▫️در حاشيه اقدام انتخاب روزنامهنگار سال
🔸جايزهاي براي «نوع نگاه»
▫️دکتر #مجید_رضائیان
«ژانرهای روزنامهنگاری» یک به یک به همه ما #روزنامهنگاران درسهای جداگانهای میدهد. در اين میان اما، با همهگیرشدن وب در جهان- از ۱۹۹۰ نا کنون- دو #ژانر #روزنامهنگاری تحلیلی و تحقیقی، رسانهها را در جهان «انفجار اطلاعات» و تولید «موج وار پیام» - از طرف کاربران در وب يك و خودارتباطگران در وب۲ يا #شبكههای_اجتماعي -به دو سمت متمایل و متمرکز کرد.
▫️«چگونگی و چرایی» در ژانر روزنامه نگاری تحلیلی
⭕️ رفتن به سمت کسب «اطلاعات کتمان» در ژانر روزنامه نگاری تحقیقی.
شوربختانه در این سه دهه - از ۹۰ تا کنون - روزنامهنگاران حرفهای و درخشان ایران، از این دو ژانر استقبال کردهاند؛ گرچه این امر، هرگز یه معنای ضعف تولید محتوا و روزنامهنگاری در رسانههای ایران نیست.
اكنون با توصيف يادشده، پرسش این است که؛ ما دقيقا در چه نقطهای قرارگرفتهایم و برای سالهای پیش رو و با وجود ورود وب ٣ یا وب هوشمند- از سال ۲۰۲۰ تا ۲۰۳۵.م- چه باید بکنیم؟
از اين زاويه ديد معتقدم اقدام باشگاه روزنامه نگاران ایران در انتخاب #روزنامه_نگار_سال پاسخي بود به اين پرسش و نشان داد که «درک مفهومی درستی» از اهمیت دادن به دو ژانر یاد شده وجود دارد.
شاهد اين كه در تحریریهها و کلاسها، بارها در تکمیل «نظریه دی برگ» برای تشریح روزنامهنگاری تحقیقی و فرم اصلي آن گزارش، تاکید کردهام که «اطلاعات کتمان» با «اطلاعات پنهان» تفاوت میکند. اگر دایره اطلاعات پنهان در همه جای جهان «حوزه نظامی و دفاعی» است و ربطی به روزنامهنگار ندارد؛ کسب اطلاعات کتمان - در کنار اطلاعات اشکار - حق قطعي روزنامهنگار و از پایههای مشروعیت رسانه آزاد به شمار ميآيد. از همین رو اقدام باشگاه روزنامهنگاران ایران به همه روزنامهنگاران ما گوشزد میکند که «فهمیدن» را بر «دانستن صرف» - توامان برای خود و برای مخاطبان - ترجیح دهند.
افزون بر آن، همه به یاد داشته باشیم که ۱۵ سال پیش رو، ستیزسهمگین «تکنولوژی و خرد» را رقم میزند و ما همچنان باید «سربازان سرزمین خرد» با كنشگران عرصه "فهمیدن"و "فهماندن"باشیم.
از این رو ، چنين تعبیري شاید پربیراه نباشد که بگوییم روزنامهنگاری تحلیلی- پابهپای رویدادها و عینیگرایی - اما در کوتاه مدت پاسخ به پرسشهای کلیدی «چگونه و چرا» را میدهد و روزنامهنگاری تحقیقی پردههای اطلاعات کتمان را به کناری مینهد و "راز گشایی" میکند؛ اما در میان مدت و نه کوتاه مدت.
بنابراین، تصدیق خواهید کرد که من از چنین اقدامی نیز، به رسم معلمی در دانشگاهها و سر دبیری در تحریریهها، خرسند باشم و به برادر عزیزم اکبر منتجبی و هیات داوران جایزه #روزنامه_نگار_سال تبریک بگویم و تحسینشان کنم . و البته تحسین افزونتر، براي همه روزنامهنگاران ایران - با هر گرایشی و در هر رسانهای- که دو ژانر روزنامهنگاری تحلیلی و روزنامهنگاری تحقیقی را، تنها نمیگذارند و گسترش میدهند.
با احترام و درود دوباره
🔸جايزهاي براي «نوع نگاه»
▫️دکتر #مجید_رضائیان
«ژانرهای روزنامهنگاری» یک به یک به همه ما #روزنامهنگاران درسهای جداگانهای میدهد. در اين میان اما، با همهگیرشدن وب در جهان- از ۱۹۹۰ نا کنون- دو #ژانر #روزنامهنگاری تحلیلی و تحقیقی، رسانهها را در جهان «انفجار اطلاعات» و تولید «موج وار پیام» - از طرف کاربران در وب يك و خودارتباطگران در وب۲ يا #شبكههای_اجتماعي -به دو سمت متمایل و متمرکز کرد.
▫️«چگونگی و چرایی» در ژانر روزنامه نگاری تحلیلی
⭕️ رفتن به سمت کسب «اطلاعات کتمان» در ژانر روزنامه نگاری تحقیقی.
شوربختانه در این سه دهه - از ۹۰ تا کنون - روزنامهنگاران حرفهای و درخشان ایران، از این دو ژانر استقبال کردهاند؛ گرچه این امر، هرگز یه معنای ضعف تولید محتوا و روزنامهنگاری در رسانههای ایران نیست.
اكنون با توصيف يادشده، پرسش این است که؛ ما دقيقا در چه نقطهای قرارگرفتهایم و برای سالهای پیش رو و با وجود ورود وب ٣ یا وب هوشمند- از سال ۲۰۲۰ تا ۲۰۳۵.م- چه باید بکنیم؟
از اين زاويه ديد معتقدم اقدام باشگاه روزنامه نگاران ایران در انتخاب #روزنامه_نگار_سال پاسخي بود به اين پرسش و نشان داد که «درک مفهومی درستی» از اهمیت دادن به دو ژانر یاد شده وجود دارد.
شاهد اين كه در تحریریهها و کلاسها، بارها در تکمیل «نظریه دی برگ» برای تشریح روزنامهنگاری تحقیقی و فرم اصلي آن گزارش، تاکید کردهام که «اطلاعات کتمان» با «اطلاعات پنهان» تفاوت میکند. اگر دایره اطلاعات پنهان در همه جای جهان «حوزه نظامی و دفاعی» است و ربطی به روزنامهنگار ندارد؛ کسب اطلاعات کتمان - در کنار اطلاعات اشکار - حق قطعي روزنامهنگار و از پایههای مشروعیت رسانه آزاد به شمار ميآيد. از همین رو اقدام باشگاه روزنامهنگاران ایران به همه روزنامهنگاران ما گوشزد میکند که «فهمیدن» را بر «دانستن صرف» - توامان برای خود و برای مخاطبان - ترجیح دهند.
افزون بر آن، همه به یاد داشته باشیم که ۱۵ سال پیش رو، ستیزسهمگین «تکنولوژی و خرد» را رقم میزند و ما همچنان باید «سربازان سرزمین خرد» با كنشگران عرصه "فهمیدن"و "فهماندن"باشیم.
از این رو ، چنين تعبیري شاید پربیراه نباشد که بگوییم روزنامهنگاری تحلیلی- پابهپای رویدادها و عینیگرایی - اما در کوتاه مدت پاسخ به پرسشهای کلیدی «چگونه و چرا» را میدهد و روزنامهنگاری تحقیقی پردههای اطلاعات کتمان را به کناری مینهد و "راز گشایی" میکند؛ اما در میان مدت و نه کوتاه مدت.
بنابراین، تصدیق خواهید کرد که من از چنین اقدامی نیز، به رسم معلمی در دانشگاهها و سر دبیری در تحریریهها، خرسند باشم و به برادر عزیزم اکبر منتجبی و هیات داوران جایزه #روزنامه_نگار_سال تبریک بگویم و تحسینشان کنم . و البته تحسین افزونتر، براي همه روزنامهنگاران ایران - با هر گرایشی و در هر رسانهای- که دو ژانر روزنامهنگاری تحلیلی و روزنامهنگاری تحقیقی را، تنها نمیگذارند و گسترش میدهند.
با احترام و درود دوباره
🔸اسبابكشی به جامعه مجازی
▫️#عباس_عبدی
تاكنون در گفتوگوها و در مصاحبهها بارها با این پرسش مواجه شدهام كه برای عبور از وضعیت كنونی جامعه چه تغییری باید رخ دهد؟ پاسخ به این پرسش میتواند چالشبرانگیز باشد، ولی به نظر بنده مهمترین چالش حكومت نه در روابط خارجی و نه در حوزه اقتصاد است. البته در هر دو مورد بحرانهای جدی دارد، ولی تحول در آنها لزوما نمیتواند مساله ما را حل كند. چالش اصلی #نظام_رسانهای است كه موجب قطبی شدن جامعه شده است. دو دهه پیش ما یك نظام رسانهای داشتیم و یك جامعه واقعی. جامعه از بسیاری جهات قابل كنترل بود یا از طریق نیروی انتظامی، یا اطلاعاتی یا قضایی یا قدرت رسانهای. در حقیقت انحصار رسانهای حلقه اتصال تمام مولفههای قدرتهای كنترلی بود، ولی با آمدن فناوریهای #ماهواره و #اینترنت سپس #تلفن_هوشمند و #شبكههای اجتماعی، چند سالی است كه در كنار رسانههای رسمی شاهد شكلگیری رسانههای موازی هستیم كه مستقل از قدرت رسمی هستند و این قدرت توان نظارتی موثری بر آنها را ندارد. در این نظام رسانهای نه تنها مرزهای جغرافیایی برداشته شده، بلكه معیارهای حرفهای رسانه نیز از میان رفته و از همه مهمتر اینكه جامعه را به دو بخش واقعی و مجازی تبدیل كرده است. اعضای جامعه مجازی كسانی هستند كه زندگی خود را در رسانهها و شبكههای مجازی میگذرانند. از كسب و كار گرفته تا دریافت اخبار و اطلاعات و سرگرمی و حتی آموزش و نیز دوستیابی و... بیشترین سهم از روز و شب آنان در این فضا میگذرد. جالب اینكه جامعه واقعی بهویژه مدیریت سیاسی و اجتماعی آن درك دقیقی از جامعه مجازی كه در تقابل با جامعه واقعی آنان است، ندارد.
برای نمونه بد نیست كه به برخی آمارهای سردستی این فضا نگاهی بیندازیم. بر اساس آخرین آمار #واتسآپ حدود ۵٠ میلیون كاربر ایرانی دارد. #تلگرام ۴٩ و #اینستاگرام ۴٧ میلیون، #سروش ١٢ میلیون، #لایكی ١١ میلیون، #بله ٨ و #توییتر ١٢ میلیون. شاید این آمار نشان دهد كه امیدی به حضور در شبكههای داخلی تحت كنترل و همسو با فضای واقعی وجود دارد، ولی مطلقا چنین نیست، زیرا این آمار تنها فقط نشاندهنده اعداد كاربر است، در حالی كه باید آمار تولید و مشاهده و بحث و گفتوگو و نیز بازتاب آنها را دید كه در این صورت شبكههای داخلی به كلی از صحنه جامعه مجازی حذف میشوند. این شبكهها كه بیش از ٩٠درصد شهرنشینان بالای مثلا ١۵ سال كشور را پوشش میدهند، محلی هستند برای تعداد زیادی از مردم به ویژه جوانان جهت كار، ارتباطات، كسب خبر و آگاهی، ارتكاب جرم، پیدا كردن دوست، آموزش دیدن و حتی حل مسائل زندگی خودشان. این فضا محدود به این شبكهها نیست. #یوتیوب، #آپارات، #فیلیمو و دهها امكان دیگر چنان زندگی درهم تنیدهای را در فضای مجازی ایجاد كرده كه آنان را از فضای واقعی بینیاز كرده است. در حالی كه فضای واقعی بر اثر بیاطلاعی و نوعی خشكمغزی در حال ادامه برنامههای خود است، فضای مجازی و جامعه مجازی با شتاب به سوی گسترش كارهای خود پیش میرود. این فضا حتی كسب و كار خود را با كارفرمایان جامعه مجازی كه لزوما در داخل مرزهای كشور نیستند، تعریف میكند و گویی فقط به لحاظ جغرافیایی در ایران هستند. یكی از امكانات جدید این فضا، #پادكستها هستند. بنابر برخی آمارها حدود سه هزار پادكست فارسی وجود دارد كه حداقل یكسوم آنها فعال هستند و بسیاری از جوانان و فعالان از این راه زندگی میكنند. تیراژ آنها در برخی كتابها به بیش از صد هزار نفر شنونده میرسد. جالبتر اینكه این جامعه مجازی تا حدود زیادی مستغنی از جامعه واقعی است. چه در مقام تولیدكننده و چه در مقام مصرفكننده، آنان دارند زندگی خود را میكنند.
رفتار حكومت به عنوان بخش رسمی جامعه واقعی، نشان میدهد كه به كلی از این جامعه مجازی بیخبر است. فقط كافی است كه یك لایو اینستاگرامی را ببیند تا عدهای تحریك شوند و فریاد وااخلاقا سر دهند و خواهان فیلتر اینستاگرام شوند. كاری جز فیلترینگ بلد نیستند و هیچ درسآموزی از گذشته ندارند. منجمد منجمد هستند در حد المپیك! رفتار آنان انسان را به یاد آن سربازان ژاپنی در جزایر اشغالی فیلیپین میاندازد كه از شكست كشورش اطلاع نداشتند و همچنان سنگر خود را حفظ میكردند، در حالی كه ٣٠ سال از پایان جنگ گذشته بود. متولیان جامه واقعی ایران نیز در همین فضا هستند. هنوز بودجههای كلانی را صرف صدور مجوز و ممیزی برای كالاهای فرهنگی یا حتی شروع كسب و كار كرده و هزینههای بیشتری را صرف نظارت بر آنها میكنند، در حالی كه خیلی وقت است كه بازی تمام شده و فقط در حال وقت تلف كردن هستند. به راحتی آب خوردن سرمایه انسانی و اعتبار خود را به علت لغو یك برنامه از دست میدهند و بعد جای دیگری آن را مفت و مجانی و با اقدام بسیار كوچكی از آنِ خود میكنند، هنوز هم متوجه ابعاد این خطای فاجعهبار نمیشوند.
▫️#عباس_عبدی
تاكنون در گفتوگوها و در مصاحبهها بارها با این پرسش مواجه شدهام كه برای عبور از وضعیت كنونی جامعه چه تغییری باید رخ دهد؟ پاسخ به این پرسش میتواند چالشبرانگیز باشد، ولی به نظر بنده مهمترین چالش حكومت نه در روابط خارجی و نه در حوزه اقتصاد است. البته در هر دو مورد بحرانهای جدی دارد، ولی تحول در آنها لزوما نمیتواند مساله ما را حل كند. چالش اصلی #نظام_رسانهای است كه موجب قطبی شدن جامعه شده است. دو دهه پیش ما یك نظام رسانهای داشتیم و یك جامعه واقعی. جامعه از بسیاری جهات قابل كنترل بود یا از طریق نیروی انتظامی، یا اطلاعاتی یا قضایی یا قدرت رسانهای. در حقیقت انحصار رسانهای حلقه اتصال تمام مولفههای قدرتهای كنترلی بود، ولی با آمدن فناوریهای #ماهواره و #اینترنت سپس #تلفن_هوشمند و #شبكههای اجتماعی، چند سالی است كه در كنار رسانههای رسمی شاهد شكلگیری رسانههای موازی هستیم كه مستقل از قدرت رسمی هستند و این قدرت توان نظارتی موثری بر آنها را ندارد. در این نظام رسانهای نه تنها مرزهای جغرافیایی برداشته شده، بلكه معیارهای حرفهای رسانه نیز از میان رفته و از همه مهمتر اینكه جامعه را به دو بخش واقعی و مجازی تبدیل كرده است. اعضای جامعه مجازی كسانی هستند كه زندگی خود را در رسانهها و شبكههای مجازی میگذرانند. از كسب و كار گرفته تا دریافت اخبار و اطلاعات و سرگرمی و حتی آموزش و نیز دوستیابی و... بیشترین سهم از روز و شب آنان در این فضا میگذرد. جالب اینكه جامعه واقعی بهویژه مدیریت سیاسی و اجتماعی آن درك دقیقی از جامعه مجازی كه در تقابل با جامعه واقعی آنان است، ندارد.
برای نمونه بد نیست كه به برخی آمارهای سردستی این فضا نگاهی بیندازیم. بر اساس آخرین آمار #واتسآپ حدود ۵٠ میلیون كاربر ایرانی دارد. #تلگرام ۴٩ و #اینستاگرام ۴٧ میلیون، #سروش ١٢ میلیون، #لایكی ١١ میلیون، #بله ٨ و #توییتر ١٢ میلیون. شاید این آمار نشان دهد كه امیدی به حضور در شبكههای داخلی تحت كنترل و همسو با فضای واقعی وجود دارد، ولی مطلقا چنین نیست، زیرا این آمار تنها فقط نشاندهنده اعداد كاربر است، در حالی كه باید آمار تولید و مشاهده و بحث و گفتوگو و نیز بازتاب آنها را دید كه در این صورت شبكههای داخلی به كلی از صحنه جامعه مجازی حذف میشوند. این شبكهها كه بیش از ٩٠درصد شهرنشینان بالای مثلا ١۵ سال كشور را پوشش میدهند، محلی هستند برای تعداد زیادی از مردم به ویژه جوانان جهت كار، ارتباطات، كسب خبر و آگاهی، ارتكاب جرم، پیدا كردن دوست، آموزش دیدن و حتی حل مسائل زندگی خودشان. این فضا محدود به این شبكهها نیست. #یوتیوب، #آپارات، #فیلیمو و دهها امكان دیگر چنان زندگی درهم تنیدهای را در فضای مجازی ایجاد كرده كه آنان را از فضای واقعی بینیاز كرده است. در حالی كه فضای واقعی بر اثر بیاطلاعی و نوعی خشكمغزی در حال ادامه برنامههای خود است، فضای مجازی و جامعه مجازی با شتاب به سوی گسترش كارهای خود پیش میرود. این فضا حتی كسب و كار خود را با كارفرمایان جامعه مجازی كه لزوما در داخل مرزهای كشور نیستند، تعریف میكند و گویی فقط به لحاظ جغرافیایی در ایران هستند. یكی از امكانات جدید این فضا، #پادكستها هستند. بنابر برخی آمارها حدود سه هزار پادكست فارسی وجود دارد كه حداقل یكسوم آنها فعال هستند و بسیاری از جوانان و فعالان از این راه زندگی میكنند. تیراژ آنها در برخی كتابها به بیش از صد هزار نفر شنونده میرسد. جالبتر اینكه این جامعه مجازی تا حدود زیادی مستغنی از جامعه واقعی است. چه در مقام تولیدكننده و چه در مقام مصرفكننده، آنان دارند زندگی خود را میكنند.
رفتار حكومت به عنوان بخش رسمی جامعه واقعی، نشان میدهد كه به كلی از این جامعه مجازی بیخبر است. فقط كافی است كه یك لایو اینستاگرامی را ببیند تا عدهای تحریك شوند و فریاد وااخلاقا سر دهند و خواهان فیلتر اینستاگرام شوند. كاری جز فیلترینگ بلد نیستند و هیچ درسآموزی از گذشته ندارند. منجمد منجمد هستند در حد المپیك! رفتار آنان انسان را به یاد آن سربازان ژاپنی در جزایر اشغالی فیلیپین میاندازد كه از شكست كشورش اطلاع نداشتند و همچنان سنگر خود را حفظ میكردند، در حالی كه ٣٠ سال از پایان جنگ گذشته بود. متولیان جامه واقعی ایران نیز در همین فضا هستند. هنوز بودجههای كلانی را صرف صدور مجوز و ممیزی برای كالاهای فرهنگی یا حتی شروع كسب و كار كرده و هزینههای بیشتری را صرف نظارت بر آنها میكنند، در حالی كه خیلی وقت است كه بازی تمام شده و فقط در حال وقت تلف كردن هستند. به راحتی آب خوردن سرمایه انسانی و اعتبار خود را به علت لغو یك برنامه از دست میدهند و بعد جای دیگری آن را مفت و مجانی و با اقدام بسیار كوچكی از آنِ خود میكنند، هنوز هم متوجه ابعاد این خطای فاجعهبار نمیشوند.