كانال سوئز
1.64K subscribers
76 photos
4 videos
30 links
منم يلدا صادقيِ متوسط.اين كانال راحفر نمودم تا در آن حرفهاي بزرگ بزنم .باشد كه ساير متوسطها,مرا بزرگ بپندارند .يك لوح عيلامي هم به يادمان گذاشتم .خواندنش را بلدنيستم,آن را در حلق منتقدانم خواهم كرد.
Download Telegram
قانون خاصی هست که اگر موسیقی سنتی باشه، حتما باید موزیک ویدیو تو خرابه کاهگلی اجرا بشه؟!
خواننده باید از میزان مشخصی فلاکت و غم رنج ببره، وگرنه سنتیش سنتی نمیشه؟
ایران فرقش چیه ؟ طرف مثلا اتریشی باشه تا غم عالم رو سرش هوار نشه،نمیتونه موسیقی کشورش رو اجرا کنه؟
@suezcanal2
یک زمانی هم بود ،که یکی رو مینشوندن و خرجش رو میدادن.. .بعد بهش میگفتن شبها که من میام فلان شلیته و فلان ارخالق رو برام بپوش..‌‌.
" کادر درمان از منشی تا دکتر حجاب را رعایت نمیکنند ،اما از کشور اسلامی دستمزد میگیرند"
کادر درمان بعد از فارغ التحصیلی از جایی حقوق یا حتی وام نمیگیرند،با دلار ۸۵ تومن مواد میخرند ،تعرفه مالیات چند برابر طلافروشها به دولت میدهند که همه جا خرج کنن غیر از رفاه خودشون.
در دوران رزیدنتی دوازده میلیون حقوق میگیرن و مداخل بیمارستانهای شما رو تامین میکنن
اگر قرار هست اون کسی که خرج اون یکی رو میده ،بهش اجبار کنه که به میل اون لباس بپوشه ،فکر میکنم برعکس باشه.یعنی کادر درمان باید به هئیت دولت بگن سلیقه شون چی هست،که شما بپوشین..فعلا که رزیدنتها یکی یکی از فشار اقتصادی دارن خودکشی میکنن و کفن برای عزراییل میپوشن.
خرجشون رو بدید،چشم شلیته گل گلی هم براتون میپوشن.
@suezcanal2
Forwarded from عکس نگار
" استاد با" ،بزی بود بسیار دانا.در واقع تحصیلات ،عینک و ریشش  اون رو از بقیه حیوانات متمایز میکرد و این اطمینان قلبی رو به بقیه میداد که میشه روی خردش حساب کرد و کار رو بهش سپرد....
"  استاد با "هم به  بقیه حیوانات نیاز داشت‌.استاد عاشق کلم بود.مزد راه حلهای خردمندانه ای که برای اداره امور دهکده میداد رو ،فقط به صورت کلم میگرفت‌...
روزی خرگوشها که از حمله گرگ  و همچنین بی خردی مسیولین قبلی دهکده به ستوه اومده بودن،پیش نزدیکترین گزینه موجود به  خرد( بهتر بگم دورترین گزینه موجود از بی خردی) ، یعنی " استاد با " رفتن و ازش راه حل خواستن.
" استاد با" تعداد هنگفتی کلم درخواست کردو طبق معمول اول کلم رو از " کلم دهندگان " گرفت ،مسئولیت رو پذیرفت و بعدش کمی سرش رو خاروند و از خویشتن خویش  پرسید  که ایا واقعا راه حلی داره یا نه‌...
استاد با سواد و تکنیکال بود بنابراین شب تا صبح کتابها رو زیر و رو کرد و به مبحث " کفشهای خرگوشی" رسید.کفشهایی دوربرد و سریع ،که هر خرگوشی با پوشیدنشون میتونست از دست گرگ فرار کنه...استاد خودش شخصا استینها رو بالا زد وشروع به دوخت و دوز کرد.استاد عاشق بالا زدن استین بود.تا یادم نرفته بگم در یکی از اپیزودهای دیگه کارتون ،استاد خودش شخصا اسلامبولی گل رو به دست گرفت و ماله کشید و نیمه گذاشت تا یک کلبه ساخت،منتها چون بلد نبود در برای کلبه بذاره،خودش توی کلبه گیر کرد. ..
از مبحث کفشهای خرگوشی دور نشیم.استاد کفشها رو تحویل کلم دهندگان داد،اما خودش هم میدونست کفشها انقدر بزرگ وسنگین هستن ،که احتمال فرار  خرگوشهابا  پای  برهنه خیلی بیشتر خواهد بود .این بود که تا وقتی چشمهای گشاد شده خرگوشها رو دید ،خودش زودتر از خرگوشها شروع به اعتراض کرد:" ای بابا !این چه وضعی هست،مسلمه که گرگها ،خرگوشی که این کفش رو پوشیده باشه خیلی راحتتر میتونن شکار کنن...عجب وضع سختی هست...عجب کفشهای سنگینی..."
و خرگوشها فهمیدن که درسته این دفعه هم کلم خودشون رو به صندوق اشتباهی انداختن ،ولی رکبی که این دفعه خوردن ،نو ظهور وعجیبه .
@suezcanal2
Forwarded from عکس نگار
‍ اورکسیس به زنوما: " فرمانده،طبق اطلاعات قبلی من این سیاره در فصل زمستان باید هوای سرد داشته باشه ،و ساکنینش این فصل رو  در مکان سر بسته سپری میکنن ...چرا این موجود در هوای ازاد نشسته،ایا اذیت نمیشه؟
از زنوما به اورکسیس: چرا اذیت میشه.اون مخصوصا تو سرما نشسته که اذیت بشه.به این کار میگن تحصن.
_ برای چی میخواد اذیت بشه؟
_ اون اذیت میشه،که فرمانده شون رو اذیت کنه،اونقدر که فرمانده مجبور بشه  بعضی ساکنین اونجا رو شلاق بزنه یا  زندانی کنه که اونها اذیت بشن!
_چجور ساکنانی؟
_ ساکنانی که یک پارچه روی سرشون نمیذارن.
_حالا اونها شلاق بخورن و اذیت بشن،این موجود دیگه اذیت نمیشه؟
_ اورکسیس بس کن.تنظیمات مودب ماندن  من رو به هم ریختی. خفه شو ،من خودم از دست کارهای  این موجود فنر مغزم در رفته تو هم سوالای سخت میپرسی.یک سوال ساده تر بپرس...
_ چرا دوست داره اونها روی سرشون پارچه  بذارن؟
_ این موجودات از طریق جفت گیری تکثیر میشن و دو جنس دارن.روی سر اونها یک ماده غیر زنده پروتئینی رشته مانند به نام مو رشد میکنه.این زن دوست داره یکی از این دو جنس این گونه ،این رشته های پروتینی رو با پارچه بپوشونه.
_ دوتا سوال.ایا این پروتئین رشته ای ماده خطرناکی هست؟ باعث انفجار یا چیزی شبیه این میشه؟! آیا این پروتئین‌های رشته ای فقط روی سر یک جنس از این گونه رشد میکنه؟ و برای اینه که فقط اون جنس باید روی سرشون پارچه بذارن؟
_ جواب سوال اولت نه هست،جواب سوال دوم هم نه.
_ عجیبه،خیلی عجیبه،گفتی اسم این منطقه عجیب از این سیاره چی بود؟اسم اون جنس که باید زندانی و شکنجه بشن؟
_ ایران،زن.

شرح تصویر: تحصن مقابل مجلس با درخواست تصویب لایحه حجاب
@suezcanal2
یکی از بی شرفانه ترین کارهایی که یک رسانه میتونه بکنه،بازی با کلمات برای جذاب کردن تیتر اخبار پزشکی هست:
درمان سرطان در بیست دقیقه !!اصل خبر: یک داروی شیمی درمانی جدید معرفی شده که مدت زمان تزریقش به جای یک ساعت و نیم ،بیست دقیقه است.
پزشکی که سرطان را در سه دقیقه درمان میکند!! اصل گزارش: اقای دکتری پروسه پیدا کردن تومور رو خیلی سریع انجام میده.( در واقع فقط معنیش این هست که فردی مهارت انجام سریع یک تکنیک رو داره و نه اینکه الزاما بیمار حتما به اون درمان جواب خواهد داد)
بیمار قطع نخاع با تزریق سلولهای بنیادی توسط پزشک ایرانی درمان شد ( اصل خبر: پژوهشکده ای این درمان رو امتحان کرد فارغ از نتیجه ای که حاصل نشد)
و در روزهای اخیر : سندروم داون درمان شد! اصل خبر مربوط به چهار سال قبل که یک مطالعه مقدماتی صرفا در حد ازمایشگاهی ،یک تئوری رو مطرح کرده که شاید در اینده در سطح بالینی بتونه گام خوبی باشه.و فعلا که در این چهار سال هنوز کودکی درمان نشده.
هزینه روحی،عاطفی خانواده ای رو در نظر بگیرید که تیتر معجزه وار درمان قطعی سرطان رو میخونن و بهای هزار امید واهی و نافرجام رو بعد از نقش بر اب شدن شون ، با کم شدن توان مقابله اشون میدن.
بیماریهای سخت جنگیدن انسان ضعیف در برابر طبیعت قوی هستن و محال هست چیزی به عنوان درمان قطعی یک شبه اتفاق بیفته.
اگر هم چنین زلزله ای در علم بشر روی بده،اینطور نخواهد بود که اینستاگرام فارسی ،فلان گزارشگر تلویزیونی تو تهران ...خبر داشته باشن و غولهای تحقیقات پزشکی هنوز خبر نشده باشن.
@suezcanal2
من مطمینم دارن از روزهای هفته مون هم کش میرن و با لوله های بزرگ میفرستن یک جایی..‌‌.
وگرنه این سرعت تبدیل شنبه به پنج شنبه در ایران منطقی نیست‌‌‌‌....
@suezcanal2
به زودی مجبور به تقیه میشیم....تعدادشون با سرعت داره از ما فزونی میگیره...
ماها.ماها که هنوز به دعانویس اعتقاد نداریم.
@suezcanal2
یک آدرسی رو گم کرده بودم ،باید هم قبل از ساعت سه که برق قطع میشد میرسیدم ... فقط یادم بود پایینش یک میوه فروشی بود که دوتا نشونی داشت ‌: فروشنده اش چیزخل بود ومغازه اش هم گیاه زردچوبه ( شبیه زنجبیل تازه) داشت....
میوه فروشیهای یک محله رو تک تک رفتم و ازشون پرسیدم ریشه زردچوبه دارید؟ همشون تقریبا گفتن مگه چیز خلیم؟!
اخریش خودش بود ...جواب داد "بله خانم دارم! چه عجب یک نفر عاقل پیدا شد که به جای پودر زردچوبه دنبال خود زردچوبه بیاد !"
منم گوشم به حرفاش نبود فوری جلو روش زنگ زدم به طرف گفتم :مرسی دیگه لوکیشن نفرستید ،میوه فروش عجیب_ غریبه رو پیدا کردم.
اونم گفت: واقعا از تو چیز خلتر پیدا نمیشه. ‌..
در فاصله دو ثانیه یکی بهم گفت عاقل ،یکی گفت چیزخل‌.
@suezcanal2
واقعا میگید از طرز رفتار ترامپ با زلنسکی دچار شوک شدید؟!
مگه رفتارش با خبرنگار زن افغان ( چند هفته قبل) امادگی لازم رو بهتون نداده بود؟
_ من یک زن رنجکشیده از افغانستان هستم که....
_ ببخشید صدات قشنگه ولی من حرفات رو متوجه نمیشم ،نفر بعدی لطفا.
زن،رنج ،افغان.حق هم داره چیزی از اینها متوجه نشه.
بیست سال قبل همین موقعها بود که فکر میکردیم ،نظامی‌های امریکایی که شبانه پا به خاک افغانستان گذاشتن،قراره این سه تا کلمه رو باز تعریف کنن‌...
حالا حتی اجازه نمیدن،جمله زن رنج کشیده افغان تمام بشه.
@suezcanal2
احمقها دلار رو ۹۲ تومن میبینن
عاقلها به راحتی تشخیص میدن که دلار چهار تومن هست.

# هر سیاستمدار _یک کارتون
با ما باشید تا خاطرات نوستالژیک شما زنده بماند
# استاد_ با
# لباس _پادشاه
@suezcanal2
من کلا ادم عطر بازی نیستم...‌یعنی زیاد متوجه نميشم که میگن فلان عطر چیپ هست یا فلان هست یا بیسار هست....
ادمی هم نیستم اگه جنس مورد پسندم نبود اعتراض کنم.یعنی هم روم نمیشه،هم دلم نمیاد بزنم تو ذوق فروشنده...
یک عطر انلاین سفارش دادم چون در شرحش نوشته بود یاد اور خاطرات بازار قدیم کرمان...‌
اسم نمیبرم ولی بوش طوری بود باید مینوشت یاد اور فاضلاب قدیم( قبل از اختراع سیستم فاضلاب شهری) شهر کرمان.
یک بار که بو کردم یهو به خودم اومدم دیدم هر دو مشکلم حل شده،هم تونستم کامنت منفی بدم،هم تونستم بفهمم عطر ناجور به چی میگن‌.بیخود نیست میگن عطر مشکلات روحی ادم رو هم بهتر میکنه.رایحه درمانی و اینجور صحبتا...
@suezcanal2
در ساز سه تار ،یک تار به یادبود سنگسار شدن مشتاق به سنگ جهالت و تحجر،سیم مشتاق نامیده شده.
اکنون چه داریم لایق نام‌گذاری ،به افتخار هنرمندی که به " سیم اخر" زد برای مردمش و زخمهای تنش زیر شلاق جور و تحجر طنین اندازتر از زخمه هر سازی شد؟
#مهدی_یراحی
@suezcanal2
Forwarded from عکس نگار
اول _زنهایی هستند که ما به انها مدیون یا مفتخر هستیم‌...شیرزنهایی هستند که ما نگران جان آنها هستیم.زنهایی هستند که جایزه اسکار یا حکم مرگ گرفته اند....
همه این زنها دیده شده اند.حتی زنهای معمولی و ندیده شده ،هم دیده شده اند و کتابی به همین اسم چاپ شده است.
ولی من میخواهم روز زن را به دختر ستمدیده سمت چپ تبریک بگویم .و چه کسی گفته است که یک دختر ستمدیده ،نمیتواند دختری پررو و پلنگ و اهن پرست و طماع
باشد. دختری که حتی نامش را نمی‌دانم ولی نگرانش هستم ‌و اغلب فکر میکنم بعد از هزاران توهین ( از هر نوع که بخواهید) ،جوکهای بی رحمانه و کاریکاتورهای خشونت امیز چطور زندگی میکند؟
.."خواستن هر ماه یک سفر و یک گوشی ( از دوست پسر آینده ) طبیعی است ...
این مضمون چند جمله ای بود که این دختر در برنامه بلایند دیت گفت و باعث شد پنهان ترین تنفرهای باستانی زن ستیزانه از اعماق وجود همه ما،چه زن چه مرد فضای مجازی را پر کند‌..ومن فکر میکنم این دختر اصلا هم سرکش وپررو نیست و اتفاقا اصلا هم نمیخواسته توی چشم باشد : لنز،رنگ مو،پنهان کردن انحراف فک،جراحی بینی همه اینها از ترس دیده شدن و ناهنجار دیده شدن بوده است ... دختری که از همه چیز اطاعت کرده حتی تعالیم خاله زنکی محیط مجازی: زنی که خرج نداره ارج نداره....انرژی زنانه ات رو با درخواست کردن چیزهای‌ گرون بالا ببر....
و سر اخر همان جامعه ای که از ان اطاعت کرده بود تا مسخره نشود،مسخره اش کردند و این اگر ستم نیست،چیست؟
دختر ناشناس ،من نگران تو هستم و برایت روزی را ارزو میکنم که برای سفر و گوشی نیاز به هیچ کس نداشته باشی.واین ارزوی من است و ارزوی تو ممکن است پیدا کردن کسی باشد همه اینها را برایت بخرد و اساسا مگر ارزو هم درست و غلط دارد؟
و اساسا مگر دختر پرخرج و ارج ، زن نیست ؟ و روز زن بر تو هم مبارک باشد.و ما زنها با همه تفاوت هایمان اگر نتوانیم با هم مهربان باشیم ،از بقیه دنیا چه توقعی است؟
دوم : روز زن بر بانوی سمت راست هم مبارک باشد.سرکار خانم دکتر آریانا کریمی نژاد . نامیده شدن سندرم ژنتیکی تازه شناخته شده در جهان به نام " سندروم کریمی نژاد" اتفاقیست نادر،کمتر مورد توجه واقع شده و بسیار غرور افرین‌ که در اثر دانش و پشتکار ایشان روی داده است.نامش را بدانید:
#آریانا_کریمی_نژاد
#روز_زن
@suezcanal2
اقلا بپزیدش....
اقلا بپزیدش....
اقلا بپزیدش...
اقلا بپزیدش....
اقلا بپزیدش...
اقلا بپزیدش...
اقلا بپزیدش...
واقعا وقتی خبر دارید یک نفر قراره دو ساعت سرش تو دهن تون باشه ،چرا سیر خام میخورید.....
چرا
چرا
چرا
چرا
چرا...
@suezcanal2
روغن گیاهی! تو چی هستی؟ پشتت به کی گرمه که انقدر تولید کننده هات رو پولدار میکنی؟!
_ مصاحبه با قهرمان فرزند اوری( ۳۵ ساله مادر یازده فرزند) : شما مشکل مالی برای هزینه یازده تا فرزند ندارید؟
_ نه،همسرم روغن طبیعی گیاهی میگیره و میفروشه..‌‌
_ مصاحبه با قهرمان تشکیل خانواده( پانزده ساله دارای زن و تشکیلات )
_ شما که دانش اموز هستید ،چجوری خرج خانمتون رو در میارید؟
_ تو خونه روغن گیاهی تولید میکنم و انلاین میفروشم...‌
روغن چه گیاهی رو دقیقا میکشید که انقدر برکت داره،رازش رو به ما هم بگید.‌‌‌...
@suezcanal2
فرنگیس و نوروز
اول _یک خانمی راهم میشناختم‌.منصوره خانم نامی.
۲۴ سال قبل کارت شناسایی منصوره خانم وسط کلینیک از جیبش افتاد.شما بگو من چرا باید یادم باشد تا برایتان بگویم که چون منصوره خانم با خجالت و دستپاچگی پایش را روی کارت گذاشت تا من نبینم اسمش در واقع " فرنگیس" است و با کراهت توضیح داد: خدا مادرم را نیامرزد نه دین داشت نه سواد. اسمی روی من گذاشت که نه در دنیا عزت دارد ،نه در شب اول قبر دستگیر من است.وقتی یکی از همکارها توضیح داد که فرنگیس اسم زیبا وتاریخی ایرانی هست،بقیه ماها به نظرمان امد ،کاش دهانش را ببند و دردسر درست نکند،اخر منصوره خانم....بگذریم..منصوره خانم چهار سال بعد در یک سانحه به رحمت خدا رفت و کاش میتوانستم بپرسم ایا واقعا در شب اول قبر کسی به خاطر اسمش اورا مواخذه کرد یا نه.
_ دوم: امروز بالاخره روی یک بنر چشمم به کلمه " نوروز" افتاد.
یک آن احساسی مثل دیدن یک ادم لخت یا یک چیز شرم اور دیگر کردم.درست عین منصوره خانم دلم میخواست دستم را بگذارم روی کلمه شرم اور نوروز ،روی بیلبورد تبلیغاتی مبل فروشی.
یک ثانیه ناخودآگاه که گذشت ،خودم را باز خواست کردم‌ تا دلیلش را بفهمم ‌: بسکه بنرهای رسمی شهرداری ،دوپهلو و زیر پوستی و زورکی فرارسیدن " بهار " را تبریک گفته بودند‌. درست مثل اینکه نوروز دختری است که شکمش بالا امده و برای حفظ ابرو نباید اسمش را اورد.
کسی نیست بپرسد مگر فرارسیدن اول پاییز یا اول تابستان را هم تبریک میگویید؟ لابد اول بهار چند هزار است در این اب و خاک خبری بوده است.
این صلح امیز ترین،با سلیقه ترین،دوستدار محیط زیست ترین،نجیبترین ،بی ادعاترین جشن سال نو جهان چه چیز شرم اوری دارد که پایتان را روی اسمش میگذارید؟
#نوروز_پیروز
@suezcanal2
ناخنکارها این ساعتهای اخر انقدر شلوغن که میگن دستها تون رو شریکی بذارین تو دستگاه....الان شست من و چهار تا انگشت دیگه یک خانمی با هم تو دستگاه هست....
هنوز رومون به هم باز نشده.موقعیت عجیبی هست،بعدش میخوام ازش بپرسم زین پس ما چه نسبتی داریم با هم؟ هم مانیکوری؟ هم دستگاهی؟ چه حقی از هم بر گردنمون هست؟ بچه هامون میتونن با هم ازدواج کنن یا محرم هستن و هزاران سوال فنی دیگه.
@suezcanal2
Forwarded from عکس نگار
سه دیوانه و بهار
در نایبرهود ما سه دیوانه وجود دارد.میتوانستم بگویم در اطراف مطب ما.ولی خواستم یک جور " فهیم عطار" واری شروع کنم.جوری که دوست داشتم شما مرا مجسم کنید ،این طور بود که قهوه به دست ،از پنجره یک دفتر کار خیلی مرتفع به آدمهای موطلایی که با عجله به دنبال کارهای خیلی مهمشان میروند،نگاه میکنم.اما تنها چیزی که حقیقت دارد،ارتفاع پنجره مطب است و چیزی که من میبینم،دستفروشهای شب عید هستند که درست است  تولیدات گوچی و  شنل را عرضه میکنند ولی بعدش پلاستیکش را ول میکنن کف خیابان.ساختمانهای اطراف هم مرتفع هستند و در کل قرار بوده است همه چیز در  نایبرهود ما مثل چشم انداز فهیم عطار ارام و مدرن و مرتفع  باشد.
اما حالا دستفروشها و لبو فروشها و این مردی که با بلندگو قسم میخورد که تخم مرغهایش تازه است ،منظره را بیشتر شبیه کراچی کرده است تا تورنتو.
حتی قضیه قهوه راهم فراموش کنید. قهوه به من تپش قلب میدهد و دیدن مناظر هیجان انگیز نایبرهود ما برای تپش قلب کافی است.
همین حالا یک نفر که شلوار گوچی خریده بود اشتباهی تف کرد روی پای خانمی که کیف شنل پسند میکرد و شوهر این یکی خواباند ،زیر گوش ان یکی.
حالا که اخرین بیمار سال را روانه کرده ام و هیجانات درون مطبی تمام شده است،به رسم هر سال نشسته ام و پنجره را برای وداع اخر میپایم.مناظر جوری هستند که فکر میکنم به جای قهوه متناسبتر است که کمی ناس بجوم.
وحالا شما یک بیماری جسمی من: تپش قلب ویک بیماری روحی من را میدانید.اگر قرار باشد بیش از دوازده ساعت مطب را ترک کنم ،از ترس اینکه مطب نباشد که به من استرس وارد کند،استرس میگیرم.
و دانشمندان بزرگ دنیا  در حال تحقیق بر روی چرایی این پدیده عجیب و منحصر به فرد میباشند ‌.
از بحث سه دیوانه نایبرهود دور نشویم.راستی اگر من  فهیم عطار بودم لابد مرا بخاطر گفتن کلمه توهین امیز "دیوانه " دادگاهی میکردند و خوبیش این است که من همانقدر فهیم عطار هستم که خشتکهای کف خیابان گوچی هستند.درست است که هر پستی که میگذارم صد کا دیده نمیشود ،اما در عوض میتوانم به راحتی به ادمهای دیوانه بگویم دیوانه‌.و بر خلاف تورنتو در نایبرهود ما کسی را به این خاطر دادگاهی نمیکنند.خوبی زبان فارسی این است که دیوانه میتواند همزمان چیز خوبی هم باشد. من این دو پهلویی زبان فارسی را دوست دارم‌ .درست مثل دوگانگی اخلاقمان.به دیوانه ها میگوییم دیوانه و در عوض مثلا همین حالا مرد لبوفروش دارد از گوچی فروش برای علی دیوانه لباس عید میخرد.که البته این به هیچ وجه مانع آن نیست که اگر یکی از رهگذرها به او اعتراض کند که چرا با گاری پیاده رو را بسته است ،به اوچاقو نزند.
...در نایبرهود ما هیچ چیز خوبی،مانع هیچ چیز بدی نیست و خوبیش این است که هیچ چیز بدی هم مانع هیچ چیز خوبی نیست.
من این عید شلوغ و غیر قابل پیش بینی را دوست دادم.این قوانین منحصر به فرد را هم.ما قادر هستیم،نایبرهودی که ساختمانهایش مدرن و مرتفع هستند را با ویژگیهای منحصر به فرد خود  به کراچی تبدیل بنماییم.
ما میتوانیم در لحظه،مهر فرهنگ شلوغ پلوغ خودمان را به هر چیز بی نمک و منظمی بزنیم.
اصلا همین سه مرد دیوانه،که ادراک من از بهار، گرم شدن هوا و دیدن دوباره انها  هست،برای چه دوست داشتنی هستند؟
برای اینکه در دیوانگی خود منحصر به فرد هستند: علی دیوانه:جوانی خوش قد و بالا که جلوی زنها را میگیردو ازادمنشانه انها را بین دادن پول یا ماچ مخیر میکند و چه کسی در دنیا چنین بیزینس دو سر سودی ،ان هم از یک دیوانه دیده است؟
و دومی که بدن ورزیده ولباسهای چریکی داردو برای همه تعریف میکند که رقبای ورزشی اش به او شیشه داده‌اند که بکشد تا دیوانه شود و چه کسی در بقیه دنیا دیده است که کسی ان قدر عاقل باشد که اتیولوژی پیچیده دیوانگی خود را بداند؟
وای من چقدر دیوانه های نایبرهود خودمان را دوست دادم.حتی سومی که فقط مینشیند و با شادی درون زاد و اصیلی ،به همه چیز لبخند میزند.حتی وقتی لبوفروش مهربان و نیکو کار نایبرهود ما ،با هفت سین فروش دعوایش شد و او را از پا گرفت و آویزان کرد تا لبوی تعارفی را بالا بیاورد، دیوانه سومی انگار که دارد آرامترین باله دنیا را نگاه میکند،لحظه ای لبخند بودا وار ش قطع نشد‌.
من تمام دیوانه های بیرون مطب،من دیوانگیهای خودم که هر سال نمیگذارد مطب را ترک کنم دوست دارم.
من این جنون عجیب مردم را هم دوست دارم که بیست وهشت اسفند یادشان میاید که پنجاه سال است ،پاپی لثه لینگوال پنج پایین  سمت چپ شان موقع مسواک زدن خونریزی دارد و تعجب میکنند که چرا من سال تحویل به جای رسیدگی به این امر اورژانس قرار است در خانه ام باشم.( ادامه‌ در پست بعد)
Forwarded from Y Hutki
( ادامه پست قبل ) من حتی " جلسومینا" را هم دوست دارم.
جلسومینا زین پس برای صرفه جویی در وقت جلسو نامیده میشود.جلسو وقتی وارد مطب شد،فقط ابروهای عجیبش که شبیه ابروهای جلسومینا در فیلم جاده بود،برایم جالب بود ولی وقتی که میرفت،تکنیک منحصر به فردش در دسیسه پردازی هم برایم جالب بود.جلسو یک ایمپلنت شش پایین گذاشت و همان شب شوهرش با رسمی ترین و اداری ترین ادبیات ممکن،پیام داد که فردا ساعت نه و پنجاه دقیقه به مطب خواهد امد تا قبل از شروع جراحی ساعت ده مرا ...بیب( بوق ممتد)
این احترامش به ساعت کاری من و همچنین دقتش که دغدغه عقب ماندن کار بیمار بعدی را داشت،برای من شایان تقدیر بود،اما مانع  از این نبود که من دلیل اینکه چرا میخواهد مرا ببیبد،را نپرسم،نبود.
که توضیح داد لب بالای همسرش به نحو عجیبی کبود و متورم شده است.حساسیت به لاتکس؟ اسیب به مجرای غده بزاقی؟انژیو ادم؟....تشخیصهای افتراقی بودتد ،که در ذهن من رژه میرفتند ،اما پدیده عجیب مشاهده شده به هیچ کدام نمی‌خورد و در نهایت، این جلسو بود که وقتی سراسیمه به مطب برگشتم و قفلها را باز کردم ،سرش را جلوی گوشم اورد و این مسیله بغرنج علم ایمپلنتولوژی را حل کرد:  "نترس خانم دکتر،بذار چنتا فحش بده،خودش میره.راضی نبود که من برای عید به لبم ژل بزنم،اینجوری مدیریت کردم که بلافاصله بعد از ایمپلنت برم مطب دکتر زیبایی و ژل بزنم که بتونم بندازم گردن شما..‌.
من مهارتهای مدیریتی جلسو را دوست دارم.
من این غیرت وتعصب شوهر جلسو را که فکر میکرد زنش با تزریق ژل شبیه فاحشه ها میشود _و در عین حال مانعی نمیدید که به یک زن دیگر بگوید فردا ساعت نه و پنجاه دقیقه میایم که...._ را دوست دارم.
من این نوروز شلوع پلوغ،این مردمِ دیوانه _ عاقل ،مهربان_ خشن ،قانونمند_ تبهکار را دوست دارم‌
من این استرس موقع کار_ ترک کار را دوست دارم.
من این نایبرهودِ سرگردان بین کراچی_ تورنتو را دوست دارم.
من این سالی که از فرط ناامیدی ،امید دارم سال خوبی از کار دربیاید را دوست دارم.
من این امید را حتی اگر ساده لوحی باشد،دوست دارم.
#نوروز_پیروز
@suezcanal2
فرض کنید اصلا احتمال یک درصد.
شماها نباید الان به مردم اموزش بدید؟ پناهگاهی چیزی معرفی کنید؟ هشدار برای ذخیره اب و غذایی چیزی بدید؟واحدهای اورژانس درمانی در نظر بگیرید؟شعاع امنی برای جلوگیری از تشعشات و ...معرفی کنید؟!