عرصه‌های‌ ارتباطی
3.66K subscribers
29.9K photos
3.06K videos
875 files
6K links
🔸عرصه‌های‌ ارتباطی
▫️کانال رسمی یونس شُکرخواه
Agora | The official Telegram channel of Younes Shokrkhah
https://t.iss.one/boost/younesshokrkhah
🔹اکانت اینستاگرام من:
https://www.instagram.com/younesshokrkhah
Download Telegram
عرصه‌های‌ ارتباطی
#دورونزدیک 🔸 خاطره‌های روزنامه‌نگاری صبح امروز متنی برایم آمد: "سلام و عرض ادب، خاطره‌ای از اولین ماه‌های انتشار روزنامه شهرآرا داشتم (در ابتدا هفته‌نامه بود) گفتم خدمت استاد بفرستم مطالعه بفرمائید" ▫️متن را خواندم و به نویسنده پیغام دادم اگر موافق باشند…
#دورونزدیک▫️خاطره‌های روزنامه‌نگاری
🔸ما انتخاب می‌شویم
👁 به یاد دارم سال ۷۵ وقتی به عنوان نویسنده و عکاس برای یک نشریه آن هم در قالب یک هفته نامه محلی قلم می‌زدم و عکس می‌گرفتم، یک روز دخترک سیزده ساله نحیف و لاغر اندامی به من مراجعه کرد و دفترچه‌ای برگرفته از نوشته‌هایش را که در قالب جملاتی نه چندان ادیبانه و شاعرانه بود نشانم داد و از من خواست که آنها را منتشر کنم..
نوشته‌هایی که تابع هیچکدام ازقواعد دستوری و ادبیات نبود و بیشتر برخاسته از دردهای نهفته نوجوانی بود که در خلوت تنهایی خویش به محاوره‌ای غمناک و از سر دلتنگی با پدر پرداخته بود.
برای من سخت بود تصمیم‌گیری و اظهار نظر در مورد نوشته‌هایی ابتدایی و بی‌قواعد از دختربچه‌ای که با امید و اشتیاق به سوی من آمده بود.
از یک سو نمی‌خواستم ردش کنم که دردی بر روان رنج کشیده‌اش شده باشم و از دیگر سو نمی‌خواستم شماتت‌های همکاران رسانه‌ای آن زمانم را بر انتشار چنان مطالبی ضعیف شاهد باشم.
دفترچه‌اش را گرفتم و آبرویم را دادم و با تحسین و اشتیاق به او قول دادم در اولین شماره هفته بعد می‌تواند اسمش را بر صدر یکی از نوشته‌هایش در نشریه ببیند..و چقدرخوشحال شد و رفت.
برای شماره بعد یکی از مطالبش را انتخاب کرده و پس از کمی ویرایش در ستونی با نام خودش منتشر کردم.
تا مدت‌ها و هر از گاهی آن ستون و نوشته‌های دخترک همچنان منتشر می‌شد و من هر بار هر چند محترمانه اما به نوعی مواخذه می‌شدم و دخترک هر بار قلمش بهتر از قبل می‌شد.
بعد از مدتی من از آن نشریه رفتم و در رسانه دیگری مشغول به کار شدم و دخترک را دیگر ندیدم...
۲۰ سال از آن زمان گذشت.
یک روز آقا و خانمی در محل کارم به سراغم آمدند... خانم همان دخترک محزون ۲۰ سال پیش بود و آقا.. همسرش.
خوشحال شدم، شاید بیشتر از او.
نشستیم و کلی از تمام آن سال‌ها که مرا ندیده بود تعریف کرد. از گرفتن مدرک سیکل و دبیرستان و دیپلم رشته علوم انسانی و دانشگاه و دکترای ادبیات وزبان فارسی‌اش..
و البته همسرش که کارشناسی ارشد در رشته گرافیک داشت.
دخترک نویسنده مطرح و بزرگی شده بود، و نوشته‌هایش که دوباره نشانم داد و این بار چقدر زیبا نوشته بود از پدرش..
"او فرزند شهید بود"
یادمان باشد ما انتخاب می‌شویم تا برای انسان‌ها قدمی یا قلمی برداریم ...هر چند آکنده از رنج سرزنش‌ها و شماتت‌ها باشد.
▫️#سیدحمید_هاشمی
@younesshokrkhah