#ارتباطات
🔸رسانههای جمعی: مقدمه و مکاتب فکری
🔹#مطالعاتفرهنگی در دهه ١٩۶٠
🔻مطالعات فرهنگی #بریتانیا که در سالهای شکلگیری خود بود در دهه بعد، با رهبری #استوارت_هال (هال و همکاران، ١٩٨٠) شروع به تأثیرگذاری بر مطالعات رسانهای کرد (ترنر ١٩٩۶).
ترکیب التقاطی اجزای فکری در مطالعات فرهنگی - از جمله #نئومارکسیسم، #ساختارگرایی، #فمینیسم، #روانکاوی، #نشانهشناسی، و #قومنگاری - نه تنها در رسانهها، بلکه در طیفی از موضوعات مرتبط با فرهنگ و جامعه معاصر هم به کار گرفته شد. به طور خاص، فرهنگعامه موضوع همیشه حاضر تحقیق و بحث بوده است. مطالعاتفرهنگی در میان چیزهای دیگر، تمرکز موضوع فرهنگعامه (در مقابل فرهنگ عالی یا بالا) را از نگرانیهای عمدتاً #زیباییشناسی اولیه به پرسشهایی درباره روابط اجتماعی و قدرت تغییر داد و به این ترتیب؛ ذائقه از نظر اجتماعی در بافت قرار گرفت. همچنین یک بازسازی فرهنگعامه هم به وقوع پیوست که در آن "عامهپسند" به وضوح با فرهنگ بالا مرزبندی کرد و به گونهای تعریف شد که به آن ارتباط سیاسی بدهد (فیسکه، ١٩٨٩). سپس تحقیقات دیگر؛ به روشهایی دست یافتند که نشان میداد رسانهها، با تبلیغات و ارائه تصاویر سبک زندگی، در تاثیر بر فرهنگ مصرفکننده معاصر، به ویژه در سطح جهانی، نقش مرکزی دارند (فیدر استون, ١٩٩۵).
مطالعاتفرهنگی حالا بهخودی خود به عرصهای ناهمگون و چندرشتهای تبدیل شده که در آن جریانهایی مثل #پستمدرنیسم و #پستکلونیالیزم هم مشارکت دارند. امروزه مطالعات رسانهها تنها بخش کوچکی از دغدغههای گستره مطالعاتفرهنگی را تشکیل میدهد. مطالعات فرهنگی را میتوان بخشی از یک "چرخش فرهنگی" بزرگتر در علوم انسانی در دهههای اخیر دانست، اما امروزه اگر چه در مورد هسته و مرزهای مطالعاتفرهنگی اتفاق نظر وجود ندارد ولی به وضوح گرایش فرهنگی بر آن غالب است. در همین حال اگرچه مطالعات فرهنگی گسترش یافته و به یک پدیده دانشگاهی جهانی تبدیل شده و با بسیاری از سنتهای دانشگاهی دیگر در آمیخته اما ویژگی انتقادی سالهای اولیه آن، که در آن موضوعات قدرت اجتماعی و نشانهشناسی موضوعات مهمی بوده، مشهود نمانده است. برای مثال، تأکید بر تعدد تفاسیر از فرهنگ عامه - که در مواقعی با دیدگاههای پست مدرن تقویت میشود - تمایل دارد که استدلالهای مربوط به ایدئولوژی را کمرنگ کند.
▫️#پیتر_دالگرن 📚 دایرهالمعارف بینالمللی علوم اجتماعی و رفتاری (ویرایش دوم)، ٢٠١۵
🔸رسانههای جمعی: مقدمه و مکاتب فکری
🔹#مطالعاتفرهنگی در دهه ١٩۶٠
🔻مطالعات فرهنگی #بریتانیا که در سالهای شکلگیری خود بود در دهه بعد، با رهبری #استوارت_هال (هال و همکاران، ١٩٨٠) شروع به تأثیرگذاری بر مطالعات رسانهای کرد (ترنر ١٩٩۶).
ترکیب التقاطی اجزای فکری در مطالعات فرهنگی - از جمله #نئومارکسیسم، #ساختارگرایی، #فمینیسم، #روانکاوی، #نشانهشناسی، و #قومنگاری - نه تنها در رسانهها، بلکه در طیفی از موضوعات مرتبط با فرهنگ و جامعه معاصر هم به کار گرفته شد. به طور خاص، فرهنگعامه موضوع همیشه حاضر تحقیق و بحث بوده است. مطالعاتفرهنگی در میان چیزهای دیگر، تمرکز موضوع فرهنگعامه (در مقابل فرهنگ عالی یا بالا) را از نگرانیهای عمدتاً #زیباییشناسی اولیه به پرسشهایی درباره روابط اجتماعی و قدرت تغییر داد و به این ترتیب؛ ذائقه از نظر اجتماعی در بافت قرار گرفت. همچنین یک بازسازی فرهنگعامه هم به وقوع پیوست که در آن "عامهپسند" به وضوح با فرهنگ بالا مرزبندی کرد و به گونهای تعریف شد که به آن ارتباط سیاسی بدهد (فیسکه، ١٩٨٩). سپس تحقیقات دیگر؛ به روشهایی دست یافتند که نشان میداد رسانهها، با تبلیغات و ارائه تصاویر سبک زندگی، در تاثیر بر فرهنگ مصرفکننده معاصر، به ویژه در سطح جهانی، نقش مرکزی دارند (فیدر استون, ١٩٩۵).
مطالعاتفرهنگی حالا بهخودی خود به عرصهای ناهمگون و چندرشتهای تبدیل شده که در آن جریانهایی مثل #پستمدرنیسم و #پستکلونیالیزم هم مشارکت دارند. امروزه مطالعات رسانهها تنها بخش کوچکی از دغدغههای گستره مطالعاتفرهنگی را تشکیل میدهد. مطالعات فرهنگی را میتوان بخشی از یک "چرخش فرهنگی" بزرگتر در علوم انسانی در دهههای اخیر دانست، اما امروزه اگر چه در مورد هسته و مرزهای مطالعاتفرهنگی اتفاق نظر وجود ندارد ولی به وضوح گرایش فرهنگی بر آن غالب است. در همین حال اگرچه مطالعات فرهنگی گسترش یافته و به یک پدیده دانشگاهی جهانی تبدیل شده و با بسیاری از سنتهای دانشگاهی دیگر در آمیخته اما ویژگی انتقادی سالهای اولیه آن، که در آن موضوعات قدرت اجتماعی و نشانهشناسی موضوعات مهمی بوده، مشهود نمانده است. برای مثال، تأکید بر تعدد تفاسیر از فرهنگ عامه - که در مواقعی با دیدگاههای پست مدرن تقویت میشود - تمایل دارد که استدلالهای مربوط به ایدئولوژی را کمرنگ کند.
▫️#پیتر_دالگرن 📚 دایرهالمعارف بینالمللی علوم اجتماعی و رفتاری (ویرایش دوم)، ٢٠١۵