عرصه‌های‌ ارتباطی
3.66K subscribers
29.9K photos
3.06K videos
875 files
6K links
🔸عرصه‌های‌ ارتباطی
▫️کانال رسمی یونس شُکرخواه
Agora | The official Telegram channel of Younes Shokrkhah
https://t.iss.one/boost/younesshokrkhah
🔹اکانت اینستاگرام من:
https://www.instagram.com/younesshokrkhah
Download Telegram
🔸فیلسوفان در کشور ما مانند نانواهائی هستند که فقط برای خود نان می‌پزند
#مصطفی_ملکیان
در واقع هم‌اکنون فیلسوفان در کشور ما از باب تمثیل هم‌چون نانوایی هستند که فقط برای خودش نان می‌پزد. تصوّر کنید که نانوایی وجود داشته ‌باشد که فقط به اندازه‌ی خوراک شبانه‌روزی خودش نان بپزد، وقتی این نانوا بمیرد هیچ مشکلی پیش‌ نمی‌آید. زیرا اگرچه یک نانوا مرده‌ است، امّا مصرف‌کننده‌ی نان این نانوا هم مرده‌ است. اگر نانوا بمیرد و مصرف‌کننده‌ی نان‌ ِ نانوا هم بمیرد، دیگر آب از آب تکان‌نمی‌خورد.
کان ِ قندم، نیْسِتان شِکَرّم
هم ز ِ من می‌روید و من می‌خورم
اگر دپارتمان‌های فلسفه‌ی ایران را بردارید، چه اتّفاقی می‌افتد؟ تولیدکنندگان می‌روند، مصرف‌کنندگان هم می‌روند؛ چون #فلسفه‌ غیر از خود دپارتمان‌ها مصرف‌ کننده‌ای ندارد. چه کسی در عالم سیاست از فیلسوف خواسته ‌است اظهار نظر کند که با #عدالت یا #آزادی در جامعه چه کنیم؟ مثلاً در باب عدالت نظر #مک‌_اینتایر یا نظر #رالز را ؟
هیچ‌کس از #فیلسوف نظر نخواسته‌است، بلکه مشخّص است که عدالت و آزادی یعنی چه. وقتی چنین باشد، فیلسوف مانند نانوائی شده‌است، که به اندازه‌ی نان مصرف خودش تولید می‌کند. اگر روزی مُرد تولیدکننده‌ی نان مُرده است، مصرف‌ کننده‌ی نان هم مُرده است.بنابراین نه کم و نه بیش. متأسّفانه این حالت وجود دارد.
▫️سخنرانی آفات فلسفه ورزی در ایران معاصر
@younesshokrkhah
🔹وقتی در ادیان شرقی مخصوصاً در دین بودایی وارد معبد می‌شوید خوب است دسته گلی از نیلوفر را به همراه داشته باشید و آن را یا از لباستان آویزان کنید و یا اینکه آن را به دستتان بگیرید.
🔹#رادا_کریشنا متفکر معروف هندی قرن ۲۰ در یکی از کتاب‌هایش می‌گوید که چرا در این ادیان به هنگام ورود معبد بایستی با گل #نیلوفر وارد معبد شد. ‌
🔹از نظر او نیلوفر در بدترین جاهای از لحاظ کثیفی و منجلاب رشد می‌کند ولی همچنان زیباست.... و به همین خاطر ما نیز اینگونه وارد معبد می‌شویم و به خدا می‌گوییم: ‌خدایا درست است که جامعه ما در منجلاب است اما من دوست دارم نیلوفر باشم. خدایا کاری کن که من از منجلاب جامعه، پاک بیرون بیایم. چنان که این نیلوفر در مزبله و مرداب و باتلاق‌ها رشد می‌کند ولی همچنان پاک و زیباست
🔹از نیلوفر می‌توان آموخت که در جاهای ناپاک هم می‌توان پاک بود. می‌توان در جای کثیفی، لطیف بود. و در جای پلشتی و منجلاب، زیبا بود... ▫️#مصطفی_ملکیان
🔸موحد از نگاه ملکیان
آنچه در استاد موحد بیشتر از هر چیز مرا مجذوب خود می‌کند آثار منتشر شده او نیست، بلکه زندگی اوست... من زیبایی‌های یک اثر هنری به نام #محمدعلی_موحد را در او دیده‌ام. در واقع او خود یک اثر هنری است.
(معمولا) هر چه به یک انسان به لحاظ فیزیکی و جسمانی نزدیک‌تر می‌شویم از لحاظ عاطفی دوری ما از او بیشتر می‌شود. بسیار نادرند کسانی که هر چه به لحاظ فیزیکی به آن‌ها نزدیکتر می‌شوید به لحاظ عاطفی هم به آن‌ها نزدیک شوید.
من این خصیصه را در چهار تن ديده‌ام بزرگ‌ترین آن‌ها، دکتر موحد است. موحد اثر هنری است که به دست خودش ساخته شده است، زیبایی‌های موحد منحصر به آنهایی نیست که من دیده‌ام. فروتنی و تواضع، ادب به معنای پاسداشت حضور، وفاداری در عالم دوستی، انصاف، میانه‌روی، دوراندیشی، حسن نیت، حقیقت طلبی، واقعيت پذیری و حق گزاری نسبت به هستی، از جمله وجوه زیبایی موحد است.
#مصطفی_ملکیان
▫️مراسم اعطای جایزه ادبی و تاریخی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی | اردیبهشت ۹۴
همایش شب مولوی پژوهان، مجله بخارا | ۱ مهر ۹۶
#تراس 🔸مسابقه
هرکس با دیگران مسابقه دهد به هر کجا برسد به هیچ جا نرسیده است و هر کس با خود مسابقه دهد، اگر هم به هیچ جا نرسد، به جایی رسیده است
▫️#مصطفی_ملکیان
🔸عقلانیت همه‌جانبه و عمیق
#مصطفی_ملکیان
مقصودم از "عقلانیت همه جانبه و عمیق" عقلانیتی است که:
اولا: انسان را فقط ماشینی اندیشه نگار نداند و جنبه احساسی-عاطفی-هیجانی (emotive) و نیز جنبه ارادی (comative) آدمی را نیز کاملا ملحوظ بدارد و به حساب آورد.
ثانیا: واقعیتی را به صرف اینکه نمی‌تواند تبیین‌اش کند انکار نکند و عجز از تبیین را، که به معرفت ما باز می‌گردد، به اره و تبری تبدیل نکند که با آن جنگل عالم را هرس و خلوت کند؛
و ثالثا: پیوند واقعیت و ارزش را نگسلد.
به گمان من این عقلانیت به معنویت می‌انجامد.
▫️
از گفتگو با استاد ملکیان تحت عنوان "در پی راهی به رهایی"
@mostafamalekian
#زوم #رسانه
🔸وظیفه اصلی رسانه‌ها و مطبوعات در هر کشور
▫️
#مصطفی_ملکیان
#مطبوعات و #رسانه‌های_جمعی در کشورهای دموکراتیک به جای اینکه دو چیز را القا کنند، یکی #خوشایندهای_مردم را القا کنند و یکی هم #اطلاعات به مردم بدهند باید علم مردم را و قدرت تفکر را به مردم اضافه کنند. اگر تمام رسانه‌های یک جامعهٔ دموکراتیک در فکر این باشند که خوشایندها یا اطلاعات مردم را بیفزایند و نه قدرت تفکر و علمشان را ، در این صورت رسانه‌ها خدمتی نکردند.
ما متأسفانه یک همچین رسانه‌هایی را کم یا بیش نداریم. جوامع دموکراتیک ما وقتی که خیلی هم حالت آموزشی به رسانه-های جمعی خود بدهند، اطلاعاتی همانند در فلان جاده اتوبوسی به اتوبوسی دیگر برخورد کرده، را می‌دهند. خب، "گویند که در سقسین شخصی دو کمان دارد/ زان هر دو یکی گم شد ما را چه زیان دارد" من چه سودی می‌برم که به من خبر دهند فلان قطار چه شد؟ به جای افزودن information (به تعبیر #هایدگر )،ما افزودن علم و قدرت تفکر به شهروندان را نیاز داریم. نه افزودن خوشایند و اطلاعات و امور جزئی به مردم.
هر شهروند در یک جامعهٔ دموکراتیک باید با خود بگوید چون من در جامعه، زندگی می‌کنم و زندگی در یک جامعهٔ دموکراتیک یعنی باید رأی بدهم و رأی من در سرنوشت کشورم دخالت دارد با این حال باید این رأی با قدرت تفکر و علم بیشتری انتخاب شود.
🔅سخنرانی مبانی فرهنگی دموکراسی
@mostafamalekiam
#متدولوژی 🔸 فعلا مجال سخن نیست...
کیست که ندیده باشد دانشجوی سال اول دوره لیسانس، وقتی که استادش به او تحقیقی می‌دهد، می‌گوید:البته، در اینجا مجال سخن بسیار است ولی ما که نمی‌توانیم به همه موارد بپردازیم!
و یک نفر باید گوش این دانشجو را بگیرد و بگوید تا هفت سال دیگر صبر می‌کنیم ببینیم با این سخن چه خواهی کرد!
گویندگان تعبیراتی از این دست:
"این جا سخنان فراوان می‌شود گفت، ولی خب، مجال نیست و فلان و بهمان" دارند یک نوع ارزش داوری راجع به خودشان می‌کنند.
#جورج_ادوارد_مور کتابی دارد که نوشته‌های پراکنده‌اش را بعد از وفات در آن گرد آورده‌اند، به نام مقالات پیش پا افتاده.
گویا پیش‌تر در جایی نوشته بوده: "در اینجا شقوق فراوانی وجود دارد که من مجال پرداختن به آنها را ندارم". حال در یک جایی از این کتاب آورده که یکی از چیزهایی که مرا زیاد معذب می‌کند آن است که این"شقوق فراوان" که سه تا شق بیشتر نیست، پس چرا بگوییم "شقوق فراوان" و خواننده را به این گمان بیندازیم که بی‌نهایت شق وجود دارد. سه شق را فراوان نمی‌گویند!
ببینید، یک آدم اینقدر وجدانش بیدار است و حواسش جمع است، اما ما در هر سه جمله‌ای که می‌نویسیم یکی از آن‌ها این است که:
البته، اینجا خیلی چیزهایی می‌شود گفت»
"ما می‌توانستیم نقدها بکنیم"
پس مدام می نویسیم که
"بله، اینجا چیزها می‌شود گفت"
در واقع اینها یک نوع ارزش‌داوری است. و این ارزش‌داوری‌ها دو شاخه دارد:
الف) گاهی می‌خواهید خودتان را بالا ببرید.
ب) گاهی هم می‌خواهید مخاطبتان را پایین بیاورید.
یعنی اینکه فهم تو بیشتر از اینکه من گفتم نیست:
آنچه می گویم به قدر فهم توست
مُردم اندر حسرت فهم درست
در تحقیق اگر شقی بدون اینکه ذکرشود ادامه تحقیق امکان پذیر است، اصلا نباید بیان شود ولی اگر آن سخن‌هایی که می‌شود گفت، برای ادامه تحقیق لازم است، خب باید گفته شود دیگر. این یک بام و دو هوایی دیگر چیست؟! یا لازم است، پس بگو؛ یا لازم نیست پس نگو.
▫️#مصطفی_ملکیان، مبانی معرفت شناسی و روش شناسی در علوم انسانی
@mostafamalekian
#ارتباطات #روانشناسی
🔸تنهایی بر اثر عدم درک دیگران
بعضی اوقات، انسان احساس می‌کند، آنچه را که در درونش می‌گذرد، کسی ادراک نمی‌کند. این مطلقاً معنایش آن نیست که او برای کسی نمی‌گوید یا نمی‌خواهد برای کسی بگوید یا نمی‌تواند برای کسی بگوید؛ بلکه مراد این است اگر هم بخواهم یا بتوانم بگویم، کسی فهم نمی‌کند که او چه دارد می‌گوید. معمولاً کسانی که یا از لحاظ ذهنی یا از لحاظ عاطفی یا خُلقی، پیشرفته تر از دیگران باشند، همچنین چیزی را احساس می‌کنند.
▫️تنهایی ذهنی
از لحاظ ذهنی، مثال خیلی ساده‌اش این است که فردی یک ذهن خیلی قوی‌ای دارد که یک چیزی را کشف می‌کند که باید دویست سال بگذارد تا انسان‌ها باور کنند و الان کسی آن را درک نمی‌کند. این معمولاً تنهایی است که نوابغ دارند که به خاطر پیشرفت ذهنی‌ای که دارند کسی سخن آنها را ادراک نمی‌کند و مردم فکر می‌کنند که اینها دیوانه‌اند؛ چرا که یک سخن خیلی خلاف عرف می‌گویند.
▫️تنهایی عاطفی
یک‌وقت از لحاظ عاطفی است. یعنی کسی است که عاطفۀ خیلی شدیدی دارد. اموری را احساس می‌کند که اگر برای کسی بگوید، درک نمی‌کند. هستند افرادی که واقعاً برای یک بچه گنجشک سرماخورده که گوشه‌ای افتاده، به شدت دل می‌سوزانند و اگر این را برای کسی نقل کرد، به او چه می‌گویند؟!
▫️تنهایی خلقی
نوع دیگر از لحاظ خلقی است؛ یعنی شخص یک اخلاقیات متعالی دارد که وقتی این‌ها را برای کسی بازگو کند، درک نمی‌کنند. فرض کنید شخصی در بیابان در حال قدم زدن است و دوستش به او شکلاتی تعارف کند، کاغذ شکلات همچنان در دست اوست و مترصد آن است که سطل آشغالی پیدا کند و کاغذ را در آن بیندازد. این واقعاً یک امر خلاف متعارف است؛ اما یک انسان اخلاقی ممکن است تا این حد، حساسیت نشان دهد و بنده می‌شناسم افرادی را که اگر یک همچنین حالتی برایشان پیش می‌آمد، واقعاً وضع روحیشان را از دست می‌دادند.حتی در بیابان هم جای مقرری برای آشغال ریختن نبود و اگر پوسته چیزی را پرت می‌کردند تا یک مدت عذاب وجدان داشتند. حالا یک انسانی روز پانصد انسان می‌کُشد و عین خیالش نیست و یک انسان هم بدینگونه!
چقدر پیشرفت از لحاظ خلقی حدناپذیر است، چقدر امور ظریف و لطیفی و درد که گاهی وقت‌ها انسان به حدی از لحاظ اخلاقی جلو می‌رود که واقعاً به نظر من و شما با هیچ عقل و منطقی سازگار نیست؛ چرا که عقل و منطق من و شما در همین حد زندگی روزمره است. یک چنین انسان‌هایی آنچه را که در درونشان می‌گذرد، احساس می‌کنند کسی ادراک نمی‌کند. این یک نوع تنهایی است که تنهایی انبیا، عالمان اخلاق و عرفا، بسیاری از تنهایی‌هایشان از این مقوله است.
▫️#مصطفی‌_ملکیان
▫️تأثیر دین در منش آدمی
@Mostafamalekian
#اخلاق
🔸خودشکوفایی به چه چیزهایی وابسته است؟
▫️#مصطفی_ملکیان
می‌دانیم که اخلاق دو بخش کاملا متمایز از همدیگر دارد که یک بخش اخلاق مربوط است به #ارتباط من با خودم و یک بخش دیگر مربوط است به ارتباط من با دیگران (انسان‌ها، حیوانات و نباتات و حتی جمادات) این دو وظیفه که در رابطه با خودم دارم و در رابطه با دیگران دارم، کاملا متمایز از همدیگرند؛ اخلاقی که در آن انسان با خودش در ارتباط است، #اخلاق_خودشکوفایی هست و اخلاقی که در ارتباط با موجودات دیگر است، #اخلاق_نیکخواهی است.
برای نیل به اخلاق خودشکوفایی باید معین بکنید که آیا من تک‌ساحتی هستم یا دو ساحتی یا سه ساحتی‌ام یا چهار ساحتی و یا .... آیا من فقط بدنم هستم یا غیر از بدنم هستم. اگر من تک ساحتی باشم و خودم را فقط بدنم لحاظ کنم، پس باید همه کوششم این باشد که به بدنم برسم و آیا غیر از بدنم، ذهن هم دارم، اگر دوساحتی باشم، باید علاوه بر بدن، به ذهنم هم برسم. آیا ساحت نفس هم دارم؟ آیا ساحت روح هم دارم؟
انسان‌های #درون‌گرا با انسان‌های برون‌گرا، سنخ روانی متفاوتی دارند. انسان‌های حساس، متفکر، شهودی، آدمهای حسی، دریافت گر و قضاوت گر و ... همگی متفاوت از همدیگر هستند و همین‌ها باعث می‌شوند نسخه‌ای که آن فرد برای خود می‌پیچد با نسخه‌ای که فرد دیگر برای خود می‌پیچد، متفاوت باشد.
نکتۀ دیگری که اخلاق خودشکوفایی به آن بستگی دارد، مراحل رشد انسان و تفاوت‌های آن است، انسانی که در دوران بچگی است، خود شکوفایی‌اش با دوران نوجوانی متفاوت است و همینطور دوران نوجوانی با دورۀ جوانی و هکذا.
نکته بعدی در این جا این است که خودشکوفایی به #ایماژ زندگی وابسته است. این یعنی چه؟ هرکسی چه حواسش باشد و چه نباشد، یک ایماژ از زندگی دارد یعنی یک استعاره ای از زندگی برای خودش دارد. ایماژها نزدیک به ۴۰ مورد هستند. مثلا ممکن است یک نفر ایماژش از زندگی، ایماژ بازار باشد و می گوید من باید به‌گونه‌ای رفتار کنم که زیان نکنم و سود بکنم در قرآن به این مورد اشاره شده مثلا فردی که جانش را به خدا می‌فروشد، فردی که مالش را به خدا می فروشد و ... فردی دیگر ممکن است ایماژ نمایشنامه و نمایشخانه را داشته باشد و معتقد باشد در این زندگی یک نقشی به هر فرد عطا شده که هر کسی نقش خودش را بازی می‌کند و سپس از صحنه خارج می‌شود.
گروهی دیگر مثل افلاطونیان و برخی عرفای ما، ایماژ پرنده در قفس را دارند که انسان اسیر قفس تن است و گروهی نیز ایماژ مولانا را دارند یعنی ایماژ فرد محبوس در زندان که این دنیا زندان است و باید رخنه‌ای پیدا کرد و از این دنیا و زندان آزاد شد. گروهی ایماژ الاکلنگی دارند که برای اینکه من بالا بروم، تو باید پایین بروی و بالعکس (ایماژ رقابت) و .....
خود شکوفایی به خیلی چیزها وابسته است. گویی که هر انسانی یک صخره است و یا صخره‌ای را در اختیارش قرار دادهند و گفته اند که پیکره ات را بتراش که به این نظریه، نظریه پیکرتراشی می گویند. هر کدام از ما به مثابه صخره‌ای عظیم به دنیا آمده‌ایم و یک تیشه به دست ما دادهناند و ما همچون یک مادۀ خام هستیم که برای بیرون کشیدن تصویری خاص، نوع صخره و نحوۀ تیشه زدن های ما بسیار تعیین کننده‌اند.
🔸هر چیزی از درون انسان برنخیزد و از بیرون به او برسد، عاریتی است
▫️#مصطفی_ملکیان
هر چیزی از درون انسان برنخیزد و از بیرون به او برسد، عاریتی است. در این حالت، انسان دقیقاً مثل یک پرده سینمایی است که دستگاه سینماتوگراف و فیلم پراکن آن همیشه روشن است و به همین دلیل هر نور و رنگی که بر این پرده دیده می‏شود، نور و رنگ خود پرده نیست. تنها وقتی معلوم می‏شود خود پرده سینما چه رنگی داشته که دستگاه را خاموش کنند.
ما در زندگی‌مان همین‏طور هستیم. من هر چه به شما نگاه می‏کنم افکار دیگران را می‏بینیم نه افکار خودتان را. شما مانند پرده سینما هر نوری را ــ بدون اینکه رد و قبولی نشان دهید ــ فرا می‏‌افکنید‌ بدون اینکه بگویید فلان رنگ را می‏خواهم و بهمان نور را نمی‏خواهم.‌فلان رنگ را که تابانده‏‌اید، بردارید و آن رنگی را که نتابانده‌اید، بتابانید.
راجرز می‏‌گوید: وقتی طفل به دنیا می‏‌آید بر اساس حاجت واقعی ارگانیسم خود، رد و قبول و پذیرش و وازنش دارد. مثلاً فلان خوراکی را که می‏خورد به جهت سود رساندن به ارگانیسم بدنش است و اگر خوراکی دیگری را نمی‏خورد به دلیل زیانی است که به ارگانیسم او وارد می‏کند. اما آهسته آهسته از دو سال و نیم به بعد نیاز دیگری در بچه پدید می‏آید که همان نیاز به محبوب واقع شدن است؛ یعنی این نیاز در بچه پدید می‏‌آید که من چنان باشم که مادر، پدر، خواهران و برادران و خلاصه اطرافیانم دوستم بدارند. به محض جوانه زدن این نیاز، بچه بر سر دو راهی قرار می‏گیرد: از طرفی ارگانیسم بدن به او می‌‏گوید که‌این را بخور چرا که به سود من است، از طرف دیگر اگر بخورد مثلاً مادرش ناراحت می‏شود؛ یعنی رضایت مادر به قیمت زیان رساندن به ارگانیسم است و سود ارگانیسم به قیمت خشمگین کردن مادر.
▫️سخنرانی زندگی اصیل
@mostafamalekian