عرصه‌های‌ ارتباطی
3.66K subscribers
29.8K photos
3.06K videos
874 files
5.99K links
🔸عرصه‌های‌ ارتباطی
▫️کانال رسمی یونس شُکرخواه
Agora | The official Telegram channel of Younes Shokrkhah
https://t.iss.one/boost/younesshokrkhah
🔹اکانت اینستاگرام من:
https://www.instagram.com/younesshokrkhah
Download Telegram
#خاطره🔸ما و کوله‌ها
▫️#یونس_شکرخواه
روزگاری دور چندین نفر در یکی از طبقات هتل آزادی تهران جمع می‌شدیم.
علت: سودایی که #محمد_اینانلو در سر داشت.
اینانلو می‌خواست نشریه‌ای به راه بیندازد تحت عنوان "راه ابریشم" که گردشگری را سرمه چشم داشته باشد. از همه کارهای پیش رو یکی سریع حل شد و آن انتخاب اسم انگلیسی برای نشریه بود که گذاشتیم Silk Road.
نشریات شبیه مدیر مسئول خود می‌شوند؛ هیبت اینانلو از آن هیبت‌هایی بود که صورتگر چین هم از پسش بر‌نمی‌آمد: وه چه بی‌رنگ و بی‌نشان که منم، کی ببینی مرا ...
همین هیبت باعث شد که جلسات طول بکشد و این شانس من بود. الان می‌گویم چرا.
یک حلقه نسبتا ثابت اطراف آقای اینانلو جمع می‌شدیم: دکتر #کاظم_معتمدنژاد، دکتر #مهدی_محسنیان‌راد؛ دکتر #حمید_نطقی و من.
این حلقه با چهره‌های دیگری هم همراه و همگام می‌شد؛ #مرتضی_ممیز، #اسماعیل_میرفخرایی، #مسعود_معصومی، #جواد_قاسمی و ...
جمع جذاب اطراف اینانلو؛ حلاوتی ویژه می‌یافت با خاطرات شیرین دکتر حمید نطقی درباره ازدواج خودش و درس خواندنش در زمینه حقوق و نکات طنز آمیز ناب درباب روابط عمومی ایرانی.
هیچوقت یادم نمی‌رود ماجرای فردی را که حمید خان گفت خیال کرده بود بهشت رفته اما آنجا سالن روابط عمومی جهنم بود.
من از آن جمع چیزهای زیادی آموختم؛ متانت معتمد‌نژاد، دقت محسنیان‌راد، تیزبینی‌های دکتر نطقی و حتی دعوا کردن را از مرتضی ممیز که با هم برای اسلایدهای نشریه به یک لیتوگرافی رفته بودیم و مرتضی خان به دلایلی که بماند؛ زد و کرک و پر لیتوگراف را ریخت که ریخت.
آقای نطقی دوست داشتنی و شیک‌پوش، بذله‌گو و پرنکته برایم در آن جلسات به یک شخصیت جذاب ماندگار تبدیل شد. او را دوست یافتم و دوست داشتم به گونه یک پدر؛ و این ربطی به لقب پدر روابط عمومی ایران نداشت.
در دلم بود که بی‌دوست نباشم هرگز؛ چه توان کرد که ...
دوستم دوباره پس از سال‌ها در سال ۱۳۹۳ به سراغم آمد؛ #موسسه_کارگزار_روابط‌عمومی مرا به عنوان منتخب جایزه بین‌المللی دکتر حمید نطقی برگزید و جایزه ویژه او را که نشانی طلایی از چهره مهربانش در یک قاب بود؛ به من داد. جایزه را گرفتم و کمی دست و پایم را گم کردم. اما تردیدی ندارم که هیچکس نفهمید چقدر دلم ریخت؛ من یک چهره در دست نداشتم؛ یک تاریخ داشتم.
روزها می‌آیند و می‌روند و یادها در کوله‌های ما می‌مانند، شیرین‌ترین یادها همان‌هایی هستند که با دیگران و با هم آن‌ها را ساخته‌ایم. شما هم حتما تجربه‌ کرده‌اید وقتی کسانی را که دوست دارید به خاطره تبدیل می‌شوند؛ آن خاطرات ارزشمندترین داشته‌های شما می‌‌مانند.
دکتر حمید نطقی؛ دکتر کاظم معتمد نژاد، محمد اینانلو؛ مرتضی ممیز و مسعود معصومی حالا به خاطره تبدیل شده‌اند، روزها می‌آیند و می‌روند؛ ما و کوله‌ها.