#چهره🔸آرتور آسابرگر (۱۹۳۳-)
#آرتور_آسابرگر در سال ۱۹۵۴ از دانشگاه ماساچوست لیسانس ادبیات و فلسفه گرفت و سپس از دانشگاه برکلی فوق لیسانس و سپس از دانشگاه مینهسوتا دکترای مطالعات آمریکا گرفت. آسابرگر سپس به اروپا رفت و با برخی پژوهشگران برجسته اروپایی و از جمله #امبرتو_اکو چند پروژه را به انجام رساند.
پروفسور برگر بیش از ۱۳۰ مقاله و ۷۰ کتاب نوشته که این رزومه در کنار ترجمه آثار او به زبانهای دیگر، از جمله چند کتاب و یک مقدمه به فارسی، باعث شده که یکی از مطرحترین چهرههای علم #ارتباطات باشد. پژوهشگران بینالمللی بارها به آثار او ارجاع دادهاند.
#آرتور_آسابرگر در سال ۱۹۵۴ از دانشگاه ماساچوست لیسانس ادبیات و فلسفه گرفت و سپس از دانشگاه برکلی فوق لیسانس و سپس از دانشگاه مینهسوتا دکترای مطالعات آمریکا گرفت. آسابرگر سپس به اروپا رفت و با برخی پژوهشگران برجسته اروپایی و از جمله #امبرتو_اکو چند پروژه را به انجام رساند.
پروفسور برگر بیش از ۱۳۰ مقاله و ۷۰ کتاب نوشته که این رزومه در کنار ترجمه آثار او به زبانهای دیگر، از جمله چند کتاب و یک مقدمه به فارسی، باعث شده که یکی از مطرحترین چهرههای علم #ارتباطات باشد. پژوهشگران بینالمللی بارها به آثار او ارجاع دادهاند.
عرصههای ارتباطی
#سینماویژن 🔸 میان متنی بودن در سینما ▫️نوشته #روبرتا_ایپیرسون ▫️ ترجمه #یونس_شکرخواه اصطلاح میان متنی بودن (intertextuality) یا همان #بینامتنیت در بنیادینترین معنا، به رابطه یک متن با یک متن یا چندین متن دیگر اشاره دارد.همانطور که محققان ادبی به دنبال…
برای مثال، در فیلم پیشتازان فضا؛ نخستین برخورد (جاناتان فریکس، ۱۹۹۶)، کاپیتان پرمشغله سفینه جین لوک پیکارد، در پی انتقامگیری از بورگ است که یک موجود فضایی است با نژادی نیمه بیولوژیک ـ نیمه مکانیکی که در گذشته آزار بسیاری به او رسانیده است.
میتوان در این زمینه به مشابهتهای داستان نخستین برخورد و داستان موبی دیک ساخته ملویلز اشاره کرد که در آن ذهن کاپیتان ایهب به طور مشابهی درگیر انتقامگیری از نهنگ سفید بزرگی است که پای او را بلعیده.
البته، خود متن این رابطه را در آنجا که پیکارد از رمان ملویل نقل قول میکند، آشکار میسازد. بیشک، فیلمها نه تنها از منابع ادبی، بلکه از منابع سینمایی نیز نقل قول میکنند؛ برای مثال در فیلم تسخیر ناپذیران (۱۹۸۷)، کالسکه یک بچه در حین تبادل آتش میان افراد خوب و بد از پلههای یک ایستگاه راهآهن به پایین کج میشود. در اینجا کارگردان فیلم، برایان دیپالما، سکانس پلههای مشهور اودسا را از فیلم رزمناو پوتمکین (سرگئی آیزنشتاین، ۱۹۲۵) استفاده میکند؛ سکانسی که محققان سینما گاهی اوقات به عنوان یک بزرگداشت به آن اشاره میکنند.
#جولیا_کریستوا در سال ۱۹۶۹، ساختارگرای فرانسوی، مفهوم نظری پیچیدهتری را از میانمتنی بودن صورتبندی کرد که تقریباً تأثیر زیادی بر مطالعات تلویزیون و فیلم بر جای گذاشت. صورتبندی سادهتر میان متنی شده - که در بالا به آن اشاره شد - تنها یک متن را به متن دیگر مرتبط میکرد.
کریستوا به طور ضمنی عنوان کرد که هیچ چیز خارج از میانمتنی بودن وجود ندارد: هر متنی به صورت چیدمانی از نقل قولها شکل میگیرد، هر متنی عبارت است از جذب و دگردیسی سایر متنها (کریستوا، ۱۹۶۹)؛ به بیان دیگر، تمامی متنها به سایر متنهایی که به طور تلویحی یا ضمنی به آنها اشاره میکنند وابسته هستند.
موضوع اولیه تحلیل را میتوان #متن در نظر گرفت، متنی که به متن دیگر ارجاع میدهد، میان متنها را میسازد یا آنچه را که #امبرتو_اکو چارچوب #میانمتنی مینامد
این مفهومسازی از میان متنی بودن، دو گسست نظری کلیدی را با مطالعات رسانهای و ادبی گذشته به وجود آورد.
نخست اینکه میانمتنی بودن ما را وامیدارد تا مفهوم قرن نوزدهمی نویسنده را زیر سوال ببریم.
از آنجا که تمامی متنها به متنهای دیگری ارجاع میشوند، پس نویسنده به طور ساده محل تقاطع چارچوبهای میان متنی است، نه خالق متنی منحصر به فرد و اصیل. بنابراین، برداشت ساختارگرایانه از میانمتنی بودن به طور جزئی افول پارادیم مولف را در مطالعات سینمایی توجیه میکند.
دوم اینکه، میانمتنی بودن ما را وامیدارد تا رابطه میان متنها و جوامعی که آنها را به وجود میآورند، بازفهم کنیم. بر خلاف مطالعات رسانهای مایل به جامعهشناسی، متنها مستقیماً جهان واقعی را منعکس نمیکنند، بلکه بیشتر، سایر برساختههای آن جهان را که همواره از پیش، متنبندی شدهاند، مورد استفاده قرار میدهند. به عنوان مثال، هیچکس سعی نمیکند که بازنمایی تاریخ را در فیلمی مانند تولد یک ملت (دی. دبلیو. گریفیث، ۱۹۱۵)، خلاف واقع، و یا خلاف وقایع تاریخی عینی بداند، بلکه سعی میکند تا این فیلم را با سایر بازنماییها از جنگهای مدنی آمریکا؛ مانند آنچه در کتابهای درسی، رمانهای تاریخی و سایر فیلمها آمده، مقایسه کند.
محققان، میانمتنی بودن همهجانبه را جنبهای کلیدی از فرهنگ رایج #پستمدرن میدانند. محققان مطالعات تلویزیونی درباره هشیاری میانمتنی گسترده به نمایش در آمده در برنامههای کالتی (cult) مانند توئین پیکس (twin peaks) (مجموعه تلویزیونی درام آمریکایی)، انتقامجویان، پروندههای ایکس و زینا: پرنسس جنگجو مطالبی نوشتهاند. برای مثال جیم کولینز درباره توئین پیکس میگوید: سبک آن به دلیل استفاده از تعدادی از قراردادهای بصری، روایتی و موضوعی که برگرفته از وحشت بربری، داستان علمی ـ تخیلی و شیوه کار پلیسی و همچنین سریالهای صابونی و آبکی است به طرز پرخاشگرانهای التقاطی است.
مخاطب باید همواره درگیر ماجرا باشد. نوسان نواختی و در هم آمیزی برنامه، بیننده را تشویق میکند تا مجموعهای از انتظارها و راهبردهای رمزگذاری شده و همیشه متغیر را فعال کند. در دوره پستمدرن، تولیدکنندگان و مخاطبان در شبکههای فشردهای از میانمتنی بودن که متنها در درون آن #رمزگذاری و #رمزگشایی میشود، زندگی میکنند و متنها سایر متون را به سبکی آگاه، خودآگاه و بازیگوشانه در بر میگیرند.
ROBERTA E. PEARSON
@younesshokrkhah
میتوان در این زمینه به مشابهتهای داستان نخستین برخورد و داستان موبی دیک ساخته ملویلز اشاره کرد که در آن ذهن کاپیتان ایهب به طور مشابهی درگیر انتقامگیری از نهنگ سفید بزرگی است که پای او را بلعیده.
البته، خود متن این رابطه را در آنجا که پیکارد از رمان ملویل نقل قول میکند، آشکار میسازد. بیشک، فیلمها نه تنها از منابع ادبی، بلکه از منابع سینمایی نیز نقل قول میکنند؛ برای مثال در فیلم تسخیر ناپذیران (۱۹۸۷)، کالسکه یک بچه در حین تبادل آتش میان افراد خوب و بد از پلههای یک ایستگاه راهآهن به پایین کج میشود. در اینجا کارگردان فیلم، برایان دیپالما، سکانس پلههای مشهور اودسا را از فیلم رزمناو پوتمکین (سرگئی آیزنشتاین، ۱۹۲۵) استفاده میکند؛ سکانسی که محققان سینما گاهی اوقات به عنوان یک بزرگداشت به آن اشاره میکنند.
#جولیا_کریستوا در سال ۱۹۶۹، ساختارگرای فرانسوی، مفهوم نظری پیچیدهتری را از میانمتنی بودن صورتبندی کرد که تقریباً تأثیر زیادی بر مطالعات تلویزیون و فیلم بر جای گذاشت. صورتبندی سادهتر میان متنی شده - که در بالا به آن اشاره شد - تنها یک متن را به متن دیگر مرتبط میکرد.
کریستوا به طور ضمنی عنوان کرد که هیچ چیز خارج از میانمتنی بودن وجود ندارد: هر متنی به صورت چیدمانی از نقل قولها شکل میگیرد، هر متنی عبارت است از جذب و دگردیسی سایر متنها (کریستوا، ۱۹۶۹)؛ به بیان دیگر، تمامی متنها به سایر متنهایی که به طور تلویحی یا ضمنی به آنها اشاره میکنند وابسته هستند.
موضوع اولیه تحلیل را میتوان #متن در نظر گرفت، متنی که به متن دیگر ارجاع میدهد، میان متنها را میسازد یا آنچه را که #امبرتو_اکو چارچوب #میانمتنی مینامد
این مفهومسازی از میان متنی بودن، دو گسست نظری کلیدی را با مطالعات رسانهای و ادبی گذشته به وجود آورد.
نخست اینکه میانمتنی بودن ما را وامیدارد تا مفهوم قرن نوزدهمی نویسنده را زیر سوال ببریم.
از آنجا که تمامی متنها به متنهای دیگری ارجاع میشوند، پس نویسنده به طور ساده محل تقاطع چارچوبهای میان متنی است، نه خالق متنی منحصر به فرد و اصیل. بنابراین، برداشت ساختارگرایانه از میانمتنی بودن به طور جزئی افول پارادیم مولف را در مطالعات سینمایی توجیه میکند.
دوم اینکه، میانمتنی بودن ما را وامیدارد تا رابطه میان متنها و جوامعی که آنها را به وجود میآورند، بازفهم کنیم. بر خلاف مطالعات رسانهای مایل به جامعهشناسی، متنها مستقیماً جهان واقعی را منعکس نمیکنند، بلکه بیشتر، سایر برساختههای آن جهان را که همواره از پیش، متنبندی شدهاند، مورد استفاده قرار میدهند. به عنوان مثال، هیچکس سعی نمیکند که بازنمایی تاریخ را در فیلمی مانند تولد یک ملت (دی. دبلیو. گریفیث، ۱۹۱۵)، خلاف واقع، و یا خلاف وقایع تاریخی عینی بداند، بلکه سعی میکند تا این فیلم را با سایر بازنماییها از جنگهای مدنی آمریکا؛ مانند آنچه در کتابهای درسی، رمانهای تاریخی و سایر فیلمها آمده، مقایسه کند.
محققان، میانمتنی بودن همهجانبه را جنبهای کلیدی از فرهنگ رایج #پستمدرن میدانند. محققان مطالعات تلویزیونی درباره هشیاری میانمتنی گسترده به نمایش در آمده در برنامههای کالتی (cult) مانند توئین پیکس (twin peaks) (مجموعه تلویزیونی درام آمریکایی)، انتقامجویان، پروندههای ایکس و زینا: پرنسس جنگجو مطالبی نوشتهاند. برای مثال جیم کولینز درباره توئین پیکس میگوید: سبک آن به دلیل استفاده از تعدادی از قراردادهای بصری، روایتی و موضوعی که برگرفته از وحشت بربری، داستان علمی ـ تخیلی و شیوه کار پلیسی و همچنین سریالهای صابونی و آبکی است به طرز پرخاشگرانهای التقاطی است.
مخاطب باید همواره درگیر ماجرا باشد. نوسان نواختی و در هم آمیزی برنامه، بیننده را تشویق میکند تا مجموعهای از انتظارها و راهبردهای رمزگذاری شده و همیشه متغیر را فعال کند. در دوره پستمدرن، تولیدکنندگان و مخاطبان در شبکههای فشردهای از میانمتنی بودن که متنها در درون آن #رمزگذاری و #رمزگشایی میشود، زندگی میکنند و متنها سایر متون را به سبکی آگاه، خودآگاه و بازیگوشانه در بر میگیرند.
ROBERTA E. PEARSON
@younesshokrkhah
#کتاب 🔸 حقیقت
در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود. خدا چنین آغاز کرد و وظیفه هر راهب مومنی است که فروتنانه در مناجات، این یگانه واقعه تغییرناپذیر را که میتوان بر حقیقت انکارناپذیرش تأکید گذاشت، هر روز تکرار کند. اما ما اینک از پشت شیشهای تیره نظارهگر هستیم و حقیقت پیش از آن که رو در رو بر همگان آشکار شود، در خطای دنیا پارهپاره (افسوس چقدر نامفهوم) دیده میشود، پس باید علامتهای اصیلش را حتی وقتی برای ما مبهم است، و انگار که نیتی پلید آنها را به ملغمهای تبدیل کرده است، هجیکنان بخوانیم.
📚راز گل سرخ▫️#امبرتو_اکو
در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود. خدا چنین آغاز کرد و وظیفه هر راهب مومنی است که فروتنانه در مناجات، این یگانه واقعه تغییرناپذیر را که میتوان بر حقیقت انکارناپذیرش تأکید گذاشت، هر روز تکرار کند. اما ما اینک از پشت شیشهای تیره نظارهگر هستیم و حقیقت پیش از آن که رو در رو بر همگان آشکار شود، در خطای دنیا پارهپاره (افسوس چقدر نامفهوم) دیده میشود، پس باید علامتهای اصیلش را حتی وقتی برای ما مبهم است، و انگار که نیتی پلید آنها را به ملغمهای تبدیل کرده است، هجیکنان بخوانیم.
📚راز گل سرخ▫️#امبرتو_اکو
#کتاب 🔸 کتابها
کتابها برای باور کردن نوشته نشدهاند، بلکه نوشته شدهاند تا در معرض پرسشگری قرار گیرند.
📚 نام گل سرخ▫️#امبرتو_اکو
کتابها برای باور کردن نوشته نشدهاند، بلکه نوشته شدهاند تا در معرض پرسشگری قرار گیرند.
📚 نام گل سرخ▫️#امبرتو_اکو
# نشانهشناسی
🔸نشانهشناسی سوسور، پیرس، اکو
رویکرد نشانهشناسی سوسور، پیرس، اکو در فرایند خوانش نشانهها در معماری.
تأملی بر #نشانهشناسی فضاهای ورودی خانههای دوره قاجار شهر قزوین از دیدگاه
#فردینان_دو_سوسور، #چارلز_سندرس_پیرس
و #امبرتو_اکو
▫️نویسندگان:
#نوشین_سخاوتدوست، #فریبا_البرزی
@irCDS
🔸نشانهشناسی سوسور، پیرس، اکو
رویکرد نشانهشناسی سوسور، پیرس، اکو در فرایند خوانش نشانهها در معماری.
تأملی بر #نشانهشناسی فضاهای ورودی خانههای دوره قاجار شهر قزوین از دیدگاه
#فردینان_دو_سوسور، #چارلز_سندرس_پیرس
و #امبرتو_اکو
▫️نویسندگان:
#نوشین_سخاوتدوست، #فریبا_البرزی
@irCDS
بنگاه ترجمه ونشرکتاب پارسه منتشرکرد
🔸سرگذشت جامعه سیال
▫️#امبرتو_اکو
سال ١٩٨۵ ابتدا به صورت هفتگی و سپس یک هفته در میان، در مجله هفتگی لسپرسو شروع به نوشتن ستونی به نام "قوطی کبریت مینروا" کردم. عنوان آن، به قوطی کبریتهای قدیمی اشاره داشت با دو تکه فضای سفید در داخلش که جان میدادند برای یادداشتهای کوتاه… این مقالات معمولاً ملهم از وقایع روزمره بودند، البته نه همیشه، چون یک شب ممکن بود یک صفحه از #هرودوت، افسانههای برادران گریم یا کمیک ملوان زبل را دوباره بخوانم و ایدهای به ذهنم برسد… اما بین سالهای ٢٠٠٠ تا ٢٠١۵ بیش از چهارصد مقاله نوشته بودم و احساس میکردم بعضی از آنها را میتوان از خطر نابودی نجات داد. فکر میکنم بیشتر قسمتهای این ستون را که در این کتاب جمعآوری شدهاند، میتوان بازتابی از جنبههای مختلف جامعه سیالمان در نظر گرفت که در ابتدای همین اثر نیز نیز در موردش نوشتهام.
@Bookcitycc
🔸سرگذشت جامعه سیال
▫️#امبرتو_اکو
سال ١٩٨۵ ابتدا به صورت هفتگی و سپس یک هفته در میان، در مجله هفتگی لسپرسو شروع به نوشتن ستونی به نام "قوطی کبریت مینروا" کردم. عنوان آن، به قوطی کبریتهای قدیمی اشاره داشت با دو تکه فضای سفید در داخلش که جان میدادند برای یادداشتهای کوتاه… این مقالات معمولاً ملهم از وقایع روزمره بودند، البته نه همیشه، چون یک شب ممکن بود یک صفحه از #هرودوت، افسانههای برادران گریم یا کمیک ملوان زبل را دوباره بخوانم و ایدهای به ذهنم برسد… اما بین سالهای ٢٠٠٠ تا ٢٠١۵ بیش از چهارصد مقاله نوشته بودم و احساس میکردم بعضی از آنها را میتوان از خطر نابودی نجات داد. فکر میکنم بیشتر قسمتهای این ستون را که در این کتاب جمعآوری شدهاند، میتوان بازتابی از جنبههای مختلف جامعه سیالمان در نظر گرفت که در ابتدای همین اثر نیز نیز در موردش نوشتهام.
@Bookcitycc
Forwarded from عرصههای ارتباطی
#کتاب 🔸 حقیقت
در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود. خدا چنین آغاز کرد و وظیفه هر راهب مومنی است که فروتنانه در مناجات، این یگانه واقعه تغییرناپذیر را که میتوان بر حقیقت انکارناپذیرش تأکید گذاشت، هر روز تکرار کند. اما ما اینک از پشت شیشهای تیره نظارهگر هستیم و حقیقت پیش از آن که رو در رو بر همگان آشکار شود، در خطای دنیا پارهپاره (افسوس چقدر نامفهوم) دیده میشود، پس باید علامتهای اصیلش را حتی وقتی برای ما مبهم است، و انگار که نیتی پلید آنها را به ملغمهای تبدیل کرده است، هجیکنان بخوانیم.
📚راز گل سرخ▫️#امبرتو_اکو
در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود. خدا چنین آغاز کرد و وظیفه هر راهب مومنی است که فروتنانه در مناجات، این یگانه واقعه تغییرناپذیر را که میتوان بر حقیقت انکارناپذیرش تأکید گذاشت، هر روز تکرار کند. اما ما اینک از پشت شیشهای تیره نظارهگر هستیم و حقیقت پیش از آن که رو در رو بر همگان آشکار شود، در خطای دنیا پارهپاره (افسوس چقدر نامفهوم) دیده میشود، پس باید علامتهای اصیلش را حتی وقتی برای ما مبهم است، و انگار که نیتی پلید آنها را به ملغمهای تبدیل کرده است، هجیکنان بخوانیم.
📚راز گل سرخ▫️#امبرتو_اکو
Umberto Eco .pdf
267.2 KB
#امبرتو_اکو #نشانهشناسی
🔸امبرتو اکو و نشانهشناسی
▫️نویسنده: دکتر #محمد_ضیمران
▫️کتاب ماه ادبیات و فلسفه
▫️اسفند ۱۳۸۳ و فروردین ۱۳۸۴
🔹فایل پیوست را دانلود کنید
🔸امبرتو اکو و نشانهشناسی
▫️نویسنده: دکتر #محمد_ضیمران
▫️کتاب ماه ادبیات و فلسفه
▫️اسفند ۱۳۸۳ و فروردین ۱۳۸۴
🔹فایل پیوست را دانلود کنید
🔸نگاه ضیمران به اکو
من شنیدهام کتابی نبوده که #امبرتو_اکو مطالعه نکرده باشد. وی بهجز ایتالیایی که زبان مادریاش بود، زبانهای انگلیسی و فرانسه را هم در حد عالی میدانست و گویا به یونانی هم وارد بود. بر این اساس، اکو میتوانست به چندین زبان کتاب بخواند. شما اگر آثارش را مطالعه کنید، متوجه خواهید شد که چقدر اهل مطالعه بوده است. همانگونه که قبلاً نیز بیان کردم، تخصص اصلی اکو در زمینه قرونوسطی بود، اما صرفاً بخشی از منظومه فکریاش را فلسفههای قرونوسطی تشکیل میداد. شما کدام فیلسوف معاصر را میشناسید که تا این میزان احاطه نسبت به ادبیات معاصر، بهویژه ادبیات انگلیس، آمریکا و فرانسه داشته باشد؟ اکو دومین چهره مهم معاصر ایتالیا بعد از بندتو کروچه است. تفاوت بین کروچه و اکو در این است که کروچه رمان نمینوشت.
▫️#محمد_ضیمران | خبرگزاری کتاب، گفتوگو با محمد ضیمران به مناسبت درگذشت امبرتو اکو، شنبه ۸ اسفند ۱۳۹۴
من شنیدهام کتابی نبوده که #امبرتو_اکو مطالعه نکرده باشد. وی بهجز ایتالیایی که زبان مادریاش بود، زبانهای انگلیسی و فرانسه را هم در حد عالی میدانست و گویا به یونانی هم وارد بود. بر این اساس، اکو میتوانست به چندین زبان کتاب بخواند. شما اگر آثارش را مطالعه کنید، متوجه خواهید شد که چقدر اهل مطالعه بوده است. همانگونه که قبلاً نیز بیان کردم، تخصص اصلی اکو در زمینه قرونوسطی بود، اما صرفاً بخشی از منظومه فکریاش را فلسفههای قرونوسطی تشکیل میداد. شما کدام فیلسوف معاصر را میشناسید که تا این میزان احاطه نسبت به ادبیات معاصر، بهویژه ادبیات انگلیس، آمریکا و فرانسه داشته باشد؟ اکو دومین چهره مهم معاصر ایتالیا بعد از بندتو کروچه است. تفاوت بین کروچه و اکو در این است که کروچه رمان نمینوشت.
▫️#محمد_ضیمران | خبرگزاری کتاب، گفتوگو با محمد ضیمران به مناسبت درگذشت امبرتو اکو، شنبه ۸ اسفند ۱۳۹۴
#چهره 🔸امبرتو اکو
▫️نوشته سارا گئونلیان جونز
▫️ ترجمه #یونس_شکرخواه
#امبرتو_اکو (Umberto Eco) (۱۹۳۲-۲۰۱۶) نشانهشناس، منتقد فرهنگی، ستوننویس، روزنامهنگار، دستاندرکار برنامههای رادیویی ـ تلویزیونی و رماننویس بود. اكو به خاطر تحليلهايش در مورد پديدههای فرهنگی از کمیک استريپهای چينی تا ديسنیلند جزو شخصيتهای سرشناس است. او نظرياتش در مورد نشانهنشاسی را در کتاب ساخت غايب (۱۹۶۸) مطرح کرد که پس از بازنگري در ۱۹۷۶ تحت عنوان تئوری #نشانهشناسی چاپ شد. او در ۱۹۷۴ انجمن بينالمللی مطالعات نشانهشناسی را تأسيس کرد. نشانهشناسی در نخستين جلسه اين انجمن به عنوان رشتهای علمی و روشی مهم برای مشاهده ابژهها در ديگر علوم توصيف شد. او در کتاب محدوديتهای تفسير (۱۹۹۴) به ديدگاهها و افراطهای موجود در شالودهشکنی دريدایی اشاره و تأکيد میکند که نقش متن و خواننده بايد حتماً در توليد معنی در نظر گرفته شود. تمايل به نشانهشناسی، متون قرون وسطی و فرايندهای تفسير و تعبير، مايه الهام او برای نوشتن رمانهای راز گل سرخ، پاندول، فوکو و جزيره روز قبل بود. اکو از ۱۹۷۱ استاد رشته نشانهشناسی در دانشگاه بولونيا ایتالیا بود.
▫️نوشته سارا گئونلیان جونز
▫️ ترجمه #یونس_شکرخواه
#امبرتو_اکو (Umberto Eco) (۱۹۳۲-۲۰۱۶) نشانهشناس، منتقد فرهنگی، ستوننویس، روزنامهنگار، دستاندرکار برنامههای رادیویی ـ تلویزیونی و رماننویس بود. اكو به خاطر تحليلهايش در مورد پديدههای فرهنگی از کمیک استريپهای چينی تا ديسنیلند جزو شخصيتهای سرشناس است. او نظرياتش در مورد نشانهنشاسی را در کتاب ساخت غايب (۱۹۶۸) مطرح کرد که پس از بازنگري در ۱۹۷۶ تحت عنوان تئوری #نشانهشناسی چاپ شد. او در ۱۹۷۴ انجمن بينالمللی مطالعات نشانهشناسی را تأسيس کرد. نشانهشناسی در نخستين جلسه اين انجمن به عنوان رشتهای علمی و روشی مهم برای مشاهده ابژهها در ديگر علوم توصيف شد. او در کتاب محدوديتهای تفسير (۱۹۹۴) به ديدگاهها و افراطهای موجود در شالودهشکنی دريدایی اشاره و تأکيد میکند که نقش متن و خواننده بايد حتماً در توليد معنی در نظر گرفته شود. تمايل به نشانهشناسی، متون قرون وسطی و فرايندهای تفسير و تعبير، مايه الهام او برای نوشتن رمانهای راز گل سرخ، پاندول، فوکو و جزيره روز قبل بود. اکو از ۱۹۷۱ استاد رشته نشانهشناسی در دانشگاه بولونيا ایتالیا بود.
#سینماویژن🔸میان متنی بودن
▫️نوشته روبرتا ای. پیرسون*
▫️ ترجمه #یونس_شکرخواه
اصطلاح میان متنی بودن (intertextuality) یا #بینامتنیت در بنیادینترین معنا، به رابطه یک #متن با یک متن یا چندین متن دیگر اشاره دارد. همانطور که محققان ادبی به دنبال نسخههای قدیمیتر هملت یا شاه لیر میگردند، یا وامگیریهای شکسپیر را از وقایع نامههای هولین شر مورد توجه قرار میدهند، محققان فیلم و سینما ممکن است در جستجوی پیشگامان ادبی یا سینمایی فیلمها باشند و نقل قولهای مستقیم سایر متنها را مشخص نکنند.برای مثال، در فیلم پیشتازان فضا؛ نخستین رویارویی (جاناتان فریکس، ۱۹۹۶)، کاپیتان پرمشغله سفینه جین لوکپیکارد، در پی انتقامگیری از بورگ است که موجودی فضایی است با نژادی نیمه بیولوژیک ـ نیمه مکانیکی که در گذشته آزار بسیاری به او رسانیده است. میتوان در این زمینه به مشابهتهای داستان پیشتازان فضا؛ نخستین رویارویی و داستان موبی دیک ساخته ملویلز اشاره کرد که در آن ذهن کاپیتان به طور مشابه درگیر انتقامگیری از نهنگ سفید بزرگی است که پای او را بلعیده بود. البته، خود متن این رابطه را آنجا که پیکارد از رمان ملویل نقل قول میکند، آشکار میسازد. بیشک، فیلمها نه تنها از منابع ادبی، بلکه از منابع سینمایی نیز نقل قول میکنند؛ برای مثال در فیلم تسخیر ناپذیران (۱۹۸۷)، کالسکه یک بچه در حین تبادل آتش افراد خوب و بد از پلههای ایستگاه راهآهن به پایین کج میشود. در اینجا کارگردان فیلم، برایان دیپالما، سکانس پلههای مشهور اودسا را از فیلم رزمناو پوتمکین (سرگئی آیزنشتاین، ۱۹۲۵) میگیرد؛ سکانسی که محققان سینما از ان به عنوان یک بزرگداشت یاد میکنند. جولیا کریستوا، ساختارگرای فرانسوی، مفهوم نظری پیچیدهتری را از میانمتنی بودن صورتبندی کرد که تقریباً تأثیر زیادی بر مطالعات تلویزیون و فیلم داشت. این صورتبندی سادهتر میان متنی شده، تنها یک متن را به متن دیگر مرتبط میکرد. کریستوا به طور ضمنی عنوان کرد که هیچ چیز خارج از میانمتنی بودن وجود ندارد: هر متنی به صورت چیدمانی از نقل قولها شکل میگیرد، هر متنی عبارتست از جذب و دگردیسی سایر متنها (کریستوا، ۱۹۶۹)؛ به بیان دیگر، تمام متنها به سایر متنهایی که به طور تلویحی یا ضمنی به آنها اشاره میکنند وابسته هستند. موضوع اولیه تحلیل را میتوان متن در نظر گرفت، متنی که به متن دیگر ارجاع میدهد، میان متنها را میسازد یا آنچه را که #امبرتو_اکو چارچوب میان متنی مینامد. این مفهومسازی از میان متنی بودن، دو گسست نظری را با مطالعات رسانهای و ادبی گذشته به وجود آورد.
نخست اینکه میانمتنی بودن ما را وامیدارد تا مفهوم قرن نوزدهمی نویسنده را زیر سوال ببریم. از آنجایی که تمامی متنها به متنهای دیگری ارجاع میدهند، پس نویسنده به طور ساده محل تقاطع چارچوبهای میان متنی است، نه خالق متنی منحصر به فرد و اصیل. بنابراین، برداشت ساختارگرایانه از میانمتنی بودن به طور جزئی افول پارادیم مولف را در مطالعات سینمایی توجیه میکند. دوم اینکه، میانمتنی بودن ما را وامیدارد تا رابطه میان متنها و جوامعی که آنها را به وجود میآورند، بازفهم کنیم. بر خلاف مطالعات رسانهای جامعهشناسانه، متنها مستقیماً جهان واقعی را منعکس نمیکنند، بلکه بیشتر، سایر برساختههای آن جهان را که همواره از پیش، متنبندی شدهاند، مورد استفاده قرار میدهند. به عنوان مثال، هیچکس سعی نمیکند که بازنمایی تاریخ را در فیلمی مانند تولد یک ملت (دی. دبلیو. گریفیث، ۱۹۱۵)، خلاف واقع، و یا خلاف وقایع تاریخی عینی بداند، بلکه سعی میکند این فیلم را با سایر بازنماییها از جنگهای مدنی آمریکا؛ مانند آنچه در کتابهای درسی، رمانهای تاریخی و سایر فیلمها آمده، مقایسه کند. محققان، میانمتنی بودن همهجانبه را جنبهای کلیدی از فرهنگ رایج پستمدرن میدانند. محققان مطالعات تلویزیونی درباره هشیاری میانمتنی به نمایش در آمده در برنامههای کالتی مانند توئین پیکس (مجموعه تلویزیونی درام آمریکایی)، انتقامجویان، پروندههای ایکس و زینا: پرنسس جنگجو مطالبی نوشتهاند. برای مثال جیم کولینز درباره توئین پیکس میگوید: سبک آن به دلیل استفاده از قراردادهای بصری، روایتی و موضوعی برگرفته از وحشت بربری، داستان علمی ـ تخیلی و شیوه کار پلیسی و سریالهای صابونی و آبکی است؛ به طرز پرخاشگرانهای التقاطی است. مخاطب باید همواره درگیر ماجرا باشد.نوسان نواختی و در همآمیزی برنامه، بیننده را تشویق میکند تا مجموعهای از انتظارها و راهبردهای رمزگذاری شده و همیشه متغیر را فعال کند. در دوره پستمدرن، تولیدکنندگان و مخاطبان در شبکه فشردهای از بینامتنیت که متنها در درون آن رمزگذاری و رمزگشایی میشود، زندگی میکنند و متنها سایر متون را به سبکی آگاه، خودآگاه و بازیگوشانه در بر میگیرند.
*ROBERTA E. PEARSON
▫️نوشته روبرتا ای. پیرسون*
▫️ ترجمه #یونس_شکرخواه
اصطلاح میان متنی بودن (intertextuality) یا #بینامتنیت در بنیادینترین معنا، به رابطه یک #متن با یک متن یا چندین متن دیگر اشاره دارد. همانطور که محققان ادبی به دنبال نسخههای قدیمیتر هملت یا شاه لیر میگردند، یا وامگیریهای شکسپیر را از وقایع نامههای هولین شر مورد توجه قرار میدهند، محققان فیلم و سینما ممکن است در جستجوی پیشگامان ادبی یا سینمایی فیلمها باشند و نقل قولهای مستقیم سایر متنها را مشخص نکنند.برای مثال، در فیلم پیشتازان فضا؛ نخستین رویارویی (جاناتان فریکس، ۱۹۹۶)، کاپیتان پرمشغله سفینه جین لوکپیکارد، در پی انتقامگیری از بورگ است که موجودی فضایی است با نژادی نیمه بیولوژیک ـ نیمه مکانیکی که در گذشته آزار بسیاری به او رسانیده است. میتوان در این زمینه به مشابهتهای داستان پیشتازان فضا؛ نخستین رویارویی و داستان موبی دیک ساخته ملویلز اشاره کرد که در آن ذهن کاپیتان به طور مشابه درگیر انتقامگیری از نهنگ سفید بزرگی است که پای او را بلعیده بود. البته، خود متن این رابطه را آنجا که پیکارد از رمان ملویل نقل قول میکند، آشکار میسازد. بیشک، فیلمها نه تنها از منابع ادبی، بلکه از منابع سینمایی نیز نقل قول میکنند؛ برای مثال در فیلم تسخیر ناپذیران (۱۹۸۷)، کالسکه یک بچه در حین تبادل آتش افراد خوب و بد از پلههای ایستگاه راهآهن به پایین کج میشود. در اینجا کارگردان فیلم، برایان دیپالما، سکانس پلههای مشهور اودسا را از فیلم رزمناو پوتمکین (سرگئی آیزنشتاین، ۱۹۲۵) میگیرد؛ سکانسی که محققان سینما از ان به عنوان یک بزرگداشت یاد میکنند. جولیا کریستوا، ساختارگرای فرانسوی، مفهوم نظری پیچیدهتری را از میانمتنی بودن صورتبندی کرد که تقریباً تأثیر زیادی بر مطالعات تلویزیون و فیلم داشت. این صورتبندی سادهتر میان متنی شده، تنها یک متن را به متن دیگر مرتبط میکرد. کریستوا به طور ضمنی عنوان کرد که هیچ چیز خارج از میانمتنی بودن وجود ندارد: هر متنی به صورت چیدمانی از نقل قولها شکل میگیرد، هر متنی عبارتست از جذب و دگردیسی سایر متنها (کریستوا، ۱۹۶۹)؛ به بیان دیگر، تمام متنها به سایر متنهایی که به طور تلویحی یا ضمنی به آنها اشاره میکنند وابسته هستند. موضوع اولیه تحلیل را میتوان متن در نظر گرفت، متنی که به متن دیگر ارجاع میدهد، میان متنها را میسازد یا آنچه را که #امبرتو_اکو چارچوب میان متنی مینامد. این مفهومسازی از میان متنی بودن، دو گسست نظری را با مطالعات رسانهای و ادبی گذشته به وجود آورد.
نخست اینکه میانمتنی بودن ما را وامیدارد تا مفهوم قرن نوزدهمی نویسنده را زیر سوال ببریم. از آنجایی که تمامی متنها به متنهای دیگری ارجاع میدهند، پس نویسنده به طور ساده محل تقاطع چارچوبهای میان متنی است، نه خالق متنی منحصر به فرد و اصیل. بنابراین، برداشت ساختارگرایانه از میانمتنی بودن به طور جزئی افول پارادیم مولف را در مطالعات سینمایی توجیه میکند. دوم اینکه، میانمتنی بودن ما را وامیدارد تا رابطه میان متنها و جوامعی که آنها را به وجود میآورند، بازفهم کنیم. بر خلاف مطالعات رسانهای جامعهشناسانه، متنها مستقیماً جهان واقعی را منعکس نمیکنند، بلکه بیشتر، سایر برساختههای آن جهان را که همواره از پیش، متنبندی شدهاند، مورد استفاده قرار میدهند. به عنوان مثال، هیچکس سعی نمیکند که بازنمایی تاریخ را در فیلمی مانند تولد یک ملت (دی. دبلیو. گریفیث، ۱۹۱۵)، خلاف واقع، و یا خلاف وقایع تاریخی عینی بداند، بلکه سعی میکند این فیلم را با سایر بازنماییها از جنگهای مدنی آمریکا؛ مانند آنچه در کتابهای درسی، رمانهای تاریخی و سایر فیلمها آمده، مقایسه کند. محققان، میانمتنی بودن همهجانبه را جنبهای کلیدی از فرهنگ رایج پستمدرن میدانند. محققان مطالعات تلویزیونی درباره هشیاری میانمتنی به نمایش در آمده در برنامههای کالتی مانند توئین پیکس (مجموعه تلویزیونی درام آمریکایی)، انتقامجویان، پروندههای ایکس و زینا: پرنسس جنگجو مطالبی نوشتهاند. برای مثال جیم کولینز درباره توئین پیکس میگوید: سبک آن به دلیل استفاده از قراردادهای بصری، روایتی و موضوعی برگرفته از وحشت بربری، داستان علمی ـ تخیلی و شیوه کار پلیسی و سریالهای صابونی و آبکی است؛ به طرز پرخاشگرانهای التقاطی است. مخاطب باید همواره درگیر ماجرا باشد.نوسان نواختی و در همآمیزی برنامه، بیننده را تشویق میکند تا مجموعهای از انتظارها و راهبردهای رمزگذاری شده و همیشه متغیر را فعال کند. در دوره پستمدرن، تولیدکنندگان و مخاطبان در شبکه فشردهای از بینامتنیت که متنها در درون آن رمزگذاری و رمزگشایی میشود، زندگی میکنند و متنها سایر متون را به سبکی آگاه، خودآگاه و بازیگوشانه در بر میگیرند.
*ROBERTA E. PEARSON
🔸بیشتفسیر چیست؟
🔹#روبرت_صافاریان
زمانی باور عمومی در میان منتقدان ادبی این بود که هر متنی یک معنی دارد و این یک معنی همان است که نیت #مولف آن اثر بوده است و کار مفسر این است که آن معنی درست و یگانه را بیابد. با رواج نظریههای ادبی نو از جمله نظریهی خواننده و نظریههای خوانندهمحور، این ایدهی ابتدایی مورد چالش و چونوچرا قرار گرفت. خود #امبرتو_اکو هم با نوشتن دو کتاب اثر باز و نقش خواننده سهمی در تثبیت این دیدگاه داشت. اما همان طور که معمولاً اتفاق میافتد، این گرایش به افراط گرایید. گفته شد که تعداد تفسیرهایی که میتوان به دلخواه از هر متنی کرد نهایتی ندارد و همهی تفسیرها درستاند و همهی خوانندهها حق دارند و هیچ تفسیری بر تفسیرهای دیگر برتری ندارد. این آن چیزی است که اومبرتو اکو «بیشتفسیر» یا افراط در تفسیر مینامد.
بیشتفسیر ترجمه overinterpretation است در عنوان و متن کتابی از اومبرتو اکو که دو ترجمه از آن به زبان فارسی وجود دارد. ادامه مطلب
🔹#روبرت_صافاریان
زمانی باور عمومی در میان منتقدان ادبی این بود که هر متنی یک معنی دارد و این یک معنی همان است که نیت #مولف آن اثر بوده است و کار مفسر این است که آن معنی درست و یگانه را بیابد. با رواج نظریههای ادبی نو از جمله نظریهی خواننده و نظریههای خوانندهمحور، این ایدهی ابتدایی مورد چالش و چونوچرا قرار گرفت. خود #امبرتو_اکو هم با نوشتن دو کتاب اثر باز و نقش خواننده سهمی در تثبیت این دیدگاه داشت. اما همان طور که معمولاً اتفاق میافتد، این گرایش به افراط گرایید. گفته شد که تعداد تفسیرهایی که میتوان به دلخواه از هر متنی کرد نهایتی ندارد و همهی تفسیرها درستاند و همهی خوانندهها حق دارند و هیچ تفسیری بر تفسیرهای دیگر برتری ندارد. این آن چیزی است که اومبرتو اکو «بیشتفسیر» یا افراط در تفسیر مینامد.
بیشتفسیر ترجمه overinterpretation است در عنوان و متن کتابی از اومبرتو اکو که دو ترجمه از آن به زبان فارسی وجود دارد. ادامه مطلب
#تراس🔸کتابها
کتابها برای باور کردن نوشته نشدهاند، بلکه نوشته شدهاند تا در معرض پرسشگری قرار گیرند.
#امبرتو_اکو
کتابها برای باور کردن نوشته نشدهاند، بلکه نوشته شدهاند تا در معرض پرسشگری قرار گیرند.
#امبرتو_اکو
🔸کتاب نخواهد مرد
🔹#نعمتالله_فاضلی ٢٠ خرداد ١۴٠٢
چند روز پیش رفته بودم منزل علی دهباشی، به قول استاد محمدعلی موحد، امیر بخارا. میدان فلسطین است. منزلش مانند وجودش لطف و لطافت فرهیختگی و فرهنگ دارد. منزلش کتابخانهای است انبوهی از کتاب، آن هم چه کتابهایی. دو ساعتی آنجا بودم و احساس کردم دهباشی و دهباشیها انرژیشان را از کتابها میگیرند، همین کتابهایی که از کف تا سقف خانهشان را پوشانده.
از نوجوانیام جذابترین خاطرههایم گوسفندچرانی در صحرا و ور رفتن و بازی با کتابخانه شخصیام در خانهمان است. ضلع شمالی مهمانخانهمان که "اتاق بزرگ" میگفتیم کمد کوچک کتابخانهای داشتم که سی چهل جلد کتاب داشت. تقریبا هر روز آنها را از نو میچیدم و تمیز میکردم. عادتم شده بود، عادتی که هنوز ترک نکردهام و شدیدتر هم شده است. جسم کتابها و لمس کردنشان حالم را خوب میکند. کتاب، برایم آرامبخش است. تماشا کردن کتابخانه، برایم حس و حالی دارد که توان بیانش را ندارم. کتابها دوست داشتنیاند. حتی کتاب نخوانها هم کتابدوستاند. برخی شیدای کتاباند، برخی هم کمتر، اما به کتاب احترام میگذارند. قصه فقط جان و محتوای کتاب نیست که ما را مجذوب خود میکند، بل جسم کتاب هم زیبا و زیبنده زندگی آدمی است.
آلیسون هوور بارتلت در کتاب خواندنیاش "جنون کتاب" (۱۳۹۹) داستان واقعی یک دزد کتاب یعنی آقای جان گیلکی را مینویسد. گیلکی تمام عمرش صرف به دست آوردن کتابها میشود و در این راه خطرها میکند و زندانها میرود و بسیار سختیها می کشد. به قول بارتلت "عشق معصومانه به کتاب" داشت و "طلسم کتاب مسحورش کرده بود". چنان شیفته کتاب بود که پدرش به شوخی به او گفته "وقتی از شکم مادرم بیرون میآمدهام کتابی توی دستم بوده".
مساله خواندن کتابها نبود، "تصاحب کتابها هم به او انگیزه میداد". کتابها "خود آرمانیاش بودند".
بارتلت از جان گیلکی میپرسد چه چیز کتابها وسوسه اش میکند؟ جان میگوید:
"کتاب بصری است، به شکل و شمایلش مربوط میشود، وقتی همهشان در قفسه کنار هم مینشینند".
بارتلت نقل میکند یوجین فیلد در ۱۸۹۶ کتابی با عنوان "ماجراهای عاشقانهی یک شیدای کتاب "مینویسد و میگوید "کتابها حس دارند. ... کتابهایم مرا میشناسند و دوستم دارند. صبحها تا چشم باز میکنم، کل کتابهایم مرا میشناسند و دوستم دارند".
بارتلت میگوید جسم کتابها کارهای مهم و جالبی میکنند و "اینها نه اشیایی زیبا" بل "ارتباط ما را با گذشته از طریق حجم و جسمیت خود حفظ کردهاند".
بله، جسم کتابها هم جان و معنایی دارد که مستقل از محتوا و کلمات داخل کتاب است. آلبرتو مانگل کتابی بینهایت جذاب با عنوان "برچیدن کتابخانهام" (۱۴۰۱) دارد و توصیفهایی شگفت از کتاب و کتابخانه میدهد از جمله این که "کتابخانه آشیانه خاطرات است". مانگل قصه ور رفتن و به قول خودش برچیدن کتابها و کتابخانه را روایت میکند و حس و حال کتاب بازها در این برچیدنها را مینویسد. آنها که کرم کتاباند میدانند ور رفتن با کتابخانه و کتابها لذتی حتی بیشتر از کتاب خواندن دارد، هر چند به پای کتاب نوشتن نمیرسد.
#امبرتو_اکو و #ژان_کلود_کریر در کتاب "از کتاب رهایی نداریم" قصههای شیداییشان به کتاب را میگویند و فصلی هم با عنوان "کتاب نخواهد مرد" دارند. مشتاقان کتاب خواندن این کتاب را از دست ندهند و ببینند چرا از کتاب رهایی نداریم و کتاب نمیمیرد.
قیمت کتاب خیلی گران است و کتابهای الکترونیک هم رونق دارند، اما کتاب چاپی ارزشها و دلالتهای خودش را دارد. کمی از آنها را گفتم. خودتان مابقیاش را میدانید.
🔹#نعمتالله_فاضلی ٢٠ خرداد ١۴٠٢
چند روز پیش رفته بودم منزل علی دهباشی، به قول استاد محمدعلی موحد، امیر بخارا. میدان فلسطین است. منزلش مانند وجودش لطف و لطافت فرهیختگی و فرهنگ دارد. منزلش کتابخانهای است انبوهی از کتاب، آن هم چه کتابهایی. دو ساعتی آنجا بودم و احساس کردم دهباشی و دهباشیها انرژیشان را از کتابها میگیرند، همین کتابهایی که از کف تا سقف خانهشان را پوشانده.
از نوجوانیام جذابترین خاطرههایم گوسفندچرانی در صحرا و ور رفتن و بازی با کتابخانه شخصیام در خانهمان است. ضلع شمالی مهمانخانهمان که "اتاق بزرگ" میگفتیم کمد کوچک کتابخانهای داشتم که سی چهل جلد کتاب داشت. تقریبا هر روز آنها را از نو میچیدم و تمیز میکردم. عادتم شده بود، عادتی که هنوز ترک نکردهام و شدیدتر هم شده است. جسم کتابها و لمس کردنشان حالم را خوب میکند. کتاب، برایم آرامبخش است. تماشا کردن کتابخانه، برایم حس و حالی دارد که توان بیانش را ندارم. کتابها دوست داشتنیاند. حتی کتاب نخوانها هم کتابدوستاند. برخی شیدای کتاباند، برخی هم کمتر، اما به کتاب احترام میگذارند. قصه فقط جان و محتوای کتاب نیست که ما را مجذوب خود میکند، بل جسم کتاب هم زیبا و زیبنده زندگی آدمی است.
آلیسون هوور بارتلت در کتاب خواندنیاش "جنون کتاب" (۱۳۹۹) داستان واقعی یک دزد کتاب یعنی آقای جان گیلکی را مینویسد. گیلکی تمام عمرش صرف به دست آوردن کتابها میشود و در این راه خطرها میکند و زندانها میرود و بسیار سختیها می کشد. به قول بارتلت "عشق معصومانه به کتاب" داشت و "طلسم کتاب مسحورش کرده بود". چنان شیفته کتاب بود که پدرش به شوخی به او گفته "وقتی از شکم مادرم بیرون میآمدهام کتابی توی دستم بوده".
مساله خواندن کتابها نبود، "تصاحب کتابها هم به او انگیزه میداد". کتابها "خود آرمانیاش بودند".
بارتلت از جان گیلکی میپرسد چه چیز کتابها وسوسه اش میکند؟ جان میگوید:
"کتاب بصری است، به شکل و شمایلش مربوط میشود، وقتی همهشان در قفسه کنار هم مینشینند".
بارتلت نقل میکند یوجین فیلد در ۱۸۹۶ کتابی با عنوان "ماجراهای عاشقانهی یک شیدای کتاب "مینویسد و میگوید "کتابها حس دارند. ... کتابهایم مرا میشناسند و دوستم دارند. صبحها تا چشم باز میکنم، کل کتابهایم مرا میشناسند و دوستم دارند".
بارتلت میگوید جسم کتابها کارهای مهم و جالبی میکنند و "اینها نه اشیایی زیبا" بل "ارتباط ما را با گذشته از طریق حجم و جسمیت خود حفظ کردهاند".
بله، جسم کتابها هم جان و معنایی دارد که مستقل از محتوا و کلمات داخل کتاب است. آلبرتو مانگل کتابی بینهایت جذاب با عنوان "برچیدن کتابخانهام" (۱۴۰۱) دارد و توصیفهایی شگفت از کتاب و کتابخانه میدهد از جمله این که "کتابخانه آشیانه خاطرات است". مانگل قصه ور رفتن و به قول خودش برچیدن کتابها و کتابخانه را روایت میکند و حس و حال کتاب بازها در این برچیدنها را مینویسد. آنها که کرم کتاباند میدانند ور رفتن با کتابخانه و کتابها لذتی حتی بیشتر از کتاب خواندن دارد، هر چند به پای کتاب نوشتن نمیرسد.
#امبرتو_اکو و #ژان_کلود_کریر در کتاب "از کتاب رهایی نداریم" قصههای شیداییشان به کتاب را میگویند و فصلی هم با عنوان "کتاب نخواهد مرد" دارند. مشتاقان کتاب خواندن این کتاب را از دست ندهند و ببینند چرا از کتاب رهایی نداریم و کتاب نمیمیرد.
قیمت کتاب خیلی گران است و کتابهای الکترونیک هم رونق دارند، اما کتاب چاپی ارزشها و دلالتهای خودش را دارد. کمی از آنها را گفتم. خودتان مابقیاش را میدانید.