This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#موسیقی #افغانستان
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود...
#سعدی
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود...
#سعدی
#کتاب 🔸 سرو
حکیمی را پرسیدند چندین درخت نامور که خدای عزوجل آفریده است و برومند هیچیک را آزاد نخواندهاند مگر سرو را که ثمرهای ندارد. درین چه حکمت است؟
گفت هر درختی را ثمره معین است که به وقتی معلوم به وجود آن تازه آید و گاهی به عدم آن پژمرده شود و سرو را هیچ از این نیست و همه وقتی خوشست و این است صفت آزادگان.
📚 گلستان #سعدی
حکیمی را پرسیدند چندین درخت نامور که خدای عزوجل آفریده است و برومند هیچیک را آزاد نخواندهاند مگر سرو را که ثمرهای ندارد. درین چه حکمت است؟
گفت هر درختی را ثمره معین است که به وقتی معلوم به وجود آن تازه آید و گاهی به عدم آن پژمرده شود و سرو را هیچ از این نیست و همه وقتی خوشست و این است صفت آزادگان.
📚 گلستان #سعدی
Saz o Avaz (Saadi) - Daramad Mahour, Goshayesh, Dad, Fili, Shekasteh…
Mohammad Reza Shajarian [BehtarMusic.COM]
#موسیقی 🔸آلبوم: سرّ عشق
▫️هنرمندان: #محمدرضا_شجریان #پرویز_مشکاتیان #محمد_موسوی
▫️قطعه: ساز و آواز، غزل #سعدی با همراهی سهتار و نی (درآمد ماهور، گشایش، داد، فیلی، شکسته، فرود، دلکش، قرچه، رضوی، فرود)
▫️هنرمندان: #محمدرضا_شجریان #پرویز_مشکاتیان #محمد_موسوی
▫️قطعه: ساز و آواز، غزل #سعدی با همراهی سهتار و نی (درآمد ماهور، گشایش، داد، فیلی، شکسته، فرود، دلکش، قرچه، رضوی، فرود)
@shafiei_kadkani
#شعر🔸 متنِ پنهانِ شعرِ حافظ
غرض از #متنپنهان در مواردی نوعی نشان دادن آثاری است که در آفرینش یک #متن (text) قابل جستجو باشند. تمام خلاقیتهای ادبی تاریخِ بشر سرشار از متنپنهان است. تمام آثار بزرگان ما، در هر صفحه و سطر، مصداقِ متنپنهان است. یادش به خیر، #مهدی_اخوانثالث در مورد #حافظ میگفت: خواجه با همه جمعالمال بوده و از هرکه هرچه را میپسندیده برداشته است.
الیوت گفته است: "شاعر خام، تقلید میکند و شاعر پخته میرباید." این "ربودن" در میان بزرگان ما امری زشت تلقّی نمیشده است. این غزل را به عنوان نمونهٔ حضور دو یا سه شاعر در یک غزل حافظ آوردم.
نسیمِ صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
گذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی
تو پیکِ خلوتِ رازی و دیده بر سرِ راهت
"به مردمی نه به فرمان" چنان بران که تو دانی
بگو که جانِ عزیزم ز دست رفت خدا را
ز لعلِ روحفزایش ببخش آن که تو دانی
من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
خیالِ تیغِ تو با ما حدیث تشنه و آب است
"اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی"
امید در کمر زرکشَت چگونه ببندم
دقیقهایست نگارا در آن میان که تو دانی
یکیست ترکی و تازی در این معامله حافظ!
حدیثِ عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی
زمینِ غزل را حافظ از #نظامی گرفته، ولی مصراعی از #سعدی را که آن را تضمین کرده، جوری برگزیده است که در زمینِ غزلِ او بسیار طبیعی جا میگیرد. بیتِ سعدی در دیوان او بدین گونه است:
سر از کمند تو سعدی به هیچ روی نتابد
اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی
و بیت نظامی که تعبیرِ "به مردمی نه به فرمان" را از آن گرفته، در اصل درین زمین قرار نمیگرفته است زیرا مطلع غزل نظامی بدین گونه است:
من آن نِیَم که تو دیدی تو آنی و بِه از آنی
تو را فزوده جمال و مرا نمانده جوانی
حال اگر بخواهیم تعبیراتی از نوع
۱) صبحِ سعادت (و حتی نسیم صبحِ سعادت)
۲) خلوتِ راز (و حتی پیکِ خلوتِ راز)
۳) لعلِ روحفزا
و امثال آنها را، درین غزل، تعقیب کنیم، برای هرکدام، در چندین دیوان از قدما و بیشتر معاصران او میتوانیم نمونههایی بیاوریم. غرض اشاراتی بود به قدرتِ تصرّفِ حافظ در مواریثِ شاعرانِ معاصرش و نیز قدما.
#صورتگرایان روس نیز شبیه همین عقیده را داشتهاند و معتقد بودهاند که در زیر آسمانْ هیچ حرف تازهای وجود ندارد، آنچه جایگاه یک شاعر را فرا میبَرَد همانا شیوهٔ ترکیب و عرضه کردنِ اوست و این که چگونه هر چیزی را به «روش» خود میآراید.
▫️#محمدرضا_شفیعیکدکنی
▫️این کیمیای هستی، جلد اول، صص ۲۰۴–۲۰۰
*«زمین» یک اصطلاح ویژهٔ نقد ادبی در زبان فارسی عصر صفوی و بعد از آن است و مقصود از آن «وحدت وزن و قافیه و ردیف» در یک غزل.
#شعر🔸 متنِ پنهانِ شعرِ حافظ
غرض از #متنپنهان در مواردی نوعی نشان دادن آثاری است که در آفرینش یک #متن (text) قابل جستجو باشند. تمام خلاقیتهای ادبی تاریخِ بشر سرشار از متنپنهان است. تمام آثار بزرگان ما، در هر صفحه و سطر، مصداقِ متنپنهان است. یادش به خیر، #مهدی_اخوانثالث در مورد #حافظ میگفت: خواجه با همه جمعالمال بوده و از هرکه هرچه را میپسندیده برداشته است.
الیوت گفته است: "شاعر خام، تقلید میکند و شاعر پخته میرباید." این "ربودن" در میان بزرگان ما امری زشت تلقّی نمیشده است. این غزل را به عنوان نمونهٔ حضور دو یا سه شاعر در یک غزل حافظ آوردم.
نسیمِ صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
گذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی
تو پیکِ خلوتِ رازی و دیده بر سرِ راهت
"به مردمی نه به فرمان" چنان بران که تو دانی
بگو که جانِ عزیزم ز دست رفت خدا را
ز لعلِ روحفزایش ببخش آن که تو دانی
من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
خیالِ تیغِ تو با ما حدیث تشنه و آب است
"اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی"
امید در کمر زرکشَت چگونه ببندم
دقیقهایست نگارا در آن میان که تو دانی
یکیست ترکی و تازی در این معامله حافظ!
حدیثِ عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی
زمینِ غزل را حافظ از #نظامی گرفته، ولی مصراعی از #سعدی را که آن را تضمین کرده، جوری برگزیده است که در زمینِ غزلِ او بسیار طبیعی جا میگیرد. بیتِ سعدی در دیوان او بدین گونه است:
سر از کمند تو سعدی به هیچ روی نتابد
اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی
و بیت نظامی که تعبیرِ "به مردمی نه به فرمان" را از آن گرفته، در اصل درین زمین قرار نمیگرفته است زیرا مطلع غزل نظامی بدین گونه است:
من آن نِیَم که تو دیدی تو آنی و بِه از آنی
تو را فزوده جمال و مرا نمانده جوانی
حال اگر بخواهیم تعبیراتی از نوع
۱) صبحِ سعادت (و حتی نسیم صبحِ سعادت)
۲) خلوتِ راز (و حتی پیکِ خلوتِ راز)
۳) لعلِ روحفزا
و امثال آنها را، درین غزل، تعقیب کنیم، برای هرکدام، در چندین دیوان از قدما و بیشتر معاصران او میتوانیم نمونههایی بیاوریم. غرض اشاراتی بود به قدرتِ تصرّفِ حافظ در مواریثِ شاعرانِ معاصرش و نیز قدما.
#صورتگرایان روس نیز شبیه همین عقیده را داشتهاند و معتقد بودهاند که در زیر آسمانْ هیچ حرف تازهای وجود ندارد، آنچه جایگاه یک شاعر را فرا میبَرَد همانا شیوهٔ ترکیب و عرضه کردنِ اوست و این که چگونه هر چیزی را به «روش» خود میآراید.
▫️#محمدرضا_شفیعیکدکنی
▫️این کیمیای هستی، جلد اول، صص ۲۰۴–۲۰۰
*«زمین» یک اصطلاح ویژهٔ نقد ادبی در زبان فارسی عصر صفوی و بعد از آن است و مقصود از آن «وحدت وزن و قافیه و ردیف» در یک غزل.
@shafiei_kadkani
#شعر▫️زندهیاد استاد مجتبی مینوی:
🔸کسی حق ندارد در آثار ملّی ما دست ببرد
ما میخواهیم بدانیم #فردوسی چه گفته؛ مثلا من دلم میخواهد بدانم شفیعی کدکنی خودش چه گفته و دلم نمیخواهد اگر شعری از او در جایی به چاپ برسد اشخاص دیگری در آن دخل و تصرف کرده باشند و آن را تغییر داده باشند،
من دلم میخواهد که بگویم:
بنیآدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش زِ یک گوهرند
چون که #سعدی اینطور گفته و از روی مأخذی اینطور گفته. اگر یک پدرسوختهٔ احمقی این شعر را تغییر بدهد و بگوید:
"بنیآدم اعضای یک پیکرند"
این حماقت است.
کسی حق ندارد در آثار ملّی ما دست ببرد، فضولی بکند و آن را به هر شکلی دلش میخواهد دربیاورد. پس شرط امانت چه معنایی دارد؟ پس اصالت چه معنایی دارد؟ کسی که میخواهد در این رشته کار کند باید اصول تحقیق را بداند.
▫️کتاب امروز، گفتگو با استاد #مجتبی_مینوی، پاییز ۱۳۵۲، گفتگوکنندگان:
#محمدرضا_شفیعیکدکنی، #نجف_دریابندری
#شعر▫️زندهیاد استاد مجتبی مینوی:
🔸کسی حق ندارد در آثار ملّی ما دست ببرد
ما میخواهیم بدانیم #فردوسی چه گفته؛ مثلا من دلم میخواهد بدانم شفیعی کدکنی خودش چه گفته و دلم نمیخواهد اگر شعری از او در جایی به چاپ برسد اشخاص دیگری در آن دخل و تصرف کرده باشند و آن را تغییر داده باشند،
من دلم میخواهد که بگویم:
بنیآدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش زِ یک گوهرند
چون که #سعدی اینطور گفته و از روی مأخذی اینطور گفته. اگر یک پدرسوختهٔ احمقی این شعر را تغییر بدهد و بگوید:
"بنیآدم اعضای یک پیکرند"
این حماقت است.
کسی حق ندارد در آثار ملّی ما دست ببرد، فضولی بکند و آن را به هر شکلی دلش میخواهد دربیاورد. پس شرط امانت چه معنایی دارد؟ پس اصالت چه معنایی دارد؟ کسی که میخواهد در این رشته کار کند باید اصول تحقیق را بداند.
▫️کتاب امروز، گفتگو با استاد #مجتبی_مینوی، پاییز ۱۳۵۲، گفتگوکنندگان:
#محمدرضا_شفیعیکدکنی، #نجف_دریابندری
#شعر 🔸 بینظیر
که برگذشت که بوی عبیر میآید
که میرود که چنین دلپذیر میآید
نشان یوسف گمکرده میدهد یعقوب
مگر ز مصر به کنعان بشیر میآید
ز دست رفتم و بیدیدگان نمیدانند
که زخمهای نظر بر بصیر میآید
همیخرامد و عقلم به طبع میگوید
نظر بدوز که آن بینظیر میآید
جمال کعبه چنان میدواندم به نشاط
که خارهای مغیلان حریر میآید
#سعدی
که برگذشت که بوی عبیر میآید
که میرود که چنین دلپذیر میآید
نشان یوسف گمکرده میدهد یعقوب
مگر ز مصر به کنعان بشیر میآید
ز دست رفتم و بیدیدگان نمیدانند
که زخمهای نظر بر بصیر میآید
همیخرامد و عقلم به طبع میگوید
نظر بدوز که آن بینظیر میآید
جمال کعبه چنان میدواندم به نشاط
که خارهای مغیلان حریر میآید
#سعدی