مرثیه ای برای کودک مظلوم یمنی

کودک دهانش را مثل ماهی باز و بسته میکرد
تشنه بود
بطری آب را به لبش نزدیک کردم...
پرستار فریاد زد : مگر نمی بینی زخم دست و پایش خونریزی دارد!؟
صدای پرستار در آژیر گوشخراش و ضجه کودک گم شد.
آمبولانس در دست انداز افتاد
آب روی صورت رنگ پریده طفلک ریخت.
کودک با ولع زبانش بیرون آورده بود و ناامیدانه سعی میکرد آن را به قطره های آب روی صورتش برساند ...
لحظه ای بعد آرام گرفت
پرستار با عصبانیت نگاهم میکرد
او خبر از خونی نداشت که قلپ قلپ از گردن نازک کودک می ریخت و دستانم را پر میکرد
حالا در آن همه هیاهو،تنها آن طفل معصوم بود که آرام گرفته بود
با لب تشنه...
بفدای لب عطشان حسین
#یمن
#هشتصدروزجنگ
#کودکان_بیگناه

shamsian