عرصه‌های‌ ارتباطی
3.65K subscribers
29.8K photos
3.06K videos
874 files
5.99K links
🔸عرصه‌های‌ ارتباطی
▫️کانال رسمی یونس شُکرخواه
Agora | The official Telegram channel of Younes Shokrkhah
https://t.iss.one/boost/younesshokrkhah
🔹اکانت اینستاگرام من:
https://www.instagram.com/younesshokrkhah
Download Telegram
#کتاب 🔸 سرو
حکیمی را پرسیدند چندین درخت نامور که خدای عزوجل آفریده است و برومند هیچ‌یک را آزاد نخوانده‌اند مگر سرو را که ثمره‌ای ندارد. درین چه حکمت است؟
گفت هر درختی را ثمره معین است که به وقتی معلوم به وجود آن تازه آید و گاهی به عدم آن پژمرده شود و سرو را هیچ از این نیست و همه وقتی خوشست و این است صفت آزادگان.
📚 گلستان #سعدی
Saz o Avaz (Saadi) - Daramad Mahour, Goshayesh, Dad, Fili, Shekasteh…
Mohammad Reza Shajarian [BehtarMusic.COM]
#موسیقی 🔸آلبوم: سرّ عشق
▫️هنرمندان: #محمدرضا_شجریان #پرویز_مشکاتیان #محمد_موسوی
▫️قطعه‌: ساز و آواز، غزل #سعدی با همراهی سه‌تار و نی (درآمد ماهور، گشایش، داد، فیلی، شکسته، فرود، دلکش، قرچه، رضوی، فرود)
@shafiei_kadkani
#شعر🔸 متنِ پنهانِ شعرِ حافظ
غرض از #متن‌پنهان در مواردی نوعی نشان دادن آثاری است که در آفرینش یک #متن (text) قابل جستجو باشند. تمام خلاقیت‌های ادبی تاریخِ بشر سرشار از متن‌پنهان است. تمام آثار بزرگان ما، در هر صفحه و سطر، مصداقِ متن‌پنهان است. یادش به خیر، #مهدی_اخوان‌ثالث در مورد #حافظ می‌گفت: خواجه با همه جمع‌المال بوده و از هرکه هرچه را می‌پسندیده برداشته است.
الیوت گفته است: "شاعر خام، تقلید می‌کند و شاعر پخته می‌رباید." این "ربودن" در میان بزرگان ما امری زشت تلقّی نمی‌شده است. این غزل را به عنوان نمونهٔ حضور دو یا سه شاعر در یک غزل حافظ آوردم.
نسیمِ صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
گذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی
تو پیکِ خلوتِ رازی و دیده بر سرِ راهت
"به مردمی نه به فرمان" چنان بران که تو دانی
بگو که جانِ عزیزم ز دست رفت خدا را
ز لعلِ روح‌فزایش ببخش آن که تو دانی
من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
خیالِ تیغِ تو با ما حدیث تشنه و آب است
"اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی"
امید در کمر زرکشَت چگونه ببندم
دقیقه‌ای‌ست نگارا در آن میان که تو دانی
یکیست ترکی و تازی در این معامله حافظ!
حدیثِ عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی
زمینِ غزل را حافظ از #نظامی گرفته، ولی مصراعی از #سعدی را که آن را تضمین کرده، جوری برگزیده است که در زمینِ غزلِ او بسیار طبیعی جا می‌گیرد. بیتِ سعدی در دیوان او بدین گونه است:
سر از کمند تو سعدی به هیچ روی نتابد
اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی
و بیت نظامی که تعبیرِ "به مردمی نه به فرمان" را از آن گرفته، در اصل درین زمین قرار نمی‌گرفته است زیرا مطلع غزل نظامی بدین گونه است:
من آن نِیَم که تو دیدی تو آنی و بِه از آنی
تو را فزوده جمال و مرا نمانده جوانی
حال اگر بخواهیم تعبیراتی از نوع
۱) صبحِ سعادت (و حتی نسیم صبحِ سعادت)
۲) خلوتِ راز (و حتی پیکِ خلوتِ راز)
۳) لعلِ روح‌فزا
و امثال آن‌ها را، درین غزل، تعقیب کنیم، برای هرکدام، در چندین دیوان از قدما و بیشتر معاصران او می‌توانیم نمونه‌هایی بیاوریم. غرض اشاراتی بود به قدرتِ تصرّفِ حافظ در مواریثِ شاعرانِ معاصرش و نیز قدما.
#صورتگرایان روس نیز شبیه همین عقیده را داشته‌اند و معتقد بوده‌اند که در زیر آسمانْ هیچ حرف تازه‌ای وجود ندارد، آنچه جایگاه یک شاعر را فرا می‌بَرَد همانا شیوهٔ ترکیب و عرضه کردنِ اوست و این که چگونه هر چیزی را به «روش» خود می‌آراید.
▫️#محمدرضا_شفیعی‌کدکنی
▫️این کیمیای هستی، جلد اول، صص ۲۰۴–۲۰۰
*«زمین» یک اصطلاح ویژهٔ نقد ادبی در زبان فارسی عصر صفوی و بعد از آن است و مقصود از آن «وحدت وزن و قافیه و ردیف» در یک غزل.
@shafiei_kadkani
#شعر▫️زنده‌یاد استاد مجتبی مینوی:
🔸کسی حق ندارد در آثار ملّی ما دست ببرد
ما می‌خواهیم بدانیم #فردوسی چه گفته؛ مثلا من دلم می‌خواهد بدانم شفیعی کدکنی خودش چه گفته و دلم نمی‌خواهد اگر شعری از او در جایی به چاپ برسد اشخاص دیگری در آن دخل و تصرف کرده باشند و آن را تغییر داده باشند،
من دلم می‌خواهد که بگویم:
بنی‌آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش زِ یک گوهرند
چون که #سعدی این‌طور گفته و از روی مأخذی این‌طور گفته. اگر یک پدرسوختهٔ احمقی این شعر را تغییر بدهد و بگوید:
"بنی‌آدم اعضای یک پیکرند"
این حماقت است.
کسی حق ندارد در آثار ملّی ما دست ببرد، فضولی بکند و آن را به هر شکلی دلش می‌خواهد دربیاورد. پس شرط امانت چه معنایی دارد؟ پس اصالت چه معنایی دارد؟ کسی که می‌خواهد در این رشته کار کند باید اصول تحقیق را بداند.
▫️کتاب امروز، گفتگو با استاد #مجتبی_مینوی، پاییز ۱۳۵۲، گفتگو‌کنندگان:
#محمدرضا_شفیعی‌کدکنی، #نجف_دریابندری
#شعر🔸 دوست
خواهم که بیخ صحبت اغیار برکنم
در باغ دل رها نکنم جز نهال دوست
هوشم نماند و عقل برفت و سخن نبست
مقبل کسی که محو شود در کمال دوست
سعدی حجاب نیست تو آیینه پاک دار
زنگارخورده چون بنماید جمال دوست
#سعدی
#شعر 🔸 دل‌ و جان
دل‌و‌جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
#سعدی
#شعر🔸 مدهوش
شهری متحدثان حسنت
الا متحیران خاموش
بنشین که هزار فتنه برخاست
از حلقه عارفان مدهوش
#سعدی
#شعر 🔸 بی‌نظیر
که برگذشت که بوی عبیر می‌آید
که می‌رود که چنین دلپذیر می‌آید
نشان یوسف گم‌کرده می‌دهد یعقوب
مگر ز مصر به کنعان بشیر می‌آید
ز دست رفتم و بی‌دیدگان نمی‌دانند
که زخم‌های نظر بر بصیر می‌آید
همی‌خرامد و عقلم به طبع می‌گوید
نظر بدوز که آن بی‌نظیر می‌آید
جمال کعبه چنان می‌دواندم به نشاط
که خارهای مغیلان حریر می‌آید
#سعدی
#شعر🔸نوروز
کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست
بر زمستان صبر باید طالب نوروز را
#سعدی
#فرهنگ🔸محمدعلی اسلامی ندوشن: فرهنگ‌شناس تمام عیار
▫️دکتر #نعمت‌الله_فاضلی
انجمن جامعه‌شناسی: اسلامی ندوشن از فرهنگ‌شناسان بزرگ ایران بود؛ و در آغاز سده پانزدهم از میان ما رفت. حقوقدان، شاعر، داستان‌نویس، سفرنامه‌نویس، مقاله‌نویس، ادیب، مترجم، استاد دانشگاه و محقق برجسته و نامدار بود. در پژوهش و آفرینش ادبی مقام و منزلت ممتاز داشت. @سلطان نثر" معاصر و همطراز #غلامحسین_یوسفی، #پرویز_ناتل‌خانلری و #عبدالحسین_زرین‌کوب بود؛ و گاه او را با #سعدی شبیه کرده‌اند. تردیدی نیست که سعدی‌وار سهل و ممتنع می‌نوشت. نود و هفت سال از سده چهاردهم را زیست؛ سده‌ای که به باور او "جنبان‌ترین و پرمعناترین دوران‌های این سرزمین" بود و"برخورد با تمدن جدید روال چند هزار ساله‌اش (ایران) را در معرض دگرگونی قرار داده و چاره‌جویی‌های تازه‌ای را الزام‌آور می‌کرده" ... ادامه مطلب:
https://www.bookcity.org/detail/29754/root/papers
#شعر🔸بی‌هنگام
مؤذن بانگ بی‌هنگام برداشت
نمی‌داند که چند از شب گذشته است
درازیّ شب از مژگان من پرس
که یک دم خواب در چشمم نگشته است
#سعدی
#شعر🔸معنی
اگر هوشمندی به معنی گرای
که معنی بماند ز صورت به جای
#سعدی
#شعر🔸دوست
از دست‌دوست هر چه ستانی شکر بود
وز دست غیر دوست تبرزد تبر بود
دشمن گر آستین گل افشاندت به روی
از تیر چرخ و سنگ فلاخن بتر بود
گر خاک پای دوست خداوند شوق را
در دیدگان کشند جلای بصر بود
شرط‌وفاست آن که چو شمشیر برکشد
یار عزیز جان عزیزش سپر بود
یا رب هلاک‌من مکن الا به‌دست دوست
تا وقت جان سپردنم اندر نظر بود
گر جان دهی و گر سر بیچارگی نهی
در پای دوست هر چه کنی مختصر بود
ما سر نهاده‌ایم تو دانی و تیغ و تاج
تیغی که ماهروی زند تاج سر بود
مشتاق را که سر برود در وفای یار
آن روز روز دولت و روز ظفر بود
ما ترک جان از اول این کار گفته‌ایم
آن را که جان عزیز بود در خطر بود
آن کز بلا بترسد و از قتل غم خورد
او عاقلست و شیوه مجنون دگر بود
با نیم‌پختگان نتوان گفت سوز عشق
خام از عذاب سوختگان بی‌خبر بود
جانا دل شکسته سعدی نگاه دار
دانی که آه سوختگان را اثر بود
#سعدی
#شعر🔸یکم اردیبهشت روز نکوداشت سعدی
ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به #سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است.
آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب #گلستان در نثر و #بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و #دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.
@Bookcitycc
#شعر🔸ای بر درِ سرایت غوغای عشق‌بازان
▫️
یکم اردیبهشت روز نکوداشت سعدی
حدود ۷۰۰ سال از آن هنگام می‌گذرد که جهانگرد مغربی، ابن ‌بطّوطه، در شرق چین، از قایقرانان سروده‌هایی به فارسی شنید و از آن میان بیتی را در دفتر و سفرنامۀ خویش ثبت کرد:
تا دل به مهرت داده‌ام در بحر غم افتاده‌ام
چون در نماز استاده‌ام گویی به محراب اندری
از مرگ شیخ اجل #سعدی شیرازی چند سال بیش نگذشته بود که شعر او را در اقصای چین می‌خواندند و جهانگرد عرب‌زبان، آهنگ آن را سخت پسندید. متن کامل
#شعر🔸دوست
تا به گریبان نرسد دستِ مرگ
دست ز دامن نکنیمت رها
دوست نباشد به حقیقت که او
دوست فراموش کند در بلا
#سعدی
#شعر🔸قلم
چشم کوته‌نظران بر ورق صورت خوبان
خط همی‌بیند و عارف قلم صنع خدا را
#سعدی
#خوشنویسی #خط
🔸هنر
اگر هست مرد از هنر بهره‌ور
هنر خود بگوید نه صاحب هنر
اگر مشک خالص نداری مگوی
ورت هست خود فاش گردد به بوی
🔹#سعدی
▫️خوشنویس: استاد #محمد_حیدری
Edameye Avaz Nava ~ Ritmi.ir
Mohammad Reza Shajarian ~ Ritmi.ir
#موسیقی
🔸خواننده: #محمدرضا_شجریان
▫️قطعه: ادامه ساز و آواز نوا
▫️شعر: #سعدی
#شعر🔸هوای جانان
ما گدایان خیل سلطانیم
شهربند هوای جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود
هر چه ما را لقب دهند آنیم
گر برانند و گر ببخشایند
ره به جای دگر نمی‌دانیم
چون دلارام می‌زند شمشیر
سر ببازیم و رخ نگردانیم
دوستان در هوای صحبت یار
زر فشانند و ما سر افشانیم
مر خداوند عقل و دانش را
عیب ما گو مکن که نادانیم
هر گلی نو که در جهان آید
ما به عشقش هزاردستانیم
تنگ چشمان نظر به میوه کنند
ما تماشاکنان بستانیم
تو به سیمای شخص می‌نگری
ما در آثار صنع حیرانیم
هرچه گفتیم جز حکایت‌ها دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا بی وجود صحبت یار
همه عالم به هیچ نستانیم
ترک جان عزیز بتوان گفت
ترک یار عزیز نتوانیم
#سعدی