٢🔸تفاوت ترامپ با ترامپیسم
#ترامپ قطعا این عنوان، قدرت و منصب را دوست دارد، اما هیچ تلاشی برای آشنایی با این شغل نکرده است، زیرا فراتر از ظرفیت کنجکاوی ذهنی یا علاقه اوست.
با این حال، رفتارهای غیرعادی و مضحک رئیسجمهور آمریکا فقط یک نکته انحرافی است و نباید ذهن ما را از واقعیت دور کند. ترامپ یک انحراف از حزب جمهوریخواه نیست، بلکه نتیجه منطقی سیاستهای این حزب است. اگرچه او در عمل سواد حکومتداری، قانونگذاری و قضایی ندارد، اما بهطور غریزی میداند که چطور از الگوهای سیاسی قالب جمهوریخواهان و «جنگهای فرهنگی» آنها پیروی کند.
همراهان و متحدان ترامپ بهخوبی از خصلتهای او آگاه هستند و از آن به نفع خود استفاده میکنند. برخی جمهوریخواهان ادعا میکنند که ترامپ در حال ضربهزدن به این حزب است، اما در حقیقت این حزب جمهوریخواه است که به خودش آسیب میزند. برخی از سناتورهای جمهوریخواه میتوانستند در جریان استیضاح ترامپ علیه او رأی بدهند تا برکنار شود، اما به حمایت از او ادامه دادند.
یک نگاه اجمالی به وقایع سالهای اخیر نشان میدهد که ترامپ چقدر دقیق سیاستهای حزب متبوعش را دنبال کرده است. قرارداد هستهای ایران (#برجام) بهعنوان دستاورد بزرگ سیاست خارجی دولت #باراک_اوباما، مخالفان زیادی در بین جمهوریخواهان داشت؛ پس خروج رئیسجمهور آمریکا از برجام اقدام غیرمنتظرهای نبود. بیرون آمدن ترامپ از معاهده تغییرات آبوهوایی پاریس نیز بهنوعی بازتاب سابقه حمایت عمیق حزب جمهوریخواه از صنایع سوخت فسیلی و مهمتر از آن گرایشهای ضدعلمی این حزب بود.
سیاستهای مالیاتی ترامپ هم درواقع تبعیت از دیدگاههای سنتی جمهوریخواهان یعنی سرازیرکردن عواید مالیاتی به جیب ثروتمندان با تحمیل مالیات بیشتر بر طبقه کارگر و کارمند بوده است. مواضع او در زمینه حقوق زنان نیز متاثر از دیدگاههای این حزب است که ریشه در باورهای پایهای مسیحیت دارد.
موضع ترامپ در قبال قوانین مختلف مانند صنایع و محیطزیست را میتوان در قالب افراطگرایی در مقرراتزدایی خلاصه کرد. این نوع گرایش به حذف قوانین یکی از مواضع اصلی این حزب از زمان ریاستجمهوری #رونالد_ریگان بوده است. نگرش ترامپ به موضوع مهاجرت نیز بازتابی از گرایشهای سختگیرانه حزب جمهوریخواه با تشکیل جنبش «حزب چای» و بعدها «انجمن آزادی» است که از زمان ریاستجمهوری جورج دبلیو بوش آغاز شد.
شاید در ظاهر بهنظر برسد که نگاه رئیسجمهور آمریکا به موضوع نژاد، مسیر او را از جمهوریخواهان جدا میکند. او آشکارا مواضع نژادپرستی ضدسیاهپوستان را مطرح کرده است. ترامپ زیر بار محکومکردن حامیان نئونازی نرفته و هیچوقت تمایل خود به این گروه را پنهان نکرده است. اما باید مواضع نژادی حزب جمهوریخواه را بررسی کنیم تا ببینیم ترامپ از حزب فاصله گرفته یا نه.
وقتی جان اف کندی از جنبشهای حقوق مدنی استقبال کرد، دشمنی سیاستمداران و رأیدهندگان نژادپرست را در ایالتهای جنوبی که در طول جنگهای داخلی آمریکا از بردهداری دفاع کرده بودند، برانگیخت. زیرا بخش زیادی از اقتصاد این ایالتها بر پایه بردهداری بنا شده بود. در دوره پساحقوق مدنی، دیگر حمایت آشکار از نژادپرستی پذیرفته نبود و به جای آن، کمکم گفتمانهای دیگر در بین رأیدهندگان سفیدپوست ایالتهای جنوبی محبوبیت پیدا کرد. صحبت از «نظم و قانون» یا دفاع از «حقوق ایالتی» شیوه جدیدی برای سیاستمداران سفیدپوست بود تا از خطر سیاهپوستان بگویند؛ بدون اینکه محکوم به نژادپرستی شوند.
ریچارد نیکسون در سال ١٩۶٨ در بهرهگیری از این گفتمانها موفق بود و این دیدگاه بهعنوان «استراتژی جنوبی» شناخته شد. این نوع از نژادپرستی مخفیانه و زیرپوستی (چشمکزدن به سفیدپوستان که ما با شما هستیم) هیچوقت جایگاه خود را در سیاستهای جمهوریخواهان از دست نداده است. حتی دمکراتی مانند بیل کلینتون که اهل جنوب است هم مجبور بود از کدهای زبانی برای جلب اطمینان سفیدپوستان استفاده کند.
#ترامپ قطعا این عنوان، قدرت و منصب را دوست دارد، اما هیچ تلاشی برای آشنایی با این شغل نکرده است، زیرا فراتر از ظرفیت کنجکاوی ذهنی یا علاقه اوست.
با این حال، رفتارهای غیرعادی و مضحک رئیسجمهور آمریکا فقط یک نکته انحرافی است و نباید ذهن ما را از واقعیت دور کند. ترامپ یک انحراف از حزب جمهوریخواه نیست، بلکه نتیجه منطقی سیاستهای این حزب است. اگرچه او در عمل سواد حکومتداری، قانونگذاری و قضایی ندارد، اما بهطور غریزی میداند که چطور از الگوهای سیاسی قالب جمهوریخواهان و «جنگهای فرهنگی» آنها پیروی کند.
همراهان و متحدان ترامپ بهخوبی از خصلتهای او آگاه هستند و از آن به نفع خود استفاده میکنند. برخی جمهوریخواهان ادعا میکنند که ترامپ در حال ضربهزدن به این حزب است، اما در حقیقت این حزب جمهوریخواه است که به خودش آسیب میزند. برخی از سناتورهای جمهوریخواه میتوانستند در جریان استیضاح ترامپ علیه او رأی بدهند تا برکنار شود، اما به حمایت از او ادامه دادند.
یک نگاه اجمالی به وقایع سالهای اخیر نشان میدهد که ترامپ چقدر دقیق سیاستهای حزب متبوعش را دنبال کرده است. قرارداد هستهای ایران (#برجام) بهعنوان دستاورد بزرگ سیاست خارجی دولت #باراک_اوباما، مخالفان زیادی در بین جمهوریخواهان داشت؛ پس خروج رئیسجمهور آمریکا از برجام اقدام غیرمنتظرهای نبود. بیرون آمدن ترامپ از معاهده تغییرات آبوهوایی پاریس نیز بهنوعی بازتاب سابقه حمایت عمیق حزب جمهوریخواه از صنایع سوخت فسیلی و مهمتر از آن گرایشهای ضدعلمی این حزب بود.
سیاستهای مالیاتی ترامپ هم درواقع تبعیت از دیدگاههای سنتی جمهوریخواهان یعنی سرازیرکردن عواید مالیاتی به جیب ثروتمندان با تحمیل مالیات بیشتر بر طبقه کارگر و کارمند بوده است. مواضع او در زمینه حقوق زنان نیز متاثر از دیدگاههای این حزب است که ریشه در باورهای پایهای مسیحیت دارد.
موضع ترامپ در قبال قوانین مختلف مانند صنایع و محیطزیست را میتوان در قالب افراطگرایی در مقرراتزدایی خلاصه کرد. این نوع گرایش به حذف قوانین یکی از مواضع اصلی این حزب از زمان ریاستجمهوری #رونالد_ریگان بوده است. نگرش ترامپ به موضوع مهاجرت نیز بازتابی از گرایشهای سختگیرانه حزب جمهوریخواه با تشکیل جنبش «حزب چای» و بعدها «انجمن آزادی» است که از زمان ریاستجمهوری جورج دبلیو بوش آغاز شد.
شاید در ظاهر بهنظر برسد که نگاه رئیسجمهور آمریکا به موضوع نژاد، مسیر او را از جمهوریخواهان جدا میکند. او آشکارا مواضع نژادپرستی ضدسیاهپوستان را مطرح کرده است. ترامپ زیر بار محکومکردن حامیان نئونازی نرفته و هیچوقت تمایل خود به این گروه را پنهان نکرده است. اما باید مواضع نژادی حزب جمهوریخواه را بررسی کنیم تا ببینیم ترامپ از حزب فاصله گرفته یا نه.
وقتی جان اف کندی از جنبشهای حقوق مدنی استقبال کرد، دشمنی سیاستمداران و رأیدهندگان نژادپرست را در ایالتهای جنوبی که در طول جنگهای داخلی آمریکا از بردهداری دفاع کرده بودند، برانگیخت. زیرا بخش زیادی از اقتصاد این ایالتها بر پایه بردهداری بنا شده بود. در دوره پساحقوق مدنی، دیگر حمایت آشکار از نژادپرستی پذیرفته نبود و به جای آن، کمکم گفتمانهای دیگر در بین رأیدهندگان سفیدپوست ایالتهای جنوبی محبوبیت پیدا کرد. صحبت از «نظم و قانون» یا دفاع از «حقوق ایالتی» شیوه جدیدی برای سیاستمداران سفیدپوست بود تا از خطر سیاهپوستان بگویند؛ بدون اینکه محکوم به نژادپرستی شوند.
ریچارد نیکسون در سال ١٩۶٨ در بهرهگیری از این گفتمانها موفق بود و این دیدگاه بهعنوان «استراتژی جنوبی» شناخته شد. این نوع از نژادپرستی مخفیانه و زیرپوستی (چشمکزدن به سفیدپوستان که ما با شما هستیم) هیچوقت جایگاه خود را در سیاستهای جمهوریخواهان از دست نداده است. حتی دمکراتی مانند بیل کلینتون که اهل جنوب است هم مجبور بود از کدهای زبانی برای جلب اطمینان سفیدپوستان استفاده کند.