Forwarded from هفت اقلیم (سعید معدنی)
شلیک به سگها!
✍سعید معدنی
باور میکنید این روزها که جامعه ایران در منجلاب انواع پدیدههای مخرب مثل بیکاری و گرانی کمرشکن، ناامنی و فقر و فاصله وحشتناک طبقاتی و همچنین احتمال حمله بیگانگان و دهها مسئله و مشکل گرفتار است، دادستانهای برخی شهرهای ایران اسلحهی قانون را به سوی «سگ و سگ گردانی»! گرفته اند؟!
باور میکنید در حالی که بیش از ۹۰ درصد پدران ایرانی به قول قدیمیها «شرمنده زن و بچه شان» هستند، قرار است ماموران ببیند چه کسی داخل ماشیناش سگ دارد؟!
باور میکنید در کشوری که نیمه شبها در بخشی از پارک ها و خیابان های پایتختاش کرور کرور معتاد ریخته و مواد خرید و فروش می شود، قرار است انرژی و توان نیروی انتظامی برای نظارت بر سگهای مردم هزینه شود؟!
باور میکنید در جامعه ای که تورم تباه کنندهی زیست و اخلاق مردم است، تورمی که ساعت به ساعت افزایش پیدا میکند و شما اگر صبح کالایی نخرید معلوم نیست یک ساعت دیگر توان خرید آن را داشته باشید یانه؟ در چنین جامعه ای دغدغه و نگرانی حافظان امنیت جامعه سگ گردانی بوده و قرار است بودجه مملکت صرف جلوگیری از آن شود.
نمی دانم چرا وقتی به این موضوع فکر میکنم یاد فیلم سینمایی «شلیک به سگ ها» (shooting dogs) به کارگردانی مایکل کاتن که در سال ۲۰۰۵ ساخته شده میافتم. محور و هسته اصلی داستان فیلم، واقعی بوده و حاصل مشاهدات دیوید بلتن تهیه کننده بخش خبری بی بی سی در کشور رواندا در سال ۱۹۹۴ است. فیلم «شلیک به سگها» از آن نوع فیلم هایی است که اگر یکبار ببینید دیگر فراموش نمیکنید و هرازگاهی به مناسبتی یا شنیدن خبری یاد آن می افتید.
در سال ۱۹۹۴ هواپیمای حامل رییس جمهور رواندا که از قبیله « هوتو» ها بوده با یک موشک زمین به هوا در فرودگاه کیگالی پایتخت این کشور سقوط میکند. هوتوها این ترور را به اهالی قبیله رقیب یعنی «توتسی»ها نسبت دادند و شورش خشونتباری علیه آنها شروع کردند و یک نسل کشی وحشتناک به معنای واقعی و گسترده رخ داد. آنها با تفنگ و دشنه و ساطور و چماق و هر وسیلهای که دم دست داشتند به قتلعام توتسی ها پرداختند. این کشتار بیش از سه ماه ادامه داشت. حدود ۸۰۰ هزار نفر از جمعیت ۸ میلیونی(یعنی یک دهم جمعیت کشور) کشته شدند و بیش از دو میلیون به کشورهای همسایه فرار کردند. در این میان سربازان اعزامی سازمان ملل فقط به طرف سگ ها که اجساد رها شده توتسی ها را میخوردند شلیک میکردند تا آنها را پراکنده کنند، و بنا بر وظیفه و ماموریت، با جنایتکاران کاری نداشتند.
امروز هم تصمیم گیران قوه قضاییه ما با مسئولان، مدیران و تصمیمگیران مملکتی و رانتخواران که جامعه را به این فلاکت و تباهی و گرانی و تورم افسارگسیخته رساندهاند کاری ندارند و با سلاح قانون کمک نمی کنند تا وضعیت مردم درمانده در نان روزمره بهبود یافته تا اندکی از رنجشان کاسته شود. این همه را رها کرده و تفنگ قانون را به سوی «سگ و سگ گردانی»! نشانه رفته اند. همانطور که سربازان اعزامی سازمان ملل در رواندا با قاتلان مردم کاری نداشتند و سربازان اجازه داشتند به سوی سگ ها شلیک کنند.
۲۰ خرداد ۱۴۰۴
#سعید_معدنی
#قانون
#سگ
#سگگردانی
#جنایت
#رواندا
@Saeed_Maadani
✍سعید معدنی
باور میکنید این روزها که جامعه ایران در منجلاب انواع پدیدههای مخرب مثل بیکاری و گرانی کمرشکن، ناامنی و فقر و فاصله وحشتناک طبقاتی و همچنین احتمال حمله بیگانگان و دهها مسئله و مشکل گرفتار است، دادستانهای برخی شهرهای ایران اسلحهی قانون را به سوی «سگ و سگ گردانی»! گرفته اند؟!
باور میکنید در حالی که بیش از ۹۰ درصد پدران ایرانی به قول قدیمیها «شرمنده زن و بچه شان» هستند، قرار است ماموران ببیند چه کسی داخل ماشیناش سگ دارد؟!
باور میکنید در کشوری که نیمه شبها در بخشی از پارک ها و خیابان های پایتختاش کرور کرور معتاد ریخته و مواد خرید و فروش می شود، قرار است انرژی و توان نیروی انتظامی برای نظارت بر سگهای مردم هزینه شود؟!
باور میکنید در جامعه ای که تورم تباه کنندهی زیست و اخلاق مردم است، تورمی که ساعت به ساعت افزایش پیدا میکند و شما اگر صبح کالایی نخرید معلوم نیست یک ساعت دیگر توان خرید آن را داشته باشید یانه؟ در چنین جامعه ای دغدغه و نگرانی حافظان امنیت جامعه سگ گردانی بوده و قرار است بودجه مملکت صرف جلوگیری از آن شود.
نمی دانم چرا وقتی به این موضوع فکر میکنم یاد فیلم سینمایی «شلیک به سگ ها» (shooting dogs) به کارگردانی مایکل کاتن که در سال ۲۰۰۵ ساخته شده میافتم. محور و هسته اصلی داستان فیلم، واقعی بوده و حاصل مشاهدات دیوید بلتن تهیه کننده بخش خبری بی بی سی در کشور رواندا در سال ۱۹۹۴ است. فیلم «شلیک به سگها» از آن نوع فیلم هایی است که اگر یکبار ببینید دیگر فراموش نمیکنید و هرازگاهی به مناسبتی یا شنیدن خبری یاد آن می افتید.
در سال ۱۹۹۴ هواپیمای حامل رییس جمهور رواندا که از قبیله « هوتو» ها بوده با یک موشک زمین به هوا در فرودگاه کیگالی پایتخت این کشور سقوط میکند. هوتوها این ترور را به اهالی قبیله رقیب یعنی «توتسی»ها نسبت دادند و شورش خشونتباری علیه آنها شروع کردند و یک نسل کشی وحشتناک به معنای واقعی و گسترده رخ داد. آنها با تفنگ و دشنه و ساطور و چماق و هر وسیلهای که دم دست داشتند به قتلعام توتسی ها پرداختند. این کشتار بیش از سه ماه ادامه داشت. حدود ۸۰۰ هزار نفر از جمعیت ۸ میلیونی(یعنی یک دهم جمعیت کشور) کشته شدند و بیش از دو میلیون به کشورهای همسایه فرار کردند. در این میان سربازان اعزامی سازمان ملل فقط به طرف سگ ها که اجساد رها شده توتسی ها را میخوردند شلیک میکردند تا آنها را پراکنده کنند، و بنا بر وظیفه و ماموریت، با جنایتکاران کاری نداشتند.
امروز هم تصمیم گیران قوه قضاییه ما با مسئولان، مدیران و تصمیمگیران مملکتی و رانتخواران که جامعه را به این فلاکت و تباهی و گرانی و تورم افسارگسیخته رساندهاند کاری ندارند و با سلاح قانون کمک نمی کنند تا وضعیت مردم درمانده در نان روزمره بهبود یافته تا اندکی از رنجشان کاسته شود. این همه را رها کرده و تفنگ قانون را به سوی «سگ و سگ گردانی»! نشانه رفته اند. همانطور که سربازان اعزامی سازمان ملل در رواندا با قاتلان مردم کاری نداشتند و سربازان اجازه داشتند به سوی سگ ها شلیک کنند.
۲۰ خرداد ۱۴۰۴
#سعید_معدنی
#قانون
#سگ
#سگگردانی
#جنایت
#رواندا
@Saeed_Maadani
👍8
☸️عموم شهروندان "سرگردان" زندگی معمولی اَند اما "سگ گردانی" نشانه گرفته می شود!!
✍️محمدباقر تاج الدین
✅در این وضعیت بس بحرانی و دردآور زیستن در جامعۀ ایران که با ده ها مسائل و مشکلات ریز و درشت همراه است و عموم شهروندان دیگر نای و نفس شان زیر بار خروارها مشکلات به ویژه تورم و گرانی بریده است و سرگردان به این سوی و آن سوی می روند تا مگر راهی و روزنه ای بیابند چه دلیلی دارد که چنین سرگردانی هایی مورد توجه قرار نگیرد و در مقابل "سگ گردانی" عده ای اندک بشود یک مشکل اصلی!!! آدمی در می ماند از این همه بی تدبیری و بی مسئولیتی در قبال زندگی عموم شهروندان!!! تمام شواهد و قرائن نشان از این موضوع دارد که اکنون عموم شهروندان جامعه به ویژه در مناطق فقیر و محروم حتی توان ادارۀ یک زندگی بسیار معمولی را هم ندارند و آن چنان در فقر و محرومیت دست و پا می زنند که تو گویی به سوی مرگ می روند!!
✳️سر راست بگویم که زندگی در ایرانِ امروز شوخی نیست و به یک غول بزرگی برای بسیاری تبدیل شده است. حقیقت این که زیستن در این شرایط بس دشوار دیگر نامش زندگی نیست بلکه فقط نوعی "مرگ تدریجی" است. بدتر و تأسف بارتر این که عده ای با جان کندن هر چه تمام تر لقمه نانی به دست می آورند و در مقال می بینند که عده ای دیگر بدون هیچ گونه زحمت و کوششی به ثروت های افسانه ای دست پیدا می کنند!! کسانی که قدرت خرید بسیاری از نیازهای روزانه و معمولی خودشان از نان گرفته تا میوه و گوشت و مرغ را ندارند چگونه است که عده ای اندک در کاخ های مجلل زندگی می کنند و سوار بر خودروهای آن چنانی می شوند و سالی چندین بار به سفرهای خارجی با هزینه های گزاف می روند؟!! مگر می شود باور کرد که در شهری چون تهران در شمال شهر خانه هایی با متری 1 میلیارد تومان خرید و فروش بشوند و در جنوب و حاشیه های همین شهر با متری مثلا 50 میلیون تومان؟!! مگر می توان باور کرد که کسانی سوار بر خودروهای چند ده میلیاردی بشوند و روزانه چندین میلیون تومان خرج تفریح و گردش خود کنند و در مقابل در مناطق حاشیه ای عده ای زیاد با یک پراید و وانت قراضه برای امرار معاش به صدها گرفتاری مبتلا باشند؟!!
❇️این وضع دردناک فقط مربوط به یک گروه و طبقۀ خاصی از جامعه مثلا کارگران روزمزد و قراردادی نیست بلکه رفته رفته به معلمان و کارمندان و استادان و پزشکان هم سرایت کرده است. اکنون بسیاری از شهروندان مثلا طبقۀ متوسط دیگر امکان ادارۀ هزینه های زندگی معمولی را هم ندارند و آن چنان سرخورده و نا امید شده اند که مگو و مپرس!!! به راستی آنان که "سگ گردانی" را نشانه گرفته اند به این "سرگردانی ها" ی عموم شهروندان هم فکر کرده اند؟!! مسئولیت و تعهد انسانی و اخلاقی و دینی حکم می کند فکری برای این "سرگردانی " ها هم بشود اما هزاران دریغ و درد که اکنون چنین نیست!! تو گویی که دیگر مسئولیت انسانی و اخلاقی و دینی هم به هیچ گرفته می شود زیرا اگر غیر از این می بود اکنون تمام توش و توان نظام حکمرانی فقط و فقط باید در جهت حل این بحران بزرگ معیشتی و زیستی شهروندان به کار گرفته می شد که دیگر کارد به استخوان رسیده است!!!
#سرگردانی_شهروندان
#سگ_گردانی
#زیست_دشوار
#فقر
#محرومیت
#شکاف_طبقاتی
@tajeddin_mohammadbagher
✍️محمدباقر تاج الدین
✅در این وضعیت بس بحرانی و دردآور زیستن در جامعۀ ایران که با ده ها مسائل و مشکلات ریز و درشت همراه است و عموم شهروندان دیگر نای و نفس شان زیر بار خروارها مشکلات به ویژه تورم و گرانی بریده است و سرگردان به این سوی و آن سوی می روند تا مگر راهی و روزنه ای بیابند چه دلیلی دارد که چنین سرگردانی هایی مورد توجه قرار نگیرد و در مقابل "سگ گردانی" عده ای اندک بشود یک مشکل اصلی!!! آدمی در می ماند از این همه بی تدبیری و بی مسئولیتی در قبال زندگی عموم شهروندان!!! تمام شواهد و قرائن نشان از این موضوع دارد که اکنون عموم شهروندان جامعه به ویژه در مناطق فقیر و محروم حتی توان ادارۀ یک زندگی بسیار معمولی را هم ندارند و آن چنان در فقر و محرومیت دست و پا می زنند که تو گویی به سوی مرگ می روند!!
✳️سر راست بگویم که زندگی در ایرانِ امروز شوخی نیست و به یک غول بزرگی برای بسیاری تبدیل شده است. حقیقت این که زیستن در این شرایط بس دشوار دیگر نامش زندگی نیست بلکه فقط نوعی "مرگ تدریجی" است. بدتر و تأسف بارتر این که عده ای با جان کندن هر چه تمام تر لقمه نانی به دست می آورند و در مقال می بینند که عده ای دیگر بدون هیچ گونه زحمت و کوششی به ثروت های افسانه ای دست پیدا می کنند!! کسانی که قدرت خرید بسیاری از نیازهای روزانه و معمولی خودشان از نان گرفته تا میوه و گوشت و مرغ را ندارند چگونه است که عده ای اندک در کاخ های مجلل زندگی می کنند و سوار بر خودروهای آن چنانی می شوند و سالی چندین بار به سفرهای خارجی با هزینه های گزاف می روند؟!! مگر می شود باور کرد که در شهری چون تهران در شمال شهر خانه هایی با متری 1 میلیارد تومان خرید و فروش بشوند و در جنوب و حاشیه های همین شهر با متری مثلا 50 میلیون تومان؟!! مگر می توان باور کرد که کسانی سوار بر خودروهای چند ده میلیاردی بشوند و روزانه چندین میلیون تومان خرج تفریح و گردش خود کنند و در مقابل در مناطق حاشیه ای عده ای زیاد با یک پراید و وانت قراضه برای امرار معاش به صدها گرفتاری مبتلا باشند؟!!
❇️این وضع دردناک فقط مربوط به یک گروه و طبقۀ خاصی از جامعه مثلا کارگران روزمزد و قراردادی نیست بلکه رفته رفته به معلمان و کارمندان و استادان و پزشکان هم سرایت کرده است. اکنون بسیاری از شهروندان مثلا طبقۀ متوسط دیگر امکان ادارۀ هزینه های زندگی معمولی را هم ندارند و آن چنان سرخورده و نا امید شده اند که مگو و مپرس!!! به راستی آنان که "سگ گردانی" را نشانه گرفته اند به این "سرگردانی ها" ی عموم شهروندان هم فکر کرده اند؟!! مسئولیت و تعهد انسانی و اخلاقی و دینی حکم می کند فکری برای این "سرگردانی " ها هم بشود اما هزاران دریغ و درد که اکنون چنین نیست!! تو گویی که دیگر مسئولیت انسانی و اخلاقی و دینی هم به هیچ گرفته می شود زیرا اگر غیر از این می بود اکنون تمام توش و توان نظام حکمرانی فقط و فقط باید در جهت حل این بحران بزرگ معیشتی و زیستی شهروندان به کار گرفته می شد که دیگر کارد به استخوان رسیده است!!!
#سرگردانی_شهروندان
#سگ_گردانی
#زیست_دشوار
#فقر
#محرومیت
#شکاف_طبقاتی
@tajeddin_mohammadbagher
👍15
🔵جُغدِ جنگ
✳️سورده ای از ملک الشعراء بهار
جُغدِ جنگ
فغان زِ جُغدِ جنگ و مُرغْوایِ او
که تا ابد بریده باد نای او
بریده باد نای او و تا ابد
گسسته و شکسته پر و پای او
زِ من بریده یار آشنای من
کز او بریده باد آشنای او
چه باشد از بلای جنگ صَعْبتَر؟
که کس امان نیابد از بلای او
شراب او زِ خون مرد رنجبر
وز استخوان کارگر، غذای او
همی زند صلای مرگ و نیست کس
که جان بَرَد زِ صَدْمَتِ صلای او
همی دهد ندای خوف و میرسد
به هر دلی مَهابَتِ ندای او
همی تَنَد چو دیوپای در جهان
به هر طرف کشیده تارهای او
چو خیل مور گرد پارۀ شکر
فتد به جان آدمی عنای او
به هر زمین که باد جنگ بَر وَزَد
به حلقها گره شود هوای او
به رزمگه خدای جنگ بگذرد
چو چشم شیر لعلگون قبای او
به هر زمین که بگذرد، بگسترد
نهیب مرگ و درد ویل و وای او
جهانخواران گنجبر به جنگ بر
مسلطاند و رنج و ابتلای او
ز غول جنگ و جنگبارگی بتر
سرشت جنگباره و بقای او
به خاک مشرق از چه رو زنند ره
جهانخواران غرب و اولیای او؟
به نان ارزنت بساز و کن حذر
ز گندم و جو و مس و طلای او
به سان که که سوی کهربا رود
رود زر تو سوی کیمیای او
نه دوستیش خواهم و نه دشمنی
نه ترسم از غرور و کبریای او
همه فریب و حیلت است و رهزنی
مخور فریب جاه و اعتلای او
غنای اوست اشک چشم رنجبر
مبین به چشم ساده در غنای او
عطاش را نخواهم و لقاش را
که شومتر لقایش از عطای او
لقای او پلید چون عطای وی
عطای وی کریه چون لقای او
کجاست روزگار صلح و ایمنی؟
شکفته مرز و باغ دلگشای او
کجاست عهد راستی و مردمی؟
فروغ عشق و تابش ضیای او
کجاست دور یاری و برابری؟
حیات جاودانی و صفای او
فنای جنگ خواهم از خدا که شد
بقای خلق بسته در فنای او
زهی کبوتر سپید آشتی!
که دل برد سرود جانفزای او
رسید وقت آنکه جغد جنگ را
جدا کنند سر به پیش پای او
بهار طبع من شکفته شد چو من
مدیح صلح گفتم و ثنای او
بر این چکامه آفرین کند کسی
که پارسی شناسد و بهای او
شد اقتدا به اوستاد دامغان
« فغان از این غراب بین و وای او»
@tajeddin_mohammadbagher
✳️سورده ای از ملک الشعراء بهار
جُغدِ جنگ
فغان زِ جُغدِ جنگ و مُرغْوایِ او
که تا ابد بریده باد نای او
بریده باد نای او و تا ابد
گسسته و شکسته پر و پای او
زِ من بریده یار آشنای من
کز او بریده باد آشنای او
چه باشد از بلای جنگ صَعْبتَر؟
که کس امان نیابد از بلای او
شراب او زِ خون مرد رنجبر
وز استخوان کارگر، غذای او
همی زند صلای مرگ و نیست کس
که جان بَرَد زِ صَدْمَتِ صلای او
همی دهد ندای خوف و میرسد
به هر دلی مَهابَتِ ندای او
همی تَنَد چو دیوپای در جهان
به هر طرف کشیده تارهای او
چو خیل مور گرد پارۀ شکر
فتد به جان آدمی عنای او
به هر زمین که باد جنگ بَر وَزَد
به حلقها گره شود هوای او
به رزمگه خدای جنگ بگذرد
چو چشم شیر لعلگون قبای او
به هر زمین که بگذرد، بگسترد
نهیب مرگ و درد ویل و وای او
جهانخواران گنجبر به جنگ بر
مسلطاند و رنج و ابتلای او
ز غول جنگ و جنگبارگی بتر
سرشت جنگباره و بقای او
به خاک مشرق از چه رو زنند ره
جهانخواران غرب و اولیای او؟
به نان ارزنت بساز و کن حذر
ز گندم و جو و مس و طلای او
به سان که که سوی کهربا رود
رود زر تو سوی کیمیای او
نه دوستیش خواهم و نه دشمنی
نه ترسم از غرور و کبریای او
همه فریب و حیلت است و رهزنی
مخور فریب جاه و اعتلای او
غنای اوست اشک چشم رنجبر
مبین به چشم ساده در غنای او
عطاش را نخواهم و لقاش را
که شومتر لقایش از عطای او
لقای او پلید چون عطای وی
عطای وی کریه چون لقای او
کجاست روزگار صلح و ایمنی؟
شکفته مرز و باغ دلگشای او
کجاست عهد راستی و مردمی؟
فروغ عشق و تابش ضیای او
کجاست دور یاری و برابری؟
حیات جاودانی و صفای او
فنای جنگ خواهم از خدا که شد
بقای خلق بسته در فنای او
زهی کبوتر سپید آشتی!
که دل برد سرود جانفزای او
رسید وقت آنکه جغد جنگ را
جدا کنند سر به پیش پای او
بهار طبع من شکفته شد چو من
مدیح صلح گفتم و ثنای او
بر این چکامه آفرین کند کسی
که پارسی شناسد و بهای او
شد اقتدا به اوستاد دامغان
« فغان از این غراب بین و وای او»
@tajeddin_mohammadbagher
🔵ای خطّۀ ایران وطن من
✳️ملک الشعراء بهار
ای خطّۀ ایران مهین، ای وطن من
ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من
ای عاصمۀ دنیی آباد که شد باز
آشفته کنارت چو دلِ پُر حَزَن من
دور از تو گل و لاله و سرو و سمنم نیست
ای باغِ گل و لاله و سرو و سمن من
بس خار مصیبت که خَلَد دل را بر پای
بی روی تو، ای تازه شکفته چمن من
ای بارخدای من گر بیتو زیم باز
افرشتۀ من گردد چون اهرمن من
تا هست کنار تو پر از لشکر دشمن
هرگز نشود خالی از دل محن من
از رنج تو لاغر شدهام چونان کز من
تا بر نشود ناله نبینی بدن من
دردا و دریغا که چنان گشتی بیبرگ
کز بافتۀ خویش نداری کفن من
بسیار سخن گفتم در تعزیت تو
آوخ که نگریاند کس را سخن من
وانگاه نیوشند سخنهای مرا خلق
کز خون من آغشته شود پیرهن من
و امروز همیگویم با محنت بسیار
دردا و دریغا وطن من، وطن من
#ایران
#وطن
@tajeddin_mohammadbagher
✳️ملک الشعراء بهار
ای خطّۀ ایران مهین، ای وطن من
ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من
ای عاصمۀ دنیی آباد که شد باز
آشفته کنارت چو دلِ پُر حَزَن من
دور از تو گل و لاله و سرو و سمنم نیست
ای باغِ گل و لاله و سرو و سمن من
بس خار مصیبت که خَلَد دل را بر پای
بی روی تو، ای تازه شکفته چمن من
ای بارخدای من گر بیتو زیم باز
افرشتۀ من گردد چون اهرمن من
تا هست کنار تو پر از لشکر دشمن
هرگز نشود خالی از دل محن من
از رنج تو لاغر شدهام چونان کز من
تا بر نشود ناله نبینی بدن من
دردا و دریغا که چنان گشتی بیبرگ
کز بافتۀ خویش نداری کفن من
بسیار سخن گفتم در تعزیت تو
آوخ که نگریاند کس را سخن من
وانگاه نیوشند سخنهای مرا خلق
کز خون من آغشته شود پیرهن من
و امروز همیگویم با محنت بسیار
دردا و دریغا وطن من، وطن من
#ایران
#وطن
@tajeddin_mohammadbagher
👍17
☸️زنده باد زندگی
✍️محمدباقر تاج الدین
✅در میان انسان ها که جای خود دارد حتی در میان سایر جانداران نیز "زندگی" ارزشمندترین و گرانبهاترین چیز به شمار می رود. البته روشن است و گفتن ندارد که منظور زندگی ارزشمند، خوش و خوب است و نه هر زندگی ای با هر وضعیتی! اما به هر حال بقا و زیستن نخستین اصل اساسی برای هر انسان و بلکه هر موجود جانداری به شمار می رود و در نتیجه تمام جانداران برای بقا و زیست خود به هر نحوی کوشش می کنند. به دیگر سخن هنگامی که بقا و زیست هر جانداری به خطر بیفتد بدون شک برای آن مبارزه می کند چرا که اگر زندگی از هر جانداری گرفته شود دیگر چه برای او می ماند؟ هنگامی که زندگی نباشد و انسان نتواند بماند و زیست کند تو گویی که بود و نبود سایر چیزها برایش هیچ اهمیتی نخواهد داشت! از سوی دیگر بیان این نکته نیز بسی با اهمیت است که ما انسان ها فقط یک بار به این جهان می آییم و یک بار هم از این جهان می رویم که در حقیقت فقط یک بار زندگی می کنیم و اگر همین یک بار زندگی مان دچار آسیب و بحران و تنش بشود تو گویی که همه چیز را درباخته ایم و این یعنی نابودی و فنا!!! همۀّ ما بارها شنیده ایم و یا حتی با خودمان گفته ایم که اگر یک بار دیگر به این دنیا بیاییم طور دیگری زندگی خواهیم کرد و این یعنی به احتمال زیاد از زندگی فعلی خود و مسیری که پیموده ایم چندان رضایت نداریم و دل مان می خواهد بار دیگر با دقت و تأمل و تفکر بیش تری زندگی کنیم تا زیست ارزشمند تر و خوش تر و خوب تری داشته باشیم.
✳️ این که چرا بسیاری از انسان ها زندگی ارزشمند و خوش و خوب نداشته و یا ندارند البته دلایل ریز و درشت فراوانی دارد که در مجال دیگری باید به آن ها پرداخت اما این قدر هست که وقتی "معنای حقیقی زندگی" را دنبال نمی کنیم و درک درستی از آن نمی یابیم به احتمال زیاد زندگی مان نیز بی ارزش و ناخوش و ناخوب می شود!! هنگامی که واقعیت ها و اصول و قواعد زیستن در این جهان را نمی دانیم دیگر چه انتظاری داریم که زندگی مان با ارزش و خوش و خوب باشد؟هنگامی که دچار آرمان گرایی های بیهوده و بریده و دور از واقعیت ها می شویم، هنگامی که دچار ایدئولوژی های ضدِّ انسانی و ضدِّ زندگی می شویم، هنگامی که جهان شناسی درست و دقیقی از این جهان نداریم، هنگامی که انسان شناسی دقیق و درستی از انسان و چگونگی زیست وی در این جهان نداریم ، هنگامی که جامعه شناسی دقیق و درستی از جامعه ای که در آن زیست می کنیم، نداریم، هنگامی که نمی دانیم از زندگی چه می خواهیم، هنگامی که معنای واقعی زندگی را نمی دانیم، هنگامی که درک درستی از دین و آیین و سنت نداریم، هنگامی که نمی دانیم از فلسفه و علم و اخلاق چه انتظاری باید داشته باشیم، هنگامی که خرد و دانش را در معنای وسیع و عمیق آن پیشۀ خویش نمی سازیم و در سیاستگذاری ها و برنامه ریزی ها از خردمندان و دانشمندان و نخبگان بهره ای نمی بریم آن گاه چگونه می توانیم انتظار یک زندگی باارزش و خوش و خوب را داشته باشیم!!!!
❇️ بر این باورم که متوسط جامعۀ ایرانی در این لحظۀ تاریخی زندگی می خواهد و اگر در روزگاران پیشین کم و بیش به دنبال آرمان گرایی ها و ایدئولوژی های بریده از واقعیت و ضدّ زندگی بوده است امروزه اما از آن آرمان گرایی ها و ایدئولوژی ها تا حدودی فاصله گرفته و دریافته که باارزش تر از زندگی چیزی نیست. اگر اقلیتی در جامعۀ ایران همچنان آرمان گرایی ها و ایدئولوژی هایی را دنبال می کنند خوب است بدانند که این خواستۀ اکثریت مردم ایران نبوده و شواهد و قرائن بسیاری نیز مؤید این مدعا است. لذا سیاست ها و برنامه های خردورزانه و دانش محورانه ای که زندگی را برای شهروندان به دنبال داشته باشد بسی ارزشمند و قابل تحسین اَند و هر سیاست و برنامه ای دیگر اگر غیر از این باشد از آن جا که زندگی ارزشمند و خوش و خوب را به همراه ندارد ضرورت دارد به کناری نهاده شود! آن چه مهم و اساسی است زندگی است و روشن است که سیاست های صلح و آرامش و آزادی و برابری و رفاه زندگی آفرین اَند و سیاست های مغایر با ین نابودگر زندگی!!پس باید بگوییم زنده باد زندگی!!
#زندگی
#ارزشمندی_زندگی
#خوشی_زندگی
#خوبی_زندگی
#عقلانیت
#دانش
@tajeddin_mohammadbagher
✍️محمدباقر تاج الدین
✅در میان انسان ها که جای خود دارد حتی در میان سایر جانداران نیز "زندگی" ارزشمندترین و گرانبهاترین چیز به شمار می رود. البته روشن است و گفتن ندارد که منظور زندگی ارزشمند، خوش و خوب است و نه هر زندگی ای با هر وضعیتی! اما به هر حال بقا و زیستن نخستین اصل اساسی برای هر انسان و بلکه هر موجود جانداری به شمار می رود و در نتیجه تمام جانداران برای بقا و زیست خود به هر نحوی کوشش می کنند. به دیگر سخن هنگامی که بقا و زیست هر جانداری به خطر بیفتد بدون شک برای آن مبارزه می کند چرا که اگر زندگی از هر جانداری گرفته شود دیگر چه برای او می ماند؟ هنگامی که زندگی نباشد و انسان نتواند بماند و زیست کند تو گویی که بود و نبود سایر چیزها برایش هیچ اهمیتی نخواهد داشت! از سوی دیگر بیان این نکته نیز بسی با اهمیت است که ما انسان ها فقط یک بار به این جهان می آییم و یک بار هم از این جهان می رویم که در حقیقت فقط یک بار زندگی می کنیم و اگر همین یک بار زندگی مان دچار آسیب و بحران و تنش بشود تو گویی که همه چیز را درباخته ایم و این یعنی نابودی و فنا!!! همۀّ ما بارها شنیده ایم و یا حتی با خودمان گفته ایم که اگر یک بار دیگر به این دنیا بیاییم طور دیگری زندگی خواهیم کرد و این یعنی به احتمال زیاد از زندگی فعلی خود و مسیری که پیموده ایم چندان رضایت نداریم و دل مان می خواهد بار دیگر با دقت و تأمل و تفکر بیش تری زندگی کنیم تا زیست ارزشمند تر و خوش تر و خوب تری داشته باشیم.
✳️ این که چرا بسیاری از انسان ها زندگی ارزشمند و خوش و خوب نداشته و یا ندارند البته دلایل ریز و درشت فراوانی دارد که در مجال دیگری باید به آن ها پرداخت اما این قدر هست که وقتی "معنای حقیقی زندگی" را دنبال نمی کنیم و درک درستی از آن نمی یابیم به احتمال زیاد زندگی مان نیز بی ارزش و ناخوش و ناخوب می شود!! هنگامی که واقعیت ها و اصول و قواعد زیستن در این جهان را نمی دانیم دیگر چه انتظاری داریم که زندگی مان با ارزش و خوش و خوب باشد؟هنگامی که دچار آرمان گرایی های بیهوده و بریده و دور از واقعیت ها می شویم، هنگامی که دچار ایدئولوژی های ضدِّ انسانی و ضدِّ زندگی می شویم، هنگامی که جهان شناسی درست و دقیقی از این جهان نداریم، هنگامی که انسان شناسی دقیق و درستی از انسان و چگونگی زیست وی در این جهان نداریم ، هنگامی که جامعه شناسی دقیق و درستی از جامعه ای که در آن زیست می کنیم، نداریم، هنگامی که نمی دانیم از زندگی چه می خواهیم، هنگامی که معنای واقعی زندگی را نمی دانیم، هنگامی که درک درستی از دین و آیین و سنت نداریم، هنگامی که نمی دانیم از فلسفه و علم و اخلاق چه انتظاری باید داشته باشیم، هنگامی که خرد و دانش را در معنای وسیع و عمیق آن پیشۀ خویش نمی سازیم و در سیاستگذاری ها و برنامه ریزی ها از خردمندان و دانشمندان و نخبگان بهره ای نمی بریم آن گاه چگونه می توانیم انتظار یک زندگی باارزش و خوش و خوب را داشته باشیم!!!!
❇️ بر این باورم که متوسط جامعۀ ایرانی در این لحظۀ تاریخی زندگی می خواهد و اگر در روزگاران پیشین کم و بیش به دنبال آرمان گرایی ها و ایدئولوژی های بریده از واقعیت و ضدّ زندگی بوده است امروزه اما از آن آرمان گرایی ها و ایدئولوژی ها تا حدودی فاصله گرفته و دریافته که باارزش تر از زندگی چیزی نیست. اگر اقلیتی در جامعۀ ایران همچنان آرمان گرایی ها و ایدئولوژی هایی را دنبال می کنند خوب است بدانند که این خواستۀ اکثریت مردم ایران نبوده و شواهد و قرائن بسیاری نیز مؤید این مدعا است. لذا سیاست ها و برنامه های خردورزانه و دانش محورانه ای که زندگی را برای شهروندان به دنبال داشته باشد بسی ارزشمند و قابل تحسین اَند و هر سیاست و برنامه ای دیگر اگر غیر از این باشد از آن جا که زندگی ارزشمند و خوش و خوب را به همراه ندارد ضرورت دارد به کناری نهاده شود! آن چه مهم و اساسی است زندگی است و روشن است که سیاست های صلح و آرامش و آزادی و برابری و رفاه زندگی آفرین اَند و سیاست های مغایر با ین نابودگر زندگی!!پس باید بگوییم زنده باد زندگی!!
#زندگی
#ارزشمندی_زندگی
#خوشی_زندگی
#خوبی_زندگی
#عقلانیت
#دانش
@tajeddin_mohammadbagher
👍9
☸️جُستاری در معنای وطن، وطن پرستی و وطن فروشی
[بخش نخست]
✍️محمدباقر تاج الدین
✅طی هفته های گذشته به ویژه در خلال حادثۀ جنگ پیش آمده بین اسراییل و ایران کسر قابل توجهی از نویسندگان و تحلیل گران دربارۀ "وطن پرستی" و "وطن فروشی" سخن گفته اند و نوشته اند و به سادگی و تقلیل گرایانه عده ای را "وطن فروش" و عده ای دیگر را "وطن پرست" نامیده اند. مطالعه و تأمّل در نوشته ها و گفته های مورد اشاره این موضوع را به ذهن می آورد که دست کم برخی از آن ها اگر نگوییم از سَرِ بدبینی و کین توزی بوده اما به طور قطع و یقین از سَرِ درک نادرست از مفهوم "وطن" و در نتیجه "وطن پرستی" و "وطن فروشی" بوده است. در جُستار حاضر کوشش شده است این سه مفهوم به لحاظ دانش محورانه تا حد ممکن مورد بررسی دقیق تر قرار گیرد.
1. "وطن" واژه ای عربی است که در فارسی واژه هایی چون "میهن" و "زادگاه" برای آن به کار رفته است. بنا به یک تعریف وطن سرزمینی است که فرد در آن زاده می شود و اقامت می گزیند(جنبۀ سرزمینی و جغرافیایی). همچنین وطن جایی است که فرد نسبت به آن تعلق خاطر و وابستگی پیدا می کند(جنبۀ عاطفی و احساسی). در نگاهی پیچیده تر و از زاویۀ دید تحولاتی که در جهان مدرن رخ داده است معنای وطن دچار پیچ و تاب های فراوانی شده که نیازمند دقت و تأمّل بیش تری است. برای مثال کسی که از پدر و مادری ایرانی و در کشوری اروپایی مانند فرانسه به دنیا آمده باشد و به زبان فارسی صحبت کند و فرهنگ ایرانی را دوست بدارد اما شهروند فرانسه باشد، وطنش کجاست؟ ایران یا فرانسه یا هر دوجا؟ در مثالی دیگر اگر فردی در ایران به دنیا آمده و چند سالی هم در این مرز و بوم زیسته باشد و حس تعلق و دوستی به ایران در وی ایجاد شده باشد اما بنا به دلایلی از کشور مهاجرت کرده و اکنون در کشوری چون کانادا زندگی می کند، وطنش کجاست؟ ایران یا کانادا یا هر دو؟
2.به خوبی می بینیم که موضوع بسیار پیچیده است و با ساده سازی هایی که توسط برخی انجام می شود ابعاد و زوایای گوناگون آن روشن نمی شود. چه بسیار ایرانیانی که تمام عمرشان را در ایران زیسته اند اما از آن جا که بنا به دلایلی دل خوشی از این کشور نداشته اند یا دچار خطاهای شناختی از وطن و هویت و ملت بوده اند ایران را وطن خود نمی دانند و بالعکس چه بسیار ایرانیانی که سال های زیادی را در خارج از ایران زیسته اند اما همچنان ایران را وطن خود می دانند و برای وطن خویش کوشش های ارزشمند و فراوانی به خرج داده و می دهند. وطن در معنای مدرن به مرزهای جغرافیایی و تاریخی مشخص و هویت های خاصی محدود نمی شود چرا که در زمانه و زمینۀ معاصر تحولات گسترده و عمیقی در این زمینه ها روی داده است. لذا وجوه فلسفی، اخلاقی، روان شناختی، انسان شناختی و جامعه شناختی موضوع را نباید فراموش کرد. برای مثال وجود تنگ نظری ها، حسادت ها، کینه توزی ها، مانع تراشی ها، فریب کاری ها، و اذیت و آزارهای فراوان در یک جامعه یا فرهنگی به طور قطع انسان های زیادی را مجبور به مهاجرت از آن جامعه نموده و نوعی دل آزاری و بدبینی نسبت به وطن در آنان ایجاد نموده و در نتیجه دیگر حسی به وطن خویش ندارند. چرا که هیچ دل خوشی ای در وطن خود ندیده اند که حالا از آنان خواسته شود که وطن خود را دوست بدارند و برای سربلندی و پیشرفت آن کوشش کنند. اینان را باید بی وطن یا دشمنِ وطن نامید؟!! به همین سادگی؟!!!
3.این به مانند آن است که فردی در اثر آزارهای فراوانی که از سوی اعضای خانوادۀ خود دیده است از خانوادۀ خود زده شود و برای همیشه خانواده را ترک کند و به جای دیگری برود و بود و نبود خانواده اَش برای وی تفاوتی نداشته باشد. در این جا می توان گفت که این فرد بی خانواده است؟ یا خانواده فروش است؟!! مگر دل خوشی از خانواده دیده است و مگر خانواده برای خوب و خوش زیستن وی کاری کرده که حالا وی خانواده پرست یا خانواده دوست باشد؟ و اگر نباشد وی را متهم به خیانت به خانواده اَش کنیم؟! فراوان دیده شد که کسانی در مناطق مختلف ایران به دنیا آمده اند اما در اثر مهاجرت های گسترده ای که حاصل تحولات جهان مدرن بوده به تهران یا سایر شهرهای کشور رفته و از زادگاه اصلی خود بریده اند و دیگر به آن جا باز نگشته اند و حتی تعلق خاطری هم به آن ندارند. اینان را باید بی وطن یا دشمن وطن نامید؟! اینان وطن جدیدی یافته اند و از آن وطن قدیمی خود دور شده و حتی دوست دار آن نیستند و بلکه دوست دار وطن جدیدی اَند که انتخاب کرده اند پس چرا باید بی وطن یا دشمن وطن نامیده شوند؟!! همین گونه است وضع و حال کسانی که از کشور ایران مهاجرت کرده و به سایر کشورهای جهان رفته و دارای وطن و بلکه وطن های جدیدی شده اند!!
(ادامه دارد....)
#وطن
#وطن_پرستی
#وطن_فروشی
#ایران
@tajeddin_mohammadbagher
[بخش نخست]
✍️محمدباقر تاج الدین
✅طی هفته های گذشته به ویژه در خلال حادثۀ جنگ پیش آمده بین اسراییل و ایران کسر قابل توجهی از نویسندگان و تحلیل گران دربارۀ "وطن پرستی" و "وطن فروشی" سخن گفته اند و نوشته اند و به سادگی و تقلیل گرایانه عده ای را "وطن فروش" و عده ای دیگر را "وطن پرست" نامیده اند. مطالعه و تأمّل در نوشته ها و گفته های مورد اشاره این موضوع را به ذهن می آورد که دست کم برخی از آن ها اگر نگوییم از سَرِ بدبینی و کین توزی بوده اما به طور قطع و یقین از سَرِ درک نادرست از مفهوم "وطن" و در نتیجه "وطن پرستی" و "وطن فروشی" بوده است. در جُستار حاضر کوشش شده است این سه مفهوم به لحاظ دانش محورانه تا حد ممکن مورد بررسی دقیق تر قرار گیرد.
1. "وطن" واژه ای عربی است که در فارسی واژه هایی چون "میهن" و "زادگاه" برای آن به کار رفته است. بنا به یک تعریف وطن سرزمینی است که فرد در آن زاده می شود و اقامت می گزیند(جنبۀ سرزمینی و جغرافیایی). همچنین وطن جایی است که فرد نسبت به آن تعلق خاطر و وابستگی پیدا می کند(جنبۀ عاطفی و احساسی). در نگاهی پیچیده تر و از زاویۀ دید تحولاتی که در جهان مدرن رخ داده است معنای وطن دچار پیچ و تاب های فراوانی شده که نیازمند دقت و تأمّل بیش تری است. برای مثال کسی که از پدر و مادری ایرانی و در کشوری اروپایی مانند فرانسه به دنیا آمده باشد و به زبان فارسی صحبت کند و فرهنگ ایرانی را دوست بدارد اما شهروند فرانسه باشد، وطنش کجاست؟ ایران یا فرانسه یا هر دوجا؟ در مثالی دیگر اگر فردی در ایران به دنیا آمده و چند سالی هم در این مرز و بوم زیسته باشد و حس تعلق و دوستی به ایران در وی ایجاد شده باشد اما بنا به دلایلی از کشور مهاجرت کرده و اکنون در کشوری چون کانادا زندگی می کند، وطنش کجاست؟ ایران یا کانادا یا هر دو؟
2.به خوبی می بینیم که موضوع بسیار پیچیده است و با ساده سازی هایی که توسط برخی انجام می شود ابعاد و زوایای گوناگون آن روشن نمی شود. چه بسیار ایرانیانی که تمام عمرشان را در ایران زیسته اند اما از آن جا که بنا به دلایلی دل خوشی از این کشور نداشته اند یا دچار خطاهای شناختی از وطن و هویت و ملت بوده اند ایران را وطن خود نمی دانند و بالعکس چه بسیار ایرانیانی که سال های زیادی را در خارج از ایران زیسته اند اما همچنان ایران را وطن خود می دانند و برای وطن خویش کوشش های ارزشمند و فراوانی به خرج داده و می دهند. وطن در معنای مدرن به مرزهای جغرافیایی و تاریخی مشخص و هویت های خاصی محدود نمی شود چرا که در زمانه و زمینۀ معاصر تحولات گسترده و عمیقی در این زمینه ها روی داده است. لذا وجوه فلسفی، اخلاقی، روان شناختی، انسان شناختی و جامعه شناختی موضوع را نباید فراموش کرد. برای مثال وجود تنگ نظری ها، حسادت ها، کینه توزی ها، مانع تراشی ها، فریب کاری ها، و اذیت و آزارهای فراوان در یک جامعه یا فرهنگی به طور قطع انسان های زیادی را مجبور به مهاجرت از آن جامعه نموده و نوعی دل آزاری و بدبینی نسبت به وطن در آنان ایجاد نموده و در نتیجه دیگر حسی به وطن خویش ندارند. چرا که هیچ دل خوشی ای در وطن خود ندیده اند که حالا از آنان خواسته شود که وطن خود را دوست بدارند و برای سربلندی و پیشرفت آن کوشش کنند. اینان را باید بی وطن یا دشمنِ وطن نامید؟!! به همین سادگی؟!!!
3.این به مانند آن است که فردی در اثر آزارهای فراوانی که از سوی اعضای خانوادۀ خود دیده است از خانوادۀ خود زده شود و برای همیشه خانواده را ترک کند و به جای دیگری برود و بود و نبود خانواده اَش برای وی تفاوتی نداشته باشد. در این جا می توان گفت که این فرد بی خانواده است؟ یا خانواده فروش است؟!! مگر دل خوشی از خانواده دیده است و مگر خانواده برای خوب و خوش زیستن وی کاری کرده که حالا وی خانواده پرست یا خانواده دوست باشد؟ و اگر نباشد وی را متهم به خیانت به خانواده اَش کنیم؟! فراوان دیده شد که کسانی در مناطق مختلف ایران به دنیا آمده اند اما در اثر مهاجرت های گسترده ای که حاصل تحولات جهان مدرن بوده به تهران یا سایر شهرهای کشور رفته و از زادگاه اصلی خود بریده اند و دیگر به آن جا باز نگشته اند و حتی تعلق خاطری هم به آن ندارند. اینان را باید بی وطن یا دشمن وطن نامید؟! اینان وطن جدیدی یافته اند و از آن وطن قدیمی خود دور شده و حتی دوست دار آن نیستند و بلکه دوست دار وطن جدیدی اَند که انتخاب کرده اند پس چرا باید بی وطن یا دشمن وطن نامیده شوند؟!! همین گونه است وضع و حال کسانی که از کشور ایران مهاجرت کرده و به سایر کشورهای جهان رفته و دارای وطن و بلکه وطن های جدیدی شده اند!!
(ادامه دارد....)
#وطن
#وطن_پرستی
#وطن_فروشی
#ایران
@tajeddin_mohammadbagher
👍11👎3
☸️جُستاری در معنای وطن، وطن پرستی و وطن فروشی
[بخش دوم]
✍️محمدباقر تاج الدین
3.این به مانند آن است که فردی در اثر آزارهای فراوانی که از سوی اعضای خانوادۀ خود دیده است از خانوادۀ خود زده شود و برای همیشه خانواده را ترک کند و به جای دیگری برود و بود و نبود خانواده اَش برای وی تفاوتی نداشته باشد. در این جا می توان گفت که این فرد بی خانواده است؟ یا خانواده فروش است؟ مگر دل خوشی ای از خانواده دیده است و مگر خانواده برای خوب و خوش زیستن وی کاری کرده که حالا وی خانواده پرست یا خانواده دوست باشد؟ و اگر نباشد وی را متهم به خیانت به خانواده اَش کنیم؟ فراوان دیده شد که کسانی در مناطق مختلف ایران به دنیا آمده اند اما در اثر مهاجرت های گسترده ای که حاصل تحولات جهان مدرن بوده به تهران یا سایر شهرهای کشور رفته و از زادگاه اصلی خود بریده اند و دیگر به آن جا باز نگشته اند و حتی تعلق خاطری هم به آن ندارند. اینان را باید بی وطن یا دشمن وطن نامید؟ اینان وطن جدیدی یافته اند و از آن وطن قدیمی خود دور شده و حتی دوست دار آن نیستند و بلکه دوست دار وطن جدیدی اَند که انتخاب کرده اند پس چرا باید بی وطن یا دشمن وطن نامیده شوند؟! همین گونه است وضع و حال کسانی که از کشور ایران مهاجرت کرده و به سایر کشورهای جهان رفته و دارای وطن و بلکه وطن های جدیدی شده اند!
4.به گفتۀ ولتر، فیلسوف فرانسوی: «وطن، جائیست که انسان در آن خوشبخت زندگی کند». لذا هنگامی که کسانی در وطن و حتی خانوادۀ خود خوشبخت نباشند چه بسا که بروند و در جایی دیگر وطن و خانواده بگزینند تا خوشبختی را بیابند و از این نظر سرزنش کردن ایشان محل بحث و تأمّل است. فراوان دیده شد که کسانی از روستا یا شهری که در آن به دنیا آمده اند و حتی مدتی در آن زیسته اند اما چون دلِ خوشی از زادگاه شان نداشته اند دست به مهاجرت زده و باقی عمر خود را در مکانی دیگر زیسته اند و هرگز میلی به بازگشت به زادگاه(وطن) اولیۀ خویش نداشته اند. این دسته از افراد زیستن در سرزمینی دیگر را بسی بهتر از زیستن در وطن خود می دانند(درستی یا نادرستی چنین رفتاری فعلا محل بحث نیست). این وضعیت اگرچه به تمام افراد یک جامعه و کشور تعمیم پذیر نیست اما کسر قابل توجهی از افراد یک جامعه را در بر می گیرد.
5.امروزه و در عصر جهانی شدن و به ویژه عصر پُست مدرن مفهوم وطن همانند بسیاری از مفاهیم دیگر معنایی سیّال پیدا کرده و نوعی برساخت اجتماعی محسوب می شوند. یعنی بسته به معنا و تفسیری که افراد در موقعیت های مختلف از انسان، زندگی و جهان دارند برساخت های متفاوتی نیز ارائه می کنند. برای مثال مفهوم "هویت" که در جهان سنتی مفهومی بسته، ثابت، یکدست و یکپارچه بود و فقط به قوم و دین و قبیله ای خاص محدود می شد امروزه اما مفهومی کاملاً سیّال، چهل تکّه، جهانی شده، متغیر و دیجیتالی است و در نتیجه هویت ناب و خالص و یکدست اگر نگوییم نایاب بسی کم یاب است. لذا این که امروزه مفهوم "جهان وطن" بسیار شنیده می شود ناظر به همین وضع سیّال، متغیر و چهل تکّه بودنِ آن است. اگر روزگاری زبان، ادبیات، شعر، فرهنگ، تاریخ و جغرافیا ملاک قطعی برای تعیین هویت یا وطن بوده است امروزه لزوماً چنین نیست چرا که سیّالیّت پدیده های پیش گفته سبب شده است که معنای وطن نیز دچار دگردیسی ها و تغییرات اساسی بشود. برای مثال کسی که در ایران متولد می شود و هم زمان چندین زبان خارجی می آموزد، موسیقی غربی گوش می کند، دانش های مدرن می آموزد و همواره در رفت و آمد به جوامع و فرهنگ های گوناگون است در چنین وضع شناورگونه ای چگونه می توان از وطن ثابت و یکدست و از پیش تعیین شده ای در مورد وی سخن گفت؟! چنین فردی اگر تعلق خاطری هم به ایران داشته باشد به همان میزان تعلق خاطرش به سایر جوامع و فرهنگ ها نیز کم نیست و در نتیجه نمی توان از وطن خاصی در مورد این فرد سخن گفت چرا که "جهان وطن" شده است. دست کم عموم نسل جدید چنین وضعیتی دارند. فهم و معنا و تفسیری که نسل جدید از وطن و هویت دارند با فهم نسل های پیشین بسی متفاوت و حتی در مواردی متضاد است.
(ادامه دارد......)
#وطن
#وطن_پرستی
#وطن_فروشی
#ایران
@tajeddin_mohammadbagher
[بخش دوم]
✍️محمدباقر تاج الدین
3.این به مانند آن است که فردی در اثر آزارهای فراوانی که از سوی اعضای خانوادۀ خود دیده است از خانوادۀ خود زده شود و برای همیشه خانواده را ترک کند و به جای دیگری برود و بود و نبود خانواده اَش برای وی تفاوتی نداشته باشد. در این جا می توان گفت که این فرد بی خانواده است؟ یا خانواده فروش است؟ مگر دل خوشی ای از خانواده دیده است و مگر خانواده برای خوب و خوش زیستن وی کاری کرده که حالا وی خانواده پرست یا خانواده دوست باشد؟ و اگر نباشد وی را متهم به خیانت به خانواده اَش کنیم؟ فراوان دیده شد که کسانی در مناطق مختلف ایران به دنیا آمده اند اما در اثر مهاجرت های گسترده ای که حاصل تحولات جهان مدرن بوده به تهران یا سایر شهرهای کشور رفته و از زادگاه اصلی خود بریده اند و دیگر به آن جا باز نگشته اند و حتی تعلق خاطری هم به آن ندارند. اینان را باید بی وطن یا دشمن وطن نامید؟ اینان وطن جدیدی یافته اند و از آن وطن قدیمی خود دور شده و حتی دوست دار آن نیستند و بلکه دوست دار وطن جدیدی اَند که انتخاب کرده اند پس چرا باید بی وطن یا دشمن وطن نامیده شوند؟! همین گونه است وضع و حال کسانی که از کشور ایران مهاجرت کرده و به سایر کشورهای جهان رفته و دارای وطن و بلکه وطن های جدیدی شده اند!
4.به گفتۀ ولتر، فیلسوف فرانسوی: «وطن، جائیست که انسان در آن خوشبخت زندگی کند». لذا هنگامی که کسانی در وطن و حتی خانوادۀ خود خوشبخت نباشند چه بسا که بروند و در جایی دیگر وطن و خانواده بگزینند تا خوشبختی را بیابند و از این نظر سرزنش کردن ایشان محل بحث و تأمّل است. فراوان دیده شد که کسانی از روستا یا شهری که در آن به دنیا آمده اند و حتی مدتی در آن زیسته اند اما چون دلِ خوشی از زادگاه شان نداشته اند دست به مهاجرت زده و باقی عمر خود را در مکانی دیگر زیسته اند و هرگز میلی به بازگشت به زادگاه(وطن) اولیۀ خویش نداشته اند. این دسته از افراد زیستن در سرزمینی دیگر را بسی بهتر از زیستن در وطن خود می دانند(درستی یا نادرستی چنین رفتاری فعلا محل بحث نیست). این وضعیت اگرچه به تمام افراد یک جامعه و کشور تعمیم پذیر نیست اما کسر قابل توجهی از افراد یک جامعه را در بر می گیرد.
5.امروزه و در عصر جهانی شدن و به ویژه عصر پُست مدرن مفهوم وطن همانند بسیاری از مفاهیم دیگر معنایی سیّال پیدا کرده و نوعی برساخت اجتماعی محسوب می شوند. یعنی بسته به معنا و تفسیری که افراد در موقعیت های مختلف از انسان، زندگی و جهان دارند برساخت های متفاوتی نیز ارائه می کنند. برای مثال مفهوم "هویت" که در جهان سنتی مفهومی بسته، ثابت، یکدست و یکپارچه بود و فقط به قوم و دین و قبیله ای خاص محدود می شد امروزه اما مفهومی کاملاً سیّال، چهل تکّه، جهانی شده، متغیر و دیجیتالی است و در نتیجه هویت ناب و خالص و یکدست اگر نگوییم نایاب بسی کم یاب است. لذا این که امروزه مفهوم "جهان وطن" بسیار شنیده می شود ناظر به همین وضع سیّال، متغیر و چهل تکّه بودنِ آن است. اگر روزگاری زبان، ادبیات، شعر، فرهنگ، تاریخ و جغرافیا ملاک قطعی برای تعیین هویت یا وطن بوده است امروزه لزوماً چنین نیست چرا که سیّالیّت پدیده های پیش گفته سبب شده است که معنای وطن نیز دچار دگردیسی ها و تغییرات اساسی بشود. برای مثال کسی که در ایران متولد می شود و هم زمان چندین زبان خارجی می آموزد، موسیقی غربی گوش می کند، دانش های مدرن می آموزد و همواره در رفت و آمد به جوامع و فرهنگ های گوناگون است در چنین وضع شناورگونه ای چگونه می توان از وطن ثابت و یکدست و از پیش تعیین شده ای در مورد وی سخن گفت؟! چنین فردی اگر تعلق خاطری هم به ایران داشته باشد به همان میزان تعلق خاطرش به سایر جوامع و فرهنگ ها نیز کم نیست و در نتیجه نمی توان از وطن خاصی در مورد این فرد سخن گفت چرا که "جهان وطن" شده است. دست کم عموم نسل جدید چنین وضعیتی دارند. فهم و معنا و تفسیری که نسل جدید از وطن و هویت دارند با فهم نسل های پیشین بسی متفاوت و حتی در مواردی متضاد است.
(ادامه دارد......)
#وطن
#وطن_پرستی
#وطن_فروشی
#ایران
@tajeddin_mohammadbagher
👍6👎1
☸️جُستاری در معنای وطن، وطن پرستی و وطن فروشی
[بخش سوم]
✍️محمدباقر تاج الدین
6.بنابراین هنگامی که مفهوم و معنای "وطن" نزد امروزیان در مقایسه با دیروزیان بسی متفاوت شده لذا آشکار است که مفاهیمی چون "وطن پرستی" و "وطن فروشی" نیز معناهای متفاوتی یافته و در نتیجه به سادگی نمی توان کسی را وطن پرست یا وطن فروش و دشمنِ وطن خطاب کرد. البته روشن است که به لحاظ ایدئولوژیک و نگاه های سیاست زده به راحتی می توان چنین برچسب هایی را به کار گرفت و کسانی را وطن دوست یا وطن فروش خطاب کرد و می دانیم که چنین نگاه هایی به طور کامل همراه با حُبّ و بغض ها و البته منافع و سوگیری های سیاسی و ایدئولوژیک همراه است. بنابراین هنگامی که بحثی دانش محورانه ارائه می کنیم ضرورت دارد که از دایرۀ تنگ و بستۀ قوم گرایی، جغرافیاگرایی، تاریخ گرایی، ایدئولوژی گرایی و سیاست زدگی دوری کنیم و اسیر سوگیری ها، تعصبات، جزم اندیشی ها، پیش داوری ها و انحصار طلبی های رایجِ سیاسی نشویم.
7. توجه به این نکتۀ مهم ضرورت دارد که واژۀ "ایران" تفسیرها و معناهای متفاوتی نزد ایرانیان پیدا می کند و این پرسش مطرح می شود که منظور کدام ایران است؟ با کدام تفسیرها و معناها از ایران؟ ایرانِ جغرافیایی؟ ایرانِ تاریخی؟ کدام مقطعِ تاریخی؟ ایرانِ باستان؟ ایران پسا اسلام؟ ایرانِ پسامغول؟ ایرانِ صفوی؟ ایرانِ معاصر؟ به لحاظ فرهنگی کدام ایران مد نظر است؟ فرهنگ ایران باستان؟ فرهنگ ایران اسلامی؟ فرهنگ ایران مدرن؟ ایرانِ شاعران، ایرانِ فیلسوفان، ایرانِ جغرافی دانان، ایرانِ تاریخ دانان، ایرانِ روان شناسان، ایرانِ انسان شناسان، ایرانِ باستان شناسان، ایرانِ جامعه شناسان و خلاصه ایران بسیاری دیگر از گروه ها تفاوت های معنادار دارد. برهمین اساس وطن نیز نزد هر یک از گروه های مورد نظر معناهای متفاوتی دارد. همان گونه که معنای زندگی نیز برای هر فردی چنین تفاوت هایی دارد. در این جا سنخ ها روانی و فکری و رفتاری افراد در ارتباط با موضوع وطن بسیار اهمیت دارد که وجه روان شناختی موضوع را مطرح می کند. برخی افراد بسیار به ایران باستان علاقمند بوده و برخی دیگر به ایران قرن پنجم، برخی دیگر به ایران دورۀ صفوی، برخی دیگر به ایران دورۀ پهلوی، برخی دیگر به ایران مدرن و در نهایت برخی دیگر ملغمه ای از تمام دوره های تاریخی یعنی ملغمه ای از سنت و مدرنیته. پرسش این است که وطن اینان کدام است؟ در چنین وضعیت سیّال گونه ای با قطعیت و جزمیت سخن گفتن از وطن و ایران جای تأمّل فراوان دارد.
8.این گونه به نظر می رسد که با انواع "وطن" مانند "وطنِ جغرافیایی(ترجیح یک یا چند وطن)"، "وطنِ تاریخی(ترجیح یک یا چند مقطع تاریخی)"، "وطنِ فرهنگی(ترجیح برخی مؤلفه های فرهنگی)"، "وطنِ اجتماعی(ترجیحات اجتماعی گوناگون)"، "وطنِ اقتصادی(شغل، تجارت و...)"، "وطنِ سیاسی"(حزب و گروه سیاسی)"، "وطنِ ایدئولوژیک"، "وطنِ زیست محیطی" ، "وطن علمی و پژوهشی"، "وطنِ گردشگری" روبرو هستیم. برای مثال فراوان می بینیم که برخی افراد تهران را وطن کسب و کار و تجارت وطن می نامند و برخی دیگر وطن علمی برای پیشبرد امور دانشگاهی و برخی دیگر وطن فراغت و تفریح. مناطق شمالی ایران برای بسیاری از افراد وطن گردشگری و تفریحی است یا شهرهایی چون شیراز و اصفهان.
(ادامه دارد.....)
#وطن
#وطن_پرستی
#وطن_فروشی
#ایران
@tajeddin_mohammadbagher
[بخش سوم]
✍️محمدباقر تاج الدین
6.بنابراین هنگامی که مفهوم و معنای "وطن" نزد امروزیان در مقایسه با دیروزیان بسی متفاوت شده لذا آشکار است که مفاهیمی چون "وطن پرستی" و "وطن فروشی" نیز معناهای متفاوتی یافته و در نتیجه به سادگی نمی توان کسی را وطن پرست یا وطن فروش و دشمنِ وطن خطاب کرد. البته روشن است که به لحاظ ایدئولوژیک و نگاه های سیاست زده به راحتی می توان چنین برچسب هایی را به کار گرفت و کسانی را وطن دوست یا وطن فروش خطاب کرد و می دانیم که چنین نگاه هایی به طور کامل همراه با حُبّ و بغض ها و البته منافع و سوگیری های سیاسی و ایدئولوژیک همراه است. بنابراین هنگامی که بحثی دانش محورانه ارائه می کنیم ضرورت دارد که از دایرۀ تنگ و بستۀ قوم گرایی، جغرافیاگرایی، تاریخ گرایی، ایدئولوژی گرایی و سیاست زدگی دوری کنیم و اسیر سوگیری ها، تعصبات، جزم اندیشی ها، پیش داوری ها و انحصار طلبی های رایجِ سیاسی نشویم.
7. توجه به این نکتۀ مهم ضرورت دارد که واژۀ "ایران" تفسیرها و معناهای متفاوتی نزد ایرانیان پیدا می کند و این پرسش مطرح می شود که منظور کدام ایران است؟ با کدام تفسیرها و معناها از ایران؟ ایرانِ جغرافیایی؟ ایرانِ تاریخی؟ کدام مقطعِ تاریخی؟ ایرانِ باستان؟ ایران پسا اسلام؟ ایرانِ پسامغول؟ ایرانِ صفوی؟ ایرانِ معاصر؟ به لحاظ فرهنگی کدام ایران مد نظر است؟ فرهنگ ایران باستان؟ فرهنگ ایران اسلامی؟ فرهنگ ایران مدرن؟ ایرانِ شاعران، ایرانِ فیلسوفان، ایرانِ جغرافی دانان، ایرانِ تاریخ دانان، ایرانِ روان شناسان، ایرانِ انسان شناسان، ایرانِ باستان شناسان، ایرانِ جامعه شناسان و خلاصه ایران بسیاری دیگر از گروه ها تفاوت های معنادار دارد. برهمین اساس وطن نیز نزد هر یک از گروه های مورد نظر معناهای متفاوتی دارد. همان گونه که معنای زندگی نیز برای هر فردی چنین تفاوت هایی دارد. در این جا سنخ ها روانی و فکری و رفتاری افراد در ارتباط با موضوع وطن بسیار اهمیت دارد که وجه روان شناختی موضوع را مطرح می کند. برخی افراد بسیار به ایران باستان علاقمند بوده و برخی دیگر به ایران قرن پنجم، برخی دیگر به ایران دورۀ صفوی، برخی دیگر به ایران دورۀ پهلوی، برخی دیگر به ایران مدرن و در نهایت برخی دیگر ملغمه ای از تمام دوره های تاریخی یعنی ملغمه ای از سنت و مدرنیته. پرسش این است که وطن اینان کدام است؟ در چنین وضعیت سیّال گونه ای با قطعیت و جزمیت سخن گفتن از وطن و ایران جای تأمّل فراوان دارد.
8.این گونه به نظر می رسد که با انواع "وطن" مانند "وطنِ جغرافیایی(ترجیح یک یا چند وطن)"، "وطنِ تاریخی(ترجیح یک یا چند مقطع تاریخی)"، "وطنِ فرهنگی(ترجیح برخی مؤلفه های فرهنگی)"، "وطنِ اجتماعی(ترجیحات اجتماعی گوناگون)"، "وطنِ اقتصادی(شغل، تجارت و...)"، "وطنِ سیاسی"(حزب و گروه سیاسی)"، "وطنِ ایدئولوژیک"، "وطنِ زیست محیطی" ، "وطن علمی و پژوهشی"، "وطنِ گردشگری" روبرو هستیم. برای مثال فراوان می بینیم که برخی افراد تهران را وطن کسب و کار و تجارت وطن می نامند و برخی دیگر وطن علمی برای پیشبرد امور دانشگاهی و برخی دیگر وطن فراغت و تفریح. مناطق شمالی ایران برای بسیاری از افراد وطن گردشگری و تفریحی است یا شهرهایی چون شیراز و اصفهان.
(ادامه دارد.....)
#وطن
#وطن_پرستی
#وطن_فروشی
#ایران
@tajeddin_mohammadbagher
👍7👎1
☸️جُستاری در معنای وطن، وطن پرستی و وطن فروشی
[بخش چهارم]
✍️محمدباقر تاج الدین
9. مفهوم "وطن پرستی" مفهومی نادرست بوده و ضرورت دارد به جای آن از مفهوم "وطن دوستی" استفاده شود چرا که وطن پرستی همچون "نژاد پرستی" و "قوم پرستی" همراه با سوگیری ها، تعصبات و جزم اندیشی هایی است که در نهایت به نزاع و برتری جویی بر دیگران می انجامد و پیامدهای زیان باری به دنبال خواهد داشت. اما "وطن دوستی" امری معقول و پذیرفته بوده و طبیعی است که هر انسانی وطن خود را دوست داشته باشد و برای حفظ و پیشرفت آن کوشش کند. حتی ممکن است افرادی چندین وطن داشته باشند که در دنیای امروزین کم و بیش رایج هم شده است و در عین حال تمام وطن های خود را نیز دوست داشته باشد. همچنین "وطن دوستی" معنایی مطلق، یکدست و از پیش تعیین شده نداشته و هر لحظه امکان تغییر و تحول در آن وجود دارد. چه بسا کسانی در آغاز زادگاه و مکان سکونت اولیۀ خود را بسیار دوست می داشتند اما در اثر تحرک اجتماعی و مهاجرت های صورت گرفته دارای وطن های جدیدی شده و در نتیجه وطن های جدید خود را بیش تر دوست داشته باشند. وطن دوستی امری سیال، متغیر و برساخت گونه ای است که همواره در حال دگردیسی و دیگر گونه شدن است و از این بابت نمی توان کسی را سرزنش کرد که مثلا چرا وطن اولیۀ خود را دیگر دوست ندارد و به وطن جدید علاقه مند شده است.
10.دو پرسش اساسی در این بحث مطرح است. نخست این که "وطن دوستی" و "وطن دشمنی" چه معناهایی دارند؟ و دوم این که چرا "وطن دوستی" به "وطن دشمنی" و "وطن فروشی" کشیده می شود؟ یعنی چه اتفاقی می افتد که کسانی دانسته و ندانسته حاضر به دشمنی با وطن شوند و یا وطن خود را به اصطلاح به بیگانگان بفروشند؟ در این جا ضرورت دارد مفاهیم "وطن دوستی" و "وطن دشمنی" زیر ذرّه بین قرار گرفته و با دقت هرچه تمام تر بررسی شود. در پاسخ به پرسش نخست ضرورت دارد گفته شود که چه بسا وطن دوستی های نمایشی همانند بسیاری از دوستی های ظاهری افرادی با دیگران باشد که در حد حرف و شعار باقی می ماند و هیچ عمق و گستره ای ندارد. به نظر می رسد که در تعریف "وطن دوستی" بتوان گفت که: «به کار گرفتن تمام توانمندی های فردی و جمعی برای توسعه و پیشرفت وطن در ابعاد گوناگون از درست و دقیق انجام دادن شغلی که به فرد واگذار می شود تا بروز افکار و رفتارهایی که همگی منجر به تقویت وطن در ابعاد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و زیست محیطی بشوند». در همین راستا در تعریف "وطن دشمنی" یا "وطن فروشی" می توان گفت که:« "وطن دشمنی" یا "وطن فروشی" هرگونه باور و رفتار دانسته و نادانسته برای عقب نگه داشتن وطن و یا تضعیف ابعاد اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و زیست محیطی وطن است». بنابر تعاریف ارائه شده افرادی که به ظاهر شعار "وطن دوستی" سر می دهند اما تمام باورها و رفتارهای شان در جهت ترجیح دادن منافع فردی و حزبی و گروهی خود بر منافع جمعی و ملّی است "وطن دشمنان" و "وطن فروشان" واقعی اَند! دیگر هیچ نشانه ای بهتر از این نمی توان برای "وطن دشمنان" و "وطن فروشان" ارائه نمود. همین افراد به آسانی هر چه تمام تر "وطن دشمن" می شوند به صورت مستقیم و غیرمستقیم چرا که با باورها و رفتارهای نادرست و غیر عقلانی خود تمام راه های پیشرفت و توسعۀ کشور را می بندند و نتیجه ای جز عقب ماندگی و توسعه نیافتگی برای کشور رقم نمی زنند.
(ادامه دارد........)
#وطن
#وطن_دوستی
#وطن_دشمنی
@tajeddin_mohammadbagher
[بخش چهارم]
✍️محمدباقر تاج الدین
9. مفهوم "وطن پرستی" مفهومی نادرست بوده و ضرورت دارد به جای آن از مفهوم "وطن دوستی" استفاده شود چرا که وطن پرستی همچون "نژاد پرستی" و "قوم پرستی" همراه با سوگیری ها، تعصبات و جزم اندیشی هایی است که در نهایت به نزاع و برتری جویی بر دیگران می انجامد و پیامدهای زیان باری به دنبال خواهد داشت. اما "وطن دوستی" امری معقول و پذیرفته بوده و طبیعی است که هر انسانی وطن خود را دوست داشته باشد و برای حفظ و پیشرفت آن کوشش کند. حتی ممکن است افرادی چندین وطن داشته باشند که در دنیای امروزین کم و بیش رایج هم شده است و در عین حال تمام وطن های خود را نیز دوست داشته باشد. همچنین "وطن دوستی" معنایی مطلق، یکدست و از پیش تعیین شده نداشته و هر لحظه امکان تغییر و تحول در آن وجود دارد. چه بسا کسانی در آغاز زادگاه و مکان سکونت اولیۀ خود را بسیار دوست می داشتند اما در اثر تحرک اجتماعی و مهاجرت های صورت گرفته دارای وطن های جدیدی شده و در نتیجه وطن های جدید خود را بیش تر دوست داشته باشند. وطن دوستی امری سیال، متغیر و برساخت گونه ای است که همواره در حال دگردیسی و دیگر گونه شدن است و از این بابت نمی توان کسی را سرزنش کرد که مثلا چرا وطن اولیۀ خود را دیگر دوست ندارد و به وطن جدید علاقه مند شده است.
10.دو پرسش اساسی در این بحث مطرح است. نخست این که "وطن دوستی" و "وطن دشمنی" چه معناهایی دارند؟ و دوم این که چرا "وطن دوستی" به "وطن دشمنی" و "وطن فروشی" کشیده می شود؟ یعنی چه اتفاقی می افتد که کسانی دانسته و ندانسته حاضر به دشمنی با وطن شوند و یا وطن خود را به اصطلاح به بیگانگان بفروشند؟ در این جا ضرورت دارد مفاهیم "وطن دوستی" و "وطن دشمنی" زیر ذرّه بین قرار گرفته و با دقت هرچه تمام تر بررسی شود. در پاسخ به پرسش نخست ضرورت دارد گفته شود که چه بسا وطن دوستی های نمایشی همانند بسیاری از دوستی های ظاهری افرادی با دیگران باشد که در حد حرف و شعار باقی می ماند و هیچ عمق و گستره ای ندارد. به نظر می رسد که در تعریف "وطن دوستی" بتوان گفت که: «به کار گرفتن تمام توانمندی های فردی و جمعی برای توسعه و پیشرفت وطن در ابعاد گوناگون از درست و دقیق انجام دادن شغلی که به فرد واگذار می شود تا بروز افکار و رفتارهایی که همگی منجر به تقویت وطن در ابعاد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و زیست محیطی بشوند». در همین راستا در تعریف "وطن دشمنی" یا "وطن فروشی" می توان گفت که:« "وطن دشمنی" یا "وطن فروشی" هرگونه باور و رفتار دانسته و نادانسته برای عقب نگه داشتن وطن و یا تضعیف ابعاد اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و زیست محیطی وطن است». بنابر تعاریف ارائه شده افرادی که به ظاهر شعار "وطن دوستی" سر می دهند اما تمام باورها و رفتارهای شان در جهت ترجیح دادن منافع فردی و حزبی و گروهی خود بر منافع جمعی و ملّی است "وطن دشمنان" و "وطن فروشان" واقعی اَند! دیگر هیچ نشانه ای بهتر از این نمی توان برای "وطن دشمنان" و "وطن فروشان" ارائه نمود. همین افراد به آسانی هر چه تمام تر "وطن دشمن" می شوند به صورت مستقیم و غیرمستقیم چرا که با باورها و رفتارهای نادرست و غیر عقلانی خود تمام راه های پیشرفت و توسعۀ کشور را می بندند و نتیجه ای جز عقب ماندگی و توسعه نیافتگی برای کشور رقم نمی زنند.
(ادامه دارد........)
#وطن
#وطن_دوستی
#وطن_دشمنی
@tajeddin_mohammadbagher
👍11👎1
☸️جُستاری در معنای وطن، وطن پرستی و وطن فروشی
[بخش پنجم و پایانی]
✍️محمدباقر تاج الدین
11. "وطن دوستی" در جهان مدرن بیش از همه با مفاهیمی چون "ملت"، "منافع ملی"، "دولت-ملت" ، "شهروندی" و "حقوق شهروندی" گره خورده است که بسی متفاوت از آن معناهایی است که در جهان سنتی درک می شدند. امروزه وطن دوستی به معنای توجه تام به افراد یک جامعه به مثابه ملتی است که درون واحدی به نام دولت-ملت شکل گرفته و به عنوان شهروندان ضرورت دارد که از تمامی حقوق شهروندی شان برخوردار باشند. وطن دوستی فقط به معنای دوست داشتن سرزمین و میراث فرهنگی گذشته و زبان رایج یک کشور نیست، بلکه فراتر و مهم تر از آن ایجاد سازِکارها، قواعد و ساختارهای مناسب برای دست یابی تمام شهروندان به حقوق شهروندی شان است. لذا اگر کسر قابل توجهی از شهروندان نتوانند به آسانی به حقوق شهرورندی شان دست یابند به این معنا است که یا "دولت ملی" و پس از آن "دولت رفاه" به مفهوم واقعی اَش شکل نگرفته یا اگر هم شکل گرفته کارکرد و کارایی لازم را ندارد. بنابراین در چنین وضعیتی هرگز نمی توان از شهروندان درخواست وطن دوستی داشت چرا که مگر "دولت ملی" توجهی به حقوق شان نموده است که حالا از آنان درخواست وظیفه می کند؟ آن گاه که نظام حکمرانی یک کشور نه تنها افراد جامعه را به عنوان شهروندانِ واجد حقوق شهروندی به حساب نمی آورد، بلکه بدتر این که آنان را به خودی و غیرخودی تقسیم بندی می کند آیا به فکر روزهایی هم است که نیازمند حس ملی گرایی و وطن دوستی از سوی آنان باشد؟
12."وطن دوستی" فقط به این نیست که دچار احساسات و عواطف زودگذر شویم و در نتیجه روزی برای یک پیروزی موقتی هورا بکشیم و شادی کنیم و روزی دیگر برای زخمی که خورده ایم فریاد برآریم و برای وطن ناله سر دهیم. این زنده باد و مرده باد سر دادن ها هیچ کدام شان نه تنها وطن دوستی به معنایی که آوردیم نبوده بلکه فقط تهییج احساسات و عواطف است که خیلی زود فرو می نشینند و هیچ نتیجۀ مطلوبی هم برای ملت و جامعه در پی ندارند. "وطن دوستی" وطن را ساختن و برای امروز و فردای آن فکری بنیادین کردن است. وطن دوستی یعنی استفاده از تمام فرصت ها برای توسعۀ همه جانبه و پایدار کشور است تا از گذر چنین توسعه ای تمام شهروندان به سطحی از زندگی با کیفیت و سرشار از رفاه و آرامش و شادی و صلح دست یابند. وطن دوستی یعنی "دولتِ ملّی" قوی و برآمده از ارادۀ یک ملت ساختن است تا از پَسِ آن بتوان بر هر بحران و مشکلی غلبه کرد و در مسیر توسعه و آزادی و برابری و رفاه گام های اساسی برداشت. "وطن دوستی" یعنی امور جامعه به کاردان ها، کارشناس ها، نخبگان و شایستگان سپرده شود تا از تمام سرمایه های مادی و معنوی کشور استفاده کنند و زمینه های رشد و توسعۀ کمّی و کیفی کشور را از هر لحاظ فراهم سازند. "وطن دوستی" یعنی گذار اساسی از "شعار" به "شعور"، از "ایدئولوژی پردازی" به "علم پردازی"، از "آرمان گرایی" به "واقع گرایی"، از "امت گرایی" به "ملت گرایی"، از "رؤیافروشی" به "واقعیت فروشی"، از "دشمن سازی" به "دوست سازی"، از "غیریت(غیرخودی) سازی" به "خودی سازی"، از "توهم اندیشی" به "واقعیت اندیشی"، از "خاص گرایی"، به "عام گرایی"، از "کیشِ شخصیت" به "کیشِ حقیقت " ، از "حکم گرایی" به "قانون گرایی"، از "بی مدارایی" به "مداراجویی"، از "رعیت سازی" به "شهروندسازی"، از "جامعۀ قبیله ای" به "جامعۀ مدنی"، از "قوم و قبیله گرایی" به "ملّی گرایی"، از "دوقطبی سازی" به "قطبی سازی"، از "تک صدایی" به "چند صدایی"، از "انحصارگرایی" به "تکثرگرایی"، از "منافع فردی و گروهی" به "منافع ملّی"، از "خودخواهی" به "دیگرخواهی"، از "خودحق پنداری" به "همگان حق پنداری"، از "بدخواهی" به "خیرخواهی"، از "مسئولیت گریزی" به "مسئولیت پذیری"، از "آزادی گریزی" به "آزادی خواهی"، از "فرصت سوزی" به "فرصت سازی"، از "جنگ طلبی" به "صلح طلبی"، و در نهایت عبور از "مرگ خواهی" به "زندگی خواهی" است.
#وطن
#وطن_دوستی
#وطن_دشمنی
@tajeddin_mohammadbagher
[بخش پنجم و پایانی]
✍️محمدباقر تاج الدین
11. "وطن دوستی" در جهان مدرن بیش از همه با مفاهیمی چون "ملت"، "منافع ملی"، "دولت-ملت" ، "شهروندی" و "حقوق شهروندی" گره خورده است که بسی متفاوت از آن معناهایی است که در جهان سنتی درک می شدند. امروزه وطن دوستی به معنای توجه تام به افراد یک جامعه به مثابه ملتی است که درون واحدی به نام دولت-ملت شکل گرفته و به عنوان شهروندان ضرورت دارد که از تمامی حقوق شهروندی شان برخوردار باشند. وطن دوستی فقط به معنای دوست داشتن سرزمین و میراث فرهنگی گذشته و زبان رایج یک کشور نیست، بلکه فراتر و مهم تر از آن ایجاد سازِکارها، قواعد و ساختارهای مناسب برای دست یابی تمام شهروندان به حقوق شهروندی شان است. لذا اگر کسر قابل توجهی از شهروندان نتوانند به آسانی به حقوق شهرورندی شان دست یابند به این معنا است که یا "دولت ملی" و پس از آن "دولت رفاه" به مفهوم واقعی اَش شکل نگرفته یا اگر هم شکل گرفته کارکرد و کارایی لازم را ندارد. بنابراین در چنین وضعیتی هرگز نمی توان از شهروندان درخواست وطن دوستی داشت چرا که مگر "دولت ملی" توجهی به حقوق شان نموده است که حالا از آنان درخواست وظیفه می کند؟ آن گاه که نظام حکمرانی یک کشور نه تنها افراد جامعه را به عنوان شهروندانِ واجد حقوق شهروندی به حساب نمی آورد، بلکه بدتر این که آنان را به خودی و غیرخودی تقسیم بندی می کند آیا به فکر روزهایی هم است که نیازمند حس ملی گرایی و وطن دوستی از سوی آنان باشد؟
12."وطن دوستی" فقط به این نیست که دچار احساسات و عواطف زودگذر شویم و در نتیجه روزی برای یک پیروزی موقتی هورا بکشیم و شادی کنیم و روزی دیگر برای زخمی که خورده ایم فریاد برآریم و برای وطن ناله سر دهیم. این زنده باد و مرده باد سر دادن ها هیچ کدام شان نه تنها وطن دوستی به معنایی که آوردیم نبوده بلکه فقط تهییج احساسات و عواطف است که خیلی زود فرو می نشینند و هیچ نتیجۀ مطلوبی هم برای ملت و جامعه در پی ندارند. "وطن دوستی" وطن را ساختن و برای امروز و فردای آن فکری بنیادین کردن است. وطن دوستی یعنی استفاده از تمام فرصت ها برای توسعۀ همه جانبه و پایدار کشور است تا از گذر چنین توسعه ای تمام شهروندان به سطحی از زندگی با کیفیت و سرشار از رفاه و آرامش و شادی و صلح دست یابند. وطن دوستی یعنی "دولتِ ملّی" قوی و برآمده از ارادۀ یک ملت ساختن است تا از پَسِ آن بتوان بر هر بحران و مشکلی غلبه کرد و در مسیر توسعه و آزادی و برابری و رفاه گام های اساسی برداشت. "وطن دوستی" یعنی امور جامعه به کاردان ها، کارشناس ها، نخبگان و شایستگان سپرده شود تا از تمام سرمایه های مادی و معنوی کشور استفاده کنند و زمینه های رشد و توسعۀ کمّی و کیفی کشور را از هر لحاظ فراهم سازند. "وطن دوستی" یعنی گذار اساسی از "شعار" به "شعور"، از "ایدئولوژی پردازی" به "علم پردازی"، از "آرمان گرایی" به "واقع گرایی"، از "امت گرایی" به "ملت گرایی"، از "رؤیافروشی" به "واقعیت فروشی"، از "دشمن سازی" به "دوست سازی"، از "غیریت(غیرخودی) سازی" به "خودی سازی"، از "توهم اندیشی" به "واقعیت اندیشی"، از "خاص گرایی"، به "عام گرایی"، از "کیشِ شخصیت" به "کیشِ حقیقت " ، از "حکم گرایی" به "قانون گرایی"، از "بی مدارایی" به "مداراجویی"، از "رعیت سازی" به "شهروندسازی"، از "جامعۀ قبیله ای" به "جامعۀ مدنی"، از "قوم و قبیله گرایی" به "ملّی گرایی"، از "دوقطبی سازی" به "قطبی سازی"، از "تک صدایی" به "چند صدایی"، از "انحصارگرایی" به "تکثرگرایی"، از "منافع فردی و گروهی" به "منافع ملّی"، از "خودخواهی" به "دیگرخواهی"، از "خودحق پنداری" به "همگان حق پنداری"، از "بدخواهی" به "خیرخواهی"، از "مسئولیت گریزی" به "مسئولیت پذیری"، از "آزادی گریزی" به "آزادی خواهی"، از "فرصت سوزی" به "فرصت سازی"، از "جنگ طلبی" به "صلح طلبی"، و در نهایت عبور از "مرگ خواهی" به "زندگی خواهی" است.
#وطن
#وطن_دوستی
#وطن_دشمنی
@tajeddin_mohammadbagher
👍10
☸️ سقوط طبقۀ متوسط این گونه روی می دهد
✍️محمدباقر تاج الدین
✅در سال های گذشته بارها از بدتر شدن اوضاع طبقۀ متوسط گفته شد و حالا هم از سقوط این طبقه به طبقۀ پایین جامعه. در تعریفی سهل گیرانه و نه چندان دقیق طبقۀ متوسط گروه هایی چون معلمان، استادان، کارمندان، مدیران رده های پایین و میانی، بخشی از پزشکان، پرستاران ، کارگران ردۀ متوسط به بالا و برخی گروه های مشابه را در بر می گیرد که دارای تحصیلات و درآمد و شغل مناسبی هستند. اگر وضعیت اقتصادی در درجۀ نخست پایدار و رو به رشد باقی بماند این طبقه نیز رفته رفته وضعیت بهتری و مطلوب تری را تجربه خواهد کرد و بالعکس اگر رشد اقتصادی متوقف یا معکوس شود این طبقه نیز رفته رفته دچار رکود و بدتر شدن وضعیت اَش شده و در نهایت به طبقۀ پایین جامعه سقوط می کند. حال پرسش این است که این سقوط چگونه روی می دهد؟ در پاسخ می توان موارد زیر را مطرح کرد:
1.کاهش درآمد؛ در اثر کاهش درآمد دیگر امکان برطرف نمودن بسیاری از نیازهای متناسب با این طبقه نیز وجود نخواهد داشت و هر روز یکی از آن نیازها از زندگی طبقۀ مورد نظر حذف خواهد شد و رفته رفته فقط به نیازهای ضروری و پایه ای بسنده می شود. برای مثال خرید کتاب، رفتن به سفر، رفتن به کنسرت موسیقی، رفتن به تاتر و سینما، رفتن به باشگاه ورزشی ، رفتن به رستوران، و بسیاری از نیازهای این چنینی که متناسب با شأن و جایگاه این طبقه است امکان پذیر نمی شود.
2.کاهش قدرت خرید؛ در اثر کاهش درآمد قدرت خرید این طبقه نیز به شدت کاهش می یابد به گونه ای که امکان خرید انواع نیازهای این طبقه مانند خرید پوشاک مناسب، خرید لوازم خانگی، خرید مواد غذایی استاندارد، خرید خودرو، خرید دوچرخه و بسیاری کالاهای دیگر از بین می رود.
3.از دست رفتن پایگاه اجتماعی؛ در اثر کاهش درآمد و به تبعِ آن کاهش قدرت خرید این احتمال که پایگاه اجتماعی طبقۀ متوسط هم از دست برود بسیار زیاد است چرا که از دست رفتن پایگاه اقتصادی این طبقه به مثابه از دست رفتن پایگاه اجتماعی نیز خواهد بود و بازیابی چنین پایگاهی دیگر دشوار خواهد شد.
4.توقف توسعۀ انسانی و اجتماعی؛ در اثر مواردی که گفته شد امکان توقف توسعۀ انسانی و اجتماعی نه تنها این طبقه بلکه کل جامعه نیز دور از انتظار نیست چرا که طبقۀ متوسط موتور محرّکۀ توسعۀ جامعه است و در فقدان این طبقه چگونه می توان انتظار داشت که چنین توسعه ای به سرانجام برسد؟ در فقدان معلم و استاد و پزشک و کارمند و مدیر توانمند و کارآمد بسیاری از سازمان های جامعه از مدرسه و دانشگاه گرفته تا بیمارستان و کارخانه و انواع سازمان های دیگر همگی دچار ناکارآمدی اساسی شده و چنین وضع نگران کننده ای سبب توقف توسعۀ انسانی و اجتماعی نیز خواهد شد.
5.طبقۀ متوسطی که امکان سفر نداشته باشد، امکان رفتن به باشگاه ورزشی نداشته باشد، نتواند کتاب های مناسب بخرد، نتواند به کنسرت و سینما و تاتر برود، نتواند خو.دروی استاندارد سوار شود، نتواند آموزش های لازم را ببیند، نتواند پوشاک مناسب با شأن خود بپوشد، نتواند هزینه های خانوادۀ خود را به درستی پوشش بدهد، نتواند نیازهای اساسی فرزندان خود را برآورده سازد، نتواند پس انداز مناسبی داشته باشد، نتواند برای بهداشت و درمان و در نتیجه سلامت جسمی روانی خود و اعضای خانوادۀ خودش اقدام درخوری انجام دهد و نتواند مسکن مناسبی تهیه کند آیا به معنای سقوط به طبقۀ پایین جامعه نیست؟ شوربختانه این که چنین وضع اسف باری هر سال و بلکه هر روز بدتر و اسف بارتر نیز می شود!
#طبقه
#طبقه_متوسط
#سقوط_طبقه_متوسط
#پایگاه_اجتماعی
@tajeddin_mohammadbagher
✍️محمدباقر تاج الدین
✅در سال های گذشته بارها از بدتر شدن اوضاع طبقۀ متوسط گفته شد و حالا هم از سقوط این طبقه به طبقۀ پایین جامعه. در تعریفی سهل گیرانه و نه چندان دقیق طبقۀ متوسط گروه هایی چون معلمان، استادان، کارمندان، مدیران رده های پایین و میانی، بخشی از پزشکان، پرستاران ، کارگران ردۀ متوسط به بالا و برخی گروه های مشابه را در بر می گیرد که دارای تحصیلات و درآمد و شغل مناسبی هستند. اگر وضعیت اقتصادی در درجۀ نخست پایدار و رو به رشد باقی بماند این طبقه نیز رفته رفته وضعیت بهتری و مطلوب تری را تجربه خواهد کرد و بالعکس اگر رشد اقتصادی متوقف یا معکوس شود این طبقه نیز رفته رفته دچار رکود و بدتر شدن وضعیت اَش شده و در نهایت به طبقۀ پایین جامعه سقوط می کند. حال پرسش این است که این سقوط چگونه روی می دهد؟ در پاسخ می توان موارد زیر را مطرح کرد:
1.کاهش درآمد؛ در اثر کاهش درآمد دیگر امکان برطرف نمودن بسیاری از نیازهای متناسب با این طبقه نیز وجود نخواهد داشت و هر روز یکی از آن نیازها از زندگی طبقۀ مورد نظر حذف خواهد شد و رفته رفته فقط به نیازهای ضروری و پایه ای بسنده می شود. برای مثال خرید کتاب، رفتن به سفر، رفتن به کنسرت موسیقی، رفتن به تاتر و سینما، رفتن به باشگاه ورزشی ، رفتن به رستوران، و بسیاری از نیازهای این چنینی که متناسب با شأن و جایگاه این طبقه است امکان پذیر نمی شود.
2.کاهش قدرت خرید؛ در اثر کاهش درآمد قدرت خرید این طبقه نیز به شدت کاهش می یابد به گونه ای که امکان خرید انواع نیازهای این طبقه مانند خرید پوشاک مناسب، خرید لوازم خانگی، خرید مواد غذایی استاندارد، خرید خودرو، خرید دوچرخه و بسیاری کالاهای دیگر از بین می رود.
3.از دست رفتن پایگاه اجتماعی؛ در اثر کاهش درآمد و به تبعِ آن کاهش قدرت خرید این احتمال که پایگاه اجتماعی طبقۀ متوسط هم از دست برود بسیار زیاد است چرا که از دست رفتن پایگاه اقتصادی این طبقه به مثابه از دست رفتن پایگاه اجتماعی نیز خواهد بود و بازیابی چنین پایگاهی دیگر دشوار خواهد شد.
4.توقف توسعۀ انسانی و اجتماعی؛ در اثر مواردی که گفته شد امکان توقف توسعۀ انسانی و اجتماعی نه تنها این طبقه بلکه کل جامعه نیز دور از انتظار نیست چرا که طبقۀ متوسط موتور محرّکۀ توسعۀ جامعه است و در فقدان این طبقه چگونه می توان انتظار داشت که چنین توسعه ای به سرانجام برسد؟ در فقدان معلم و استاد و پزشک و کارمند و مدیر توانمند و کارآمد بسیاری از سازمان های جامعه از مدرسه و دانشگاه گرفته تا بیمارستان و کارخانه و انواع سازمان های دیگر همگی دچار ناکارآمدی اساسی شده و چنین وضع نگران کننده ای سبب توقف توسعۀ انسانی و اجتماعی نیز خواهد شد.
5.طبقۀ متوسطی که امکان سفر نداشته باشد، امکان رفتن به باشگاه ورزشی نداشته باشد، نتواند کتاب های مناسب بخرد، نتواند به کنسرت و سینما و تاتر برود، نتواند خو.دروی استاندارد سوار شود، نتواند آموزش های لازم را ببیند، نتواند پوشاک مناسب با شأن خود بپوشد، نتواند هزینه های خانوادۀ خود را به درستی پوشش بدهد، نتواند نیازهای اساسی فرزندان خود را برآورده سازد، نتواند پس انداز مناسبی داشته باشد، نتواند برای بهداشت و درمان و در نتیجه سلامت جسمی روانی خود و اعضای خانوادۀ خودش اقدام درخوری انجام دهد و نتواند مسکن مناسبی تهیه کند آیا به معنای سقوط به طبقۀ پایین جامعه نیست؟ شوربختانه این که چنین وضع اسف باری هر سال و بلکه هر روز بدتر و اسف بارتر نیز می شود!
#طبقه
#طبقه_متوسط
#سقوط_طبقه_متوسط
#پایگاه_اجتماعی
@tajeddin_mohammadbagher
👍14
⚫️درگذشت همکار جامعه شناس آقای دکتر علی ساعی سبب تأسف و تلخ کامی مان شد. این ضایعه را به جامعۀ دانشگاهی و خانواده محترم شان تسلیت می گویم. روحش شاد.
@tajeddin_mohammadbagher
@tajeddin_mohammadbagher
👍4
☸️نبردِ "تلویزیون" و "یخچال"
✍️محمدباقر تاج الدین
✳️الکساندرونا الکسویچ نویسندۀ مشهور اوکراینی در کتاب "روزگار رفته، آخرین سرخ ها" چنین آورده است: «در شوروی همیشه نبردی بیامان بین تلویزیون و یخچال در جریان بود. تلویزیون به عنوان نمایندۀ حکومت مدام از رفاه شهروندان و پیشرفت اقتصادی و امکانات مهیا شده و شکوفایی کشور و اوقات خوش مردم سخن میگفت و سرشار بود از تبلیغات کالاهای رفاهی و مواد غذایی، اما مردم وقتی سر از تلویزیون برمیگردانند و دَرِ یخچال خانه را باز میکردند، میدیدند از آنچه از تلویزیون دیدهاند، خبری نیست. یخچال به عنوان نمایندۀ واقعی مردم از واقعیت فقر و خالی بودن سفره ها می گفت. کدام یک واقعیت را بازگو می کرد؟ تلویزیون یا یخچال؟ و کدام یک در نهایت پیروز می شود؟ تلویزیون یا یخچال؟ تجربۀ تلخ شوروی نشان داد که در نهایت این یخچال(یعنی همان مردم) بود که پیروز شد و شوروی فروپاشید و این یعنی دروغ و آرمان پردازی های غیر واقعی به شکست انجامید و "واقعیت" بر "غیرواقعیت" پیروز شد».
#تلویزیون
#یخچال
#زندگی_مردم
#واقعیت_گویی
#خیال_پردازی
@tajeddin_mohammadbagher
✍️محمدباقر تاج الدین
✳️الکساندرونا الکسویچ نویسندۀ مشهور اوکراینی در کتاب "روزگار رفته، آخرین سرخ ها" چنین آورده است: «در شوروی همیشه نبردی بیامان بین تلویزیون و یخچال در جریان بود. تلویزیون به عنوان نمایندۀ حکومت مدام از رفاه شهروندان و پیشرفت اقتصادی و امکانات مهیا شده و شکوفایی کشور و اوقات خوش مردم سخن میگفت و سرشار بود از تبلیغات کالاهای رفاهی و مواد غذایی، اما مردم وقتی سر از تلویزیون برمیگردانند و دَرِ یخچال خانه را باز میکردند، میدیدند از آنچه از تلویزیون دیدهاند، خبری نیست. یخچال به عنوان نمایندۀ واقعی مردم از واقعیت فقر و خالی بودن سفره ها می گفت. کدام یک واقعیت را بازگو می کرد؟ تلویزیون یا یخچال؟ و کدام یک در نهایت پیروز می شود؟ تلویزیون یا یخچال؟ تجربۀ تلخ شوروی نشان داد که در نهایت این یخچال(یعنی همان مردم) بود که پیروز شد و شوروی فروپاشید و این یعنی دروغ و آرمان پردازی های غیر واقعی به شکست انجامید و "واقعیت" بر "غیرواقعیت" پیروز شد».
#تلویزیون
#یخچال
#زندگی_مردم
#واقعیت_گویی
#خیال_پردازی
@tajeddin_mohammadbagher
👍20
☸️این دسته گل های گران قیمت را در زندگی به یکدیگر هدیه کنیم و نه در هنگام مرگ!
✍️محمدباقر تاج الدین
✅در سال های گذشته کم و بیش رسم بر این شده است که هنگام مرگ یک نفر اطرافیان آن فرد درگذشته انواع دسته گل های رنگارنگ و صد البته گران قیمت برای بازماندگان می آورند و پس از مدت کوتاهی انبوهی از این دسته گل های پژمرده را دور می ریزند! کاری بیهوده و بی فایده که اساساً نه به کار آن مُرده می آید و نه به کار زندگان و بازماندگان! تازه ماجرا به همین جا پایان نمی یابد بلکه بازماندگان باید دست کم در یک یا چند نوبت اقدام به پذیرایی از شرکت کنندگان در مراسم کنند از ناهار و شام گرفته تا انواع میوه و حلوا و خرما که در این وضع اسف بار و بغرنج اقتصادی خود افزودن دردی است بر دردهای موجود! من حقیقتاً هنوز در نیافته ام که این رسم و سنت اشتباه اندر اشتباه از کجا وارد فرهنگ ما ایرانیان شده است که برای مردگان می بایست این همه مجالس همراه با خوراک و پذیرایی های گوناگون برپای دارند؟ در شرایطی که بازماندگان در غم از دست دادن عزیز خود دچار اندوه و پریشانی و ماتم اَند اما در همین وضع پریشان باید به فکر تهیۀ غدا برای عده ای باشند که قرار است در مراسم کفن و دفن و تشییع جنازه شرکت کنند! هیچ گاه یادم نمی رود که هنگامی که جنازۀ روان شاد پدرم در بهشت زهرای تهران در حال شستشو و گذراندن مراحل آماده سازی جهت اعزام به شهرستان بود و من گریان و پریشان به این سو و آن سو می دویدم برخی افراد فامیل مرتب با من تماس می گرفتند که برای ناهار یا شام چه غذایی تهیه کنیم! لطفاً تصور کنید ماجرای عجیبی که کم و بیش برای تمام ما ایرانیان رفته و می رود!
✳️حالا از این هم حتی بتوانیم بگذریم می ماند این موضوع و بلکه مشکل اصلی در این زمینه که این همه آدم تا زمان زنده بودن فرد متوفا کجا بودند؟ چرا برای حل یکی از ده ها مشکل این آدم گامی بر نمی داشتند و اصلا دیده نمی شدند؟ بسیار دیده شدکه افرادی در زندگی خود دچار انواع مشکلات از قرض و بدهکاری و بیماری و نداشتن مسکن و ده ها مشکل دیگر رنج می برند اما یکی از همین اقوام و بستگان برای حل انبوهی از این مشکلات پیدایشان نمی شود، اما به محض شنیدن خبر مرگ همین فرد نگون بخت سر و کلّۀ تمامی شان پیدا می شود و چنان لباس مشکی بر تن می کنند و خود را غمگین نشان می دهند که تو گویی اینان شبانه روز به فکر این فرد درگذشته بودند! آدمی حیرت می کند از این همه رفتارهای دوگانه و ریاکارانه! نمی خواهم بگویم که نباید در غم از دست دادن عزیزی از اطرافیان و آشنایان مان شرکت کنیم و دلداری ندهیم بلکه بحث اصلی این است که بسی نیکوتر و پسندیده تر است که تا زمان زنده بودن شان به فکرشان باشیم و برای آنان کاری کنیم(البته در حد توان و امکاناتی که داریم) و نه این که تا زمان زنده بودن شان خبری از درد و رنج های شان نداشته باشیم و اگر داشته باشیم کاری نکنیم و در روز مرگ شان به تاخت برویم و حاضر شویم و خود را گریان و غمناک نشان دهیم!
❇️برای کسانی که زنده اند و مشکلاتی دارند کاری کنیم و نه این که وقتی مرده اند بر سر جنازه و گورشان حاضر شویم و به گریه و زاری بپردازیم. این گریه و زاری ها دیگر هیچ دردی را درمان نمی کند. از زندگان بپرسیم که درد شان چیست و رنج شان کدام است؟ آن هم به طور واقعی و نه ظاهری و ریاکارانه! آن دسته گلی که برای روز مرگ کسی می خواهیم بفرستیم در زمان زنده بودن شان برای شان بفرستیم تا دردی از دردهای شان و رنجی از رنج های شان مداوا شود و کاهش یابد و دل شان شاد شود که به از این کاری در جهان نیست! بر گور مردگان جمع شدن و دست گل فرستادن و زاری کردن حقیقتاً کار نه چندان خردمندانه و انسانی است! فراوان دیده ام که اطرافیان و آشنایان و بستگان فردی گرفتار و مشکل دار که مرده است تا هنگام زنده بودنش هیچ کار مثبت و سازنده ای برای رفع انبوهی از گرفتاری های وی نکرده اند اما تا خبر مرگش را شنیده اند به سرعت بر سر جنازه و گورش گرد هم آمدند و خودی نشان داده اند و ظاهری را حفظ کرده اند! بیچاره آن مرده ای که در گور خفته و نمی داند که چه ریاکاران و ظاهر سازانی بر گورش حاضر شده اند! همان هایی که تا زنده بود حتی یک بار از حال و روز تلخ و دردناکش خبری نگرفته اند و کاری نکرده اند! زندگان را دریابید که مردگان خود مرده اند و به این مراسم و دسته گل و غذا و میوه و چای و شربت نیازی ندارند! اینان را به زندگان هدیه کنید که زندگی شان خوب و خوش شود!
#زندگی
#مرگ
#کاهش_درد
#کاهش_رنج
#انسان
@tajeddin_mohammadbagher
✍️محمدباقر تاج الدین
✅در سال های گذشته کم و بیش رسم بر این شده است که هنگام مرگ یک نفر اطرافیان آن فرد درگذشته انواع دسته گل های رنگارنگ و صد البته گران قیمت برای بازماندگان می آورند و پس از مدت کوتاهی انبوهی از این دسته گل های پژمرده را دور می ریزند! کاری بیهوده و بی فایده که اساساً نه به کار آن مُرده می آید و نه به کار زندگان و بازماندگان! تازه ماجرا به همین جا پایان نمی یابد بلکه بازماندگان باید دست کم در یک یا چند نوبت اقدام به پذیرایی از شرکت کنندگان در مراسم کنند از ناهار و شام گرفته تا انواع میوه و حلوا و خرما که در این وضع اسف بار و بغرنج اقتصادی خود افزودن دردی است بر دردهای موجود! من حقیقتاً هنوز در نیافته ام که این رسم و سنت اشتباه اندر اشتباه از کجا وارد فرهنگ ما ایرانیان شده است که برای مردگان می بایست این همه مجالس همراه با خوراک و پذیرایی های گوناگون برپای دارند؟ در شرایطی که بازماندگان در غم از دست دادن عزیز خود دچار اندوه و پریشانی و ماتم اَند اما در همین وضع پریشان باید به فکر تهیۀ غدا برای عده ای باشند که قرار است در مراسم کفن و دفن و تشییع جنازه شرکت کنند! هیچ گاه یادم نمی رود که هنگامی که جنازۀ روان شاد پدرم در بهشت زهرای تهران در حال شستشو و گذراندن مراحل آماده سازی جهت اعزام به شهرستان بود و من گریان و پریشان به این سو و آن سو می دویدم برخی افراد فامیل مرتب با من تماس می گرفتند که برای ناهار یا شام چه غذایی تهیه کنیم! لطفاً تصور کنید ماجرای عجیبی که کم و بیش برای تمام ما ایرانیان رفته و می رود!
✳️حالا از این هم حتی بتوانیم بگذریم می ماند این موضوع و بلکه مشکل اصلی در این زمینه که این همه آدم تا زمان زنده بودن فرد متوفا کجا بودند؟ چرا برای حل یکی از ده ها مشکل این آدم گامی بر نمی داشتند و اصلا دیده نمی شدند؟ بسیار دیده شدکه افرادی در زندگی خود دچار انواع مشکلات از قرض و بدهکاری و بیماری و نداشتن مسکن و ده ها مشکل دیگر رنج می برند اما یکی از همین اقوام و بستگان برای حل انبوهی از این مشکلات پیدایشان نمی شود، اما به محض شنیدن خبر مرگ همین فرد نگون بخت سر و کلّۀ تمامی شان پیدا می شود و چنان لباس مشکی بر تن می کنند و خود را غمگین نشان می دهند که تو گویی اینان شبانه روز به فکر این فرد درگذشته بودند! آدمی حیرت می کند از این همه رفتارهای دوگانه و ریاکارانه! نمی خواهم بگویم که نباید در غم از دست دادن عزیزی از اطرافیان و آشنایان مان شرکت کنیم و دلداری ندهیم بلکه بحث اصلی این است که بسی نیکوتر و پسندیده تر است که تا زمان زنده بودن شان به فکرشان باشیم و برای آنان کاری کنیم(البته در حد توان و امکاناتی که داریم) و نه این که تا زمان زنده بودن شان خبری از درد و رنج های شان نداشته باشیم و اگر داشته باشیم کاری نکنیم و در روز مرگ شان به تاخت برویم و حاضر شویم و خود را گریان و غمناک نشان دهیم!
❇️برای کسانی که زنده اند و مشکلاتی دارند کاری کنیم و نه این که وقتی مرده اند بر سر جنازه و گورشان حاضر شویم و به گریه و زاری بپردازیم. این گریه و زاری ها دیگر هیچ دردی را درمان نمی کند. از زندگان بپرسیم که درد شان چیست و رنج شان کدام است؟ آن هم به طور واقعی و نه ظاهری و ریاکارانه! آن دسته گلی که برای روز مرگ کسی می خواهیم بفرستیم در زمان زنده بودن شان برای شان بفرستیم تا دردی از دردهای شان و رنجی از رنج های شان مداوا شود و کاهش یابد و دل شان شاد شود که به از این کاری در جهان نیست! بر گور مردگان جمع شدن و دست گل فرستادن و زاری کردن حقیقتاً کار نه چندان خردمندانه و انسانی است! فراوان دیده ام که اطرافیان و آشنایان و بستگان فردی گرفتار و مشکل دار که مرده است تا هنگام زنده بودنش هیچ کار مثبت و سازنده ای برای رفع انبوهی از گرفتاری های وی نکرده اند اما تا خبر مرگش را شنیده اند به سرعت بر سر جنازه و گورش گرد هم آمدند و خودی نشان داده اند و ظاهری را حفظ کرده اند! بیچاره آن مرده ای که در گور خفته و نمی داند که چه ریاکاران و ظاهر سازانی بر گورش حاضر شده اند! همان هایی که تا زنده بود حتی یک بار از حال و روز تلخ و دردناکش خبری نگرفته اند و کاری نکرده اند! زندگان را دریابید که مردگان خود مرده اند و به این مراسم و دسته گل و غذا و میوه و چای و شربت نیازی ندارند! اینان را به زندگان هدیه کنید که زندگی شان خوب و خوش شود!
#زندگی
#مرگ
#کاهش_درد
#کاهش_رنج
#انسان
@tajeddin_mohammadbagher
👍11
🔵شعر زیر در راستای نوشته ای است که آوردم. در برخی جاها گفته اند که این شعر از شیخ بهایی است و من البته اطمینان ندارم از ایشان باشد. در هر حال شعر زیبایی است و هنوز نمی دانم سرایندۀ این شعر کیست. اگر کسی راهنمایی کند سپاسگزار می شوم.
بی خبر از هم خوابیدن چه سود؟
برمزار مردگان خویش نالیدن چه سود؟
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید
ورنه بر مزارش آب پاشیدن چه سود؟
گر نرفتی خانه اش تا زنده بود
خانه صاحب عزا خوابیدن چه سود؟
گر نپرسی حال من تا زنده ام
گریه و زاری و نالیدن چه سود؟
زنده را در زندگی قدرش بدان
ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود؟
گر نکردی یاد من تا زنده ام
سنگ مرمر روی قبرم وانهادن ها چه سود؟
@tajeddin_mohammadbagher
بی خبر از هم خوابیدن چه سود؟
برمزار مردگان خویش نالیدن چه سود؟
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید
ورنه بر مزارش آب پاشیدن چه سود؟
گر نرفتی خانه اش تا زنده بود
خانه صاحب عزا خوابیدن چه سود؟
گر نپرسی حال من تا زنده ام
گریه و زاری و نالیدن چه سود؟
زنده را در زندگی قدرش بدان
ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود؟
گر نکردی یاد من تا زنده ام
سنگ مرمر روی قبرم وانهادن ها چه سود؟
@tajeddin_mohammadbagher
👍14👎1
☸️الان که این همه مشکل دارم کسی به فکرم نیست ولی وقتی مُردم ببین چقدر جمع میشن!
✍️ف.ر
✅دوستی داشتم که طفلکی دچار انواع مشکلات بود از بیماری خودش و بچه اش تا بدهکاری و مستأجری که امانش را بریده بود. فکر نکنید که آدم تنبل و به اصطلاح کار نکنی بود که اتفاقا خیلی هم کار و تلاش می کرد. اما به دلیل گذران کودکی فقیرانه و با سختی بزرگ شدن نتوانست بر حجم زیاد مشکلات خودش پیروز شود و لذا در ادامه زندگی هم همواره این مشکلات بودند که جلوتر از او حرکت می کردند. یک بار برایم درد دل می کرد و می گفت:« این همه فامیل و دوست و آشنا که خوب هم می دانند من با چه دشواری و زحمتی روزگارم را می گذرانم اما حتی یک نفرشان هم برایم کاری نمی کنند و قدمی بر نمی دارند. البته که من توقع ندارم بیایند تمام مشکلات مرا حل کنند و البته که آن ها مسئول تمام مشکلات من هم نیستند اما به هر حال همدلی و همراهی و یاری را برای همین روزها گذاشته اند! اما دریغ از یک کمک و یاری کوچک!. حالا صبر کن بذار من بمیرم می بینی که چه جمعیتی از همین آشنایان و فامیل ها و دوستان جمع می شوند و سیاه می پوشند و زانوی غم در بغل می گیرند و اگر کسی آن ها را نشناسد خیال می کند که چقدر با مرده همدلی و همراهی داشتند! حالا می بینی». بیچاره دوستم که بعدها در اثر بیماری جانش را از دست داد آن هم در سن نسبتا جوانی یعنی 48 سالگی و در مراسم کفن و دفنش شرکت کردم دیدم که هر آن چه گفته بود درست از آب درآمد! جمعیتی به نسبت زیاد آمده بودند که در روزگار گرفتاری اَش هرگز دیده نمی شدند و انگار که اصلا در این جهان نبودند و حالا اما سر و کله شان پیدا شد!
🔵پ.ن: متن بالا را یکی از دوستان برایم فرستادند که عیناً در این جا منتشر کردم. در عین این که بخشی از واقعیت های فرهنگ بیمارگونۀ ما ایرانیان را توضیح می دهد اما باید گفت منظور تمام ایرانیان نبوده و متوسط جامعه را مد نظر قرار می دهد. در ضمن باید بگویم بحثی که در این زمینه آغاز کردم بحث "نقد فرهنگ ایرانی" است که ضرورت دارد دنبال شود. لذا اگر دوستان دیگر مطالبی مشابه در این زمینه دارند برایم ارسال کنند تا منتشر شود. با سپاس
#فرهنگ_ایرانی
#نقد_فرهنگ_ایرانی
#فرهنگ_مرده_پرستی
@tajeddin_mohammadbagher
✍️ف.ر
✅دوستی داشتم که طفلکی دچار انواع مشکلات بود از بیماری خودش و بچه اش تا بدهکاری و مستأجری که امانش را بریده بود. فکر نکنید که آدم تنبل و به اصطلاح کار نکنی بود که اتفاقا خیلی هم کار و تلاش می کرد. اما به دلیل گذران کودکی فقیرانه و با سختی بزرگ شدن نتوانست بر حجم زیاد مشکلات خودش پیروز شود و لذا در ادامه زندگی هم همواره این مشکلات بودند که جلوتر از او حرکت می کردند. یک بار برایم درد دل می کرد و می گفت:« این همه فامیل و دوست و آشنا که خوب هم می دانند من با چه دشواری و زحمتی روزگارم را می گذرانم اما حتی یک نفرشان هم برایم کاری نمی کنند و قدمی بر نمی دارند. البته که من توقع ندارم بیایند تمام مشکلات مرا حل کنند و البته که آن ها مسئول تمام مشکلات من هم نیستند اما به هر حال همدلی و همراهی و یاری را برای همین روزها گذاشته اند! اما دریغ از یک کمک و یاری کوچک!. حالا صبر کن بذار من بمیرم می بینی که چه جمعیتی از همین آشنایان و فامیل ها و دوستان جمع می شوند و سیاه می پوشند و زانوی غم در بغل می گیرند و اگر کسی آن ها را نشناسد خیال می کند که چقدر با مرده همدلی و همراهی داشتند! حالا می بینی». بیچاره دوستم که بعدها در اثر بیماری جانش را از دست داد آن هم در سن نسبتا جوانی یعنی 48 سالگی و در مراسم کفن و دفنش شرکت کردم دیدم که هر آن چه گفته بود درست از آب درآمد! جمعیتی به نسبت زیاد آمده بودند که در روزگار گرفتاری اَش هرگز دیده نمی شدند و انگار که اصلا در این جهان نبودند و حالا اما سر و کله شان پیدا شد!
🔵پ.ن: متن بالا را یکی از دوستان برایم فرستادند که عیناً در این جا منتشر کردم. در عین این که بخشی از واقعیت های فرهنگ بیمارگونۀ ما ایرانیان را توضیح می دهد اما باید گفت منظور تمام ایرانیان نبوده و متوسط جامعه را مد نظر قرار می دهد. در ضمن باید بگویم بحثی که در این زمینه آغاز کردم بحث "نقد فرهنگ ایرانی" است که ضرورت دارد دنبال شود. لذا اگر دوستان دیگر مطالبی مشابه در این زمینه دارند برایم ارسال کنند تا منتشر شود. با سپاس
#فرهنگ_ایرانی
#نقد_فرهنگ_ایرانی
#فرهنگ_مرده_پرستی
@tajeddin_mohammadbagher
👍10
☸️ضرورت نقد فرهنگ ایرانی
(نقدی بر مُرده پرستی و مُرده خوری ایرانیان)
✍️محمدباقر تاج الدین
✅اگرچه طی سال های گذشته و با غلبۀ فرهنگ و سبک زندگی مدرن رفته رفته بسیاری از سنت ها و آیین های گذشته در زمینۀ مراسم عزاداری مردگان به ویژه در کلان شهرهایی چون تهران رو به افول گذاشته و کم رنگ شده است اما شوربختانه هنوز در هم در شهرهای کوچک و روستاها این مراسم برگزار می شود و مشکلاتی را برای بازماندگان افراد درگذشته به همراه دارد. در نوبت گذشته گفته شد که غذا دادن به افراد شرکت کننده در مراسم مورد نظر حقیقتاً عذاب الیمی است که با بدتر شدن شرایط اقتصادی گرفتاری های مربوط به آن نیز بسی بیش تر شده است. بحث اصلی در این جا این است که در مناطق کوچک روستایی و شهری به دلیل فشارهای اجتماعی اگر کسی بخواهد چنین مراسمی برگزار نکند و از شرکت کنندگان مراسم یعنی افراد فامیل و بستگان و هم محلی ها پذیرایی نکند به شدت مورد سرزنش و توبیخ قرار می گیرد. تو گویی جنایتی مرتکب شده و باید تاوان آن را نیز بدهد. فرهنگی به شدت بیمارگونه که همچنان رواج داشته و بسیاری را نیز آزار می دهد. اگرچه بر این باورم هر یک از ما در حد امکان باید بتوانیم از برگزاری چنین مراسمی دوری و حتی در صورت امکان جلوگیری کنیم. برای نمونه هنگام مرگ پدرم به رغم اصرار نزدیکان و بستگان فقط یک مراسم برگزار کردیم و طی سخنرانی ای که در مسجد محل داشتم از قضا در همین زمینه بحث و گفتگو کردم که از سوی برخی شرکت کنندگان مورد تشویق قرار گرفتم و البته از سوی برخی دیگر مورد سرزنش! اما چه باک مهم این است که کوشش کردم فرهنگ نادرستی را به نقد بکشم و در جمع هم محلی ها نیز آن را بیان کنم!
✳️حدود دو دهه است که من در بسیاری از این مراسم شرکت نمی کنم و اگر مراسمی مربوط به نزدیکان درجۀ یک باشد فقط در حد چند دقیقه حاضر می شوم برای تسلیت گویی و خیلی زود مراسم را ترک می کنم و به هیچ وجه چیزی نمی خورم. اما هنوز هم می بینم که با تأسف عده ای ساعت ها در این نوع مراسم حاضر می شوند و تا از تمام نوشیدنی ها و خوراکی های موجود استفاده نکنند دست بردار نیستند! و این دقیقاً همان مُرده خوری است که رفتاری بسیار زشت و نادرست محسوب می شود! این عده افراد اگر کسی از بازماندگان متوفی ناهار یا شامی تدارک نبیند وی را متهم به خساست و گدایی و نداری می کنند که بسی عجیب و دور از ذهن به نظر می رسد! کسی برایم تعریف می کرد که در یکی از روستاهای شهرستان بابل در استان مازندران فردی برای برگزاری مراسم پدرش مجبور به گرفتن پول نزول(ربا) شد تا به اصطلاح نزد هم محلی ها آبروی خود را حفظ کند. جلّ الخالق! ربا دادن برای حفظ آبرو! آن هم برای امری بیهوده که هیچ تأثیری برای فرد مُرده ندارد!
❇️یک بار برای همیشه بیاییم و از این رفتار نادرستی اگر داریم دست برداریم و در مقابل برای خانواده ای که یکی از عزیزان خود را از دست داده است و دچار مشکلات اقتصادی است هرگز انتظار ناهار و شام و پذیرایی نداشته باشیم و بلکه در صورت توان کمک کنیم که بتواند مراسم کفن و فن را برگزار کند. بیاییم برگزاری مراسم ساده و بدون پذیرایی آن هم فقط یک مراسم را تشویق و ترویج کنیم. بیاییم فرهنگ یاری و کمک به بازماندگان دچار فقر و محرومیت را ترویج کنیم. بیاییم آن چنان در این زمینه درست و منطقی رفتار کینم که دیگر به ما نگویند مرده پرست و مرده خور! به نظرم این عملی شدنی بوده و بسیار هم ارزشمند و منطقی است. بیاییم از هرگونه اسراف و درو ریزی در این گونه مراسم جلوگیری کنیم و هزینه های آن را برای فقرا و محرومان جامعه به ویژه در مناطق محروم صرف کنیم! بیاییم اگر نیتی هم جهت برگزاری مراسم برای عزیزان از دست رفته مان داریم برای زندگانی که دچار انواع درد و رنج ها و مشکلات هستند صرف کنیم که عملی است بس نیکو و ارزشمند و ماندگار!
#ایرانیان
#مرده_پرستی
#مرده_خوری
#نقد_فرهنگ_ایرانی
@tajeddin_mohammadbagher
(نقدی بر مُرده پرستی و مُرده خوری ایرانیان)
✍️محمدباقر تاج الدین
✅اگرچه طی سال های گذشته و با غلبۀ فرهنگ و سبک زندگی مدرن رفته رفته بسیاری از سنت ها و آیین های گذشته در زمینۀ مراسم عزاداری مردگان به ویژه در کلان شهرهایی چون تهران رو به افول گذاشته و کم رنگ شده است اما شوربختانه هنوز در هم در شهرهای کوچک و روستاها این مراسم برگزار می شود و مشکلاتی را برای بازماندگان افراد درگذشته به همراه دارد. در نوبت گذشته گفته شد که غذا دادن به افراد شرکت کننده در مراسم مورد نظر حقیقتاً عذاب الیمی است که با بدتر شدن شرایط اقتصادی گرفتاری های مربوط به آن نیز بسی بیش تر شده است. بحث اصلی در این جا این است که در مناطق کوچک روستایی و شهری به دلیل فشارهای اجتماعی اگر کسی بخواهد چنین مراسمی برگزار نکند و از شرکت کنندگان مراسم یعنی افراد فامیل و بستگان و هم محلی ها پذیرایی نکند به شدت مورد سرزنش و توبیخ قرار می گیرد. تو گویی جنایتی مرتکب شده و باید تاوان آن را نیز بدهد. فرهنگی به شدت بیمارگونه که همچنان رواج داشته و بسیاری را نیز آزار می دهد. اگرچه بر این باورم هر یک از ما در حد امکان باید بتوانیم از برگزاری چنین مراسمی دوری و حتی در صورت امکان جلوگیری کنیم. برای نمونه هنگام مرگ پدرم به رغم اصرار نزدیکان و بستگان فقط یک مراسم برگزار کردیم و طی سخنرانی ای که در مسجد محل داشتم از قضا در همین زمینه بحث و گفتگو کردم که از سوی برخی شرکت کنندگان مورد تشویق قرار گرفتم و البته از سوی برخی دیگر مورد سرزنش! اما چه باک مهم این است که کوشش کردم فرهنگ نادرستی را به نقد بکشم و در جمع هم محلی ها نیز آن را بیان کنم!
✳️حدود دو دهه است که من در بسیاری از این مراسم شرکت نمی کنم و اگر مراسمی مربوط به نزدیکان درجۀ یک باشد فقط در حد چند دقیقه حاضر می شوم برای تسلیت گویی و خیلی زود مراسم را ترک می کنم و به هیچ وجه چیزی نمی خورم. اما هنوز هم می بینم که با تأسف عده ای ساعت ها در این نوع مراسم حاضر می شوند و تا از تمام نوشیدنی ها و خوراکی های موجود استفاده نکنند دست بردار نیستند! و این دقیقاً همان مُرده خوری است که رفتاری بسیار زشت و نادرست محسوب می شود! این عده افراد اگر کسی از بازماندگان متوفی ناهار یا شامی تدارک نبیند وی را متهم به خساست و گدایی و نداری می کنند که بسی عجیب و دور از ذهن به نظر می رسد! کسی برایم تعریف می کرد که در یکی از روستاهای شهرستان بابل در استان مازندران فردی برای برگزاری مراسم پدرش مجبور به گرفتن پول نزول(ربا) شد تا به اصطلاح نزد هم محلی ها آبروی خود را حفظ کند. جلّ الخالق! ربا دادن برای حفظ آبرو! آن هم برای امری بیهوده که هیچ تأثیری برای فرد مُرده ندارد!
❇️یک بار برای همیشه بیاییم و از این رفتار نادرستی اگر داریم دست برداریم و در مقابل برای خانواده ای که یکی از عزیزان خود را از دست داده است و دچار مشکلات اقتصادی است هرگز انتظار ناهار و شام و پذیرایی نداشته باشیم و بلکه در صورت توان کمک کنیم که بتواند مراسم کفن و فن را برگزار کند. بیاییم برگزاری مراسم ساده و بدون پذیرایی آن هم فقط یک مراسم را تشویق و ترویج کنیم. بیاییم فرهنگ یاری و کمک به بازماندگان دچار فقر و محرومیت را ترویج کنیم. بیاییم آن چنان در این زمینه درست و منطقی رفتار کینم که دیگر به ما نگویند مرده پرست و مرده خور! به نظرم این عملی شدنی بوده و بسیار هم ارزشمند و منطقی است. بیاییم از هرگونه اسراف و درو ریزی در این گونه مراسم جلوگیری کنیم و هزینه های آن را برای فقرا و محرومان جامعه به ویژه در مناطق محروم صرف کنیم! بیاییم اگر نیتی هم جهت برگزاری مراسم برای عزیزان از دست رفته مان داریم برای زندگانی که دچار انواع درد و رنج ها و مشکلات هستند صرف کنیم که عملی است بس نیکو و ارزشمند و ماندگار!
#ایرانیان
#مرده_پرستی
#مرده_خوری
#نقد_فرهنگ_ایرانی
@tajeddin_mohammadbagher
👍13
☸️بنویسید قطعیِ آب اما بخوانید مقداری افتِ فشار!!!
✍️محمدباقر تاج الدین
✅در محله ما در شرق تهران سومین روزی است که قطعی آب داریم و امروز از ساعت 9 صبح تا الان که ساعت از 16 هم گذشته یعنی 7 ساعت است که قطعی آب داریم و دچار مشکلات زیادی هستیم. برخی همسایگان ظرف آب به دست خود را به پارک و بوستان ها می رسانند تا شاید مقداری آب پیدا کنند جهت رفع برخی نیازهای ضروری مانند سرویس بهداشتی. این که کولرها هم در اثر بی آبی خاموش شدند و از گرما پر پر می زنیم بماند! در این میان اما وزیر نیرو و مدیران آب و فاضلاب اصرار دارند بگویند که مقداری افت فشار آب داریم!! و قطعیِ آب را گردن نمی گیرند. می شود این دوستان بگویند که قطعیِ 7 ساعت آب را چگونه می توان افت فشار نامید؟ بدتر این که این مدیران برخی توضیحات ابتدایی و ساده انگارانه در این زمینه ارائه می کنند که آدمی را دچار تعجب بیش از پیش می کند. به راستی الان باید بگویند که خشکسالی موجب بروز کم آبی و بی آبی شده است؟ مگر سال ها و بلکه دهه ها پیش بسیاری از کارشناسان حوزۀ آب و محیط زیست هشدار نداده بودند که سال های آینده قطعا با بی آبی و کم آبی شدید روبرو می شویم اما همین مدیران هیچ توجهی نکردند و حتی این حرفها را به سخره گرفتند! زنده یاد استاد کردوانی یکی از کارشناسان به نام حوزۀ آب و منابع آبی کشور سال ها پیش بارها و بارها با صدای بلند فریاد زدند که کشور ایران دچار خشکسالی مزمنی شده است و هر چه زودتر باید فکر و اقدامی اساسی در این زمینه نمود! اما مگر گوش شنوایی بود؟
✳️چرا نظام حکمرانی و سیاستگذاری کشور سال ها پیش فکر و اقدامی اساسی برای رفع این مشکل نکرده است که حالا شهروندان بسیاری از مناطق کشور با بحرانی بزرگ مواجه شوند؟ مشکل کم آبی و بی آبی شوخی بردار نیست و یک بحران ملّی محسوب می شود که همگان می بایست در این زمینه اقدام کنند. این که در نهایت فقط از مردم بخواهند کم مصرف کنند و منبع آب و پمپ آب تهیه کنند به هیچ وجه راه حل اساسی نیست و هیچ دردی را درمان نمی کند. البته که راه حل های فنی و بنیادین در این زمینه وجود داشت و دارد که سیاستگذاران و مدیران این حوزه می توانستند خیلی زودتر به فکر می افتادند و نه در هنگامه ای که دیگر منابع آبی کشور دچار رکود و فقر شدید شده است. تنش آبی کشور پدیده ای نیست که امروز روی بدهد بلکه پدیده ای است که طی دهه ها بروز کرده و اکنون به اوج خودش رسیده است. من کارشناس این حوزه نیستم و صلاحیت اظهار نظر هم در این زمینه را ندارم اما از قول کارشناسان می شنویم که راه کارهای فنی ای وجود دارد که شوربختانه مورد توجه مجموعۀ مدیریتی حوزۀ آبی کشور قرار نگرفته و اکنون به بحران بزرگی برخورده اند. برای مثال تبدیل کولرهای آبی به کولرهای گازی در کشوری که اقلیم خشک و نیمه خشک دارد یا اصلاح مصرف آب در بخش کشاورزی که بخش بزرگی از آب شیرین را هدر می دهد و خروجی چندان مطلوبی هم ندارد.
❇️به هر حال کمبود و نبود آب بحران بزرگی برای شهروندان بوده و زندگی آنان را با چالش های جدی مواجه می کند که ضرورت تام دارد فکر و اقدامی اساسی و زودهنگام در این زمینه بشود. این بحران بزرگ هرگز با نصیحت و توصیه و خواهش حل نمی شود و فقط باید از طریق راه کارهای علمی و فنی اقدام شود. هنگامی که می شود فاضلاب کشور با تصفیه سازی به چرخۀ مصرف برگردد چرا این اقدام مهم صورت نگرفته و نمی گیرد؟ وقتی تأمین آب شرب که ضروری ترین نیازهای یک جامعه است در اولویت سیاستگذاری ها و برنامه ریزی ها نبوده است این گونه می شود که حالا به وضع اسف باری خودش را به همگان نشان بدهد!هزاران دریغ و درد که گوش شنوایی نه تنها در این زمینه بلکه در سایر زمینه ها هم وجود نداشت و ندارد!! این مشکل همان بحث نبرد تلویزیون و یخچال است که پیش تر از قول الکسویچ آورده ام!
#قطعی_اب
#تنش_ابی
#بحران_بی_ابی
#خشکسالی
@tajeddin_mohammadbagher
✍️محمدباقر تاج الدین
✅در محله ما در شرق تهران سومین روزی است که قطعی آب داریم و امروز از ساعت 9 صبح تا الان که ساعت از 16 هم گذشته یعنی 7 ساعت است که قطعی آب داریم و دچار مشکلات زیادی هستیم. برخی همسایگان ظرف آب به دست خود را به پارک و بوستان ها می رسانند تا شاید مقداری آب پیدا کنند جهت رفع برخی نیازهای ضروری مانند سرویس بهداشتی. این که کولرها هم در اثر بی آبی خاموش شدند و از گرما پر پر می زنیم بماند! در این میان اما وزیر نیرو و مدیران آب و فاضلاب اصرار دارند بگویند که مقداری افت فشار آب داریم!! و قطعیِ آب را گردن نمی گیرند. می شود این دوستان بگویند که قطعیِ 7 ساعت آب را چگونه می توان افت فشار نامید؟ بدتر این که این مدیران برخی توضیحات ابتدایی و ساده انگارانه در این زمینه ارائه می کنند که آدمی را دچار تعجب بیش از پیش می کند. به راستی الان باید بگویند که خشکسالی موجب بروز کم آبی و بی آبی شده است؟ مگر سال ها و بلکه دهه ها پیش بسیاری از کارشناسان حوزۀ آب و محیط زیست هشدار نداده بودند که سال های آینده قطعا با بی آبی و کم آبی شدید روبرو می شویم اما همین مدیران هیچ توجهی نکردند و حتی این حرفها را به سخره گرفتند! زنده یاد استاد کردوانی یکی از کارشناسان به نام حوزۀ آب و منابع آبی کشور سال ها پیش بارها و بارها با صدای بلند فریاد زدند که کشور ایران دچار خشکسالی مزمنی شده است و هر چه زودتر باید فکر و اقدامی اساسی در این زمینه نمود! اما مگر گوش شنوایی بود؟
✳️چرا نظام حکمرانی و سیاستگذاری کشور سال ها پیش فکر و اقدامی اساسی برای رفع این مشکل نکرده است که حالا شهروندان بسیاری از مناطق کشور با بحرانی بزرگ مواجه شوند؟ مشکل کم آبی و بی آبی شوخی بردار نیست و یک بحران ملّی محسوب می شود که همگان می بایست در این زمینه اقدام کنند. این که در نهایت فقط از مردم بخواهند کم مصرف کنند و منبع آب و پمپ آب تهیه کنند به هیچ وجه راه حل اساسی نیست و هیچ دردی را درمان نمی کند. البته که راه حل های فنی و بنیادین در این زمینه وجود داشت و دارد که سیاستگذاران و مدیران این حوزه می توانستند خیلی زودتر به فکر می افتادند و نه در هنگامه ای که دیگر منابع آبی کشور دچار رکود و فقر شدید شده است. تنش آبی کشور پدیده ای نیست که امروز روی بدهد بلکه پدیده ای است که طی دهه ها بروز کرده و اکنون به اوج خودش رسیده است. من کارشناس این حوزه نیستم و صلاحیت اظهار نظر هم در این زمینه را ندارم اما از قول کارشناسان می شنویم که راه کارهای فنی ای وجود دارد که شوربختانه مورد توجه مجموعۀ مدیریتی حوزۀ آبی کشور قرار نگرفته و اکنون به بحران بزرگی برخورده اند. برای مثال تبدیل کولرهای آبی به کولرهای گازی در کشوری که اقلیم خشک و نیمه خشک دارد یا اصلاح مصرف آب در بخش کشاورزی که بخش بزرگی از آب شیرین را هدر می دهد و خروجی چندان مطلوبی هم ندارد.
❇️به هر حال کمبود و نبود آب بحران بزرگی برای شهروندان بوده و زندگی آنان را با چالش های جدی مواجه می کند که ضرورت تام دارد فکر و اقدامی اساسی و زودهنگام در این زمینه بشود. این بحران بزرگ هرگز با نصیحت و توصیه و خواهش حل نمی شود و فقط باید از طریق راه کارهای علمی و فنی اقدام شود. هنگامی که می شود فاضلاب کشور با تصفیه سازی به چرخۀ مصرف برگردد چرا این اقدام مهم صورت نگرفته و نمی گیرد؟ وقتی تأمین آب شرب که ضروری ترین نیازهای یک جامعه است در اولویت سیاستگذاری ها و برنامه ریزی ها نبوده است این گونه می شود که حالا به وضع اسف باری خودش را به همگان نشان بدهد!هزاران دریغ و درد که گوش شنوایی نه تنها در این زمینه بلکه در سایر زمینه ها هم وجود نداشت و ندارد!! این مشکل همان بحث نبرد تلویزیون و یخچال است که پیش تر از قول الکسویچ آورده ام!
#قطعی_اب
#تنش_ابی
#بحران_بی_ابی
#خشکسالی
@tajeddin_mohammadbagher
👍13
☸️این درد و رنج ها می توانستند نباشند
✍️محمدباقر تاج الدین
✅بسیاری از درد و رنج هایی که این روزها شهروندان جامعه در ابعاد گوناگون و زمینه های مختلف تحمل می کنند به راستی می توانستند نباشند اگر:
1.هر یک از ما ایرانیان با به کارگیری خرد و دانش خویش در جهت خودشناسی گامی اساسی بر می داشتیم و آن گاه برای دست یابی به زندگی ارزشمند، خوش و خوب عمل می کردیم. در این جا وجه روان شناختی قضیه مطرح است از آن نظر که هر یک از انسان ها آن میزان توانایی لازم برای کاهش درد و رنج ها و برخورداری از زندگی مطلوب و با کیفیت را دارند و اگر از این توانایی استفاده نکنند بدون تردید درد و رنج های غیر ضروری بر آنان وارد می شود. برای مثال اگر با آگاهی و خردورزی و مشورت با اندیشمندان و خودشناسی و زمان شناسی عمل کنند تا حد زیادی در برخورداری از زندگی مطلوب و کاهش درد و رنج های غیر ضروری توفیقاتی نصیب شان می شود. پس انسان مسئول سرنوشت خویش است و هرگونه کوتاهی در این زمینه پیامدهایی را متوجه خودش خواهد کرد(وجه خُرد و روان شناختی قضیه).
2.این موضوع روشن است که انسان بیرون از جامعه و فرهنگ زیست نمی کند و خواه ناخواه نهادهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی تأثیراتی را بر زندگی وی برجای می گذارند. لذا اگر نهادهای مورد اشاره قوی و کارآمد و روزآمد نباشند به مراتب زندگی انسان ها نیز بی کیفیت و همراه با انواع درد و رنج ها خواهد شد. برای مثال هنگامی که نهاد سیاست با تصمیمات و سیاستگذاری های غیر عقلانی و غیر علمی و مبتنی بر ایدئولوژی های ضد انسانی عمل می کند نمی توان انتظار کاهش درد و رنج های شهروند ان آن جامعه را داشت. تجربۀ کشورهایی که دارای نظام های سیاسی ایدولوژیک در همین یکصد سال گذشته بوده اند پیش چشم ما است که کارنامه ای بس تیره و تار داشته اند و نتیجه ای به جز تباه کردن زندگی شهروندان برجای نگذاشته اند. این جاست که می توان گفت این همه درد و رنج های غیر ضروری می توانستند نباشند اگر نظام های سیاسی مورد نظر با عقلانیت و دانش و اخلاق عمل می کردند!(وجه ساختاری و کلان قضیه)
3.واقعیت این است که درد و رنج هایی که اکنون ایرانیان تحمل می کنند بخشی از آن مربوط به خودشان است و بخشی دیگر مربوط به نهادهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشور. در این میان بیش از همه نظام حکمرانی کشور مسئولیتی بس بزرگ بر عهده داشت و دارد تا این همه درد و رنج های بی مورد و غیر ضروری متوجه شهروندان نباشد. ایدئولوژی اندیشی افراطی، شعارگرایی بریده از واقعیت ها، سیاستگذاری های غیر عقلانی و غیر علمی و بی ربط با زندگی شهروندان، برنامه های سراسر اشتباه، ناکارآمدی شدید، وجود نهادها و سازمان های هزینه زایی که هیچ ربطی به زندگی شهروندان ندارند، در اولویت نبودن زندگی شهروندان در زمینه های مختلف، بی توجهی به نیازهای واقعی و اساسی شهروندان، مدیریت های غیر عقلانی و غیر علمی، فقدان جامعۀ مدنی قوی و کارآمد، فقدان تعاملات مثبت و سازنده با دنیا و برخی دلایل دیگر که چونان زنجیره ای به هم پیوسته امکان حل مسائل و مشکلات گوناگون و در نتیجه کاهش درد و رنج های شهروندان را فراهم نمی سازد. همین بحران انرژی و به ویژه حیاتی ترین آن یعنی آب به طور قطع و یقین ریشه در فقدان سیاستگذاری ها و برنامه های عقلانی و علمی از یک سو و در اولویت نبودن از سوی دیگر دارد. وگرنه نمی بایست این همه درد و رنج ناشی از کمبود و نبود آب را شهروندان تحمل کنند و دچار مشکلات فراوان بشوند. در حوزۀ اقتصاد نیز وضع به همین گونه است که امروز تورم و گرانی و بیکاری این گونه تُرک تازی می کنند و شهروندان را از داشتن یک زندگی معمولی هم محروم ساخته است! هزینه سازی ها و هزینه تراشی های بی مورد در این کشور نتیجه اش می شود افزایش درد و رنج های بی مورد برای شهروندان که در نهایت فقط و فقط گرفتاری های آن ها متوجه همین شهروندان است و لاغیر! لذا به طور قطع و یقین اگر سیاستگذاری ها و برنامه ها و تصمیمات به گونه ای خردمندانه و علمی و اخلاقی گرفته می شد این همه درد و رنج های بی مورد و غیر ضروری هم متوجه شهروندان نمی بود!
#درد
#رنج
#شهروندان
#نهادها
#خردورزی
#دانش_ورزی
@tajeddin_mohammadbagher
✍️محمدباقر تاج الدین
✅بسیاری از درد و رنج هایی که این روزها شهروندان جامعه در ابعاد گوناگون و زمینه های مختلف تحمل می کنند به راستی می توانستند نباشند اگر:
1.هر یک از ما ایرانیان با به کارگیری خرد و دانش خویش در جهت خودشناسی گامی اساسی بر می داشتیم و آن گاه برای دست یابی به زندگی ارزشمند، خوش و خوب عمل می کردیم. در این جا وجه روان شناختی قضیه مطرح است از آن نظر که هر یک از انسان ها آن میزان توانایی لازم برای کاهش درد و رنج ها و برخورداری از زندگی مطلوب و با کیفیت را دارند و اگر از این توانایی استفاده نکنند بدون تردید درد و رنج های غیر ضروری بر آنان وارد می شود. برای مثال اگر با آگاهی و خردورزی و مشورت با اندیشمندان و خودشناسی و زمان شناسی عمل کنند تا حد زیادی در برخورداری از زندگی مطلوب و کاهش درد و رنج های غیر ضروری توفیقاتی نصیب شان می شود. پس انسان مسئول سرنوشت خویش است و هرگونه کوتاهی در این زمینه پیامدهایی را متوجه خودش خواهد کرد(وجه خُرد و روان شناختی قضیه).
2.این موضوع روشن است که انسان بیرون از جامعه و فرهنگ زیست نمی کند و خواه ناخواه نهادهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی تأثیراتی را بر زندگی وی برجای می گذارند. لذا اگر نهادهای مورد اشاره قوی و کارآمد و روزآمد نباشند به مراتب زندگی انسان ها نیز بی کیفیت و همراه با انواع درد و رنج ها خواهد شد. برای مثال هنگامی که نهاد سیاست با تصمیمات و سیاستگذاری های غیر عقلانی و غیر علمی و مبتنی بر ایدئولوژی های ضد انسانی عمل می کند نمی توان انتظار کاهش درد و رنج های شهروند ان آن جامعه را داشت. تجربۀ کشورهایی که دارای نظام های سیاسی ایدولوژیک در همین یکصد سال گذشته بوده اند پیش چشم ما است که کارنامه ای بس تیره و تار داشته اند و نتیجه ای به جز تباه کردن زندگی شهروندان برجای نگذاشته اند. این جاست که می توان گفت این همه درد و رنج های غیر ضروری می توانستند نباشند اگر نظام های سیاسی مورد نظر با عقلانیت و دانش و اخلاق عمل می کردند!(وجه ساختاری و کلان قضیه)
3.واقعیت این است که درد و رنج هایی که اکنون ایرانیان تحمل می کنند بخشی از آن مربوط به خودشان است و بخشی دیگر مربوط به نهادهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشور. در این میان بیش از همه نظام حکمرانی کشور مسئولیتی بس بزرگ بر عهده داشت و دارد تا این همه درد و رنج های بی مورد و غیر ضروری متوجه شهروندان نباشد. ایدئولوژی اندیشی افراطی، شعارگرایی بریده از واقعیت ها، سیاستگذاری های غیر عقلانی و غیر علمی و بی ربط با زندگی شهروندان، برنامه های سراسر اشتباه، ناکارآمدی شدید، وجود نهادها و سازمان های هزینه زایی که هیچ ربطی به زندگی شهروندان ندارند، در اولویت نبودن زندگی شهروندان در زمینه های مختلف، بی توجهی به نیازهای واقعی و اساسی شهروندان، مدیریت های غیر عقلانی و غیر علمی، فقدان جامعۀ مدنی قوی و کارآمد، فقدان تعاملات مثبت و سازنده با دنیا و برخی دلایل دیگر که چونان زنجیره ای به هم پیوسته امکان حل مسائل و مشکلات گوناگون و در نتیجه کاهش درد و رنج های شهروندان را فراهم نمی سازد. همین بحران انرژی و به ویژه حیاتی ترین آن یعنی آب به طور قطع و یقین ریشه در فقدان سیاستگذاری ها و برنامه های عقلانی و علمی از یک سو و در اولویت نبودن از سوی دیگر دارد. وگرنه نمی بایست این همه درد و رنج ناشی از کمبود و نبود آب را شهروندان تحمل کنند و دچار مشکلات فراوان بشوند. در حوزۀ اقتصاد نیز وضع به همین گونه است که امروز تورم و گرانی و بیکاری این گونه تُرک تازی می کنند و شهروندان را از داشتن یک زندگی معمولی هم محروم ساخته است! هزینه سازی ها و هزینه تراشی های بی مورد در این کشور نتیجه اش می شود افزایش درد و رنج های بی مورد برای شهروندان که در نهایت فقط و فقط گرفتاری های آن ها متوجه همین شهروندان است و لاغیر! لذا به طور قطع و یقین اگر سیاستگذاری ها و برنامه ها و تصمیمات به گونه ای خردمندانه و علمی و اخلاقی گرفته می شد این همه درد و رنج های بی مورد و غیر ضروری هم متوجه شهروندان نمی بود!
#درد
#رنج
#شهروندان
#نهادها
#خردورزی
#دانش_ورزی
@tajeddin_mohammadbagher
👍16