عرصه‌های‌ ارتباطی
3.65K subscribers
29.8K photos
3.06K videos
874 files
5.99K links
🔸عرصه‌های‌ ارتباطی
▫️کانال رسمی یونس شُکرخواه
Agora | The official Telegram channel of Younes Shokrkhah
https://t.iss.one/boost/younesshokrkhah
🔹اکانت اینستاگرام من:
https://www.instagram.com/younesshokrkhah
Download Telegram
▫️برای #کیومرث_صابری
🔸كيومرث، گلدان‌ها و ايده‌ها
#یونس_شکرخواه
اهل طنز مي‌دانند آن كيومرث صابري فومني كه با نام مستعار گل آقا از سال ۶۳ در روزنامه اطلاعات طنزي جسورانه را در ستوني تاريخي بنام دوكلمه حرف حساب ريخت، پايه گذار ژانر ويژه‌اي از طنز سياسي است كه كسي جرئت نزديك شدن به آنرا نداشت.
آن ستون پايه‌های مدرسه بي‌بديلی از طنز شد كه حالا درهايش گشوده مانده با يادهای آن روستازاده ارجمند كه شهر و ديار را گذاشت و رفت.
من دارم از كسی حرف می‌زنم كه عمر نوشتنش هم عمر من است، كيومرث نوشتن را با مجله اميد ايران از سال ۱۳۳۶ شروع كرده بود.
اهل نوشتن می‌دانند، قريب به نيم قرن نوشتن و خواندن آن هم در گستره‌ای از فقر و درد - اين را خودش به من گفته بود - از قلم چه می‌سازد: يونس، من شاگرد خياط بودم و درس می‌خواندم، به فقر كوك می‌زدم، گردنشكسته فومنی روزهای توفيق فقط اسم مستعار نبود، گل اقا هم همينطور ، به خدا خيلی سخت است كه زندگی‌ات تراژدي باشد و شغلت خندان مردم.
كيومرث اگر چه دومی را انتخاب كرده و در مهارت به جایی رسيده بود كه می‌توانست يك سوژه واحد را به ضرايب گوناگونی از لبخند براي لبانی متفاوت مبدل سازد، اما طنزش داس مرگ نبود، تيغ جراحی بود.
كيومرث ويرانگر نبود، از ويرانی می‌ترسيد، چه پای طنز نويسی جوان در ميان بود و چه پای دورمانده‌ای از ديار كه بيم آمدن داشت با پل‌هايي خراب در پی، كيومرث بی‌صدا و آرام می‌آمد به قصد حل.
نمی‌دانم حالا به آن يتيم‌ها چه كسی خواهد رسيد و يا به آن دختركی كه منتظر جهيزيه است، يا به آن روزنامه‌نگار نيازمند نصيحت، يا آن كهنه كار مستحق توپ و تشر، خواه به خاطر كوتاهي، خواه افراط، خواه ركود، چه دادگاه وجدانی بود آن اتاق بالایی، آنجا كه كيومرت محاصره شده در میان گلدان‌ها می‌نشست و بعد از توپ و تشر، آن كاسه معروف پركشك را طرف آدم می‌گرفت: نبايد داغ كرد، مگر اينكه نفعش به هر دو طرف برسد.
كيومرث اگرچه استاد فرم و تكنيك بود و رابطه تكنيك و محتوا را خوب می‌شناخت و از ظرايف حرفه‌ای ژورناليسم به خوبي اطلاع داشت و در واقع كلكسيونی از تجارب مرتبط با كار در گونه‌های متفاوت روزنامه‌نگاری و نشر بود، اما هر روزنامه‌نگاری كه با او مواجه می‌شد كمتر به اين تجارب فكر می‌كرد ، چرا كه برای كيومرث، روزنامه‌نگاری، خلسه لذت بردن از خلق يك مطلب خوش ساخت نبود، ادای دين نسبت به هر رويدادی بود كه قلمش به آن گره می‌خورد: اگر به فكر عدالت نباشی‌، عدالت بالاخره يقه‌ات را می‌گيرد.
كيومرث در روزنامه‌نگاری چيزی براي تجربه كردن پيش رو نداشت، اما در یکی از روزهایی كه با #سيدفريد_قاسمی و #احمدرضا_احمدی و چندين دوست ديگر پيشش بوديم از دو كار حرف زد كه ناتمام مانده و غم اجرايش را داشت: نوشتن خاطرات خودش و تدوين دائره المعارف طنز ايران.
دست تقدير فرصت اجراي خواسته اول را از كيومرث دريغ كرد، جامعه طنزنويسان ايران نبايد خواسته دوم گل اقای ملت را بی‌اجابت رها كند.
كيومرث هركاری كه براي طنز ايران لازم بود، انجام داد، بهای بزرگي، پايبندي به مسئوليت است، كيومرث پايبند ماند، به ميراث كيومرث پايبند باشيم، به آن اتاق فكر كنيم كه حالا گلدان‌هايش با ايده‌های كيومرث تنها مانده‌اند.
اردیبهشت ۱۳۸۳ - روزنامه جم‌جم
https://bit.ly/35kqiUM
#رخ‌نما🔸سال‌های دور، دفتر گل آقا
از سمت راست: #سیدفرید_قاسمی، مرحوم #کیومرث_صابری (گل آقا)، #یونس_شکرخواه، پروفسور #اولریش_مارزلف، #علی_دهباشی
#عکس #تاریخ #روزنامه‌نگاری
▫️با دوست عزیزم #علی_دهباشی سردبیر #بخارا در سه قاب از دهه‌های ۷۰ و ۹۰.
عکس جمعی در سال‌های دور در دفتر گل آقا گرفته شده است
از سمت راست: #سیدفرید_قاسمی، مرحوم #کیومرث_صابری (گل آقا)، #یونس_شکرخواه، پروفسور #اولریش_مارزلف، #علی_دهباشی
#یاد🔸کیومرث صابری
"طنز، بسیار ظریف و حساس است. تیغ دولبه است. من روی این تیغ راه رفته‌ام و خدا می‌داند به قصد سلاخی و صدمه‌رسانی کار نمی‌کنم. من مثل مار نیش نمی‌زنم. دلم می‌خواهد زنبور عسل باشم: نیش و نوش!
- #کیومرث_صابری
🔹١۵ اردیبهشت‌ ١۴٠١ هجدهمین سالگرد درگذشت کیومرث صابری (#گل‌آقا)
#هادی_حیدری
@hadi_heidari
🔸زادروز کیومرث صابری
▫️٧ شهریور، زادروز #کیومرث_صابری (گل‌آقا) (۱۳۲۰-۱۳۸۳) روز تلخ وداع
▫️انتشارات موسسه اطلاعات منتشر کرد:
#کتاب🔸طنزهای بی اجازه
کتاب طنزهای بی اجازه مجموعه‌ای از طنزها و طنزک‌هایی است که به صورت بلند و کوتاه و شعر و نثر آمده، بر اثر یک نوع حسن‌تصادف یا سوءتفاهمی شکل گرفت که به داستان گل‌آقا (#کیومرث_صابری) و روزنامۀ کیهان در زمان سردبیری #مهدی_نصیری مربوط می‌شود. این داستان راستان که در عالم واقعیّت رخ داده و آغازگر طنزهای کتاب حاضر شده، در مقدمۀ همین کتاب به تفصیل شرح داده شده است.
نویسنده: #جلال_رفیع [+]، ناشر: انتشارات موسسه اطلات، سال انتشار: ١۴٠٢، نوبت چاپ: اول، صفحات: ٣٣۶، قطع: رقعی، جلد:شومیز، قیمت ٢٣٠٠٠٠٠ ریال
🔸جلال‌های ما
#یونس_شکرخواه
٢٧ سال پیش در "پژوهشنامه تاریخ مطبوعات ایران" اثر مهمی که دوست گرانقدرم استاد #سیدفرید_قاسمی بانی تولید و نشر آن بود مطلبی نوشتم تحت عنوان هادی و جلال.
آن مطلب در حقیقت مربوط به ماجرای روزنامه‌نگار شدن من بود و اینکه چطور دکتر #هادی_خانیکی ارجمندم معرف من شد به آقا #جلال_رفیع نازنین در روزنامه اطلاعات و من شدم روزنامه‌نگار.
همان روز معارفه؛ مرحوم #سیدمحمود_دعایی – روحشان قرین رحمت حق - هم به جمع ما پیوست. این از خوش‌شانسی من بود که مرحوم دعایی هم بیاید تا شاهد معرفی من به جلال توسط هادی باشد؛ و به مقیم شدن من در دنیای روزنامه‌نگاری توسط جلال کمک کند. هنوز که هنوز است خودم را مدیون این سه مرد بزرگ دنیای ایرانی روزنامه‌نگاری می‌دانم.
خوشحالم که دارم این سطور را برای جلال می‌نویسم، برای یک خراسانی بزرگ که از نویسندگی به روزنامه‌نگاری - اول کیهان و بعد اطلاعات- رسید. او در تمام مدتی که برای روزنامه اطلاعات ترجمه می‌کردم؛ همیشه یاورم بود؛ به ویژه با اصرار به همکارانش برای ادیت سریع مطالب من و زودتر رساندن آن‌ها به نوردهای چاپ. من بعدها فهمیدم صفحات لایی روزنامه دیرتر از صفحات رویی به دست چاپ سپرده می‌شوند و این جلال بوده که باعث چاپ مطالب من در اسرع وقت می‌شده است.
جلال را پس از پیوستنم به روزنامه کیهان کمتر می‌دیدم؛ گاهی در جلسات مرحوم #کیومرث_صابری -نویسنده معروف ستون دو کلمه حرف حساب صفحه سوم روزنامه اطلاعات - که بعدها خودش درگیر هفته‌نامه گل‌اقا شد و گاه‌ گاهی هم در میهمانی‌های دوستان مشترک.
جلال اگر چه فقط سه سال از من بزرگتر بود؛ اما کوهی از تجربه به همراه داشت، سرشار از خاطره بود، سرشار از تجربه و خاطره در عرصه‌های موسیقی، عضو هیئت مؤسس انجمن موسیقی ایران،، عضو شورای فرهنگ عمومی، عضو هیئت منصفه مطبوعات، پاورقی‌نویس کهنه‌کار، با تجربه در نمایشنامه‌نویسی و در مسائل تئاتر، عضو هیات داوران تئاتر فجر، عضو هیئت داوران جشنواره فیلم فجر و با تجربه‌هایی تلخ از زندان و شکنجه‌گاه‌های ساواک و ...
حضور جلال‌ها در شورای سردبیری روزنامه‌ها یک غنیمت بزرگ است، حتی با نشستن در یک اتاق مشاوره. جلال‌ها باید باشند به همان دلایلی که من در جلال سراغ دارم:
- بسیار شنونده است؛ صبور در شنیدن و دقیق و موثر در پاسخ دادن؛
- بسیار اهل خواندن؛ از کلاسیک تا امروزی؛
- حافظه و قدرت خارق‌العاده در انطباق یک موقعیت با صورت‌بندی‌های تاریخی آن؛
- پرقدرت در نثر، نظم و رویارویی‌های جذاب به زبان طنز
- شم خبری و نظری در روزنامه‌نگاری
- و بالاخره صدایی خوش و آرامبخش
خاطرم نیست چه سالی و چه دوره‌ای از جشنواره مطبوعات بود که کار داوری آثار در شرف تاخیر بود و دکتر اردشیر انتظامی (رئیس کنونی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی) که دبیر جشنواره بود با یک ون دنبال داوران جشنواره آمد و ما را به تنکابن برد در یک ویلای ساحلی تا با قطع ارتباط ما با زمین و زمان، داوری آثار را به پایان ببریم. اسامی برخی از داوران را که به یاد دارم از این قرار بود: دکتر افتخار جهرمی، دکتر محسنیان راد؛ همین آقا جلال رفیع عزیز و من.
کار داوری از همان روز اول آغاز شد اما ناگهان برق رفت و صدایی خوش که .....
همه شب نالم چون نی که غمی دارم
دل و جان بردی اما نشدی یارم
با ما بودی بی ما رفتی چون بوی گل به کجا رفتی .....
این جلال بود که در تاریکی خواند و این ما بودیم که مبهوت ماندیم از این صدای حزین دلنشین...
آقا جلال نازنین و عزیز که با ما بودی و بی ما رفتی ..... برگرد عزیز دل، روزنامه‌نگاری این دیار به امثال تو نیاز مبرم دارد؛ از صمیم دل می‌خواهم دوباره تو را در خانه‌ات ببینم در همان روزنامه‌ای که مرا به دنیای روزنامه‌نگاری الصاق کردی: روزنامه اطلاعات.
تهران، دی ماه ١۴٠٢
#کارتون🔸کیومرث صابری
به یاد #کیومرث_صابری (گل آقای ملّت)در بیستمین سالگرد درگذشت
▫️#هادی_حیدری
@hadi_heidari
🔹روز تلخ وداع (۱۳۲۰-۱۳۸۳)