✍️ ستون فقرات
🔷 تمدنها بر مبنای یک سری اصول و مفاهیم پایه شکل می گیرند. این مفاهیم برای اینکه تجلی و ظهور خارجی بیابند، بر روی یک سری مولفه ها/ساختارها استوار میشوند که «دانشگاه» یکی از این مولفه هاست.
هیچ اغراق نیست اگر که گفته شود دانشگاه استنفورد ستون فقراتِ شکلگیری دره سلیکن (به عنوان قلب تپنده فنآوری و نوآوری دنیا) عمل کرده است.
جالب اینجاست که این دانشگاه بر مبنای یک داغ بنا نهاده شده است. در سال ۱۸۸۴ (یعنی حدودا چند سال بعد از قتل امیرکبیر) آقای لیلند استنفورد و همسرش به داغ از دست دادن پسر پانزده ساله شان می نشینند. این دو تصمیم می گیرند که به یادبود عزیز از دست رفته شان دانشگاهی برپا کنند و دانشگاه استنفورد را به یاد فرزند بنا می نهند.
نیما یوشیج میگوید:
تا نَه داغی بیند/ کس به دوران نه چراغی بیند
عملا آن داغ تبدیل به یک چراغ شد. چراغی به اسم دانشگاه استنفورد.
فارغ التحصیلان استنفورد بسیاری از ابرشرکتهای موفق بینالمللی از جمله گوگل، یاهو، مایکروسیستمز، لینکدین، اسنپ چت، اینستاگرام، نایکی، الکترونیک آرتز، سیسکو و… را تأسیس کردهاند. گردش مالی شرکتهایی که توسط فارغالتحصیلان این دانشگاه تأسیس شدهاند سالانه بالغ بر ۲٫۷ تریلیون دلار (معادل دهمین اقتصاد قدرتمند جهان) است. 84 برندهٔ جایزهٔ نوبل و 8 برندهٔ مدال فیلدز از جمله دانشجویان، استادان یا کارکنان دانشگاه استنفورد بودهاند. خدایش رحمت کند، خانم دکتر مریم میرزاخانی یکی از صدها ذهن زیبایی بود که در این دانشگاه کار می کرد و به جابجایی مرزهای دانش اهتمام ورزید.
اسلایدهای زیر چند کلامی گفتگو از داخل فضای دانشگاه است.
🔷 سباستین (Sebastian) نام یکی از دانشجویانی است که پارسال دروس طراحی سازه چوبی و فولادی را با من گذراند و امسال هم در کلاس درس دینامیک سازه بود. به روال متعارف سایر دانشجویان، به بهانه یک سوال علمی به دفتر کار آمد و قدری صحبت کرد. بعد از مقدمه چینی(!) گفت: می خواهم برای دوره ارشد اپلای کنم آیا می توانم درخواست کنم که به من توصیه نامه بدهید. درباره این رفتار دانشجویان (و نحوه طرح خواهش) قبلا در اینجا (لینک) بحثی مطرح شد. با کمال میل پذیرفتم. ولی متوجه شدم که برای دوره ارشد شش دانشگاه اپلای کرده است! توضیح داد که شش سطح دانشگاه را هدفگذاری کرده ولی آرزویش استنفورد است.
توصیه نامه ها را در وب سایت دانشگاهها یک به یک برایش بارگذاری کردم. در طول ترم گذشته، نتیجه ها را یک به یک اطلاع می داد تا اینکه یک روز آمد و با شوق و حرارت گفت: خبر خوبی دارم! برای ارشد سازه در استنفورد پذیرفته شدم. تبریک گفتم. توضیح داد که دانشگاهها یک روز تورِ بازدید برای دانشجویان تازه پذیرفته شده قرار می دهند و درخواست کرد که کلاس هفته بعد را غیبت کند تا بتواند به تور برسد. گفتم برو به سلامت!
دانشگاه استنفورد با ضریب پذیرش ۴٪ (۲۰۲۰)، به عنوان رقابتیترین دانشگاه جهان شناخته میشود. در واقع ورود به استنفورد از هر دانشگاهی در جهان سخت تر است. (این مقاله واشنگتن پست را ملاحظه کنید: لینک)
با اینکه سباستین یکی از دانشجویان فعال در آن کلاسها بود ولی برایم عجیب بود که تعداد قابل توجهی از دوستانش در همان دروس بودند که برای استنفورد اصلا اپلای نکردند. مثلا استیسی (Stacy) یک دختر آمریکایی با اصلیت ژاپنی در کلاس همان سه درس بود که نمراتش از سباستین هم بهتر بود ولی برای استنفورد اپلای نکرد.
بِرند شدن نام یک دانشگاه و شاخص شدنش امر خوبی است ولی اینکه رویای آن دانشگاه به تار و پود ذهن یک جوان گره بخورد این امر خوبی نیست. عملا در این چند سال دانشجوهای خوب زیادی دیده ام (مشابه استیسی) که رویای آینده خود را به نام یک دانشگاهِ خاص گره نزده اند.
مدتی بود که به دلیل این موضوع فکر می کردم. اینکه چرا مثلا استیسی و دوست دیگرش در یک کلاس درس نمرات بهتری از سباستین دارند ولی می پذیرند که او به استنفورد برود و آنها اصلا اپلای نکنند.
🔷 دو دلیل برای این موضوع هست:
دلیل اول این است که فرد خود را در برابر فرصتهای رشد متعدد می بیند. یعنی تنها «مسیر رشد» در ذهنش عبور از یک «دانشگاه با اسم بزرگ» نیست. بلکه می داند در صنعت و شرکتهای بخش خصوصی با همین مدرک دانشگاهِ معمولی امکان فعالیت و رشد فراهم خواهد بود.
دلیل دومش محدودیت مالی است. دانشجو با خودش حساب می کند که مساله فقط «پذیرش» گرفتن از استنفورد نیست بلکه باید آنجا هزینه اجاره خانه بدهم، همچنین شهریه گران تر و مضافا هزینه های جابجایی و اسباب کشی هم دارم.
پس بگذار در همینجا که لیسانس گرفته ام، بمانم.
این به معنی اتمام دنیا نیست، تلاشم را می کنم و رشدم را هم در آینده خواهم داشت.
🔷 آری! استنفورد ستون فقرات است در منطقه سلیکن ولی، اما این سازوکار ذهنی که «همه چیز در آنجا نیست» امر بسیار ارزشمندی است.
▪️لینک اسلایدها
🌐t.iss.one/solseghalam
🔷 تمدنها بر مبنای یک سری اصول و مفاهیم پایه شکل می گیرند. این مفاهیم برای اینکه تجلی و ظهور خارجی بیابند، بر روی یک سری مولفه ها/ساختارها استوار میشوند که «دانشگاه» یکی از این مولفه هاست.
هیچ اغراق نیست اگر که گفته شود دانشگاه استنفورد ستون فقراتِ شکلگیری دره سلیکن (به عنوان قلب تپنده فنآوری و نوآوری دنیا) عمل کرده است.
جالب اینجاست که این دانشگاه بر مبنای یک داغ بنا نهاده شده است. در سال ۱۸۸۴ (یعنی حدودا چند سال بعد از قتل امیرکبیر) آقای لیلند استنفورد و همسرش به داغ از دست دادن پسر پانزده ساله شان می نشینند. این دو تصمیم می گیرند که به یادبود عزیز از دست رفته شان دانشگاهی برپا کنند و دانشگاه استنفورد را به یاد فرزند بنا می نهند.
نیما یوشیج میگوید:
تا نَه داغی بیند/ کس به دوران نه چراغی بیند
عملا آن داغ تبدیل به یک چراغ شد. چراغی به اسم دانشگاه استنفورد.
فارغ التحصیلان استنفورد بسیاری از ابرشرکتهای موفق بینالمللی از جمله گوگل، یاهو، مایکروسیستمز، لینکدین، اسنپ چت، اینستاگرام، نایکی، الکترونیک آرتز، سیسکو و… را تأسیس کردهاند. گردش مالی شرکتهایی که توسط فارغالتحصیلان این دانشگاه تأسیس شدهاند سالانه بالغ بر ۲٫۷ تریلیون دلار (معادل دهمین اقتصاد قدرتمند جهان) است. 84 برندهٔ جایزهٔ نوبل و 8 برندهٔ مدال فیلدز از جمله دانشجویان، استادان یا کارکنان دانشگاه استنفورد بودهاند. خدایش رحمت کند، خانم دکتر مریم میرزاخانی یکی از صدها ذهن زیبایی بود که در این دانشگاه کار می کرد و به جابجایی مرزهای دانش اهتمام ورزید.
اسلایدهای زیر چند کلامی گفتگو از داخل فضای دانشگاه است.
🔷 سباستین (Sebastian) نام یکی از دانشجویانی است که پارسال دروس طراحی سازه چوبی و فولادی را با من گذراند و امسال هم در کلاس درس دینامیک سازه بود. به روال متعارف سایر دانشجویان، به بهانه یک سوال علمی به دفتر کار آمد و قدری صحبت کرد. بعد از مقدمه چینی(!) گفت: می خواهم برای دوره ارشد اپلای کنم آیا می توانم درخواست کنم که به من توصیه نامه بدهید. درباره این رفتار دانشجویان (و نحوه طرح خواهش) قبلا در اینجا (لینک) بحثی مطرح شد. با کمال میل پذیرفتم. ولی متوجه شدم که برای دوره ارشد شش دانشگاه اپلای کرده است! توضیح داد که شش سطح دانشگاه را هدفگذاری کرده ولی آرزویش استنفورد است.
توصیه نامه ها را در وب سایت دانشگاهها یک به یک برایش بارگذاری کردم. در طول ترم گذشته، نتیجه ها را یک به یک اطلاع می داد تا اینکه یک روز آمد و با شوق و حرارت گفت: خبر خوبی دارم! برای ارشد سازه در استنفورد پذیرفته شدم. تبریک گفتم. توضیح داد که دانشگاهها یک روز تورِ بازدید برای دانشجویان تازه پذیرفته شده قرار می دهند و درخواست کرد که کلاس هفته بعد را غیبت کند تا بتواند به تور برسد. گفتم برو به سلامت!
دانشگاه استنفورد با ضریب پذیرش ۴٪ (۲۰۲۰)، به عنوان رقابتیترین دانشگاه جهان شناخته میشود. در واقع ورود به استنفورد از هر دانشگاهی در جهان سخت تر است. (این مقاله واشنگتن پست را ملاحظه کنید: لینک)
با اینکه سباستین یکی از دانشجویان فعال در آن کلاسها بود ولی برایم عجیب بود که تعداد قابل توجهی از دوستانش در همان دروس بودند که برای استنفورد اصلا اپلای نکردند. مثلا استیسی (Stacy) یک دختر آمریکایی با اصلیت ژاپنی در کلاس همان سه درس بود که نمراتش از سباستین هم بهتر بود ولی برای استنفورد اپلای نکرد.
بِرند شدن نام یک دانشگاه و شاخص شدنش امر خوبی است ولی اینکه رویای آن دانشگاه به تار و پود ذهن یک جوان گره بخورد این امر خوبی نیست. عملا در این چند سال دانشجوهای خوب زیادی دیده ام (مشابه استیسی) که رویای آینده خود را به نام یک دانشگاهِ خاص گره نزده اند.
مدتی بود که به دلیل این موضوع فکر می کردم. اینکه چرا مثلا استیسی و دوست دیگرش در یک کلاس درس نمرات بهتری از سباستین دارند ولی می پذیرند که او به استنفورد برود و آنها اصلا اپلای نکنند.
🔷 دو دلیل برای این موضوع هست:
دلیل اول این است که فرد خود را در برابر فرصتهای رشد متعدد می بیند. یعنی تنها «مسیر رشد» در ذهنش عبور از یک «دانشگاه با اسم بزرگ» نیست. بلکه می داند در صنعت و شرکتهای بخش خصوصی با همین مدرک دانشگاهِ معمولی امکان فعالیت و رشد فراهم خواهد بود.
دلیل دومش محدودیت مالی است. دانشجو با خودش حساب می کند که مساله فقط «پذیرش» گرفتن از استنفورد نیست بلکه باید آنجا هزینه اجاره خانه بدهم، همچنین شهریه گران تر و مضافا هزینه های جابجایی و اسباب کشی هم دارم.
پس بگذار در همینجا که لیسانس گرفته ام، بمانم.
این به معنی اتمام دنیا نیست، تلاشم را می کنم و رشدم را هم در آینده خواهم داشت.
🔷 آری! استنفورد ستون فقرات است در منطقه سلیکن ولی، اما این سازوکار ذهنی که «همه چیز در آنجا نیست» امر بسیار ارزشمندی است.
▪️لینک اسلایدها
🌐t.iss.one/solseghalam
🔲 و چطور ناامید می شویم هربار!
از دانشمند پایتونی تا تادائو آندو ژاپنی
🔹تادائو آندو نابغه معماری ژاپن است. نابغه عجیب و غریبی است عجیب تر از ایلان ماسک. کسی که از رانندگی کامیون خودش را به چنین جایگاهی رساند.
«بدون هیچ تحصیلات آکادمیک» . بدون حتی یک ترم امکان حضور در دانشگاه.
استادِ بدون معلم.
چندین بار درباره شگفتی آثار معماری و کارهایش نوشته ام (درباره اش در این لینک و این لینک صحبت شد) و یکبار هم فرصت دست داد و بعد از یکی از سخنرانیهایش امکان دیدارمان میسر شد (این لینک).
اما حالا این استاد ژاپنی (بعد از خلق برترین آثار ارزشمند معماری دنیا) آمده و شده متولی طراحیِ عمارت بانو کیم کارداشیان، آن صاحبُ سلفیهای خاص و آن شهره آفاق در پالم اسپرینگز واقع در گران ترین منطقه کالیفرنیا…
اصلا انگار نه انگار که نام بزرگ استاد آندو مترادف بود با اصالتهای ژاپنی و حتی انگار نه انگار که ethics و «خوشنامی کارفرما» ذره ای اهمیت دارد در خدمات فنی یک دفتر معماری.
🔷 به غیر از تادائو آندو هر کس که شده بود متولی طراحی عمارت این سرکار خانم، اینقدر جای تاسف و دریغ نداشت.
امثال کیم کارداشیان، پریس هیلتون یا مدونا حتی در خود آمریکا هم خوشنام و مورد ارج نیستند. آمریکا (نسبت به اروپا) سرزمینی است خانواده محور و امثال مدونا و کارداشیان خروجیهای سیستم سرمایه محورِ استودیوهای هالیوود محسوب می شوند. وقتی با جوانان آمریکایی همصحبت می شوی امثال پریس هیلتون و کیم کارداشیان را یک سلبریتی قطبی ارزیابی می کنند و اغلب مورد تمسخر قرار میدهند. تادائو آندو اما کسی است که در کارنامه خود موزه هنرهای معاصر فورت وورث ، معبد آب و کلیسای نور را طراحی کرده بود. او کجا و کیم کارداشیان کجا؟!
به تعبیر حافظ:
چه شِکرهاست(!) در این شهر، که قانع شده اند/
شاهبازانِ طریقت ، به مقامِ مگسی
عالیجناب استاد آندو، از شاهبازان تاریخ معماری دنیاست. او کجا و مجالست با بانو کیم کجا؟
شأنیت و وزانتِ یک چهره ملی چگونه ذیل ارایه خدمات فنی مهندسی قرار گرفته است؟
🔷 مشکل و دریغ در کجاست؟
مشکل در اینجاست که در یک سمت عالم سازوکارِ امور به نحوی است که متخصصین پایتونی تربیت می کند. کسانی که «رشد»شان به دلیل تخصص نبوده، بلکه تخصص فرعِ بر تعهدشان بوده.
اولویت، بر تعهدشان بوده (ولو آنکه تعهد صوری/ظاهری) ولی به واسطه ی آن پیرایه که بر خود بربسته اند، «برخوردار» شده اند از مواهبِ رشد تخصصی.
و در سمت دیگر عالم، امور برعکس است. اولویت بر «تخصصِ محض» است و تعهد (ethics/morality) بی بهاست. آندو، غایتِ آمال تخصص در عرصه معماری و خلاقیت است. آندو اوجِ تخصص، اوج خلق، و اوج طرح است. آندو خودِ طرح است. رویای فرداهایِ یک دانشجوی جوان و باهوش در دانشگاه ایلینوی این است که «شاید» یک روزی بتواند دفتر معماری در تراز دفتر معظم تادائو آندو داشته باشد. آندو قله معماری است. ولی ظاهرا تعهد (و شأنیت) برایش به قدر کشک بی اهمیت است.
اینکه آندو پس از یک عمر خوشنامی و کارِ تخصصی، بیاد و بشود در «خدمت» به بانوی لخت، برایش هیچ اهمیتی ندارد ظاهرا.
🔷 دنیای دیوانه. دنیای سرمایه. دنیای وحشی! اما در این میانه، احوالِ دشوار، احوالِ آن کسانی است که نه در میانِ آن جماعت دانشمند پایتونی نشسته اند، و نه تعلق خاطری به این جماعت تخصص محور/سرمایه محور دارند.
آنها که نَه بوی خیر از متخصصین پایتونی استشمام می کنند و نه هیچ نور امیدی در تادائو آندوها می بینند. امثال عماد افروغ ها.
یک تنهایی بی انتها.
- - -
زیرکی را گفتم این احوال بین، خندید و گفت!
صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی
«آدمی» در عالمِ خاکی نمی آید به دست/
عالمی دیگر بباید ساخت، وز نو آدمی.
#حافظ
#امروز_با_حافظ
t.iss.one/solseghalam
▪️لینک خبر در صفحه خانم کیم کارداشیان با
۳۵۲ میلیون فالوئر! (بیش از چهار برابر جمعیت کشور ایران)
https://www.instagram.com/p/Cqs7tqcJey2/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
از دانشمند پایتونی تا تادائو آندو ژاپنی
🔹تادائو آندو نابغه معماری ژاپن است. نابغه عجیب و غریبی است عجیب تر از ایلان ماسک. کسی که از رانندگی کامیون خودش را به چنین جایگاهی رساند.
«بدون هیچ تحصیلات آکادمیک» . بدون حتی یک ترم امکان حضور در دانشگاه.
استادِ بدون معلم.
چندین بار درباره شگفتی آثار معماری و کارهایش نوشته ام (درباره اش در این لینک و این لینک صحبت شد) و یکبار هم فرصت دست داد و بعد از یکی از سخنرانیهایش امکان دیدارمان میسر شد (این لینک).
اما حالا این استاد ژاپنی (بعد از خلق برترین آثار ارزشمند معماری دنیا) آمده و شده متولی طراحیِ عمارت بانو کیم کارداشیان، آن صاحبُ سلفیهای خاص و آن شهره آفاق در پالم اسپرینگز واقع در گران ترین منطقه کالیفرنیا…
اصلا انگار نه انگار که نام بزرگ استاد آندو مترادف بود با اصالتهای ژاپنی و حتی انگار نه انگار که ethics و «خوشنامی کارفرما» ذره ای اهمیت دارد در خدمات فنی یک دفتر معماری.
🔷 به غیر از تادائو آندو هر کس که شده بود متولی طراحی عمارت این سرکار خانم، اینقدر جای تاسف و دریغ نداشت.
امثال کیم کارداشیان، پریس هیلتون یا مدونا حتی در خود آمریکا هم خوشنام و مورد ارج نیستند. آمریکا (نسبت به اروپا) سرزمینی است خانواده محور و امثال مدونا و کارداشیان خروجیهای سیستم سرمایه محورِ استودیوهای هالیوود محسوب می شوند. وقتی با جوانان آمریکایی همصحبت می شوی امثال پریس هیلتون و کیم کارداشیان را یک سلبریتی قطبی ارزیابی می کنند و اغلب مورد تمسخر قرار میدهند. تادائو آندو اما کسی است که در کارنامه خود موزه هنرهای معاصر فورت وورث ، معبد آب و کلیسای نور را طراحی کرده بود. او کجا و کیم کارداشیان کجا؟!
به تعبیر حافظ:
چه شِکرهاست(!) در این شهر، که قانع شده اند/
شاهبازانِ طریقت ، به مقامِ مگسی
عالیجناب استاد آندو، از شاهبازان تاریخ معماری دنیاست. او کجا و مجالست با بانو کیم کجا؟
شأنیت و وزانتِ یک چهره ملی چگونه ذیل ارایه خدمات فنی مهندسی قرار گرفته است؟
🔷 مشکل و دریغ در کجاست؟
مشکل در اینجاست که در یک سمت عالم سازوکارِ امور به نحوی است که متخصصین پایتونی تربیت می کند. کسانی که «رشد»شان به دلیل تخصص نبوده، بلکه تخصص فرعِ بر تعهدشان بوده.
اولویت، بر تعهدشان بوده (ولو آنکه تعهد صوری/ظاهری) ولی به واسطه ی آن پیرایه که بر خود بربسته اند، «برخوردار» شده اند از مواهبِ رشد تخصصی.
و در سمت دیگر عالم، امور برعکس است. اولویت بر «تخصصِ محض» است و تعهد (ethics/morality) بی بهاست. آندو، غایتِ آمال تخصص در عرصه معماری و خلاقیت است. آندو اوجِ تخصص، اوج خلق، و اوج طرح است. آندو خودِ طرح است. رویای فرداهایِ یک دانشجوی جوان و باهوش در دانشگاه ایلینوی این است که «شاید» یک روزی بتواند دفتر معماری در تراز دفتر معظم تادائو آندو داشته باشد. آندو قله معماری است. ولی ظاهرا تعهد (و شأنیت) برایش به قدر کشک بی اهمیت است.
اینکه آندو پس از یک عمر خوشنامی و کارِ تخصصی، بیاد و بشود در «خدمت» به بانوی لخت، برایش هیچ اهمیتی ندارد ظاهرا.
🔷 دنیای دیوانه. دنیای سرمایه. دنیای وحشی! اما در این میانه، احوالِ دشوار، احوالِ آن کسانی است که نه در میانِ آن جماعت دانشمند پایتونی نشسته اند، و نه تعلق خاطری به این جماعت تخصص محور/سرمایه محور دارند.
آنها که نَه بوی خیر از متخصصین پایتونی استشمام می کنند و نه هیچ نور امیدی در تادائو آندوها می بینند. امثال عماد افروغ ها.
یک تنهایی بی انتها.
- - -
زیرکی را گفتم این احوال بین، خندید و گفت!
صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی
«آدمی» در عالمِ خاکی نمی آید به دست/
عالمی دیگر بباید ساخت، وز نو آدمی.
#حافظ
#امروز_با_حافظ
t.iss.one/solseghalam
▪️لینک خبر در صفحه خانم کیم کارداشیان با
۳۵۲ میلیون فالوئر! (بیش از چهار برابر جمعیت کشور ایران)
https://www.instagram.com/p/Cqs7tqcJey2/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔵گفتگویی درباره تجارب زلزله کوبه
✍️با دانشجویان درس مهندسی زلزله گفتگویی درباره تجارب #زلزله_کوبه ژاپن انجام شد.
درسهای این زلزله همراه با تجارب زلزله نورتریج کالیفرنیا باعث بازنگری جدی در استانداردهای طرح لرزه ای سازه های فولادی شدند.
خلاصه بحث این بود که:
ما در صورتی قادر خواهیم بود «استفاده کنندۀ» خوب و مسلط بر کد/استاندارد باشیم که فلسفه های پایه ای استاندارد (و همچنین دلایل تغییرات در این فلسفه ها) را بدانیم. لذا این بحث مروری است بر «پارامتر»هایی که باعث «تغییر» در استاندارد سازه فولادی ژاپن شدند و فایل ویدئوی گفتگو در اینجا به اشتراک گذاشته می شود.
*حجم فایل: 288 مگ
*مدت: یک ساعت و 40 دقیقه
🌐t.iss.one/solseghalam
✍️با دانشجویان درس مهندسی زلزله گفتگویی درباره تجارب #زلزله_کوبه ژاپن انجام شد.
درسهای این زلزله همراه با تجارب زلزله نورتریج کالیفرنیا باعث بازنگری جدی در استانداردهای طرح لرزه ای سازه های فولادی شدند.
خلاصه بحث این بود که:
ما در صورتی قادر خواهیم بود «استفاده کنندۀ» خوب و مسلط بر کد/استاندارد باشیم که فلسفه های پایه ای استاندارد (و همچنین دلایل تغییرات در این فلسفه ها) را بدانیم. لذا این بحث مروری است بر «پارامتر»هایی که باعث «تغییر» در استاندارد سازه فولادی ژاپن شدند و فایل ویدئوی گفتگو در اینجا به اشتراک گذاشته می شود.
*حجم فایل: 288 مگ
*مدت: یک ساعت و 40 دقیقه
🌐t.iss.one/solseghalam
✍️دکتر حسن غفوری فرد
چند روز پیش دکتر حسن غفوری فرد درگذشت. او تنها مقام رسمی ایرانی بود که پس از زلزله و سونامی توهوکو ژاپن، و بعد از ماجرای نیروگاه فوکوشیما به مناطق زلزله زده آمد و تلاش کرد تا درباره علت آسیبها و وسعت خرابیها در ژاپن بیاموزد.
درباره دکتر غفوری فرد ذکر چند نکته ضرورت دارد:
🔵 ۱- یک وجه تشابه میان مهندس معین فر و دکتر غفوری فرد وجود داشت
مهندس معین فر از نهضت آزادی بود و دکتر غفوری فرد از حزب موتلفه، اما این هر دو هر دو در یک ویژگی مشترک بودند؛ هر دو جزء نخستین کسانی بود که با بورسیه تحصیلی ژاپن برای تحصیل در حوزه مرتبط با «مهندسی زلزله» به آن شرقی ترین نقطه آسیا اعزام شده بودند. عملا هم معین فر و هم غفوری فرد جزو اولین کسانی بودند که مسئله «آموختن از ژاپن» برایشان رخ داده بود. دو شخصیت و دیدگاه مختلف، اما هر دو تن برای آموختنِ امر واحد، به آن منتهای مشرق زمین رفته بودند.
غفوری فرد در سال ۱۳۴۴ و پس از دریافت لیسانس فیزیک و با بورس دولت ژاپن (ممبوکاگاکوشو) عازم آن کشور شد و در مؤسسه زلزلهشناسی توکیو فوق لیسانس زلزله شناسی و مهندسی زلزله دریافت کرد. علی اکبر معین فر هم در سال ۱۳۳۸ به دنبال آشنایی و همکاری با گروه مهندسی ژاپنی که برای بررسی زلزله مازندران به ایران آمده بودند، از سوی تاچی نایتو، استاد برجسته زلزله و طراح برج توکیو، برای دورهای تحقیقاتی در رشته مهندسی زلزله به دانشگاه واسدا دعوت شد و دوره مهندسی زلزله را در سال ۱۳۴۰ در واسدا به پایان رساند.
هر دو به ایران بازگشتند ولی غفوری فرد برای تحصیل در رشته فیزیک به دانشگاه کانزاس در ایالات متحده رفت و از این امکان برخوردار شد که مدرک دکترای فیزیک ذرات هستهای را در سال ۱۳۵۶ دریافت کند.
«زلزله» و مهندسی زلزله و اساسا «ژاپن» یک وجه مشترک میان این دو تن بود. اما در نگاهی عمیق تر، یک وجه تشابه دیگر هم می توان برای این دو در نظر گرفت. هر دو دارای ریشه هایی بسیار مذهبی و بسیار ملتزم به امرِ تدیّن فردی بودند. با آنکه (در یک نگاه ظاهربینانه) معین فر کراواتی و غفوری فرد اصولگرا به نظر می رسید، اما این دو فرزند ایران دارای خاستگاهِ خانوادگیِ مذهبی بودند. چرا به این مقایسه می پردازم؟ در ادامه عرض می کنم.
🔵 ۲- وجه تفاوت میان غفوری فرد و معین فر
به رغم آن تشابه ها که برشمرده شد، اما یک تفاوت اساسی میان هر دو آنها وجود داشت و آن نحوه تفسیر آزادی و نحوه نگرش به امر اداره جامعه بود. این نقطه افتراق باعث می شود تا دو فرزند ایران (هر دو تحصیلکرده و هر دو درسخوان، با بُنیه و پایه قوی مهندسی) یکی عضو نهضت آزادی و دیگری عضو موتلفه بشود.
معین فر تا پایان عمر و تا واپسین روزهای حیات بر آن نگاهش به مفهوم آزادی وفادار ماند و غفوری فرد نیز تا واپسین روزهای زندگی در سپهر اصولگرایی باقی ماند.
🔵 ۳-امروز
امروز که چند روزی از درگذشت دکتر غفوری فرد می گذرد، به یک موضوع فکر می کنم و آن اینکه یک نسل از ایرانیان تحصیلکرده و کسانی که عاشق این سرزمین بودند در حال رفتن است. این اخبارِ رفتنها همه هشداری است که عملا از آخرینهای آن نسل، دیگر چیزی در میان ما باقی نمانده است. نسلی که در امر درسخواندن کوشیده بود، شیفته این سرزمین بود و به رغم تفاوت در دیدگاههای حاکمیتی، در حوزه فردی ملتزم بر تدینِ جدی بود. تقریبا دیگر از اینها کسی باقی نمانده است.
🔵 ۴- یک خاطره از مرحوم غفوری فرد
در نزدیکی شهر سندای و در میان ویرانه های سونامی از ایشان پرسیدم: بعد از سالها وزارت، نمایندگی مجلس، معاونت رئیس جمهوری، استانداری خراسان و ... کدام «شغل» و کدام کار بیش از همه برای شما جالب بود؟ گفت: سالهاست که فهمیده ام هیچ یک از کارهای سیاسی/اجرایی به اندازه کار علمی در دانشگاه، جذاب و ماندگار نیستند. همه آن پست و سِمتها، موقتی هستند ولی یک مقاله علمی قوی یا تربیت یک دانشجوی موفق تا ابد ماندگار است.
گفتگویمان به سمت انتخابات ریاست جمهوری رفت و بحثهای سیاسی.
گفت: من بنا به نوع شغلم و تعدد جایگاههایی که در آن قرار گرفتم (از وزارت نیرو تا ورزش، مجلس و...) با سیاسیون مختلفی همکلام شدم و با سیاستمداران کشورهای مختلفی دیدار داشته ام، ولی در تمام طول عمر سیاسی ام هیچ سیاستمداری را به باهوشی، ذکاوت و حضور ذهن هاشمی رفسنجانی ندیده ام. با قطعیت می گویم که در تمام سنوات عمر کاری ام، هاشمی باهوش ترین فردی بود که دیده ام.
▪️خدایش رحمت کند. امروز هم او رفته، هم معین فر و هم رفسنجانی و دیگران. یک نسل در حال جایگزینی است. و چه بیمناک شاهد آنیم که جایگزین آن نامها، امروز علی علیزاده و یاسرجبرائیلی ها در یک سو و مسیح علینژاد و نازنین بنیادی ها در دیگر سو هستند. چه نامهایی که رفتند و چه نامهایی که آمده اند؟
🌐t.iss.one/solseghalam
چند روز پیش دکتر حسن غفوری فرد درگذشت. او تنها مقام رسمی ایرانی بود که پس از زلزله و سونامی توهوکو ژاپن، و بعد از ماجرای نیروگاه فوکوشیما به مناطق زلزله زده آمد و تلاش کرد تا درباره علت آسیبها و وسعت خرابیها در ژاپن بیاموزد.
درباره دکتر غفوری فرد ذکر چند نکته ضرورت دارد:
🔵 ۱- یک وجه تشابه میان مهندس معین فر و دکتر غفوری فرد وجود داشت
مهندس معین فر از نهضت آزادی بود و دکتر غفوری فرد از حزب موتلفه، اما این هر دو هر دو در یک ویژگی مشترک بودند؛ هر دو جزء نخستین کسانی بود که با بورسیه تحصیلی ژاپن برای تحصیل در حوزه مرتبط با «مهندسی زلزله» به آن شرقی ترین نقطه آسیا اعزام شده بودند. عملا هم معین فر و هم غفوری فرد جزو اولین کسانی بودند که مسئله «آموختن از ژاپن» برایشان رخ داده بود. دو شخصیت و دیدگاه مختلف، اما هر دو تن برای آموختنِ امر واحد، به آن منتهای مشرق زمین رفته بودند.
غفوری فرد در سال ۱۳۴۴ و پس از دریافت لیسانس فیزیک و با بورس دولت ژاپن (ممبوکاگاکوشو) عازم آن کشور شد و در مؤسسه زلزلهشناسی توکیو فوق لیسانس زلزله شناسی و مهندسی زلزله دریافت کرد. علی اکبر معین فر هم در سال ۱۳۳۸ به دنبال آشنایی و همکاری با گروه مهندسی ژاپنی که برای بررسی زلزله مازندران به ایران آمده بودند، از سوی تاچی نایتو، استاد برجسته زلزله و طراح برج توکیو، برای دورهای تحقیقاتی در رشته مهندسی زلزله به دانشگاه واسدا دعوت شد و دوره مهندسی زلزله را در سال ۱۳۴۰ در واسدا به پایان رساند.
هر دو به ایران بازگشتند ولی غفوری فرد برای تحصیل در رشته فیزیک به دانشگاه کانزاس در ایالات متحده رفت و از این امکان برخوردار شد که مدرک دکترای فیزیک ذرات هستهای را در سال ۱۳۵۶ دریافت کند.
«زلزله» و مهندسی زلزله و اساسا «ژاپن» یک وجه مشترک میان این دو تن بود. اما در نگاهی عمیق تر، یک وجه تشابه دیگر هم می توان برای این دو در نظر گرفت. هر دو دارای ریشه هایی بسیار مذهبی و بسیار ملتزم به امرِ تدیّن فردی بودند. با آنکه (در یک نگاه ظاهربینانه) معین فر کراواتی و غفوری فرد اصولگرا به نظر می رسید، اما این دو فرزند ایران دارای خاستگاهِ خانوادگیِ مذهبی بودند. چرا به این مقایسه می پردازم؟ در ادامه عرض می کنم.
🔵 ۲- وجه تفاوت میان غفوری فرد و معین فر
به رغم آن تشابه ها که برشمرده شد، اما یک تفاوت اساسی میان هر دو آنها وجود داشت و آن نحوه تفسیر آزادی و نحوه نگرش به امر اداره جامعه بود. این نقطه افتراق باعث می شود تا دو فرزند ایران (هر دو تحصیلکرده و هر دو درسخوان، با بُنیه و پایه قوی مهندسی) یکی عضو نهضت آزادی و دیگری عضو موتلفه بشود.
معین فر تا پایان عمر و تا واپسین روزهای حیات بر آن نگاهش به مفهوم آزادی وفادار ماند و غفوری فرد نیز تا واپسین روزهای زندگی در سپهر اصولگرایی باقی ماند.
🔵 ۳-امروز
امروز که چند روزی از درگذشت دکتر غفوری فرد می گذرد، به یک موضوع فکر می کنم و آن اینکه یک نسل از ایرانیان تحصیلکرده و کسانی که عاشق این سرزمین بودند در حال رفتن است. این اخبارِ رفتنها همه هشداری است که عملا از آخرینهای آن نسل، دیگر چیزی در میان ما باقی نمانده است. نسلی که در امر درسخواندن کوشیده بود، شیفته این سرزمین بود و به رغم تفاوت در دیدگاههای حاکمیتی، در حوزه فردی ملتزم بر تدینِ جدی بود. تقریبا دیگر از اینها کسی باقی نمانده است.
🔵 ۴- یک خاطره از مرحوم غفوری فرد
در نزدیکی شهر سندای و در میان ویرانه های سونامی از ایشان پرسیدم: بعد از سالها وزارت، نمایندگی مجلس، معاونت رئیس جمهوری، استانداری خراسان و ... کدام «شغل» و کدام کار بیش از همه برای شما جالب بود؟ گفت: سالهاست که فهمیده ام هیچ یک از کارهای سیاسی/اجرایی به اندازه کار علمی در دانشگاه، جذاب و ماندگار نیستند. همه آن پست و سِمتها، موقتی هستند ولی یک مقاله علمی قوی یا تربیت یک دانشجوی موفق تا ابد ماندگار است.
گفتگویمان به سمت انتخابات ریاست جمهوری رفت و بحثهای سیاسی.
گفت: من بنا به نوع شغلم و تعدد جایگاههایی که در آن قرار گرفتم (از وزارت نیرو تا ورزش، مجلس و...) با سیاسیون مختلفی همکلام شدم و با سیاستمداران کشورهای مختلفی دیدار داشته ام، ولی در تمام طول عمر سیاسی ام هیچ سیاستمداری را به باهوشی، ذکاوت و حضور ذهن هاشمی رفسنجانی ندیده ام. با قطعیت می گویم که در تمام سنوات عمر کاری ام، هاشمی باهوش ترین فردی بود که دیده ام.
▪️خدایش رحمت کند. امروز هم او رفته، هم معین فر و هم رفسنجانی و دیگران. یک نسل در حال جایگزینی است. و چه بیمناک شاهد آنیم که جایگزین آن نامها، امروز علی علیزاده و یاسرجبرائیلی ها در یک سو و مسیح علینژاد و نازنین بنیادی ها در دیگر سو هستند. چه نامهایی که رفتند و چه نامهایی که آمده اند؟
🌐t.iss.one/solseghalam
Telegram
ارزیابی شتابزده
دکتر حسن غفوری فرد 🔻
Forwarded from شبکه توسعه
🔲⭕️کودکان کنسروی و توسعه
دکتر محمدرضا اسلامی
ویدئویی در شبکه های اجتماعی دست به دست می شد که یک مدرسۀ ابتدایی ژاپنی را نشان می دهد که بچه ها خودشان مدرسه و کلاسِ درسشان را تمیز می کنند. همچنین نشان می دهد که کودکان مدرسه ابتدایی بعد از عبور از خیابان، بر می گردند و به سمت ماشینهایِ ایستاده در خیابان (با احترام) تعظیم می کنند. این ویدئو با «تحسین» مخاطبان مواجه شد.
به شخصه جزء کسانی بودم که از اوایل ورود به ژاپن، اینهمه نظم و سیستم را تحسین می کردم.
مطالب مختلفی هم در این خصوص نوشتم (مثلا این و این). حتی زمانی که در آزمایشگاه فولاد دانشگاه کوبه، روز آخر سال بچه های دانشجوی ارشد و کارشناسی، «خانه تکانی (اوسوجی)» می کردند، متنی نوشتم و این رفتارها را تحسین کردم.
گویا زمان لازم بود تا چند سال بگذرد و متوجه بشوم که چقدر این سیستم بیمار است و چقدر بهداشتِ روانی و روحی انسان را خراب می کند. آقای دکتر محمود گلزاری (به عنوان یک روانشناس مبرّز و با تجربه) معتقد است که مدارس اسلامی (مذهبی) بهداشت روحی کودک را خراب می کنند. این را کسی می گفت که خودش مذهبی و متدین است ولی دانشِ روانشناسی به او آموخته بود که عمدۀ آنچه در مدارس مذهبی ما (در تهران) رخ می دهد، در کوتاه مدت، ظاهرا عالی، ولی در بلندمدت، ویرانه است. همین ماجرا به شکل بدتر و گسترده تر در سیستم آموزشی ژاپن برقرار است.
🔹 آن بچۀ کلاس سوم ابتدایی که بعد از عبورِ از خیابان بر می گردد و «تعظیم» می کند (و رو به ماشینهای خیابان که قبل از خطِ عابر متوقف شده اند) احترام می گذارد، او «کودکی» (به آن مفهومی که دکتر محسن رنانی می گوید) ندارد، بلکه او را در اوج سنینِ پرطراوت کودکی، در چنان «قوطیِ کنسِرو» تنگ و صلبِ از بایدها و نبایدها کرده اند، که ثمره اش در بزرگسالی می شود انسانی پر وسواس، خجالتی، (بعضا) همراه با انواع تیک های عصبی، و مقداری از خمیر مایۀ خشم.
این مانند همان دختر نوجوانی است که در اوج سنین با طراوت کودکی و نوجوانی، او را در چادر مشکی قرار می دهیم و بعد افتخار می کنیم که ببین، چقدر تربیتِ نظام مند و ارزشمندی را انتخاب کرده ایم! امتداد و ادامۀ آن کودکی و آن نوجوانی را باید در سی و شش/هفت سالگی دید که ثمره اش چه می شود؟
🔹در دانشگاه کیوتو، به دفتر ریاست مرکز مطالعات زلزله دانشگاه رفته بودم. این مرکزی است که جزء برترین مراکز مطالعات زلزله در دنیا محسوب می شود و برترین اساتید دانشگاههای آمریکا، دورۀ فرصت مطالعاتی خود را به این مرکز می آیند. در دفتر ریاست مرکز جلسه ای بود. بعد از جلسه (وقتی که همه رفته بودند) رئیس مرکز زلزله پرسید: وضعیت پیشرفتِ پایان نامه ات چطور است؟ چه زمانی فارغ التحصیل می شوی؟ توضیحاتی دادم و همزمان گلایه کردم که استاد راهنمایم قدری بد اخلاق است و این بد اخلاقی هایش، گاه باعث کند شدنِ مسیر پایان نامه می شود. گفت بداخلاقی؟! دست بردار. بعد به گوشه اتاق اشاره کرد و گفت: اینجا را می بینی؟ من دانشجویان دکترایم را می آورم اینجا و چنان می بندمشان به رگبار سوال و فریاد و چنان تحت فشاری قرارشان می دهم که همین گوشه می ایستند و گریه می کنند (یعنی که برو آقا جان بداخلاقیِ استاد که چیزی نیست!)
این «امتدادِ» همان مسیر بیمار است که در بالا اشاره شد. اینکه تصوّر کنی در گوشۀ آن اتاق مجلل مرکز پژوهشی، دانشجویِ دکترا ایستاده و گریه می کند. مسلّم است که همان دانشجوی دکترا، وقتی که استاد شد، بلایی بر سر دانشجوی دکترایش می آورد، که آن بدبخت هم بایستد و گوشه ای گریه کند.
☑️⭕️سخن پایانی:
همین خطا ممکن است در مورد آمریکا نیز رخ دهد: الگوی آمریکایی که بیشتر بر خلاقیت، فردگرایی و انعطاف و آزادی تاکید دارد. نکته همین است که باید دید «امتدادِ» آن رفتارِ کودکی (مثل امتدادِ تعظیمِ به ماشین و چادر در ده سالگی) به کجاها می رسد؟ وگرنه «در لحظه دیدنِ» امور و تحسین کردن، که هُنری نیست.
درد از اینجا آغاز شد که ما همیشه در دیدنِ «اکستریم» ها (چه ژاپن باشد و چه آمریکا و چه هر کشور دیگری)، به وجد می آئیم. حکایتِ همان گزارشِ بازدید آقای حدادعادل از مدرسه ابتدایی ژاپنی (که در کتابهای دورۀ دبیرستانِ ما چاپ شده بود) و حکایت همان دو/سه مقاله خودم که در سالهای نخست تحصیلم در ژاپن، به «تحسین» از سیستم آموزشی نوشته بودم.
دقت کنیم که ما نیز اگر در جستجوی توسعه هستیم باید در مدارس خود سخت کوشی، انضباط، کار گروهی و خلاقیت، انتقادگری و انتقادپذیری... را پرورش دهیم و می دانیم که آن نظم ژاپنی (با معایبش) بهتر از بی سیستمی و بی نظمی و شلختگی است، اما خاطرمان باشد که وقتی به تحسین از یک «رفتار» یا یک «ساختار» می پردازیم، همۀ وجوه ماجرا را دیده باشیم و ببنیم «امتدادِ مسیر» قرار است به کجاها ختم شود؟ از ژاپن الهام بگیریم اما لزوما کپی-پیست (Copy-Paste) راه حل نیست.
شبکه توسعه
@I_D_Network
دکتر محمدرضا اسلامی
ویدئویی در شبکه های اجتماعی دست به دست می شد که یک مدرسۀ ابتدایی ژاپنی را نشان می دهد که بچه ها خودشان مدرسه و کلاسِ درسشان را تمیز می کنند. همچنین نشان می دهد که کودکان مدرسه ابتدایی بعد از عبور از خیابان، بر می گردند و به سمت ماشینهایِ ایستاده در خیابان (با احترام) تعظیم می کنند. این ویدئو با «تحسین» مخاطبان مواجه شد.
به شخصه جزء کسانی بودم که از اوایل ورود به ژاپن، اینهمه نظم و سیستم را تحسین می کردم.
مطالب مختلفی هم در این خصوص نوشتم (مثلا این و این). حتی زمانی که در آزمایشگاه فولاد دانشگاه کوبه، روز آخر سال بچه های دانشجوی ارشد و کارشناسی، «خانه تکانی (اوسوجی)» می کردند، متنی نوشتم و این رفتارها را تحسین کردم.
گویا زمان لازم بود تا چند سال بگذرد و متوجه بشوم که چقدر این سیستم بیمار است و چقدر بهداشتِ روانی و روحی انسان را خراب می کند. آقای دکتر محمود گلزاری (به عنوان یک روانشناس مبرّز و با تجربه) معتقد است که مدارس اسلامی (مذهبی) بهداشت روحی کودک را خراب می کنند. این را کسی می گفت که خودش مذهبی و متدین است ولی دانشِ روانشناسی به او آموخته بود که عمدۀ آنچه در مدارس مذهبی ما (در تهران) رخ می دهد، در کوتاه مدت، ظاهرا عالی، ولی در بلندمدت، ویرانه است. همین ماجرا به شکل بدتر و گسترده تر در سیستم آموزشی ژاپن برقرار است.
🔹 آن بچۀ کلاس سوم ابتدایی که بعد از عبورِ از خیابان بر می گردد و «تعظیم» می کند (و رو به ماشینهای خیابان که قبل از خطِ عابر متوقف شده اند) احترام می گذارد، او «کودکی» (به آن مفهومی که دکتر محسن رنانی می گوید) ندارد، بلکه او را در اوج سنینِ پرطراوت کودکی، در چنان «قوطیِ کنسِرو» تنگ و صلبِ از بایدها و نبایدها کرده اند، که ثمره اش در بزرگسالی می شود انسانی پر وسواس، خجالتی، (بعضا) همراه با انواع تیک های عصبی، و مقداری از خمیر مایۀ خشم.
این مانند همان دختر نوجوانی است که در اوج سنین با طراوت کودکی و نوجوانی، او را در چادر مشکی قرار می دهیم و بعد افتخار می کنیم که ببین، چقدر تربیتِ نظام مند و ارزشمندی را انتخاب کرده ایم! امتداد و ادامۀ آن کودکی و آن نوجوانی را باید در سی و شش/هفت سالگی دید که ثمره اش چه می شود؟
🔹در دانشگاه کیوتو، به دفتر ریاست مرکز مطالعات زلزله دانشگاه رفته بودم. این مرکزی است که جزء برترین مراکز مطالعات زلزله در دنیا محسوب می شود و برترین اساتید دانشگاههای آمریکا، دورۀ فرصت مطالعاتی خود را به این مرکز می آیند. در دفتر ریاست مرکز جلسه ای بود. بعد از جلسه (وقتی که همه رفته بودند) رئیس مرکز زلزله پرسید: وضعیت پیشرفتِ پایان نامه ات چطور است؟ چه زمانی فارغ التحصیل می شوی؟ توضیحاتی دادم و همزمان گلایه کردم که استاد راهنمایم قدری بد اخلاق است و این بد اخلاقی هایش، گاه باعث کند شدنِ مسیر پایان نامه می شود. گفت بداخلاقی؟! دست بردار. بعد به گوشه اتاق اشاره کرد و گفت: اینجا را می بینی؟ من دانشجویان دکترایم را می آورم اینجا و چنان می بندمشان به رگبار سوال و فریاد و چنان تحت فشاری قرارشان می دهم که همین گوشه می ایستند و گریه می کنند (یعنی که برو آقا جان بداخلاقیِ استاد که چیزی نیست!)
این «امتدادِ» همان مسیر بیمار است که در بالا اشاره شد. اینکه تصوّر کنی در گوشۀ آن اتاق مجلل مرکز پژوهشی، دانشجویِ دکترا ایستاده و گریه می کند. مسلّم است که همان دانشجوی دکترا، وقتی که استاد شد، بلایی بر سر دانشجوی دکترایش می آورد، که آن بدبخت هم بایستد و گوشه ای گریه کند.
☑️⭕️سخن پایانی:
همین خطا ممکن است در مورد آمریکا نیز رخ دهد: الگوی آمریکایی که بیشتر بر خلاقیت، فردگرایی و انعطاف و آزادی تاکید دارد. نکته همین است که باید دید «امتدادِ» آن رفتارِ کودکی (مثل امتدادِ تعظیمِ به ماشین و چادر در ده سالگی) به کجاها می رسد؟ وگرنه «در لحظه دیدنِ» امور و تحسین کردن، که هُنری نیست.
درد از اینجا آغاز شد که ما همیشه در دیدنِ «اکستریم» ها (چه ژاپن باشد و چه آمریکا و چه هر کشور دیگری)، به وجد می آئیم. حکایتِ همان گزارشِ بازدید آقای حدادعادل از مدرسه ابتدایی ژاپنی (که در کتابهای دورۀ دبیرستانِ ما چاپ شده بود) و حکایت همان دو/سه مقاله خودم که در سالهای نخست تحصیلم در ژاپن، به «تحسین» از سیستم آموزشی نوشته بودم.
دقت کنیم که ما نیز اگر در جستجوی توسعه هستیم باید در مدارس خود سخت کوشی، انضباط، کار گروهی و خلاقیت، انتقادگری و انتقادپذیری... را پرورش دهیم و می دانیم که آن نظم ژاپنی (با معایبش) بهتر از بی سیستمی و بی نظمی و شلختگی است، اما خاطرمان باشد که وقتی به تحسین از یک «رفتار» یا یک «ساختار» می پردازیم، همۀ وجوه ماجرا را دیده باشیم و ببنیم «امتدادِ مسیر» قرار است به کجاها ختم شود؟ از ژاپن الهام بگیریم اما لزوما کپی-پیست (Copy-Paste) راه حل نیست.
شبکه توسعه
@I_D_Network
Telegram
محمدرضا زائرى
🎥 چرا ژاپن ژاپن می شود؟
🇯🇵 پاسخِ ساده و البته دشوار این است:
«ادب آداب دارد»
⏱ این چهار دقیقه را ببینید. شاید تامل برانگیز و مفید باشد.
#بین_الملل #ژاپن
#تربیت #فرهنگ
#پرورشی #فرهنگی
#مهارت #مدرسه
منبع (صفحه اینستاگرام):
lastsecondtours
🔻🔻🔻
یادگیرنده…
🇯🇵 پاسخِ ساده و البته دشوار این است:
«ادب آداب دارد»
⏱ این چهار دقیقه را ببینید. شاید تامل برانگیز و مفید باشد.
#بین_الملل #ژاپن
#تربیت #فرهنگ
#پرورشی #فرهنگی
#مهارت #مدرسه
منبع (صفحه اینستاگرام):
lastsecondtours
🔻🔻🔻
یادگیرنده…
✍️ تلمذ مدیرعامل ایران خودرو در محضر یاسر جبرائیلی
🔹بحث استیضاح وزیر صنعت هم به پایان رسید ولی مشکل خودرو در کشور باقی است. اساسا «صنعت خودرو» در همه کشورها از دل بخش خصوصی برخاسته و سازوکار ادارۀ آن غیردولتی است. اما در کشور ما این صنعت در مختصاتی کاملا دولتی اداره می شود. شاهد و نمونه ای بر این فضای صددرصد دولتی، در تصویر تاسف بار ذیل🔻 قابل رویت است.
https://t.iss.one/solseghalam/2135
مدیرعامل ایران خودرو به دفتر کار یاسر جبرائیلی رفته و ضمن حضور در محضر ایشان از ارشادات آن مقام بهره مند شده است. درباره این جلسه، یاسر جبرائیلی در کانال تلگرامش چنین نوشت:
«امروز میزبان مدیرعامل ایرانخودرو و مدیرعامل یکی از شرکتهای سازنده سانتریوفیوژ بودیم و امکان سرریز فناوری تحصیل شده در صنعت هستهای به صنعت خودرو را بررسی کردیم...»
🔷شگفتی این خبر از این جهت است که فردی مانند یاسر جبرائیلی بدون سابقۀ یک ساعت حضور در بخش #صنعت و بدون سابقه ادارۀ یک شرکت صنعتی/خصوصیِ 20 نفره باید مدیرعامل ایران خودرو را "میزبان"(!) باشد. همچنین شگفتی تصویرِ مندرج از این جلسه از این است که مدیرعاملِ یکی از ریشه دارترین صنایع ایرانی باید برود و ذیل صندلیِ جوانی به چهل سالگی نرسیده بنشیند که با مدرک لیسانس زبان انگلیسی، برای او امکان سرریز فناوری را «بررسی» نماید.
🔷بر یاسر جبرائیلی حرجی نیست. او باید هم چنین کند.
ایراد به کسی است که عنوان مدیرعاملیِ صنایعی را بر دوش می کشد که امروز باید شانه به شانه هیوندای کره می زد. این قسمت از یادداشت دکتر احمد قادری را با هم بخوانیم:
«کسانی که بیش از نیم قرن پیش صنعت خودرو را در ایران پایه گذاری کردند به اهمیت استخدام و مشورت با مهندسان و مدیرانِ با تجربه شاغل در کشورهای صاحب تخصص در خودرو، و تاثیر آن در رشد صنعت خودرو یک کشور آگاه بودند. کاری که کره ای ها هم برای توسعه صنعت خودرو در آن کشور انجام دادند. اگر تاریخ صنعت خودرو کره جنوبی را مرور کنیم می بینیم که وقتی کره ای ها در اوایل دهه ۷۰میلادی تصمیم گرفتند #هیوندای را از یک شرکت که فقط محصولات شرکتهای دیگر را مونتاژ میکرد به یک شرکت با تولیدات مستقل تبدیل کنند به این نتیجه رسیدند که به یک مدیر متخصص نیاز دارند. بنابراین بعد از جستجوی زیاد به سراغ یکی از برجسته ترین مدیران صنعت خودرو انگلستان که در آن زمان از پیشتازان صنعت خودرو در جهان بود، رفتند. نام این شخصGeorge Henry Turnbull بود که در سوابق کاری اش مدیریت شرکت خودروسازی آستین انگلیس و همینطور عضویت در هیات مدیره گروه صنعتی لیلاند وجود داشت (ماشینهای سنگین ساخت لیلاند هنوز در جاده های ایران در حال ترددند!). در اصل اولین اتومبیل مستقل صنعت خودرو کره جنوبی به نام هیوندای پونی تحت هدایت George Turnbull و زمانی که او مدیر هیوندای بود طراحی و ساخته شد (لینک).
در سال ۱۹۷۷ حاج احمد و محمود خیامی هم که هدف مشابه با هیوندای را در ایران ناسیونال آن زمان (ایران خودرو فعلی) دنبال میکردند بعد از اینکه فهمیدند Turnbull در حال ترک هیوندای است با او وارد مذاکره شدند، او را به ایران آوردند و در ایران ناسیونال استخدام کردند. و البته بعد از مصادره شدن ایران ناسیونال و افتادن به دست مدیران دولتی، این رویای خیامی ها ناتمام ماند و البته کارشناسان خارجی صنعت خودرو مانند Turnbull هم ایران را ترک کرده بودند (لینک).»
با چنین تاریخچه ای باید از مدیرعامل ایران خودرو این سوالات را پرسید:
1️⃣- ده ها جوان ایرانی فارغ التحصیلان برترین دانشگاهها در صنایع خودرو ژاپن، آمریکا، آلمان و... مشغول بکارند. با چند تن از آنها جلسه (ولو اسکایپی) گذاشتی که حال به دفتر «غیرمرتبط ترین فرد با صنعت خودرو» رفتی؟
2️⃣- تو که به دفتر کار یاسر جبرائیلی می روی که در «رشته اندیشه سیاسی فارغ التحصیل "پژوهشگاه" علوم انسانی و مطالعات فرهنگی» است، چند بار برای مشورت و کسب تجربه با مدیرعامل تویوتا یا مدیرعامل نیسان جلسه برقرار کردی؟
3️⃣- آقای مدیرعامل ایران خودرو! اولین چیزی که مدیر ارشد یک بنگاه بزرگ صنعتی-اقتصادی می داند این است که «دقیقه های» وقت او ارزشمند است. هر دقیقه از وقت مدیرعامل جنرال موتورز از دیدگاه هیات مدیره شرکت محل تامل است.
4️⃣- بر یاسر جبرائیلی حرجی نیست. او آن می کند که باید. اما باب شدنِ رفتارهای اینچنین در مدیران بخش صنعت خطرناک است.
برترین برندهای خودروسازی چین را نگاه کنید:
✔️Dongfeng-Honda
با شرکت هوندا همکار شد و خودش را بزرگ کرد.
✔️FAW-Volkswagen Jetta
✔️FAW-Audi
با فولکس آلمان و آیودی همکار شد و خودش را قوی کرد.
✔️GAC-Mitsubishi
با میتوسوبیشی ژاپن همکار شد و خودش را در منطقه Guangzhou چین بزرگ کرد.
هیچ کسی (در هیچ کجای دنیا) با «بررسی»های جوانانِ صنعت ندیده به تعالی و بالندگی نرسیده است آقای مدیرعامل.
t.iss.one/solseghalam
🔹بحث استیضاح وزیر صنعت هم به پایان رسید ولی مشکل خودرو در کشور باقی است. اساسا «صنعت خودرو» در همه کشورها از دل بخش خصوصی برخاسته و سازوکار ادارۀ آن غیردولتی است. اما در کشور ما این صنعت در مختصاتی کاملا دولتی اداره می شود. شاهد و نمونه ای بر این فضای صددرصد دولتی، در تصویر تاسف بار ذیل🔻 قابل رویت است.
https://t.iss.one/solseghalam/2135
مدیرعامل ایران خودرو به دفتر کار یاسر جبرائیلی رفته و ضمن حضور در محضر ایشان از ارشادات آن مقام بهره مند شده است. درباره این جلسه، یاسر جبرائیلی در کانال تلگرامش چنین نوشت:
«امروز میزبان مدیرعامل ایرانخودرو و مدیرعامل یکی از شرکتهای سازنده سانتریوفیوژ بودیم و امکان سرریز فناوری تحصیل شده در صنعت هستهای به صنعت خودرو را بررسی کردیم...»
🔷شگفتی این خبر از این جهت است که فردی مانند یاسر جبرائیلی بدون سابقۀ یک ساعت حضور در بخش #صنعت و بدون سابقه ادارۀ یک شرکت صنعتی/خصوصیِ 20 نفره باید مدیرعامل ایران خودرو را "میزبان"(!) باشد. همچنین شگفتی تصویرِ مندرج از این جلسه از این است که مدیرعاملِ یکی از ریشه دارترین صنایع ایرانی باید برود و ذیل صندلیِ جوانی به چهل سالگی نرسیده بنشیند که با مدرک لیسانس زبان انگلیسی، برای او امکان سرریز فناوری را «بررسی» نماید.
🔷بر یاسر جبرائیلی حرجی نیست. او باید هم چنین کند.
ایراد به کسی است که عنوان مدیرعاملیِ صنایعی را بر دوش می کشد که امروز باید شانه به شانه هیوندای کره می زد. این قسمت از یادداشت دکتر احمد قادری را با هم بخوانیم:
«کسانی که بیش از نیم قرن پیش صنعت خودرو را در ایران پایه گذاری کردند به اهمیت استخدام و مشورت با مهندسان و مدیرانِ با تجربه شاغل در کشورهای صاحب تخصص در خودرو، و تاثیر آن در رشد صنعت خودرو یک کشور آگاه بودند. کاری که کره ای ها هم برای توسعه صنعت خودرو در آن کشور انجام دادند. اگر تاریخ صنعت خودرو کره جنوبی را مرور کنیم می بینیم که وقتی کره ای ها در اوایل دهه ۷۰میلادی تصمیم گرفتند #هیوندای را از یک شرکت که فقط محصولات شرکتهای دیگر را مونتاژ میکرد به یک شرکت با تولیدات مستقل تبدیل کنند به این نتیجه رسیدند که به یک مدیر متخصص نیاز دارند. بنابراین بعد از جستجوی زیاد به سراغ یکی از برجسته ترین مدیران صنعت خودرو انگلستان که در آن زمان از پیشتازان صنعت خودرو در جهان بود، رفتند. نام این شخصGeorge Henry Turnbull بود که در سوابق کاری اش مدیریت شرکت خودروسازی آستین انگلیس و همینطور عضویت در هیات مدیره گروه صنعتی لیلاند وجود داشت (ماشینهای سنگین ساخت لیلاند هنوز در جاده های ایران در حال ترددند!). در اصل اولین اتومبیل مستقل صنعت خودرو کره جنوبی به نام هیوندای پونی تحت هدایت George Turnbull و زمانی که او مدیر هیوندای بود طراحی و ساخته شد (لینک).
در سال ۱۹۷۷ حاج احمد و محمود خیامی هم که هدف مشابه با هیوندای را در ایران ناسیونال آن زمان (ایران خودرو فعلی) دنبال میکردند بعد از اینکه فهمیدند Turnbull در حال ترک هیوندای است با او وارد مذاکره شدند، او را به ایران آوردند و در ایران ناسیونال استخدام کردند. و البته بعد از مصادره شدن ایران ناسیونال و افتادن به دست مدیران دولتی، این رویای خیامی ها ناتمام ماند و البته کارشناسان خارجی صنعت خودرو مانند Turnbull هم ایران را ترک کرده بودند (لینک).»
با چنین تاریخچه ای باید از مدیرعامل ایران خودرو این سوالات را پرسید:
1️⃣- ده ها جوان ایرانی فارغ التحصیلان برترین دانشگاهها در صنایع خودرو ژاپن، آمریکا، آلمان و... مشغول بکارند. با چند تن از آنها جلسه (ولو اسکایپی) گذاشتی که حال به دفتر «غیرمرتبط ترین فرد با صنعت خودرو» رفتی؟
2️⃣- تو که به دفتر کار یاسر جبرائیلی می روی که در «رشته اندیشه سیاسی فارغ التحصیل "پژوهشگاه" علوم انسانی و مطالعات فرهنگی» است، چند بار برای مشورت و کسب تجربه با مدیرعامل تویوتا یا مدیرعامل نیسان جلسه برقرار کردی؟
3️⃣- آقای مدیرعامل ایران خودرو! اولین چیزی که مدیر ارشد یک بنگاه بزرگ صنعتی-اقتصادی می داند این است که «دقیقه های» وقت او ارزشمند است. هر دقیقه از وقت مدیرعامل جنرال موتورز از دیدگاه هیات مدیره شرکت محل تامل است.
4️⃣- بر یاسر جبرائیلی حرجی نیست. او آن می کند که باید. اما باب شدنِ رفتارهای اینچنین در مدیران بخش صنعت خطرناک است.
برترین برندهای خودروسازی چین را نگاه کنید:
✔️Dongfeng-Honda
با شرکت هوندا همکار شد و خودش را بزرگ کرد.
✔️FAW-Volkswagen Jetta
✔️FAW-Audi
با فولکس آلمان و آیودی همکار شد و خودش را قوی کرد.
✔️GAC-Mitsubishi
با میتوسوبیشی ژاپن همکار شد و خودش را در منطقه Guangzhou چین بزرگ کرد.
هیچ کسی (در هیچ کجای دنیا) با «بررسی»های جوانانِ صنعت ندیده به تعالی و بالندگی نرسیده است آقای مدیرعامل.
t.iss.one/solseghalam
Telegram
ارزیابی شتابزده
✍️معلم فیزیک: راننده تریلی هیجده چرخ
(به یاد رضا عابد، معلم فیزیک سال آخر دبیرستان)
محمدرضا اسلامی
تنها کسی بود که سر کلاس درس دبیرستان سیگار می کشید. و سیگار اولی تمام می شد سیگار دوم روشن بود. نعش سیگار چندمی کف کلاس ولو بود که داشت با فریاد، انرژی و هیجان، فیزیک درس می داد. واضح بود که او از تمام قوانین آموزش و پرورش جمهوری اسلامی مستثنی است!
این مستثنی بودن البته شامل چیزهای دیگری هم می شد. قدری که درس فیزیک جلو تر می رفت، سوالی اگر می کرد و پاسخِ غلط می شنید بی برو برگرد آن آبدارترین و بدترین فحشی که در جاده گفته می شود را نثار می کرد. و فحش در کلاس بیشتر از سیگار مصرف می شد. ولی «فیزیک درس می داد».
این سه کلمه، ولی “واقعا” این سه کلمه!
«فیزیک درس می داد».
🔷 میخواست مفهوم «سرعتِ حد» را درس بدهد. هیچ وقت خاطرم نمی رود، به صدای بلند جزوه می گفت و ما داشتیم می نوشتیم:
هواپیمایی در ارتفاع سه هزار متری از سطح زمین در حال پرواز است. قاطری را از هواپیما رها می کنیم. وزن قاطر دویست و هفتادکیلوگرم است. محاسبه کنید که چند ثانیه طول می کشد که سرعتِ سقوط قاطر به پنجاه و پنج متر بر ثانیه برسد؟
🔷 بعد از حل مساله ی قاطر، مجدد همان مفهوم فیزیک را با نهایت دقت و فشار بر روی کلمات «به بیان خودمانی» اینگونه می گفت:
بچه ها، سرعت حد تعریفش این هست که جسم با یک سرعتی شروع به حرکت میکنه و همینطور سرعتش بیشتر میشه اما به نقطه ای میرسه که دیگه «شتاب صفر میشه» یعنی با همون سرعت بدون تغییر مثبت یا منفی به حرکتش ادامه میده.
و بعد یکبار دیگر همان مفهوم را لفظ قلم، به «واژگان علمی»، کلمه به کلمه و به دقت بیان می کرد:
بچه ها، دوباره گوشکنید! در دینامیک شارهها، یک جسم، زمانی با سرعت حد (Terminal velocity) حرکت میکند که سرعتش به خاطر نیروی مقاومت هوا، آب یا شارهی دیگری که در آن سقوط کرده ثابت شود. یک جسم که در حال سقوط آزاد است هنگامی به سرعت حد میرسد که نیروی به سمت پایینِ گرانش (Fg) با برآیند نیروهای به سمت بالا (نیروی کشش و نیروی شناوری) مساوی شود. با نوشتن موازنهٔ نیرو در
4/3πR^3g(ρs-ρf)=Fd
R، شعاع کرهٔ در حال سقوط، g شتاب گرانش، ρs چگالی کره ، ρf چگالی شاره
هستند.
🔷 تک تک این پارامترها را با فریاد، انرژی و هیجان بیان می کرد. گذشت زمان را سر کلاس حس نمی کردی.اصلا.
🔷 در فضای آموزش و پرورشِ به شدت محافظه کار آنزمان، این قدر رواداری عجیب بود که یک معلم در سرکلاس، مستثنی از سیگار کشیدن و فحشدادن باشد ولی رضا عابد همان مستثنی بود! و این یک دلیل داشت: چون رضا عابد خودش بود. خودِ خودش، راننده تریلی هیجده چرخ.
رضا عابد، «جاده» را سر کلاس فیزیک می آورد و تمام مدیران دبیرستانهای آن روز پذیرفته بودند که قرار است «یک راننده کامیون» فیزیک درس بدهد ولی او «فیزیک درس می دهد»، واقعا همین سه کلمه!
🔷 دو ویدئوی کوتاه زیر مربوط به مراسم پاسداشتی است که بچه های بامرام و بامعرفت قبل از کرونا برای رضا عابد گرفتند. او مدت کوتاهی بعد از این مراسم پاسداشت درگذشت. ولی همین چند ثانیه ویدئو هم اگر که نبود، نمی دانم امروز چطور آن طنین صدایش و آن سیبیلهای بناگوش در رفته اش را دوباره می دیدیم؟ و چه باید می کردیم با خاطره ها؟ دست مریزاد به بچه های با مرام که قدر آقا معلم فیزیک را پاس داشتند.
🔷 ماکس پلانگ را ، پلنگِ پدرسگ خطاب می کرد. و اقسام دیگری از ادبیات مشابه! ولی حالات لوتی مسلکی، جوانمردی و مردانگی را به شدت ارج می نهاد. طیف وسیعی از بچه ها فیزیک را بخاطر او در کنکور بالای هشتاد درصد زدند. به گردن بسیاری از جامعه مهندسان شیراز حق داشت و دارد. این ترم چهاردهمین باری است که درکالیفرنیا درس مکانیک جامدات (یا همان مقاومت مصالح) را تدریس می کنم. تقریبا به ندرت می شود که یک روز سر کلاس بروم، یک مسئله مکانیک که به انتگرال ربط داشته باشد حل کنم و بعد در پایان درس (به هنگام خروج از کلاس) به روح رضا عابد درودی نفرستم. هرگز دوست ندارم سرکلاس سیگار بکشم و البته نَه در ژاپن و نه در آمریکا هرگز ندیدم و نشنیدم که کسی (معلمی یا استاد دانشگاهی) باشد که مجوز سیگار کشیدن سرکلاس را داشته باشد، ولی رضا عابد به غیر از فیزیک دو چیز را به ما آموخت:
در مرام انسانی ات، خودت باش (بدون تظاهر)؛ و در فیزیک خواندن، عمیق باش. عمیق بفهم.
خدایش رحمت کند.
▪️▪️▪️
روز معلم به آنها که خودشان هستند و عمیق آموختن را با «نهایت تلاش» سر کلاس به دانش آموز «می آموزند» مبارک باد.
*لینک ویدئوهای مراسم پاسداشت رضا عابد
https://t.iss.one/solseghalam/2138?single
https://t.iss.one/solseghalam/2139?single
(به یاد رضا عابد، معلم فیزیک سال آخر دبیرستان)
محمدرضا اسلامی
تنها کسی بود که سر کلاس درس دبیرستان سیگار می کشید. و سیگار اولی تمام می شد سیگار دوم روشن بود. نعش سیگار چندمی کف کلاس ولو بود که داشت با فریاد، انرژی و هیجان، فیزیک درس می داد. واضح بود که او از تمام قوانین آموزش و پرورش جمهوری اسلامی مستثنی است!
این مستثنی بودن البته شامل چیزهای دیگری هم می شد. قدری که درس فیزیک جلو تر می رفت، سوالی اگر می کرد و پاسخِ غلط می شنید بی برو برگرد آن آبدارترین و بدترین فحشی که در جاده گفته می شود را نثار می کرد. و فحش در کلاس بیشتر از سیگار مصرف می شد. ولی «فیزیک درس می داد».
این سه کلمه، ولی “واقعا” این سه کلمه!
«فیزیک درس می داد».
🔷 میخواست مفهوم «سرعتِ حد» را درس بدهد. هیچ وقت خاطرم نمی رود، به صدای بلند جزوه می گفت و ما داشتیم می نوشتیم:
هواپیمایی در ارتفاع سه هزار متری از سطح زمین در حال پرواز است. قاطری را از هواپیما رها می کنیم. وزن قاطر دویست و هفتادکیلوگرم است. محاسبه کنید که چند ثانیه طول می کشد که سرعتِ سقوط قاطر به پنجاه و پنج متر بر ثانیه برسد؟
🔷 بعد از حل مساله ی قاطر، مجدد همان مفهوم فیزیک را با نهایت دقت و فشار بر روی کلمات «به بیان خودمانی» اینگونه می گفت:
بچه ها، سرعت حد تعریفش این هست که جسم با یک سرعتی شروع به حرکت میکنه و همینطور سرعتش بیشتر میشه اما به نقطه ای میرسه که دیگه «شتاب صفر میشه» یعنی با همون سرعت بدون تغییر مثبت یا منفی به حرکتش ادامه میده.
و بعد یکبار دیگر همان مفهوم را لفظ قلم، به «واژگان علمی»، کلمه به کلمه و به دقت بیان می کرد:
بچه ها، دوباره گوشکنید! در دینامیک شارهها، یک جسم، زمانی با سرعت حد (Terminal velocity) حرکت میکند که سرعتش به خاطر نیروی مقاومت هوا، آب یا شارهی دیگری که در آن سقوط کرده ثابت شود. یک جسم که در حال سقوط آزاد است هنگامی به سرعت حد میرسد که نیروی به سمت پایینِ گرانش (Fg) با برآیند نیروهای به سمت بالا (نیروی کشش و نیروی شناوری) مساوی شود. با نوشتن موازنهٔ نیرو در
4/3πR^3g(ρs-ρf)=Fd
R، شعاع کرهٔ در حال سقوط، g شتاب گرانش، ρs چگالی کره ، ρf چگالی شاره
هستند.
🔷 تک تک این پارامترها را با فریاد، انرژی و هیجان بیان می کرد. گذشت زمان را سر کلاس حس نمی کردی.اصلا.
🔷 در فضای آموزش و پرورشِ به شدت محافظه کار آنزمان، این قدر رواداری عجیب بود که یک معلم در سرکلاس، مستثنی از سیگار کشیدن و فحشدادن باشد ولی رضا عابد همان مستثنی بود! و این یک دلیل داشت: چون رضا عابد خودش بود. خودِ خودش، راننده تریلی هیجده چرخ.
رضا عابد، «جاده» را سر کلاس فیزیک می آورد و تمام مدیران دبیرستانهای آن روز پذیرفته بودند که قرار است «یک راننده کامیون» فیزیک درس بدهد ولی او «فیزیک درس می دهد»، واقعا همین سه کلمه!
🔷 دو ویدئوی کوتاه زیر مربوط به مراسم پاسداشتی است که بچه های بامرام و بامعرفت قبل از کرونا برای رضا عابد گرفتند. او مدت کوتاهی بعد از این مراسم پاسداشت درگذشت. ولی همین چند ثانیه ویدئو هم اگر که نبود، نمی دانم امروز چطور آن طنین صدایش و آن سیبیلهای بناگوش در رفته اش را دوباره می دیدیم؟ و چه باید می کردیم با خاطره ها؟ دست مریزاد به بچه های با مرام که قدر آقا معلم فیزیک را پاس داشتند.
🔷 ماکس پلانگ را ، پلنگِ پدرسگ خطاب می کرد. و اقسام دیگری از ادبیات مشابه! ولی حالات لوتی مسلکی، جوانمردی و مردانگی را به شدت ارج می نهاد. طیف وسیعی از بچه ها فیزیک را بخاطر او در کنکور بالای هشتاد درصد زدند. به گردن بسیاری از جامعه مهندسان شیراز حق داشت و دارد. این ترم چهاردهمین باری است که درکالیفرنیا درس مکانیک جامدات (یا همان مقاومت مصالح) را تدریس می کنم. تقریبا به ندرت می شود که یک روز سر کلاس بروم، یک مسئله مکانیک که به انتگرال ربط داشته باشد حل کنم و بعد در پایان درس (به هنگام خروج از کلاس) به روح رضا عابد درودی نفرستم. هرگز دوست ندارم سرکلاس سیگار بکشم و البته نَه در ژاپن و نه در آمریکا هرگز ندیدم و نشنیدم که کسی (معلمی یا استاد دانشگاهی) باشد که مجوز سیگار کشیدن سرکلاس را داشته باشد، ولی رضا عابد به غیر از فیزیک دو چیز را به ما آموخت:
در مرام انسانی ات، خودت باش (بدون تظاهر)؛ و در فیزیک خواندن، عمیق باش. عمیق بفهم.
خدایش رحمت کند.
▪️▪️▪️
روز معلم به آنها که خودشان هستند و عمیق آموختن را با «نهایت تلاش» سر کلاس به دانش آموز «می آموزند» مبارک باد.
*لینک ویدئوهای مراسم پاسداشت رضا عابد
https://t.iss.one/solseghalam/2138?single
https://t.iss.one/solseghalam/2139?single
Telegram
ارزیابی شتابزده
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
✍️ جلسه آموزشی مدلسازی ساختمان بتنی 10 طبقه با نرم افزار SAP 2000
این جلسه گفتگو جهت دانشجویان علاقمند به بحث کاربرد نرم افزار SAP 2000 در مدلسازی رفتار لرزه ای ساختمانها می تواند مفید باشد. بحث، در قالب دو ویدئو ضبط شده است. قسمت اول در این فرسته ارسال می شود و قسمت دوم در ذیل این پست قرار می گیرد.
مشخصا قسمت دوم از این بحث به دلیل پرداختن به "مفاهیم" آنالیز غیرخطی (Non-Linear Analysis) ضروری است.
قسمت اول: مدت 1:40:54 - 193 مگ 🔺
قسمت دوم: مدت 1:52:32 - 210 مگ 🔻
t.iss.one/solseghalam
این جلسه گفتگو جهت دانشجویان علاقمند به بحث کاربرد نرم افزار SAP 2000 در مدلسازی رفتار لرزه ای ساختمانها می تواند مفید باشد. بحث، در قالب دو ویدئو ضبط شده است. قسمت اول در این فرسته ارسال می شود و قسمت دوم در ذیل این پست قرار می گیرد.
مشخصا قسمت دوم از این بحث به دلیل پرداختن به "مفاهیم" آنالیز غیرخطی (Non-Linear Analysis) ضروری است.
قسمت اول: مدت 1:40:54 - 193 مگ 🔺
قسمت دوم: مدت 1:52:32 - 210 مگ 🔻
t.iss.one/solseghalam
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
✍️ قسمت دوم جلسه آموزشی مدلسازی ساختمان بتنی 10 طبقه با نرم افزار SAP 2000
جهت دانشجویان کارشناسی ارشد مهندسی زلزله و سازه، در این قسمت از بحث به تنظیمات نرم افزار SAP جهت آنالیز غیرخطی (Non-Linear Analysis) پرداخته می شود.
▪️مدت 1:42:14 - 201 مگ
t.iss.one/solseghalam
جهت دانشجویان کارشناسی ارشد مهندسی زلزله و سازه، در این قسمت از بحث به تنظیمات نرم افزار SAP جهت آنالیز غیرخطی (Non-Linear Analysis) پرداخته می شود.
▪️مدت 1:42:14 - 201 مگ
t.iss.one/solseghalam
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جهت دانشجویان دوره کارشناسی ارشد و دکترا که علاقمند به کار و مطالعه در زمینه طراحی سازه های مقاوم در برابر انفجار هستند این جلسه می تواند مفید باشد. ضمن مروری بر مفاهیم پایه بارگذاری انفجار، با استفاده از مبانی دینامیک سازه (سیستمهای یک درجه آزادی SDOF) یک کد کامپیوتری متلب نوشته می شود.
عملا استفادۀ همزمان از دینامیک سازه و متلب هدف از برگزاری این جلسه بود.
در صنایع نفت و گاز و همچنین برای سازه های خاص همیشه طراحی در برابر بارهای انفجار یک ضرورت است.
Blast Analysis Basics
مدت: 1:33:11 - حجم: 300 مگ
t.iss.one/solseghalam
عملا استفادۀ همزمان از دینامیک سازه و متلب هدف از برگزاری این جلسه بود.
در صنایع نفت و گاز و همچنین برای سازه های خاص همیشه طراحی در برابر بارهای انفجار یک ضرورت است.
Blast Analysis Basics
مدت: 1:33:11 - حجم: 300 مگ
t.iss.one/solseghalam
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتگویی درباره تجارب و درسهای زلزله ترکیه
✍️ گفتگویی درباره تجارب و درسهای زلزله ترکیه
در این جلسه🔻 دکتر کیت میاموتو ، مدیرعامل شرکت مهندسین مشاور میاموتو (لس آنجلس) درباره بازدید میدانی اش از مناطق زلزله زده ترکیه صحبت کرد و با دانشجویان درباره نکات اصلی که از این زلزله آموخته بود سخن گفت.
دکتر میاموتو جدای از کارهای مدیریتی و سازه ای یک ویژگی جالب دارد. بخشهای مثبت از خُلقیات و رفتارهای ژاپنی (نظیر نظم و پشتکار) را با ویژگیهای مثبت آمریکایی (روحیه ریسک پذیری/چابکی) ترکیب کرده و لذا در حوزه مهندسی زلزله کارهای ممتازی ارایه داده است. او سالهاست که بعد از هر زلزله ای که در هر نقطه دنیا رخ می دهد در فاصله کمتر از یک یا دو روز، خودش را به مناطق زلزله زده می رساند، و بلافاصله گزارشی از اولین ارزیابی هایش از مناطق بحران را منتشر می کند.
با همین روحیه یک شرکت پنج نفره را تبدیل کرده به شرکتی که در 25 کشور دنیا دفتر دارد.
🔵در این جلسه چندین بار عملکرد دولت ترکیه را جریان امدادِ بعد از زلزله تحسین کرد. همچنین چند بار اشاره کرد که پیمانکارهای بسیار خوب و توانمندی در ترکیه وجود دارند. او تاکید کرد که یکی از دلایل عملکرد خوب دولت در این زلزله این بوده که «سالهاست که ترکیه خودش را برای "زلزله بزرگ استانبول" آماده کرده بود».
سوال اصلی اینجاست که چرا وقتی پیمانکارهای توانمند وجود دارند، استاندارد ملی/کد هم خوب نوشته شده، ولی زلزله صدها هزار سازه را ویران کرد و هزاران شهروند جانشان را از دست دادند؟
t.iss.one/solseghalam
در این جلسه🔻 دکتر کیت میاموتو ، مدیرعامل شرکت مهندسین مشاور میاموتو (لس آنجلس) درباره بازدید میدانی اش از مناطق زلزله زده ترکیه صحبت کرد و با دانشجویان درباره نکات اصلی که از این زلزله آموخته بود سخن گفت.
دکتر میاموتو جدای از کارهای مدیریتی و سازه ای یک ویژگی جالب دارد. بخشهای مثبت از خُلقیات و رفتارهای ژاپنی (نظیر نظم و پشتکار) را با ویژگیهای مثبت آمریکایی (روحیه ریسک پذیری/چابکی) ترکیب کرده و لذا در حوزه مهندسی زلزله کارهای ممتازی ارایه داده است. او سالهاست که بعد از هر زلزله ای که در هر نقطه دنیا رخ می دهد در فاصله کمتر از یک یا دو روز، خودش را به مناطق زلزله زده می رساند، و بلافاصله گزارشی از اولین ارزیابی هایش از مناطق بحران را منتشر می کند.
با همین روحیه یک شرکت پنج نفره را تبدیل کرده به شرکتی که در 25 کشور دنیا دفتر دارد.
🔵در این جلسه چندین بار عملکرد دولت ترکیه را جریان امدادِ بعد از زلزله تحسین کرد. همچنین چند بار اشاره کرد که پیمانکارهای بسیار خوب و توانمندی در ترکیه وجود دارند. او تاکید کرد که یکی از دلایل عملکرد خوب دولت در این زلزله این بوده که «سالهاست که ترکیه خودش را برای "زلزله بزرگ استانبول" آماده کرده بود».
سوال اصلی اینجاست که چرا وقتی پیمانکارهای توانمند وجود دارند، استاندارد ملی/کد هم خوب نوشته شده، ولی زلزله صدها هزار سازه را ویران کرد و هزاران شهروند جانشان را از دست دادند؟
t.iss.one/solseghalam
Telegram
ارزیابی شتابزده
گفتگویی درباره تجارب و درسهای زلزله ترکیه
۵۱ ماهواره ی دیگر استارلینک
چهارشنبه ۱۰ می (۲۰ اردیبهشت)
✍️محمدرضا اسلامی
🔷 چند دقیقه پیش ۵۱ ماهواره ی دیگر استارلینک در مدار قرار گرفت (لینک توئیت). عملا شرکت اسپس اکس باعث شده که پرتاب موشک برای ارسال ماهواره به فضا در حد چیزی شبیه به اسنپ گرفتن و تپسی گرفتن، عادی شود! هر یک از این پرتابها اگر که قرار بود توسط ناسا انجام شود، چقدر بروکراسی اداری باید طی می شد؟!
در هر نوبت از پرتاب، چند ده ماهواره در مدار زمین قرار می گیرد. چند ده ماهواره که «هر یک از آنها» به تنهایی با سرعت 27000 کیلومتر بر ساعت جابجا می شود! و می تواند دیتا را به خانه ای کوچک در گوشه یک مزرعه در سرزمینی دورافتاده، با سرعت بیش از 100 مگابیت بر ثانیه (100 Mbs) ارسال کند.
پروژه استارلینک مرحله به مرحله در حال تکمیل است. تا پایان امسال قرار است چهار هزار(!) ماهواره کوچک در مدار LEO زمین قرار داده شوند. نکته قابل تامل این است که شاید اگر که این سلسله اتفاقات در گذشته ها و در ایام قدیم بود می گفتیم: اینها اتفاقاتی ست که دارد «خاموش و بی صدا» در دنیای پیرامون ما رخ می دهد. ولی مسئله این است که در دنیای امروز این روَند اصلا خاموش و بی صدا نیست . اسپیس اکس قدم به قدمِ کارهایش را توئیت میکند و برای هر پرتاب پخش زنده توئیتری می گذارد.
همه چیز کاملا
Transparent
است.
بر خلاف تفکر عمومی که گمان می شود در این پروژۀ استارلینک اصالت به بحثِ «هوا-فضا» ی ماجراست، ولی پیچیدگی ابعاد فنی مخابرات/الکترونیک در این پروژه را در ویدیوی زیر🔻 ملاحظه نمایید.
بیست و هشت دقیقه و هشت ثانیه توضیح درباره پروژه ای که اینهمه «کارهای ماهواره ای» برای انجامش نیاز بوده است. در این ویدئو ابتدا درباره ساختار دیش (گیرنده) ای که باید بر پشت بام شما نصب شود توضیح داده می شود. سپس می گوید که چطور دیش روی پشت بام به طور دایم با این ماهواره ها در تماس قرار خواهد گرفت. و نهایتا هم درباره مکانیزم انتقال دیتا از دیش روی پشت بام شما به ماهواره های استارلینک صحبت می کند.
نکته جالب در این ویدئو، «تعدد» مسایل فنی برای دست یافتن به «پوشش اینترنت» استارلینک است. اینهمه مباحث فیزیک، الکترونیک و مخابرات در این پروژه فوق العاده هیجان انگیز است.
اما قسمت شگفت آور ماجرا این است که این همه کارهای هوا-فضا، موشک به هوا فرستادن ... و مسایل مرتبط به آن، صرفا قسمت «لجستیک یک پروژه» محسوب می شود!
🔷 سوال اینجاست که چرا تا قبل از ایلان ماسک کسی این کار را نکرد؟
پاسخِ ساده این است که «نادر شاه»ی باید پیدا می شد تا اینهمه تخصص و فنآوری به هم زنجیر شوند و «اتفاق» رخ بدهد. ولی اگر بخواهیم از سطح یک پاسخِ ساده بالاتر برویم باید چنین گفت:
انجام چنین کارهایی، فراتر از ظرفیتِ دولتهاست. بخش دولتی، به لحاظ ساختار بروکراتیک توان انجامِ چابک چنین پروژه های چند وجهی ای را ندارد. هرگز سازمان ناسا در آمریکا (یا Roscosmos در روسیه) نمی توانست چنین کند.
«بخش خصوصیِ سنتی» هم فاصله معناداری با انجام چنین پروژه هایی داراست چون که از جنونِ لازم برای دست زدن به این میزان از ریسک فاصله زیادی دارد.
«بخش خصوصی سنتی» عادت دارد به جدول ضرب و چهار عمل اصلی.
به این معنا که مثلا:
این تعداد واحد آپارتمان/ساختمان می سازم و این قدر سود می کنم.
این تعداد خودرو می سازم و برای هر خودرو اینقد دلار سود می کنم. فلان مِلک را می خرم، سه سال بعد می فروشم و فلان مقدار سود . چهار عمل اصلی!
اینکه بخش خصوصی سنتی مانند تویوتا، هوندا، شرکت سافت بانک ژاپن و … درگیر کاری چندوجهی و در چنین مقیاسی نشدند، دلیلش این است که برای آنها این میزان از «صرف انرژی» بر یک فنآوری «کاملا جدید» در یک ساختارِ غیرسنتی، بی مفهوم بود.
برای مثال مدیرعامل سافت بانک ژاپن فردی ایده پرداز تلقی می شود. از سالها قبل در حوزه مخابرات سرمایه گذاریهای شگفت کرد؛ حتی او «اولین فرد غیرآمریکایی» بود که بعد از انتخابات ۲۰۱۶ بلند شد و به نیویورک رفت و در آپارتمان دونالد ترامپ با او دیدار کرد و درباره تجارت سافت بانک در آمریکا با او گفتگو کرد (یک فرد ژاپنی تا این حد چابک). ولی سافت بانک (به عنوان مثال) هرگز حتی به "انجام" پروژه ای با یک دهم ریسکهای اسپیس اکس و استارلینک فکر هم نکرد! در تمام مصاحبه هایش هرگز حتی یک جمله یا یک گفتگو درباره چنین افق فکری ای سخن نگفت…
🔷علی ایحال، فعلا فضای داخل کشور ما اینقدر درگیر مباحث مختلف است که بحث و صحبت درباره استارلینک (و ابعاد مختلفش) یک دغدغه دست چندم تلقی می شود (متاسفانه). یک روز بحث شاسی بلند هست و روز دیگر قصه ای دیگر. ولی این پروژه تا سالها منبع الهام خواهد بود برای جوانان جسور و رویاپرداز نسلهای آینده، مبنی بر اینکه چطور می شود نادرشاهی پیدا بشود و آن کند که تویوتا و سونی و سامسونگ و… نتوانستند حتی تجسم کنند.
🌐t.iss.one/solseghalam
چهارشنبه ۱۰ می (۲۰ اردیبهشت)
✍️محمدرضا اسلامی
🔷 چند دقیقه پیش ۵۱ ماهواره ی دیگر استارلینک در مدار قرار گرفت (لینک توئیت). عملا شرکت اسپس اکس باعث شده که پرتاب موشک برای ارسال ماهواره به فضا در حد چیزی شبیه به اسنپ گرفتن و تپسی گرفتن، عادی شود! هر یک از این پرتابها اگر که قرار بود توسط ناسا انجام شود، چقدر بروکراسی اداری باید طی می شد؟!
در هر نوبت از پرتاب، چند ده ماهواره در مدار زمین قرار می گیرد. چند ده ماهواره که «هر یک از آنها» به تنهایی با سرعت 27000 کیلومتر بر ساعت جابجا می شود! و می تواند دیتا را به خانه ای کوچک در گوشه یک مزرعه در سرزمینی دورافتاده، با سرعت بیش از 100 مگابیت بر ثانیه (100 Mbs) ارسال کند.
پروژه استارلینک مرحله به مرحله در حال تکمیل است. تا پایان امسال قرار است چهار هزار(!) ماهواره کوچک در مدار LEO زمین قرار داده شوند. نکته قابل تامل این است که شاید اگر که این سلسله اتفاقات در گذشته ها و در ایام قدیم بود می گفتیم: اینها اتفاقاتی ست که دارد «خاموش و بی صدا» در دنیای پیرامون ما رخ می دهد. ولی مسئله این است که در دنیای امروز این روَند اصلا خاموش و بی صدا نیست . اسپیس اکس قدم به قدمِ کارهایش را توئیت میکند و برای هر پرتاب پخش زنده توئیتری می گذارد.
همه چیز کاملا
Transparent
است.
بر خلاف تفکر عمومی که گمان می شود در این پروژۀ استارلینک اصالت به بحثِ «هوا-فضا» ی ماجراست، ولی پیچیدگی ابعاد فنی مخابرات/الکترونیک در این پروژه را در ویدیوی زیر🔻 ملاحظه نمایید.
بیست و هشت دقیقه و هشت ثانیه توضیح درباره پروژه ای که اینهمه «کارهای ماهواره ای» برای انجامش نیاز بوده است. در این ویدئو ابتدا درباره ساختار دیش (گیرنده) ای که باید بر پشت بام شما نصب شود توضیح داده می شود. سپس می گوید که چطور دیش روی پشت بام به طور دایم با این ماهواره ها در تماس قرار خواهد گرفت. و نهایتا هم درباره مکانیزم انتقال دیتا از دیش روی پشت بام شما به ماهواره های استارلینک صحبت می کند.
نکته جالب در این ویدئو، «تعدد» مسایل فنی برای دست یافتن به «پوشش اینترنت» استارلینک است. اینهمه مباحث فیزیک، الکترونیک و مخابرات در این پروژه فوق العاده هیجان انگیز است.
اما قسمت شگفت آور ماجرا این است که این همه کارهای هوا-فضا، موشک به هوا فرستادن ... و مسایل مرتبط به آن، صرفا قسمت «لجستیک یک پروژه» محسوب می شود!
🔷 سوال اینجاست که چرا تا قبل از ایلان ماسک کسی این کار را نکرد؟
پاسخِ ساده این است که «نادر شاه»ی باید پیدا می شد تا اینهمه تخصص و فنآوری به هم زنجیر شوند و «اتفاق» رخ بدهد. ولی اگر بخواهیم از سطح یک پاسخِ ساده بالاتر برویم باید چنین گفت:
انجام چنین کارهایی، فراتر از ظرفیتِ دولتهاست. بخش دولتی، به لحاظ ساختار بروکراتیک توان انجامِ چابک چنین پروژه های چند وجهی ای را ندارد. هرگز سازمان ناسا در آمریکا (یا Roscosmos در روسیه) نمی توانست چنین کند.
«بخش خصوصیِ سنتی» هم فاصله معناداری با انجام چنین پروژه هایی داراست چون که از جنونِ لازم برای دست زدن به این میزان از ریسک فاصله زیادی دارد.
«بخش خصوصی سنتی» عادت دارد به جدول ضرب و چهار عمل اصلی.
به این معنا که مثلا:
این تعداد واحد آپارتمان/ساختمان می سازم و این قدر سود می کنم.
این تعداد خودرو می سازم و برای هر خودرو اینقد دلار سود می کنم. فلان مِلک را می خرم، سه سال بعد می فروشم و فلان مقدار سود . چهار عمل اصلی!
اینکه بخش خصوصی سنتی مانند تویوتا، هوندا، شرکت سافت بانک ژاپن و … درگیر کاری چندوجهی و در چنین مقیاسی نشدند، دلیلش این است که برای آنها این میزان از «صرف انرژی» بر یک فنآوری «کاملا جدید» در یک ساختارِ غیرسنتی، بی مفهوم بود.
برای مثال مدیرعامل سافت بانک ژاپن فردی ایده پرداز تلقی می شود. از سالها قبل در حوزه مخابرات سرمایه گذاریهای شگفت کرد؛ حتی او «اولین فرد غیرآمریکایی» بود که بعد از انتخابات ۲۰۱۶ بلند شد و به نیویورک رفت و در آپارتمان دونالد ترامپ با او دیدار کرد و درباره تجارت سافت بانک در آمریکا با او گفتگو کرد (یک فرد ژاپنی تا این حد چابک). ولی سافت بانک (به عنوان مثال) هرگز حتی به "انجام" پروژه ای با یک دهم ریسکهای اسپیس اکس و استارلینک فکر هم نکرد! در تمام مصاحبه هایش هرگز حتی یک جمله یا یک گفتگو درباره چنین افق فکری ای سخن نگفت…
🔷علی ایحال، فعلا فضای داخل کشور ما اینقدر درگیر مباحث مختلف است که بحث و صحبت درباره استارلینک (و ابعاد مختلفش) یک دغدغه دست چندم تلقی می شود (متاسفانه). یک روز بحث شاسی بلند هست و روز دیگر قصه ای دیگر. ولی این پروژه تا سالها منبع الهام خواهد بود برای جوانان جسور و رویاپرداز نسلهای آینده، مبنی بر اینکه چطور می شود نادرشاهی پیدا بشود و آن کند که تویوتا و سونی و سامسونگ و… نتوانستند حتی تجسم کنند.
🌐t.iss.one/solseghalam
YouTube
How does Starlink Satellite Internet Work?📡☄🖥
Go to https://brilliant.org/BranchEducation/ to sign up for free and expand your knowledge. The first 200 people will get 20% off their annual premium membership.
With Starlink internet, data is continuously being sent between a ground dish and a Starlink…
With Starlink internet, data is continuously being sent between a ground dish and a Starlink…