#شعر🔸دوست
از دستدوست هر چه ستانی شکر بود
وز دست غیر دوست تبرزد تبر بود
دشمن گر آستین گل افشاندت به روی
از تیر چرخ و سنگ فلاخن بتر بود
گر خاک پای دوست خداوند شوق را
در دیدگان کشند جلای بصر بود
شرطوفاست آن که چو شمشیر برکشد
یار عزیز جان عزیزش سپر بود
یا رب هلاکمن مکن الا بهدست دوست
تا وقت جان سپردنم اندر نظر بود
گر جان دهی و گر سر بیچارگی نهی
در پای دوست هر چه کنی مختصر بود
ما سر نهادهایم تو دانی و تیغ و تاج
تیغی که ماهروی زند تاج سر بود
مشتاق را که سر برود در وفای یار
آن روز روز دولت و روز ظفر بود
ما ترک جان از اول این کار گفتهایم
آن را که جان عزیز بود در خطر بود
آن کز بلا بترسد و از قتل غم خورد
او عاقلست و شیوه مجنون دگر بود
با نیمپختگان نتوان گفت سوز عشق
خام از عذاب سوختگان بیخبر بود
جانا دل شکسته سعدی نگاه دار
دانی که آه سوختگان را اثر بود
#سعدی
از دستدوست هر چه ستانی شکر بود
وز دست غیر دوست تبرزد تبر بود
دشمن گر آستین گل افشاندت به روی
از تیر چرخ و سنگ فلاخن بتر بود
گر خاک پای دوست خداوند شوق را
در دیدگان کشند جلای بصر بود
شرطوفاست آن که چو شمشیر برکشد
یار عزیز جان عزیزش سپر بود
یا رب هلاکمن مکن الا بهدست دوست
تا وقت جان سپردنم اندر نظر بود
گر جان دهی و گر سر بیچارگی نهی
در پای دوست هر چه کنی مختصر بود
ما سر نهادهایم تو دانی و تیغ و تاج
تیغی که ماهروی زند تاج سر بود
مشتاق را که سر برود در وفای یار
آن روز روز دولت و روز ظفر بود
ما ترک جان از اول این کار گفتهایم
آن را که جان عزیز بود در خطر بود
آن کز بلا بترسد و از قتل غم خورد
او عاقلست و شیوه مجنون دگر بود
با نیمپختگان نتوان گفت سوز عشق
خام از عذاب سوختگان بیخبر بود
جانا دل شکسته سعدی نگاه دار
دانی که آه سوختگان را اثر بود
#سعدی
#شعر🔸یکم اردیبهشت روز نکوداشت سعدی
ابومحمد مُصلِحالدین بن عَبدُالله نامور به #سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسیگوی ایرانی است.
آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدانجاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل دادهاند. آثار معروفش کتاب #گلستان در نثر و #بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و #دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی میگویند.
@Bookcitycc
ابومحمد مُصلِحالدین بن عَبدُالله نامور به #سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسیگوی ایرانی است.
آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدانجاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل دادهاند. آثار معروفش کتاب #گلستان در نثر و #بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و #دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی میگویند.
@Bookcitycc
#شعر🔸ای بر درِ سرایت غوغای عشقبازان
▫️یکم اردیبهشت روز نکوداشت سعدی
حدود ۷۰۰ سال از آن هنگام میگذرد که جهانگرد مغربی، ابن بطّوطه، در شرق چین، از قایقرانان سرودههایی به فارسی شنید و از آن میان بیتی را در دفتر و سفرنامۀ خویش ثبت کرد:
تا دل به مهرت دادهام در بحر غم افتادهام
چون در نماز استادهام گویی به محراب اندری
از مرگ شیخ اجل #سعدی شیرازی چند سال بیش نگذشته بود که شعر او را در اقصای چین میخواندند و جهانگرد عربزبان، آهنگ آن را سخت پسندید. متن کامل
▫️یکم اردیبهشت روز نکوداشت سعدی
حدود ۷۰۰ سال از آن هنگام میگذرد که جهانگرد مغربی، ابن بطّوطه، در شرق چین، از قایقرانان سرودههایی به فارسی شنید و از آن میان بیتی را در دفتر و سفرنامۀ خویش ثبت کرد:
تا دل به مهرت دادهام در بحر غم افتادهام
چون در نماز استادهام گویی به محراب اندری
از مرگ شیخ اجل #سعدی شیرازی چند سال بیش نگذشته بود که شعر او را در اقصای چین میخواندند و جهانگرد عربزبان، آهنگ آن را سخت پسندید. متن کامل
#خوشنویسی #خط
🔸هنر
اگر هست مرد از هنر بهرهور
هنر خود بگوید نه صاحب هنر
اگر مشک خالص نداری مگوی
ورت هست خود فاش گردد به بوی
🔹#سعدی
▫️خوشنویس: استاد #محمد_حیدری
🔸هنر
اگر هست مرد از هنر بهرهور
هنر خود بگوید نه صاحب هنر
اگر مشک خالص نداری مگوی
ورت هست خود فاش گردد به بوی
🔹#سعدی
▫️خوشنویس: استاد #محمد_حیدری
#شعر🔸هوای جانان
ما گدایان خیل سلطانیم
شهربند هوای جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود
هر چه ما را لقب دهند آنیم
گر برانند و گر ببخشایند
ره به جای دگر نمیدانیم
چون دلارام میزند شمشیر
سر ببازیم و رخ نگردانیم
دوستان در هوای صحبت یار
زر فشانند و ما سر افشانیم
مر خداوند عقل و دانش را
عیب ما گو مکن که نادانیم
هر گلی نو که در جهان آید
ما به عشقش هزاردستانیم
تنگ چشمان نظر به میوه کنند
ما تماشاکنان بستانیم
تو به سیمای شخص مینگری
ما در آثار صنع حیرانیم
هرچه گفتیم جز حکایتها دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا بی وجود صحبت یار
همه عالم به هیچ نستانیم
ترک جان عزیز بتوان گفت
ترک یار عزیز نتوانیم
#سعدی
ما گدایان خیل سلطانیم
شهربند هوای جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود
هر چه ما را لقب دهند آنیم
گر برانند و گر ببخشایند
ره به جای دگر نمیدانیم
چون دلارام میزند شمشیر
سر ببازیم و رخ نگردانیم
دوستان در هوای صحبت یار
زر فشانند و ما سر افشانیم
مر خداوند عقل و دانش را
عیب ما گو مکن که نادانیم
هر گلی نو که در جهان آید
ما به عشقش هزاردستانیم
تنگ چشمان نظر به میوه کنند
ما تماشاکنان بستانیم
تو به سیمای شخص مینگری
ما در آثار صنع حیرانیم
هرچه گفتیم جز حکایتها دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا بی وجود صحبت یار
همه عالم به هیچ نستانیم
ترک جان عزیز بتوان گفت
ترک یار عزیز نتوانیم
#سعدی