#شعر 🔸 مشکل است
دل که رنجید از کسی، خرسند کردن مشکل است
شیشه بشکسته را پیوند کردن مشکل است
کوه را با آن بزرگی می توان هموار کرد
حرف ناهموار را هموار کردن مشکل است
#صائب_تبریزی
دل که رنجید از کسی، خرسند کردن مشکل است
شیشه بشکسته را پیوند کردن مشکل است
کوه را با آن بزرگی می توان هموار کرد
حرف ناهموار را هموار کردن مشکل است
#صائب_تبریزی
#شعر 🔸 پاییز
خاک را دامان پُرزر میکند فصل خزان
بادها را کیمیاگر میکند فصل خزان
شاخساران را به رنگِ عود برمیآورد
برگها را صندل تر میکند فصل خزان
طوطیان سبزپوش عالمِ ایجاد را
حلّهٔ طاوس در بر میکند فصل خزان
از رخ زرّین، بساط خاک را در یک نفس
آسمان پر ز اختر میکند فصل خزان
میپرد چون نامهٔ اعمال، برگ از شاخسار
باغ را صحرای محشر میکند فصل خزان
رتبهٔ ریزش بوَد بالاتر از اندوختن
از بهاران جلوه خوشتر میکند فصل خزان
برگ را چون میوههای پخته میریزد به خاک
پای خوابآلود را پر میکند فصل خزان
بوسه بر دستش، که از نقش و نگار دلفریب
برگها را دست دلبر میکند فصل خزان
گرچه از دست زرافشانش زمین کانِ طلاست
خرقهٔ صدپاره در بر میکند فصل خزان
از رخ چون زعفران، چینِ جبینِ خاک را
خندهرو چون سکّهٔ زر میکند فصل خزان
در کهنسالی عیارِ فکرها روشنترست
آبها را پاکگوهر میکند فصل خزان
شوق آتش را هوای سرد، دامان صباست
رغبت می را فزونتر میکند فصل خزان
میکَند از پیکر بستان لباس عاریت
برگپوشان را قلندر میکند فصل خزان
بر امید خطّ پاکی از جهانِ رنگ و بو
هرچه دارد خرج دفتر میکند فصل خزان
میزند بتخانهٔ گلزار را بر یکدگر
کار ابراهیم آزر میکند فصل خزان
برگها را میکند در کفزدن بیاختیار
چون سماعِ بیخودی سر میکند فصل خزان
گر چنین از آهِ سرد آتش زند در بوستان
عندلیبان را سمندر میکند فصل خزان
از برات عیش، صائب دامن آفاق را
با پریشانی توانگر میکند فصل خزان
▫️دیوان #صائب_تبریزی، به کوشش: محمد قهرمان، ج ۶، ص ۲۹۰۰
خاک را دامان پُرزر میکند فصل خزان
بادها را کیمیاگر میکند فصل خزان
شاخساران را به رنگِ عود برمیآورد
برگها را صندل تر میکند فصل خزان
طوطیان سبزپوش عالمِ ایجاد را
حلّهٔ طاوس در بر میکند فصل خزان
از رخ زرّین، بساط خاک را در یک نفس
آسمان پر ز اختر میکند فصل خزان
میپرد چون نامهٔ اعمال، برگ از شاخسار
باغ را صحرای محشر میکند فصل خزان
رتبهٔ ریزش بوَد بالاتر از اندوختن
از بهاران جلوه خوشتر میکند فصل خزان
برگ را چون میوههای پخته میریزد به خاک
پای خوابآلود را پر میکند فصل خزان
بوسه بر دستش، که از نقش و نگار دلفریب
برگها را دست دلبر میکند فصل خزان
گرچه از دست زرافشانش زمین کانِ طلاست
خرقهٔ صدپاره در بر میکند فصل خزان
از رخ چون زعفران، چینِ جبینِ خاک را
خندهرو چون سکّهٔ زر میکند فصل خزان
در کهنسالی عیارِ فکرها روشنترست
آبها را پاکگوهر میکند فصل خزان
شوق آتش را هوای سرد، دامان صباست
رغبت می را فزونتر میکند فصل خزان
میکَند از پیکر بستان لباس عاریت
برگپوشان را قلندر میکند فصل خزان
بر امید خطّ پاکی از جهانِ رنگ و بو
هرچه دارد خرج دفتر میکند فصل خزان
میزند بتخانهٔ گلزار را بر یکدگر
کار ابراهیم آزر میکند فصل خزان
برگها را میکند در کفزدن بیاختیار
چون سماعِ بیخودی سر میکند فصل خزان
گر چنین از آهِ سرد آتش زند در بوستان
عندلیبان را سمندر میکند فصل خزان
از برات عیش، صائب دامن آفاق را
با پریشانی توانگر میکند فصل خزان
▫️دیوان #صائب_تبریزی، به کوشش: محمد قهرمان، ج ۶، ص ۲۹۰۰
#رخنما🔸دوستان عرصه گرافیک
سر بههم آورده دیدم برگهای غنچه را
اجتماع دوستان یک دلم آمد به یاد
#صائب
▫️تهران، دوشنبه ١٠ بهمن ١۴٠١ به ساعت پنج عصر، ویکافه. عکس بالا از سمت راست:
#فرزاد_ادیبی، #دامون_خانجانزاده، #یونس_شکرخواه، #هادی_حیدری، #مجید_کاشانی
سر بههم آورده دیدم برگهای غنچه را
اجتماع دوستان یک دلم آمد به یاد
#صائب
▫️تهران، دوشنبه ١٠ بهمن ١۴٠١ به ساعت پنج عصر، ویکافه. عکس بالا از سمت راست:
#فرزاد_ادیبی، #دامون_خانجانزاده، #یونس_شکرخواه، #هادی_حیدری، #مجید_کاشانی