🔸تبلیغات
گفتگوی زنده #بهرام_کلهرنیا و #مهرداد_احمدی_شیخانی در برنامه لایو انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران
دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ساعت ۹ شب
https://instagram.com/igds.ir?igshid=3uy0f0pqn9c4
گفتگوی زنده #بهرام_کلهرنیا و #مهرداد_احمدی_شیخانی در برنامه لایو انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران
دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ساعت ۹ شب
https://instagram.com/igds.ir?igshid=3uy0f0pqn9c4
#رادیو #رسانه
🔸باز هم آنتن رادیو
#مهرداد_احمدی_شیخانی
وقتی اواخر دهه ۴٠ شمسی به تهران آمدم، برای اولینبار درشكه دیدم كه مسافران را در شهر جابهجا میكرد. در خرمشهر و آبادان كه محل زندگی من بود، چنین چیزی دیده نمیشد، شاید به دلیل اقتصاد تجاری خرمشهر و اقتصاد نفتی آبادان و حضور چندین دههای اتباع خارجی در این دو شهر كه خیلی زودتر از پایتخت صور مدرن زندگی در آنجا عمومی شده بود. در هر صورت دیدن #درشكه و مردمی كه با آن در شهر تردد میكردند برایم جالب بود. بعدها خواندم كه اولین #اتومبیل در زمان مظفرالدین شاه از فرانسه به ایران وارد شد. البته قبل از آن گویا انگلیسیها در مناطق جنوبی به خصوص در بوشهر و تنگستان از اتومبیل استفاده میكردند ولی از آنجایی كه مالكش ایرانی نبوده، آن را اولین اتومبیل واردشده به ایران نمیدانند. اتومبیل كه آمد، بعد از مدتی مشكل سوخت پیدا كرد و بعدتر رانندهاش از ایران رفت و اتومبیل در گوشهای از كاخ گلستان ماند و خاك خورد تا اینكه به مرور پای اتومبیل به ایران باز شد و عاقبت هم اولین تصادف و كشته سانحه رانندگی رخ داد و جناب درویشخان كه موسیقی ایرانی بسیار به او مدیون است و سیم چهارم را به ساز سهتار اضافه كرد، در تصادف اتومبیل با درشكهای كه او سوار بود كشته شد. ورود اتومبیل به ایران به مرور و طی چندین دهه همهگیر شد و مناسباتش هم خواهی نخواهی پذیرفته شد و درشكه و درشكهسواری نیز به خاطرهها رفت. فقط مانده است در بعضی مناطق شهری كه به جهت جنبه توریستی، هنوز میتوان درشكهسواری كرد. این طبیعت زندگی است كه چه بخواهیم و چه نخواهیم، صور زندگی متحول میشود و یك چیزهایی كه زمانی نبوده، جایگزین آنچه میشود كه هر روز میبینیم و یك وقت متوجه میشویم آنچه كه دیدنش و حضورش برایمان عادی بود، دیگر وجود ندارد و فقط باید در خاطراتمان جستوجویش كنیم. یكی از آشناترینش رسانهها هستند. یادم هست و حتما همنسلان من هم به یاد دارند كه زمانی، دو شبكه تلویزیونی در كشور وجود داشت كه برنامههایشان از حدود ساعت ۵ عصر شروع میشد و به زور تا ساعت ١٢ شب ادامه پیدا میكرد و از ١٢ شب تا فردا ۵ عصر فقط میشد در صفحه تلویزیون برفك دید. البته برای امثال ما كه در شهرهای مرزی زندگی میكردیم این امكان بود كه #آنتن #تلویزیون را بچرخانیم و یكی، دو شبكه كشورهای همسایه را هم ببینیم كه اگر هوای شرجی یاری میكرد این شبكهها به ۴ یا ۵ تا میرسید و تمام. بعد در دهه ٨٠ میلادی قرن گذشته بود كه یواش یواش زمزمه آنتن #ماهواره و شبكههای ماهوارهای داغ شد و كمكم بشقابهای دریافت امواج ماهواره روی پشتبامها ظاهر شد و بگیر و ببندهایش كه پیش از آن در زمان رضا شاه برای آنتن #رادیو و بعدها برای دستگاه #ویدیو تجربه كرده بودیم كه همه گذشت. وجه مشترك تمام اینها یك چیز بود، جریان یك سویه و انفعال #مخاطب. در همه اینها مخاطب مینشست و تولیدات دیگران را میدید بیآنكه خودش سهمی در تولید و نشر آن داشته باشد. نهایتا فقط میتوانست از بین همه اینها انتخاب كند كه كدام را ببیند و نه چیزی دیگر. اما وقتی #اینترنت گسترش یافت و بعد هم با آمدن گوشیهای هوشمند، همهچیز به ناگهان منفجر شد، مخاطب منفعل سابق، خود تبدیل به تولیدكننده محتوا شد و اینترنت، مجال این را فراهم كرد كه هركس بتواند تبدیل به یك رسانه شود. این اتفاق سبب شده كه رسانههای پیشین در همه جای جهان، نه با رقیبی شناختهشده از جنس خود كه با میلیونها رقیب ریز و درشت در گوشه گوشه جهان روبهرو شوند كه به هیچ صراط مستقیم و حتی كج وكولهای راه نمیبردند. من نمیدانم رسانههای مابقی جهان در مقابل این میلیونها رقیب چه روشی را در پیش گرفتهاند ولی در كشورمان تا اینجای كار روش اینگونه بوده كه رسانه ملی این رقبای تازهنفس را نادیده گرفته و گویی اصلا چنین چیزی وجود ندارد و هنوز در دوران دو شبكه تلویزیونی هستیم و مخاطب، منتظر است كی ساعت ۵ عصر شود و ساعت ١٢ هم میرود سر بر بالین میگذارد. راه دیگر هم همین است كه مثلا در ماجرای دو فیلم منتشره اخیر گفتهاند فیلمبردار و منتشركنندهاش را دستگیر میكنند. نمیدانم آیا این بزرگواران خبر دارند كه داشتن آنتن رادیو هم یك موقعی جرم بود یا خیر؟
▫️روزنامه اعتماد هفتم آبان ٩٩
🔸باز هم آنتن رادیو
#مهرداد_احمدی_شیخانی
وقتی اواخر دهه ۴٠ شمسی به تهران آمدم، برای اولینبار درشكه دیدم كه مسافران را در شهر جابهجا میكرد. در خرمشهر و آبادان كه محل زندگی من بود، چنین چیزی دیده نمیشد، شاید به دلیل اقتصاد تجاری خرمشهر و اقتصاد نفتی آبادان و حضور چندین دههای اتباع خارجی در این دو شهر كه خیلی زودتر از پایتخت صور مدرن زندگی در آنجا عمومی شده بود. در هر صورت دیدن #درشكه و مردمی كه با آن در شهر تردد میكردند برایم جالب بود. بعدها خواندم كه اولین #اتومبیل در زمان مظفرالدین شاه از فرانسه به ایران وارد شد. البته قبل از آن گویا انگلیسیها در مناطق جنوبی به خصوص در بوشهر و تنگستان از اتومبیل استفاده میكردند ولی از آنجایی كه مالكش ایرانی نبوده، آن را اولین اتومبیل واردشده به ایران نمیدانند. اتومبیل كه آمد، بعد از مدتی مشكل سوخت پیدا كرد و بعدتر رانندهاش از ایران رفت و اتومبیل در گوشهای از كاخ گلستان ماند و خاك خورد تا اینكه به مرور پای اتومبیل به ایران باز شد و عاقبت هم اولین تصادف و كشته سانحه رانندگی رخ داد و جناب درویشخان كه موسیقی ایرانی بسیار به او مدیون است و سیم چهارم را به ساز سهتار اضافه كرد، در تصادف اتومبیل با درشكهای كه او سوار بود كشته شد. ورود اتومبیل به ایران به مرور و طی چندین دهه همهگیر شد و مناسباتش هم خواهی نخواهی پذیرفته شد و درشكه و درشكهسواری نیز به خاطرهها رفت. فقط مانده است در بعضی مناطق شهری كه به جهت جنبه توریستی، هنوز میتوان درشكهسواری كرد. این طبیعت زندگی است كه چه بخواهیم و چه نخواهیم، صور زندگی متحول میشود و یك چیزهایی كه زمانی نبوده، جایگزین آنچه میشود كه هر روز میبینیم و یك وقت متوجه میشویم آنچه كه دیدنش و حضورش برایمان عادی بود، دیگر وجود ندارد و فقط باید در خاطراتمان جستوجویش كنیم. یكی از آشناترینش رسانهها هستند. یادم هست و حتما همنسلان من هم به یاد دارند كه زمانی، دو شبكه تلویزیونی در كشور وجود داشت كه برنامههایشان از حدود ساعت ۵ عصر شروع میشد و به زور تا ساعت ١٢ شب ادامه پیدا میكرد و از ١٢ شب تا فردا ۵ عصر فقط میشد در صفحه تلویزیون برفك دید. البته برای امثال ما كه در شهرهای مرزی زندگی میكردیم این امكان بود كه #آنتن #تلویزیون را بچرخانیم و یكی، دو شبكه كشورهای همسایه را هم ببینیم كه اگر هوای شرجی یاری میكرد این شبكهها به ۴ یا ۵ تا میرسید و تمام. بعد در دهه ٨٠ میلادی قرن گذشته بود كه یواش یواش زمزمه آنتن #ماهواره و شبكههای ماهوارهای داغ شد و كمكم بشقابهای دریافت امواج ماهواره روی پشتبامها ظاهر شد و بگیر و ببندهایش كه پیش از آن در زمان رضا شاه برای آنتن #رادیو و بعدها برای دستگاه #ویدیو تجربه كرده بودیم كه همه گذشت. وجه مشترك تمام اینها یك چیز بود، جریان یك سویه و انفعال #مخاطب. در همه اینها مخاطب مینشست و تولیدات دیگران را میدید بیآنكه خودش سهمی در تولید و نشر آن داشته باشد. نهایتا فقط میتوانست از بین همه اینها انتخاب كند كه كدام را ببیند و نه چیزی دیگر. اما وقتی #اینترنت گسترش یافت و بعد هم با آمدن گوشیهای هوشمند، همهچیز به ناگهان منفجر شد، مخاطب منفعل سابق، خود تبدیل به تولیدكننده محتوا شد و اینترنت، مجال این را فراهم كرد كه هركس بتواند تبدیل به یك رسانه شود. این اتفاق سبب شده كه رسانههای پیشین در همه جای جهان، نه با رقیبی شناختهشده از جنس خود كه با میلیونها رقیب ریز و درشت در گوشه گوشه جهان روبهرو شوند كه به هیچ صراط مستقیم و حتی كج وكولهای راه نمیبردند. من نمیدانم رسانههای مابقی جهان در مقابل این میلیونها رقیب چه روشی را در پیش گرفتهاند ولی در كشورمان تا اینجای كار روش اینگونه بوده كه رسانه ملی این رقبای تازهنفس را نادیده گرفته و گویی اصلا چنین چیزی وجود ندارد و هنوز در دوران دو شبكه تلویزیونی هستیم و مخاطب، منتظر است كی ساعت ۵ عصر شود و ساعت ١٢ هم میرود سر بر بالین میگذارد. راه دیگر هم همین است كه مثلا در ماجرای دو فیلم منتشره اخیر گفتهاند فیلمبردار و منتشركنندهاش را دستگیر میكنند. نمیدانم آیا این بزرگواران خبر دارند كه داشتن آنتن رادیو هم یك موقعی جرم بود یا خیر؟
▫️روزنامه اعتماد هفتم آبان ٩٩
🔸ادای دين به روزنامهنگاری معتبر
▫️#مهرداد_احمدی_شيخانی
وقتي حدود ۴٠ سال پيش و در دوره مديريت آقای خاتمي وارد روزنامه كيهان شدم، جواني ١٩ ساله بودم و مثل هر جوان ديگری، سرد و گرم روزگار نچشيده و در نتيجه با تصورات هنوز خام كه برای پخته شدن نياز به گذشت زمان و تنوری
فروزان داشت.
در آن ايام بزرگترين شانس من قرار گرفتن در محيطی بود كه بهترين روزنامهنگاران زمانه را در خود جمع كرده بود از سردبيری آن موقع كه شامل #هادی_خانيكی و #رضا_تهراني و #محمود_شمسالواعظين میشد تا دبيران تحريريه چون #يونس_شكرخواه و #فريدون_صديقی و #مهدی_فرقاني و #محمود_مختاريان و گروهی روزنامهنگار قدر و صاحب سبك چون #رضا_قویفكر و #مسعود_شهامیپور.
در آن دوران و در جمعی چنين نخبه كه امروز نام هر كدامشان به تنهايی برای اعتباربخشی به يك رسانه كافی است، بهترين مركز آموزش #روزنامهنگاری فراهم شده بود و براي جوانی چون من، فرصت پخته شدن در تنوری شعلهور و دوری از خامی. نام بسياری ديگر را هم به خاطر دارم كه فقط براي جلوگيری از طولانی شدن از آوردنشان پرهيز میكنم و الا حق آن است كه روزی نام يك يكشان را ببرم و به همجوارب چند ساله با تك تكشان به ديگران فخر بفروشم كه محضر چنين بزرگانی را درك كردهام...
▫️ادامه یادداشت:
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/159966
▫️#مهرداد_احمدی_شيخانی
وقتي حدود ۴٠ سال پيش و در دوره مديريت آقای خاتمي وارد روزنامه كيهان شدم، جواني ١٩ ساله بودم و مثل هر جوان ديگری، سرد و گرم روزگار نچشيده و در نتيجه با تصورات هنوز خام كه برای پخته شدن نياز به گذشت زمان و تنوری
فروزان داشت.
در آن ايام بزرگترين شانس من قرار گرفتن در محيطی بود كه بهترين روزنامهنگاران زمانه را در خود جمع كرده بود از سردبيری آن موقع كه شامل #هادی_خانيكی و #رضا_تهراني و #محمود_شمسالواعظين میشد تا دبيران تحريريه چون #يونس_شكرخواه و #فريدون_صديقی و #مهدی_فرقاني و #محمود_مختاريان و گروهی روزنامهنگار قدر و صاحب سبك چون #رضا_قویفكر و #مسعود_شهامیپور.
در آن دوران و در جمعی چنين نخبه كه امروز نام هر كدامشان به تنهايی برای اعتباربخشی به يك رسانه كافی است، بهترين مركز آموزش #روزنامهنگاری فراهم شده بود و براي جوانی چون من، فرصت پخته شدن در تنوری شعلهور و دوری از خامی. نام بسياری ديگر را هم به خاطر دارم كه فقط براي جلوگيری از طولانی شدن از آوردنشان پرهيز میكنم و الا حق آن است كه روزی نام يك يكشان را ببرم و به همجوارب چند ساله با تك تكشان به ديگران فخر بفروشم كه محضر چنين بزرگانی را درك كردهام...
▫️ادامه یادداشت:
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/159966
روزنامه اعتماد
اداي دين به روزنامهنگاري معتبر
مهرداد احمدي شيخاني
#شعر 🔸 گاهی ...
گاهی دلم براي خودم تنگ میشود
گاهی جهان چو بستری از سنگ میشود
گاهی به پای خاطره راهم نميدهند
گاهی به سنگ، نازده پا لنگ میشود
گاهي نشسته بر لب جو، عمر گم شده
گاهی همه زمين و زمان دنگ میشود
گاهی نمیرسم به سر كوچهي دلم
گاهی نرفته پای خرم لنگ میشود
گاهی خيال و خاطرم از هم جدا جدا
گاهی ملنگ، نازده از بنگ میشود
اين گاه و گاهم از همه سو طفره میشود
از خوب و بد هر چه كنم، انگ میشود
#مهرداد_احمدی شیخانی
گاهی دلم براي خودم تنگ میشود
گاهی جهان چو بستری از سنگ میشود
گاهی به پای خاطره راهم نميدهند
گاهی به سنگ، نازده پا لنگ میشود
گاهي نشسته بر لب جو، عمر گم شده
گاهی همه زمين و زمان دنگ میشود
گاهی نمیرسم به سر كوچهي دلم
گاهی نرفته پای خرم لنگ میشود
گاهی خيال و خاطرم از هم جدا جدا
گاهی ملنگ، نازده از بنگ میشود
اين گاه و گاهم از همه سو طفره میشود
از خوب و بد هر چه كنم، انگ میشود
#مهرداد_احمدی شیخانی