✍️توئیتهای عبدالرضا داوری
(بحثی در بهداشت روان و فضای سیاسی کشور)
🔷یکی از آفات فضای سیاسی کشور ما این است که وقتی کسی وارد این «فضا» شد، افرادِ پیرامونِ او (خانواده، دوستان و...) مسائلِ بهداشتِ روحی و روانی او را جدی نمی گیرند.
شمار بسیاری از افرادی که در فضای سیاست دچار حالات سایکوز یا سایر اختلالاتِ ذهنی شده اند فقط و فقط به این دلیل توسط خانواده و اطرافیان وارد پروسۀ درمان نمی شوند که او «یک زمانی» در عرصه کارهای اجرایی/سیاسی، سِمَتی داشته.
زمانی استاندار بوده یا وکیلی یا وزیری.
طرف (همچون هر انسان معمولی دیگری) دچار یک یا دو جور mental disorder می شود (که البته به دلیل فشارهای عصبی چنین رخدادی در انسان کاملا محتمل است) ولی اطرافیان آنقدر در شروع درمان تعلل می کنند که روزی پایانِ ماجرا به افتضاحترین شکل ممکن درآید.
(چرا؟ آیا چون که طرف، یک زمانی مصدر یک امری بوده؟...)
🔷مدتی پیش در جریان انتخابات ریاست جمهوری با یکی از شادابترین و سخنورترین سیاسیون کشور صحبت بود. می گفت: «فلانی، راستش من مدتی است قرصهای افسردگی را مصرف می کنم. و عجیب برایم این است که به اطرافیانم، اگر بگویم "قرص فشار خون" می خورم تعجب نمی کنند ولی اگر بگویم فلان دارویی که محصول دانش بشر است و بعد از هزاران ساعت مطالعه و تستهای آزمایشگاهی "پدید" آمده را برای افسردگی مصرف می کنم همه با حیرت/شماتت نگاهم می کنند»
این حرف او ناشی از یک نگاهِ بسیار مدرن است در جامعه ای که نگاهِ روستانی به اختلال ذهنی دارد و نهایتا می گذارند/می گذاریم/اجازه می دهیم، عبدالرضا داوری (از راستی ها) به این مرز از مشکلات بغلتد (و مضحکه همه شود) و محمدعلی نجفی (از چپی ها) آنگونه شود.
🔷در این میانه هم، مثل نُقل و نبات ریخته است در پیرامون ما کسانی که (به رغم حضورهای کوتاه مدت در عرصه سیاست/اجرا) در اختلالات، تا مرزهایی همچون وضعیتِ توئیتهای این روزهای احمدزاده کرمانی و... فرو رفته اند. روند توئیتها نگران کننده است. کاری باید کرد. نباید گذاشت که طرف به نهایتِ بن بست برسد و در این فاصله فقط توئیتهایش اسباب مضحکه این و آن باشد.
🔷شاید حرف زدن از درمانِ اختلالهای ذهنی در جامعه ای که با انبوهِ مشکلات جدی و پایه ای درگیر است قدری لوس و دست دوم به نظر برسد (در جامعه ای که در آن هواپیما با موشک خودی می افتد و "شاعر" با پای زنجیر شده روی تخت بیمارستان کرونا می گیرد و می میرد) ولی باید باور کنیم که عبدالرضا داوری یا افراد مشابه آن در یک «لوپ از اتفاقات» گیر می افتند که حتی ذره ای (دقیقا ذره ای) از مواهب زندگیِ عادیِ انسانهایِ معمولی جامعه هم برخوردار نمی شوند، و بعد از مدتی به رقّتبارترین شکل ممکن از گردونه اجتماع حذف می شوند.
(و این خیلی قساوت است که بگذاریم چنان شود)
🔷 مطالعات پژوهشگران نشان می دهد که نه فقط در میان سیاسیون، بلکه در میان مدیران ارشد بنگاههای اقتصادی بزرگ نیز زمینه های بروز مشکلات سایکوز بسیار جدی است (1 نفر از هر 5 نفر). مثلا این لینک.
🔷 اگر به مجمع ادوار مجلس نگاه کنیم سیاهۀ بلندبالایی از نامهایی را شاهد خواهیم بود (چه از چپ و چه از راست) که همچون عبدالرضا داوری مدتی (مثلا چندسالی) در میانه ی گود سیاست/امور اجرایی قرارگرفتند و بعد با یک زندگیِ «متلاشی» در گوشه ای افتاده اند که هیچ کس خبری از حال و روزشان ندارد. حتی همانهایی که پوسترهای اینها را در انتخابات مجلس به در و دیوار می چسباندند و ستادهای انتخاباتی شان را اداره می کردند، امروز نمی دانند که طرف در کجاست و دچار چه حجم دردناکی از مشکلات است.
🔷 ایکاش این سطح از خرد جمعی در میان ما پدیدار شود که بجای خندیدن به توئیتها و... کمک کنیم به اطرافیان (خانواده) که روند درمان را جدی بگیرند. باور کنیم (باور کنیم) اختلال رفتاری در دنیای پر فشار امروز چیز بد/کریه/زشتی نیست. به همان اندازه که من مستعدِ این هستم که دچار شکستگیِ پا شوم مستعد این هستم که در یک «لوپ بیمار» از اتفاقات/روابط اجتماعی «گیر» کنم و رفتارهای زننده از خود بروز دهم (وما کلُّ مفتونٍ یُعاتب). نیازی نیست که به من/او گفته شود که تو دیوانه ای. فقط کافی است این «درک» شکل بگیرد که «مشکلی» پدید آمده که قابل علاج است. «بشر» برای اینها فکر کرده، هزاران ساعت کار آزمایشگاهی/بالینی، عقبۀ برخی از داروهاست. چرا اکراه داریم و زشت می دانیم «باورکردنِ» این واقعیت را؟
🔷 چرا خانواده و اطرافیان، فرد را رها می کنند تا به سرنوشت محمدعلی نجفی و نوری زاد و... مبتلا شوند؟
این یک قساوت قلب است که رها کنیم و فقط با نگاه سیاسی (یا برای اوقات خنده و استهزاء جناح رقیب) به روایتِ اینگونه نوشته ها بپردازیم. یا اینکه امور را به پرستو و... تقلیل دهیم.
🔹باور کنیم درمان، فقط برای فشار خون نیست.
تنشهایِ پسایندِ کارهای سیاسی/اجتماعی/اقتصادی هم علاج لازم دارد.
t.iss.one/solseghalam
(بحثی در بهداشت روان و فضای سیاسی کشور)
🔷یکی از آفات فضای سیاسی کشور ما این است که وقتی کسی وارد این «فضا» شد، افرادِ پیرامونِ او (خانواده، دوستان و...) مسائلِ بهداشتِ روحی و روانی او را جدی نمی گیرند.
شمار بسیاری از افرادی که در فضای سیاست دچار حالات سایکوز یا سایر اختلالاتِ ذهنی شده اند فقط و فقط به این دلیل توسط خانواده و اطرافیان وارد پروسۀ درمان نمی شوند که او «یک زمانی» در عرصه کارهای اجرایی/سیاسی، سِمَتی داشته.
زمانی استاندار بوده یا وکیلی یا وزیری.
طرف (همچون هر انسان معمولی دیگری) دچار یک یا دو جور mental disorder می شود (که البته به دلیل فشارهای عصبی چنین رخدادی در انسان کاملا محتمل است) ولی اطرافیان آنقدر در شروع درمان تعلل می کنند که روزی پایانِ ماجرا به افتضاحترین شکل ممکن درآید.
(چرا؟ آیا چون که طرف، یک زمانی مصدر یک امری بوده؟...)
🔷مدتی پیش در جریان انتخابات ریاست جمهوری با یکی از شادابترین و سخنورترین سیاسیون کشور صحبت بود. می گفت: «فلانی، راستش من مدتی است قرصهای افسردگی را مصرف می کنم. و عجیب برایم این است که به اطرافیانم، اگر بگویم "قرص فشار خون" می خورم تعجب نمی کنند ولی اگر بگویم فلان دارویی که محصول دانش بشر است و بعد از هزاران ساعت مطالعه و تستهای آزمایشگاهی "پدید" آمده را برای افسردگی مصرف می کنم همه با حیرت/شماتت نگاهم می کنند»
این حرف او ناشی از یک نگاهِ بسیار مدرن است در جامعه ای که نگاهِ روستانی به اختلال ذهنی دارد و نهایتا می گذارند/می گذاریم/اجازه می دهیم، عبدالرضا داوری (از راستی ها) به این مرز از مشکلات بغلتد (و مضحکه همه شود) و محمدعلی نجفی (از چپی ها) آنگونه شود.
🔷در این میانه هم، مثل نُقل و نبات ریخته است در پیرامون ما کسانی که (به رغم حضورهای کوتاه مدت در عرصه سیاست/اجرا) در اختلالات، تا مرزهایی همچون وضعیتِ توئیتهای این روزهای احمدزاده کرمانی و... فرو رفته اند. روند توئیتها نگران کننده است. کاری باید کرد. نباید گذاشت که طرف به نهایتِ بن بست برسد و در این فاصله فقط توئیتهایش اسباب مضحکه این و آن باشد.
🔷شاید حرف زدن از درمانِ اختلالهای ذهنی در جامعه ای که با انبوهِ مشکلات جدی و پایه ای درگیر است قدری لوس و دست دوم به نظر برسد (در جامعه ای که در آن هواپیما با موشک خودی می افتد و "شاعر" با پای زنجیر شده روی تخت بیمارستان کرونا می گیرد و می میرد) ولی باید باور کنیم که عبدالرضا داوری یا افراد مشابه آن در یک «لوپ از اتفاقات» گیر می افتند که حتی ذره ای (دقیقا ذره ای) از مواهب زندگیِ عادیِ انسانهایِ معمولی جامعه هم برخوردار نمی شوند، و بعد از مدتی به رقّتبارترین شکل ممکن از گردونه اجتماع حذف می شوند.
(و این خیلی قساوت است که بگذاریم چنان شود)
🔷 مطالعات پژوهشگران نشان می دهد که نه فقط در میان سیاسیون، بلکه در میان مدیران ارشد بنگاههای اقتصادی بزرگ نیز زمینه های بروز مشکلات سایکوز بسیار جدی است (1 نفر از هر 5 نفر). مثلا این لینک.
🔷 اگر به مجمع ادوار مجلس نگاه کنیم سیاهۀ بلندبالایی از نامهایی را شاهد خواهیم بود (چه از چپ و چه از راست) که همچون عبدالرضا داوری مدتی (مثلا چندسالی) در میانه ی گود سیاست/امور اجرایی قرارگرفتند و بعد با یک زندگیِ «متلاشی» در گوشه ای افتاده اند که هیچ کس خبری از حال و روزشان ندارد. حتی همانهایی که پوسترهای اینها را در انتخابات مجلس به در و دیوار می چسباندند و ستادهای انتخاباتی شان را اداره می کردند، امروز نمی دانند که طرف در کجاست و دچار چه حجم دردناکی از مشکلات است.
🔷 ایکاش این سطح از خرد جمعی در میان ما پدیدار شود که بجای خندیدن به توئیتها و... کمک کنیم به اطرافیان (خانواده) که روند درمان را جدی بگیرند. باور کنیم (باور کنیم) اختلال رفتاری در دنیای پر فشار امروز چیز بد/کریه/زشتی نیست. به همان اندازه که من مستعدِ این هستم که دچار شکستگیِ پا شوم مستعد این هستم که در یک «لوپ بیمار» از اتفاقات/روابط اجتماعی «گیر» کنم و رفتارهای زننده از خود بروز دهم (وما کلُّ مفتونٍ یُعاتب). نیازی نیست که به من/او گفته شود که تو دیوانه ای. فقط کافی است این «درک» شکل بگیرد که «مشکلی» پدید آمده که قابل علاج است. «بشر» برای اینها فکر کرده، هزاران ساعت کار آزمایشگاهی/بالینی، عقبۀ برخی از داروهاست. چرا اکراه داریم و زشت می دانیم «باورکردنِ» این واقعیت را؟
🔷 چرا خانواده و اطرافیان، فرد را رها می کنند تا به سرنوشت محمدعلی نجفی و نوری زاد و... مبتلا شوند؟
این یک قساوت قلب است که رها کنیم و فقط با نگاه سیاسی (یا برای اوقات خنده و استهزاء جناح رقیب) به روایتِ اینگونه نوشته ها بپردازیم. یا اینکه امور را به پرستو و... تقلیل دهیم.
🔹باور کنیم درمان، فقط برای فشار خون نیست.
تنشهایِ پسایندِ کارهای سیاسی/اجتماعی/اقتصادی هم علاج لازم دارد.
t.iss.one/solseghalam
Telegram
ارزیابی شتابزده
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
خدمت به مردم با پای شکسته
و کمی هم طعمِ دوربین
و کمی هم طعمِ دوربین
و چه لذتی دارد
با پای شکسته، با عصای زیر بغل، مقابل دوربین هایِ در حالِ حرکت، در حال خدمت به مردم و حل مشکلات مردم بودن...
واقعا چه از این بیشتر لذت و کیف دارد؟
چرا تمام نمی شود این کابوس؟ از تیمِ مشاوران رسانه ای این آقای وزیر باید پرسید چند میلیون تومان خرجِ ساخت این کلیپ کرده اید؟ تراولِ دوربین را ببینید! دوربین از این سمت به آن سمت در حال حرکت و... ثبت لحظاتِ خدمت.
نمی دانم این چه بلایی هست که ما به آن مبتلا هستیم؛ یا به سیاستمداران لالی که توانِ دو کلمه حرف زدن ندارند(از محمدرضا عارف و سیدحسن خمینی گرفته تا اسداله بادامچیان و...) یا سیاستمدارانی که زبانِ دوربین را به احسنِ وجه (اینگونه) بلد هستند... یعنی واقعا حد وسطی نیست؟
آیا هنوز تمام نشده دوره اینکه با "نامه" "مشکلات مردم" را حل کنیم؟
در یکی از سفرهای احمدی نژاد به استان فارس حدود ۲۲۰هزار نامه جمع شد. در یکی از سفرهای دیگر احمدی نژاد به استان کهکیلویه و بویراحمد بیشتر از جمعیتِ خانوارِ در استان "نامه" جمع شد. آن زمان به "تعداد" نامه ها افتخار می کردیم. آیا آن مشکلات حل شد؟ آیا اشتغال ایجاد شد؟ معیشت چه؟
باز دوباره باید با این روشها به سراغ مردم رفت؟
🔹ای آقای عاشق خدمت با پای شکسته! فقط یک فقره فرودگاه دبی بیش چهارصدهزار #شغل ایجاد کرده.
✔️ در سال ۲۰۱۶ گردش مالی فرودگاه #دوبی بیش از ۲۵ میلیارد دلار و فرودگاه بین المللی #استانبول ۲۲ میلیارد دلار بوده که از میزان درآمد حاصل از صادرات غیرنفتی ایران در همان سال بیشتر بوده است.
سهم فرودگاه جدید #اسـتانبول از تولید ناخالص داخلی ترکیه تا سال ۲۰۲۵ به ۹.۴٪ درصد می رسد که ۷۹ میلیارد دلار دیگر به تولید ناخالص داخلی ترکیه کمک کرده و بیش از ۲۲۵هزار شــغل ایجاد خواهد کرد.
(مرجع)
The report said Emirates airline, Dubai Airports and the aviation sector as a whole contributed $26.7 billion to the Dubai economy in 2013, which was almost 27 per cent of Dubai’s gross domestic product, or GDP, and supported a total of 416,500 jobs accounting for 21 per cent of the emirates’ total employment...
شما برو و فرودگاه آنچنانی احداث کن، آنقدر #اشتغال ایجاد خواهد شد که نیازی نباشد با پای شکسته بروی مقابلِ دوربین "مشکلات مردم" را حل کنی.
شما اگر در همان دفترت بنشینی و آمار و ارقامِ اشتغال ناشی از (سیاستگذاریهای صحیح)، فرودگاه استانبول و صنعت گردشگری در #توکیو ژاپن را "مطالعه کنی" و به هیات دولت گزارشِ فنی بدهی، "آثارش" خیلی بیشتر از آن است که با پایِ شکسته مقابلِ دوربین به ۱۵۰ تا نامه برسی.
العدل یضع الامور مواضعها...
t.iss.one/solseghalam
با پای شکسته، با عصای زیر بغل، مقابل دوربین هایِ در حالِ حرکت، در حال خدمت به مردم و حل مشکلات مردم بودن...
واقعا چه از این بیشتر لذت و کیف دارد؟
چرا تمام نمی شود این کابوس؟ از تیمِ مشاوران رسانه ای این آقای وزیر باید پرسید چند میلیون تومان خرجِ ساخت این کلیپ کرده اید؟ تراولِ دوربین را ببینید! دوربین از این سمت به آن سمت در حال حرکت و... ثبت لحظاتِ خدمت.
نمی دانم این چه بلایی هست که ما به آن مبتلا هستیم؛ یا به سیاستمداران لالی که توانِ دو کلمه حرف زدن ندارند(از محمدرضا عارف و سیدحسن خمینی گرفته تا اسداله بادامچیان و...) یا سیاستمدارانی که زبانِ دوربین را به احسنِ وجه (اینگونه) بلد هستند... یعنی واقعا حد وسطی نیست؟
آیا هنوز تمام نشده دوره اینکه با "نامه" "مشکلات مردم" را حل کنیم؟
در یکی از سفرهای احمدی نژاد به استان فارس حدود ۲۲۰هزار نامه جمع شد. در یکی از سفرهای دیگر احمدی نژاد به استان کهکیلویه و بویراحمد بیشتر از جمعیتِ خانوارِ در استان "نامه" جمع شد. آن زمان به "تعداد" نامه ها افتخار می کردیم. آیا آن مشکلات حل شد؟ آیا اشتغال ایجاد شد؟ معیشت چه؟
باز دوباره باید با این روشها به سراغ مردم رفت؟
🔹ای آقای عاشق خدمت با پای شکسته! فقط یک فقره فرودگاه دبی بیش چهارصدهزار #شغل ایجاد کرده.
✔️ در سال ۲۰۱۶ گردش مالی فرودگاه #دوبی بیش از ۲۵ میلیارد دلار و فرودگاه بین المللی #استانبول ۲۲ میلیارد دلار بوده که از میزان درآمد حاصل از صادرات غیرنفتی ایران در همان سال بیشتر بوده است.
سهم فرودگاه جدید #اسـتانبول از تولید ناخالص داخلی ترکیه تا سال ۲۰۲۵ به ۹.۴٪ درصد می رسد که ۷۹ میلیارد دلار دیگر به تولید ناخالص داخلی ترکیه کمک کرده و بیش از ۲۲۵هزار شــغل ایجاد خواهد کرد.
(مرجع)
The report said Emirates airline, Dubai Airports and the aviation sector as a whole contributed $26.7 billion to the Dubai economy in 2013, which was almost 27 per cent of Dubai’s gross domestic product, or GDP, and supported a total of 416,500 jobs accounting for 21 per cent of the emirates’ total employment...
شما برو و فرودگاه آنچنانی احداث کن، آنقدر #اشتغال ایجاد خواهد شد که نیازی نباشد با پای شکسته بروی مقابلِ دوربین "مشکلات مردم" را حل کنی.
شما اگر در همان دفترت بنشینی و آمار و ارقامِ اشتغال ناشی از (سیاستگذاریهای صحیح)، فرودگاه استانبول و صنعت گردشگری در #توکیو ژاپن را "مطالعه کنی" و به هیات دولت گزارشِ فنی بدهی، "آثارش" خیلی بیشتر از آن است که با پایِ شکسته مقابلِ دوربین به ۱۵۰ تا نامه برسی.
العدل یضع الامور مواضعها...
t.iss.one/solseghalam
Telegram
ارزیابی شتابزده
خدمت به مردم با پای شکسته
و کمی هم طعمِ دوربین
و کمی هم طعمِ دوربین
مرور غزل شماره ۲۰
#امروز_با_حافظ
ما
نه رندانِ ریاییم و
حریفانِ نفاق
آن که او عالِمِ سِر است
بدین حال، گواست
فرضِ ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم/
وآن چه گویند روا نیست، نگوییم رواست!
#امروز_با_حافظ
ما
نه رندانِ ریاییم و
حریفانِ نفاق
آن که او عالِمِ سِر است
بدین حال، گواست
فرضِ ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم/
وآن چه گویند روا نیست، نگوییم رواست!
Audio
نوبه ی زهدفروشانِ گران جان بگذشت
...
باده نوشی که در او روی و ریایی نبُوَد/
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست
*مرور غزل شماره ۲۰
(با وجود حال و هوای بهجت و عید در ابتدای غزل، ولی حضورِ گلایه های اجتماعی حافظ همچنان برجاست)
...
باده نوشی که در او روی و ریایی نبُوَد/
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست
*مرور غزل شماره ۲۰
(با وجود حال و هوای بهجت و عید در ابتدای غزل، ولی حضورِ گلایه های اجتماعی حافظ همچنان برجاست)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هاشمی رفسنجانی و بهداشت روان (یادداشتی درباره پنجمین سالگرد درگذشت )🔻
✍️ هاشمی رفسنجانی و بهداشت روان
(به مناسبت پنجمین سالگرد درگذشت)
در پنجمین سالگرد درگذشت اکبر هاشمی رفسنجانی، افراد مختلفی درباره کارنامه هاشمی مطالبی را به رشته تحریر درآوردند. در این میانه، یکی از مباحثی که چندان به آن پرداخته نشده، مساله "هاشمی و بهداشتِ روانی" است.
در این بحث، بی مناسبت نیست که اشاره ای شود به ویدیویی که برای اولین بار در تابستان گذشته از او منتشر شد. آن ویدئو را می توان به نمادی از بهداشتِ روان و ذهن یک سیاستمدار تلقی نمود.
🔹ویدئو اینگونه است: رفسنجانی بر روی #تردمیل در حال ورزش است و دربارۀ رد/عدم احراز صلاحیتش (توسط شورای نگهبان) و صحبتهای مصلحی (وزیر اطلاعات سابق) مطالبی را توضیح می دهد. ضروری است به چند نکته در "بحث بهداشت روان" توجه شود که مهمتر از بحثهای سیاسی/مدیریتی است!
✔️🔹یک- پدربزرگ
سن و سال پدربزرگِ بسیاری از ما حدودا هم سن و سال اکبر هاشمی رفسنجانی است. وقتی ویدئو را دیدم به خاطرم رسید که آیا پدربزرگم می توانست بپذیرد که در سن هشتادسالگی برای ورزش کردن از تردمیل استفاده کند؟ همچنین آیا پدربزرگ در امرِ یادگیری آنقدر "منعطف" هست که بجایِ پیاده روی، یا فیزیوتراپی، کار کردنِ با تنظیماتِ تردمیل را یاد بگیرد و بعد اینگونه پیوسته و با آرامش (بدون جهشهای ذهنی متعدد) مدتی ممتد ورزشی «جدید» را انجام دهد؟ آیا می تواند کلامش درباره دشمنش اینقدر به دور از خشم باشد؟
اساسا آیا پدربزرگ حاضر است در اتاق کارش، کار کردن با لب تاب را فرا بگیرد؟ و خودش شخصا فیس بوک را (روی موبایلش) چک کند؟ (نه اینکه مسئول دفترش بولتنِ محرمانه دربارۀ فیس بوک برایش بسازد!)
✔️🔹دو- دوران کهنسالی
به کهنسالیِ خودم فکر می کنم. مشخصا به این فکر می کنم که آیا اگر بعد از عمری فراز و نشیب، عده ای با من چنان کنند که یکی بگوید «ردّ» صلاحیت و دیگری بگوید «عدم احراز»، و بعد به من خبر برسانند که یک حیدرِ مصلحی نامی پیدا شده و فلان شب رفته و در فلان جلسه درباره تو فلان حرفها را زده و... آیا می توانم در آن سن و سال، بدون خشم و بدون رفتارهای عصبی، با آرامش به «ورزش» بپردازم؟ و به سلامتِ روح و جسم بیندیشم؟ یا تمامِ وجودم می شود خشم از حیدر مصلحی؟!
✔️🔹سه- سلام بر زندگی!
گاهی ما «غرق» می شویم در متن حوادث و اتفاقات پیرامونمان؛ همان که آن پسرک می گفت: «آروم نمی گــیگیریم». بله! آرام نمی گیریم. با یکی از اساتید زلزله شناسی صحبت بود. چنان دچار رفتارهای پرخاشگری شده، و چنان بر روی کلمات «فشار» می داد، که وقتی حرف می زد احساس می کنی قلبت دارد به دهان می آید. خب آقا جان قدری آرام تر! چرا آرام نمی گیری؟
✔️🔹چهار- سلام بر ذهن مدرن
ذهن هم عضله دارد، اگر ورزش بدهیم ذهن را، عضلاتش قوی می شود و اگر ورزش ندهیم، چربی دورِ عضله هایِ ذهن را می گیرد. کُند می شود. چابکی و «قدرتِ حلِ مسئله اش» را از دست می دهد. اولی، می شود همان که می گوید «فبَصَرک الیومَ حدید» نگاه، مثل آهن، تیز می شود. یکی، "به نگاه" (یا در اصطلاح at a glance) نکته ها را می گیرد، و یکی هم با وجود یک ساعت توضیح و توصیف، بازهم خرفت و کند، نگاهت می کند. همان که مولوی می گوید: «چشمی هوش بین دارم».
هاشمی رفسنجانی ذهنی باهوش اما مدرن داشت؛ آماده آموختن بود و در امرِ آموختن، "منعطف" بود. اینها ناشی از یک ذهن سالم و روان متعادل است.
او از موضعِ شاگردی پای حرفِ «کارشناس» می نشست و نه از موضعِ مُلوکانه. در برابر مقتضیاتِ زمان منعطف بود. اگر حیدر مصلحی نامی پیدا می شد و برایش چنان می کرد، به انبوهِ تیکهای عصبی و سندرمِ کتف و دست بیقرار و... (که بسیاری از سیاستمداران مبتلا می شوند)، مبتلا نمی شد. با آرامش بر روی تردمیل ورزش اش را می کرد. حتی در حرف زدن بر روی تردمیل از کلمات پرخشم استفاده نمی کرد! بیش از آنکه ماجرا را اخلاقی ببینیم (یا حتی "سیاسی" ببینیم اش) ماجرا به قوت و قدرتِ ذهن باز می گردد.
طرف، «غرق نشده» بوده در آن موضوعی که «عمر برایش صرف کرده». قَد اَفنَیتُ عُمری فی طَلَبِها نبوده!
بلکه آرام و متین، فارغ از دعواهای حیدری و نعمتی، تردمیلش را می زند. هرچند به قلبی شکسته، ولی نیک به بهداشتِ روان و جسمش می پردازد.
✔️🔹پنج- بازهم سلام بر زندگی!
دوباره به دوران کهنسالی ام فکر می کنم. به اینکه این ۸ سال ریاست جمهوری هم خواهد گذشت، و ۸ سال بعدی، و ۸ سال بعد تری نیز هم؛ اما آیا آن روز، من پیرمردی هستم کم حوصله، دارای تیکهای عصبی، با کلکسیونی از «ریزپرخاشگری» یا اینکه پیرمردی هستم بر روی #تردمیل، متوجه به شنا و حرکت، (ولو خسته و دل شکسته، اما) آرام و راضی؟
حافظ می گوید:
در «این بازار» اگر سودیست با درویشِ خرسند است/
خدایا مُنعِمم گردان، به درویشیّ و خرسندی.
آمین!
▪️▪️▪️
📎پ.ن: او در ۷۹سالگی رد صلاحیت شد. جو بایدن درهمان سن و سال رییس جمهورآمریکا شد.
🖊محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
(به مناسبت پنجمین سالگرد درگذشت)
در پنجمین سالگرد درگذشت اکبر هاشمی رفسنجانی، افراد مختلفی درباره کارنامه هاشمی مطالبی را به رشته تحریر درآوردند. در این میانه، یکی از مباحثی که چندان به آن پرداخته نشده، مساله "هاشمی و بهداشتِ روانی" است.
در این بحث، بی مناسبت نیست که اشاره ای شود به ویدیویی که برای اولین بار در تابستان گذشته از او منتشر شد. آن ویدئو را می توان به نمادی از بهداشتِ روان و ذهن یک سیاستمدار تلقی نمود.
🔹ویدئو اینگونه است: رفسنجانی بر روی #تردمیل در حال ورزش است و دربارۀ رد/عدم احراز صلاحیتش (توسط شورای نگهبان) و صحبتهای مصلحی (وزیر اطلاعات سابق) مطالبی را توضیح می دهد. ضروری است به چند نکته در "بحث بهداشت روان" توجه شود که مهمتر از بحثهای سیاسی/مدیریتی است!
✔️🔹یک- پدربزرگ
سن و سال پدربزرگِ بسیاری از ما حدودا هم سن و سال اکبر هاشمی رفسنجانی است. وقتی ویدئو را دیدم به خاطرم رسید که آیا پدربزرگم می توانست بپذیرد که در سن هشتادسالگی برای ورزش کردن از تردمیل استفاده کند؟ همچنین آیا پدربزرگ در امرِ یادگیری آنقدر "منعطف" هست که بجایِ پیاده روی، یا فیزیوتراپی، کار کردنِ با تنظیماتِ تردمیل را یاد بگیرد و بعد اینگونه پیوسته و با آرامش (بدون جهشهای ذهنی متعدد) مدتی ممتد ورزشی «جدید» را انجام دهد؟ آیا می تواند کلامش درباره دشمنش اینقدر به دور از خشم باشد؟
اساسا آیا پدربزرگ حاضر است در اتاق کارش، کار کردن با لب تاب را فرا بگیرد؟ و خودش شخصا فیس بوک را (روی موبایلش) چک کند؟ (نه اینکه مسئول دفترش بولتنِ محرمانه دربارۀ فیس بوک برایش بسازد!)
✔️🔹دو- دوران کهنسالی
به کهنسالیِ خودم فکر می کنم. مشخصا به این فکر می کنم که آیا اگر بعد از عمری فراز و نشیب، عده ای با من چنان کنند که یکی بگوید «ردّ» صلاحیت و دیگری بگوید «عدم احراز»، و بعد به من خبر برسانند که یک حیدرِ مصلحی نامی پیدا شده و فلان شب رفته و در فلان جلسه درباره تو فلان حرفها را زده و... آیا می توانم در آن سن و سال، بدون خشم و بدون رفتارهای عصبی، با آرامش به «ورزش» بپردازم؟ و به سلامتِ روح و جسم بیندیشم؟ یا تمامِ وجودم می شود خشم از حیدر مصلحی؟!
✔️🔹سه- سلام بر زندگی!
گاهی ما «غرق» می شویم در متن حوادث و اتفاقات پیرامونمان؛ همان که آن پسرک می گفت: «آروم نمی گــیگیریم». بله! آرام نمی گیریم. با یکی از اساتید زلزله شناسی صحبت بود. چنان دچار رفتارهای پرخاشگری شده، و چنان بر روی کلمات «فشار» می داد، که وقتی حرف می زد احساس می کنی قلبت دارد به دهان می آید. خب آقا جان قدری آرام تر! چرا آرام نمی گیری؟
✔️🔹چهار- سلام بر ذهن مدرن
ذهن هم عضله دارد، اگر ورزش بدهیم ذهن را، عضلاتش قوی می شود و اگر ورزش ندهیم، چربی دورِ عضله هایِ ذهن را می گیرد. کُند می شود. چابکی و «قدرتِ حلِ مسئله اش» را از دست می دهد. اولی، می شود همان که می گوید «فبَصَرک الیومَ حدید» نگاه، مثل آهن، تیز می شود. یکی، "به نگاه" (یا در اصطلاح at a glance) نکته ها را می گیرد، و یکی هم با وجود یک ساعت توضیح و توصیف، بازهم خرفت و کند، نگاهت می کند. همان که مولوی می گوید: «چشمی هوش بین دارم».
هاشمی رفسنجانی ذهنی باهوش اما مدرن داشت؛ آماده آموختن بود و در امرِ آموختن، "منعطف" بود. اینها ناشی از یک ذهن سالم و روان متعادل است.
او از موضعِ شاگردی پای حرفِ «کارشناس» می نشست و نه از موضعِ مُلوکانه. در برابر مقتضیاتِ زمان منعطف بود. اگر حیدر مصلحی نامی پیدا می شد و برایش چنان می کرد، به انبوهِ تیکهای عصبی و سندرمِ کتف و دست بیقرار و... (که بسیاری از سیاستمداران مبتلا می شوند)، مبتلا نمی شد. با آرامش بر روی تردمیل ورزش اش را می کرد. حتی در حرف زدن بر روی تردمیل از کلمات پرخشم استفاده نمی کرد! بیش از آنکه ماجرا را اخلاقی ببینیم (یا حتی "سیاسی" ببینیم اش) ماجرا به قوت و قدرتِ ذهن باز می گردد.
طرف، «غرق نشده» بوده در آن موضوعی که «عمر برایش صرف کرده». قَد اَفنَیتُ عُمری فی طَلَبِها نبوده!
بلکه آرام و متین، فارغ از دعواهای حیدری و نعمتی، تردمیلش را می زند. هرچند به قلبی شکسته، ولی نیک به بهداشتِ روان و جسمش می پردازد.
✔️🔹پنج- بازهم سلام بر زندگی!
دوباره به دوران کهنسالی ام فکر می کنم. به اینکه این ۸ سال ریاست جمهوری هم خواهد گذشت، و ۸ سال بعدی، و ۸ سال بعد تری نیز هم؛ اما آیا آن روز، من پیرمردی هستم کم حوصله، دارای تیکهای عصبی، با کلکسیونی از «ریزپرخاشگری» یا اینکه پیرمردی هستم بر روی #تردمیل، متوجه به شنا و حرکت، (ولو خسته و دل شکسته، اما) آرام و راضی؟
حافظ می گوید:
در «این بازار» اگر سودیست با درویشِ خرسند است/
خدایا مُنعِمم گردان، به درویشیّ و خرسندی.
آمین!
▪️▪️▪️
📎پ.ن: او در ۷۹سالگی رد صلاحیت شد. جو بایدن درهمان سن و سال رییس جمهورآمریکا شد.
🖊محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
Telegram
ارزیابی شتابزده
هاشمی رفسنجانی و بهداشت روان (یادداشتی درباره پنجمین سالگرد درگذشت )🔻
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
NUN. I CALL to witness the pen and what they inscribe
...و سوگند یاد می کند به "سطر ها" !
▪️▪️▪️
سطر:
محمد فاضلی دیر زی.
...و سوگند یاد می کند به "سطر ها" !
▪️▪️▪️
سطر:
محمد فاضلی دیر زی.
✍️محمد فاضلی شاد باش و دیر زی
میزانِ واکنشهایی که دربارۀ دکتر محمدفاضلی (و قطع همکاری دانشگاه با او) اتفاق افتاده، بیانگر پویایی و دینامیک بودنِ جامعه ایرانی است (با وجودِ همۀ خستگیهایی که در این جامعه هست). تعداد اعضای کانال تلگرامی دکتر فاضلی فقط حدود 34 هزار نفر است و این در حالی است که براحتی می توان کانالهای سرگرمی/جک را مشاهده کرد که تعداد اعضا بیش از صد هزار، دویست هزار نفر است. (34هزار نفر اصلا عدد بزرگی نیست در دنیای شبکه های مجازی، ولی) این میزان واکنش در چند روز اخیر، نشان می دهد یک نفر بدون رسانه و تنها با یک کیبورد، کامپیوتر و یک ذهن پویا و جویا چقدر می تواند در ضربانِ نبضِ اجتماع امروز موثر باشد.
پیشتر در چند یادداشت، نقدهایی درباره یادداشتهای دکتر فاضلی منتشر کرده بودم (مثلا نقد به بحثِ ایشان درباره برادران خیامی، یا نقدِ به بحث ایشان درباره پادشاهان لخت، یا نقد به کتاب دغدغه ایران) ولی جدای از نقدِ اندیشه های ایشان، احترام ویژه برای نظم و «پرکاری» او قائل بوده و هستم. فضای اخیری که در کشور رخ داد از چند باب حائز توجه است:
✔️🔷 یک- کدام استادِ دانشگاه را در آمریکا یا ژاپن می توان پیدا کرد که اگر دپارتمان یا «گروه آموزشی» با ادامۀ کارش مخالفت کرد، این میزان توجه/دقت/پیگیری در جامعۀ آمریکایی یا ژاپنی پدید آید؟ آیا در دانشگاه استنفورد کسی را می شناسید؟ در دانشگاه شیکاگو یا کیوتو چطور؟ این نشانه ای ارزشمند است که جامعه ایرانی با تمام مصائب و کمبودهایش، هنوز به موضوع قلم و کار قلمی (فراتر از سلبریتیها/سیاسیون) بی تفاوت نیست. (یا بهتر بگوییم، در این زمینه، از برخی جوامع، حسّاستر است)
✔️🔷دو- دکتر فاضلی منتقدِ صریحِ ساختارهایِ حاکمیتی نبوده است. او هرگز عریان و صریح، حاکمیت را نقد نکرده؛ ولی او همیشه صریح و روشن از "دغدغه" حرف زده. و از خطر... و این بسیار ارزشمند است که یک نفر «بتواند» بدونِ رادیکال شدن، با نظم و پشتکار، از دغدغه ها بگوید. چقدر کوته اندیش باید باشند آن کسانی که بخواهند چنین فردی را با به سمت رادیکال شدن «هُل» بدهند.
✔️🔷 سه- تفاوت اصلیِ محمد فاضلی با دیگران در چیست؟
محمد فاضلی یا محسن رنانی ... اینها دارای یک ویژگی هستند که بیشترِ اعضای هیات علمی (و بسیاری از سیاسیون) حائز آن ویژگی نیستند. اینها می توانند «با جامعه حرف بزنند». این نکته، چیزی است که بسیاری دیگر عقیم از آن هستند. چه بسیارند محققین و پژوهشگرانی که درک خوبی از بسیاری مباحث علمی دارند ولی اگر به آنها بگویی چند سطر (در حد نصف برگه آ-چهار) برای مردمِ کشورت بنویس، نمی توانند. (و جالب اینکه بسیاری هم هستند که به این «نتوانستن» شان «تفاخر» هم می کنند. با این توجیه که «ما» فقط در «ژورنالهای علمی» می نویسیم)
در جلسه ای بودیم که گفتگویی بود با چند استاد زلزله شناس.
بحثی مطرح شد و یک نفر گفت: چه خوب است بتوان این بحث را با جامعه و سایر همکاران هم مطرح کرد (گفت چقدر خوب است که بتوانیم در این زمینه با دیگران "گفتگو" کنیم). یکی دیگر از اساتید به صراحت (و خلوص) گفت: من با هیچ کس در هیچ زمینه ای نمی توانم گفتگو کنم الّا اینکه دعوایم بشود. حتّی با بچه هایم هم که حرف می زنم دعوایمان می شود... همه خندیدند، اما این حرف، (با وجود تلخی) بسیار «واقعی» است. «حرف زدن» توان می خواهد، قدرت می خواهد و تمرین، صبوری می خواهد و «روِش».
✔️🔷 چهار- وقتی کسی «حرف» برای گفتن داشته باشد، بدیهی است که مخالفین/منتقدان زیادی هم داشته باشد. این سخت نیست. سخت، آن است که «حسودانی» هم داشته باشد. فاضلی، در گروهِ جامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی، حتما حسودانی هم داشته (که بندگانِ خدا هر هفته، منتشر شدنِ چند یادداشت از او را به خونِ جگر در این سالها تحمل کرده بوده اند). و «حسد» در گروههای آموزشی دانشگاهها، همیشه ابزاری مهمی است که کسی «حائز امتیاز لازم!؟» برای ارتقاء علمی نشود! این چیز جدیدی نیست.
▪️▪️▪️
دنیای امروز دنیای سلبریتی ها و سلبریتی سازی است. کسی با کارِ قلمی و نوشتن، سلبریتی نمی شود. ثروتمند هم نمی شود. (و البته) برای فهمیدنِ این امر، هوشِ زیادی لازم نیست. امثال فاضلی و رنانی، اگر به شهرتی رسیدند (و «تعرفه شدند» در میان مردم) ناشی از دو چیز بوده:
- نظم و پشتکار در سخن گفتن؛
- جامعه پویای ایرانی (که هنوز رمقی دارد و دنبال می کند «حرفِ جدید» را).
اَمثال اینها، هر کجا که هستند عمرشان بلند باد و قلم شان به کار. دیر زی. محمد آقای فاضلی، خداقوت برادر بابت پرکاری و زحمت، در این سالهایی که گذشت.
ای بخارا! شاد باش و دیر زی/
میر زی تو شادمان آید همی
آفرین و مدح سود آید همی/
گر به گنج اندر زیان آید همی!
#رودکی
🖊محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
میزانِ واکنشهایی که دربارۀ دکتر محمدفاضلی (و قطع همکاری دانشگاه با او) اتفاق افتاده، بیانگر پویایی و دینامیک بودنِ جامعه ایرانی است (با وجودِ همۀ خستگیهایی که در این جامعه هست). تعداد اعضای کانال تلگرامی دکتر فاضلی فقط حدود 34 هزار نفر است و این در حالی است که براحتی می توان کانالهای سرگرمی/جک را مشاهده کرد که تعداد اعضا بیش از صد هزار، دویست هزار نفر است. (34هزار نفر اصلا عدد بزرگی نیست در دنیای شبکه های مجازی، ولی) این میزان واکنش در چند روز اخیر، نشان می دهد یک نفر بدون رسانه و تنها با یک کیبورد، کامپیوتر و یک ذهن پویا و جویا چقدر می تواند در ضربانِ نبضِ اجتماع امروز موثر باشد.
پیشتر در چند یادداشت، نقدهایی درباره یادداشتهای دکتر فاضلی منتشر کرده بودم (مثلا نقد به بحثِ ایشان درباره برادران خیامی، یا نقدِ به بحث ایشان درباره پادشاهان لخت، یا نقد به کتاب دغدغه ایران) ولی جدای از نقدِ اندیشه های ایشان، احترام ویژه برای نظم و «پرکاری» او قائل بوده و هستم. فضای اخیری که در کشور رخ داد از چند باب حائز توجه است:
✔️🔷 یک- کدام استادِ دانشگاه را در آمریکا یا ژاپن می توان پیدا کرد که اگر دپارتمان یا «گروه آموزشی» با ادامۀ کارش مخالفت کرد، این میزان توجه/دقت/پیگیری در جامعۀ آمریکایی یا ژاپنی پدید آید؟ آیا در دانشگاه استنفورد کسی را می شناسید؟ در دانشگاه شیکاگو یا کیوتو چطور؟ این نشانه ای ارزشمند است که جامعه ایرانی با تمام مصائب و کمبودهایش، هنوز به موضوع قلم و کار قلمی (فراتر از سلبریتیها/سیاسیون) بی تفاوت نیست. (یا بهتر بگوییم، در این زمینه، از برخی جوامع، حسّاستر است)
✔️🔷دو- دکتر فاضلی منتقدِ صریحِ ساختارهایِ حاکمیتی نبوده است. او هرگز عریان و صریح، حاکمیت را نقد نکرده؛ ولی او همیشه صریح و روشن از "دغدغه" حرف زده. و از خطر... و این بسیار ارزشمند است که یک نفر «بتواند» بدونِ رادیکال شدن، با نظم و پشتکار، از دغدغه ها بگوید. چقدر کوته اندیش باید باشند آن کسانی که بخواهند چنین فردی را با به سمت رادیکال شدن «هُل» بدهند.
✔️🔷 سه- تفاوت اصلیِ محمد فاضلی با دیگران در چیست؟
محمد فاضلی یا محسن رنانی ... اینها دارای یک ویژگی هستند که بیشترِ اعضای هیات علمی (و بسیاری از سیاسیون) حائز آن ویژگی نیستند. اینها می توانند «با جامعه حرف بزنند». این نکته، چیزی است که بسیاری دیگر عقیم از آن هستند. چه بسیارند محققین و پژوهشگرانی که درک خوبی از بسیاری مباحث علمی دارند ولی اگر به آنها بگویی چند سطر (در حد نصف برگه آ-چهار) برای مردمِ کشورت بنویس، نمی توانند. (و جالب اینکه بسیاری هم هستند که به این «نتوانستن» شان «تفاخر» هم می کنند. با این توجیه که «ما» فقط در «ژورنالهای علمی» می نویسیم)
در جلسه ای بودیم که گفتگویی بود با چند استاد زلزله شناس.
بحثی مطرح شد و یک نفر گفت: چه خوب است بتوان این بحث را با جامعه و سایر همکاران هم مطرح کرد (گفت چقدر خوب است که بتوانیم در این زمینه با دیگران "گفتگو" کنیم). یکی دیگر از اساتید به صراحت (و خلوص) گفت: من با هیچ کس در هیچ زمینه ای نمی توانم گفتگو کنم الّا اینکه دعوایم بشود. حتّی با بچه هایم هم که حرف می زنم دعوایمان می شود... همه خندیدند، اما این حرف، (با وجود تلخی) بسیار «واقعی» است. «حرف زدن» توان می خواهد، قدرت می خواهد و تمرین، صبوری می خواهد و «روِش».
✔️🔷 چهار- وقتی کسی «حرف» برای گفتن داشته باشد، بدیهی است که مخالفین/منتقدان زیادی هم داشته باشد. این سخت نیست. سخت، آن است که «حسودانی» هم داشته باشد. فاضلی، در گروهِ جامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی، حتما حسودانی هم داشته (که بندگانِ خدا هر هفته، منتشر شدنِ چند یادداشت از او را به خونِ جگر در این سالها تحمل کرده بوده اند). و «حسد» در گروههای آموزشی دانشگاهها، همیشه ابزاری مهمی است که کسی «حائز امتیاز لازم!؟» برای ارتقاء علمی نشود! این چیز جدیدی نیست.
▪️▪️▪️
دنیای امروز دنیای سلبریتی ها و سلبریتی سازی است. کسی با کارِ قلمی و نوشتن، سلبریتی نمی شود. ثروتمند هم نمی شود. (و البته) برای فهمیدنِ این امر، هوشِ زیادی لازم نیست. امثال فاضلی و رنانی، اگر به شهرتی رسیدند (و «تعرفه شدند» در میان مردم) ناشی از دو چیز بوده:
- نظم و پشتکار در سخن گفتن؛
- جامعه پویای ایرانی (که هنوز رمقی دارد و دنبال می کند «حرفِ جدید» را).
اَمثال اینها، هر کجا که هستند عمرشان بلند باد و قلم شان به کار. دیر زی. محمد آقای فاضلی، خداقوت برادر بابت پرکاری و زحمت، در این سالهایی که گذشت.
ای بخارا! شاد باش و دیر زی/
میر زی تو شادمان آید همی
آفرین و مدح سود آید همی/
گر به گنج اندر زیان آید همی!
#رودکی
🖊محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
Telegram
ارزیابی شتابزده
NUN. I CALL to witness the pen and what they inscribe
...و سوگند یاد می کند به "سطر ها" !
▪️ ▪️ ▪️
سطر:
محمد فاضلی دیر زی.
...و سوگند یاد می کند به "سطر ها" !
▪️ ▪️ ▪️
سطر:
محمد فاضلی دیر زی.
✍️ تویوتا و جنرال موتورز، فردگرایی یا کار گروهی؟
(شکست جنرال موتوز پس از نَود سال!)
🖊محمدرضا اسلامی
چند روز پیش (چهارم ژانویه) در خبرها منتشر شد که پس از نوَد سال (از سال 1931) که جنرال موتورز مقام اول تولید و فروش خودرو در کشور آمریکا بود، سال گذشته این مقام را به رقیب ژاپنی خود یعنی #تویوتا باخت و ۲۰۲۱ اولین سالی بود که رسما فروش این کارخانه ژاپنی (در کشور آمریکا) از جنرال موتورز بیشتر بوده است. (لینک خبر🔻)
درباره این خبر توجه به چند نکته ضروری است:
✅ یک– مساله کیفیت در تولیدات تویوتا
افزایش «کمّیت» تولید محصول در کارخانجات تویوتا، مترادف با «اُفت کیفیت» نبوده و این یک نکته کلیدی است. خانواده/گروه تویوتا بر مبنای «کیفیت» شکل گرفته و این مقامِ جدید از این بابت حائز توجه است که گروه تویوتا توانسته با حفظ کیفیت، کمرِ رقیب کمّی کارِ خود را بشکند.
✅دو- تویوتا و مساله دسترسی به منابع اولیه
تویوتا در شرایطی «کمّیت» محصولات خود را افزایش می دهد که تقریبا به هیچ یک از منابع اولیه برای تولید محصول (در خودِ ژاپن) دسترسی ندارد!
نه سنگ آهن در ژاپن وجود دارد، نه گاز، نه برق ارزان. هیچ یک.
تمام پارامترهای اولیه برای تولید محصول در تیراژ بالا، در ژاپن موجود نیست. سنگ آهن را باید با «کشتی» (!) از استرالیا حمل (وارد) کنند. مهمترین مولفه انرژی در تولید (یعنی برق) با چالش جدی در ژاپن مواجه است.
برخلاف کشورهای اروپایی یا آمریکا که دسترسی به «برق هسته ای» ممکن است، در ژاپن به دلیل مساله زلزله، توسعه نیروگاه هسته ای یک «ریسک» محسوب می شود و لذا ژاپنی ها حتی در«تولید برق» با محدودیت/ملاحظات بسیار، مواجه بوده/هستند.
#برق و #فولاد دو رکن کلیدی در تولید محصولات صنعتی محسوب می شوند.
تویوتا در شرایطی کمیت را افزایش داد که نه کیفیت را باخته و نه میزانِ «دسترسی» اش به منابع اولیه فرقی کرده است! و این یعنی یک معجزه.
✅سه– تویوتا و منابع انسانی
جنرال موتورز در سرزمین پهناور آمریکا به انواعِ منابع اولیه دسترسی دارد. حتی از بابتِ دسترسی به «منابع انسانی» (و talent) مدیرانِ جنرال موتورز براحتی به برترین استعدادهای هندی، چینی، ترکیه ای، ایرانی، مصری و... دسترسی دارند در حالی که مدیران تویوتا (عمدتا) فقط با ژن ژاپنی در حال اداره گروه اقتصادی تویوتا هستند.
در اینباکسِ مدیران اداره منابع انسانی جنرال موتورز، روزانه انبوهی ایمیل فارغ التحصیلان دانشگاههای استنفورد، ام.آی.تی، برکلی، میشیگان و... وارد می شود. ایمیلهایی از افرادی با ملیتهای مختلف. در حالی که به سختی (شاید محال) می توان یک "مدیرِ ارشدِ غیر ژاپنی" در تویوتا پیدا کرد.
❌این چگونه ممکن است؟
برای ذهنهایی که عادت کرده اند همه چیز را در چند پاسخِ سرراست و شسته رُفته تحلیل کنند، نمی توان پاسخی برای این سوال یافت.
پاسخ به این سوال، کوتاه، روشن و خطی نیست. پاسخ به این سوال متضمّن یک شرط است و آن پذیرفتنِ «پیچیدگی» هاست. پاسخ اگر آسان بود، نیسان هم تویوتا می شد. حتی هوندا (که در کمّیت/کیفیت بارها تا نزدیکی تویوتا آمده) هم اینگونه می شد.
گروه تویوتا، یک صندوق سربسته است. مجموعه «ساختارهایی» که شرکت (امپراطوریِ) تویوتا بر مبنای آن بنا شده، اصلا واضح و روشن نیست.
بخشی از پیچیدگیها مبتنی بر روند ثبت اختراعات، تحقیق و توسعه... و اساسا «فن آوری» است. اما بخشی دیگر، مبتنی بر ساختارهای «روابط انسانی» است.
مولوی در بیتی می گوید:
نقشی که بر دل می زند
بر دیده گر پیدا شدی/
هر دست و رو ناشسته ای (!)
چون شیخِ ذالنّون آمدی
کنایه و تعبیر مولانا که می گوید «فردِ دست و رو ناشسته ای که به دنبال "جهش" است» در این بحث مصداق دارد. اگر «نقش» و علت، براحتی پیدا و مشخص بود که «فورد» هم می توانست تویوتا شود.
🔵تویوتا و مساله حقوق و مزایا
یکی از مهمترین مسائل در طراحی ساختارِ سازمانها و بنگاههای بزرگ اقتصادی، «مساله حقوق مدیران» است. مدل ژاپنی کاملا با مدل آمریکایی در این بحث متفاوت است. در یادداشت قبل به این موضوع پرداخته شد که حقوق خانم مری باررا مدیرعامل جنرال موتورز 250 برابر حقوق یک مهندس ساده در همان مجموعه است. و این چیزی است که در مدل ژاپنی (طراحی سازمان) اصلا و ابدا پذیرفتنی نیست.
(مدل آمریکایی اصالت را به مدیر می دهد)
🔴 گفت بر قانونِ خویش
موفقیت تویوتا در بحثِ کمیت و کیفیت، مبتنی بر «طراحی مدلِ سازمانی»(بدون کپی برداری) و لحاظ کردنِ «محدودیت» های ژاپنی است. جلال آل احمد در مقاله ای درباره گاندی می گوید: کسی که از نردبانِ ضعفهای بشری بالا رفت و به رهبری قوم رسید. تویوتا، نه از نردبان ضعف، که از نردبانِ محدودیت بالا رفته است. مدیرانِ ژاپنی، حتی در دل آمریکای رقیب، کارخانه تاسیس کردند وبا شعبۀ تولید کمِری در ایالت کنتاکی توانستند کمَر رقیب را بشکنند.
نه با شعار، بلکه در عمل.
t.iss.one/solseghalam
(شکست جنرال موتوز پس از نَود سال!)
🖊محمدرضا اسلامی
چند روز پیش (چهارم ژانویه) در خبرها منتشر شد که پس از نوَد سال (از سال 1931) که جنرال موتورز مقام اول تولید و فروش خودرو در کشور آمریکا بود، سال گذشته این مقام را به رقیب ژاپنی خود یعنی #تویوتا باخت و ۲۰۲۱ اولین سالی بود که رسما فروش این کارخانه ژاپنی (در کشور آمریکا) از جنرال موتورز بیشتر بوده است. (لینک خبر🔻)
درباره این خبر توجه به چند نکته ضروری است:
✅ یک– مساله کیفیت در تولیدات تویوتا
افزایش «کمّیت» تولید محصول در کارخانجات تویوتا، مترادف با «اُفت کیفیت» نبوده و این یک نکته کلیدی است. خانواده/گروه تویوتا بر مبنای «کیفیت» شکل گرفته و این مقامِ جدید از این بابت حائز توجه است که گروه تویوتا توانسته با حفظ کیفیت، کمرِ رقیب کمّی کارِ خود را بشکند.
✅دو- تویوتا و مساله دسترسی به منابع اولیه
تویوتا در شرایطی «کمّیت» محصولات خود را افزایش می دهد که تقریبا به هیچ یک از منابع اولیه برای تولید محصول (در خودِ ژاپن) دسترسی ندارد!
نه سنگ آهن در ژاپن وجود دارد، نه گاز، نه برق ارزان. هیچ یک.
تمام پارامترهای اولیه برای تولید محصول در تیراژ بالا، در ژاپن موجود نیست. سنگ آهن را باید با «کشتی» (!) از استرالیا حمل (وارد) کنند. مهمترین مولفه انرژی در تولید (یعنی برق) با چالش جدی در ژاپن مواجه است.
برخلاف کشورهای اروپایی یا آمریکا که دسترسی به «برق هسته ای» ممکن است، در ژاپن به دلیل مساله زلزله، توسعه نیروگاه هسته ای یک «ریسک» محسوب می شود و لذا ژاپنی ها حتی در«تولید برق» با محدودیت/ملاحظات بسیار، مواجه بوده/هستند.
#برق و #فولاد دو رکن کلیدی در تولید محصولات صنعتی محسوب می شوند.
تویوتا در شرایطی کمیت را افزایش داد که نه کیفیت را باخته و نه میزانِ «دسترسی» اش به منابع اولیه فرقی کرده است! و این یعنی یک معجزه.
✅سه– تویوتا و منابع انسانی
جنرال موتورز در سرزمین پهناور آمریکا به انواعِ منابع اولیه دسترسی دارد. حتی از بابتِ دسترسی به «منابع انسانی» (و talent) مدیرانِ جنرال موتورز براحتی به برترین استعدادهای هندی، چینی، ترکیه ای، ایرانی، مصری و... دسترسی دارند در حالی که مدیران تویوتا (عمدتا) فقط با ژن ژاپنی در حال اداره گروه اقتصادی تویوتا هستند.
در اینباکسِ مدیران اداره منابع انسانی جنرال موتورز، روزانه انبوهی ایمیل فارغ التحصیلان دانشگاههای استنفورد، ام.آی.تی، برکلی، میشیگان و... وارد می شود. ایمیلهایی از افرادی با ملیتهای مختلف. در حالی که به سختی (شاید محال) می توان یک "مدیرِ ارشدِ غیر ژاپنی" در تویوتا پیدا کرد.
❌این چگونه ممکن است؟
برای ذهنهایی که عادت کرده اند همه چیز را در چند پاسخِ سرراست و شسته رُفته تحلیل کنند، نمی توان پاسخی برای این سوال یافت.
پاسخ به این سوال، کوتاه، روشن و خطی نیست. پاسخ به این سوال متضمّن یک شرط است و آن پذیرفتنِ «پیچیدگی» هاست. پاسخ اگر آسان بود، نیسان هم تویوتا می شد. حتی هوندا (که در کمّیت/کیفیت بارها تا نزدیکی تویوتا آمده) هم اینگونه می شد.
گروه تویوتا، یک صندوق سربسته است. مجموعه «ساختارهایی» که شرکت (امپراطوریِ) تویوتا بر مبنای آن بنا شده، اصلا واضح و روشن نیست.
بخشی از پیچیدگیها مبتنی بر روند ثبت اختراعات، تحقیق و توسعه... و اساسا «فن آوری» است. اما بخشی دیگر، مبتنی بر ساختارهای «روابط انسانی» است.
مولوی در بیتی می گوید:
نقشی که بر دل می زند
بر دیده گر پیدا شدی/
هر دست و رو ناشسته ای (!)
چون شیخِ ذالنّون آمدی
کنایه و تعبیر مولانا که می گوید «فردِ دست و رو ناشسته ای که به دنبال "جهش" است» در این بحث مصداق دارد. اگر «نقش» و علت، براحتی پیدا و مشخص بود که «فورد» هم می توانست تویوتا شود.
🔵تویوتا و مساله حقوق و مزایا
یکی از مهمترین مسائل در طراحی ساختارِ سازمانها و بنگاههای بزرگ اقتصادی، «مساله حقوق مدیران» است. مدل ژاپنی کاملا با مدل آمریکایی در این بحث متفاوت است. در یادداشت قبل به این موضوع پرداخته شد که حقوق خانم مری باررا مدیرعامل جنرال موتورز 250 برابر حقوق یک مهندس ساده در همان مجموعه است. و این چیزی است که در مدل ژاپنی (طراحی سازمان) اصلا و ابدا پذیرفتنی نیست.
(مدل آمریکایی اصالت را به مدیر می دهد)
🔴 گفت بر قانونِ خویش
موفقیت تویوتا در بحثِ کمیت و کیفیت، مبتنی بر «طراحی مدلِ سازمانی»(بدون کپی برداری) و لحاظ کردنِ «محدودیت» های ژاپنی است. جلال آل احمد در مقاله ای درباره گاندی می گوید: کسی که از نردبانِ ضعفهای بشری بالا رفت و به رهبری قوم رسید. تویوتا، نه از نردبان ضعف، که از نردبانِ محدودیت بالا رفته است. مدیرانِ ژاپنی، حتی در دل آمریکای رقیب، کارخانه تاسیس کردند وبا شعبۀ تولید کمِری در ایالت کنتاکی توانستند کمَر رقیب را بشکنند.
نه با شعار، بلکه در عمل.
t.iss.one/solseghalam
Telegram
ارزیابی شتابزده
🎥🔺خط تولید تویوتا کمِری در ایالت کنتاکی آمریکا🔺
حدود 8هزار نفر دراین کارخانه ى ژاپنى در کنتاکی کار می کنند.
*اخيرا تويوتاى مركزى، به اين واحد براى كاهش هزينه توليد، تذكر داده است.
#ژاپن
@solseghalam
حدود 8هزار نفر دراین کارخانه ى ژاپنى در کنتاکی کار می کنند.
*اخيرا تويوتاى مركزى، به اين واحد براى كاهش هزينه توليد، تذكر داده است.
#ژاپن
@solseghalam