول اساسی در ساختار نوشتههایم سوق دهد. برگ برنده گویا در انتهای ایمیل، نهفته بود. جملهای ظاهراً ساده اما تکاندهنده: «بیستوچهار سالگی، سن كمی نيست. بسياری از كارگردانان بزرگ مانند #اسپيلبرگ در همين سن اولين فيلمشان را ساختند. اگر قصد پيشرفت در #نقد_نويسی را دارید، كتابهای مرجع تاريخ سينمای ايران و جهان و كتابهای تئوريك سينما را بايد بخوانيد.»
حسابی جا خورده بودم. لحن این جمله با هرآنچه پیش از آن در قالب نصیحت شنیده بودم فرق داشت. گویی مرشدی مهربان، از راهی طیشده با من سخن میگوید. پیش از این ایمیل، فکر میکردم وقت زیادی برای پیشرفت دارم و فقط باید بنویسم تا نگارشی غنیتر داشتهباشم. اما حالا ورق برگشته بود. آتشی در ذهنام برپا شد. نوشتن را کنار گذاشتم و به دستور مرشد، خودم را غرق در خواندن کردم. دنیایم شده بود کتابفروشیهای میدان انقلاب و کتابخانهی ملی. مدتی گذشت و چنان مدهوش بودم که به دنیای بیپایان متون متکلف وارد شدم و ناخودآگاه نوشتههایم نیز پر شد از جملههای تودرتو. فرسنگها از نثر مرسل فاصله گرفته بودم...
https://www.film-magazine.com/news/iran/2222/
@filmmagazine
#سینماویژن
🔸یادگاری همیشه عزیز
▫️به یاد #مسعود_مهرابی
▫️بهرام پاکزاد
🔹پاییز نیامده سوز سرمایش استخوان ما را ترکاند!
میتوانم بگویم هر لحظه بعد از خبر، به سمتی پرتاب شدم... هر سمتی که میافتادم به مسعود و یک دسته خاطره میرسیدم... خب تصویرهایی است که خودت میتوانی ببینی، نوشتنش سخت میشود، آن هم نسل نوستالژیتباری چون من. تعریفی چون خرد، اندیشه، درایت، کاردانی، شریف بودن؛ نگاه منحصربهفرد به زندگی و آدمهایش... اینها آدرسهای مسعود مهرابی است.
🔹مهرابی و کاریکاتورهایش
کاریکاتورهای مهرابی حتی اگر آدمک مشهورش را به صورت انتزاعی و بیحرکت در کادر داشت، صاحب فکر و تفکر و عمق بود. حرف داشت و دستانش، فكرش را قوی و تأثیرگذار ترسیم میکرد. همین جا خط آشنایی من با او شروع شد؛ آشنایی مخاطب با هنرمند. او ناجی العلی کاریکاتوریست بهنام را همواره از جوانی ستایش میکرد و به تحسین از او یاد مینمود. دربارهی او میگفت: چهقدر فکر و دستان و افکار قوی دارد... بی هیچ لرزشی و از ارتباط انسانی و عاطفی کارهایش حرف میزد... ناجی العلی میگفت: غم و اندوه یک پدیدهی باارزش برای وجدان است، شخصی که غم و اندوه را درک نکند، احساسات بسیار محدودی دارد و دچار کمبود عاطفی و انسانی است... مسعود چنین باورهایی داشت تا به آخر.
🔹فرانکفورت، آلمان
آن زمستان سرد و خشک و فضای بیروح و از غربتی به غربتی دیگر. بقالیهای ایرانی غیر کنسرو و آبلیمو و نان سنگک، محصولات فرهنگی، کاست موسیقی و ویدیوهای سینمایی را هم عرضه میکنند... لابهلای سفارشات خانواده چشمم به آرامش در حضور دیگران افتاد! نقطهی مشترک علاقهی من و مهرابی در یک فیلم. آن را به نیت مسعود گرفتم و آوردم تا برادر جوانمرگی که مجلات فیلم را برایم به سوغات میآورد، با دستنوشتهای دو خطی، همراه خود ببرد به کوچهی سام شمارهی ۱۲... سینما من را به مجله فیلم و مهرابی رساند.
https://www.film-magazine.com/news/iran/2228/
🔸یادگاری همیشه عزیز
▫️به یاد #مسعود_مهرابی
▫️بهرام پاکزاد
🔹پاییز نیامده سوز سرمایش استخوان ما را ترکاند!
میتوانم بگویم هر لحظه بعد از خبر، به سمتی پرتاب شدم... هر سمتی که میافتادم به مسعود و یک دسته خاطره میرسیدم... خب تصویرهایی است که خودت میتوانی ببینی، نوشتنش سخت میشود، آن هم نسل نوستالژیتباری چون من. تعریفی چون خرد، اندیشه، درایت، کاردانی، شریف بودن؛ نگاه منحصربهفرد به زندگی و آدمهایش... اینها آدرسهای مسعود مهرابی است.
🔹مهرابی و کاریکاتورهایش
کاریکاتورهای مهرابی حتی اگر آدمک مشهورش را به صورت انتزاعی و بیحرکت در کادر داشت، صاحب فکر و تفکر و عمق بود. حرف داشت و دستانش، فكرش را قوی و تأثیرگذار ترسیم میکرد. همین جا خط آشنایی من با او شروع شد؛ آشنایی مخاطب با هنرمند. او ناجی العلی کاریکاتوریست بهنام را همواره از جوانی ستایش میکرد و به تحسین از او یاد مینمود. دربارهی او میگفت: چهقدر فکر و دستان و افکار قوی دارد... بی هیچ لرزشی و از ارتباط انسانی و عاطفی کارهایش حرف میزد... ناجی العلی میگفت: غم و اندوه یک پدیدهی باارزش برای وجدان است، شخصی که غم و اندوه را درک نکند، احساسات بسیار محدودی دارد و دچار کمبود عاطفی و انسانی است... مسعود چنین باورهایی داشت تا به آخر.
🔹فرانکفورت، آلمان
آن زمستان سرد و خشک و فضای بیروح و از غربتی به غربتی دیگر. بقالیهای ایرانی غیر کنسرو و آبلیمو و نان سنگک، محصولات فرهنگی، کاست موسیقی و ویدیوهای سینمایی را هم عرضه میکنند... لابهلای سفارشات خانواده چشمم به آرامش در حضور دیگران افتاد! نقطهی مشترک علاقهی من و مهرابی در یک فیلم. آن را به نیت مسعود گرفتم و آوردم تا برادر جوانمرگی که مجلات فیلم را برایم به سوغات میآورد، با دستنوشتهای دو خطی، همراه خود ببرد به کوچهی سام شمارهی ۱۲... سینما من را به مجله فیلم و مهرابی رساند.
https://www.film-magazine.com/news/iran/2228/