عرصههای ارتباطی
#تجربه #رخنما #روزنامهنگاری 🔸هفتهنامه حوادث ▫️برخورد حرفهای: راز جذب ۳۵۰ هزار مخاطب ▫️گفت و گو با فریدون صدیقی درباره موفقیتهای هفتهنامه حوادث در دهه ۷۰ ▫️هفتهنامه حوادث از نمونههای موفق روزنامهنگاری ایران در دهه ١٣٧٠ بود که با گذشت زمان، مهجور…
▫️هفتهنامه حوادث در اوایل دهه ٧٠ منتشر میشد. چقدر از سنت روزنامهنگاری حوادث پیش از انقلاب به این هفتهنامه که مخصوص حوزه حوادث بود منتقل شد؟ اصلا این سنت منتقل شد؟
بیتردید بخشی از آن سنت، خواسته یا ناخواسته، به حافظه تاریخی برخی کسانی که در مجموعه حوادث کار میکردند، منتقل شد. من خودم در روزنامه کیهان که بودم، اصلا کار حادثهنویسی نکرده بودم. دوستان دیگری هم که آنجا بودند، هیچکدام کار حادثهنویسی نکرده بودند. این هفتهنامه آغاز کار حادثهنویسی برای تیمی بود که در آن حضور داشت. اصلا سن همه افراد اقتضا نمیکرد که مربوط به آن نسل حادثهنویسی پیش از انقلاب باشند؛ از گزارشگرهای ما خانم #عذرا_فراهانی بودند، آقای #رضا_صفایی، آقای #مسعود_ابراهیمی، آقای #ارد_عطارپور و آقای #اردلان_عطارپور. آقایان #مجید_صیادی، #کامبیز_نوروزی، #محسن_گودرزی، #بهروز_گرانپایه و #یونس_شکرخواه در تحریریه ما بودند. آن پیشینه در آن جمع فقط میتوانست با من منتقل شود و البته آقای #مسعود_شهامیپور که از کیهان قبل از انقلاب آمده بود. البته ایشان هم کار حوادثنویسی نکرده بود. #مرتضی_کریمیان هم اصلا سابقه حادثهنویسی پیش از انقلاب نداشت. صفحهآرای ما آقای #مرتضی_شادمانی بود و دبیر فنی ما آقای #محمود_مختاریان، اما کار کاملا حرفهای بود. میخواهم بگویم آن تأثیرگرفتن از آن میراث حوادثنویسی پیش از انقلاب، بیش از آنکه کارکردی باشد، بیشتر ذهنی و جزو محفوظات بود و تبدیل به کار عملی نشده بود......
این مجله نیامد برای اینکه عرصه بر کار نشریات سیاسی تنگ شده بود. بعد از انقلاب، وقتی که بنا به دلایلی و به اقتضای انقلاب، جمعی از روزنامه ها حذف شدند، جمعی که قبلا در روزنامه های سراسری کار میکردند و حرفهای بودند، اما بیرون آمده بودند، رفتند طرح نشریات تخصصی را دنبال کردند... فهم من میگوید که هفته نامه حوادث محصول آن اتفاق نیست؛ یعنی اینکه چون کار سیاسی نمیشد کرد، بیاییم این مجله را دربیاوریم. در فضای آن موقع که جامعه بدون کشمکش بود و در یک فضای خنثی غیرفعال رسانهای عمل میکرد، فکر کردند که رویدادی مثل حوادث میتواند گزارشگر اتفاقاتی باشد که کمابیش دارد در جامعه شکل میگیرد، اما دارد پنهان میشود. من یادم هست که صفحه حوادث خود روزنامه کیهان، بعد از انقلاب یک صفحه خنثی شده بود، درصورتی که این صفحه پیش از انقلاب یک صفحه درجه یک بود و آن موقعها میگفتند که دو صفحه قابل اعتماد است؛ یکی صفحه تسلیتها و یکی صفحه حوادث، چون نمیتوانند کسی را که کشته نشده یا نمرده بگویند کشته شده یا مرده و برعکس، اما یک اتفاق ویژه در هفته نامه حوادث افتاد آن بود که شاید دامن زد به این پدیده و پاسخ دادن به آن انتظار و توقعی که نهان بود و مخاطب نمیدانست چیست؛ این اتفاق هیجان بود، سرگرمی، کشمکش. در این طرف این طور نشان داده می شد که همه چیز سر جایش است و همه چیز درست و امن است و همه اخلاق مدارند و کسی دست از پا خطا نمیکند. درصورتی که این طور نبود. در شروع کار، دو رویداد پیش از انقلاب بود که به ذهن من رسید که می توان با آنها نشریه را شروع کرد؛ یکی از آنها، اولین زن ایرانی بود که محکوم به اعدام شده بود، به اتهام رابطه غیرشرعی با یک مرد و زنده به گورکردن دختر خودش؛ یعنی ماجرای ایران شریفی که ما خیلی خوب آن را در چند شماره بازآفرینی کردیم. بعد از آن، رفتیم سراغ بلیغ که یک پدیده عجیب در عالم کلاهبرداری در ایران بود و می گفتند که کاخ دادگستری را فروخته به آلمانها یا موقع بازداشت، از پنجره توالت فرار کرده بود. رفتیم سراغ او و زندگیاش و ماجراهای او را نوشتیم. این موضوعات ما را بسیار بالا برد و مخاطبان خیلی زیادی را جذب کرد. غیر از این دو مورد، ما در پدیده ها، رویکرد گزارش توصیفی، گزارش از مکان و گزارش از موقعیت داشتیم. گزارشگرهای درجه یکی مثل عذرا فراهانی، مسعود ابراهیمی یا رضا صفایی این مطالب را می نوشتند و بعد، مطالب می آمد زیر دست آقای مسعود شهامی پور که دبیر این افراد بود و همین طور، اردلان و ارد عطارپور. بنابراین این گزارشها ساختار پیدا میکرد و عملا طوری میشد که انگار شما در حال خواندن یک درام هستید.
گزارشها پرداخت خوب داشتند و کنار همه آنها هم نظر کارشناس چاپ میشد. آسیبشناسان، حقوقدانها و کارشناسان که همه کارشناسهای درجه یک بودند، از نظر جامعهشناسی، روانشناسی و حقوقی اتفاقات را تحلیل میکردند....
شورای تیتر داشتیم و درباره تیتر یک و دو بحث میکردیم و آنجا شروع میکردیم به تیترزدن. برای اولین بار، تیترهای حرکتی – توصیفی را ابداع کردیم. موضوعات ما هم حادثه تلخ صرف نبود؛ مثلا کار آقای #شکرخواه، دو صفحه وسط مجله یعنی اخبار خارجی بود که هم شامل حوادث تلخ بود، هم شیرین.
تیتر اولین یادداشتی که توی مجله نوشتم، این بود: "برگی از درخت افتاد، حادثهای رخ داد.
@younesshokrkhah
بیتردید بخشی از آن سنت، خواسته یا ناخواسته، به حافظه تاریخی برخی کسانی که در مجموعه حوادث کار میکردند، منتقل شد. من خودم در روزنامه کیهان که بودم، اصلا کار حادثهنویسی نکرده بودم. دوستان دیگری هم که آنجا بودند، هیچکدام کار حادثهنویسی نکرده بودند. این هفتهنامه آغاز کار حادثهنویسی برای تیمی بود که در آن حضور داشت. اصلا سن همه افراد اقتضا نمیکرد که مربوط به آن نسل حادثهنویسی پیش از انقلاب باشند؛ از گزارشگرهای ما خانم #عذرا_فراهانی بودند، آقای #رضا_صفایی، آقای #مسعود_ابراهیمی، آقای #ارد_عطارپور و آقای #اردلان_عطارپور. آقایان #مجید_صیادی، #کامبیز_نوروزی، #محسن_گودرزی، #بهروز_گرانپایه و #یونس_شکرخواه در تحریریه ما بودند. آن پیشینه در آن جمع فقط میتوانست با من منتقل شود و البته آقای #مسعود_شهامیپور که از کیهان قبل از انقلاب آمده بود. البته ایشان هم کار حوادثنویسی نکرده بود. #مرتضی_کریمیان هم اصلا سابقه حادثهنویسی پیش از انقلاب نداشت. صفحهآرای ما آقای #مرتضی_شادمانی بود و دبیر فنی ما آقای #محمود_مختاریان، اما کار کاملا حرفهای بود. میخواهم بگویم آن تأثیرگرفتن از آن میراث حوادثنویسی پیش از انقلاب، بیش از آنکه کارکردی باشد، بیشتر ذهنی و جزو محفوظات بود و تبدیل به کار عملی نشده بود......
این مجله نیامد برای اینکه عرصه بر کار نشریات سیاسی تنگ شده بود. بعد از انقلاب، وقتی که بنا به دلایلی و به اقتضای انقلاب، جمعی از روزنامه ها حذف شدند، جمعی که قبلا در روزنامه های سراسری کار میکردند و حرفهای بودند، اما بیرون آمده بودند، رفتند طرح نشریات تخصصی را دنبال کردند... فهم من میگوید که هفته نامه حوادث محصول آن اتفاق نیست؛ یعنی اینکه چون کار سیاسی نمیشد کرد، بیاییم این مجله را دربیاوریم. در فضای آن موقع که جامعه بدون کشمکش بود و در یک فضای خنثی غیرفعال رسانهای عمل میکرد، فکر کردند که رویدادی مثل حوادث میتواند گزارشگر اتفاقاتی باشد که کمابیش دارد در جامعه شکل میگیرد، اما دارد پنهان میشود. من یادم هست که صفحه حوادث خود روزنامه کیهان، بعد از انقلاب یک صفحه خنثی شده بود، درصورتی که این صفحه پیش از انقلاب یک صفحه درجه یک بود و آن موقعها میگفتند که دو صفحه قابل اعتماد است؛ یکی صفحه تسلیتها و یکی صفحه حوادث، چون نمیتوانند کسی را که کشته نشده یا نمرده بگویند کشته شده یا مرده و برعکس، اما یک اتفاق ویژه در هفته نامه حوادث افتاد آن بود که شاید دامن زد به این پدیده و پاسخ دادن به آن انتظار و توقعی که نهان بود و مخاطب نمیدانست چیست؛ این اتفاق هیجان بود، سرگرمی، کشمکش. در این طرف این طور نشان داده می شد که همه چیز سر جایش است و همه چیز درست و امن است و همه اخلاق مدارند و کسی دست از پا خطا نمیکند. درصورتی که این طور نبود. در شروع کار، دو رویداد پیش از انقلاب بود که به ذهن من رسید که می توان با آنها نشریه را شروع کرد؛ یکی از آنها، اولین زن ایرانی بود که محکوم به اعدام شده بود، به اتهام رابطه غیرشرعی با یک مرد و زنده به گورکردن دختر خودش؛ یعنی ماجرای ایران شریفی که ما خیلی خوب آن را در چند شماره بازآفرینی کردیم. بعد از آن، رفتیم سراغ بلیغ که یک پدیده عجیب در عالم کلاهبرداری در ایران بود و می گفتند که کاخ دادگستری را فروخته به آلمانها یا موقع بازداشت، از پنجره توالت فرار کرده بود. رفتیم سراغ او و زندگیاش و ماجراهای او را نوشتیم. این موضوعات ما را بسیار بالا برد و مخاطبان خیلی زیادی را جذب کرد. غیر از این دو مورد، ما در پدیده ها، رویکرد گزارش توصیفی، گزارش از مکان و گزارش از موقعیت داشتیم. گزارشگرهای درجه یکی مثل عذرا فراهانی، مسعود ابراهیمی یا رضا صفایی این مطالب را می نوشتند و بعد، مطالب می آمد زیر دست آقای مسعود شهامی پور که دبیر این افراد بود و همین طور، اردلان و ارد عطارپور. بنابراین این گزارشها ساختار پیدا میکرد و عملا طوری میشد که انگار شما در حال خواندن یک درام هستید.
گزارشها پرداخت خوب داشتند و کنار همه آنها هم نظر کارشناس چاپ میشد. آسیبشناسان، حقوقدانها و کارشناسان که همه کارشناسهای درجه یک بودند، از نظر جامعهشناسی، روانشناسی و حقوقی اتفاقات را تحلیل میکردند....
شورای تیتر داشتیم و درباره تیتر یک و دو بحث میکردیم و آنجا شروع میکردیم به تیترزدن. برای اولین بار، تیترهای حرکتی – توصیفی را ابداع کردیم. موضوعات ما هم حادثه تلخ صرف نبود؛ مثلا کار آقای #شکرخواه، دو صفحه وسط مجله یعنی اخبار خارجی بود که هم شامل حوادث تلخ بود، هم شیرین.
تیتر اولین یادداشتی که توی مجله نوشتم، این بود: "برگی از درخت افتاد، حادثهای رخ داد.
@younesshokrkhah
#کتاب🔸همرنگی با جماعت
▫️مولف،: کاس سانستین
🔹مترجم: #بهروز_گرانپایه
▫️گروه بندی: جامعهشناسی، قطع: رقعی، نوع جلد: شمیز، تعداد صفحات: ١٧۴، نوبت چاپ: اول، سال چاپ: ١۴٠٢
▫️مولف،: کاس سانستین
🔹مترجم: #بهروز_گرانپایه
▫️گروه بندی: جامعهشناسی، قطع: رقعی، نوع جلد: شمیز، تعداد صفحات: ١٧۴، نوبت چاپ: اول، سال چاپ: ١۴٠٢
عرصههای ارتباطی
#کتاب🔸همرنگی با جماعت ▫️مولف،: کاس سانستین 🔹مترجم: #بهروز_گرانپایه ▫️گروه بندی: جامعهشناسی، قطع: رقعی، نوع جلد: شمیز، تعداد صفحات: ١٧۴، نوبت چاپ: اول، سال چاپ: ١۴٠٢
#کتاب🔸فلسفه دروغگویی
▫️نقدوبررسی کتاب فلسفهی دروغگویی
🔹با حضور مترجم: #بهروز_گرانپایه
🔹مهمان سخنران: #مصطفی_ملکیان
🔻مکان و زمان:
تجریش؛ خیابان فناخسرو، مرکز خرید تندیس، طبقه منفی٢، شهر کتاب تجریش، دوشنبه ٣٠ مرداد ساعت ١٧
▫️نقدوبررسی کتاب فلسفهی دروغگویی
🔹با حضور مترجم: #بهروز_گرانپایه
🔹مهمان سخنران: #مصطفی_ملکیان
🔻مکان و زمان:
تجریش؛ خیابان فناخسرو، مرکز خرید تندیس، طبقه منفی٢، شهر کتاب تجریش، دوشنبه ٣٠ مرداد ساعت ١٧
#شعر🔸آقای دوست
▫️برای #فریدون_صدیقی روزنامهنگار پیشکسوت
در قامت یک آفریننده
با کلمات نقاشی میکند
و با عاطفه به آنها جان میبخشد
غروب و دلتنگی را
بهار و شکفتن را
عشق و حسرت و امید را
با کلمات تصویر میکند
استاد ایجاز و معنا
استعاره و رویا
آموزگار کلماتِ صیقلخورده
تراشهٔ الماس
کلماتی که حرف ندارند
محجوب و باوقار
به دیدار نیکو
به بالا بلند
قرارش در بیقراری
و بیتابیاش در بردباری
فریدونی که من میشناسم
قصهگوی بزرگی است
با کلمات زاده شده
و با کلمات نفس میکشد
روزی مرا گفت:
در رفتن شتاب نکن
راه همان مقصد است
در راه لذّتی است که در رسیدن نیست
روح تُرد و ظریفش
تو را به میهمانی شاپرکها میبرد
همپیالهٔ رندان و همنشین نازکدلان
نه اهل ریا نه از قبیلهٔ غمّازان
با او نمیتوان دوست نبود
چندان که با گل و ریحان
بیگانگی حرام است
آزرده نمیشود
هیچگاه
مگر زمانی که آزادی زندانی میشود
#بهروز_گرانپایه بهمن ۱۴۰۲
▫️برای #فریدون_صدیقی روزنامهنگار پیشکسوت
در قامت یک آفریننده
با کلمات نقاشی میکند
و با عاطفه به آنها جان میبخشد
غروب و دلتنگی را
بهار و شکفتن را
عشق و حسرت و امید را
با کلمات تصویر میکند
استاد ایجاز و معنا
استعاره و رویا
آموزگار کلماتِ صیقلخورده
تراشهٔ الماس
کلماتی که حرف ندارند
محجوب و باوقار
به دیدار نیکو
به بالا بلند
قرارش در بیقراری
و بیتابیاش در بردباری
فریدونی که من میشناسم
قصهگوی بزرگی است
با کلمات زاده شده
و با کلمات نفس میکشد
روزی مرا گفت:
در رفتن شتاب نکن
راه همان مقصد است
در راه لذّتی است که در رسیدن نیست
روح تُرد و ظریفش
تو را به میهمانی شاپرکها میبرد
همپیالهٔ رندان و همنشین نازکدلان
نه اهل ریا نه از قبیلهٔ غمّازان
با او نمیتوان دوست نبود
چندان که با گل و ریحان
بیگانگی حرام است
آزرده نمیشود
هیچگاه
مگر زمانی که آزادی زندانی میشود
#بهروز_گرانپایه بهمن ۱۴۰۲