#مطالعاتفرهنگی #مخاطب #سینماویژن
🔸مطالعات فرهنگی: تاریخ، نهادها و مخاطبان
▫️نویسنده: #الین_رپینگ
▫️مترجم: #یونس_شکرخواه
آنگونه که سندی فلیترمن ـ لوئیس میگویند، نظریه روانکاوانه #فیلم را به سادگی نمیتوان در #تلویزیون به کار برد؛ زیرا تلویزیون از جهات گوناگون با #سینما متفاوت است. تلویزیون به شیوه کاملاً متفاوتی با بیننده ارتباط برقرار میکند. عملکرد و اهداف تلویزیون، شکلگیری تاریخی، ابعاد کوچک، #زیباییشناسی تصاویر و جایگاه آن در خانههای مردم با سینما تفاوت اساسی دارد. سینما مکانی تاریک است که حال و هوای تئاتر را دارد و تماشاچیان به وسیله پردهای بزرگ و در حالی که در این مکان محبوس شدهاند، به تماشای فیلم مینشینند. این عوامل باعث شده است، کسانی که درباره تلویزیون مطالعه میکنند، رویکردهای کاملاً متفاوتی داشته باشند. تولید و فرایندهای درک و دریافت در بیشتر این نگرشها در کانون توجهات قرار دارند. باید به این نکته توجه داشت که متون نیز با توجه به همین فرایندها شکل میگیرند، مخاطبان طراحی میشوند و طرف خطاب قرار میگیرند.
بیشتر آثار آکادمیک در این زمینه به طرز عمیقی تحت تأثیر سنتهای نظریهپردازانه چپگرا قرار گرفتهاند. محققان فمینیست مارکسیست تحت تأثیر آرای #مکتبفرانکفورت قرار دارند؛ مکتبی که صنعت رسانهای را یک امپراتوری قدرتمند تکبعدی برای تولید #ایدئولوژی میداند و عقیده دارد این امپراتوری سرشار از تبعیضات طبقاتی، نژادی و جنسیتی است؛ چرا که سلطه اقتصادی مالکان رسانهها این چنین اقتضا میکند. اینگونه آثار بر تأثیرات اقتصادی رسانهها به عنوان صنعت و بر تحلیل متون ایدئولوژیکی برخاسته از روایتها و انگارههای رسانهای تأکید میورزند. این آثار در سادهترین صورت، #رسانهها را کاملاً قدرتمند و #مخاطبان آنها را کالا و مصرفکننده قلمداد میکنند. در این آثار انتقادی، مخاطبان مصرفکنندگانی هستند که آگهیدهندگان، آنان را خریداری میکنند و به هیچ وجه نمیتوانند در برابر بمباران پیامهای ایدئولوژیک تلویزیون مقاومت کنند.
از آنجا که زنان، نخستین هدف تهیهکنندگان تلویزیونی و حامیان مالی آنها هستند، نقش جنسیت در متون رسانهای با علاقه هرچه بیشتر از سوی فمینیستهای مارکسیست مطالعه شده است. در سالهای اخیر بسیاری از منتقدان رویکردهای پیچیدهتر و منسجمتری را در قبال رسانهها و مساله جنسیت اتخاذ کرده و در عین حال توجه خود را نسبت به اهمیت نیروهای اقتصادی در گسترش و عرضه #متن و مورد خطاب قرار دادن تماشاگران زن حفظ کردهاند.
برجستهترین رویکرد نسبت به متون رسانهای، در میان نظریههای فمینیستی چپگرا، مطالعات فرهنگی بوده است. در مطالعات فرهنگی، در همان حال که اقتصاد و فرایندهای تولید مورد توجه قرار میگیرند، طیف گستردهای از نگرشهای پیچیدهتر نیز ارائه میشود.
مطالعات فرهنگی که در آثار نظریهپردازان #مکتب_بیرمنگام بریتانیا در اواخر دهه شصت و آغاز دهه هفتاد ریشه دارد، نه تنها بر نحوه تولید متن متمرکز میشود، بلکه شیوههایی را که بیننده به کمک آنها، متن را درک میکند، در نظر میگیرد. این در حالی است که مورخان فرهنگی فمینیست به تاریخ جنسیتمدار نیز نقب زده و نگاه خود را متوجه پدیدههای گوناگون کردهاند که از آن جمله میتوان به این موارد اشاره کرد: تعامل نیروهای اجتماعی و تاریخی در ایجاد دگرگونی و تغییر، گسترش و کاربرد فناوریهای رسانهای در این تغییرات، شیوههای تأثیرپذیری زنان از این تغییرات و استفاده ابزاری تولیدکنندگان رسانهای و آگهیدهندگان از زنان در چارچوب نیازهای سیاسی و اجتماعی این عده.
ELAYNE RAPPING
🔸مطالعات فرهنگی: تاریخ، نهادها و مخاطبان
▫️نویسنده: #الین_رپینگ
▫️مترجم: #یونس_شکرخواه
آنگونه که سندی فلیترمن ـ لوئیس میگویند، نظریه روانکاوانه #فیلم را به سادگی نمیتوان در #تلویزیون به کار برد؛ زیرا تلویزیون از جهات گوناگون با #سینما متفاوت است. تلویزیون به شیوه کاملاً متفاوتی با بیننده ارتباط برقرار میکند. عملکرد و اهداف تلویزیون، شکلگیری تاریخی، ابعاد کوچک، #زیباییشناسی تصاویر و جایگاه آن در خانههای مردم با سینما تفاوت اساسی دارد. سینما مکانی تاریک است که حال و هوای تئاتر را دارد و تماشاچیان به وسیله پردهای بزرگ و در حالی که در این مکان محبوس شدهاند، به تماشای فیلم مینشینند. این عوامل باعث شده است، کسانی که درباره تلویزیون مطالعه میکنند، رویکردهای کاملاً متفاوتی داشته باشند. تولید و فرایندهای درک و دریافت در بیشتر این نگرشها در کانون توجهات قرار دارند. باید به این نکته توجه داشت که متون نیز با توجه به همین فرایندها شکل میگیرند، مخاطبان طراحی میشوند و طرف خطاب قرار میگیرند.
بیشتر آثار آکادمیک در این زمینه به طرز عمیقی تحت تأثیر سنتهای نظریهپردازانه چپگرا قرار گرفتهاند. محققان فمینیست مارکسیست تحت تأثیر آرای #مکتبفرانکفورت قرار دارند؛ مکتبی که صنعت رسانهای را یک امپراتوری قدرتمند تکبعدی برای تولید #ایدئولوژی میداند و عقیده دارد این امپراتوری سرشار از تبعیضات طبقاتی، نژادی و جنسیتی است؛ چرا که سلطه اقتصادی مالکان رسانهها این چنین اقتضا میکند. اینگونه آثار بر تأثیرات اقتصادی رسانهها به عنوان صنعت و بر تحلیل متون ایدئولوژیکی برخاسته از روایتها و انگارههای رسانهای تأکید میورزند. این آثار در سادهترین صورت، #رسانهها را کاملاً قدرتمند و #مخاطبان آنها را کالا و مصرفکننده قلمداد میکنند. در این آثار انتقادی، مخاطبان مصرفکنندگانی هستند که آگهیدهندگان، آنان را خریداری میکنند و به هیچ وجه نمیتوانند در برابر بمباران پیامهای ایدئولوژیک تلویزیون مقاومت کنند.
از آنجا که زنان، نخستین هدف تهیهکنندگان تلویزیونی و حامیان مالی آنها هستند، نقش جنسیت در متون رسانهای با علاقه هرچه بیشتر از سوی فمینیستهای مارکسیست مطالعه شده است. در سالهای اخیر بسیاری از منتقدان رویکردهای پیچیدهتر و منسجمتری را در قبال رسانهها و مساله جنسیت اتخاذ کرده و در عین حال توجه خود را نسبت به اهمیت نیروهای اقتصادی در گسترش و عرضه #متن و مورد خطاب قرار دادن تماشاگران زن حفظ کردهاند.
برجستهترین رویکرد نسبت به متون رسانهای، در میان نظریههای فمینیستی چپگرا، مطالعات فرهنگی بوده است. در مطالعات فرهنگی، در همان حال که اقتصاد و فرایندهای تولید مورد توجه قرار میگیرند، طیف گستردهای از نگرشهای پیچیدهتر نیز ارائه میشود.
مطالعات فرهنگی که در آثار نظریهپردازان #مکتب_بیرمنگام بریتانیا در اواخر دهه شصت و آغاز دهه هفتاد ریشه دارد، نه تنها بر نحوه تولید متن متمرکز میشود، بلکه شیوههایی را که بیننده به کمک آنها، متن را درک میکند، در نظر میگیرد. این در حالی است که مورخان فرهنگی فمینیست به تاریخ جنسیتمدار نیز نقب زده و نگاه خود را متوجه پدیدههای گوناگون کردهاند که از آن جمله میتوان به این موارد اشاره کرد: تعامل نیروهای اجتماعی و تاریخی در ایجاد دگرگونی و تغییر، گسترش و کاربرد فناوریهای رسانهای در این تغییرات، شیوههای تأثیرپذیری زنان از این تغییرات و استفاده ابزاری تولیدکنندگان رسانهای و آگهیدهندگان از زنان در چارچوب نیازهای سیاسی و اجتماعی این عده.
ELAYNE RAPPING
#عکاسانه 🔸عكس به عنوان متن
▫️#یونس_شکرخواه
میتوان به عكس به مثابه متن هم فكر كرد. من بر این باورم كه #فتوژورنالیست، #فتوگرافر، نیست. در #فتوژورنالیسم عكس (فتو) به ژورنال گره خورده و این یعنی عكس شانه به شانه #متن حركت میكند و متن، به خصوص در روزنامه، صورت دیگر، یک ارزش مهم خبری بنام سرعت است.
#عكس كه به پایان میرسد، این متن است كه آغاز میشود. به دیگر سخن؛ #سوژه، به هر حال روایتی بصری دارد در دو قالب حروف و عكسها.
عكس با شرح عكس، با تیتر، با صفحه و با كل نشریه ارتباط دارد. یك متن مناسب؛ به عكس، قدرت بیشتری میدهد و متاسفانه یك متن ضعیف؛ از یک عكس خوب، نیرو زدائی میکند.
عكس، با زبان رابطه دارد پس به این ترتیب؛ زبان #فتوژورنالیسم باید زبانی جهانی باشد، #فتوژورنالیست، روایتگر بصری خبر برای مخاطبان جهانی است.
▫️#یونس_شکرخواه
میتوان به عكس به مثابه متن هم فكر كرد. من بر این باورم كه #فتوژورنالیست، #فتوگرافر، نیست. در #فتوژورنالیسم عكس (فتو) به ژورنال گره خورده و این یعنی عكس شانه به شانه #متن حركت میكند و متن، به خصوص در روزنامه، صورت دیگر، یک ارزش مهم خبری بنام سرعت است.
#عكس كه به پایان میرسد، این متن است كه آغاز میشود. به دیگر سخن؛ #سوژه، به هر حال روایتی بصری دارد در دو قالب حروف و عكسها.
عكس با شرح عكس، با تیتر، با صفحه و با كل نشریه ارتباط دارد. یك متن مناسب؛ به عكس، قدرت بیشتری میدهد و متاسفانه یك متن ضعیف؛ از یک عكس خوب، نیرو زدائی میکند.
عكس، با زبان رابطه دارد پس به این ترتیب؛ زبان #فتوژورنالیسم باید زبانی جهانی باشد، #فتوژورنالیست، روایتگر بصری خبر برای مخاطبان جهانی است.
🔸آیا من هم باید نظرم را بنویسم؟
▫️#نعمتالله_فاضلی بارها و بارها با این سوال ظاهرا ساده اما عجیب دانشجویان روبه رو شدهام که آیا در نوشتهها و گزارشهای دانشگاهیمان میتوانیم نظر خودمان هم را بنویسیم؟ پاسخ این سوال آشکار و بدیهی است. بله، باید نظرتان را بنویسید. مثل این میماند که بپرسیم آیا برای رفع گرسنگی باید چیزی بخوریم؟
اگر بخواهیم این پرسش را بکاویم بیش از این که نیازمند پاسخ دادن باشد، نیازمند تحلیل این است که چرا اساسا چنین پرسشی شکل میگیرد؟ چرا محقق و دانشجویی تردید دارد که در گزارش تحقیق و مقالهاش مجاز است نظرش را بنویسد یا مجاز نیست؟ البته تنها دانشجویان نیستند که با این پرسش عجیب روبرو هستند. در واقعیت انبوهی از کتابها و مقالات روبرو هستیم که نویسندگان آنها نظرشان را ننوشتهاند و جای خالی نویسنده در آنها کاملا مشهود است. از اینرو این پرسش ظاهرا ساده و دانشجویی ابعاد گستردهای دارد و نشانه بحران بزرگتری در نظام دانایی ماست. تحلیل این موضوع محتاج بحث مبسوط و مستقلی است و مجال دیگری میطلبد. در اینجا نمیخواهم تمام قصه را روایت کنم. صرفا قصدم آشکار ساختن و آشناییزدایی از پدیدهای است که همه جا هست ولی از آن سخنی نمیگوییم. در عین حال چون همیشه با این پرسش روبرو هستم چند ملاحظه اولیه را بیان میکنم. نخست این که این پرسش تناقض آشکاری در خودش دارد. مطابق درک عقل سلیم هر کس چیزی مینویسد هدفش این است که نظراتش را بنویسید. درست است که نوشتههای دانشگاهی و تحقیقاتی برای بیان و ارائه نتایج تحقیقات ماست، اما این تحقیقات را من و ما انجام داده و من و ما راوی و نویسنده آن هستیم. هم نویسنده متن من و ما هستیم، هم مسئولیت این متن من و مای نویسنده هستیم. وقتی به دانشجویان میگویم باید نظراتتان را بنویسد و صراحتا از ضمیر فاعلی من استفاده کنید و بنویسید "به نظر من"، "من معتقدم" و"تجربه من این است" و امثال این عبارتها. در واکنش به من بسیاری دانشجویان میگویند "آخه استادمون گفته از خودتون ننویسید"!
این موضوع از مصیبتهای بزرگ نظام دانشگاهی ماست. نویسنده نه تنها از به کار بردن نام خودش پرهیز دارد بلکه تلاش میکند نشان دهد که آن چه می نویسد مجموعهای از ایدههایی است که "دیگران" گفته و نوشتهاند؛ گویی این متن نویسنده ندارد، بلکه صرفا "ناقل" دارد، کسی که ایدهها را صرفا نقل میکند و او مسئولیت و نقشی در این متن ندارد. توجیهی که برای این جای خالی نویسنده میآورند این است که این متن "علمی" است و ایدههای این متن "شخصی" نیست. این تصور وجود دارد که اگر ضمیر فاعلی را از متن حذف کنیم این نوشته علمی است و اعتبار عینی دارد و مراعات عینیت در پژوهش و نگارش شده است. نمیخواهم ابعاد معرفت شناختی این مسئله را باز کنم. فقط یادآور میشوم حذف من نویسنده از متن یعنی حذف خلاقیت، اندیشیدن و شور و شوق از فرایند کار فکری. این حذف کردن "من نویسنده" هم متن را سرد و بیروح میکند و از چشم خواننده میاندازد، هم باعث عدم درگیری #نویسنده با #متن و کار فکریاش میشود و این کار باعث دشوار شدن کار نوشتن میگردد. لازمه رویارویی با این بحران این است که:
ریشههای تاریخی و معرفتی این سبک نگارش و این نثر خشک و بیمعنا را درک کنیم.
تأثیرات و پیامدهای زیانبار حذف من و مای نویسنده را جدی بگیریم.
به ارزشهای معرفتی، #زیباییشناختی و اجتماعی که به کار بردن من فاعلی و اعتبار بخشیدن به #سوژه ایجاد میکند توجه کنیم.
به متنهایی که نویسنده از تجربههایش صحبت میکند و من نویسنده در آن حضور دارد توجه کنیم و زیبایی، رسایی، غنی و سودمندی آن را با متنهای خشک و ظاهرا دانشگاهی مقایسه کنیم.
از این واقعیت آگاه شویم که در نیم قرن گذشته پیشرفتهای مهمی در این زمینه در جهان دانشگاهی به وجود آمده است؛ از جمله این که اساسا #تجربهزیسته محققان در مرکز کارهای فکری قرار گرفته است.
گسترش رویکرد کیفی و #مردمنگاری و خودمردمنگاری و بسیار روشها و روششناسیهای دیگر برای این است که محققان بتوانند با سبکی بنویسند که من و ما نویسنده در آن جای خود را پیدا کند.
اگر درباره این نکات بیندیشیم؛ اطمینان دارم دنیای تازهای از خلاقیت، شوق اندیشیدن و کار فکری در ما ایجاد میشود.
▫️#نعمتالله_فاضلی بارها و بارها با این سوال ظاهرا ساده اما عجیب دانشجویان روبه رو شدهام که آیا در نوشتهها و گزارشهای دانشگاهیمان میتوانیم نظر خودمان هم را بنویسیم؟ پاسخ این سوال آشکار و بدیهی است. بله، باید نظرتان را بنویسید. مثل این میماند که بپرسیم آیا برای رفع گرسنگی باید چیزی بخوریم؟
اگر بخواهیم این پرسش را بکاویم بیش از این که نیازمند پاسخ دادن باشد، نیازمند تحلیل این است که چرا اساسا چنین پرسشی شکل میگیرد؟ چرا محقق و دانشجویی تردید دارد که در گزارش تحقیق و مقالهاش مجاز است نظرش را بنویسد یا مجاز نیست؟ البته تنها دانشجویان نیستند که با این پرسش عجیب روبرو هستند. در واقعیت انبوهی از کتابها و مقالات روبرو هستیم که نویسندگان آنها نظرشان را ننوشتهاند و جای خالی نویسنده در آنها کاملا مشهود است. از اینرو این پرسش ظاهرا ساده و دانشجویی ابعاد گستردهای دارد و نشانه بحران بزرگتری در نظام دانایی ماست. تحلیل این موضوع محتاج بحث مبسوط و مستقلی است و مجال دیگری میطلبد. در اینجا نمیخواهم تمام قصه را روایت کنم. صرفا قصدم آشکار ساختن و آشناییزدایی از پدیدهای است که همه جا هست ولی از آن سخنی نمیگوییم. در عین حال چون همیشه با این پرسش روبرو هستم چند ملاحظه اولیه را بیان میکنم. نخست این که این پرسش تناقض آشکاری در خودش دارد. مطابق درک عقل سلیم هر کس چیزی مینویسد هدفش این است که نظراتش را بنویسید. درست است که نوشتههای دانشگاهی و تحقیقاتی برای بیان و ارائه نتایج تحقیقات ماست، اما این تحقیقات را من و ما انجام داده و من و ما راوی و نویسنده آن هستیم. هم نویسنده متن من و ما هستیم، هم مسئولیت این متن من و مای نویسنده هستیم. وقتی به دانشجویان میگویم باید نظراتتان را بنویسد و صراحتا از ضمیر فاعلی من استفاده کنید و بنویسید "به نظر من"، "من معتقدم" و"تجربه من این است" و امثال این عبارتها. در واکنش به من بسیاری دانشجویان میگویند "آخه استادمون گفته از خودتون ننویسید"!
این موضوع از مصیبتهای بزرگ نظام دانشگاهی ماست. نویسنده نه تنها از به کار بردن نام خودش پرهیز دارد بلکه تلاش میکند نشان دهد که آن چه می نویسد مجموعهای از ایدههایی است که "دیگران" گفته و نوشتهاند؛ گویی این متن نویسنده ندارد، بلکه صرفا "ناقل" دارد، کسی که ایدهها را صرفا نقل میکند و او مسئولیت و نقشی در این متن ندارد. توجیهی که برای این جای خالی نویسنده میآورند این است که این متن "علمی" است و ایدههای این متن "شخصی" نیست. این تصور وجود دارد که اگر ضمیر فاعلی را از متن حذف کنیم این نوشته علمی است و اعتبار عینی دارد و مراعات عینیت در پژوهش و نگارش شده است. نمیخواهم ابعاد معرفت شناختی این مسئله را باز کنم. فقط یادآور میشوم حذف من نویسنده از متن یعنی حذف خلاقیت، اندیشیدن و شور و شوق از فرایند کار فکری. این حذف کردن "من نویسنده" هم متن را سرد و بیروح میکند و از چشم خواننده میاندازد، هم باعث عدم درگیری #نویسنده با #متن و کار فکریاش میشود و این کار باعث دشوار شدن کار نوشتن میگردد. لازمه رویارویی با این بحران این است که:
ریشههای تاریخی و معرفتی این سبک نگارش و این نثر خشک و بیمعنا را درک کنیم.
تأثیرات و پیامدهای زیانبار حذف من و مای نویسنده را جدی بگیریم.
به ارزشهای معرفتی، #زیباییشناختی و اجتماعی که به کار بردن من فاعلی و اعتبار بخشیدن به #سوژه ایجاد میکند توجه کنیم.
به متنهایی که نویسنده از تجربههایش صحبت میکند و من نویسنده در آن حضور دارد توجه کنیم و زیبایی، رسایی، غنی و سودمندی آن را با متنهای خشک و ظاهرا دانشگاهی مقایسه کنیم.
از این واقعیت آگاه شویم که در نیم قرن گذشته پیشرفتهای مهمی در این زمینه در جهان دانشگاهی به وجود آمده است؛ از جمله این که اساسا #تجربهزیسته محققان در مرکز کارهای فکری قرار گرفته است.
گسترش رویکرد کیفی و #مردمنگاری و خودمردمنگاری و بسیار روشها و روششناسیهای دیگر برای این است که محققان بتوانند با سبکی بنویسند که من و ما نویسنده در آن جای خود را پیدا کند.
اگر درباره این نکات بیندیشیم؛ اطمینان دارم دنیای تازهای از خلاقیت، شوق اندیشیدن و کار فکری در ما ایجاد میشود.
#ارتباطات #روزنامهنگاری
🔸 رابطه متن و تصویر
از جمله کارهایی که واقعاً به من لذت میدهد، نمایش رابطهی میان #متن و #تصویر است. همیشه از چنین آثاری لذت بردهام. من عاشق این هستم که برای تصاویر، #شرح بنویسم. من عاشق رابطهی تصویر و متنام، رابطهای بسیار دشوار که ماحصل آن حظی وافر و زاینده است. همانگونه که شاعران معمولاً از کار بر روی اوزان و فنون مشکل #شعر و شاعری لذت میبرند. معادل مدرن چنین کاری، یافتن رابطه میان متن و تصویر است. #رولان_بارت
🔸 رابطه متن و تصویر
از جمله کارهایی که واقعاً به من لذت میدهد، نمایش رابطهی میان #متن و #تصویر است. همیشه از چنین آثاری لذت بردهام. من عاشق این هستم که برای تصاویر، #شرح بنویسم. من عاشق رابطهی تصویر و متنام، رابطهای بسیار دشوار که ماحصل آن حظی وافر و زاینده است. همانگونه که شاعران معمولاً از کار بر روی اوزان و فنون مشکل #شعر و شاعری لذت میبرند. معادل مدرن چنین کاری، یافتن رابطه میان متن و تصویر است. #رولان_بارت
#عکاسانه🔸عكس به عنوان متن
میتوان به عكس به مثابه متن هم فكر كرد. من بر این باورم كه #فتوژورنالیست، #فتوگرافر، نیست. در فتوژورنالیسم عكس (فتو) به #ژورنال گره خورده و این یعنی اینكه #عكس شانه به شانه #متن حركت میكند و متن، به خصوص در روزنامه، صورت دیگر، یک ارزش مهم خبری بنام سرعت است.
عكس كه به پایان میرسد، این متن است كه آغاز میشود. به دیگر سخن؛ سوژه، به هر حال روایتی بصری دارد در دو قالب حروف و عكسها.
عكس با شرح عكس، با تیتر، با صفحه و با كل نشریه ارتباط دارد. یك متن مناسب؛ به عكس، قدرت بیشتری میدهد و متاسفانه یك متن ضعیف؛ از یک عكس خوب، نیرو زدائی میکند.
عكس، با #زبان رابطه دارد پس به این ترتیب؛ زبان فتوژورنالیسم باید زبانی جهانی باشد، فتوژورنالیست، روایتگر بصری خبر برای مخاطبان جهانی است.
میتوان به عكس به مثابه متن هم فكر كرد. من بر این باورم كه #فتوژورنالیست، #فتوگرافر، نیست. در فتوژورنالیسم عكس (فتو) به #ژورنال گره خورده و این یعنی اینكه #عكس شانه به شانه #متن حركت میكند و متن، به خصوص در روزنامه، صورت دیگر، یک ارزش مهم خبری بنام سرعت است.
عكس كه به پایان میرسد، این متن است كه آغاز میشود. به دیگر سخن؛ سوژه، به هر حال روایتی بصری دارد در دو قالب حروف و عكسها.
عكس با شرح عكس، با تیتر، با صفحه و با كل نشریه ارتباط دارد. یك متن مناسب؛ به عكس، قدرت بیشتری میدهد و متاسفانه یك متن ضعیف؛ از یک عكس خوب، نیرو زدائی میکند.
عكس، با #زبان رابطه دارد پس به این ترتیب؛ زبان فتوژورنالیسم باید زبانی جهانی باشد، فتوژورنالیست، روایتگر بصری خبر برای مخاطبان جهانی است.
#کتاب🔸آیا نویسنده و مترجم باید هویت همگون داشته باشند؟
پیش از این #مترجمان برای ارائه اثر یک نویسنده هویت خود را به نفع #متن نادیده میگرفتند. حالا این موضوع در حال تغییر است و هر ترجمه به خودی خود یک اثر هنری جدید تلقی میشود. ترجمه آیا نویسنده و مترجم باید هویت همگون داشته باشند؟
پیش از این مترجمان برای ارائه اثر یک نویسنده هویت خود را به نفع متن نادیده میگرفتند. حالا این موضوع در حال تغییر است و هر ترجمه به خودی خود یک اثر هنری جدید تلقی میشود.
▫️مقالهای از نیویورکریویو ترجمه مهرناز زاوه
پیش از این #مترجمان برای ارائه اثر یک نویسنده هویت خود را به نفع #متن نادیده میگرفتند. حالا این موضوع در حال تغییر است و هر ترجمه به خودی خود یک اثر هنری جدید تلقی میشود. ترجمه آیا نویسنده و مترجم باید هویت همگون داشته باشند؟
پیش از این مترجمان برای ارائه اثر یک نویسنده هویت خود را به نفع متن نادیده میگرفتند. حالا این موضوع در حال تغییر است و هر ترجمه به خودی خود یک اثر هنری جدید تلقی میشود.
▫️مقالهای از نیویورکریویو ترجمه مهرناز زاوه
IBNA
آیا نویسنده و مترجم باید هویت همگون داشته باشند؟
پیش از این مترجمان برای ارائه اثر یک نویسنده هویت خود را به نفع متن نادیده میگرفتند. حالا این موضوع در حال تغییر است و هر ترجمه به خودی خود یک اثر هنری جدید تلقی میشود.
Hans-Georg Gadamer
#هانسگئورگ_گادامر
#زوم🔸هرمنوتیک هانس گئورگ گادامر
▫️نویسنده: #تونی_ویلسون*
▫️مترجم: #یونس_شکرخواه
علم تاویل متن (#هرمنوتیک) گادامر
(Hans-Georg Gadamer) بر تمامی طیفها از معماری گرفته تا نظریه اجتماعی و مطالعات تلویزیونی، تأثیر فراوانی بر جا گذاشته است. هسته نظریات او در مورد متون و تفسیر و برداشتی که از آنها میشود، در قالب چهار نظریه ارایه شده است. این چهار نظریه نحوه #دریافت و فهم #مخاطب را از مضمون یا محتوای یک متن، تشریح میکند
▫️فرایندهای دریافت جایگاهی تاریخی دارند و در چارچوب سنتی رخ میدهند که #خواننده و #متن به آن تعلق دارند. این همجوشی افقها که از پیش وجود داشته است، به مخاطب اجازه میدهد تا به عنوان پیششرط تغییرهای بعدی، شناختی از متن داشته باشد.
▫️این شناخت بازتاب خودآگاهانه #معانی را از سوی خواننده امکانپذیر میسازد. نوعی تصور از معنای متن که از طریق عاملی گفتگوگونه با #محتوا، با نحوه روند توسعه روایت مقایسه میشود.
▫️به همین دلیل #قرائت متن به نوعی بازی لذتبخش تبدیل میشود که در آن مخاطب مدام به جنبههای گوناگون متن توجه میکند و در آن غرق میشود؛ به گونهای که حضور خود را فراموش میکند.
▫️#مخاطبان وارد یک دایره هرمنوتیک زایا میشوند که تعابیر و قرائتهای مختلف ارائه میکند و در آن، درک عمیق خواننده از متن با معنی خاصی که به هر بخش خاص از آن (و بالعکس) نسبت داده میشود، پیوند میخورد. هر خواننده نیز تعابیر مختلف را به سهم خود پالایش میکند.
#یورگن_هابرماس معتقد است هرمنوتیک گادامر اساساً سیاسی نیست.
* Tony Wilson
#هانسگئورگ_گادامر
#زوم🔸هرمنوتیک هانس گئورگ گادامر
▫️نویسنده: #تونی_ویلسون*
▫️مترجم: #یونس_شکرخواه
علم تاویل متن (#هرمنوتیک) گادامر
(Hans-Georg Gadamer) بر تمامی طیفها از معماری گرفته تا نظریه اجتماعی و مطالعات تلویزیونی، تأثیر فراوانی بر جا گذاشته است. هسته نظریات او در مورد متون و تفسیر و برداشتی که از آنها میشود، در قالب چهار نظریه ارایه شده است. این چهار نظریه نحوه #دریافت و فهم #مخاطب را از مضمون یا محتوای یک متن، تشریح میکند
▫️فرایندهای دریافت جایگاهی تاریخی دارند و در چارچوب سنتی رخ میدهند که #خواننده و #متن به آن تعلق دارند. این همجوشی افقها که از پیش وجود داشته است، به مخاطب اجازه میدهد تا به عنوان پیششرط تغییرهای بعدی، شناختی از متن داشته باشد.
▫️این شناخت بازتاب خودآگاهانه #معانی را از سوی خواننده امکانپذیر میسازد. نوعی تصور از معنای متن که از طریق عاملی گفتگوگونه با #محتوا، با نحوه روند توسعه روایت مقایسه میشود.
▫️به همین دلیل #قرائت متن به نوعی بازی لذتبخش تبدیل میشود که در آن مخاطب مدام به جنبههای گوناگون متن توجه میکند و در آن غرق میشود؛ به گونهای که حضور خود را فراموش میکند.
▫️#مخاطبان وارد یک دایره هرمنوتیک زایا میشوند که تعابیر و قرائتهای مختلف ارائه میکند و در آن، درک عمیق خواننده از متن با معنی خاصی که به هر بخش خاص از آن (و بالعکس) نسبت داده میشود، پیوند میخورد. هر خواننده نیز تعابیر مختلف را به سهم خود پالایش میکند.
#یورگن_هابرماس معتقد است هرمنوتیک گادامر اساساً سیاسی نیست.
* Tony Wilson
#زوم🔸هرمنوتیک
▫️نویسنده: #تونی_ویلسون*
▫️مترجم: #یونس_شکرخواه
اصطلاح #هرمنوتیک (تاویل متن) به معمایی اطلاق میشود که در درون یک متن وجود دارد؛ معمایی که بعداً در خود متن حل و یا در اثر تلاشهای خواننده راز آن برملا میشود. این نظریه را #رولان_بارت (١٩٧۴) مطرح کرد، که هرمنوتیک یک #فیلم، برای مثال از راهبردهای تصویری و کلامی برای طرح سوال از بیننده (مثلاً هویت یک قاتل) استفاده میکند؛ پرسشی که بعد برای آن پاسخی در فیلم ارائه میشود.
ولی هرمنوتیک هانس گئورگ گادامر (١٩٧٩) در تلاش است تا عکسالعمل مخاطب را توصیف کند؛ عکسالعمل در مقابل تجربهای که از معانی نامشخص یافتشده در متنی که میبیند، به وجود میآید. این پاسخها با اینکه ریشه در تجارب پیچیده گوناگون دارند، ولی همواره برای ساختن روایتهای معنیدار به وجود میآیند. این نوع هرمنوتیکها به عنوان یک منبع متدولوژیک برای مطالعه در مورد نوع #دریافت و #درک #مخاطبان از برنامههای تلویزیونی عمل میکنند و مفاهیمی چون افق و پیشبینی نوع درک مخاطب را ارائه میدهند. در نوشتههای #آلن (١٩٨۵)، به عنوان مثال «افق انتظارات» یک بیننده مجموعه نتیجهگیریهای او در مورد محتوای احتمالی متنی است که بر اساس آگاهیها و دانستههای موجود و مشترک درباره یک نوع برنامه تلویزیونی و یا یک ژانر به دست میآید.
#رادوی (١٩٨۴) معتقد است خوانندگان بار دیگر تحت نفوذ هرمنوتیکها، در مورد نحوه مصرف یک کتاب، پیشبینیهای روایی خود را دارند. آنها نحوه شکلگیری و توسعه داستان را پیشبینی میکنند و سپس با جلو رفتن در متن، دقت پیشبینیهای خود را میسنجند.
مهمتر اینکه، پژواک تفسیر #گادامر از فعالیتهای معناساز خوانندگان، «به عنوان نوعی بازی» در درک فراگیر پاسخهای مخاطب به تلویزیون به عنوان نوعی تفریح پیچیده است. حرکت بازیگوشانه به جلو و عقب و پیشبینی و مداقه در #متن به نوعی #معناسازی برای آن منجر میشود و در عین حال #خواننده را از دغدغههای روزمره زندگی دور میکند. از دیدگاه متدولوژیک، نظریه هرمنوتیک معتقد است برای مطالعه مخاطب، بررسی نحوه ساخت معنای یک برنامه از سوی مخاطب ضروری است. چنین پژوهشی را باید از پروژه اشتباه تجربهگرایانهای که سعی میکند، عکسالعمل بینندگان را در مورد محتوایی که معنای آن از پیش تعیین شده بررسی کند، متمایز کرد.
* Tony Wilson
▫️نویسنده: #تونی_ویلسون*
▫️مترجم: #یونس_شکرخواه
اصطلاح #هرمنوتیک (تاویل متن) به معمایی اطلاق میشود که در درون یک متن وجود دارد؛ معمایی که بعداً در خود متن حل و یا در اثر تلاشهای خواننده راز آن برملا میشود. این نظریه را #رولان_بارت (١٩٧۴) مطرح کرد، که هرمنوتیک یک #فیلم، برای مثال از راهبردهای تصویری و کلامی برای طرح سوال از بیننده (مثلاً هویت یک قاتل) استفاده میکند؛ پرسشی که بعد برای آن پاسخی در فیلم ارائه میشود.
ولی هرمنوتیک هانس گئورگ گادامر (١٩٧٩) در تلاش است تا عکسالعمل مخاطب را توصیف کند؛ عکسالعمل در مقابل تجربهای که از معانی نامشخص یافتشده در متنی که میبیند، به وجود میآید. این پاسخها با اینکه ریشه در تجارب پیچیده گوناگون دارند، ولی همواره برای ساختن روایتهای معنیدار به وجود میآیند. این نوع هرمنوتیکها به عنوان یک منبع متدولوژیک برای مطالعه در مورد نوع #دریافت و #درک #مخاطبان از برنامههای تلویزیونی عمل میکنند و مفاهیمی چون افق و پیشبینی نوع درک مخاطب را ارائه میدهند. در نوشتههای #آلن (١٩٨۵)، به عنوان مثال «افق انتظارات» یک بیننده مجموعه نتیجهگیریهای او در مورد محتوای احتمالی متنی است که بر اساس آگاهیها و دانستههای موجود و مشترک درباره یک نوع برنامه تلویزیونی و یا یک ژانر به دست میآید.
#رادوی (١٩٨۴) معتقد است خوانندگان بار دیگر تحت نفوذ هرمنوتیکها، در مورد نحوه مصرف یک کتاب، پیشبینیهای روایی خود را دارند. آنها نحوه شکلگیری و توسعه داستان را پیشبینی میکنند و سپس با جلو رفتن در متن، دقت پیشبینیهای خود را میسنجند.
مهمتر اینکه، پژواک تفسیر #گادامر از فعالیتهای معناساز خوانندگان، «به عنوان نوعی بازی» در درک فراگیر پاسخهای مخاطب به تلویزیون به عنوان نوعی تفریح پیچیده است. حرکت بازیگوشانه به جلو و عقب و پیشبینی و مداقه در #متن به نوعی #معناسازی برای آن منجر میشود و در عین حال #خواننده را از دغدغههای روزمره زندگی دور میکند. از دیدگاه متدولوژیک، نظریه هرمنوتیک معتقد است برای مطالعه مخاطب، بررسی نحوه ساخت معنای یک برنامه از سوی مخاطب ضروری است. چنین پژوهشی را باید از پروژه اشتباه تجربهگرایانهای که سعی میکند، عکسالعمل بینندگان را در مورد محتوایی که معنای آن از پیش تعیین شده بررسی کند، متمایز کرد.
* Tony Wilson
#زوم 🔸 مطالعات فرهنگی
#مطالعاتفرهنگی که در آثار نظریهپردازان #مکتب_بیرمنگام بریتانیا اواخر دهه شصت و آغاز دهه هفتاد ریشه دارد، نه تنها بر نحوه تولید #متن متمرکز میشود، بلکه شیوههایی را که بیننده به کمک آنها، متن را درک میکند، در نظر میگیرد.
#مطالعاتفرهنگی که در آثار نظریهپردازان #مکتب_بیرمنگام بریتانیا اواخر دهه شصت و آغاز دهه هفتاد ریشه دارد، نه تنها بر نحوه تولید #متن متمرکز میشود، بلکه شیوههایی را که بیننده به کمک آنها، متن را درک میکند، در نظر میگیرد.
#کتاب 🔸 نظریهی گفتمان
از ساختارگرایی تا پساساختارگرایی
کتاب نظریه #گفتمان: از ساختارگرایی تا پساساختارگرایی بر آن است تا تبار اندیشههای لاکلائو و موفه را در پرتو آراء اندیشمندانی که در نضج نظریهی آنها مؤثر بودهاند، ردیابی کند؛ از #زبانشناسی ساختارگرای سوسور و مارکسیسم آلتوسری و دیکانستراکسیون دریدا گرفته تا دیرینهشناسی و نقد قدرت فوکو و سوژهی لاکانی. این کتاب ابعاد متنوع و متکثر اندیشههای این زوج گفتمانساز را هم بهلحاظ آراء نظری و هم از حیث تفسیر اندیشهی آنها از سوی سایر پژوهشگران و اندیشمندان معاصر، در فضای حاصل از پیچیدگیهای این پلورالیسم نظری شامل شده است. برای درک بهتری از متد و تکنیک در #نظریهگفتمان، به رهیافتهای معرفتشناختی و راهبردهای روششناسانه همچون #برجستهسازی و #حاشیهرانی و تحلیل #متن بهطور مبسوط پرداخته شده است. مطالعهی این کتاب میتواند برای تمامی دانشجویان و پژوهشگران و علاقهمندان به علوم انسانی و اجتماعی مفید باشد.
نویسندگان: #محمدرضا_رسولی و #پویا_نعمتاللهی، چاپ اول: ١۴٠٠، ناشر: #لوگوس
از ساختارگرایی تا پساساختارگرایی
کتاب نظریه #گفتمان: از ساختارگرایی تا پساساختارگرایی بر آن است تا تبار اندیشههای لاکلائو و موفه را در پرتو آراء اندیشمندانی که در نضج نظریهی آنها مؤثر بودهاند، ردیابی کند؛ از #زبانشناسی ساختارگرای سوسور و مارکسیسم آلتوسری و دیکانستراکسیون دریدا گرفته تا دیرینهشناسی و نقد قدرت فوکو و سوژهی لاکانی. این کتاب ابعاد متنوع و متکثر اندیشههای این زوج گفتمانساز را هم بهلحاظ آراء نظری و هم از حیث تفسیر اندیشهی آنها از سوی سایر پژوهشگران و اندیشمندان معاصر، در فضای حاصل از پیچیدگیهای این پلورالیسم نظری شامل شده است. برای درک بهتری از متد و تکنیک در #نظریهگفتمان، به رهیافتهای معرفتشناختی و راهبردهای روششناسانه همچون #برجستهسازی و #حاشیهرانی و تحلیل #متن بهطور مبسوط پرداخته شده است. مطالعهی این کتاب میتواند برای تمامی دانشجویان و پژوهشگران و علاقهمندان به علوم انسانی و اجتماعی مفید باشد.
نویسندگان: #محمدرضا_رسولی و #پویا_نعمتاللهی، چاپ اول: ١۴٠٠، ناشر: #لوگوس
#زوم🔸 شالودهشکنی
#شالودهشکنی نوعی تحلیل متن است که در آن شالوده #متن شکسته میشود تا تضادها، نقاط ضعف و ابهامات آن به نمایش در آید.
#شالودهشکنی نوعی تحلیل متن است که در آن شالوده #متن شکسته میشود تا تضادها، نقاط ضعف و ابهامات آن به نمایش در آید.
#ارتباطات #نظریه
#زوم 🔸 نگاه انتقادی به هرمنوتیک
نظریه #هرمنوتیک به دلیل تأکید بیش از حد بر دغدغه #خواننده به برقراری انسجام و یکپارچگی در #متن، مورد انتقاد قرار گرفته است. تضادهایی که این نظریه در بر دارد، به هیچ وجه جنبه ایدئولوژیکی ندارند، بلکه تضادهای بین نتیجهگیریهای خوانندگان و محتوای متن را نشان میدهند. یک تفسیر هرمنوتیکی فضای کافی برای استنباطهای مختلف که بر اساس تفاوتهای جنسی، قومی یا طبقاتی به دست میآیند، قایل میشود، ولی فاصله کمی در نوع #قرائت آنها ایجاد میکند. امکان فاصلهگیری انتقادی خواننده از افقهای درک متن از جهان چندان سرگرمکننده نیست.
#تونی_ویلسون
#زوم 🔸 نگاه انتقادی به هرمنوتیک
نظریه #هرمنوتیک به دلیل تأکید بیش از حد بر دغدغه #خواننده به برقراری انسجام و یکپارچگی در #متن، مورد انتقاد قرار گرفته است. تضادهایی که این نظریه در بر دارد، به هیچ وجه جنبه ایدئولوژیکی ندارند، بلکه تضادهای بین نتیجهگیریهای خوانندگان و محتوای متن را نشان میدهند. یک تفسیر هرمنوتیکی فضای کافی برای استنباطهای مختلف که بر اساس تفاوتهای جنسی، قومی یا طبقاتی به دست میآیند، قایل میشود، ولی فاصله کمی در نوع #قرائت آنها ایجاد میکند. امکان فاصلهگیری انتقادی خواننده از افقهای درک متن از جهان چندان سرگرمکننده نیست.
#تونی_ویلسون
Forwarded from عرصههای ارتباطی
🔸راز شجریان
▫️#یونس_شکرخواه
آنکه دلش میخواهد بخواند، به نغمه هم میرسد و آنکه صدایی پیوسته دارد و لحنی ویژه و یگانه؛ باران میشود و بر حسهای ما میبارد و آنکه زمانه را هم درک میکند و ژرفنگر است، راوی میشود.
بانگ گردشهای چرخ است این که خلق
میسرایندش به تنبور و به حلق
هر وقت کنارش بودم آموختم. موسیقی در خانوادهام بود و با ساز و صدا بزرگ شده بودم اما با او به درک تازهای رسیدم و آن این بود که هیچ درکی از موسیقی ندارم، به خودش هم بارها گفتم.
و آرام میگفت تو از زاویه ارتباطات به موسیقی نزدیک شو و من نزدیکتر شدم.
راز بزرگ #محمدرضا_شجریان #صدا نبود، صدا بخشی از روایتهای او بود، #متن هم نبود که متن هم در کنار صدا یک #روایتگر دیگر بود، او سازها ساخت تا به روایتهای خود باز هم کمک کند. به گمانم ده سال پیش بود که شور و ذوقش را در کنارش در نمایشگاهی دیدم که ۱۴ ساز ابداعی او و ۱۰ سنتورش را با اندازههای مختلف در خود داشت؛ شهرآشوبها، کرشمه، شهبانگ، باربد و ساغر و...
شجریان، متن و #ساز و صدا را #گفتگو میدانست، این را بارها به من و دوستان نزدیکش گفته بود، پس راز کجا بود؟
آنکه دلش در هوای خواندن است، هم به مرغ سحر میرسد و هم به کاکل آتشفشان، هم به می کهنه و هم به ساز تازه.
برای شجریان؛ روایت و #گفتگو "چطورها" را میساخت و نه"چراها" را.
"چرا" برای او شالوده رازش بود: پیوند دادن متن به #فرامتن؛ پایان مصنف و شروع #مخاطب.
راز شجریان در پایان کنسرتها رخ مینمود؛ آنگاه که صدا و متن او به پایان میرسید و حاشیه به متن میپیوست و اینگونه بود که روایت مخاطبان با مرغ سحر آغاز میشد.
وقتی سالها پیش با او به #بم رفتم و پای ساخت #باغ_هنر_بم در میان بود او باز هم داشت متن را به فرامتن پیوند میزد.
سالها پیش قرار بود در خارج از ایران یک کنسرت برگزار کند، پیش از اجرا برگشت، پرسیدم چرا برگشتی، گفت مدتها بود باغبانی نکرده بودم دستم به خاک ایران که میخورد صدایم بازتر میشود، آمدم به انس خاک...
شجریان مالک بلامنازع چطورهای #موسیقی و به عبارت بهتر علم موسیقی بود و فلسفه موسیقی را هم به مثابه چراهای موسیقی کشف کرده بود. برای او موسیقی گونهای از گفتگو بود که تنها زمانی به #مفاهمه میرسید که به مثابه متن به فرامتن میپیوست.
راز او #تفکر_انضمامی و مبتنی بر پیوند دایرهوار راوی و مخاطب بود. او به خاطر خوش صدایی نماند. او ماند چون از صدا، صحنه ساخت، صحنه مفاهمه، صحنهای که بر آن میایستاد و نت معلق آخر را به دستان مخاطب میسپرد.
حرف او هنوز در گوشم طنینانداز است: یونس، من کارم را به فرجام رساندم، خیلی سخت بود، اما شد، من توانستم نشان دهم میشود از مطرب، به استاد رسید.
او حالا آرامیده است، آن سان که همه تبدیلگران روایتها به اسطورهها.
▫️#یونس_شکرخواه
آنکه دلش میخواهد بخواند، به نغمه هم میرسد و آنکه صدایی پیوسته دارد و لحنی ویژه و یگانه؛ باران میشود و بر حسهای ما میبارد و آنکه زمانه را هم درک میکند و ژرفنگر است، راوی میشود.
بانگ گردشهای چرخ است این که خلق
میسرایندش به تنبور و به حلق
هر وقت کنارش بودم آموختم. موسیقی در خانوادهام بود و با ساز و صدا بزرگ شده بودم اما با او به درک تازهای رسیدم و آن این بود که هیچ درکی از موسیقی ندارم، به خودش هم بارها گفتم.
و آرام میگفت تو از زاویه ارتباطات به موسیقی نزدیک شو و من نزدیکتر شدم.
راز بزرگ #محمدرضا_شجریان #صدا نبود، صدا بخشی از روایتهای او بود، #متن هم نبود که متن هم در کنار صدا یک #روایتگر دیگر بود، او سازها ساخت تا به روایتهای خود باز هم کمک کند. به گمانم ده سال پیش بود که شور و ذوقش را در کنارش در نمایشگاهی دیدم که ۱۴ ساز ابداعی او و ۱۰ سنتورش را با اندازههای مختلف در خود داشت؛ شهرآشوبها، کرشمه، شهبانگ، باربد و ساغر و...
شجریان، متن و #ساز و صدا را #گفتگو میدانست، این را بارها به من و دوستان نزدیکش گفته بود، پس راز کجا بود؟
آنکه دلش در هوای خواندن است، هم به مرغ سحر میرسد و هم به کاکل آتشفشان، هم به می کهنه و هم به ساز تازه.
برای شجریان؛ روایت و #گفتگو "چطورها" را میساخت و نه"چراها" را.
"چرا" برای او شالوده رازش بود: پیوند دادن متن به #فرامتن؛ پایان مصنف و شروع #مخاطب.
راز شجریان در پایان کنسرتها رخ مینمود؛ آنگاه که صدا و متن او به پایان میرسید و حاشیه به متن میپیوست و اینگونه بود که روایت مخاطبان با مرغ سحر آغاز میشد.
وقتی سالها پیش با او به #بم رفتم و پای ساخت #باغ_هنر_بم در میان بود او باز هم داشت متن را به فرامتن پیوند میزد.
سالها پیش قرار بود در خارج از ایران یک کنسرت برگزار کند، پیش از اجرا برگشت، پرسیدم چرا برگشتی، گفت مدتها بود باغبانی نکرده بودم دستم به خاک ایران که میخورد صدایم بازتر میشود، آمدم به انس خاک...
شجریان مالک بلامنازع چطورهای #موسیقی و به عبارت بهتر علم موسیقی بود و فلسفه موسیقی را هم به مثابه چراهای موسیقی کشف کرده بود. برای او موسیقی گونهای از گفتگو بود که تنها زمانی به #مفاهمه میرسید که به مثابه متن به فرامتن میپیوست.
راز او #تفکر_انضمامی و مبتنی بر پیوند دایرهوار راوی و مخاطب بود. او به خاطر خوش صدایی نماند. او ماند چون از صدا، صحنه ساخت، صحنه مفاهمه، صحنهای که بر آن میایستاد و نت معلق آخر را به دستان مخاطب میسپرد.
حرف او هنوز در گوشم طنینانداز است: یونس، من کارم را به فرجام رساندم، خیلی سخت بود، اما شد، من توانستم نشان دهم میشود از مطرب، به استاد رسید.
او حالا آرامیده است، آن سان که همه تبدیلگران روایتها به اسطورهها.
@shafiei_kadkani
#شعر🔸 متنِ پنهانِ شعرِ حافظ
غرض از #متنپنهان در مواردی نوعی نشان دادن آثاری است که در آفرینش یک #متن (text) قابل جستجو باشند. تمام خلاقیتهای ادبی تاریخِ بشر سرشار از متنپنهان است. تمام آثار بزرگان ما، در هر صفحه و سطر، مصداقِ متنپنهان است. یادش به خیر، #مهدی_اخوانثالث در مورد #حافظ میگفت: خواجه با همه جمعالمال بوده و از هرکه هرچه را میپسندیده برداشته است.
الیوت گفته است: "شاعر خام، تقلید میکند و شاعر پخته میرباید." این "ربودن" در میان بزرگان ما امری زشت تلقّی نمیشده است. این غزل را به عنوان نمونهٔ حضور دو یا سه شاعر در یک غزل حافظ آوردم.
نسیمِ صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
گذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی
تو پیکِ خلوتِ رازی و دیده بر سرِ راهت
"به مردمی نه به فرمان" چنان بران که تو دانی
بگو که جانِ عزیزم ز دست رفت خدا را
ز لعلِ روحفزایش ببخش آن که تو دانی
من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
خیالِ تیغِ تو با ما حدیث تشنه و آب است
"اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی"
امید در کمر زرکشَت چگونه ببندم
دقیقهایست نگارا در آن میان که تو دانی
یکیست ترکی و تازی در این معامله حافظ!
حدیثِ عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی
زمینِ غزل را حافظ از #نظامی گرفته، ولی مصراعی از #سعدی را که آن را تضمین کرده، جوری برگزیده است که در زمینِ غزلِ او بسیار طبیعی جا میگیرد. بیتِ سعدی در دیوان او بدین گونه است:
سر از کمند تو سعدی به هیچ روی نتابد
اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی
و بیت نظامی که تعبیرِ "به مردمی نه به فرمان" را از آن گرفته، در اصل درین زمین قرار نمیگرفته است زیرا مطلع غزل نظامی بدین گونه است:
من آن نِیَم که تو دیدی تو آنی و بِه از آنی
تو را فزوده جمال و مرا نمانده جوانی
حال اگر بخواهیم تعبیراتی از نوع
۱) صبحِ سعادت (و حتی نسیم صبحِ سعادت)
۲) خلوتِ راز (و حتی پیکِ خلوتِ راز)
۳) لعلِ روحفزا
و امثال آنها را، درین غزل، تعقیب کنیم، برای هرکدام، در چندین دیوان از قدما و بیشتر معاصران او میتوانیم نمونههایی بیاوریم. غرض اشاراتی بود به قدرتِ تصرّفِ حافظ در مواریثِ شاعرانِ معاصرش و نیز قدما.
#صورتگرایان روس نیز شبیه همین عقیده را داشتهاند و معتقد بودهاند که در زیر آسمانْ هیچ حرف تازهای وجود ندارد، آنچه جایگاه یک شاعر را فرا میبَرَد همانا شیوهٔ ترکیب و عرضه کردنِ اوست و این که چگونه هر چیزی را به «روش» خود میآراید.
▫️#محمدرضا_شفیعیکدکنی
▫️این کیمیای هستی، جلد اول، صص ۲۰۴–۲۰۰
*«زمین» یک اصطلاح ویژهٔ نقد ادبی در زبان فارسی عصر صفوی و بعد از آن است و مقصود از آن «وحدت وزن و قافیه و ردیف» در یک غزل.
#شعر🔸 متنِ پنهانِ شعرِ حافظ
غرض از #متنپنهان در مواردی نوعی نشان دادن آثاری است که در آفرینش یک #متن (text) قابل جستجو باشند. تمام خلاقیتهای ادبی تاریخِ بشر سرشار از متنپنهان است. تمام آثار بزرگان ما، در هر صفحه و سطر، مصداقِ متنپنهان است. یادش به خیر، #مهدی_اخوانثالث در مورد #حافظ میگفت: خواجه با همه جمعالمال بوده و از هرکه هرچه را میپسندیده برداشته است.
الیوت گفته است: "شاعر خام، تقلید میکند و شاعر پخته میرباید." این "ربودن" در میان بزرگان ما امری زشت تلقّی نمیشده است. این غزل را به عنوان نمونهٔ حضور دو یا سه شاعر در یک غزل حافظ آوردم.
نسیمِ صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
گذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی
تو پیکِ خلوتِ رازی و دیده بر سرِ راهت
"به مردمی نه به فرمان" چنان بران که تو دانی
بگو که جانِ عزیزم ز دست رفت خدا را
ز لعلِ روحفزایش ببخش آن که تو دانی
من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
خیالِ تیغِ تو با ما حدیث تشنه و آب است
"اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی"
امید در کمر زرکشَت چگونه ببندم
دقیقهایست نگارا در آن میان که تو دانی
یکیست ترکی و تازی در این معامله حافظ!
حدیثِ عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی
زمینِ غزل را حافظ از #نظامی گرفته، ولی مصراعی از #سعدی را که آن را تضمین کرده، جوری برگزیده است که در زمینِ غزلِ او بسیار طبیعی جا میگیرد. بیتِ سعدی در دیوان او بدین گونه است:
سر از کمند تو سعدی به هیچ روی نتابد
اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی
و بیت نظامی که تعبیرِ "به مردمی نه به فرمان" را از آن گرفته، در اصل درین زمین قرار نمیگرفته است زیرا مطلع غزل نظامی بدین گونه است:
من آن نِیَم که تو دیدی تو آنی و بِه از آنی
تو را فزوده جمال و مرا نمانده جوانی
حال اگر بخواهیم تعبیراتی از نوع
۱) صبحِ سعادت (و حتی نسیم صبحِ سعادت)
۲) خلوتِ راز (و حتی پیکِ خلوتِ راز)
۳) لعلِ روحفزا
و امثال آنها را، درین غزل، تعقیب کنیم، برای هرکدام، در چندین دیوان از قدما و بیشتر معاصران او میتوانیم نمونههایی بیاوریم. غرض اشاراتی بود به قدرتِ تصرّفِ حافظ در مواریثِ شاعرانِ معاصرش و نیز قدما.
#صورتگرایان روس نیز شبیه همین عقیده را داشتهاند و معتقد بودهاند که در زیر آسمانْ هیچ حرف تازهای وجود ندارد، آنچه جایگاه یک شاعر را فرا میبَرَد همانا شیوهٔ ترکیب و عرضه کردنِ اوست و این که چگونه هر چیزی را به «روش» خود میآراید.
▫️#محمدرضا_شفیعیکدکنی
▫️این کیمیای هستی، جلد اول، صص ۲۰۴–۲۰۰
*«زمین» یک اصطلاح ویژهٔ نقد ادبی در زبان فارسی عصر صفوی و بعد از آن است و مقصود از آن «وحدت وزن و قافیه و ردیف» در یک غزل.
#مدیاویژن #تاریخ
🔸رسانه به عنوان مدرک تاریخی
▫️نوشته #روبرت_پیرسون
▫️ترجمه #یونس_شکرخواه
#سینما و پس از آن #تلویزیون، سابقهای از بافت بصری دوران گذشته ارائه میکنند که بسیار ضخیمتر از آن چیزی است که رسانههای قدیمیتر، از جمله #عکاسی یا #نقاشی به نمایش میگذاشتند. تاریخنگارانی که دغدغه چیزی را دارند که میتوان آن را #میزانسن زندگی روزمره ـ مد، معماری، دکوراسیون، داخلی و غیره ـ نامید، هنوز نتوانستهاند به طور کامل از این منبع مدارک بهره ببرند. با این حال، پتانسیل بصری رسانه به عنوان مدرکی تأخیری، تنها به آنچه اشاره شد، محدود نمیشود؛ زیرا فیلمهای سینمایی و برنامههای تلویزیونی مانند هر #متن پیچیده دیگر میتوانند عمیقاً افشاکننده چیزی باشند که #ریموند_ویلیامز آن را ساختار عواطف جامعه مینامد؛ راههای دیدن جهانی که مردم را در یک مقطع تاریخی یا منطقه جغرافیایی به یکدیگر پیوند میزند. رسانه دیداری تنها تاریخ را شکل نمیدهد، بلکه طی رابطهای دوسویه، تاریخ نیز به آن شکل میبخشد
🔸رسانه به عنوان مدرک تاریخی
▫️نوشته #روبرت_پیرسون
▫️ترجمه #یونس_شکرخواه
#سینما و پس از آن #تلویزیون، سابقهای از بافت بصری دوران گذشته ارائه میکنند که بسیار ضخیمتر از آن چیزی است که رسانههای قدیمیتر، از جمله #عکاسی یا #نقاشی به نمایش میگذاشتند. تاریخنگارانی که دغدغه چیزی را دارند که میتوان آن را #میزانسن زندگی روزمره ـ مد، معماری، دکوراسیون، داخلی و غیره ـ نامید، هنوز نتوانستهاند به طور کامل از این منبع مدارک بهره ببرند. با این حال، پتانسیل بصری رسانه به عنوان مدرکی تأخیری، تنها به آنچه اشاره شد، محدود نمیشود؛ زیرا فیلمهای سینمایی و برنامههای تلویزیونی مانند هر #متن پیچیده دیگر میتوانند عمیقاً افشاکننده چیزی باشند که #ریموند_ویلیامز آن را ساختار عواطف جامعه مینامد؛ راههای دیدن جهانی که مردم را در یک مقطع تاریخی یا منطقه جغرافیایی به یکدیگر پیوند میزند. رسانه دیداری تنها تاریخ را شکل نمیدهد، بلکه طی رابطهای دوسویه، تاریخ نیز به آن شکل میبخشد
🔸 مطالعاتفرهنگی و متن
#زوم #فرهنگ #مطالعاتفرهنگی
مطالعات فرهنگی یکی از برجستهترین رویکردها نسبت به متون رسانهای است.
در مطالعات فرهنگی، در همان حال که اقتصاد و فرایندهای تولید مورد توجه قرار میگیرند، طیف گستردهای از نگرشهای پیچیدهتر نیز ارائه میشود. مطالعات فرهنگی که در آثار نظریهپردازان #مکتببیرمنگام بریتانیای اواخر دهه شصت و آغاز دهه هفتاد ریشه دارد، نه تنها بر نحوه تولید #متن متمرکز میشود، بلکه شیوههایی را که #مخاطب به کمک آنها، متن را درک میکند، در نظر میگیرد.
#زوم #فرهنگ #مطالعاتفرهنگی
مطالعات فرهنگی یکی از برجستهترین رویکردها نسبت به متون رسانهای است.
در مطالعات فرهنگی، در همان حال که اقتصاد و فرایندهای تولید مورد توجه قرار میگیرند، طیف گستردهای از نگرشهای پیچیدهتر نیز ارائه میشود. مطالعات فرهنگی که در آثار نظریهپردازان #مکتببیرمنگام بریتانیای اواخر دهه شصت و آغاز دهه هفتاد ریشه دارد، نه تنها بر نحوه تولید #متن متمرکز میشود، بلکه شیوههایی را که #مخاطب به کمک آنها، متن را درک میکند، در نظر میگیرد.
#زوم #مطالعاتفرهنگی
🔸در زمینه بازنمایی
نگرشهای برخاسته از مارکسیسم، فمینیسم و مطالعاتفرهنگی مربوط به سیاهپوستان به پرسشهایی در زمینه بازنمایی (representation) دامن زده و به این ترتیب #متن (text) را به #فرهنگ مرتبط کردهاند. از دیدگاه آنها، فرهنگ پدیدهای #زیباییشناختی با یك ماهیت شناور و آزاد نیست (این عده در تبیین نقش ایدئولوژیک فیلم و تلویزیون، موضع «مفید» و «زیبا بودن» #کانت را رد میکنند). این نگرشها به جای مطلق بودن ماهیت زیبایی بر تاریخی و نسبی بودن آن تأکید میورزند.
GILL BRANSTON
🔸در زمینه بازنمایی
نگرشهای برخاسته از مارکسیسم، فمینیسم و مطالعاتفرهنگی مربوط به سیاهپوستان به پرسشهایی در زمینه بازنمایی (representation) دامن زده و به این ترتیب #متن (text) را به #فرهنگ مرتبط کردهاند. از دیدگاه آنها، فرهنگ پدیدهای #زیباییشناختی با یك ماهیت شناور و آزاد نیست (این عده در تبیین نقش ایدئولوژیک فیلم و تلویزیون، موضع «مفید» و «زیبا بودن» #کانت را رد میکنند). این نگرشها به جای مطلق بودن ماهیت زیبایی بر تاریخی و نسبی بودن آن تأکید میورزند.
GILL BRANSTON
#سینماویژن🔸میان متنی بودن
▫️نوشته روبرتا ای. پیرسون*
▫️ ترجمه #یونس_شکرخواه
اصطلاح میان متنی بودن (intertextuality) یا #بینامتنیت در بنیادینترین معنا، به رابطه یک #متن با یک متن یا چندین متن دیگر اشاره دارد. همانطور که محققان ادبی به دنبال نسخههای قدیمیتر هملت یا شاه لیر میگردند، یا وامگیریهای شکسپیر را از وقایع نامههای هولین شر مورد توجه قرار میدهند، محققان فیلم و سینما ممکن است در جستجوی پیشگامان ادبی یا سینمایی فیلمها باشند و نقل قولهای مستقیم سایر متنها را مشخص نکنند.برای مثال، در فیلم پیشتازان فضا؛ نخستین رویارویی (جاناتان فریکس، ۱۹۹۶)، کاپیتان پرمشغله سفینه جین لوکپیکارد، در پی انتقامگیری از بورگ است که موجودی فضایی است با نژادی نیمه بیولوژیک ـ نیمه مکانیکی که در گذشته آزار بسیاری به او رسانیده است. میتوان در این زمینه به مشابهتهای داستان پیشتازان فضا؛ نخستین رویارویی و داستان موبی دیک ساخته ملویلز اشاره کرد که در آن ذهن کاپیتان به طور مشابه درگیر انتقامگیری از نهنگ سفید بزرگی است که پای او را بلعیده بود. البته، خود متن این رابطه را آنجا که پیکارد از رمان ملویل نقل قول میکند، آشکار میسازد. بیشک، فیلمها نه تنها از منابع ادبی، بلکه از منابع سینمایی نیز نقل قول میکنند؛ برای مثال در فیلم تسخیر ناپذیران (۱۹۸۷)، کالسکه یک بچه در حین تبادل آتش افراد خوب و بد از پلههای ایستگاه راهآهن به پایین کج میشود. در اینجا کارگردان فیلم، برایان دیپالما، سکانس پلههای مشهور اودسا را از فیلم رزمناو پوتمکین (سرگئی آیزنشتاین، ۱۹۲۵) میگیرد؛ سکانسی که محققان سینما از ان به عنوان یک بزرگداشت یاد میکنند. جولیا کریستوا، ساختارگرای فرانسوی، مفهوم نظری پیچیدهتری را از میانمتنی بودن صورتبندی کرد که تقریباً تأثیر زیادی بر مطالعات تلویزیون و فیلم داشت. این صورتبندی سادهتر میان متنی شده، تنها یک متن را به متن دیگر مرتبط میکرد. کریستوا به طور ضمنی عنوان کرد که هیچ چیز خارج از میانمتنی بودن وجود ندارد: هر متنی به صورت چیدمانی از نقل قولها شکل میگیرد، هر متنی عبارتست از جذب و دگردیسی سایر متنها (کریستوا، ۱۹۶۹)؛ به بیان دیگر، تمام متنها به سایر متنهایی که به طور تلویحی یا ضمنی به آنها اشاره میکنند وابسته هستند. موضوع اولیه تحلیل را میتوان متن در نظر گرفت، متنی که به متن دیگر ارجاع میدهد، میان متنها را میسازد یا آنچه را که #امبرتو_اکو چارچوب میان متنی مینامد. این مفهومسازی از میان متنی بودن، دو گسست نظری را با مطالعات رسانهای و ادبی گذشته به وجود آورد.
نخست اینکه میانمتنی بودن ما را وامیدارد تا مفهوم قرن نوزدهمی نویسنده را زیر سوال ببریم. از آنجایی که تمامی متنها به متنهای دیگری ارجاع میدهند، پس نویسنده به طور ساده محل تقاطع چارچوبهای میان متنی است، نه خالق متنی منحصر به فرد و اصیل. بنابراین، برداشت ساختارگرایانه از میانمتنی بودن به طور جزئی افول پارادیم مولف را در مطالعات سینمایی توجیه میکند. دوم اینکه، میانمتنی بودن ما را وامیدارد تا رابطه میان متنها و جوامعی که آنها را به وجود میآورند، بازفهم کنیم. بر خلاف مطالعات رسانهای جامعهشناسانه، متنها مستقیماً جهان واقعی را منعکس نمیکنند، بلکه بیشتر، سایر برساختههای آن جهان را که همواره از پیش، متنبندی شدهاند، مورد استفاده قرار میدهند. به عنوان مثال، هیچکس سعی نمیکند که بازنمایی تاریخ را در فیلمی مانند تولد یک ملت (دی. دبلیو. گریفیث، ۱۹۱۵)، خلاف واقع، و یا خلاف وقایع تاریخی عینی بداند، بلکه سعی میکند این فیلم را با سایر بازنماییها از جنگهای مدنی آمریکا؛ مانند آنچه در کتابهای درسی، رمانهای تاریخی و سایر فیلمها آمده، مقایسه کند. محققان، میانمتنی بودن همهجانبه را جنبهای کلیدی از فرهنگ رایج پستمدرن میدانند. محققان مطالعات تلویزیونی درباره هشیاری میانمتنی به نمایش در آمده در برنامههای کالتی مانند توئین پیکس (مجموعه تلویزیونی درام آمریکایی)، انتقامجویان، پروندههای ایکس و زینا: پرنسس جنگجو مطالبی نوشتهاند. برای مثال جیم کولینز درباره توئین پیکس میگوید: سبک آن به دلیل استفاده از قراردادهای بصری، روایتی و موضوعی برگرفته از وحشت بربری، داستان علمی ـ تخیلی و شیوه کار پلیسی و سریالهای صابونی و آبکی است؛ به طرز پرخاشگرانهای التقاطی است. مخاطب باید همواره درگیر ماجرا باشد.نوسان نواختی و در همآمیزی برنامه، بیننده را تشویق میکند تا مجموعهای از انتظارها و راهبردهای رمزگذاری شده و همیشه متغیر را فعال کند. در دوره پستمدرن، تولیدکنندگان و مخاطبان در شبکه فشردهای از بینامتنیت که متنها در درون آن رمزگذاری و رمزگشایی میشود، زندگی میکنند و متنها سایر متون را به سبکی آگاه، خودآگاه و بازیگوشانه در بر میگیرند.
*ROBERTA E. PEARSON
▫️نوشته روبرتا ای. پیرسون*
▫️ ترجمه #یونس_شکرخواه
اصطلاح میان متنی بودن (intertextuality) یا #بینامتنیت در بنیادینترین معنا، به رابطه یک #متن با یک متن یا چندین متن دیگر اشاره دارد. همانطور که محققان ادبی به دنبال نسخههای قدیمیتر هملت یا شاه لیر میگردند، یا وامگیریهای شکسپیر را از وقایع نامههای هولین شر مورد توجه قرار میدهند، محققان فیلم و سینما ممکن است در جستجوی پیشگامان ادبی یا سینمایی فیلمها باشند و نقل قولهای مستقیم سایر متنها را مشخص نکنند.برای مثال، در فیلم پیشتازان فضا؛ نخستین رویارویی (جاناتان فریکس، ۱۹۹۶)، کاپیتان پرمشغله سفینه جین لوکپیکارد، در پی انتقامگیری از بورگ است که موجودی فضایی است با نژادی نیمه بیولوژیک ـ نیمه مکانیکی که در گذشته آزار بسیاری به او رسانیده است. میتوان در این زمینه به مشابهتهای داستان پیشتازان فضا؛ نخستین رویارویی و داستان موبی دیک ساخته ملویلز اشاره کرد که در آن ذهن کاپیتان به طور مشابه درگیر انتقامگیری از نهنگ سفید بزرگی است که پای او را بلعیده بود. البته، خود متن این رابطه را آنجا که پیکارد از رمان ملویل نقل قول میکند، آشکار میسازد. بیشک، فیلمها نه تنها از منابع ادبی، بلکه از منابع سینمایی نیز نقل قول میکنند؛ برای مثال در فیلم تسخیر ناپذیران (۱۹۸۷)، کالسکه یک بچه در حین تبادل آتش افراد خوب و بد از پلههای ایستگاه راهآهن به پایین کج میشود. در اینجا کارگردان فیلم، برایان دیپالما، سکانس پلههای مشهور اودسا را از فیلم رزمناو پوتمکین (سرگئی آیزنشتاین، ۱۹۲۵) میگیرد؛ سکانسی که محققان سینما از ان به عنوان یک بزرگداشت یاد میکنند. جولیا کریستوا، ساختارگرای فرانسوی، مفهوم نظری پیچیدهتری را از میانمتنی بودن صورتبندی کرد که تقریباً تأثیر زیادی بر مطالعات تلویزیون و فیلم داشت. این صورتبندی سادهتر میان متنی شده، تنها یک متن را به متن دیگر مرتبط میکرد. کریستوا به طور ضمنی عنوان کرد که هیچ چیز خارج از میانمتنی بودن وجود ندارد: هر متنی به صورت چیدمانی از نقل قولها شکل میگیرد، هر متنی عبارتست از جذب و دگردیسی سایر متنها (کریستوا، ۱۹۶۹)؛ به بیان دیگر، تمام متنها به سایر متنهایی که به طور تلویحی یا ضمنی به آنها اشاره میکنند وابسته هستند. موضوع اولیه تحلیل را میتوان متن در نظر گرفت، متنی که به متن دیگر ارجاع میدهد، میان متنها را میسازد یا آنچه را که #امبرتو_اکو چارچوب میان متنی مینامد. این مفهومسازی از میان متنی بودن، دو گسست نظری را با مطالعات رسانهای و ادبی گذشته به وجود آورد.
نخست اینکه میانمتنی بودن ما را وامیدارد تا مفهوم قرن نوزدهمی نویسنده را زیر سوال ببریم. از آنجایی که تمامی متنها به متنهای دیگری ارجاع میدهند، پس نویسنده به طور ساده محل تقاطع چارچوبهای میان متنی است، نه خالق متنی منحصر به فرد و اصیل. بنابراین، برداشت ساختارگرایانه از میانمتنی بودن به طور جزئی افول پارادیم مولف را در مطالعات سینمایی توجیه میکند. دوم اینکه، میانمتنی بودن ما را وامیدارد تا رابطه میان متنها و جوامعی که آنها را به وجود میآورند، بازفهم کنیم. بر خلاف مطالعات رسانهای جامعهشناسانه، متنها مستقیماً جهان واقعی را منعکس نمیکنند، بلکه بیشتر، سایر برساختههای آن جهان را که همواره از پیش، متنبندی شدهاند، مورد استفاده قرار میدهند. به عنوان مثال، هیچکس سعی نمیکند که بازنمایی تاریخ را در فیلمی مانند تولد یک ملت (دی. دبلیو. گریفیث، ۱۹۱۵)، خلاف واقع، و یا خلاف وقایع تاریخی عینی بداند، بلکه سعی میکند این فیلم را با سایر بازنماییها از جنگهای مدنی آمریکا؛ مانند آنچه در کتابهای درسی، رمانهای تاریخی و سایر فیلمها آمده، مقایسه کند. محققان، میانمتنی بودن همهجانبه را جنبهای کلیدی از فرهنگ رایج پستمدرن میدانند. محققان مطالعات تلویزیونی درباره هشیاری میانمتنی به نمایش در آمده در برنامههای کالتی مانند توئین پیکس (مجموعه تلویزیونی درام آمریکایی)، انتقامجویان، پروندههای ایکس و زینا: پرنسس جنگجو مطالبی نوشتهاند. برای مثال جیم کولینز درباره توئین پیکس میگوید: سبک آن به دلیل استفاده از قراردادهای بصری، روایتی و موضوعی برگرفته از وحشت بربری، داستان علمی ـ تخیلی و شیوه کار پلیسی و سریالهای صابونی و آبکی است؛ به طرز پرخاشگرانهای التقاطی است. مخاطب باید همواره درگیر ماجرا باشد.نوسان نواختی و در همآمیزی برنامه، بیننده را تشویق میکند تا مجموعهای از انتظارها و راهبردهای رمزگذاری شده و همیشه متغیر را فعال کند. در دوره پستمدرن، تولیدکنندگان و مخاطبان در شبکه فشردهای از بینامتنیت که متنها در درون آن رمزگذاری و رمزگشایی میشود، زندگی میکنند و متنها سایر متون را به سبکی آگاه، خودآگاه و بازیگوشانه در بر میگیرند.
*ROBERTA E. PEARSON
#اقتصادسیاسی #مطالعاتفرهنگی
🔸رویکردهای بزرگ در ارتباطات و فرهنگ
▫️#یونس_شکرخواه
یکی از رویکردهای بزرگ در عرصههای #ارتباطات و #فرهنگ، مطالعات مبتنی بر #تمركز است كه پدیده متمرکز شدن سازمانهای رسانهای در آن مطرح است و در دوره کنونی بسیار باب شده است. ما درگذشته سازمانهای رسانهای تایم، وارنر و سی ان ان را میشناختیم و اکنون این چند سازمان را در قالب یک چند رسانهای بزرگ و به صورت یک غول رسانهای میبینیم.
عرصه دیگر، تئوریهای مربوط به اقتصاد سیاسی است. رویکردهای نظری این حوزه نیاز به بازبینی دارند. در اینباره باید به پرسشهایی از این دست جواب داد که آیا واقعا این نهادهای اقتصادی و سیاسی هستند كه عامل تغییرات هستند و رسانهها صرفا ناقل تغییرات میباشند و مثل یك نوار نقاله این کار را انجام میدهند؟ آیا رسانهها در رابطه با ساختار قدرت به گونهای منفعل عمل میکنند؟ یا اینكه نقش یك واسطه را دارند و مثل تاندون در بدن انسان عمل میکنند؟
رویکرد نظری دیگر در رابطه با #مصرفگرایی است، مصرف در حوزه فرهنگ كه باید نگاهی دوباره به مبانی نظری این حوزه هم داشت.
رویکرد دیگر از نظر من میتواند نگاهی دوباره باشد به مفهوم مكلوهانی رسانه همان پیام است.
این رویكردهایی كه برشمردم همه #متن هستند. کار مهم ارتباطات این است که میتواند با مطالعات علمی و عملی در این عرصهها به فراسوی این متن و به واقع به #فرامتن بنگرد و این فرامتن را برای درك تازه از فرهنگ فراهم كند.
به گمان من در فراسوی این متن كه ادبیات كلاسیك فرهنگ را شكل داده است اتفاق دیگری در عرصه فرامتن رخ داده كه هنوز در حال وقوع است و آن #اینترنت و جهان مجازی عارض شده بر فرهنگهاست كه مفاهیم كلاسیك عرصههای #جامعهشناسی و #فرهنگ را به چالش كشیده است. امروز یک بنگلادشی با ارتباط اینترنتی میتواند مثلا از فرهنگ فرانسوی تاثیر بگیرد و یا به عكس طرف دوم از طرف اول تاثیر پذیرد. اینترنت و فضای وب باعث شدهاند تا یک اتفاق جدید رخ دهد و آن گسسته شدن رابطه فرهنگ با جغرافیا و اقلیم است. فرهنگ قبلا در صدف جغرافیا قوام میگرفت و حالا این حفاظ وجود ندارد. قبلا مصادیق فرهنگی با زمانهای طولانی و عمدتا از طریق مهاجرت و سفر رخ میداد و به دیگر زبان مصادیق فرهنگی بسیار كند و آهسته جابجا میشد ولی انسان به تور اینترنت افتاده لحظه به لحظه در اقلیم و سرزمین خود به جابجایی و مهاجرت کشانده میشود و به دیگر سخن؛ زمان اخطار بسیار كوتاه شده است و فرهنگ دیگر آن حفاظ جغرافیایی و اتكای سرزمینی را ندارد. بنابراین با توجه به تغییرات بنیادینی كه در سپهر ارتباطی رخ داده نمیتوان با همان نگاههای كلاسیك به سازههای معرف فرهنگ و هویت نگاه كرد. مفهوم فرهنگ در فرامتن جدیدی كه شكل گرفته نیاز به تامل دوباره دارد.
🔸رویکردهای بزرگ در ارتباطات و فرهنگ
▫️#یونس_شکرخواه
یکی از رویکردهای بزرگ در عرصههای #ارتباطات و #فرهنگ، مطالعات مبتنی بر #تمركز است كه پدیده متمرکز شدن سازمانهای رسانهای در آن مطرح است و در دوره کنونی بسیار باب شده است. ما درگذشته سازمانهای رسانهای تایم، وارنر و سی ان ان را میشناختیم و اکنون این چند سازمان را در قالب یک چند رسانهای بزرگ و به صورت یک غول رسانهای میبینیم.
عرصه دیگر، تئوریهای مربوط به اقتصاد سیاسی است. رویکردهای نظری این حوزه نیاز به بازبینی دارند. در اینباره باید به پرسشهایی از این دست جواب داد که آیا واقعا این نهادهای اقتصادی و سیاسی هستند كه عامل تغییرات هستند و رسانهها صرفا ناقل تغییرات میباشند و مثل یك نوار نقاله این کار را انجام میدهند؟ آیا رسانهها در رابطه با ساختار قدرت به گونهای منفعل عمل میکنند؟ یا اینكه نقش یك واسطه را دارند و مثل تاندون در بدن انسان عمل میکنند؟
رویکرد نظری دیگر در رابطه با #مصرفگرایی است، مصرف در حوزه فرهنگ كه باید نگاهی دوباره به مبانی نظری این حوزه هم داشت.
رویکرد دیگر از نظر من میتواند نگاهی دوباره باشد به مفهوم مكلوهانی رسانه همان پیام است.
این رویكردهایی كه برشمردم همه #متن هستند. کار مهم ارتباطات این است که میتواند با مطالعات علمی و عملی در این عرصهها به فراسوی این متن و به واقع به #فرامتن بنگرد و این فرامتن را برای درك تازه از فرهنگ فراهم كند.
به گمان من در فراسوی این متن كه ادبیات كلاسیك فرهنگ را شكل داده است اتفاق دیگری در عرصه فرامتن رخ داده كه هنوز در حال وقوع است و آن #اینترنت و جهان مجازی عارض شده بر فرهنگهاست كه مفاهیم كلاسیك عرصههای #جامعهشناسی و #فرهنگ را به چالش كشیده است. امروز یک بنگلادشی با ارتباط اینترنتی میتواند مثلا از فرهنگ فرانسوی تاثیر بگیرد و یا به عكس طرف دوم از طرف اول تاثیر پذیرد. اینترنت و فضای وب باعث شدهاند تا یک اتفاق جدید رخ دهد و آن گسسته شدن رابطه فرهنگ با جغرافیا و اقلیم است. فرهنگ قبلا در صدف جغرافیا قوام میگرفت و حالا این حفاظ وجود ندارد. قبلا مصادیق فرهنگی با زمانهای طولانی و عمدتا از طریق مهاجرت و سفر رخ میداد و به دیگر زبان مصادیق فرهنگی بسیار كند و آهسته جابجا میشد ولی انسان به تور اینترنت افتاده لحظه به لحظه در اقلیم و سرزمین خود به جابجایی و مهاجرت کشانده میشود و به دیگر سخن؛ زمان اخطار بسیار كوتاه شده است و فرهنگ دیگر آن حفاظ جغرافیایی و اتكای سرزمینی را ندارد. بنابراین با توجه به تغییرات بنیادینی كه در سپهر ارتباطی رخ داده نمیتوان با همان نگاههای كلاسیك به سازههای معرف فرهنگ و هویت نگاه كرد. مفهوم فرهنگ در فرامتن جدیدی كه شكل گرفته نیاز به تامل دوباره دارد.