🔸ادای دين به روزنامهنگاری معتبر
▫️#مهرداد_احمدی_شيخانی
وقتي حدود ۴٠ سال پيش و در دوره مديريت آقای خاتمي وارد روزنامه كيهان شدم، جواني ١٩ ساله بودم و مثل هر جوان ديگری، سرد و گرم روزگار نچشيده و در نتيجه با تصورات هنوز خام كه برای پخته شدن نياز به گذشت زمان و تنوری
فروزان داشت.
در آن ايام بزرگترين شانس من قرار گرفتن در محيطی بود كه بهترين روزنامهنگاران زمانه را در خود جمع كرده بود از سردبيری آن موقع كه شامل #هادی_خانيكی و #رضا_تهراني و #محمود_شمسالواعظين میشد تا دبيران تحريريه چون #يونس_شكرخواه و #فريدون_صديقی و #مهدی_فرقاني و #محمود_مختاريان و گروهی روزنامهنگار قدر و صاحب سبك چون #رضا_قویفكر و #مسعود_شهامیپور.
در آن دوران و در جمعی چنين نخبه كه امروز نام هر كدامشان به تنهايی برای اعتباربخشی به يك رسانه كافی است، بهترين مركز آموزش #روزنامهنگاری فراهم شده بود و براي جوانی چون من، فرصت پخته شدن در تنوری شعلهور و دوری از خامی. نام بسياری ديگر را هم به خاطر دارم كه فقط براي جلوگيری از طولانی شدن از آوردنشان پرهيز میكنم و الا حق آن است كه روزی نام يك يكشان را ببرم و به همجوارب چند ساله با تك تكشان به ديگران فخر بفروشم كه محضر چنين بزرگانی را درك كردهام...
▫️ادامه یادداشت:
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/159966
▫️#مهرداد_احمدی_شيخانی
وقتي حدود ۴٠ سال پيش و در دوره مديريت آقای خاتمي وارد روزنامه كيهان شدم، جواني ١٩ ساله بودم و مثل هر جوان ديگری، سرد و گرم روزگار نچشيده و در نتيجه با تصورات هنوز خام كه برای پخته شدن نياز به گذشت زمان و تنوری
فروزان داشت.
در آن ايام بزرگترين شانس من قرار گرفتن در محيطی بود كه بهترين روزنامهنگاران زمانه را در خود جمع كرده بود از سردبيری آن موقع كه شامل #هادی_خانيكی و #رضا_تهراني و #محمود_شمسالواعظين میشد تا دبيران تحريريه چون #يونس_شكرخواه و #فريدون_صديقی و #مهدی_فرقاني و #محمود_مختاريان و گروهی روزنامهنگار قدر و صاحب سبك چون #رضا_قویفكر و #مسعود_شهامیپور.
در آن دوران و در جمعی چنين نخبه كه امروز نام هر كدامشان به تنهايی برای اعتباربخشی به يك رسانه كافی است، بهترين مركز آموزش #روزنامهنگاری فراهم شده بود و براي جوانی چون من، فرصت پخته شدن در تنوری شعلهور و دوری از خامی. نام بسياری ديگر را هم به خاطر دارم كه فقط براي جلوگيری از طولانی شدن از آوردنشان پرهيز میكنم و الا حق آن است كه روزی نام يك يكشان را ببرم و به همجوارب چند ساله با تك تكشان به ديگران فخر بفروشم كه محضر چنين بزرگانی را درك كردهام...
▫️ادامه یادداشت:
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/159966
روزنامه اعتماد
اداي دين به روزنامهنگاري معتبر
مهرداد احمدي شيخاني
#روزنامهنگاری
🔸وقتی كوزهگر از كوزه شكسته آب نمیخورد
▫️#رضا_قویفكر
در تمام عمر ۵۰ ساله روزنامهنگاریام اين نخستينبار است كه میبينم كوزهگر از كوزه شكسته آب نخورده است!
يكبار هم كه شده از ابزار كارمان (روزنامه) براي دفاع از حيثيت كاریمان مدد گرفتيم. تا يادم میآيد ما روزنامهنگاران همواره سنگ همه را به سينه زديم الا سنگ خودمان.
▫️روزنامه اعتماد - سهشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۰
متنکامل
🔸وقتی كوزهگر از كوزه شكسته آب نمیخورد
▫️#رضا_قویفكر
در تمام عمر ۵۰ ساله روزنامهنگاریام اين نخستينبار است كه میبينم كوزهگر از كوزه شكسته آب نخورده است!
يكبار هم كه شده از ابزار كارمان (روزنامه) براي دفاع از حيثيت كاریمان مدد گرفتيم. تا يادم میآيد ما روزنامهنگاران همواره سنگ همه را به سينه زديم الا سنگ خودمان.
▫️روزنامه اعتماد - سهشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۰
متنکامل
🔸استاد فرجالله صبا، روزنامهنگاری یگانه و بیبدیل
▫️#رضا_قویفكر
#فرجالله_صبا بیتردید پدیدهای كمیاب یا بهتر است بگویم نایاب در تاریخ معاصر #روزنامهنگاری ایران است. او كه اینك ۸۸ سال دارد سالهاست كه عطای مطبوعات را به لقایش بخشیده است. كنج عزلت گزیده و با «نغمه»اش روزگار میگذراند. استادِ بیبدیلِ روزنامهنگاریام فرجالله صبا متولد ۱۳ مرداد ۱۳۱۳ در تبریز است. پدرش علیاكبر خان صبا از شاگردان استاد جلالالدین همایی و دارای دیپلم ادبی در آغازین روزهای تاسیس دانشگاه در عهد رضاشاه و از نخستین لیسانسیههای دانشگاه نوبنیاد تهران در زمان خود بود و مادرش فخرالملوك از خاندانی فرهنگی بود كه از قرهباغ به ایرانكوچ كرده بودند. آقای صبا از دانشكده ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه تهران در رشته زبان فرانسه فارغالتحصیل شده است، فعالیت مطبوعاتیاش را از سالهای تحصیل با انتشار روزنامههای دیواری در دبیرستان آغاز كرده است. در سال ۱۳۳۳ به موسسه اطلاعات پیوسته است. از اواسط سال ۱۳۳۴ مشاغل مختلفی نظیر نمونهخوانی، دبیری سرویس، معاونت سردبیری، نویسندگی و مترجمی را در این روزنامه تجربه كرده است. پس از آن با مجلات دیگری مثل سپید و سیاه، بامشاد و روشنفكر كار كرده است. مطالب خود را با نامهای مستعار «هامون» و «دشت» امضا میكرده است، فرانسه و تركی میداند و در دهه ۴۰ معاون سردبیر مجله زن روز از انتشارات موسسه كیهان بوده است. همكاری او با مجله زن روز ۱۵ سال طول كشید. استاد فرجالله صبا همزمان با معاونت سردبیری مجله زن روز در دانشكده علوم ارتباطات اجتماعی به دانشجویان رشته روزنامهنگاری، شیوه نگارش و روزنامهنگاری درس میداد و دانشجویان را به شیوهای جذاب و دلنشین، با چهرههای شاخص و آثار ارزنده ادبیات ایران و جهان آشنا میكرد. كلاس درس استاد صبا بیتعارف، شگفتانگیز بود. نام بسیاری از قلندران ادبیات ایران و جهان را ما دانشجویان اول بار از زبان او شنیدیم. در ۲۵ اردیبهشت سال ۵۸ وقتی بیست نفر از اعضای تحریریه روزنامه كیهان به اتهام عدم همراهی با انقلاب اسلامی اخراج شدند فرجالله صبا در انتقاد به اخراج همكارانش مقالهای با نام مستعار «هامون» در مجله زن روز مورخ پنجم خرداد ۵۸ نوشت. صبا كه این حركت را نوعی سیلی زدن به صورت همكارانش میدانست به اعتراض از كیهان رفت و مدتی بعد با نام مستعار فرخ ماهان با مجله دانشمند همكاری كرد و مطالب علمی را با زبانی شیرین و واژگانی جذاب به مخاطبان مجله عرضه میكرد. همكاری آقای صبا با مجله دانشمند حدود ۱۲ سال طول كشید. در سال ۱۳۸۰ به ماهنامه دانشگر به صاحب امتیازی مركز نشر دانشگاهی و به مدیر مسوولی دكتر رضا منصوری پیوست. با آمدن دولت احمدینژاد خوانندگان بیشمار دانشگر، از خواندن مطالب او محروم شدند. پس از آن آقای صبا گوشه عزلت گزید و عطای مطبوعات را به لقایش بخشید و حالا سالهاست كه تنها همدمش «نغمه» دختر دلبندش پدر را چونان دُری گرانبها در خانهاش مواظبت میكند. بارها تلاش كردهام به دیدارش بشتابم و یكبار دیگر صدایش را به گوش جان بشنوم، اما موفق نبودهام. از وقتی كه در سال ۳۳ (درست وقتی من به دنیا آمدم) به عنوان مصحح به استخدام روزنامه اطلاعات در آمد و تا هنگامی كه معاون سردبیر اطلاعات بانوان شد و بعد كارش را در اطلاعات كودكان، اطلاعات هفتگی، اطلاعات ادبی ادامه داد و تا هنگامی كه معاون سردبیر زن روز شد و بعد از آن در دانشمند و دانشگر قلم زد، فرجالله صبا بیهیچ تردید، یك روزنامهنگار همه فن حریف خوشفكر و باسلیقه و در عین حال گرامی و دوست داشتنی باقی ماند، داستانهایش تیراژ سپید و سیاه و روشنفكر را بالا میبرد. حالا اما حیف كه نمیتواند برایمان از خود بگوید از روزنامهنگاری بیبدیلش، از تدریسش و از اینكه چگونه یك ستون فانتزی خالی مانده در مجله روشنفكر را نوشته است كه بعدها به عنوان نامه چارلی چاپلین به دخترش در جهان معروف شد. امروز اما با آنكه بر همگانِ اهل روزنامهنگاری ثابت شده است كه این نامه را چاپلین به دخترش ننوشته است و حاصل تخیلِ كم نظیر استاد صباست و با آنكه پسر چاپلین وقتی به ایران سفر كرد اعلام كرد كه پدرش آنقدر گرفتار بوده كه فرصت نامه نوشتن به فرزندانش را نداشته است، اما هنوز هستند كسانی كه این حرف را باور ندارند و همچنان نامه را به چاپلین نسبت میدهند. كاش این روزگارِ كجمدارِ بیانصاف، روی خوشش را نشان میداد تا میتوانستم یكبار دیگر در محضر استاد روزنامهنگاری و استاد راهنمای پایاننامهام یك دل سیر بنشینم و بشنوم. بیهیچ مبالغه، سایهاش را همواره بر سرم احساس میكنم... اما، حسرتِ دیدارش بدجوری در دلم مانده است.
▫️روزنامه اعتماد، دوشنبه ۵ ارديبهشت ۱۴۰۱
▫️#رضا_قویفكر
#فرجالله_صبا بیتردید پدیدهای كمیاب یا بهتر است بگویم نایاب در تاریخ معاصر #روزنامهنگاری ایران است. او كه اینك ۸۸ سال دارد سالهاست كه عطای مطبوعات را به لقایش بخشیده است. كنج عزلت گزیده و با «نغمه»اش روزگار میگذراند. استادِ بیبدیلِ روزنامهنگاریام فرجالله صبا متولد ۱۳ مرداد ۱۳۱۳ در تبریز است. پدرش علیاكبر خان صبا از شاگردان استاد جلالالدین همایی و دارای دیپلم ادبی در آغازین روزهای تاسیس دانشگاه در عهد رضاشاه و از نخستین لیسانسیههای دانشگاه نوبنیاد تهران در زمان خود بود و مادرش فخرالملوك از خاندانی فرهنگی بود كه از قرهباغ به ایرانكوچ كرده بودند. آقای صبا از دانشكده ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه تهران در رشته زبان فرانسه فارغالتحصیل شده است، فعالیت مطبوعاتیاش را از سالهای تحصیل با انتشار روزنامههای دیواری در دبیرستان آغاز كرده است. در سال ۱۳۳۳ به موسسه اطلاعات پیوسته است. از اواسط سال ۱۳۳۴ مشاغل مختلفی نظیر نمونهخوانی، دبیری سرویس، معاونت سردبیری، نویسندگی و مترجمی را در این روزنامه تجربه كرده است. پس از آن با مجلات دیگری مثل سپید و سیاه، بامشاد و روشنفكر كار كرده است. مطالب خود را با نامهای مستعار «هامون» و «دشت» امضا میكرده است، فرانسه و تركی میداند و در دهه ۴۰ معاون سردبیر مجله زن روز از انتشارات موسسه كیهان بوده است. همكاری او با مجله زن روز ۱۵ سال طول كشید. استاد فرجالله صبا همزمان با معاونت سردبیری مجله زن روز در دانشكده علوم ارتباطات اجتماعی به دانشجویان رشته روزنامهنگاری، شیوه نگارش و روزنامهنگاری درس میداد و دانشجویان را به شیوهای جذاب و دلنشین، با چهرههای شاخص و آثار ارزنده ادبیات ایران و جهان آشنا میكرد. كلاس درس استاد صبا بیتعارف، شگفتانگیز بود. نام بسیاری از قلندران ادبیات ایران و جهان را ما دانشجویان اول بار از زبان او شنیدیم. در ۲۵ اردیبهشت سال ۵۸ وقتی بیست نفر از اعضای تحریریه روزنامه كیهان به اتهام عدم همراهی با انقلاب اسلامی اخراج شدند فرجالله صبا در انتقاد به اخراج همكارانش مقالهای با نام مستعار «هامون» در مجله زن روز مورخ پنجم خرداد ۵۸ نوشت. صبا كه این حركت را نوعی سیلی زدن به صورت همكارانش میدانست به اعتراض از كیهان رفت و مدتی بعد با نام مستعار فرخ ماهان با مجله دانشمند همكاری كرد و مطالب علمی را با زبانی شیرین و واژگانی جذاب به مخاطبان مجله عرضه میكرد. همكاری آقای صبا با مجله دانشمند حدود ۱۲ سال طول كشید. در سال ۱۳۸۰ به ماهنامه دانشگر به صاحب امتیازی مركز نشر دانشگاهی و به مدیر مسوولی دكتر رضا منصوری پیوست. با آمدن دولت احمدینژاد خوانندگان بیشمار دانشگر، از خواندن مطالب او محروم شدند. پس از آن آقای صبا گوشه عزلت گزید و عطای مطبوعات را به لقایش بخشید و حالا سالهاست كه تنها همدمش «نغمه» دختر دلبندش پدر را چونان دُری گرانبها در خانهاش مواظبت میكند. بارها تلاش كردهام به دیدارش بشتابم و یكبار دیگر صدایش را به گوش جان بشنوم، اما موفق نبودهام. از وقتی كه در سال ۳۳ (درست وقتی من به دنیا آمدم) به عنوان مصحح به استخدام روزنامه اطلاعات در آمد و تا هنگامی كه معاون سردبیر اطلاعات بانوان شد و بعد كارش را در اطلاعات كودكان، اطلاعات هفتگی، اطلاعات ادبی ادامه داد و تا هنگامی كه معاون سردبیر زن روز شد و بعد از آن در دانشمند و دانشگر قلم زد، فرجالله صبا بیهیچ تردید، یك روزنامهنگار همه فن حریف خوشفكر و باسلیقه و در عین حال گرامی و دوست داشتنی باقی ماند، داستانهایش تیراژ سپید و سیاه و روشنفكر را بالا میبرد. حالا اما حیف كه نمیتواند برایمان از خود بگوید از روزنامهنگاری بیبدیلش، از تدریسش و از اینكه چگونه یك ستون فانتزی خالی مانده در مجله روشنفكر را نوشته است كه بعدها به عنوان نامه چارلی چاپلین به دخترش در جهان معروف شد. امروز اما با آنكه بر همگانِ اهل روزنامهنگاری ثابت شده است كه این نامه را چاپلین به دخترش ننوشته است و حاصل تخیلِ كم نظیر استاد صباست و با آنكه پسر چاپلین وقتی به ایران سفر كرد اعلام كرد كه پدرش آنقدر گرفتار بوده كه فرصت نامه نوشتن به فرزندانش را نداشته است، اما هنوز هستند كسانی كه این حرف را باور ندارند و همچنان نامه را به چاپلین نسبت میدهند. كاش این روزگارِ كجمدارِ بیانصاف، روی خوشش را نشان میداد تا میتوانستم یكبار دیگر در محضر استاد روزنامهنگاری و استاد راهنمای پایاننامهام یك دل سیر بنشینم و بشنوم. بیهیچ مبالغه، سایهاش را همواره بر سرم احساس میكنم... اما، حسرتِ دیدارش بدجوری در دلم مانده است.
▫️روزنامه اعتماد، دوشنبه ۵ ارديبهشت ۱۴۰۱