#سینماویژن #زوم
🔸زیباییشناسی در سینما |aesthetics
#زیباییشناسی در فرهنگ غربی از قرن نوزدهم، به ویژه از سوی #امانوئل_کانت مورد استفاده قرار گرفت. وی زیباییشناسی را در ارتباط با کنشهای نقادانهای به کار گرفت که هدف آنها درک و ارزیابی ماهیت و ارزش هنر به عنوان زیبایی و بهطور کلیتر، درک آن به عنوان لذت و نه درکی انتزاعی بود.
صفت زیبایی در پارهای اوقات معادل «صوری» به کار برده میشود، اما در گفتمان فرهنگی فمینیستها و سیاهپوستان، نه صفت، بلکه اسم به حساب میآید. زیبایی زنانه به عنوان مثال دال بر فضایی از هنرسازی است که به نحوی از انحا در صدد ربط دادن این موضوع به صفات مفروض یک گروه است.
تأکیدهایی که بر زیباییشناسی صورت گرفته، متضمن خطر در انزوا قرار دادن مفهوم هنر یا زیبایی به عنوان یک مؤلفه توصیفناپذیر، متعالی و فرافرهنگی است که گویا صرفاً برای متفکران و ادراکات خاص قابل فهم است. واژههایی چون زیبایی و سلیقه به چنین القائاتی دامن میزنند (رجوع کنید به #ویلیامز ١٩٨٣، #بوردیو ١٩٨۶) و به همین دلایل است که مفهوم زیباییشناسی از پدیده و مسایل ارتباط جمعی فاصله دارد، اما در مورد #فیلم و #تلویزیون قضیه تا حدودی متفاوت است؛ چرا که مطالعات حوزه فیلم تا حدودی به بسیج گفتمانهای هنری میپردازد و بنابراین نوعی سنت مبتنی بر نگرشهای زیباییشناسانه در این رسانهها به چشم میخورد.
نگرشهای برخاسته از #مارکسیسم، #فمینیسم و #مطالعاتفرهنگی مربوط به سیاهپوستان به پرسشهایی در زمینه بازنمود دامن زده و به این ترتیب متن را به فرهنگ مرتبط کردهاند. از دیدگاه آنها، فرهنگ پدیدهای زیباییشناختی با یك ماهیت شناور و آزاد نیست (این عده در تبیین نقش ایدئولوژیک فیلم و تلویزیون، موضع «مفید» و «زیبا بودن» کانت را رد میکنند). این نگرشها به جای مطلق بودن ماهیت زیبایی بر تاریخی و نسبی بودن آن تأکید میورزند؛ برای نمونه، در مورد شکوه و جلال زیبایی که دی.دبلیو.گریفیث (D.W.Griffith) از آن سخن میراند، این بحث وجود دارد که او در تولد یک ملت (١٩١۵) (The Birth of a Nation) به جای سیاستهای نژادپرستانه فیلم بر قدرت سفیدهای لیبرال، و به جای گفتمان نژادپرستانه اثر، بر قدرت زیبایی و روایت تأکید کرده است. (رجوع کنید به (Rogin، ١٩٨۵)
بوردیو (١٩٨۶) نیز در موضوع #تمایز (Distinction) این استدلال را مطرح میکند که داوریهای مبتنی بر زیبایی نه طبیعی هستند و نه از سر بیطرفی یا علاقه صورت میگیرند، بلکه با تکیه بر یک سرمایه فرهنگی انباشته شده، به صورت یك کنش پنهان برای تمایز طبقاتی عمل میکنند و همین کنش است که به درگیر شدن مخاطب با متن هنری، ساخت و شکل میدهد. بوردیو؛ بین زیبایی بورژوازی و مردمی تمایز قائل میشود. از دیدگاه او، زیبایی بورژوازی، یک نوع لذت قابل شناخت فکورانه و با فاصله را به صورت ملموس و نوآورانه نظیر سینمای هنری در دهههای ١٩۵٠ و ١٩۶٠ ترجیح میدهد، حال آنکه دومی به تجربهای حسیتر و مبتنی بر نبود فاصله و توام با درگیر شدن، نظیر ژانرهای سینمایی توده پسند بیشتر علاقه دارد. اما در زیبایی پستمدرنیستی (که غالباً عاری از ارزش معرفی میشود)، تکیه بر تقلید و روابط بینامتنی است.
با وجود این و به رغم نسبیگراییهای نظری کنونی، فیلمها کماکان «بدها» را به طرزی که همگان آنها را بد میدانند، معرفی میکنند. با این همه، محدود کردن قضاوتهای زیباییشناسانه به عرصههای فرقهها، کمپها و تماشاچیان عجیب و غریب، مشکل دائمی قضاوت درباره زیبایی را حل نمیکند.
برای مثال، آیا میتوان برخی جنبههای خاص زیبایی را که در روایت، تصویر، بیان و ترکیب چهرهای موجود است، در بین فرهنگها، به عنوان یک عامل مسلط و مشترک فرض کرد؟ البته چنین حالتهایی را در قالب عبارات کلی نظیر میانه طلایی، وحدت کلاسیک، تقارن، ساخت نمایشی و یا جاذبه طبیعی (نظیر جاذبه چهرههایی که کودکانه به نظر میرسند) مطرح کردهاند. این جنبههای مشترک، همواره برای شکل دادن به یک «نمایش خوب» و یا برای نیل به «زیبایی» در سطح جهانی ستارگان و دنیای شهرت مورد توافق بودهاند.
در مطالعات فیلم و تلویزیون که عمدتاً حول محور نگرانیهای مرتبط با سیاست و بازنمود صورت گرفته است. متون موجود، در قیاس با نیازهای دیداری و زیباییشناختی و فضای گستردهتر آن، یعنی محیط و فرهنگ نفوذکننده، دچار نوعی عقبافتادگی هستند رجوع کنید به (Gledhill, ١٩٩۵) چطور میتوان آن دسته از ملاحظات مربوط به بازنمود را که صرفاً بر جنبههای صوری و زیباییشناسی تأکید میکنند، ارزیابی کرد؟
#گیل_برانستون
Gill Branston
🔸زیباییشناسی در سینما |aesthetics
#زیباییشناسی در فرهنگ غربی از قرن نوزدهم، به ویژه از سوی #امانوئل_کانت مورد استفاده قرار گرفت. وی زیباییشناسی را در ارتباط با کنشهای نقادانهای به کار گرفت که هدف آنها درک و ارزیابی ماهیت و ارزش هنر به عنوان زیبایی و بهطور کلیتر، درک آن به عنوان لذت و نه درکی انتزاعی بود.
صفت زیبایی در پارهای اوقات معادل «صوری» به کار برده میشود، اما در گفتمان فرهنگی فمینیستها و سیاهپوستان، نه صفت، بلکه اسم به حساب میآید. زیبایی زنانه به عنوان مثال دال بر فضایی از هنرسازی است که به نحوی از انحا در صدد ربط دادن این موضوع به صفات مفروض یک گروه است.
تأکیدهایی که بر زیباییشناسی صورت گرفته، متضمن خطر در انزوا قرار دادن مفهوم هنر یا زیبایی به عنوان یک مؤلفه توصیفناپذیر، متعالی و فرافرهنگی است که گویا صرفاً برای متفکران و ادراکات خاص قابل فهم است. واژههایی چون زیبایی و سلیقه به چنین القائاتی دامن میزنند (رجوع کنید به #ویلیامز ١٩٨٣، #بوردیو ١٩٨۶) و به همین دلایل است که مفهوم زیباییشناسی از پدیده و مسایل ارتباط جمعی فاصله دارد، اما در مورد #فیلم و #تلویزیون قضیه تا حدودی متفاوت است؛ چرا که مطالعات حوزه فیلم تا حدودی به بسیج گفتمانهای هنری میپردازد و بنابراین نوعی سنت مبتنی بر نگرشهای زیباییشناسانه در این رسانهها به چشم میخورد.
نگرشهای برخاسته از #مارکسیسم، #فمینیسم و #مطالعاتفرهنگی مربوط به سیاهپوستان به پرسشهایی در زمینه بازنمود دامن زده و به این ترتیب متن را به فرهنگ مرتبط کردهاند. از دیدگاه آنها، فرهنگ پدیدهای زیباییشناختی با یك ماهیت شناور و آزاد نیست (این عده در تبیین نقش ایدئولوژیک فیلم و تلویزیون، موضع «مفید» و «زیبا بودن» کانت را رد میکنند). این نگرشها به جای مطلق بودن ماهیت زیبایی بر تاریخی و نسبی بودن آن تأکید میورزند؛ برای نمونه، در مورد شکوه و جلال زیبایی که دی.دبلیو.گریفیث (D.W.Griffith) از آن سخن میراند، این بحث وجود دارد که او در تولد یک ملت (١٩١۵) (The Birth of a Nation) به جای سیاستهای نژادپرستانه فیلم بر قدرت سفیدهای لیبرال، و به جای گفتمان نژادپرستانه اثر، بر قدرت زیبایی و روایت تأکید کرده است. (رجوع کنید به (Rogin، ١٩٨۵)
بوردیو (١٩٨۶) نیز در موضوع #تمایز (Distinction) این استدلال را مطرح میکند که داوریهای مبتنی بر زیبایی نه طبیعی هستند و نه از سر بیطرفی یا علاقه صورت میگیرند، بلکه با تکیه بر یک سرمایه فرهنگی انباشته شده، به صورت یك کنش پنهان برای تمایز طبقاتی عمل میکنند و همین کنش است که به درگیر شدن مخاطب با متن هنری، ساخت و شکل میدهد. بوردیو؛ بین زیبایی بورژوازی و مردمی تمایز قائل میشود. از دیدگاه او، زیبایی بورژوازی، یک نوع لذت قابل شناخت فکورانه و با فاصله را به صورت ملموس و نوآورانه نظیر سینمای هنری در دهههای ١٩۵٠ و ١٩۶٠ ترجیح میدهد، حال آنکه دومی به تجربهای حسیتر و مبتنی بر نبود فاصله و توام با درگیر شدن، نظیر ژانرهای سینمایی توده پسند بیشتر علاقه دارد. اما در زیبایی پستمدرنیستی (که غالباً عاری از ارزش معرفی میشود)، تکیه بر تقلید و روابط بینامتنی است.
با وجود این و به رغم نسبیگراییهای نظری کنونی، فیلمها کماکان «بدها» را به طرزی که همگان آنها را بد میدانند، معرفی میکنند. با این همه، محدود کردن قضاوتهای زیباییشناسانه به عرصههای فرقهها، کمپها و تماشاچیان عجیب و غریب، مشکل دائمی قضاوت درباره زیبایی را حل نمیکند.
برای مثال، آیا میتوان برخی جنبههای خاص زیبایی را که در روایت، تصویر، بیان و ترکیب چهرهای موجود است، در بین فرهنگها، به عنوان یک عامل مسلط و مشترک فرض کرد؟ البته چنین حالتهایی را در قالب عبارات کلی نظیر میانه طلایی، وحدت کلاسیک، تقارن، ساخت نمایشی و یا جاذبه طبیعی (نظیر جاذبه چهرههایی که کودکانه به نظر میرسند) مطرح کردهاند. این جنبههای مشترک، همواره برای شکل دادن به یک «نمایش خوب» و یا برای نیل به «زیبایی» در سطح جهانی ستارگان و دنیای شهرت مورد توافق بودهاند.
در مطالعات فیلم و تلویزیون که عمدتاً حول محور نگرانیهای مرتبط با سیاست و بازنمود صورت گرفته است. متون موجود، در قیاس با نیازهای دیداری و زیباییشناختی و فضای گستردهتر آن، یعنی محیط و فرهنگ نفوذکننده، دچار نوعی عقبافتادگی هستند رجوع کنید به (Gledhill, ١٩٩۵) چطور میتوان آن دسته از ملاحظات مربوط به بازنمود را که صرفاً بر جنبههای صوری و زیباییشناسی تأکید میکنند، ارزیابی کرد؟
#گیل_برانستون
Gill Branston
#چهره #ارتباطات
🔸 لویی آلتوسر | Althusser, Louis
▫️نویسنده: #گری_مکدونگ
▫️مترجم: #یونس_شکرخواه
متولد ١٩١٨ و متوفی به سال ١٩٩٠ یکی از فیلسوفان اصلی مارکسیست در دوران اخیر است که تیزهوشی مفهومی او تحتالشعاع تراژدی شخصیاش قرار گرفته است.
#لویی_آلتوسر که در الجزایر متولد و در پاریس، در زمان جنگ جهانی دوم، به عنوان نامزد دوره لیسانس فلسفه در دانشگاه اکول نرمال سوپریور پذیرفته شد، همواره موضعی تندروانه و مشخص داشته و در آثاری مثل برای مارکس (For Marx) (که نخستین بار در سال ١٩۶۵ منتشر شد) به بازنگری مدلهای مارکسیستی پرداخته است.
اگرچه نفوذ لویی آلتوسر با نفوذ شخصیتهای دیگری چون #بارت، #دریدا و #لاکان که از متفکران #پساساختارگرا بودند، در هم آمیخت، اما قتل همسرش در سال ١٩٨٠ به دست او باعث شد تا تاریخچهای از معضلات فکری وی بر ملا شود و به همین دلیل تا زمان مرگش در بیمارستانی در پاریس، در اذهان به فراموشی سپرده شد.
بیان نظری مجدد او از #مارکسیسم که به شکلی علمی صورت گرفت، عمدتا بر مقولاتی چون #ایدئولوژی، #سوژه و #بازتولید اجتماعی متمرکز است. درک زیرکانه و برداشت پیچیده او از ایدئولوژی، وی را از هر دو جنبه #بازنمود جهان و محدودیتهای پرسش از همین جهان، در کانون سازمان اجتماعی قرار میدهد.
ایدئولوژی به سوژه شکل میدهد و این امر مشتمل است بر ساختار اجتماعی یک سوژه ظاهراًً از پیش موجود؛ از اینرو، کار انتقادی باید بر نحوه عملکرد سوژه و آگاهی افراد و همچنین بر معانیای که به صورت اجتماعی باز نمود مییابد، متمرکز باشد.
GARY MCDONGH
🔸 لویی آلتوسر | Althusser, Louis
▫️نویسنده: #گری_مکدونگ
▫️مترجم: #یونس_شکرخواه
متولد ١٩١٨ و متوفی به سال ١٩٩٠ یکی از فیلسوفان اصلی مارکسیست در دوران اخیر است که تیزهوشی مفهومی او تحتالشعاع تراژدی شخصیاش قرار گرفته است.
#لویی_آلتوسر که در الجزایر متولد و در پاریس، در زمان جنگ جهانی دوم، به عنوان نامزد دوره لیسانس فلسفه در دانشگاه اکول نرمال سوپریور پذیرفته شد، همواره موضعی تندروانه و مشخص داشته و در آثاری مثل برای مارکس (For Marx) (که نخستین بار در سال ١٩۶۵ منتشر شد) به بازنگری مدلهای مارکسیستی پرداخته است.
اگرچه نفوذ لویی آلتوسر با نفوذ شخصیتهای دیگری چون #بارت، #دریدا و #لاکان که از متفکران #پساساختارگرا بودند، در هم آمیخت، اما قتل همسرش در سال ١٩٨٠ به دست او باعث شد تا تاریخچهای از معضلات فکری وی بر ملا شود و به همین دلیل تا زمان مرگش در بیمارستانی در پاریس، در اذهان به فراموشی سپرده شد.
بیان نظری مجدد او از #مارکسیسم که به شکلی علمی صورت گرفت، عمدتا بر مقولاتی چون #ایدئولوژی، #سوژه و #بازتولید اجتماعی متمرکز است. درک زیرکانه و برداشت پیچیده او از ایدئولوژی، وی را از هر دو جنبه #بازنمود جهان و محدودیتهای پرسش از همین جهان، در کانون سازمان اجتماعی قرار میدهد.
ایدئولوژی به سوژه شکل میدهد و این امر مشتمل است بر ساختار اجتماعی یک سوژه ظاهراًً از پیش موجود؛ از اینرو، کار انتقادی باید بر نحوه عملکرد سوژه و آگاهی افراد و همچنین بر معانیای که به صورت اجتماعی باز نمود مییابد، متمرکز باشد.
GARY MCDONGH
#سینماویژن 🔸 زیبایی و بازنمایی
▫️نوشته #گیل_برانستون
▫️ترجمه #یونس_شکرخواه
تأکیدهایی که بر #زیباییشناسی صورت گرفته، متضمن خطر در انزوا قرار دادن مفهوم #هنر یا زیبایی به عنوان یک مؤلفه توصیفناپذیر، متعالی و فرا فرهنگی است که گویا صرفاً برای متفکران و ادراکات خاص قابل فهم است. واژههایی چون زیبایی و سلیقه (taste) به چنین القائاتی دامن میزنند و به همین دلایل است که مفهوم زیباییشناسی از پدیده و مسایل ارتباط جمعی فاصله دارد، اما در مورد فیلم و تلویزیون قضیه تا حدودی متفاوت است؛ چرا که مطالعات عرصه فیلم تا حدودی به بسیج گفتمانهای هنری میپردازد و بنابراین نوعی سنت مبتنی بر نگرشهای زیباییشناسانه در این #رسانهها به چشم میخورد.
نگرشهای برخاسته از #مارکسیسم، #فمینیسم و #مطالعاتفرهنگی مربوط به سیاهپوستان به پرسشهایی در زمینه بازنمایی (representation) دامن زده و به این ترتیب متن (text) را به فرهنگ مرتبط کردهاند. از دیدگاه آنها، فرهنگ پدیدهای زیباییشناختی با یك ماهیت شناور و آزاد نیست (این عده در تبیین نقش ایدئولوژیک فیلم و تلویزیون، موضع «مفید» و «زیبا بودن» کانت را رد میکنند). این نگرشها به جای مطلق بودن ماهیت زیبایی بر تاریخی و نسبی بودن آن تأکید میورزند؛ برای نمونه، در مورد شکوه و جلال زیبایی که دی.دبلیو.گریفیث (D.W.Griffith) از آن سخن میراند، این بحث وجود دارد که او در تولد یک ملت (١٩١۵) (The Birth of a Nation) به جای سیاستهای نژادپرستانه فیلم بر قدرت سفیدهای لیبرال، و به جای گفتمان نژادپرستانه اثر، بر قدرت زیبایی و روایت تأکید کرده است.
▫️نوشته #گیل_برانستون
▫️ترجمه #یونس_شکرخواه
تأکیدهایی که بر #زیباییشناسی صورت گرفته، متضمن خطر در انزوا قرار دادن مفهوم #هنر یا زیبایی به عنوان یک مؤلفه توصیفناپذیر، متعالی و فرا فرهنگی است که گویا صرفاً برای متفکران و ادراکات خاص قابل فهم است. واژههایی چون زیبایی و سلیقه (taste) به چنین القائاتی دامن میزنند و به همین دلایل است که مفهوم زیباییشناسی از پدیده و مسایل ارتباط جمعی فاصله دارد، اما در مورد فیلم و تلویزیون قضیه تا حدودی متفاوت است؛ چرا که مطالعات عرصه فیلم تا حدودی به بسیج گفتمانهای هنری میپردازد و بنابراین نوعی سنت مبتنی بر نگرشهای زیباییشناسانه در این #رسانهها به چشم میخورد.
نگرشهای برخاسته از #مارکسیسم، #فمینیسم و #مطالعاتفرهنگی مربوط به سیاهپوستان به پرسشهایی در زمینه بازنمایی (representation) دامن زده و به این ترتیب متن (text) را به فرهنگ مرتبط کردهاند. از دیدگاه آنها، فرهنگ پدیدهای زیباییشناختی با یك ماهیت شناور و آزاد نیست (این عده در تبیین نقش ایدئولوژیک فیلم و تلویزیون، موضع «مفید» و «زیبا بودن» کانت را رد میکنند). این نگرشها به جای مطلق بودن ماهیت زیبایی بر تاریخی و نسبی بودن آن تأکید میورزند؛ برای نمونه، در مورد شکوه و جلال زیبایی که دی.دبلیو.گریفیث (D.W.Griffith) از آن سخن میراند، این بحث وجود دارد که او در تولد یک ملت (١٩١۵) (The Birth of a Nation) به جای سیاستهای نژادپرستانه فیلم بر قدرت سفیدهای لیبرال، و به جای گفتمان نژادپرستانه اثر، بر قدرت زیبایی و روایت تأکید کرده است.