عرصه‌های‌ ارتباطی
3.67K subscribers
29.9K photos
3.06K videos
877 files
6K links
🔸عرصه‌های‌ ارتباطی
▫️کانال رسمی یونس شُکرخواه
Agora | The official Telegram channel of Younes Shokrkhah
https://t.iss.one/boost/younesshokrkhah
🔹اکانت اینستاگرام من:
https://www.instagram.com/younesshokrkhah
Download Telegram
🔸تسليتی براي خانواده امرايی
🔹#نازنين_متين‌نيا 
در حوالی اين زندگی، در يك صبح ساده معمولی، مرگ نيلوفر امرايی خبر اول می‌شود. خبر بی‌هوا خودش را پرت می‌كند در وسط ميدان و ديگر هيچ‌ چيز مثل سابق نمی‌شود. دختر اسدالله امرايی، خواهر اميلی امرایی، تيتر سياه می‌شود. مي‌خواهی باور نكنی، اما توييت دو جمله‌ای اميلی، سرد و خشك و واضح است. ١٠ سال است كه هفته‌ای يك‌بار، با آقاي امرایی تلفنی حرف مي‌زنم، ١٠ سال است كه پنجشنبه صبح، توی همين صفحه، كتابی تازه معرفی می‌کند و بيشتر از اين ١٠ سال، جايي دورتر يك‌شبی از يك كافه در خيابان ويلا، نيلوفر امرايي دستم را گرفته برده خانه‌شان كه بروم حياط زيبای خانه را ببينم، دستپخت بی‌نظير اكرم خانم مادرش را بخورم. از همان شب‌ها، كنج خلوت و آسايش خانواده امرايی، جايي آرام توي ذهنم جا مي‌گيرد. نيلوفر خواهر كوچك‌تر دوستي است كه توي كافه يك لحظه هم آرام و قرار ندارد و تند تند حرف مي‌زند و خاطره مي‌گويد و مي‌خندد. اما حالا ديگر دخترك نيست. دوست‌هاي مشترك توييت مي‌زنند و استوري مي‌گذارند كه: «اما خاك، با او مهربان باش» و بعد از نمي‌دانم چند سال برمي‌گردم به همان حياط سبز دوست‌داشتني. اسد امرايي با كمري خميده ايستاده و سعي مي‌كند آرام باشد. اكرم خانم، با آن قلب گشاده و مهربانش اما روي آتش است. داغديده و حيران در گوشه‌اي از حياط نشسته و مي‌خواهد مراسم پذيرايي دختركش بهترين باشد. حياط سبز و پرنور، قلب داغديده پدر و مادر را توي بغل گرفته اما، چه تسكيني مي‌تواند باشد؟! چه حرفي مي‌توانم بزنم يا همين حالا، چه كلمه‌هايي را كنار هم بچينم تا بتوانم تسلي خانواده امرايي شوم؟ آدميزاد بسيار بسيار شكننده و دست ‌بسته است در مواجهه با مرگ. تسلي نيست؛ حتي گفتن «مي‌فهمم»ها و «حق»داري‌ها و «روحش در آرامش» هم شوخي تلخي با واژه‌هاست. جواني امروز صبح زير خاك رفته كه دخترك كوچك اهالي ادبيات و روزنامه‌نگاري ايران بود. دختر كوچك اسدالله امرايي، خواهر كوچك اميلي امرايي. اما حالا، هر جاي اين شهر كه دور هم جمع شويم، هر باري كه با اميلي و اسد چشم توي چشم شويم، جاي خالي نيلوفر، رد رنج بر قلب و روح عزيزان‌مان، خودنمايي مي‌كند. براي اين مصيبت هيچ راهي نيست. تسليتی نيست كه در خور باشد و حتي همراهي كه بتواندشان اندوه و درد را كم كند و كمی آرامبخش باشد. فقط مي‌توانيم كنارشان باشيم. دست بسته و لال. با درك درد عميق‌شان. راهی نيست، چاره‌ای هم. يك ‌بار ديگر مرگ، صريح و بی‌پرده، چهره تلخ خودش را به ما نشان داده. يك ‌نفر از ما كم شده. يك‌ نفر كه عزيز دل اسد، اكرم و اميلی امرايی بود؛ نيلوفر امرایی. جايش تا هميشه خالي است و مصيبتش بزرگ. حرف ديگری نمی‌ماند. فقط هر بار كه اين روزنامه را، اين صفحه را می‌خوانيد، يادتان باشد كه صبح شنبه، ۵ خرداد ۱۴۰۳، داغی بزرگ به دل يكي از اهالی اين صفحه نشست. خبر بی‌هوا خودش را انداخت توی زندگی ما و تيتر سياه مرگ، يك ‌بار ديگر قلب ما را نشانه گرفت. داغ بزرگي است؛ روزگار تلخی است و ما چاره‌اي جز ادامه و زنده نگه داشتن ياد آنهایی كه در آغوش مهربان خاك خوابيدند، نداريم.
▫️روزنامه اعتماد ۶ خرداد ١۴٠٣