#شعر🔸بهارستان
ای بهارستان اقبال، ای چمن سیما بیا
فصل سیر دلگذشت اکنون بهچشم مابیا
میکشد خمیازهٔ صبح، انتظار آفتاب
در خمار آباد مخموران قدحپیما بیا
بحر هرسو رو نهد امواجگرد راه اوست
هردو عالم در رکابت میدود تنها بیا
خلوت اندیشه حیرتخانهٔ دیدار تست
ایکلید دل در امید ما بگشا بیا
عرضتخصیص ازفضولیهای آدابوفاست
چون نگه در دیده یا چون روح دراعضا بیا
بیش ازاین نتوان حریف داغ حرمان زیستن
یا مرا از خود ببر آنجا که هستی یا بیا
فرصت هستی ندارد دستگاه انتظار
مفت امروزیم پس ای وعده فردا بیا
رنگوبو جمع است در هرجا چمن دارد بهار
ما همه پیش توایم ای جملهما با ما بیا
وصلمشتاقان زاسباب دگر مستغنی است
احتیاج این استکای سامان استغنا بیا
کو مقامی کز شکوه معنیات لبریز نیست
غفلت است اینهاکه بیدلگویدت اینجا بیا
#بیدل
ای بهارستان اقبال، ای چمن سیما بیا
فصل سیر دلگذشت اکنون بهچشم مابیا
میکشد خمیازهٔ صبح، انتظار آفتاب
در خمار آباد مخموران قدحپیما بیا
بحر هرسو رو نهد امواجگرد راه اوست
هردو عالم در رکابت میدود تنها بیا
خلوت اندیشه حیرتخانهٔ دیدار تست
ایکلید دل در امید ما بگشا بیا
عرضتخصیص ازفضولیهای آدابوفاست
چون نگه در دیده یا چون روح دراعضا بیا
بیش ازاین نتوان حریف داغ حرمان زیستن
یا مرا از خود ببر آنجا که هستی یا بیا
فرصت هستی ندارد دستگاه انتظار
مفت امروزیم پس ای وعده فردا بیا
رنگوبو جمع است در هرجا چمن دارد بهار
ما همه پیش توایم ای جملهما با ما بیا
وصلمشتاقان زاسباب دگر مستغنی است
احتیاج این استکای سامان استغنا بیا
کو مقامی کز شکوه معنیات لبریز نیست
غفلت است اینهاکه بیدلگویدت اینجا بیا
#بیدل
#شعر🔸گوشه ناپیدایی
جوش اشکیم وشکست آیینهدار است اینجا
رقص هستی همهدم شیشه سوار است اینجا
عرصهٔ شوخی ما گوشهٔ ناپیداییست
هرکه روتافت به آیینه دچار است اینجا
عافیت چشم ز جمعیت اسباب مدار
هرقدر ساغر و میناست خمار است اینجا
به غرور من وما کلفت دلها مپسند
ای جنون تاز نفس آینه زار است اینجا
نفی خود میکنم اثبات برون میآید
تا بهکی رنگ توان باخت بهار استاینجا
هرچه آید به نظر آن طرفش موهوم است
روز شب صورت پشت و رخکار است اینجا
سایهام با که دهم عرضه سیهبختی خویش
روز هم آینهدار شب تار است اینجا
دامن چیده در این دشت تنزه دارد
خاک صیادگل از خون شکار است اینجا
زندگی معبدشرمی ست چه طاعت چهگناه
عرق جبهه همان سبحه شماراستاینجا
عشق میداند و بس قدرگرانجانی من
سنگ شیرازهٔ اجزای شرار است اینجا
چند بیدل به هوا دست وگریبان بودن
جیبت ازکف ندهی دامن یار استاینجا
#بیدل
جوش اشکیم وشکست آیینهدار است اینجا
رقص هستی همهدم شیشه سوار است اینجا
عرصهٔ شوخی ما گوشهٔ ناپیداییست
هرکه روتافت به آیینه دچار است اینجا
عافیت چشم ز جمعیت اسباب مدار
هرقدر ساغر و میناست خمار است اینجا
به غرور من وما کلفت دلها مپسند
ای جنون تاز نفس آینه زار است اینجا
نفی خود میکنم اثبات برون میآید
تا بهکی رنگ توان باخت بهار استاینجا
هرچه آید به نظر آن طرفش موهوم است
روز شب صورت پشت و رخکار است اینجا
سایهام با که دهم عرضه سیهبختی خویش
روز هم آینهدار شب تار است اینجا
دامن چیده در این دشت تنزه دارد
خاک صیادگل از خون شکار است اینجا
زندگی معبدشرمی ست چه طاعت چهگناه
عرق جبهه همان سبحه شماراستاینجا
عشق میداند و بس قدرگرانجانی من
سنگ شیرازهٔ اجزای شرار است اینجا
چند بیدل به هوا دست وگریبان بودن
جیبت ازکف ندهی دامن یار استاینجا
#بیدل