عرصه‌های‌ ارتباطی
3.65K subscribers
29.8K photos
3.06K videos
874 files
5.99K links
🔸عرصه‌های‌ ارتباطی
▫️کانال رسمی یونس شُکرخواه
Agora | The official Telegram channel of Younes Shokrkhah
https://t.iss.one/boost/younesshokrkhah
🔹اکانت اینستاگرام من:
https://www.instagram.com/younesshokrkhah
Download Telegram
🔸سالِ بد رفت و من زنده شدم
#پژمان_موسوی
▫️من اميدم را در ياس يافتم/ مهتاب‌ام را در شب/عشقم را در سال بد يافتم/ و هنگامي که داشتم خاکستر مي‌شدم/ گر گرفتم / زندگي با من کينه داشت/ من به زندگي لبخند زدم/ خاک با من دشمن بود/ من بر خاک خفتم/ چرا که زندگي سياهي نيست/ چرا که خاک خوب است... #شاملو
سخت است در روزِ آخر سال نوشتن؛در روزِ آخرِ سالِ ۹۸ سخت‌تر! سالی که سختی و غم کم نداشت، فراق و رفتن کم نداشت، بحران و مصیبت هم. چگونه می‌توان در روزِ پایانی این سال نوشت و همچنان چشم‌انتظارِ چگر و روزهایِ بهتر بود؟ آن هم دقیقا در گیرودارِ بزرگترین بحرانِ این سال‌ها، کرونا...
سانتیمانتال نباید بود؛ هیچ‌کدام از رویدادهای تلخِ امسال به این زودی‌ها فراموشمان نمی‌شود،نباید هم بشود، وسطِ بحران هم نباید خوشبینیِ مطلق را ترویج داد و این همه سختی را روی دوشِ مردم ندید. سخن اما این است: با روزهای پیشِ رو چه باید کرد؟ با سالی که چند ساعتِ دیگر نو می‌شود چه؟ چگونه می‌توان در عینِ واقع‌بینی، امیدوار به روزهایِ در راه بود؟
واقعیت را نمی‌توان تغییر داد؛ این یک اصل اساسی است، اما به قدر خود و به سهمِ خود که می‌توان روی واقعیت تاثیر گذاشت؛ اما  می‌توان که بی‌تفاوت از کنار واقعیت‌ها نگذشت؛ می‌توان مردم را دید، می‌توان درد و رنج‌ها را کم کرد،می‌توان در ویرانی‌ها سهیم نشد،می‌توان مطالبه‌گر بود،می‌توان آزادی‌خواه و عدالت‌طلب بود، می‌توان کتاب خواند، می‌توان موسیقی گوش داد، می‌توان شاد بود، می‌توان کیفیت زندگی را بالا برد. فکرش را بکنید! اگر تمامِ این «می‌توان‌ها»واقعی می‌شد، آیا باز هم واقعیات مثل اکنون بود؟ یا هر کس به سهم خود توانسته بود اندکی از واقعیت را تغییر داده و جهان را جای بهتری برای زندگی می‌کرد. همین دو روزِ پیش مردی جهانِ خاکی ما را ترک گفت که یکسره شور و شعور برای تغییر بود؛ #فریبرز_رییس_دانا از جمله آنانی بود که در تمام عمرِ خود کوشید جامعه را اندکی به جامعه آرمانی خود نزدیک کند، جامعه‌ای که در آن انسان‌ها سهم بیشتری از آزادی و برابری داشته باشند. اینکه او تا چه حد به هدف خود رسید، موضوعِ بحث ما نیست، موضوع، تلاش برای رسیدن و کوشش برای تغییرِ جامعه‌ای است که فقط نمی‌توان از آن انتظار داشت، باید برای آن دست به کار هم شد و آستین‌ها را بالا زد. همین راه هم پیشِ روی ماست؛ می‌توان دست روی دست گذاشت و با ناامیدی و تلخی، تنها نداشتن‌ها را شمرد، می‌توان هم با امیدواری به «فردا»، قدمی در راهِ آبادی و آزادی برداشت: در راهِ یک جامعه‌ی بهتر، یک زیستِ انسانی‌تر.
درست است، همه‌چیز دست ما نیست، دولت‌ها و حاکمیت‌ها اصولا نقشِ مهم‌تری در تحقق این امور دارند، اما تلاشِ ما را هم نباید دست کم گرفت؛ هم موثر است و هم دولت‌ها را به تلاشی مضاعف و به تغییرِ رویکردی اساسی محکوم می‌کند. بیخود نبود مرحوم #امیرحسین_آریانپور همیشه می‌گفت: روزِ ما فرداست، فردا روشن است...
سالِ نو و روزِ نو مبارک
▫️روزنامه شرق ۲۸ اسفند ۱۳۹۸
🔸با خنده‌های بلند و پیوسته‌اش
▫️یادداشتی از دکتر محمدرضا شفیعی‌کدکنی دربارهٔ زنده‌یاد نجف دریابندری
نخستین بار که با نام #نجف_دریابندری آشنا شدم وقتی بود که در جُنگِ هنر و ادبِ امروز که به همتِ #حسین_رازی منتشر می‌شد یک شاخه گل سرخ برای امیلی را خواندم که دریابندری ترجمه کرده بود سال ۱۳۳۴ یا ۱۳۳۵ من در آن روزگار طلبه‌ی نوجوانی بودم که در کنارِ کتاب‌های فقه و اصول و منطق و فلسفه، که عملاً سیلابس درسی‌ام بود، هرچه به دستم می‌افتاد می‌خواندم. انصافاً این جُنگ - که دو شماره بیشتر منتشر نشد - در آن سال‌ها نشریه‌ی بسیار آوانگاردی بود. من تمام مجلّاتِ آن سال‌ها را در کتابخانه‌ی آستان قدس رضوی - که پاتوقِ همیشگیِ من بود - می‌خواندم ولی این جُنگ را، از کنار خیابان و از یک بساط کتابفروشی روبروی باغِ ملّی مشهد خریدم، هر دو شماره را؛ شاید یک سالی بعد از انتشارش، مثلاً در سال ۱۳۳۶ یا ۱۳۳۷ شعرهایی از #اخوان در آنجا چاپ شده بود. چاوشی و زمستان و شاید هم آوازِ کرک شعرهایی هم از #شاملو و #نیما داشت. در آنجا، با نخستین ترجمه‌ی سرزمین ویرانِ الیوت آشنا شدم که حسین رازی خودش ترجمه کرده بود. بگذریم بعدها هر جا که نوشته‌ای یا ترجمه‌ای از نجف می‌دیدم با شوق می‌خواندم. نثر فارسی نجف در همان سال‌ها هم روان و درست و جا افتاده بود. وقتی که برای دوره‌ی دکتری به تهران آمدم، در سال ۱۳۴۴ و مقیم شدم در جلساتِ مجله‌ی سخن –که در منزل شادروان دکتر #خانلری تشکیل می‌شد– نجف را از نزدیک دیدم با شیفتگی او را استقبال روحی و معنوی کردم. نجف از آن‌هایی است که روحیّه‌ای شاد و مژده‌رسان دارد و هرکسی را شیفته‌ی خود می‌کند. هیچ اهل اَدا بازی و ژست گرفتن و روشنفکرنمایی نیست. «فرزانه» واژه‌ای عاطفی emotive است که تعریف دقیق منطقی ندارد امّا در مرکزِ مفهومی آن هوش و دانایی و حکمت نهفته است. من او را یکی از مصادیق فرزانگی در عصرِ خودمان دیدم. در طولِ افزون بر پنجاه سال که با هم دوست بوده‌ایم هرگز ازو رفتاری، که مایه‌ی ملال دوستان شود، ندیدم. همیشه شمع مجلس یاران بوده است و خنده‌هایش محفلِ دوستان را طراوت و شادابی بخشیده است.
در کوه‌نوردی‌های صبح‌های پنجشنبه، در کنارِ دکتر #زریاب_خویی- یکی از فرزانگانِ بزرگِ این قرن میهنِ ما - حضورش مایه‌ی شادمانیِ دوستان بود؛ با خنده‌های بلند و پیوسته‌اش. یکبار، در یکی از قهوه‌خانه‌های راهِ «دَرَکه» چندان بلند می‌خندید که صاحب قهوه‌خانه - که محمدعلی - نام داشت، می‌خواست جمع ما را از قهوه‌خانه‌اش بیرون کند و به حُرمتِ شادروان #یحیی_هُدی گناهِ ما را بخشید.
نجف، مصداقِ راستین روشنفکر ایرانی است. سال‌ها قبل، در کلاس درسی در دانشگاه تهران می‌خواستم نمونه‌ی قابل قبولی از روشنفکر در ایران مثال بیاورم، با تأمل بسیار بدین نتیجه رسیدم که از نسل قدیم #محمدعلی_فروغی و #سیدحسن_تقی‌زاده و دکتر #تقی_ارانی و از جمع زندگان نجف دریابندری را باید یادآور شوم و بعدها، هرگز ازین گزینه خویش پشیمان نشدم. البته با استصحاب طلبگی خودم باید یادآور شوم که «اثباتِ شئ نفی ما عَدا» نمی‌کند.
برای نجف آرزوی تندرستی و شادمانی دارم.
▫️#محمدرضا_شفیعی‌کدکنی
تهران، ۹۶/۱۱/۴ - مجلهٔ سیاه ‌مشق، شمارهٔ یازدهم، فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۷، اولین سالگرد درگذشت زنده‌یاد استاد نجف دریابندری