عرصه‌های‌ ارتباطی
3.65K subscribers
29.8K photos
3.06K videos
874 files
5.99K links
🔸عرصه‌های‌ ارتباطی
▫️کانال رسمی یونس شُکرخواه
Agora | The official Telegram channel of Younes Shokrkhah
https://t.iss.one/boost/younesshokrkhah
🔹اکانت اینستاگرام من:
https://www.instagram.com/younesshokrkhah
Download Telegram
🔸روزنامه‌نگاری؛ حرفه مظلوم
▫️#عباس_عبدی
▫️روزنامه اعتماد سوم مرداد ۱۴۰۱
این یادداشت در مقام توصیف یکی از ویژگی‌ها و حقوق مهم حرفه روزنامه‌نگاری است. ماه گذشته در انجمن صنفی روزنامه‌نگاران تهران از سند ملی رسانه رونمایی شد. سندی که در صدد است جایگاه و حقوق رسانه مطلوب را در جامعه به تصویر بکشد.
خبر دیگر اینکه حکم محکومیت یک فعال رسانه‌ای به دلیل افشاگری‌هایش صادر شد. گر چه این حکم بدوی و قابل تجدید نظر است، ولی در همین اندازه هم انگیزه ایجاد می‌کند که به مسأله مصونیت حرفه‌ای روزنامه‌نگاران به عنوان یکی از ویژگی‌های نظام رسانه‌ای مطلوب اشاره کنیم.
پیش از شروع بحث تأکید کنم که هر کس باید مسئول اعمال خود باشد، بنده نیز باید پاسخگوی آنچه که می‌نویسم باشم، بنابراین هدف رفع مسئولیت از هیچ کس نیست. اتفاقاً هر کس که قدرت و اثرگذاری بیش‌تری دارد، باید پاسخگوتر باشد، پس هدف نادیده گرفتن مسئولیت‌های فردی نیست. پس مسأله چیست؟
هر حرفه و شغلی مشروط بر اینکه مطابق ضوابط عرفی آن حرفه انجام شود باید مصونیت حرفه‌ای داشته باشد. بهترین مثال آن قضات هستند. سعی می‌کنم حادترین مثال را بزنم. فرض کنید قتلی رخ داده و یک نفر به اتهام قتل بازداشت و سپس محاکمه و محکوم به قصاص شده و حکم نیز اجرا شده است.
پس از مدتی معلوم می‌شود که او قاتل نبوده، شخص دیگری مرتکب قتل شده است. آیا قضات رأی‌دهنده اعم از بازپرس، قضات دادگاه بدوی و یا تجدیدنظر باید به علت این خطا محاکمه و مجازات شوند؟
طبق اصل ۱۷۱ قانون اساسی «هر گاه در اثر تقصیر یا اشتباه قاضی در موضوع یا در حکم یا در تطبیق حکم بر مورد خاص، ضرر مادی یا معنوی متوجه کسی گردد، در صورت تقصیر، مقصر طبق موازین اسلامی ضامن است و در غیر این صورت خسارت به وسیله دولت جبران می‌شود، و در هر حال از متهم اعاده حیثیت می‌گردد.»
پس اگر قاضی در صدور حکم مقصر باشد، شخصاً باید پاسخگو باشد ولی اگر قصور و کوتاهی رخ داده، حکومت جبران خسارت می‌کند و از محکوم اعاده حیثیت می‌نماید. در باره تعاریف قصور و تقصیر فعلأ صحبتی نمی‌کنم، فرض بر درک درست از آن است.
اگر قاضی از چنین امکان و حقی برخوردار نباشد، کسی حاضر به پذیرش کرسی قضاوت نخواهد شد. این حق برای پزشکان نیز وجود دارد. در حقیقت هر صاحب حرفه‌ای مستلزم وجود مصونیت حقوقی و کیفری در انجام وظیفه‌اش است، مگر آنکه خلاف اصول حرفه‌ای عمل و مرتکب تقصیر شود.
برای مثال پزشکی که با وسایل غیر استریل جراحی کرده و بیمارش فوت کند، مقصر است زیرا این کار برخلاف قواعد مسلم پزشکی است. یا اگر قاضی بدون توجه به دفاعیات متهم یا احضار شهود حکم نادرستی صادر کند، طبعاً مرتکب تقصیر شد و شخصاً باید جبران کند.
مشابه این مصونیت برای حرفه #روزنامه‌نگاری هم هست. حتی اگر مرتکب اشتباه شود. اشتباه ذاتی امر پزشکی، امر قضایی و هر حرفه دیگر است. صاحبان حرفه‌ها را نمی‌توان به صفت اشتباه آنان محاکمه کرد، بلکه باید ابتدا تقصیر آنان را ثابت کرد، سپس اگر مقصر بودند، آنان را محاکمه کرد، در غیر این صورت هیچ مسئولیت کیفری یا حتی حقوقی متوجه آنان نیست.
چرا قضات محترم برای خود چنین ویژگی و حقی را قایل هستند و در قانون اساسی هم به درستی آمده است، ولی برای روزنامه‌نگاران حق مشابهی را قایل نیستند. تازه باید توجه کنیم که قاضی قدرت احضار و بازداشت و بازجویی و بازرسی هم دارد و این قدرت موجب می‌شود که کمتر مرتکب اشتباه شود، در حالی که روزنامه‌نگار فاقد چنین قدرتی است و احتمال خطای او در انتشار اخبار فساد بیش‌تر است.
بنابراین خیلی مختصر و مفید باید گفت که روزنامه‌نگاری حرفه مظلومی است. هم از سوی دادگاه‌ها تحت فشار است، هم اینکه حتی نمی‌تواند در دادگاه‌ درخواست رسیدگی جدی کند، هم باید در دفاع از حقوق عامه در برابر افراد صاحب قدرت افشاگری کند، و خلاصه مصداق دست ما کوتاه و خرما بر نخیل شده‌اند.
لطفاً شرایط حرفه‌ای روزنامه‌نگاری و ضرورت مصونیت آنان را در انجام وظیفه حرفه‌ای در نظر بگیرید، این به نفع همه است.
#رخ‌نما🔸از چشم عکاس‌ها
#تسلیت دوباره به دوستان ارجمند آقایان #علی‌اکبر_قاضی‌زاده و #عباس_عبدی؛ قاب‌هایی از مراسم ختم از چشم عکاس‌ها
🔸جامعه شناسی فرهنگ (چهار پژوهش)
#عباس_عبدی
🔹منتشر شد، چاپ دوم، نشر ثالث، ۱۴۰۱
در معرفی کتاب آمده است:
جامعه ایران در پیچ تاریخی مهمی قرار دارد و شاید در چند دهه گذشته بخش مهمی از این پیچ را طی کرده است. پژوهش‌های کمّی و دقیق از این دوره کمک می‌کند که فهم دقیق‌تری از وضعیت جامعه و روند رو به گذار آن پیدا کنیم.
این چهار پژوهش در حوزه فرهنگ به دقت نشان می‌دهد که جامعه و مردم در لایه‌های گوناگون فرهنگی و اجتماعی چه رفتاری از خود نشان داده‌اند. در نامگذاری کودکانِ خود، در میل یا اقدام به مهاجرت از کشور و یا در ورود به حوزه‌های ادبیات و فرهنگ چگونه رفتار کرده‌اند.
هر چهار پژوهش دغدغه‌های پژوهشگر و مستند به دادهای‌ثبتی یا گردآوری شده است که در مقطع زمانی خود منحصر به فرد بوده و قابلیت استناد همیشگی دارند.
🔸سیاستِ مسمومِ رسانه‌ای
🔹#عباس_عبدی
▫️اعتماد ۱۳ اسفند ۱۴۰۱
یکی از مشکلات رایج در جامعه ما، طرح نادرست پرسش و مسأله است، در نتیجه به جای آنکه به تفاهم برسیم، از یکدیگر دور می‌شویم و اختلافات نیز بیش‌تر می‌شود. در ماجرای مسموم شدن این وضعیت دانش‌آموزان به وضوح بیشتری دیده می‌شود، چون از ابتدا عده‌ای در حال گمانه‌زنی هستند که چه کسی این جنایت را انجام داده است؟
بخشی از طرفداران حکومت می‌گویند که مخالفان و براندازان متهم اصلی آن هستند. نکاتی را هم طرح می‌کنند، از جمله اینکه اولین بار در ۱۹۸۳ در فلسطین و سپس در افغانستان (۲۰۰۹) رخ داده. همچنین معتقدند چون زیان چنین اتفاقی متوجه نظام است و سود آن را دشمنان می‌برند پس دشمنان انجام داده‌اند.
در مقابل دیگران با توجه به فضای عمومی جامعه و ضدیت عده‌ای با حضور زنان در عرصه اجتماعی، نیروهای دیگری را متهم می‌کنند و این اتهام‌زنی‌ها همچنان ادامه دارد و طبعاً هیچ گاه هم به نتیجه نمی‌رسد. البته نهایی‌ترین پرسش برای افکار عمومی همین است که چه کسانی مرتکب چنین جنایتی شده‌اند؟ ولی برای رسیدن به این پاسخ، پرسش‌های مقدماتی‌تری وجود دارد که بدون پاسخ به آنها، طرح پرسش اصلی بی‌نتیجه است.
ابتدا بگویم، برخلاف نظر کسانی که این ماجرا را توطئه‌ای برای تشدید بحران سیاسی داخل کشور می‌دانند معتقدم که ماجرا در آغاز چنین نبود. زیرا سه ماه است که افکار عمومی و رسانه‌ها در برابر این اتفاقات سکوت نسبی کرده بودند، به عبارت دیگر همه انتظار داشتند که ماجرا پس از یکی دو یا سه بار که انجام شد، روشن شود و احتمالاً افراد و عوامل شناسایی و دستگیر شوند و غائله پایان یابد.
اگر این ماجرا با هدف تشدید بحران سیاسی بود حتماً از همان ابتدا حاد می‌شد. و اگر مرتکبین دنبال بحران‌سازی بودند این کار را از قم آغاز نمی‌کردند. البته این درست است که در ادامه ظرفیت تبدیل شدن به بحران را داشت، ولی از آغاز چنین نبود، به علت مواجهه نامناسب؛ ظرفیت‌سازی شد.
پس مسأله اصلی چیست؟ به نظرم سیاست رسانه‌ای در محدود کردن دسترسی و انتشار اخباری است که از نظر ساختار سیاسی، امنیتی محسوب می‌شود، این مشکل اصلی ما است. برای مثال در ماجرای آتش‌سوزی پلاسکو، تقریباً همه رسانه‌ها به نحوی وارد ماجرا شدند، گفتگو می‌کردند، فیلم پخش می‌شد، تحلیل می‌کردند و... هر چند پاسخگویی رسمی اشکالات جدی داشت، ولی عموم مسایل طرح می‌شد. در حالی که در این ماجرا قضیه متفاوت است، هر چند به عللی اهمیت آن بیش‌تر از پلاسکو بود. در واقع دسترسی به کادرهای آموزشی و مدرسه، خانواده‌های دانش‌آموزان، حتی مدیرانِ مستقیم ماجرا بسیار محدود بود. به تعبیر دقیق‌تر نقش رسانه‌ها در مواجهه دقیق با این پدیده، کم‌رنگ و در حد اخبار کاملا رسمی بود، در حالی که رسانه‌ها باید بتوانند از ابتدا به ابعاد گوناگون ماجرا بپردازند. شاید بزرگ‌نمایی هم کنند، ولی ایرادی ندارد این از ویژگی رسانه است که ماجرا را برجسته و حساسیت‌ها را افزایش می‌دهد.
هنوز رسانه‌ها نتوانسته‌اند به صورت مستقل گزارش‌هایی از پزشکان و پرستاران، دانش‌آموزان و... ارایه کنند. همه‌اش سخنان مقامات رسمی است که بدون تأیید مراجع مستقل کمتر پذیرفته می‌شود.
نکته و مسأله مهم‌تر دیگری که نباید فراموش کرد، واکنش کمرنگ مقامات رسمی به مسمومیت‌ها بود. علت این نیز تا حدی قابل پیش‌بینی است. آنان می‌ترسند که با پرداختن به موضوع با دست خودشان موجب ایجاد یک مسأله شوند و در این فضای عمومی دردسر تولید شود.
در حالی که این یک وجه ماجرا بود، در وجه دیگر، جامعه انتظار داشت که مسئولین نه در تنها در برخورد و رسیدگی امنیتی و انتظامی جدی‌تر باشند، بلکه نسبت به جنایت رخ داده واکنش اخلاقی و سیاسی شدیدتری هم نشان دهند نه اینکه سه ماه پس از ماجرا وزیر کشور مسئول پیگیری شود. اتفاقاً نشان دادن حساسیت سیاسی و اخلاقی و رسانه‌ای موجب می‌شد که حس اعتماد در مردم ایجاد، و نگرانی‌های خانواده‌ها برطرف شود، و اطمینان پیدا کنند که حکومت مصمم به شناسایی متأسفانه واکنش ضعیف موجب شده که هر چه از طرف مقامات رسمی گفته شود، کمتر از آنچه انتظار دارند مورد توجه قرار گیرد. پس اگر بخواهم پیام این یادداشت را کوتاه کنم در این جمله است که مسمومیت دختران این جامعه به این علت به مسأله‌ای هزینه‌ساز تبدیل شد که سیاست رسانه‌ای در ایران مسموم است. در چنین فضای رسانه‌ای هر خبر و اطلاعی می‌تواند مسمومیت مضاعف پیدا کند. همچنین اگر برخی افراد درباره نتیجه و فرجام و عامل این جنایت گمانه‌زنی می‌کنند، مسأله اصلی ما شیوه مواجهه با مسائل و حل انها است. پیش از این که چه کسی مرتکب قتل شده، این مسأله اهمیت دارد که طی چه فرآیند مورد توافقی، متهمین قتل شناسایی و محکوم می‌شوند؟
#روزنامه‌نگاری
🔸الهه محمدی، به انتظار الهه‌‏ی عدالت

🔹#عباس_عبدی
نحوه مواجهه بنده با پرونده‌ها و بازداشت‌های سیاسی و مطبوعاتی قدری متفاوت از برخوردهای متعارف است. درباره پرونده‌هایی که علیه خودم هم باز شده یا می‌شود، همین رویکرد را دارم. به این معنی که نسبت به اصل پرونده اعتراضی ندارم، این حق دستگاه قضایی است که اگر اتهامی را وارد دید، رسیدگی کند. البته به‌شرطی که نسبت به همه یکسان و مثل الهه عدالت بدون سوگیری و با چشمان بسته انجام شود.
درباره همکارمان خانم #الهه_محمدی هم فارغ از جنسیت ایشان یا اتهام انتسابی تمامی مراحل را تا آنجا که به‌خاطر دارم ذکر می‌‌کنم. متن کامل
#روزنامه‌نگاری 🔸 تصویر مطالب انتقادی
یکی از مشکلاتی که رسانه‌ها و #روزنامه‌نگاران با آن دست به گریبان هستند، تصوری است که از انتشار مطالب انتقادی آنان وجود دارد. حکومت، نقد رسانه‌ای را علیه و دشمنی با خود تلقی می‌کند، حتی برخی از مخالفان حکومت نیز چنین برداشتی دارند و به همین علت از این ضدیت با حکومت استقبال می‌کنند، در حالی که رویکرد دیگری نیز وجود دارد.
اینکه نقدها به سود حکومت و دولت است و زمینه را برای اصلاح آنها فراهم می‌کند. حتی اگر نخواهند چنین برداشتی را بپذیرند، در عمل مجبور می‌شوند که این نقدها را در نظر گرفته و به اصلاح سیاست‌های خود همت گمارند. از این رو امیدواریم یا انتظار داریم که دولت و حکومت رویکرد منفی خود را نسبت به نقدها تغییر دهند و از آن استقبال کنند، شاید بتوانند برخی از اصلاحات را انجام دهند...
▫️بخشی از یادداشت #عباس_عبدی در روزنامه اعتماد پنجم اردیبهشت ۱۴۰۲
🔸درباره نگاه صفر و یکی
▫️گفتگوی انصاف نیوز با #عباس_عبدی
▫️۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
🔹به نظر می‌رسد چه از طرف مردم و چه از طرف چهره‌های سیاسی یک نگاه صفر و یکی به مسائل مختلف (برای مثال در قضاوت نسبت به کارنامه‌ی جمهوری اسلامی و یا رژیم گذشته و یا چهره‌های سیاسی در جناح‌های مختلف درون و بیرون نظام و…) وجود دارد. ریشه‌‌های اجتماعی و سیاسی چنین نگاهی به مسائل را در چه مواردی می‌دانید؟
نگاه صفر و یکی، یکی از ساده‌ترین ذهنیت‌های تحلیلی است که کارکردهای خاص خودش را هم دارد. برای نمونه وقتی کودکان سوالی را درباره‌ی یک نفر می‌پرسند، اگر بخواهید توضیح دهید و جوانب آن فرد را برایشان روشن کنید می‌گویند "توضیح نده، فقط بگو که خوب است یا بد!؟"
این ذهنیت برای ساده کردن امور و ندیدن واقعیت‌ها است و بیشتر برای خط‌بندی و جناح‌بندی و یک‌طرف را دیو و یک‌طرف را فرشته معرفی کردن به درد می‌خورد. نگاه صفر و یکی به مسائل، محصول یا موجد رویکرد رادیکال بوده و صرفاً برای این مناسب است که دشمنی و جنگ و ستیز را در روابط حاکم کند. بنابراین چنین نگاهی به لحاظ سنت تاریخی وجود دارد اما دلایل روانی هم برای آن هست. افراد سعی می‌کنند که خودشان را درگیر پیچیدگی‌های تحلیلی نکنند؛ به خصوص هر چه که در فهم پیچید‌گی‌ها ناتوان‌تر باشند سعی می‌کنند آن را به شکل صفر و یک در بیاورند و مانند یک قرص مولتی ویتامین به دیگران بدهند تا آن را بخورند و تمام ویتامین بدن فرد تامین شود... متن کامل
#روزنامه‌نگاری
🔸نگاه رسانه‌ای عباس عبدی
#عباس_عبدی سال‌هاست که در رسانه‌ها فعالیت می‌کند. هم‌چنین سال‌هاست که از اهمیت رسانه مستقل در داخل کشور می‌گوید و بعضا آن را تا اولویت اصلی کشور بالا می‌آورد. با این وجود، در ادامه اصلی که برشمرد، نکته‌ای درباره خبرخوانی در ایران گفت که برخی از حاضرین را به تعجب واداشت: "خودتان را باید متغیر مستقل در نظر بگیرید. یعنی تابع و تحت تاثیر اخبار بیرون قرار نگیرید. وقت خودتان را زیاد به خبر خواندن اختصاص ندهید. بدانید در ایران اغلب اخبار دروغ است و راست‌هایش هم دروغ است. یعنی اگر وزیری بگوید، رییس‌جمهور این حرف‌ها را به من زد اگر هم راست گفته باشد شما نمی‌دانید چرا این حرف‌ها زده شده است. برای همین است که می‌گویم راستش هم دروغ است و فایده ندارد.
بخش از یک گفتگو در نشست اتاق فکر حزب کارگزاران منتشره در روزنامه سازندگی ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ - متن‌کامل
#روزنامه‌نگاری🔸مشکلات روزنامه‌نگاران
"یکی از مشکلات #روزنامه‌نگاران برای نوشتن در ایران، برچسب‌های جناحی و سیاسی بر مطالب آنان است. از آنجا که سیاست‌مداران به طور متعارف مشکلات رقبای خود را برجسته و نقاط ضعف خود را نفی می‌کنند و برعکس؛ تصور این است که روزنامه‌نگاران نیز باید چنین کنند، در حالی که واقعیت چنین نیست و فارغ از اینکه چه جناحی در مصدر کار باشد، باید حقایق را منتشر و تحلیل کرد. البته ممکن است برحسب سلایق و علایق این کار قدری سوگیرانه انجام شود، ولی نباید حقیقت را فدای سیاست کرد..."
▫️بخشی از یادداشت #عباس_عبدی در روزنامه اعتماد ۷ خرداد ۱۴۰۲ تحت عنوان چرخه ویرانگر فقر
🔸در چالش ماندگاری و حقيقت
▫️روزنامه‌نگاری ایرانی محور گفتگوی روزنامه اعتماد با عباس عبدی
▫️اعتماد، ۲۴ خرداد ۱۴۰۲
▫️مهم‌ترين چالش‌های پيش روی فعاليت‌های روزنامه‌ها در ايران كدامند؟ چرا روزنامه‌ها و حكومت در ايران هنوز به درك مشتركی نرسيده‌اند؟ چگونه می‌توان ميان ماندگاری روزنامه‌ها و بيان حقيقت مسير معقولی را پيدا كرد؟ آيا روزنامه‌های ايران در حال سياه‌نمایی هستند يا واقعيت‌های جامعه را بازتاب می‌دهند؟ پاسخ اين پرسش‌ها و پرسش‌های ديگری از اين دست، از يك طرف برای كسانی كه فعاليت رسانه‌ای می‌كنند و از سوی ديگر، برای مخاطبان، نظام حكمرانی و جامعه حياتی است. #عباس_عبدی يكی از چهره‌هایی است كه از دهه ۶۰ خورشيدی تا به امروز از نزديك در بطن فعاليت‌های روزنامه‌نگاری كشور قرار داشته است. انتشار هزاران يادداشت و مقاله و گفت‌وگو ماحصل اين حضور رسانه‌ای بوده است. در سالگرد ۲۱سالگي اعتماد، فرصتي دست داد تا با عباس عبدی در تحريريه روزنامه ديداری تازه كنيم. اين روزنامه‌نگار باسابقه، دستان يك يك اهالی تحريريه را فشرد و به آن‌ها خسته نباشی گفت. نهايتا هم فرصتی دست داد تا درباب روزنامه‌نگاري، جامعه و حقيقت گپ و گفتی داشته باشیم... در چالش ماندگاري و حقيقت
🔸مادران طلایی
🔹#عباس‌_عبدی
▫️روزنامه‌ اعتماد ۲۹ خرداد ۱۴۰۲
از حدود هشت ماه پیش که مادرم درگذشت، تا کنون چند تن از دوستان هم‌نسل من نیز در غم از دست دادن مادر خود نشسته‌اند. از همان زمان قصد داشتم که یادداشتی در باره یکی از مهم‌ترین نسل‌هایی که در شکل‌دهی جامعه جدید ایران نقش بی‌بدیلی داشت بنویسم. شاید هنگامی که این یادداشت را خواندید، تا حدی با من هم‌عقیده شوید که چرا آنان را «مادران طلایی» نامیده‌ام.
مادرانی که حدوداً متولد ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۵ هستند و اکنون شاهد خاموشی آخرین‌های این نسل هستیم. آنان در مقطعی مهم از تحول تاریخی ایران به دنیا آمدند، در دوران اولیه گذار از یک جامعه سنتی به سوی جامعه‌ای مدرن، که سیر تحول آن ده‌ها سال طول خواهید کشید. تولد این نسل از مادران در جامعه کاملاً سنتی بود و مرگ آنان در جامعه‌ای بود و هست که کمابیش از سنت گذر کرده است.
آنان شاهد تحولات بسیار بزرگی بودند، بطوری که انطباق دادن خود با این تحولات برایشان سنگین بود ولی تحمل کردند و با آن همراه شدند. نسل امروز نمی‌دانند که این مادران در چه شرایطی رشد کردند؟ و با چه ارزش‌هایی اجتماعی و بزرگ شدند، و اکنون در هنگامه پیری شاهد آن هستند که نوه‌ها و نتیجه‌هایشان چه ارزش‌ها و رفتارهایی دارند؟ طبعاً هر نسل حق خود را دارد ولی تحمل و‌ هضم کردن چنین تحول بسیار بزرگی از عهده هر کسی ساخته نبود.
این مادران در کودکی خود در فضای کاملاً سنتی زندگی کردند. به تعبیری از پدران و مادران خود نیز چیز چندانی جز سلطه ندیدند. در زمانی که سواد، بویژه در روستاها رایج نبود. تعداد باسوادان این نسل مطابق نتایج سرشماری سال ۱۳۴۵. کمتر از ۸ درصد است و آن هم حداکثر سواد خواندن و نوشتن و متمرکز در مناطق شهری است، این رقم در روستاها زیر ۲ درصد بود. در نتیجه بعدها در میانسالی به فکر خواندن و نوشتن هم افتادند که برایشان در آن سن و سال کار پر زحمتی بود.
آنان در جامعه پدرسالار و مردسالار با اختلاف سنی حدود ۱۰ سال ازدواج می‌کردند، لذا غالباً در کودکی و زیر سن قانونی عازم خانه شوهر می‌شدند، آن هم با مردی که بعضا بیش از ۱۰ سال از خودش بزرگ‌تر بود. میانگین تعداد فرزندان زنده آنان ۶، ۷ و ۸ نفر بود که اگر فوتی‌ها را اضافه کنیم، به طور معمول در چارچوب آماری فرزندآوری طبیعی در می‌آیند، یعنی بدون پیشگیری و با بیش از ده فرزند مرده و زنده و سقط شده مواجه می‌شویم.
تسهیلات زندگی و بهداشتی در حداقل‌های خود بود. بسیاری از آنان به شهرها آمدند، و خارج از روستا که تحت پوشش نوعی از همیاری خانوادگی بود، در شهرها به تنهایی بار اداره خانواده را متحمل شدند، در واقع آنان از یک ساختار خانوادگی گسترده در روستا که با پدر و مادر و همسر و اقوام بود به خانوارهایی با ساختار هسته‌ای شامل زن و شوهر و فرزندان و در محیط غریب شهری پرتاب شدند.
گفتن اینها ساده است ولی تحمل و تطبیق‌پذیری با آن، توان فراوانی می‌خواهد.
نقش این کودک مادران بی‌سواد از نظام سنتی رانده در جامعه شهری مانده، چه بود؟ آنان در چنین شرایطی با چند وضعیت دیگر نیز مواجه شدند. اول زنده ماندن بیش‌تر کودکانشان که خبر خوبی بود ولی بار پرورش و تربیت آنها از هر جهت به دوش مادران بود.
دوم و مهم‌تر، رواج آموزش و طولانی شدن حضور فرزندان در خانواده بود. در واقع در قدیم فرزندان از کودکی عضوی فعال از خانواده می‌شدند و سهمی از فعالیت‌های خانواده و اقتصاد خانوار را عهده‌دار می شدند، ولی در این دوران آنان باید درس می‌خواندند، که به نوعی سرمایه‌گذاری بلند مدت بود. سرمایه‌ای که از جان مادر ارتزاق می‌کرد.
کودکی که در ساختار سنتی از ۵ سالگی در انجام کارهای خانه و اقتصاد خانوار نقش داشت، به یک باره تعدادشان زیاد شد و تا ۱۸ سالگی و حتی بیش‌تر در خانه می‌ماندند، بدون اینکه مشارکت چندانی کنند، و کار و زحمت هم ایجاد می‌کردند، و این مادران بودند که برای آینده فرزندانشان در چارچوب الگوی «مادر مهربان» همه گونه فداکاری کردند و در واقع ساختند و سوختند و سرمایه وجودشان را برای فرزندانی صرف کردند که قرار بود بعدها سود آن سرمایه‌گذاری‌ها نصیب آنان شود.
این سرمایه‌گذاری بسیار گران‌قیمتی بود که نسل مادران طلایی برای توسعه و تحول این جامعه هزینه کردند. کدام یک از نسل امروز در ذهنش خطور می‌کند که ۵ تا ۸ فرزند را در چنان شرایطی بزاید و تا ۱۸ سالگی و حتی بیش‌تر تربیت کند و تمامی وجود خود را سرمایه آینده آنان نماید؟ مادران طلایی ما چنین بودند. روحشان شاد.
درباره نقش همسری و اقتصادی آنان باید جداگانه نوشت. آنها زنان صرفه‌جو و مقتصدی بودند که اقتصاد خانوار اغلب به دست آنان مدیریت می‌شد.