#زوم #سینماویژن
🔸آندره بازن و واقعگرایی
موثرترين سينماي واقعگرا از آن #اندره_بازن (۱۹۵۸-۱۹۱۸) است كه در دهه چهل مینوشت و درك او از سينما مبتنی بر شناخت صدا، رنگ و طيفی از نظامهای پيشرفته روایی بود. برای بازن، سينما به بازسازي جهان جديد مبتنی بر تصويرگری رئاليستی نياز داشت.
او معتقد بود سينما بايد اين توان غيرموازی را داشته باشد تا بيننده خود را به جهانی متفاوت با جهان واقعی بكشاند به گونهای كه بيننده بتواند در آن جهان به تبادل واقعيتها با جهان واقعی اطراف خود بپردازد.
Andre bazin
▫️#پترا_کوپرس
🔸آندره بازن و واقعگرایی
موثرترين سينماي واقعگرا از آن #اندره_بازن (۱۹۵۸-۱۹۱۸) است كه در دهه چهل مینوشت و درك او از سينما مبتنی بر شناخت صدا، رنگ و طيفی از نظامهای پيشرفته روایی بود. برای بازن، سينما به بازسازي جهان جديد مبتنی بر تصويرگری رئاليستی نياز داشت.
او معتقد بود سينما بايد اين توان غيرموازی را داشته باشد تا بيننده خود را به جهانی متفاوت با جهان واقعی بكشاند به گونهای كه بيننده بتواند در آن جهان به تبادل واقعيتها با جهان واقعی اطراف خود بپردازد.
Andre bazin
▫️#پترا_کوپرس
#هنر
🔸پارادایمهای هنر
فلاسفهای چون #فردریك_نیچه و #آرتور_شوپنهاور نظریات تازهای درباره كاركردها و شكلهای هنر مطرح كردند. دیدگاههای آنها اگرچه در تماشای فعالیتهای هنری، تاریكتر از كانت در زمینه منطق و خرد بود، اما به مفهوم نبوغ یا «خالق ویژه» كانت جان بخشیدند.
«اراده به قدرت» به عنوان محرك پایهای یك هنرمند، راه را بر تحلیلهای تازه درباره كاركردهای هنری در سطوح فردی به ویژه كار فروید در زمینه هنر و روان رنجوری باز كرد.
در اواخر قرن نوزدهم مطالعات همیشه پراكنده زیبایی شناختی كه هركدام در مسیری جداگانه تعقیب میشد، تحت چند عنوان مشخص طبقهبندی شد. در این هنگام هر نوع تعریفی كه میكوشید بگوید هنر این است، رنگ باخت: هنر نه بازنمود شكلهای ماورألطبیعه است، نه بیان خود یك نابغه خالق. همه هنرها به همه مردم متوسل نمیشود و همه هنرها نیز به یك شیوه متولد نمیشوند. هنرها شكلهای گوناگونی دارند كه از میان آنها میتوان به هنرهای عالی، هنرهای نمایشی و فیلم هنری اشاره كرد. از دیگر سو، مسائل و مشكلات مربوط به جایگاه و فایده هنر هم در قرن بیستم ادامه یافت.
فیلم (و بعدها تلویزیون)، بسیاری از پارادایمهای سنتی مربوط به تولید هنر را به لرزه درمیآورند: نحوه تولید فیلم و تلویزیون یك چارچوب صنعتی را به وجود میآورد كه از زیرساختی گسترده و از تولید انبوه برخوردار است.
و بنابراین اساسا بحث مربوط به خلق یك نفره هنر را زیر سئوال میبرد. اما در مورد بحثهای تاریخی مربوط به زیباییشناسی، سئوالی بزرگی كه هنوز فیلم باید به آن پاسخ دهد مربوط به بحث تقلید در كیفیت است: رابطه بین موقعیت بالقوه فیلم به مثابه هنر و توان آن در حوزه بازتولید(تقلید) چیست؟
▫️#پترا_کوپرس
PETRA KUPPERS
🔸پارادایمهای هنر
فلاسفهای چون #فردریك_نیچه و #آرتور_شوپنهاور نظریات تازهای درباره كاركردها و شكلهای هنر مطرح كردند. دیدگاههای آنها اگرچه در تماشای فعالیتهای هنری، تاریكتر از كانت در زمینه منطق و خرد بود، اما به مفهوم نبوغ یا «خالق ویژه» كانت جان بخشیدند.
«اراده به قدرت» به عنوان محرك پایهای یك هنرمند، راه را بر تحلیلهای تازه درباره كاركردهای هنری در سطوح فردی به ویژه كار فروید در زمینه هنر و روان رنجوری باز كرد.
در اواخر قرن نوزدهم مطالعات همیشه پراكنده زیبایی شناختی كه هركدام در مسیری جداگانه تعقیب میشد، تحت چند عنوان مشخص طبقهبندی شد. در این هنگام هر نوع تعریفی كه میكوشید بگوید هنر این است، رنگ باخت: هنر نه بازنمود شكلهای ماورألطبیعه است، نه بیان خود یك نابغه خالق. همه هنرها به همه مردم متوسل نمیشود و همه هنرها نیز به یك شیوه متولد نمیشوند. هنرها شكلهای گوناگونی دارند كه از میان آنها میتوان به هنرهای عالی، هنرهای نمایشی و فیلم هنری اشاره كرد. از دیگر سو، مسائل و مشكلات مربوط به جایگاه و فایده هنر هم در قرن بیستم ادامه یافت.
فیلم (و بعدها تلویزیون)، بسیاری از پارادایمهای سنتی مربوط به تولید هنر را به لرزه درمیآورند: نحوه تولید فیلم و تلویزیون یك چارچوب صنعتی را به وجود میآورد كه از زیرساختی گسترده و از تولید انبوه برخوردار است.
و بنابراین اساسا بحث مربوط به خلق یك نفره هنر را زیر سئوال میبرد. اما در مورد بحثهای تاریخی مربوط به زیباییشناسی، سئوالی بزرگی كه هنوز فیلم باید به آن پاسخ دهد مربوط به بحث تقلید در كیفیت است: رابطه بین موقعیت بالقوه فیلم به مثابه هنر و توان آن در حوزه بازتولید(تقلید) چیست؟
▫️#پترا_کوپرس
PETRA KUPPERS
#سینماویژن 🔸 آرای آرنهایم درباره سینما
▫️نویسنده: #پترا_کوپرس*
▫️مترجم: #یونس_شکرخواه
نوشتههای ردولف آرنهایم (۱۹۰۴–۲۰۰۷) فیلسوف، نظریهپرداز آلمانی سینما و هنر درباره فیلم از دهه ١٩٣٠ به بعد مواضع ضدرئال و فرمالیستی درباره فیلم را فرموله میكند: او مخالف این دیدگاه است كه سینما یك باز تولیدكننده بیخاصیت و مكانیكی از زندگی واقعی است. سینما (یا هر نوع ابداع دیگر) نوعی ذوب كردن، شكل دادن و بازآفریدن واقعیت است و با این نوع كنشهاست كه سینما به هنر تبدیل میشود. آرنهایم مثالهای زیادی را در این زمینه عرضه میكند تا نشان دهد كه این شكل دادن مجدد چگونه به وقوع میپیوندد. او در واقع دوباره آن جنبههایی از سینما كه آنرا از دریافت صرف واقعیت متمایز میسازد، توصیف میكند. سیاه و سفید بودن، تصاویر صامت، لبههای پرده نمایش، زوایای دوربین، تدوین و غیره جزو مواردی هستند كه آرنهایم به طرح آنها میپردازد. از دیدگاه او اگر سینما قرار است به هنر تبدیل شود، این جنبهها باید مورد توجه قرار گیرند. او به تكنیكهای مونتاژ در مكتب روسی اشاره میكند و نشان میدهد چگونه فیلم با استفاده از امكانات خود به پدیدهای منحصر به فرد تبدیل میشود.
آرنهایم (و همینطور #آیزنشتاین) از اولین نظریهپردازان #سینما است كه نحوه افزوده شدن #معنی به معانی رویدادهای روبهروی دوربین و منابع نمایشی و یا هنرهای عالی را مطرح میكند. آرنهایم اینچنین استدلال میكند كه فیلم زمانی دارای موقعیت هنری میشود كه ذات و در عین حال تفاوت خود را با سایر هنرها به تصویر میكشد و این در واقع ادامه استدلال گوتولد لسینگ (Gotthold lessing) فیلسوف آلمانی است كه میگوید هر هنری باید براساس ذات خود تعریف شود. فیلم زمانی هنری میشود كه از ابزارهای خودش استفاده میكند.
Rudolf Arnheim
*PETRA KUPPERS
▫️نویسنده: #پترا_کوپرس*
▫️مترجم: #یونس_شکرخواه
نوشتههای ردولف آرنهایم (۱۹۰۴–۲۰۰۷) فیلسوف، نظریهپرداز آلمانی سینما و هنر درباره فیلم از دهه ١٩٣٠ به بعد مواضع ضدرئال و فرمالیستی درباره فیلم را فرموله میكند: او مخالف این دیدگاه است كه سینما یك باز تولیدكننده بیخاصیت و مكانیكی از زندگی واقعی است. سینما (یا هر نوع ابداع دیگر) نوعی ذوب كردن، شكل دادن و بازآفریدن واقعیت است و با این نوع كنشهاست كه سینما به هنر تبدیل میشود. آرنهایم مثالهای زیادی را در این زمینه عرضه میكند تا نشان دهد كه این شكل دادن مجدد چگونه به وقوع میپیوندد. او در واقع دوباره آن جنبههایی از سینما كه آنرا از دریافت صرف واقعیت متمایز میسازد، توصیف میكند. سیاه و سفید بودن، تصاویر صامت، لبههای پرده نمایش، زوایای دوربین، تدوین و غیره جزو مواردی هستند كه آرنهایم به طرح آنها میپردازد. از دیدگاه او اگر سینما قرار است به هنر تبدیل شود، این جنبهها باید مورد توجه قرار گیرند. او به تكنیكهای مونتاژ در مكتب روسی اشاره میكند و نشان میدهد چگونه فیلم با استفاده از امكانات خود به پدیدهای منحصر به فرد تبدیل میشود.
آرنهایم (و همینطور #آیزنشتاین) از اولین نظریهپردازان #سینما است كه نحوه افزوده شدن #معنی به معانی رویدادهای روبهروی دوربین و منابع نمایشی و یا هنرهای عالی را مطرح میكند. آرنهایم اینچنین استدلال میكند كه فیلم زمانی دارای موقعیت هنری میشود كه ذات و در عین حال تفاوت خود را با سایر هنرها به تصویر میكشد و این در واقع ادامه استدلال گوتولد لسینگ (Gotthold lessing) فیلسوف آلمانی است كه میگوید هر هنری باید براساس ذات خود تعریف شود. فیلم زمانی هنری میشود كه از ابزارهای خودش استفاده میكند.
Rudolf Arnheim
*PETRA KUPPERS
#تکنوکلاس
🔸اثر هنری در عصر بازتولید مکانیکی
▫️نوشته #پترا_کوپرس
▫️ترجمه #یونس_شکرخواه
یكی از بانفوذترین متونی كه به هنرهای رئالیست جدید قرن بیستم به عنوان یك نمایش جا افتاده انسانی نزدیك شد، مقاله #والتر_بنیامین به نام اثر هنری در عصر بازتولید مکانیکی بود (١٩٣۶). بنیامین در این مقاله از فیلم و عكس به مثابه صورتهای جدید هنر یاد میكند كه فاقد ویژگی مركزی هنرهای سنتی یعنی رایحه هستند. فرمهایی كه از طریق این بازتولید به دست میآیند دارای رگههای خلاقیت انسانی فردی نیستند و این امر، این هنرها را دسترسپذیرتر و دمكراتیكتر میسازد و به این ترتیب بین سازنده و تماشاگر، فاصلهای از جنبه مصرف لذتمندانه نیست. در این حالت، مشاركت جمعی واقعی و تجسم جمعی امكانپذیر میشود. بنابراین معنای آنچه #هنر قلمداد میشد به واسطه تغییرات تكنولوژیك دگرگون شد و سایر جنبههای فرهنگ هم برای حفظ فاصله خود با این تغییرات میبایست دگرگون میشدند در این نوع از درك رابطه فرهنگ و جامعه یك مدل ماركسیستی از فرهنگ نضج گرفت.
🔸اثر هنری در عصر بازتولید مکانیکی
▫️نوشته #پترا_کوپرس
▫️ترجمه #یونس_شکرخواه
یكی از بانفوذترین متونی كه به هنرهای رئالیست جدید قرن بیستم به عنوان یك نمایش جا افتاده انسانی نزدیك شد، مقاله #والتر_بنیامین به نام اثر هنری در عصر بازتولید مکانیکی بود (١٩٣۶). بنیامین در این مقاله از فیلم و عكس به مثابه صورتهای جدید هنر یاد میكند كه فاقد ویژگی مركزی هنرهای سنتی یعنی رایحه هستند. فرمهایی كه از طریق این بازتولید به دست میآیند دارای رگههای خلاقیت انسانی فردی نیستند و این امر، این هنرها را دسترسپذیرتر و دمكراتیكتر میسازد و به این ترتیب بین سازنده و تماشاگر، فاصلهای از جنبه مصرف لذتمندانه نیست. در این حالت، مشاركت جمعی واقعی و تجسم جمعی امكانپذیر میشود. بنابراین معنای آنچه #هنر قلمداد میشد به واسطه تغییرات تكنولوژیك دگرگون شد و سایر جنبههای فرهنگ هم برای حفظ فاصله خود با این تغییرات میبایست دگرگون میشدند در این نوع از درك رابطه فرهنگ و جامعه یك مدل ماركسیستی از فرهنگ نضج گرفت.