مقاله جدید ما در خصوص مدلسازی اثرات انفجار #بمب بر روی شیشه های ساختمانها، در ژورنال
Impact Engineering
منتشر شد. این مطالعه محصول قرارداد همکاری بخش صنعت و دانشگاه، فیمابین مرکز مطالعات PEER در دانشگاه برکلی، دانشگاه ایالتی میشیگان و مهندسین مشاور هینمن (دفتر سانفرانسیسکو) می باشد.
🔹در این مقاله به مشکلات استفاده از روش سنتی (یک درجه آزادی) طراحی شیشه در برابر بارگذاری انفجار و استفاده از استاندارد
UFC 340
در مقایسه با روش المان محدود پرداخته شده است.
✔️منحنی های فشار-زمان و همچنین بررسی ایرادات روش سنتی مدلسازی شیشه در انفجار، بحث محوری این پژوهش است.
✔️ معادلات لازم برای طراحی شیشه های با ضخامت/ابعاد مختلف، ارائه شده است.
ایده این کار طی دوره پسادکترا در دانشگاه کلمسون شکل گرفت که از راهنمائیها، تخصص و همکاریهای دوست گرامی جناب دکتر موسوی بهره بسیار بردیم. با توجه به اینکه (در ساختمانهای بلندمرتبه) هزینه «نما» گاه تا پانزده درصد قیمت تمام شده کل بنا خواهد بود، شرکتهای #بیمه با تقریب بسیار خوبی می توانند نسبت به بیمه گذاری سازه های در معرض انفجار اقدام کنند.
@solseghalam
- - - -
*مقاله تا 27دسامبر در لینکهای زیر قابل دانلود خواهد بود:
لینک دانلود در ژورنال ایمپکت
https://authors.elsevier.com/a/1a1EC,GjCIiz71
لینک دانلود در ریسرچ گیت
https://www.researchgate.net/publication/336993000_Prediction_of_Blast_Pressure-Duration_Capacity_of_Monolithic_Thermally_Tempered_Glass_Panes
Impact Engineering
منتشر شد. این مطالعه محصول قرارداد همکاری بخش صنعت و دانشگاه، فیمابین مرکز مطالعات PEER در دانشگاه برکلی، دانشگاه ایالتی میشیگان و مهندسین مشاور هینمن (دفتر سانفرانسیسکو) می باشد.
🔹در این مقاله به مشکلات استفاده از روش سنتی (یک درجه آزادی) طراحی شیشه در برابر بارگذاری انفجار و استفاده از استاندارد
UFC 340
در مقایسه با روش المان محدود پرداخته شده است.
✔️منحنی های فشار-زمان و همچنین بررسی ایرادات روش سنتی مدلسازی شیشه در انفجار، بحث محوری این پژوهش است.
✔️ معادلات لازم برای طراحی شیشه های با ضخامت/ابعاد مختلف، ارائه شده است.
ایده این کار طی دوره پسادکترا در دانشگاه کلمسون شکل گرفت که از راهنمائیها، تخصص و همکاریهای دوست گرامی جناب دکتر موسوی بهره بسیار بردیم. با توجه به اینکه (در ساختمانهای بلندمرتبه) هزینه «نما» گاه تا پانزده درصد قیمت تمام شده کل بنا خواهد بود، شرکتهای #بیمه با تقریب بسیار خوبی می توانند نسبت به بیمه گذاری سازه های در معرض انفجار اقدام کنند.
@solseghalam
- - - -
*مقاله تا 27دسامبر در لینکهای زیر قابل دانلود خواهد بود:
لینک دانلود در ژورنال ایمپکت
https://authors.elsevier.com/a/1a1EC,GjCIiz71
لینک دانلود در ریسرچ گیت
https://www.researchgate.net/publication/336993000_Prediction_of_Blast_Pressure-Duration_Capacity_of_Monolithic_Thermally_Tempered_Glass_Panes
✍️پاسداشتی ارزشمند در ازدحام اخبار
(۲۱ یادداشت خبرآنلاین در پاسداشت دکتر محمود گلزاری)
🔹یک- اگر به پشت سر نگاه کنیم و احوال اخبار ایران زمین را در این چند ماهی که از ۱۳۹۸ سپری شده ببینیم، سال را اینگونه پشت سر(!) گذاشته ایم:
✔️- فروردین: سیل در گلستان و انبوه بحثها در خصوص مدیریت بحران و ...
✔️- بعد سیل در دروازه قرآن شیراز
✔️- بعد سیل در پل دختر لرستان
✔️- بعد داستان عجیب محمدعلی نجفی
✔️- بعد سونامی اخبار زدن پهباد آمریکایی (و بحثهای احتمال درگیری و جنگ ایران و آمریکا)
✔️- بعد ماجرای کشتی انگلیسی در خلیج فارس
✔️- بعد ماجرای اخبار تاسیسات نفتی عربستان و احتمال درگیری ایران و عربستان
✔️- سپس ماجراهای اخیر بنزین (که همچنان ادامه دارد)
... تا به امروز.
یعنی در هر مقطعی از سال جاری، یک رویداد/ماجرا ، که تمام ذهنها و رسانه ها را در بر بگیرد، وجود داشته است (متاسفانه).
🔹دو- در متن این ماجراها چه چیز گم می شود؟
زندگی. آنچه که در میان این ازدحام سرسام آور اخبار گم می شود، چشیدن طعم "زندگی" است. وقتی سونامی اخبار، از روی ذهن ما عبور می کند (و این عبور «هر چند هفته یکبار» است)، دیگر مجالی برای چیزهای دیگر باقی می ماند؟
🔹سه- در انبوه رویدادهای ماههای اخیر، «یک استاد دانشگاه بازنشسته شد». خب شاید این #خبر مهمی نباشد در انبوه ماجراها و اخبار.
ولی هستند نسل جوان و خوشفکری که باور دارند "توسعه"، در هر کشوری، مدیون افرادی است که خاموش و آرام، منشاء کارهای #تدریجی و #مستدام هستند.
این دوستان، «پرونده ای برای پاسداشت» این استاد دانشگاه تهیه کردند.
در متن همین سونامی اخبار. خداقوت به همتشان.
✳️چهار- ۲۱ یادداشت در پاسداشت زحمات #دکتر_محمود_گلزاری و بازنشستگی ایشان از دانشگاه علامه طباطبایی تنظیم شده که لینک این پرونده را ذیلا🔻 می توانید ملاحظه نمائید.
این رسمی نیکوست.
✅پنج- از متن:
در بخشی از یادداشتی که این شاگرد آخر کلاس تنظیم کرده چنین آمد
« ... یکی دیگر از مباحثی که محور مباحثات دکتر گلزاری با تیم دانشجویان همراهش بود بحث «مهارت های ارتباطاتی» بود. امروز که سال های طولانی از آن روزها سپری شده متوجه می شوم که بحث «توانمندسازی ارتباطات فردی» چقدر موضوع اثرگذاری در موفقیت یا عدم موفقیت حرفه ای افراد محسوب می شود. نحوه سخن گفتن، نحوه نشستن، نحوه توضیح دادن و ... . به خاطر دارم که در یکی از جلسات، ایشان توضیح می داد که «نحوه بیان یک درخواست» چقدر مهارت کلیدی برای یک فرد محسوب می شود حال آنکه عموم افراد گمان می کنند که مهارت های ارتباطی یک امر اکتسابی نیست.
یکی دیگر از خاطرات اینجانب از جلسات ایشان، تاکید دایم به اهمیت «خواب سالم» در ثبات شخصیت بود! محور آن سلسله بحث این بود که «ثبات شخصیت» به مفهوم «ثابت» بودن شخصیت، یک ترجمه غلط از این مفهوم است و تعبیر «ثبات» در اینجا یعنی «آرامش» یا همان آرام بودنِ شخصیت. اینکه کسی «با خود» (و اطرافیان) در صلح باشد. در این بحثِ ثبات، «خواب» یک مولفه کلیدی و مهم است و راههای داشتنِ خواب سالم، مستلزم آماده ساختن تمهیدات است.
پرداختن به این مباحث در جامعه ایرانی (که میل به کارهای بزرگ و "ترین" زیاد است) در سالهای اوج فعالیت های ایشان، دلیل احترام قلبی اینجانب به زحمات گسترده ایشان است...»
*لینک بیست و یک یادداشت در پرونده پاسداشت دکتر گلزاری:
https://www.khabaronline.ir/news/1327695/پاسداشت-دکترمحمود-گلزاری-تلاشگر-دانایی-و-رشد-شخصیت-ایرانی
(۲۱ یادداشت خبرآنلاین در پاسداشت دکتر محمود گلزاری)
🔹یک- اگر به پشت سر نگاه کنیم و احوال اخبار ایران زمین را در این چند ماهی که از ۱۳۹۸ سپری شده ببینیم، سال را اینگونه پشت سر(!) گذاشته ایم:
✔️- فروردین: سیل در گلستان و انبوه بحثها در خصوص مدیریت بحران و ...
✔️- بعد سیل در دروازه قرآن شیراز
✔️- بعد سیل در پل دختر لرستان
✔️- بعد داستان عجیب محمدعلی نجفی
✔️- بعد سونامی اخبار زدن پهباد آمریکایی (و بحثهای احتمال درگیری و جنگ ایران و آمریکا)
✔️- بعد ماجرای کشتی انگلیسی در خلیج فارس
✔️- بعد ماجرای اخبار تاسیسات نفتی عربستان و احتمال درگیری ایران و عربستان
✔️- سپس ماجراهای اخیر بنزین (که همچنان ادامه دارد)
... تا به امروز.
یعنی در هر مقطعی از سال جاری، یک رویداد/ماجرا ، که تمام ذهنها و رسانه ها را در بر بگیرد، وجود داشته است (متاسفانه).
🔹دو- در متن این ماجراها چه چیز گم می شود؟
زندگی. آنچه که در میان این ازدحام سرسام آور اخبار گم می شود، چشیدن طعم "زندگی" است. وقتی سونامی اخبار، از روی ذهن ما عبور می کند (و این عبور «هر چند هفته یکبار» است)، دیگر مجالی برای چیزهای دیگر باقی می ماند؟
🔹سه- در انبوه رویدادهای ماههای اخیر، «یک استاد دانشگاه بازنشسته شد». خب شاید این #خبر مهمی نباشد در انبوه ماجراها و اخبار.
ولی هستند نسل جوان و خوشفکری که باور دارند "توسعه"، در هر کشوری، مدیون افرادی است که خاموش و آرام، منشاء کارهای #تدریجی و #مستدام هستند.
این دوستان، «پرونده ای برای پاسداشت» این استاد دانشگاه تهیه کردند.
در متن همین سونامی اخبار. خداقوت به همتشان.
✳️چهار- ۲۱ یادداشت در پاسداشت زحمات #دکتر_محمود_گلزاری و بازنشستگی ایشان از دانشگاه علامه طباطبایی تنظیم شده که لینک این پرونده را ذیلا🔻 می توانید ملاحظه نمائید.
این رسمی نیکوست.
✅پنج- از متن:
در بخشی از یادداشتی که این شاگرد آخر کلاس تنظیم کرده چنین آمد
« ... یکی دیگر از مباحثی که محور مباحثات دکتر گلزاری با تیم دانشجویان همراهش بود بحث «مهارت های ارتباطاتی» بود. امروز که سال های طولانی از آن روزها سپری شده متوجه می شوم که بحث «توانمندسازی ارتباطات فردی» چقدر موضوع اثرگذاری در موفقیت یا عدم موفقیت حرفه ای افراد محسوب می شود. نحوه سخن گفتن، نحوه نشستن، نحوه توضیح دادن و ... . به خاطر دارم که در یکی از جلسات، ایشان توضیح می داد که «نحوه بیان یک درخواست» چقدر مهارت کلیدی برای یک فرد محسوب می شود حال آنکه عموم افراد گمان می کنند که مهارت های ارتباطی یک امر اکتسابی نیست.
یکی دیگر از خاطرات اینجانب از جلسات ایشان، تاکید دایم به اهمیت «خواب سالم» در ثبات شخصیت بود! محور آن سلسله بحث این بود که «ثبات شخصیت» به مفهوم «ثابت» بودن شخصیت، یک ترجمه غلط از این مفهوم است و تعبیر «ثبات» در اینجا یعنی «آرامش» یا همان آرام بودنِ شخصیت. اینکه کسی «با خود» (و اطرافیان) در صلح باشد. در این بحثِ ثبات، «خواب» یک مولفه کلیدی و مهم است و راههای داشتنِ خواب سالم، مستلزم آماده ساختن تمهیدات است.
پرداختن به این مباحث در جامعه ایرانی (که میل به کارهای بزرگ و "ترین" زیاد است) در سالهای اوج فعالیت های ایشان، دلیل احترام قلبی اینجانب به زحمات گسترده ایشان است...»
*لینک بیست و یک یادداشت در پرونده پاسداشت دکتر گلزاری:
https://www.khabaronline.ir/news/1327695/پاسداشت-دکترمحمود-گلزاری-تلاشگر-دانایی-و-رشد-شخصیت-ایرانی
خبرآنلاین
پاسداشت مکتوب محمود گلزاری؛ تلاشگر دانایی و رشد شخصیت ایرانی
گزارش پاسداشت مکتوب ۴دهه تلاش علمی و اجتماعی دکتر محمود گلزاری، به همراه یادداشت پایانی ایشان و نیز مروری بر ۲۱ یادداشت از چهرههای علمی و فرهنگی در گروه نخبگان خبرآنلاین.
👍3❤1👏1
Forwarded from پیش بینی زلزله برهمند (Ali Asghar Barahmand)
🖌 پیش بینی زلزله
==============
🌍 مکان احتمالی وقوع :
احتمال زلزله در کشور #امریکا ایالت #کالیفرنیا (San Jose , San Francisco , Los Angeles)
🕒 تاریخ احتمالی وقوع :
از چهارشنبه ٩٨/٠٩/٢٠ تا پانزده روز آینده
❗️ بزرگی : حدود ۵ ریشتر
تنها کانال و پیج پیش بینی زلزله باروش های علمی
( ارادتمند شما برهمند ) 👇
@pishbiniezelzele21
=================
تلگرام👇
https://t.iss.one/joinchat/AAAAAEAbMcjXiMw6T7wYCg
🆘با #نشر کانال شما می توانیدجان هموطنان عزیزی را که در مناطقی که احتمال زلزله می رود را نجات دهید
==============
🌍 مکان احتمالی وقوع :
احتمال زلزله در کشور #امریکا ایالت #کالیفرنیا (San Jose , San Francisco , Los Angeles)
🕒 تاریخ احتمالی وقوع :
از چهارشنبه ٩٨/٠٩/٢٠ تا پانزده روز آینده
❗️ بزرگی : حدود ۵ ریشتر
تنها کانال و پیج پیش بینی زلزله باروش های علمی
( ارادتمند شما برهمند ) 👇
@pishbiniezelzele21
=================
تلگرام👇
https://t.iss.one/joinchat/AAAAAEAbMcjXiMw6T7wYCg
🆘با #نشر کانال شما می توانیدجان هموطنان عزیزی را که در مناطقی که احتمال زلزله می رود را نجات دهید
پیش بینی زلزله برهمند
🖌 پیش بینی زلزله ============== 🌍 مکان احتمالی وقوع : احتمال زلزله در کشور #امریکا ایالت #کالیفرنیا (San Jose , San Francisco , Los Angeles) 🕒 تاریخ احتمالی وقوع : از چهارشنبه ٩٨/٠٩/٢٠ تا پانزده روز آینده ❗️ بزرگی : حدود ۵ ریشتر تنها کانال و پیج…
✍شیادی و شبه علم
(پیش بینی زلزله در کالیفرنیا)
🔹کانال "پیش بینی زلزله" در آخرین فقره از پیش بینی های خود🔺، گفته که در ده روز آینده در کالیفرنیای آمریکا (در محدوده سانفرانسیسکو تا لس آنجلس) یک زلزله با بزرگای پنج خواهد آمد.
✔️این پیش بینی قطعا درست از آب در خواهد آمد. چرا؟
🔹چون مثل این است که کسی بگوید در "پانزده روز آینده" در منطقه جغرافیایی به وسعت حدفاصل تهران تا اصفهان هوا ابری خواهد شد.
به شکل عادی، در کالیفرنیا در منطقه مورد اشاره ی کانال مذکور (در مدت پانزده روز) زلزله های با بزرگای پنج و کمتر، به شکل دائم رخ می دهد.
مثلا سری اگر به وبسایت مرکز زمین شناسی آمریکا (یا USGS) بزنیم در همین "یک روز گذشته" (!) در این منطقه زلزله رخ داده است:
https://earthquake.usgs.gov/earthquakes/eventpage/ci39225152/executive
ظرف یک هفته گذشته بیست و دو زلزله در کالیفرنیا رخ داده است: لینک
این یک شیادی است که کسی چنین حرفی را بزند و بعد مثلا هشت/نه روز دیگر که یک زلزله با بزرگای سه/چهار در این منطقه رخ داد، بگوید ایهاالناس من در گوشه ای از ایران آن زلزله در کالیفرنیا را پیش بینی کرده بودم.
(کاری که قبلا هم این کانال انجام داده بود)
🔷 مشکل این نیست که یک نفر با "شبه علم" و استفاده از جهل مردم دارد این طور کاسبی/شیادی می کند. مشکل این است که "چرا" در سال ۲۰۱۹ جهل در جامعه ما در سطحی است که بعد از گذشت دو سال از زلزله در تهران و کرمانشاه، هنوز این کانال بیش از صد هزار نفر عضو دارد؟
- - - -
پاسخ:
✔️چون کانال اطلاع رسانی مرکز تحقیقات مسکن یا پژوهشگاه زلزله (یا مراجع علمی در این بحث) وجود ندارد که بتوانند با "زبان مردم" تکلم کنند و بنابراین در چنین گپ و خلاء اطلاع رسانی، یک نفر می تواند سه سال اینچنین کاسبی پرسودی براه بیندازد.
همین ماجرا در سایر رشته ها و تخصصها هم به نحوی برقرار است. "متخصصین" تکلم به زبان خودشان (و با هم صنفان خودشان) را بلد هستند. در خلاء (و نبود) اطلاع رسانی و تکلم به زبان مردم، شبه علم با جامعه سخن می گوید.
راستی اگر آگهی تبلیغاتی داشته باشید کانال پیش بینی زلزله با قیمت های مناسب منتشر می کند!
😔
@solseghalam
(پیش بینی زلزله در کالیفرنیا)
🔹کانال "پیش بینی زلزله" در آخرین فقره از پیش بینی های خود🔺، گفته که در ده روز آینده در کالیفرنیای آمریکا (در محدوده سانفرانسیسکو تا لس آنجلس) یک زلزله با بزرگای پنج خواهد آمد.
✔️این پیش بینی قطعا درست از آب در خواهد آمد. چرا؟
🔹چون مثل این است که کسی بگوید در "پانزده روز آینده" در منطقه جغرافیایی به وسعت حدفاصل تهران تا اصفهان هوا ابری خواهد شد.
به شکل عادی، در کالیفرنیا در منطقه مورد اشاره ی کانال مذکور (در مدت پانزده روز) زلزله های با بزرگای پنج و کمتر، به شکل دائم رخ می دهد.
مثلا سری اگر به وبسایت مرکز زمین شناسی آمریکا (یا USGS) بزنیم در همین "یک روز گذشته" (!) در این منطقه زلزله رخ داده است:
https://earthquake.usgs.gov/earthquakes/eventpage/ci39225152/executive
ظرف یک هفته گذشته بیست و دو زلزله در کالیفرنیا رخ داده است: لینک
این یک شیادی است که کسی چنین حرفی را بزند و بعد مثلا هشت/نه روز دیگر که یک زلزله با بزرگای سه/چهار در این منطقه رخ داد، بگوید ایهاالناس من در گوشه ای از ایران آن زلزله در کالیفرنیا را پیش بینی کرده بودم.
(کاری که قبلا هم این کانال انجام داده بود)
🔷 مشکل این نیست که یک نفر با "شبه علم" و استفاده از جهل مردم دارد این طور کاسبی/شیادی می کند. مشکل این است که "چرا" در سال ۲۰۱۹ جهل در جامعه ما در سطحی است که بعد از گذشت دو سال از زلزله در تهران و کرمانشاه، هنوز این کانال بیش از صد هزار نفر عضو دارد؟
- - - -
پاسخ:
✔️چون کانال اطلاع رسانی مرکز تحقیقات مسکن یا پژوهشگاه زلزله (یا مراجع علمی در این بحث) وجود ندارد که بتوانند با "زبان مردم" تکلم کنند و بنابراین در چنین گپ و خلاء اطلاع رسانی، یک نفر می تواند سه سال اینچنین کاسبی پرسودی براه بیندازد.
همین ماجرا در سایر رشته ها و تخصصها هم به نحوی برقرار است. "متخصصین" تکلم به زبان خودشان (و با هم صنفان خودشان) را بلد هستند. در خلاء (و نبود) اطلاع رسانی و تکلم به زبان مردم، شبه علم با جامعه سخن می گوید.
راستی اگر آگهی تبلیغاتی داشته باشید کانال پیش بینی زلزله با قیمت های مناسب منتشر می کند!
😔
@solseghalam
✍️ترمی که گذشت
طی سالهای گذشته، معمولا در هر مقطعی که به شغلی یا کاری اشتغال داشته ام، یا حتی بعد از هر بازدید از یک پروژه صنعتی/سازه یا کارخانه فولاد و سیمان، سعی کرده ام (ولو در حد چند سطر) خلاصه استنباط مکتوب شود چرا که، باور دارم که احساس و حضورِ پررنگ دریافتها، به فاصله کوتاهی بعد از یک ماجرا، با مسائل دیگر جایگزین می شود؛ بنابراین اگر که به سرعت در مکتوب کردن رویدادها/مشاهدات نکوشیم، ذهن ما با اتفاقات بعدی، و دریافتهای جدید پر خواهد شد. قصد داشتم چندکلامی درباره ترم پائیز بنویسم اما هربار انگار نهیبی در درون بود که در این روزهای تلخ و در متن این اخبار اندوه بار کشور، چه محل یادداشت جدید؟ و چه جای حوصله؟ به تعبیر جناب سعدی
دل «برقرار نیست» که گویم نصیحتی/
از راهِ عقل و معرفتش رهنمون شود...
اما این برقرار نبودنِ دل و ذهن، شاید بهانه صحیحی نباشد. در خصوص تجربه ترم پائیزی که گذشت، و خلاصه مشاهدات، چندکلامی به این شرح تنظیم شد:
— — —
🔷 از روز دوازده سپتامبر تا هفته ای که گذشت، چهار کلاس در دانشگاه ایالتی پلی تکنیک کالیفرنیا تدریس کردم. سه کلاس برنامه نویسی با ویژوآل بیسیک بود و یک کلاس مصالح ساختمانی. کلاس مصالح شامل کارگاه هم بود، یعنی ساختن سیلندرهای بتنی و شکستن بتن و کشش فولاد برای محاسبه مشخصات مکانیکی و ... . پس از سالهای نسبتا طولانی که سر و کارم با دانشجویان مقطع تحصیلات تکمیلی بود، این اولین باری بود که امکان تعامل و ارتباط با دانشجویان دوره کارشناسی فراهم شده بود. این کنجکاوی در ذهن بود که میزان تمرکز ذهنی و پشتکار در این نسل جدید چقدر است؟ این نسل شاید جزو نخستین محصولاتِ ایام و سالهایی است که امکان تعامل و استفاده از گوشیهای هوشمند در دوره دبیرستان فراهم بوده و لذا نسلی است که آگاه تر، اما احتمالا کم تمرکزتر است. این یک پیش فرض ذهنی بود اما آیا واقعا چنین است؟
پیش فرض ذهنی دوم مبتنی بر این بود که در دوره تحصیل در ژاپن مرتبا می شنیدیم که دانشجوهای آمریکایی (در مقایسه با دانشجوهای سختکوش ژاپنی) "درسخوان" محسوب نمی شوند. اما آیا این صحیح است؟
موارد زیر شاید بیان مختصری باشد از مشاهدات ترم پائیز:
✔️🔹یک- حساسیت شدید به نمره:
یکی از مسایلی که بیش از انتظار، مرا درگیر خودش کرد مسئله حساسیت بچه ها به نمره بود. این خیلی بیش از انتظار و تصور اولیه بود. یعنی به شکل خیلی واضحی بچه ها مسائلی را که در اصطلاح به "گریدینگ" مرتبط است، «دنبال» می کنند. مثالی در این بحث شاید گویا باشد. در درس برنامه نویسی علاوه بر دو امتحان میان ترم و یک امتحان پایان ترم، "تکلیف هفتگی" وجود داشت که دانشجو از روی وبسایت دانلود می کند و پس از حل، همانجا پاسخ را آپلود می کند. به محض اینکه نمرات تکالیف هفتگی را آپلود می کردم رگبار ایمیل بود که مثلا در فلان سوال، که بیست نمره داشته، شما دو واحد نمره از من کم کرده اید درحالی که باید یک واحد نمره کم می کردید. یا مثال دیگر اینکه «اگر» در متن تکالیف هفتگی یا کارهای جاری آزمایشگاه، حل یک مسئله یا تنظیم یک گزارش به عنوان «نمره اضافه» یا در اصطلاح
Extra Credit
عنوان شود، به شکل عجیبی بچه ها نسبت به آن کوشا هستند و تمام تلاش را می کنند که نمرۀ اضافه را کسب کنند. حال وسط کلاس تو هرچه هم که خودت را به زمین و آسمان بزنی که فهمِ فلان فرمول، مهم و پایه ای است و نقش اساسی در درک مفاهیم بعدی دارد، برقی در نگاهها ایجاد نمی کند اما به محض اینکه بگویی برای استفاده از فلان فرمول، حل آن یکی مسئله بیست و پنج صدم نمره اضافه دارد، تلالو همت و برق ذکاوت را در چهره ها می بینی که: به خدمتش می رسیم!
✔️🔹دو- تمرکز ذهنی:
این نسل جدیدی که بر خلاف تصور ذهنی افرادی مثل من، نسل دورانِ پراکندگی حواس محسوب می شوند، در رفتار فردی در کلاسها بسیار موقر و جاافتاده می نمود. بسیار پخته تر از انتظار. جدای از رفتارها (که نمونه های در اصطلاح تینجری یا شوخیهای سبک را بسیار به سختی میشد مشاهده کرد) در دنبال کردن بحثهای کلاس هم بسیار بهتر از انتظار اولیه بود. البته تفکیک روشنی باید داشته باشیم از «علاقمندی» و «تمرکز». عرضم این نیست که بحثها را با «علاقه» دنبال می کردند، بلکه اشاره به «تمرکز ذهنی» سرکلاس است. یکی از مسائل اساسی که در ژاپن با بچه ها کار می کنند مسئله تمرکز ذهنی و پراکنده حواس نبودن است. این دنبال کردن (در اصطلاح "فالو کردنِ بحث") توسط دانشجویان در هر دو بحث مصالح و کدنویسی، جالب توجه بود.
@solseghalam
*بخش دوم یادداشت🔻
طی سالهای گذشته، معمولا در هر مقطعی که به شغلی یا کاری اشتغال داشته ام، یا حتی بعد از هر بازدید از یک پروژه صنعتی/سازه یا کارخانه فولاد و سیمان، سعی کرده ام (ولو در حد چند سطر) خلاصه استنباط مکتوب شود چرا که، باور دارم که احساس و حضورِ پررنگ دریافتها، به فاصله کوتاهی بعد از یک ماجرا، با مسائل دیگر جایگزین می شود؛ بنابراین اگر که به سرعت در مکتوب کردن رویدادها/مشاهدات نکوشیم، ذهن ما با اتفاقات بعدی، و دریافتهای جدید پر خواهد شد. قصد داشتم چندکلامی درباره ترم پائیز بنویسم اما هربار انگار نهیبی در درون بود که در این روزهای تلخ و در متن این اخبار اندوه بار کشور، چه محل یادداشت جدید؟ و چه جای حوصله؟ به تعبیر جناب سعدی
دل «برقرار نیست» که گویم نصیحتی/
از راهِ عقل و معرفتش رهنمون شود...
اما این برقرار نبودنِ دل و ذهن، شاید بهانه صحیحی نباشد. در خصوص تجربه ترم پائیزی که گذشت، و خلاصه مشاهدات، چندکلامی به این شرح تنظیم شد:
— — —
🔷 از روز دوازده سپتامبر تا هفته ای که گذشت، چهار کلاس در دانشگاه ایالتی پلی تکنیک کالیفرنیا تدریس کردم. سه کلاس برنامه نویسی با ویژوآل بیسیک بود و یک کلاس مصالح ساختمانی. کلاس مصالح شامل کارگاه هم بود، یعنی ساختن سیلندرهای بتنی و شکستن بتن و کشش فولاد برای محاسبه مشخصات مکانیکی و ... . پس از سالهای نسبتا طولانی که سر و کارم با دانشجویان مقطع تحصیلات تکمیلی بود، این اولین باری بود که امکان تعامل و ارتباط با دانشجویان دوره کارشناسی فراهم شده بود. این کنجکاوی در ذهن بود که میزان تمرکز ذهنی و پشتکار در این نسل جدید چقدر است؟ این نسل شاید جزو نخستین محصولاتِ ایام و سالهایی است که امکان تعامل و استفاده از گوشیهای هوشمند در دوره دبیرستان فراهم بوده و لذا نسلی است که آگاه تر، اما احتمالا کم تمرکزتر است. این یک پیش فرض ذهنی بود اما آیا واقعا چنین است؟
پیش فرض ذهنی دوم مبتنی بر این بود که در دوره تحصیل در ژاپن مرتبا می شنیدیم که دانشجوهای آمریکایی (در مقایسه با دانشجوهای سختکوش ژاپنی) "درسخوان" محسوب نمی شوند. اما آیا این صحیح است؟
موارد زیر شاید بیان مختصری باشد از مشاهدات ترم پائیز:
✔️🔹یک- حساسیت شدید به نمره:
یکی از مسایلی که بیش از انتظار، مرا درگیر خودش کرد مسئله حساسیت بچه ها به نمره بود. این خیلی بیش از انتظار و تصور اولیه بود. یعنی به شکل خیلی واضحی بچه ها مسائلی را که در اصطلاح به "گریدینگ" مرتبط است، «دنبال» می کنند. مثالی در این بحث شاید گویا باشد. در درس برنامه نویسی علاوه بر دو امتحان میان ترم و یک امتحان پایان ترم، "تکلیف هفتگی" وجود داشت که دانشجو از روی وبسایت دانلود می کند و پس از حل، همانجا پاسخ را آپلود می کند. به محض اینکه نمرات تکالیف هفتگی را آپلود می کردم رگبار ایمیل بود که مثلا در فلان سوال، که بیست نمره داشته، شما دو واحد نمره از من کم کرده اید درحالی که باید یک واحد نمره کم می کردید. یا مثال دیگر اینکه «اگر» در متن تکالیف هفتگی یا کارهای جاری آزمایشگاه، حل یک مسئله یا تنظیم یک گزارش به عنوان «نمره اضافه» یا در اصطلاح
Extra Credit
عنوان شود، به شکل عجیبی بچه ها نسبت به آن کوشا هستند و تمام تلاش را می کنند که نمرۀ اضافه را کسب کنند. حال وسط کلاس تو هرچه هم که خودت را به زمین و آسمان بزنی که فهمِ فلان فرمول، مهم و پایه ای است و نقش اساسی در درک مفاهیم بعدی دارد، برقی در نگاهها ایجاد نمی کند اما به محض اینکه بگویی برای استفاده از فلان فرمول، حل آن یکی مسئله بیست و پنج صدم نمره اضافه دارد، تلالو همت و برق ذکاوت را در چهره ها می بینی که: به خدمتش می رسیم!
✔️🔹دو- تمرکز ذهنی:
این نسل جدیدی که بر خلاف تصور ذهنی افرادی مثل من، نسل دورانِ پراکندگی حواس محسوب می شوند، در رفتار فردی در کلاسها بسیار موقر و جاافتاده می نمود. بسیار پخته تر از انتظار. جدای از رفتارها (که نمونه های در اصطلاح تینجری یا شوخیهای سبک را بسیار به سختی میشد مشاهده کرد) در دنبال کردن بحثهای کلاس هم بسیار بهتر از انتظار اولیه بود. البته تفکیک روشنی باید داشته باشیم از «علاقمندی» و «تمرکز». عرضم این نیست که بحثها را با «علاقه» دنبال می کردند، بلکه اشاره به «تمرکز ذهنی» سرکلاس است. یکی از مسائل اساسی که در ژاپن با بچه ها کار می کنند مسئله تمرکز ذهنی و پراکنده حواس نبودن است. این دنبال کردن (در اصطلاح "فالو کردنِ بحث") توسط دانشجویان در هر دو بحث مصالح و کدنویسی، جالب توجه بود.
@solseghalam
*بخش دوم یادداشت🔻
👍1
✔️🔹سه – تعامل:
میزان تعامل و «گفتگو» ی دانشجویان با همدیگر، یکی از مسائلی است که درک روشنی از آن ندارم. استنباط شخصی من (که شاید اشتباه هم باشد) این است که یک گسست، و عدم «تعامل کلامی» جدی بین بچه ها هست. مثلا چطور؟ برای مثال وقتی که استاد دقایقی دیر به سر کلاس می رسد در فضای ذهنی ما، بچه ها به گپ و گفتگو و بلند صحبت کردن مشغول می شوند. ولی انگار انسان یکه می خورد وقتی می بیند که صبح ده دقیقه کلاس دیر شده و هیچ گپ و گفتی «در فضا» نیست. حداکثر چند گفتگوی دونفرۀ آرام این سمت و آن سمت. شاید این مثال قدری سطحی به نظر برسد ولی، «تجلی» یا تبلوری از فضای «فردگرایی» آمریکایی یا همان
Individualism
را انگار در اینگونه لحظات می بینی. فضایی که در آن، شبکۀ جامعه کار نمی کند بکله «خوشه» ها و «پیوندهای اجتماعی/شغلی محدود» است که کار می کند. همان که قبلا در بحث "کلاب"*🔻 دنبال کرده بودم. البته رشته من علوم اجتماعی نیست ولی این یکی از پررنگترین دریافتهای شخصی در فضای مناسبات اجتماعی این مملکت است. یک فردگرایی شدید، که حتی در اوج دوران جوانی افراد هم، حضور و تبلور دارد.
✔️🔹چهار- مدیر دپارتمان:
در یکی از هفته های طول ترم، دفتر دانشکده ایمیل زد که هفته آینده مدیر گروه (دپارتمان) حدود ده دقیقه سر همه کلاسها خواهد نشست؛ و بعد هم با دانشجوها گفتگو خواهد کرد. کار ارزنده و جالبی بود به گمانم. علاوه بر اینکه مدیرگروه در قالب یک «مشاهده عینی» نحوۀ تدریس تمام اساتید (و بخشی از فضای کلاسشان) را می بیند، مستقیما هم با تمام بچه های درسهای مختلف دقایقی حرف می زند و از برنامه های دانشکده و کلاسهای ترم بعد سخن می کند.
✔️🔹پنج- سیاه و سفید:
در تمام این چهار کلاس (که حدودا هشتاد دانشجو بود) حتی یک دانشجوی سیاه پوست هم نداشتم (البته دانشجویان نسل دوم هیسپانیک یا شرق آسیا، چند مورد معدود حضور داشتند). ولی جالب اینکه در طول همین ترم برای یک جلسه تدریس آزمایشی به دانشگاه ساواناه در ایالت جورجیا دعوت شدم. قبل از ارایه، مدیرگروه گفت که اینجا، بخش زیادی از دانشجوهای ما افریکن-امریکن هستند. و درست گفته بود، سرکلاس بیشتر بچه ها سیاه پوست و حال و هوای کلاس، کاملا متفاوت. کاملا.
این در اصطلاح #جدایی یا آنکه خودشان
Segregation
خطابش می کنند، هنوز یک واقعیت از فضای اجتماعی کشور است. هرچند کارهای «جدی» و عملی بسیار، برای حل این مسئله انجام شده ولی ظاهرا موضوع ریشه دار تر از اینهاست و هنوز راه نرفته ی بسیاری در جامعه هست.
✔️🔹شش- شهریه:
در بحث "اقتصاد دانشگاه" عنوان شد که بخش زیادی از کیفیت در دانشگاههای آمریکا، وابسته به مسئله شهریه است. البته همه ی کیفیت به این دلیل نیست اما شهریه، باری است که دولت در این سیستم آموزش عالی، بر دوش خانواده (یا خود فرد) نهاده است. و این بار (که متناسب با بنیه مالی خانواده ها، قابل تحمل/غیرقابل تحمل خواهد بود) یکی از «اسباب» همان جدایی یا سگریگیشن. امیدوارم که در آینده فرصتی برای دنبال کردن این بحث فراهم شود؛ اما جداول زیر خلاصه هزینه های «یک دانشجو» برای «یک ترم» در مقطع لیسانس، در این دانشگاه است: دانشجوی مقیم ایالت بیست و هشت هزاردلار و دانشجوی خارج از ایالت، چهل و دو هزار دلار در ترم.
https://financialaid.calpoly.edu/_finaid/coa1920.html
همین ارقام برای دوره کارشناسی ارشد حتی برای دانشجوی مقیم ایالت، حدود چهل و هفت هزار برای یک ترم است. یعنی یک دوره کارشناسی ارشد (بدون بورس) حدودا دویست هزار دلار؟
...به شکل بیرحمانه ای زیاد است.
این بحث را دنبال خواهیم کرد.
@solseghalam
▪️▪️▪️▪️
📌پی نوشت: یادداشتهای مرتبط
✍️تدریس در مدرسه ابتدایی ژاپنی
https://solsnevis.blogfa.com/post/104
✍️به کلاب صبحانه خوش آمدی
https://t.iss.one/solseghalam/1385
✍️اقتصاد دانشگاه
https://t.iss.one/solseghalam/1633
میزان تعامل و «گفتگو» ی دانشجویان با همدیگر، یکی از مسائلی است که درک روشنی از آن ندارم. استنباط شخصی من (که شاید اشتباه هم باشد) این است که یک گسست، و عدم «تعامل کلامی» جدی بین بچه ها هست. مثلا چطور؟ برای مثال وقتی که استاد دقایقی دیر به سر کلاس می رسد در فضای ذهنی ما، بچه ها به گپ و گفتگو و بلند صحبت کردن مشغول می شوند. ولی انگار انسان یکه می خورد وقتی می بیند که صبح ده دقیقه کلاس دیر شده و هیچ گپ و گفتی «در فضا» نیست. حداکثر چند گفتگوی دونفرۀ آرام این سمت و آن سمت. شاید این مثال قدری سطحی به نظر برسد ولی، «تجلی» یا تبلوری از فضای «فردگرایی» آمریکایی یا همان
Individualism
را انگار در اینگونه لحظات می بینی. فضایی که در آن، شبکۀ جامعه کار نمی کند بکله «خوشه» ها و «پیوندهای اجتماعی/شغلی محدود» است که کار می کند. همان که قبلا در بحث "کلاب"*🔻 دنبال کرده بودم. البته رشته من علوم اجتماعی نیست ولی این یکی از پررنگترین دریافتهای شخصی در فضای مناسبات اجتماعی این مملکت است. یک فردگرایی شدید، که حتی در اوج دوران جوانی افراد هم، حضور و تبلور دارد.
✔️🔹چهار- مدیر دپارتمان:
در یکی از هفته های طول ترم، دفتر دانشکده ایمیل زد که هفته آینده مدیر گروه (دپارتمان) حدود ده دقیقه سر همه کلاسها خواهد نشست؛ و بعد هم با دانشجوها گفتگو خواهد کرد. کار ارزنده و جالبی بود به گمانم. علاوه بر اینکه مدیرگروه در قالب یک «مشاهده عینی» نحوۀ تدریس تمام اساتید (و بخشی از فضای کلاسشان) را می بیند، مستقیما هم با تمام بچه های درسهای مختلف دقایقی حرف می زند و از برنامه های دانشکده و کلاسهای ترم بعد سخن می کند.
✔️🔹پنج- سیاه و سفید:
در تمام این چهار کلاس (که حدودا هشتاد دانشجو بود) حتی یک دانشجوی سیاه پوست هم نداشتم (البته دانشجویان نسل دوم هیسپانیک یا شرق آسیا، چند مورد معدود حضور داشتند). ولی جالب اینکه در طول همین ترم برای یک جلسه تدریس آزمایشی به دانشگاه ساواناه در ایالت جورجیا دعوت شدم. قبل از ارایه، مدیرگروه گفت که اینجا، بخش زیادی از دانشجوهای ما افریکن-امریکن هستند. و درست گفته بود، سرکلاس بیشتر بچه ها سیاه پوست و حال و هوای کلاس، کاملا متفاوت. کاملا.
این در اصطلاح #جدایی یا آنکه خودشان
Segregation
خطابش می کنند، هنوز یک واقعیت از فضای اجتماعی کشور است. هرچند کارهای «جدی» و عملی بسیار، برای حل این مسئله انجام شده ولی ظاهرا موضوع ریشه دار تر از اینهاست و هنوز راه نرفته ی بسیاری در جامعه هست.
✔️🔹شش- شهریه:
در بحث "اقتصاد دانشگاه" عنوان شد که بخش زیادی از کیفیت در دانشگاههای آمریکا، وابسته به مسئله شهریه است. البته همه ی کیفیت به این دلیل نیست اما شهریه، باری است که دولت در این سیستم آموزش عالی، بر دوش خانواده (یا خود فرد) نهاده است. و این بار (که متناسب با بنیه مالی خانواده ها، قابل تحمل/غیرقابل تحمل خواهد بود) یکی از «اسباب» همان جدایی یا سگریگیشن. امیدوارم که در آینده فرصتی برای دنبال کردن این بحث فراهم شود؛ اما جداول زیر خلاصه هزینه های «یک دانشجو» برای «یک ترم» در مقطع لیسانس، در این دانشگاه است: دانشجوی مقیم ایالت بیست و هشت هزاردلار و دانشجوی خارج از ایالت، چهل و دو هزار دلار در ترم.
https://financialaid.calpoly.edu/_finaid/coa1920.html
همین ارقام برای دوره کارشناسی ارشد حتی برای دانشجوی مقیم ایالت، حدود چهل و هفت هزار برای یک ترم است. یعنی یک دوره کارشناسی ارشد (بدون بورس) حدودا دویست هزار دلار؟
...به شکل بیرحمانه ای زیاد است.
این بحث را دنبال خواهیم کرد.
@solseghalam
▪️▪️▪️▪️
📌پی نوشت: یادداشتهای مرتبط
✍️تدریس در مدرسه ابتدایی ژاپنی
https://solsnevis.blogfa.com/post/104
✍️به کلاب صبحانه خوش آمدی
https://t.iss.one/solseghalam/1385
✍️اقتصاد دانشگاه
https://t.iss.one/solseghalam/1633
متن گفتگو.docx
3.5 MB
گفتگو با دکتر محسن رنانی: من بسیار امیدوارم، آینده ایران تماشایی است
✍اشاره: این گزارش دو بخش دارد که بخش اول، گزارش دیدار من با دکتر رنانی در اواخر مرداد ۱۳۹۸ است و بخش دوم مصاحبه ای است که پس از حوادث آبانماه امسال به صورت آنلاین با ایشان انجام دادم. دکتر رنانی در دیدار مرداد، بسیار خوشبین و امیدوار بود. پس از اعتراضات آبان که موجب موج تازهای از نگرانی و ناامیدی در کشور شد، کنجکاو شدم که ببینم آیا این #امیدواری همچنان در رنانی وجود دارد. به همین دلیل، یک مصاحبه آنلاین با ایشان انجام دادم. در این متن، هر دو بخش را با هم می خوانید.
شرح این گفتگو را می توانید از فایل Word بالا یا با کلیک بر لینک زیر ملاحظه نمائید.
📌از متن:
بخش اول: دیدار مرداد ۱۳۹۸
در یک بعدازظهر گرم مردادی در پژوهشکده اقتصاد دانشگاه تربیت مدرس امکان ملاقات و گفتوگو فراهم شد. روزهای تعطیلی دانشگاه بود و سکوتی عمیق فضای محوطه را دربرگرفته بود. خسته از سفری طولانی و گرمازده از هوای مردادی، به دفتر کار مردی رفتم که تا پیش از این دیدار او را به دو ویژگی می شناختم ...
@solseghalam
لینک متن این گفتگو 👇👇👇
https://bit.ly/2MHa00i
✍اشاره: این گزارش دو بخش دارد که بخش اول، گزارش دیدار من با دکتر رنانی در اواخر مرداد ۱۳۹۸ است و بخش دوم مصاحبه ای است که پس از حوادث آبانماه امسال به صورت آنلاین با ایشان انجام دادم. دکتر رنانی در دیدار مرداد، بسیار خوشبین و امیدوار بود. پس از اعتراضات آبان که موجب موج تازهای از نگرانی و ناامیدی در کشور شد، کنجکاو شدم که ببینم آیا این #امیدواری همچنان در رنانی وجود دارد. به همین دلیل، یک مصاحبه آنلاین با ایشان انجام دادم. در این متن، هر دو بخش را با هم می خوانید.
شرح این گفتگو را می توانید از فایل Word بالا یا با کلیک بر لینک زیر ملاحظه نمائید.
📌از متن:
بخش اول: دیدار مرداد ۱۳۹۸
در یک بعدازظهر گرم مردادی در پژوهشکده اقتصاد دانشگاه تربیت مدرس امکان ملاقات و گفتوگو فراهم شد. روزهای تعطیلی دانشگاه بود و سکوتی عمیق فضای محوطه را دربرگرفته بود. خسته از سفری طولانی و گرمازده از هوای مردادی، به دفتر کار مردی رفتم که تا پیش از این دیدار او را به دو ویژگی می شناختم ...
@solseghalam
لینک متن این گفتگو 👇👇👇
https://bit.ly/2MHa00i
بسم اللهِ ای شیرین لقا !
بسم الله ای شمسُ الضّحی
...هذا جُنونُ العاشقین
#مولانا
#قاسم_سلیمانی
@solseghalam
بسم الله ای شمسُ الضّحی
...هذا جُنونُ العاشقین
#مولانا
#قاسم_سلیمانی
@solseghalam
ارزیابی شتابزده
🔹مركز مطالعات مهندسى زلزله دانشگاه بركلى، كارگاه دو روزه بررسى پروژه هاى تحقيقاتي سال ٢٠١٩ را ديروز و امروز در مجموعه آزمايشگاهى ريچموند برگزار كرد. 🔹در اين نشست، گزارش پيشرفت ٢٥ پروژه تحقيقاتى كه در اين مركز تعريف شده، توسط مدير پروژه ها ارائه شد. (مطابق…
✍ نقل قولی از پوپوف
دو روز گذشته (روزهای پنجشنبه و جمعه) نشست سالانه مرکز مطالعات زلزله دانشگاه برکلی برگزار شد.
به روال کنفرانسها و سمینارهای گذشته، علاقمند بودم که خلاصه ای از مباحث مطرح شده در این نشست دو روزه تنظیم شود اما همچنان ملال خاطر و اندوه اتفاقات این روزهای اخیر حوصله و رمقی برای نوشتن باقی نمی گذارد؛ در میان ارائه ها و سخنرانیهایی که انجام شد، یک نقل قول از پوپوف برایم جالب توجه بود.
🔹 در بخشی از برنامه، رئیس مرکز مطالعات #زلزله درباره پروژه های متعدد پژوهشی که در این مرکز درحال اجراست توضیح می داد. حدود سی پروژه مطالعاتی (با همکاری دوازده دانشگاه) در مباحث زلزله، سونامی، آتش، انفجار، تغییرات اقلیمی، طوفان و... در حال انجام است. زمانی که "تنوع" این حجم پروژه مورد بحث بود، رئیس مرکز گفت:
- سالها پیش وقتی که به عنوان یک هیات علمی جوان، کار خود را تازه آغاز کرده بودم یکبار آقای پوپوف را دیدم. پوپوف گفت این روزها، روزهای نخست کارِ تو در دانشگاه برکلی است؛ آماده باش که هر پانزده سال یکبار، باید شغل خودت را عوض کنی!
در ادامه رئیس مرکز توضیح داد: "پوپوف معتقد بود به قدری روند تولیدات علمی و شکلگیری مباحث جدید در علم، جدی و سریع است که یک جور ساده اندیشی و ساده گمانی است که یک نفر فکر کند قرار است با یک تخصص "بازنشسته" شود (و باید مهیا/آماده یادگیری تخصصهایِ جدید باشد)."
او ادامه داد: (بعد از این صحبت پوپوف) اتفاقی که "در عمل" برای من رخ داد این بود که من "هر پنج سال یکبار" ناچار شدم که شغل خود را عوض کنم!
از مدلسازیهای سنتی در زلزله و سازه، به سمت مباحث طراحی عملکردی، رهنمون شدم و از آنجا به سمت کارهای هایبرید و سرانجام هم که از بحث
Machine Learning
در مهندسی زلزله سر در آوردیم!
یعنی در مقاطعی، بیشتر از زلزله ناچار شدیم که کامپیوتر یاد بگیریم و ...
🔹 بحث بسیار زیبایی بود و واقعا لذت بردم. عملا سرعت و ماهیت تولید علم به نحوی شده که یک نفر اگر خود را اینگونه بازسازی و بازتعریف نکند "نمی تواند" حرف جدیدی برای گفتن داشته باشد (مگر اینکه به کپی کاریِ کارهای دیگران و ادامه مسیر دیگران بپردازد).
🔹 نکته دیگری که در این نشست برایم جالب بود (جالب تر از مباحث علمی و تخصصی ای که ارائه شد) نحوه عزت و احترامی است که چنین مرکزی به مدیران عامل شرکتهای صنعتی می گذارد و آنها را به ناز و به توجه، به اینگونه نشستها دعوت می کند. دلیلش هم این است که دانشگاه، باور دارد که بخشی از آنچه که در دفاتر مهندسی مشاور رخ می دهد نه همطراز دانش در دانشگاه، که گاه یک قدم جلوتر از مرز دانش در میان دانشگاهیان است.
مثل چه؟ مثلا مدلهای بیمه که برای مواجه با بحرانهای بزرگ توسط برخی مشاوران صاحبنام ریسک، توسعه داده شده یک گام مدرن تر و جلوتر از مدلهای متعارف موجود در دانشگاه است.
یا در مثالی دیگر، کاری که فردی مثل ولیام بیکر (با تکیه به تجربه اش) در طراحی سازه برج خلیفه دبی انجام داد یک قدم جلوتر از دانشِ موجود در دانشگاهها در طراحی سازه های #بلندمرتبه است.
از این قبیل مثالها متعدد است؛ اما به اجمال اینکه شهرت و قدرتِ رئیس چنین مرکز مطالعات صاحبنامی، مانع از ارتباط خوب او با بدنه صنعت نمی شود. به تعبیر حافظ حکایت صنعت و دانشگاه مصداق این مصرع است که:
ما به او محتاج بودیم، او به ما مشتاق بود!
▪️▪️▪️▪️
📌پی نوشت ۱: پوپوف یکی از مهندسین مطرح دنیاست که حق بزرگی به گردن مهندسی دنیا دارد. کتاب مقاومت مصالح او تا سالها به عنوان یکی از کتابهای مرجع در دانشگاههای دنیا در رشته های مکانیک، عمران، متالورژی، مهندسی پزشکی و... تدریس می شد.
او که اصالتا روس بود و خانواده اش در چهارده سالگی به آمریکا مهاجرت کرده بودند از تبار و خاندان فیزیکدان و مخترع صاحبنام روس، الکساندر استوانویچ پوپوف بود که اولین مخترع دستگاههای گیرنده امواج رادیو بود. همان چیزی که بعدها رادیو نام نهاده شد. (سلسله و اتصال امور را ببینیم!)
پوپوفِ دانشگاه برکلی، جدای از کتابهای مقاومت مصالحش، نقش مهمی در طراحی #پل معلق اوکلند-سانفرانسیسکو داشته است. او لیسانس خود را از دانشگاه برکلی، فوق لیسانس را از دانشگاه ام.آی.تی و دکترایش را از دانشگاه استنفورد گرفته بود.
و مرحبا به همت کسی که درس مقاومت مصالح را سرِ کلاس پوپوف پاس کرده باشد!
📌پی نوشت ۲: روز جمعه مقارن با سالگرد زلزله #نورتریج کالیفرنیا و کوبه #ژاپن بود. جالب اینجاست که زلزله کالیفرنیا در سحرگاه ۱۹۹۴ رخ داد و یکسال بعد در سحرگاه همین روز(!) #کوبه ژاپن لرزید، و هر دو زلزله باعث آسیب جدی به سازه های #فولادی قاب خمشی شدند. جالبتر اینکه (هر دو زلزله نشان دادند) بخشی از مفروضات پوپوف در طراحی اتصالات سازه های فولادی، غلط و اشتباه بوده است!
@solseghalam
* تعدادی از تصاویر این نشست در این لینک در اینستاگرام
دو روز گذشته (روزهای پنجشنبه و جمعه) نشست سالانه مرکز مطالعات زلزله دانشگاه برکلی برگزار شد.
به روال کنفرانسها و سمینارهای گذشته، علاقمند بودم که خلاصه ای از مباحث مطرح شده در این نشست دو روزه تنظیم شود اما همچنان ملال خاطر و اندوه اتفاقات این روزهای اخیر حوصله و رمقی برای نوشتن باقی نمی گذارد؛ در میان ارائه ها و سخنرانیهایی که انجام شد، یک نقل قول از پوپوف برایم جالب توجه بود.
🔹 در بخشی از برنامه، رئیس مرکز مطالعات #زلزله درباره پروژه های متعدد پژوهشی که در این مرکز درحال اجراست توضیح می داد. حدود سی پروژه مطالعاتی (با همکاری دوازده دانشگاه) در مباحث زلزله، سونامی، آتش، انفجار، تغییرات اقلیمی، طوفان و... در حال انجام است. زمانی که "تنوع" این حجم پروژه مورد بحث بود، رئیس مرکز گفت:
- سالها پیش وقتی که به عنوان یک هیات علمی جوان، کار خود را تازه آغاز کرده بودم یکبار آقای پوپوف را دیدم. پوپوف گفت این روزها، روزهای نخست کارِ تو در دانشگاه برکلی است؛ آماده باش که هر پانزده سال یکبار، باید شغل خودت را عوض کنی!
در ادامه رئیس مرکز توضیح داد: "پوپوف معتقد بود به قدری روند تولیدات علمی و شکلگیری مباحث جدید در علم، جدی و سریع است که یک جور ساده اندیشی و ساده گمانی است که یک نفر فکر کند قرار است با یک تخصص "بازنشسته" شود (و باید مهیا/آماده یادگیری تخصصهایِ جدید باشد)."
او ادامه داد: (بعد از این صحبت پوپوف) اتفاقی که "در عمل" برای من رخ داد این بود که من "هر پنج سال یکبار" ناچار شدم که شغل خود را عوض کنم!
از مدلسازیهای سنتی در زلزله و سازه، به سمت مباحث طراحی عملکردی، رهنمون شدم و از آنجا به سمت کارهای هایبرید و سرانجام هم که از بحث
Machine Learning
در مهندسی زلزله سر در آوردیم!
یعنی در مقاطعی، بیشتر از زلزله ناچار شدیم که کامپیوتر یاد بگیریم و ...
🔹 بحث بسیار زیبایی بود و واقعا لذت بردم. عملا سرعت و ماهیت تولید علم به نحوی شده که یک نفر اگر خود را اینگونه بازسازی و بازتعریف نکند "نمی تواند" حرف جدیدی برای گفتن داشته باشد (مگر اینکه به کپی کاریِ کارهای دیگران و ادامه مسیر دیگران بپردازد).
🔹 نکته دیگری که در این نشست برایم جالب بود (جالب تر از مباحث علمی و تخصصی ای که ارائه شد) نحوه عزت و احترامی است که چنین مرکزی به مدیران عامل شرکتهای صنعتی می گذارد و آنها را به ناز و به توجه، به اینگونه نشستها دعوت می کند. دلیلش هم این است که دانشگاه، باور دارد که بخشی از آنچه که در دفاتر مهندسی مشاور رخ می دهد نه همطراز دانش در دانشگاه، که گاه یک قدم جلوتر از مرز دانش در میان دانشگاهیان است.
مثل چه؟ مثلا مدلهای بیمه که برای مواجه با بحرانهای بزرگ توسط برخی مشاوران صاحبنام ریسک، توسعه داده شده یک گام مدرن تر و جلوتر از مدلهای متعارف موجود در دانشگاه است.
یا در مثالی دیگر، کاری که فردی مثل ولیام بیکر (با تکیه به تجربه اش) در طراحی سازه برج خلیفه دبی انجام داد یک قدم جلوتر از دانشِ موجود در دانشگاهها در طراحی سازه های #بلندمرتبه است.
از این قبیل مثالها متعدد است؛ اما به اجمال اینکه شهرت و قدرتِ رئیس چنین مرکز مطالعات صاحبنامی، مانع از ارتباط خوب او با بدنه صنعت نمی شود. به تعبیر حافظ حکایت صنعت و دانشگاه مصداق این مصرع است که:
ما به او محتاج بودیم، او به ما مشتاق بود!
▪️▪️▪️▪️
📌پی نوشت ۱: پوپوف یکی از مهندسین مطرح دنیاست که حق بزرگی به گردن مهندسی دنیا دارد. کتاب مقاومت مصالح او تا سالها به عنوان یکی از کتابهای مرجع در دانشگاههای دنیا در رشته های مکانیک، عمران، متالورژی، مهندسی پزشکی و... تدریس می شد.
او که اصالتا روس بود و خانواده اش در چهارده سالگی به آمریکا مهاجرت کرده بودند از تبار و خاندان فیزیکدان و مخترع صاحبنام روس، الکساندر استوانویچ پوپوف بود که اولین مخترع دستگاههای گیرنده امواج رادیو بود. همان چیزی که بعدها رادیو نام نهاده شد. (سلسله و اتصال امور را ببینیم!)
پوپوفِ دانشگاه برکلی، جدای از کتابهای مقاومت مصالحش، نقش مهمی در طراحی #پل معلق اوکلند-سانفرانسیسکو داشته است. او لیسانس خود را از دانشگاه برکلی، فوق لیسانس را از دانشگاه ام.آی.تی و دکترایش را از دانشگاه استنفورد گرفته بود.
و مرحبا به همت کسی که درس مقاومت مصالح را سرِ کلاس پوپوف پاس کرده باشد!
📌پی نوشت ۲: روز جمعه مقارن با سالگرد زلزله #نورتریج کالیفرنیا و کوبه #ژاپن بود. جالب اینجاست که زلزله کالیفرنیا در سحرگاه ۱۹۹۴ رخ داد و یکسال بعد در سحرگاه همین روز(!) #کوبه ژاپن لرزید، و هر دو زلزله باعث آسیب جدی به سازه های #فولادی قاب خمشی شدند. جالبتر اینکه (هر دو زلزله نشان دادند) بخشی از مفروضات پوپوف در طراحی اتصالات سازه های فولادی، غلط و اشتباه بوده است!
@solseghalam
* تعدادی از تصاویر این نشست در این لینک در اینستاگرام
Instagram
Mohammadreza Eslami
✍ نقل قولی از پوپوف دو روز گذشته (روزهای پنجشنبه و جمعه) نشست سالانه مرکز مطالعات زلزله دانشگاه برکلی برگزار شد. به روال کنفرانسها و سمینارهای گذشته، علاقمند بودم که خلاصه ای از مباحث مطرح شده در این نشست دو روزه تنظیم شود اما همچنان ملال خاطر و اندوه اتفاقات…
👍2👏1
ارزیابی شتابزده
✍️امروز سالگرد سونامى و زلزله توهوكو؛ چند ژاپنى همچنان بى خانه اند؟! 🖊محمدرضا اسلامی 🔹 از لحظه جنبايى و غرش گسل های پيرامون ژاپن و حمله #سونامى امواج عظيم آب به دهها شهر و صدها روستاى ساحلی در ژاپن، هشت سال گذشت. بنا به آمار اعلامی ژاپن تایمز، هنوز 52…
✍️سومین سالگرد پلاسکو...و ساختارهای پلاسکویی
🔹امروز سومین سالگرد #پلاسکو بود. حادثه ای که بُهت به چشمها نشاند و علامت سوال به ذهنها.
🔹پلاسکو، یک «نماد» شد. نماد زندگی کردن در کنار «خطر» و چشم پوشیدن از خطر، تا لحظه ای که «خبر»ش بر سرمان آوار شود.
🔸«ساختارهای پلاسکویی» ساختارهایی هستند که به شکل «یومیه» (روزمره) کار می کنند ولی در یک لحظه، بهت به چشمان ما می نشانند که آه! آیا خطر اینقدر به ما نزدیک بود؟ پس چرا کسی قبل از فروریختن به فکر نبود؟
در پلاسکو ضعفهای سازه مشخص می شود و در «ماجراهای پلاسکویی» ضعفهای ساختاری.
🔸مشابه پلاسکو در مباحث غیرسازه ای چندبار دیده ایم؟
▪️✔️- پلاسکوی بانکی:
وقتی که مشخص شد فردی به نام مه آفرید خسروی توانسته با تنزیل ال.سی میلیاردها سود کسب کند. چرا قبل ماجرا، به مسیر ال.سی بانکی فکر نشده بود؟ راه حل اصلاح، آیا اعدام مه آفرید بود؟
▪️✔️-پلاسکوی سکه:
یکباره قیمت #سکه و دلار درچند روز سر به فلک می کشد. سلطان سکه اعدام می شود. ولی آیا شکنندگی ساختار با پاک کردن سلطان سکه، اصلاح می شود؟
▪️✔️- پلاسکوی بهداشت روان:
یک ریاضیدان باهوش و برجسته، یک شهردار سابق و یک دولتمرد اسبق، در یک ماجرای پیچیده، گیر افتاده اما بدون مهیا شدن تمهیداتی برای بهداشت روان و اعصاب، آنقدر در باتلاق دست وپا می زند تا یکباره خبر قتل میترا استاد توسط «آقای شهردار» چشمها و ذهنها را به بهت می نشاند. چرا کسی (از اطرافیان/دوستان) به داد آن آقا نرسیده بود تا کار به اینجا بکشد؟
▪️✔️- پلاسکوی تلخ بوئینگ ۷۳۷ که خبرش بر سرمان آوار شد:
بین نیروهای مسلح و سازمان هواپیمایی کشور «حداقل هماهنگی» در شبِ عملیات نظامی صورت نگرفته است. چرا؟ هواپیمای مسافربری به آسمان می رود و بعد... آوار خبر و اشک.
🔸«ساختارهای پلاسکویی» همه در یک ویژگی مشترکند: «تا لحظه حادثه، همه چیز به نظر معمولی/خوب می رسد». هر روز چندهزار نفر وارد #ساختمان_پلاسکو می شوند و از آن خارج می شوند؛ لباس می خرند و لباس می فروشند؛ ولی در لحظه فروریختن، همه از خود می پرسند: اینهمه مواد اشتعالزا و پارچه در کنار اینهمه سوخت و نفت؟ چرا تا قبل از حادثه کسی خطر «آتش» را «جدی» نگرفته بود؟ چرا برای مقاوم سازی این سازه قدیمی کسی کاری نکرده بود؟
🔹مرتضی آوینی در یادداشتهایش جمله ای از #نیچه نقل می کند: «خانه هایتان را در دامنه های کوه آتشفشان بنا کنید!»
آری در کنار آتشفشان خانه بنا کردن، یعنی با «چشم باز» و «هشیاری» با خطر زندگی کردن؛ ولی در کنار آتشفشان «خفتن» یعنی که روزگار سپری کردن تا لحظه آوارِ خبر. تا لحظه سوختن خانه و کاشانه...
🔴پس از اتفاقات پلاسکویی چه رخ می دهد؟
در اتفاقات پلاسکویی ما معمولا به دنبال «یک مقصر» می گردیم که حلق آویزش کنیم و خلاص! ولی ساختارهای پلاسکویی، یک مقصر ندارند. «فروریختن» ناشی از زنجیره ای از بی توجهی هاست...
🔹پلاسکوهایی که باید از آنها بترسیم چه ها هستند؟
این روزها که همه جامه «منتقد» پوشیده اند و «تقریبا همه» از هر چه که هست انتقاد می کنند، بسیار سخت است که هشدارهای جدی را در ازدحام اینهمه صدا بشنویم. اما سالگرد پلاسکو بهانه ای است که به ذکر چند پاشنه آشیل جدی در ساختارهای جاری بپردازیم وقبل از اینکه بُهت خبر، چشمانمان را بگیرد، فکری کنیم:
✔️▪️یک- نیروگاه هسته ای بوشهر و مسئله زلزله:
یکی از نقاطی که می تواند برای ما نقش پلاسکو را در سطحی ملی ایفا کند موضوع «زلزله و نیروگاه هسته ای بوشهر» است. حتی ژاپنی ها با سابقه پنجاه ساله در اداره نیروگاههای هسته ای در برابر یک «سناریوی پیش بینی نشده» از زلزله، دچار مشکل شدند و امروز #فوکوشیما دمل چرکینی هست بر پیشانی مهندسی ژاپن.
دملی که هرلحظه که سرباز کند، دنیایی را به بهت خواهد نشاند. آیا ما که «تازه وارد» در این عرصه هستیم به قدر کافی به سناریوهای زلزله و نیروگاه هسته ای #بوشهر اندیشیده ایم؟
✔️▪️دو- صندوقهای بازنشستگی:
یکی از پلاسکوهای ساختاری در کشور ما، وضعیت مالی صندوقهای بازنشستگی است. فیلم مستند «بمب ساعتی» ساخته کمیل سوهانی به موضوع بحران صندوقهای بازنشستگی می پردازد. قبل از اینکه صدای بمب بلند شود باید اقدام کنیم.
✔️▪️سه- بهداشت و سلامت جنسی:
کشور ما به لحاظ سبک زندگی در نقطه ای است که دربحث بهداشت جنسی دچار یک بلاتکلیفی است. این بلاتکلیفی باعث انبوه معضلات جدی درحوزه سلامت روان است. سالها پیش افرادی همچون آیت اله حائری شیرازی به این امر پرداختند که ما باید برای رابطه دختر و پسر و #نسل_جوان تعاریف مشخص، روشن و مخصوصِ خود را داشته باشیم. فاصله بسیار طولانی بین سن بلوغ و سن ازدواج و این وضعیت فعلی، مشکلزاست. با شجاعت، صراحت و با نگاه علمی، به مقتضیات این بازه سنی نمی پردازیم و این ما را دربرابر مشکلات آتی قرار می دهد.
امروز سومین سالگرد پلاسکو بود...
#محمدرضا_اسلامی
@solseghalam
🔹امروز سومین سالگرد #پلاسکو بود. حادثه ای که بُهت به چشمها نشاند و علامت سوال به ذهنها.
🔹پلاسکو، یک «نماد» شد. نماد زندگی کردن در کنار «خطر» و چشم پوشیدن از خطر، تا لحظه ای که «خبر»ش بر سرمان آوار شود.
🔸«ساختارهای پلاسکویی» ساختارهایی هستند که به شکل «یومیه» (روزمره) کار می کنند ولی در یک لحظه، بهت به چشمان ما می نشانند که آه! آیا خطر اینقدر به ما نزدیک بود؟ پس چرا کسی قبل از فروریختن به فکر نبود؟
در پلاسکو ضعفهای سازه مشخص می شود و در «ماجراهای پلاسکویی» ضعفهای ساختاری.
🔸مشابه پلاسکو در مباحث غیرسازه ای چندبار دیده ایم؟
▪️✔️- پلاسکوی بانکی:
وقتی که مشخص شد فردی به نام مه آفرید خسروی توانسته با تنزیل ال.سی میلیاردها سود کسب کند. چرا قبل ماجرا، به مسیر ال.سی بانکی فکر نشده بود؟ راه حل اصلاح، آیا اعدام مه آفرید بود؟
▪️✔️-پلاسکوی سکه:
یکباره قیمت #سکه و دلار درچند روز سر به فلک می کشد. سلطان سکه اعدام می شود. ولی آیا شکنندگی ساختار با پاک کردن سلطان سکه، اصلاح می شود؟
▪️✔️- پلاسکوی بهداشت روان:
یک ریاضیدان باهوش و برجسته، یک شهردار سابق و یک دولتمرد اسبق، در یک ماجرای پیچیده، گیر افتاده اما بدون مهیا شدن تمهیداتی برای بهداشت روان و اعصاب، آنقدر در باتلاق دست وپا می زند تا یکباره خبر قتل میترا استاد توسط «آقای شهردار» چشمها و ذهنها را به بهت می نشاند. چرا کسی (از اطرافیان/دوستان) به داد آن آقا نرسیده بود تا کار به اینجا بکشد؟
▪️✔️- پلاسکوی تلخ بوئینگ ۷۳۷ که خبرش بر سرمان آوار شد:
بین نیروهای مسلح و سازمان هواپیمایی کشور «حداقل هماهنگی» در شبِ عملیات نظامی صورت نگرفته است. چرا؟ هواپیمای مسافربری به آسمان می رود و بعد... آوار خبر و اشک.
🔸«ساختارهای پلاسکویی» همه در یک ویژگی مشترکند: «تا لحظه حادثه، همه چیز به نظر معمولی/خوب می رسد». هر روز چندهزار نفر وارد #ساختمان_پلاسکو می شوند و از آن خارج می شوند؛ لباس می خرند و لباس می فروشند؛ ولی در لحظه فروریختن، همه از خود می پرسند: اینهمه مواد اشتعالزا و پارچه در کنار اینهمه سوخت و نفت؟ چرا تا قبل از حادثه کسی خطر «آتش» را «جدی» نگرفته بود؟ چرا برای مقاوم سازی این سازه قدیمی کسی کاری نکرده بود؟
🔹مرتضی آوینی در یادداشتهایش جمله ای از #نیچه نقل می کند: «خانه هایتان را در دامنه های کوه آتشفشان بنا کنید!»
آری در کنار آتشفشان خانه بنا کردن، یعنی با «چشم باز» و «هشیاری» با خطر زندگی کردن؛ ولی در کنار آتشفشان «خفتن» یعنی که روزگار سپری کردن تا لحظه آوارِ خبر. تا لحظه سوختن خانه و کاشانه...
🔴پس از اتفاقات پلاسکویی چه رخ می دهد؟
در اتفاقات پلاسکویی ما معمولا به دنبال «یک مقصر» می گردیم که حلق آویزش کنیم و خلاص! ولی ساختارهای پلاسکویی، یک مقصر ندارند. «فروریختن» ناشی از زنجیره ای از بی توجهی هاست...
🔹پلاسکوهایی که باید از آنها بترسیم چه ها هستند؟
این روزها که همه جامه «منتقد» پوشیده اند و «تقریبا همه» از هر چه که هست انتقاد می کنند، بسیار سخت است که هشدارهای جدی را در ازدحام اینهمه صدا بشنویم. اما سالگرد پلاسکو بهانه ای است که به ذکر چند پاشنه آشیل جدی در ساختارهای جاری بپردازیم وقبل از اینکه بُهت خبر، چشمانمان را بگیرد، فکری کنیم:
✔️▪️یک- نیروگاه هسته ای بوشهر و مسئله زلزله:
یکی از نقاطی که می تواند برای ما نقش پلاسکو را در سطحی ملی ایفا کند موضوع «زلزله و نیروگاه هسته ای بوشهر» است. حتی ژاپنی ها با سابقه پنجاه ساله در اداره نیروگاههای هسته ای در برابر یک «سناریوی پیش بینی نشده» از زلزله، دچار مشکل شدند و امروز #فوکوشیما دمل چرکینی هست بر پیشانی مهندسی ژاپن.
دملی که هرلحظه که سرباز کند، دنیایی را به بهت خواهد نشاند. آیا ما که «تازه وارد» در این عرصه هستیم به قدر کافی به سناریوهای زلزله و نیروگاه هسته ای #بوشهر اندیشیده ایم؟
✔️▪️دو- صندوقهای بازنشستگی:
یکی از پلاسکوهای ساختاری در کشور ما، وضعیت مالی صندوقهای بازنشستگی است. فیلم مستند «بمب ساعتی» ساخته کمیل سوهانی به موضوع بحران صندوقهای بازنشستگی می پردازد. قبل از اینکه صدای بمب بلند شود باید اقدام کنیم.
✔️▪️سه- بهداشت و سلامت جنسی:
کشور ما به لحاظ سبک زندگی در نقطه ای است که دربحث بهداشت جنسی دچار یک بلاتکلیفی است. این بلاتکلیفی باعث انبوه معضلات جدی درحوزه سلامت روان است. سالها پیش افرادی همچون آیت اله حائری شیرازی به این امر پرداختند که ما باید برای رابطه دختر و پسر و #نسل_جوان تعاریف مشخص، روشن و مخصوصِ خود را داشته باشیم. فاصله بسیار طولانی بین سن بلوغ و سن ازدواج و این وضعیت فعلی، مشکلزاست. با شجاعت، صراحت و با نگاه علمی، به مقتضیات این بازه سنی نمی پردازیم و این ما را دربرابر مشکلات آتی قرار می دهد.
امروز سومین سالگرد پلاسکو بود...
#محمدرضا_اسلامی
@solseghalam
✍️من هم خرما خورده ام!
🖊محمدرضا اسلامی
🔹یک- مدتی پیش در خصوص تفاوت فضای کار در دفاتر طراحی مهندسی ژاپن با آمریکا مطلبی نوشته بودم. توضیح دادم که «دو رویکرد متفاوت» در طراحی سازه در این دو کشور وجود دارد (لینک). این بحث را بعدا با ترجمه مقاله ای از نیویورک تایمز (+) ادامه دادم. بحث اصلی من در این ماجرا ولی طراحی سازه «نبود» بلکه بحث اصلی، سازوکار «مدیریت ذهن» و رفتار فردی بود. سازوکار ذهنی ژاپنی و تفاوتش با سازوکار ذهنی آمریکایی (و نقش این ماجرا در "حل مسئله" و مواجه با موضوع زلزله).
توضیح دادم که در این دو کشور تفاوت اساسی در ساختار دانشگاه (و آموزش مهندسی) وجود دارد (لینک) اما نهایتا چه در ژاپن و چه در آمریکا، انتظار از مهندس طراح، بیش و پیش از دانشِ مهندسی و دانش طراحی، «نظم فردی و رفتاری» است؛ چیزی که آن را «پرداخته بودن» یا «مهیا بودن» شرح کردم. یک نظم جسمی و یک نظم ذهنی، به نحوی که "فرد" بتواند روزانه هشت ساعت بی وقفه روی یک موضوع "متمرکز" کار کند و حداکثر یک ساعت برای ناهار و یک-دو بار برای قهوه یا چای، چند دقیقه ای از پشت میز کار برخیزد و سریع بازگردد.
و صبح روز بعد ساعت نُه صبح پشت میز کارش باشد.
🔹دو- طلبه جوانی رفته تا با تاجزاده "مناظره" کند ولی نحوه خرما خوردن، دست پاک کردن، بازی با موبایل و در کل زبان بدنش، تبدیل شده به یک "موضوع گفتگو" در فضای شبکه های اجتماعی.
در حالی که تاجزاده دارد با تمام وجودش حرف می زند و کلمه از جانش کنده می شود، شلختگی رفتار این روحانی جوان مورد توجه شبکه های اجتماعی واقع شده.
🔹سه- آنچه که برای جلیل محبی رخ داد را من از خودم چندان دور نمی بینم. به زندگی بسیاری از ما هم اگر دوربینی بتابانند چنان است که به فکر حل مسائل #کلان و بزرگ #کشور یا حتی جهانیم اما:
✔️- از یک خواب سالم و منظم، بی بهره ایم؛
✔️- امکان برقراری یک گفتگوی منظم و بی تنش را با برادر و خواهر یا همسر و فرزند یا والدینمان نداریم؛
✔️- ورزش منظم و مستدام، نداریم؛
✔️- جهشهای ذهنی پی در پی داریم (و برایش هیچگاه فکر جدی نمی کنیم و) این را نشان هوش و شارپ بودن ذهنمان قلمداد می کنیم(!) ؛ یک لایک روی آن مطلب می کوبم و یک تکه اینستاگرام می بینم و یک تکه تلگرام می خوانم و یکباره بی بی سی چک می کنم و ناگهان تا فیها خالدون توئیتر غرق می شوم و توئیتخوانی از کجا تا به ناکجاها که نمی کشاندم!
فرق من با محبی در این است که دوربین به تکه ای از زندگی ام نتابانده اند وگرنه من هم در خرما خوردن و شلخته نشستن و لایک کوبیدن و ... ممکن است احوالم چندان بِه از او نباشد.
قدری ماجرا را فراتر از این برِ میز و آن برِ میز ببینیم. فراتر از تاجزاده و جلیل محبی. فراتر از اصلاح طلب و اصولگرا. این شلختگی ذهن و رفتار بدن، در میان بسیاری از ما ایرانیان هست.
جهشهای ذهنی پی در پی را در حرف زدنها و جمله بندیها و نحوه نگارش بسیاری از ما می توان دید.
حتی در دوست داشتنها و قهرکردنهای تناوبی بسیاری از ما. یا حتی در مسواک زدن/نزدن.
🔹چهار- بارها شد که نشستم تا حساب کنم با خودم چند چندم؟ و بارها شرمنده بی اختیار بعد از این محاسبه، این جمله برتولت برشت زمزمه بر زبانم شد:
افسوس! مايی كه می خواستیم
"زمین را"
مهدِ مهربانی کنیم
خود نتوانستیم با هم مهربان باشیم!
بخش زیادی از عمر من در فکر برای جُستن راه حلهایی برای مشکلات دنیا و کشورم گذشت در حالی که در ژاپن و کنار دست دانشجوی ژاپنی یکباره متوجه شدم قبل از فکر برای امور عالم و کشور، باید فکری برای ذهنِ نامنظم خودم کنم. به تعبیر سعدی "من خود به چشم خویشتن" دیدم بارها و بارها که عاجز از مهربان بودن با اطرافیان هستم.
من خودم یک پا یک احمدی نژادم که می خواست مدیریت جهان را عوض کند ولی خود در نظم کلام و رفتار، یا در تعامل با حلقه اول رفقا و دوستانِ خودش صد جور تناقض و اختلاف و ماجرا و دعوا و زد و خورد پیدا کرد.
رطب خورده منع رطب کِی کند؟ دوربینی نیست وگرنه من هم بسیار خرما خورده ام!
#مدیریت_جهان
#خرما
+
t.iss.one/solseghalam
🖊محمدرضا اسلامی
🔹یک- مدتی پیش در خصوص تفاوت فضای کار در دفاتر طراحی مهندسی ژاپن با آمریکا مطلبی نوشته بودم. توضیح دادم که «دو رویکرد متفاوت» در طراحی سازه در این دو کشور وجود دارد (لینک). این بحث را بعدا با ترجمه مقاله ای از نیویورک تایمز (+) ادامه دادم. بحث اصلی من در این ماجرا ولی طراحی سازه «نبود» بلکه بحث اصلی، سازوکار «مدیریت ذهن» و رفتار فردی بود. سازوکار ذهنی ژاپنی و تفاوتش با سازوکار ذهنی آمریکایی (و نقش این ماجرا در "حل مسئله" و مواجه با موضوع زلزله).
توضیح دادم که در این دو کشور تفاوت اساسی در ساختار دانشگاه (و آموزش مهندسی) وجود دارد (لینک) اما نهایتا چه در ژاپن و چه در آمریکا، انتظار از مهندس طراح، بیش و پیش از دانشِ مهندسی و دانش طراحی، «نظم فردی و رفتاری» است؛ چیزی که آن را «پرداخته بودن» یا «مهیا بودن» شرح کردم. یک نظم جسمی و یک نظم ذهنی، به نحوی که "فرد" بتواند روزانه هشت ساعت بی وقفه روی یک موضوع "متمرکز" کار کند و حداکثر یک ساعت برای ناهار و یک-دو بار برای قهوه یا چای، چند دقیقه ای از پشت میز کار برخیزد و سریع بازگردد.
و صبح روز بعد ساعت نُه صبح پشت میز کارش باشد.
🔹دو- طلبه جوانی رفته تا با تاجزاده "مناظره" کند ولی نحوه خرما خوردن، دست پاک کردن، بازی با موبایل و در کل زبان بدنش، تبدیل شده به یک "موضوع گفتگو" در فضای شبکه های اجتماعی.
در حالی که تاجزاده دارد با تمام وجودش حرف می زند و کلمه از جانش کنده می شود، شلختگی رفتار این روحانی جوان مورد توجه شبکه های اجتماعی واقع شده.
🔹سه- آنچه که برای جلیل محبی رخ داد را من از خودم چندان دور نمی بینم. به زندگی بسیاری از ما هم اگر دوربینی بتابانند چنان است که به فکر حل مسائل #کلان و بزرگ #کشور یا حتی جهانیم اما:
✔️- از یک خواب سالم و منظم، بی بهره ایم؛
✔️- امکان برقراری یک گفتگوی منظم و بی تنش را با برادر و خواهر یا همسر و فرزند یا والدینمان نداریم؛
✔️- ورزش منظم و مستدام، نداریم؛
✔️- جهشهای ذهنی پی در پی داریم (و برایش هیچگاه فکر جدی نمی کنیم و) این را نشان هوش و شارپ بودن ذهنمان قلمداد می کنیم(!) ؛ یک لایک روی آن مطلب می کوبم و یک تکه اینستاگرام می بینم و یک تکه تلگرام می خوانم و یکباره بی بی سی چک می کنم و ناگهان تا فیها خالدون توئیتر غرق می شوم و توئیتخوانی از کجا تا به ناکجاها که نمی کشاندم!
فرق من با محبی در این است که دوربین به تکه ای از زندگی ام نتابانده اند وگرنه من هم در خرما خوردن و شلخته نشستن و لایک کوبیدن و ... ممکن است احوالم چندان بِه از او نباشد.
قدری ماجرا را فراتر از این برِ میز و آن برِ میز ببینیم. فراتر از تاجزاده و جلیل محبی. فراتر از اصلاح طلب و اصولگرا. این شلختگی ذهن و رفتار بدن، در میان بسیاری از ما ایرانیان هست.
جهشهای ذهنی پی در پی را در حرف زدنها و جمله بندیها و نحوه نگارش بسیاری از ما می توان دید.
حتی در دوست داشتنها و قهرکردنهای تناوبی بسیاری از ما. یا حتی در مسواک زدن/نزدن.
🔹چهار- بارها شد که نشستم تا حساب کنم با خودم چند چندم؟ و بارها شرمنده بی اختیار بعد از این محاسبه، این جمله برتولت برشت زمزمه بر زبانم شد:
افسوس! مايی كه می خواستیم
"زمین را"
مهدِ مهربانی کنیم
خود نتوانستیم با هم مهربان باشیم!
بخش زیادی از عمر من در فکر برای جُستن راه حلهایی برای مشکلات دنیا و کشورم گذشت در حالی که در ژاپن و کنار دست دانشجوی ژاپنی یکباره متوجه شدم قبل از فکر برای امور عالم و کشور، باید فکری برای ذهنِ نامنظم خودم کنم. به تعبیر سعدی "من خود به چشم خویشتن" دیدم بارها و بارها که عاجز از مهربان بودن با اطرافیان هستم.
من خودم یک پا یک احمدی نژادم که می خواست مدیریت جهان را عوض کند ولی خود در نظم کلام و رفتار، یا در تعامل با حلقه اول رفقا و دوستانِ خودش صد جور تناقض و اختلاف و ماجرا و دعوا و زد و خورد پیدا کرد.
رطب خورده منع رطب کِی کند؟ دوربینی نیست وگرنه من هم بسیار خرما خورده ام!
#مدیریت_جهان
#خرما
+
t.iss.one/solseghalam
👏1
✍️در مصرف نام سردار صرفه جویی کنیم
✔️🔹۱- یک شیشه عطر خوب و گران قیمت، چیزی نیست که هر دم و برای هر دکان بقالی رفتنی از آن استعمال کنیم.
غزل حافظ، چیزی نیست که گاه و بیگاه خواند و هر وقت عشقمان کشید، حافظ بخوانیم. حافظ خواندن، شأن دارد و تمرکز/سکون می طلبد.
🔹شما را به خدا در فوروارد مطالب مربوط به سردار سلیمانی قدری تامل کنید. ذکر نام هر چیزی اگر از حدی بیشتر شود، آن مطلب و آن مفهوم لوث می شود. تلألو و درخشندگیش را از دست می دهد.
"کلمه" چیز مقدسی است؛ ارج دارد؛ شأن و حرمت دارد. کلمه را اگر مصرف می کنیم، در مصرف صرفه جویی کنیم.
🔹 تعبیر عجیب و زیبایی #سعدی دارد. می گوید: حاجت مشاطه نیست / رویِ دلآرام را!
سال هفتادوهشت در خوابگاه دانشجویی بودم و نزدیکیهای انتخابات مجلس ششم بود که یک شب در راهرو خوابگاه دیدم آقامحسن رضایی دارد به همراه دوسه تا از بچه ها قدم می زند. برای شستن ظرفها رفته بودم که از دیدن ایشان جا خوردم. از بچه ها پرسیدم ایشان و این طرفها؟ گفتند پس فردا انتخابات مجلس است و ایشان آمده برای دیدار با دانشجوها... اصلا احساس خوبی پیدا نکردم. شاید دیدن محسن رضایی در حالت عادی در خوابگاه دانشجویی (که حتی #اساتید_دانشگاه هم به آن سر نمی زدند) می توانست جالب باشد اما، دیدن یک کاندیدا دو شب قبل از انتخابات مجلس آن حس خوب را به دل نمی نشاند. با ظرفهای نشُسته در دست، احساس پیرمرد دهاتی ای را داشتم که سرِ زمین زراعتش نشسته و یکباره می بیند جماعتی برای سرکشی به او و دهاتش آمده اند و بعد می فهمد نزدیکیهای انتخابات است...
از آن سال به بعد، چه بسیار انتخابات که محسن رضایی کاندیدا شد و هیچ وقت هم رای نیاورده. چرا؟ مگر "آقامحسن" فرمانده حاج قاسم ها نبود؟ پس چرا چنین است؟ شاید رمز بردلها نشستن و ننشستن چیزی است که برخی از آن بی توجه عبور می کنند؟
✔️🔹۲- چرا قاسم سلیمانی دکترای مدیریت استراتژیک نگرفت؟ فردی با آن میزان #ذکاوت و محاسبه گری چرا بعد از جنگ هوس نکرد که تایتل "دکترا" هم به پشت سرداری اش، اضافه شود؟ نمی توانست برود و سر کلاس بنشیند و چند واحد پاس کند و رساله ای و...خلاص. چرا نکرد؟
✔️🔹۳- بعد از جنگ و زمانی که حاج قاسم ها به میان "شهر" برگشتند، کم نبودند آنها که رفتند و کوشیدند تا به شجاعتهای دوران جنگشان، "محاسنی" اضافه کنند. آنها که دکترای مدیریت و اقتصاد و...گرفتند کم نبودند. بسیاری از بچه هایی که روزهای جوانی را در فضای خاک وگلوله سپری کرده بودند ولی خواستند "دکتر" هم بشوند رفتند این مشاطه را هم برخود بستند. طیفی از فرماندهان هم بودند که سَمتِ فعالیتهای اقتصادی رفتند و دستی به کار واردات و صادرات...؛ البته نه دکترا خواندن و نه بیزینسمن شدن هیچ یک بد نیست. ولی حاج قاسم سمت این خیابانها نرفت! عده ای از بچه های جنگ هم بودند که کاندیدای مجلس شدند و دست در کار سیاست شدند... ولی قاسم سلیمانی وارد این خیابان هم نشد. حاج قاسم، حاج قاسم ماند ولی بدون اضافه شدن تایتلها و عناوین دکتر/اقتصاددان/نماینده/فعال اقتصادی و... بی اینها مِهرش در دلها افزون شد. مهر حاج قاسم در حالی به دلها بیشتر و بیشتر شد که مشخصا در همان حوزه فعالیتش، انتقاد/سوالهایی برای بخشی از جامعه ایرانی وجود داشت. اما «حکایتِ مهر و وفا» (به تعبیر #حافظ) از کجا بر می خیزد؟
✔️🔹۴- حافظ عزیز ما در میانه غزلیاتش تعبیر عجیبی دارد. یک جا می گوید: برای بر دل نشستن، باید "چیزی" افزون بر حُسن داشته باشی! خلاصه ی حرفش در آن بیت این است که افزون بر خوبی و خوشگلی و تایتل و القاب، باید یک "چیزی" باشد که کسی بر دل بنشیند. اسمش را هم گذاشته "نکته" ! :
بس «نکته» غیرِ حُسن، بباید که تا کسی/
مقبولِ طبعِ مردمِ صاحبنظر شود!
بله، به غیر از "حُسن" نکته هایی لازم است که کسی مقبول دلها بشود.
(*در این بیت «مردم»:
«مردمک چشم» یا همان «مردم»؛ هر دویش زیباست!)
✔️🔹۵- برگردیم به حرف سعدی. سعدی عزیز ما یک جا حرف فوق العاده ای زده. خلاصه و مجمل به قدر دهها سطر حرف در مصرعی سروده:
«حاجتِ مشّاطه نیست رویِ دلآرام را»!
لغتنامه دهخدا «مشاطه» را چنین تعریف کرده است: آرایش کننده ی عروس. بله سعدی می گوید رویِ زیبا را چه نیاز به آرایش؟! آنکه «واقعا زیباست» بی آرایش و بی عنوان و بی القاب هم زیبا و دلنشین است. حاجتِ مشاطه نیست!
روزگار ما، روزگار مشّاطه است.
نه اینکه کاندیدای مجلس شدن بد است و یا دکترا گرفتن بد است یا خلبان شدن بد است یا بیزینسمن شدن بد است؛ خیر، ولی اینها آن «حُسن» ی که #حافظ می گوید نیست. اینها #مشاطه است، همان که #سعدی می گوید.
✔️🔹۶- برخی بر دلها می نشینند و برخی خیر. قاسم سلیمانی بی مشّاطه بر دلها نشست. حال ما زور نزنیم که بر دلها «بیشتر» بنشانیمش.
بگذاریم کلمه، نام، مفهوم، آن درخشندگی بکر و روشن خودش را داشته باشد. در تَکرار، صرفه جویی کنیم.
#چهلم
t.iss.one/solseghalam
✔️🔹۱- یک شیشه عطر خوب و گران قیمت، چیزی نیست که هر دم و برای هر دکان بقالی رفتنی از آن استعمال کنیم.
غزل حافظ، چیزی نیست که گاه و بیگاه خواند و هر وقت عشقمان کشید، حافظ بخوانیم. حافظ خواندن، شأن دارد و تمرکز/سکون می طلبد.
🔹شما را به خدا در فوروارد مطالب مربوط به سردار سلیمانی قدری تامل کنید. ذکر نام هر چیزی اگر از حدی بیشتر شود، آن مطلب و آن مفهوم لوث می شود. تلألو و درخشندگیش را از دست می دهد.
"کلمه" چیز مقدسی است؛ ارج دارد؛ شأن و حرمت دارد. کلمه را اگر مصرف می کنیم، در مصرف صرفه جویی کنیم.
🔹 تعبیر عجیب و زیبایی #سعدی دارد. می گوید: حاجت مشاطه نیست / رویِ دلآرام را!
سال هفتادوهشت در خوابگاه دانشجویی بودم و نزدیکیهای انتخابات مجلس ششم بود که یک شب در راهرو خوابگاه دیدم آقامحسن رضایی دارد به همراه دوسه تا از بچه ها قدم می زند. برای شستن ظرفها رفته بودم که از دیدن ایشان جا خوردم. از بچه ها پرسیدم ایشان و این طرفها؟ گفتند پس فردا انتخابات مجلس است و ایشان آمده برای دیدار با دانشجوها... اصلا احساس خوبی پیدا نکردم. شاید دیدن محسن رضایی در حالت عادی در خوابگاه دانشجویی (که حتی #اساتید_دانشگاه هم به آن سر نمی زدند) می توانست جالب باشد اما، دیدن یک کاندیدا دو شب قبل از انتخابات مجلس آن حس خوب را به دل نمی نشاند. با ظرفهای نشُسته در دست، احساس پیرمرد دهاتی ای را داشتم که سرِ زمین زراعتش نشسته و یکباره می بیند جماعتی برای سرکشی به او و دهاتش آمده اند و بعد می فهمد نزدیکیهای انتخابات است...
از آن سال به بعد، چه بسیار انتخابات که محسن رضایی کاندیدا شد و هیچ وقت هم رای نیاورده. چرا؟ مگر "آقامحسن" فرمانده حاج قاسم ها نبود؟ پس چرا چنین است؟ شاید رمز بردلها نشستن و ننشستن چیزی است که برخی از آن بی توجه عبور می کنند؟
✔️🔹۲- چرا قاسم سلیمانی دکترای مدیریت استراتژیک نگرفت؟ فردی با آن میزان #ذکاوت و محاسبه گری چرا بعد از جنگ هوس نکرد که تایتل "دکترا" هم به پشت سرداری اش، اضافه شود؟ نمی توانست برود و سر کلاس بنشیند و چند واحد پاس کند و رساله ای و...خلاص. چرا نکرد؟
✔️🔹۳- بعد از جنگ و زمانی که حاج قاسم ها به میان "شهر" برگشتند، کم نبودند آنها که رفتند و کوشیدند تا به شجاعتهای دوران جنگشان، "محاسنی" اضافه کنند. آنها که دکترای مدیریت و اقتصاد و...گرفتند کم نبودند. بسیاری از بچه هایی که روزهای جوانی را در فضای خاک وگلوله سپری کرده بودند ولی خواستند "دکتر" هم بشوند رفتند این مشاطه را هم برخود بستند. طیفی از فرماندهان هم بودند که سَمتِ فعالیتهای اقتصادی رفتند و دستی به کار واردات و صادرات...؛ البته نه دکترا خواندن و نه بیزینسمن شدن هیچ یک بد نیست. ولی حاج قاسم سمت این خیابانها نرفت! عده ای از بچه های جنگ هم بودند که کاندیدای مجلس شدند و دست در کار سیاست شدند... ولی قاسم سلیمانی وارد این خیابان هم نشد. حاج قاسم، حاج قاسم ماند ولی بدون اضافه شدن تایتلها و عناوین دکتر/اقتصاددان/نماینده/فعال اقتصادی و... بی اینها مِهرش در دلها افزون شد. مهر حاج قاسم در حالی به دلها بیشتر و بیشتر شد که مشخصا در همان حوزه فعالیتش، انتقاد/سوالهایی برای بخشی از جامعه ایرانی وجود داشت. اما «حکایتِ مهر و وفا» (به تعبیر #حافظ) از کجا بر می خیزد؟
✔️🔹۴- حافظ عزیز ما در میانه غزلیاتش تعبیر عجیبی دارد. یک جا می گوید: برای بر دل نشستن، باید "چیزی" افزون بر حُسن داشته باشی! خلاصه ی حرفش در آن بیت این است که افزون بر خوبی و خوشگلی و تایتل و القاب، باید یک "چیزی" باشد که کسی بر دل بنشیند. اسمش را هم گذاشته "نکته" ! :
بس «نکته» غیرِ حُسن، بباید که تا کسی/
مقبولِ طبعِ مردمِ صاحبنظر شود!
بله، به غیر از "حُسن" نکته هایی لازم است که کسی مقبول دلها بشود.
(*در این بیت «مردم»:
«مردمک چشم» یا همان «مردم»؛ هر دویش زیباست!)
✔️🔹۵- برگردیم به حرف سعدی. سعدی عزیز ما یک جا حرف فوق العاده ای زده. خلاصه و مجمل به قدر دهها سطر حرف در مصرعی سروده:
«حاجتِ مشّاطه نیست رویِ دلآرام را»!
لغتنامه دهخدا «مشاطه» را چنین تعریف کرده است: آرایش کننده ی عروس. بله سعدی می گوید رویِ زیبا را چه نیاز به آرایش؟! آنکه «واقعا زیباست» بی آرایش و بی عنوان و بی القاب هم زیبا و دلنشین است. حاجتِ مشاطه نیست!
روزگار ما، روزگار مشّاطه است.
نه اینکه کاندیدای مجلس شدن بد است و یا دکترا گرفتن بد است یا خلبان شدن بد است یا بیزینسمن شدن بد است؛ خیر، ولی اینها آن «حُسن» ی که #حافظ می گوید نیست. اینها #مشاطه است، همان که #سعدی می گوید.
✔️🔹۶- برخی بر دلها می نشینند و برخی خیر. قاسم سلیمانی بی مشّاطه بر دلها نشست. حال ما زور نزنیم که بر دلها «بیشتر» بنشانیمش.
بگذاریم کلمه، نام، مفهوم، آن درخشندگی بکر و روشن خودش را داشته باشد. در تَکرار، صرفه جویی کنیم.
#چهلم
t.iss.one/solseghalam
✍️برای افشین علا
و به یاد ملک الشعرای بهار
✔️🔹یک - ورود اهلِ قلم و فرهنگ به عرصه سیاست، هیچ گاه مورد رغبت اهالی وادیِ قلم نبوده است، چرا که شأن و جایگاهِ قلم و «کلمه» را فراتر از «عالم زد و بند» دانسته و می دانند. شعرا، منزّه تر و پاکیزه تر از آنند که در ساختمانهای سیاسی تنفس کنند.
به همین سیاق تردید ندارم که حضورِ نازنینی همچون افشین علا در ماجرای انتخابات امسال، نه مورد رغبت قلبی خودش بوده و نه دوستانش از اهالی قلم و کلمه.
اما با وجود همه حرف و حدیثهایی که برای این انتخابات بوده/هست، حضور افرادی از «عرصه فرهنگ» در این ماجرا، متفاوت از حضورِ اهالی «سیاست» یا «اهالی زد و بند» است. سیاست برای بسیاری، عالم «بده - بستان» است ولی سیاست برای امثال #ملک_الشعرای_بهار، محل مایه گذاشتن از «خلوص» بوده است. مایه گذاشتن از جان. از روح . افشین را در ماجرای انتخابات امسال، من مانند حضور ملک الشعرای بهار در سال 1293 و مجلس سوم می دانم.
نمایندگی، چیزی به ملک الشعرا اضافه نکرد و به همین منوال، نمایندگی چیزی به افشین علا نخواهد افزود. هوای سینه شاعر، منزه تر از همنفسی با کسانی است که سلولهای بدنشان هم، سیاسی است.
ملک الشعرای بهار روزگاری تمام جان و عشق و شوقش به این آب و خاک را در سروده ای جانگداز گذاشت:
ای خطهٔ ایرانِ مَهین، ای وطن من /
ای گشته به مهرِ تو عجین، جان و تن من
این را همان کسی سرود که برای «دماوند» هم سروده بود:
ای دیو سپید پای در بند /
ای گنبدِ گیتی! ای دماوند!
...
✔️🔹دو- ای وای بر من.
یکباره یکّه خوردم از این «بختِ خفته» (به تعبیر حافظ) که سر در کار دوندگیهای روزانه گذشت و هفته ای سخت به آخر رسید و حکایتِ این چند سطر که باید برای وجود عزیزی پیراسته، نوشته می شد، تاخیر شد تا به این لحظه. امروز، هشت ساعت پیوسته کلاس و کار بتن و کارِ گِل، و بعد از آنهم سه ساعت رانندگی و ... نهیب بر خود که جمعه شد و این چند سطر چرا تا به این ساعت تاخیر شد؟
✔️🔹سه- شاید آن عزیزانی که این سالها با آنها همدم و همراه بوده ام چه در این کانال چه در جاهای دیگر، نیک می دانند که چقدر در انتخاب کلمه و کلام وسواس داشته و دارم. بر همین پایه، شاید نیازی به گفتن نباشد که در اینجا (اگر چه از سیاست بسیار نوشته ام، اما) هرگز در تایید کسی از «اهالی سیاست» چیزی ننوشته ام؛ اما گمانم بر این است که شاید برخی از دوستان و عزیزان ما از امکان حمایت و رأی به احدی از اهالی فرهنگ بی اطلاع باشند، لذا تقاضا می کنم که حضور این عزیزمان را به دیگر دوستانتان چنانچه صلاح دیدید اطلاع دهید.
به گمانم حتی اگر کسی قصد رأی دادن هم ندارد، شنیدن حرفهای افشین در اینجا + برای آشنایی با این عزیز می تواند مناسب باشد.
https://t.iss.one/afshinala/2341
✔️🔹چهار- مهرِ خوبان.
جدای از خوبیهای این ملک الشعرایِ انتخابات امسال، پیوند قلبی و ارادت روحی ایشان به خانم مهدیه الهی قمشه ای از دیگر دلایل ارادت من به حضور ایشان است. ایرانِ ما، در کارگاه آب و گِلش، گاه خمیرمایه هایی می پروراند، اسباب شگفتی! و بی گمان زلالِ روح خانم الهی قمشه ای از همان جنس اسباب حیرت بوده است. از جنس زلال روح عطار و حافظ. روحش شاد. در بهشت ازلی و شکرستان، همدم خوبان باد و همسخن رابعه بلخی.
مهرِ خوبان، دل و دین از همه بی پروا برد/
رخِ شطرنج نبرد، آنچه رخِ زیبا برد
تو مپندار که مجنون، سرِ خود، مجنون گشت/
از سمک تا به سهایش کششِ لیلا برد
@solseghalam
و به یاد ملک الشعرای بهار
✔️🔹یک - ورود اهلِ قلم و فرهنگ به عرصه سیاست، هیچ گاه مورد رغبت اهالی وادیِ قلم نبوده است، چرا که شأن و جایگاهِ قلم و «کلمه» را فراتر از «عالم زد و بند» دانسته و می دانند. شعرا، منزّه تر و پاکیزه تر از آنند که در ساختمانهای سیاسی تنفس کنند.
به همین سیاق تردید ندارم که حضورِ نازنینی همچون افشین علا در ماجرای انتخابات امسال، نه مورد رغبت قلبی خودش بوده و نه دوستانش از اهالی قلم و کلمه.
اما با وجود همه حرف و حدیثهایی که برای این انتخابات بوده/هست، حضور افرادی از «عرصه فرهنگ» در این ماجرا، متفاوت از حضورِ اهالی «سیاست» یا «اهالی زد و بند» است. سیاست برای بسیاری، عالم «بده - بستان» است ولی سیاست برای امثال #ملک_الشعرای_بهار، محل مایه گذاشتن از «خلوص» بوده است. مایه گذاشتن از جان. از روح . افشین را در ماجرای انتخابات امسال، من مانند حضور ملک الشعرای بهار در سال 1293 و مجلس سوم می دانم.
نمایندگی، چیزی به ملک الشعرا اضافه نکرد و به همین منوال، نمایندگی چیزی به افشین علا نخواهد افزود. هوای سینه شاعر، منزه تر از همنفسی با کسانی است که سلولهای بدنشان هم، سیاسی است.
ملک الشعرای بهار روزگاری تمام جان و عشق و شوقش به این آب و خاک را در سروده ای جانگداز گذاشت:
ای خطهٔ ایرانِ مَهین، ای وطن من /
ای گشته به مهرِ تو عجین، جان و تن من
این را همان کسی سرود که برای «دماوند» هم سروده بود:
ای دیو سپید پای در بند /
ای گنبدِ گیتی! ای دماوند!
...
✔️🔹دو- ای وای بر من.
یکباره یکّه خوردم از این «بختِ خفته» (به تعبیر حافظ) که سر در کار دوندگیهای روزانه گذشت و هفته ای سخت به آخر رسید و حکایتِ این چند سطر که باید برای وجود عزیزی پیراسته، نوشته می شد، تاخیر شد تا به این لحظه. امروز، هشت ساعت پیوسته کلاس و کار بتن و کارِ گِل، و بعد از آنهم سه ساعت رانندگی و ... نهیب بر خود که جمعه شد و این چند سطر چرا تا به این ساعت تاخیر شد؟
✔️🔹سه- شاید آن عزیزانی که این سالها با آنها همدم و همراه بوده ام چه در این کانال چه در جاهای دیگر، نیک می دانند که چقدر در انتخاب کلمه و کلام وسواس داشته و دارم. بر همین پایه، شاید نیازی به گفتن نباشد که در اینجا (اگر چه از سیاست بسیار نوشته ام، اما) هرگز در تایید کسی از «اهالی سیاست» چیزی ننوشته ام؛ اما گمانم بر این است که شاید برخی از دوستان و عزیزان ما از امکان حمایت و رأی به احدی از اهالی فرهنگ بی اطلاع باشند، لذا تقاضا می کنم که حضور این عزیزمان را به دیگر دوستانتان چنانچه صلاح دیدید اطلاع دهید.
به گمانم حتی اگر کسی قصد رأی دادن هم ندارد، شنیدن حرفهای افشین در اینجا + برای آشنایی با این عزیز می تواند مناسب باشد.
https://t.iss.one/afshinala/2341
✔️🔹چهار- مهرِ خوبان.
جدای از خوبیهای این ملک الشعرایِ انتخابات امسال، پیوند قلبی و ارادت روحی ایشان به خانم مهدیه الهی قمشه ای از دیگر دلایل ارادت من به حضور ایشان است. ایرانِ ما، در کارگاه آب و گِلش، گاه خمیرمایه هایی می پروراند، اسباب شگفتی! و بی گمان زلالِ روح خانم الهی قمشه ای از همان جنس اسباب حیرت بوده است. از جنس زلال روح عطار و حافظ. روحش شاد. در بهشت ازلی و شکرستان، همدم خوبان باد و همسخن رابعه بلخی.
مهرِ خوبان، دل و دین از همه بی پروا برد/
رخِ شطرنج نبرد، آنچه رخِ زیبا برد
تو مپندار که مجنون، سرِ خود، مجنون گشت/
از سمک تا به سهایش کششِ لیلا برد
@solseghalam
برادران خیامی؛ و همچنان تعریف؟
(نقد یادداشت دکتر محمد فاضلی در دغدغه ایران)
🔹در هیاهوی اخبار ویروس #کرونا و التهاب ذهنی جامعه، یکی از ایرانیان ارزشمند (محمود خیامی)، روی در نقاب خاک کشید. خبرِ رفتن او، به رغم اخبار کرونا، در فضای شبکه های اجتماعی ایرانیان انعکاس یافت (انعکاسی شاید بیشتر از اخبار انتخابات مجلس، که به واسطه ماجراهای اخیر، بی سروصدا به حاشیه رفت).
🔹دکتر محمد فاضلی امروز در یادداشتی به معرفی کتاب «پیکان، سرنوشت ما» پرداخته و قسمت پایانیِ مقاله خود را به این جمله اختصاص داده است:
«همه ایرانیان کتابخوان، دانشجویان که دنبال امید و سخت کوشی و الگوی ایران دوستی می گردند، صنعتگران که می خواهند راه و رسم کسب و کار بیاموزند، و حتی "طالبان اخلاق" می توانند از این کتاب بسیار بیاموزند»
سوالی که اینجا مطرح است اینکه آیا واقعا باید برادران خیامی را (به شیوه های رایج این روزگار) ستود؟ یا اینکه در کنار این ستایش، از «نقطه ضعف کلیدی» آنها نباید غافل شد و باید علاوه بر «ذکر محاسن» آنها، به نقطه ضعف هم اشاره کرد؟
✔️🔷یک- برادران خیامی منشا آثار غیرقابل انکاری در ایران بوده اند. اما احمد و محمود در یک ویژگی، مشابهِ بسیاری دیگر از ایرانیان بوده اند و آن ویژگی تا پایان عمر با آنها همراه بود: «ناسازگاری ایرانی».
جدای از تحسین از برادران خیامی (که لازم و ضرور است) اما این دو برادر هم، همچون بسیاری دیگر از ایرانیان (و بر خلاف #ژاپنی ها) نتوانستند مسیر فعالیت اقتصادی/صنعتی را که «باهم شروع» کرده بودند، به پایان برسانند و این «جدایی» فراتر از مسایل دربار/انقلاب، آنچنان گریبان این دو را رها نکرد که حتی بعد از انقلاب و در روزگار غربت هم در «دو خاک جداگانه (در کانادا و فرانسه)» رحلِ اقامت افکندند و اجل، گریبان این دو صنعتگر را در حالی که گرفت که شرایطِ صعبِ بعد از انقلاب را هم نخواستند که با هم سپری کنند.
✔️🔷دو- بی گمان منظور از این نوشتار (صرفا) نقدِ این برادران ارجمند و گرانمایه نیست بلکه تاملی است در اظهار ستایشهای متداول پس از مرگ بزرگان.
ما امروز با نسل جوانی مواجه ایم که مسایل را قدری باهوشتر از نسل قبل درک و تحلیل می کند. این نسل، آموخته که به دنبال رشد از محل «شرکتهای دانش بنیان» و «استارت آپ» ها باشد و بیش از آنکه منتظر باشد «مسئولان» برایش کاری کنند، خودش آستین حرکت بالا بزند؛ اما فردا، سرنوشت چند فقره از استارت آپهای این روزها، همانندِ سرنوشت جدایی برادران خیامی خواهد شد؟
چند جوان ایرانی خواهند توانست بعد از ابداعِ یک ایده بکر و راه اندازی یک شرکت دانش بنیان و سوپر میلیاردر شدن، چهل سال با هم کار کنند؟ و بعد همچون سومی تومو یا پاناسونیک یا سونی یا تویوتا، نوادگانشان این شرکتها را بگردانند؟
نه برادران خیامی توانستند (چه در ایران و چه در غربت) و نه در چهل و یکسال گذشته ، کسی/کسانی این میزان از «همراهی» و «سازگاری» را از خود (در صنعت یا اقتصاد) نشان داده است.
پیشتر در شرح کتاب «محمد سرافراز» رئیس اسبق سازمان صداوسیما توضیح دادم که «کتاب سرافراز» را نباید فقط از منظر «جدال سیاسیون» با هم دید بلکه «پنج ایرانی» پشت میزِ هیات مدیره هیچ شرکتی، نمی توانند سی سال بدون «فروپاشی هیات مدیره» با هم کار کنند.
✔️🔷سه- آقای دکتر فاضلی و سایر عزیزانی که دغدغه ایران دارند و امکان تکلم با نسل جوان را دارا هستند باید توضیح دهند که ما ایرانیان از زمان #مشروطه همیشه به دنبال تغییرات از سَمت حاکمیت و تغییرات در کیفیت حکمرانیها بوده ایم حال آنکه ما برای فردای ایران، به برادران خیامی ای نیازمندیم که چه حسن روحانی سر کار باشد و چه محمود احمدی نژاد، بلوغی در خود یافته اند که «مسائلشان» را "چندین دهه" خودشان، «میان خودشان» حل و فصل کنند و نه در مقابل #رسانه ها و یا در صحن #دادگاه و یا در انتشار کتاب الکترونیکی خاطرات سرافراز ها.
چیزی که مشابه اش، وقتی در توشیبا هم رخ داد، (دعوای رییس هیات مدیره و مدیرعامل) کمر غول الکترونیک توشیبا را شکست.
✔️🔷چهار- اینها را از سلیکون ولی می نویسم. جایی که محل «استارت آپ» ها و «شرکتهایی که از صفر شروع می کنند» محسوب می شود. در مقطع زمانی که بیش از دوازده هزار دانشجوی دکترای ایرانی در آمریکا مشغول به تحصیلند و هنوز وقتی با آنها صحبت می کنم، استوانه ذهنها بر این #باور استوار است که موفقیت استارت آپ، بستگی به «ایده» و «حامیان مالی» دارد حال آنکه موفقیتِ یک حرکتِ بزرگ صنعتی/مالی (و دوامش/استمرارش) بستگی به «سازگاری» بنیانگذارانش باهم دارد.
خداوند رحمت کند برادران خیامی را. به زمان خود، فرزندان برومندی بوده اند و به قدر وُسع، کوشیده اند؛ اما امید که آب و گِل ایران ما اگر برادران مشابهی می پروراند، برادران/رفقایی با قدرتِ همراهی #مستدام بیافریند. چیزی مشابه سومی تومو.
#محمدرضا_اسلامی
@solseghalam
(نقد یادداشت دکتر محمد فاضلی در دغدغه ایران)
🔹در هیاهوی اخبار ویروس #کرونا و التهاب ذهنی جامعه، یکی از ایرانیان ارزشمند (محمود خیامی)، روی در نقاب خاک کشید. خبرِ رفتن او، به رغم اخبار کرونا، در فضای شبکه های اجتماعی ایرانیان انعکاس یافت (انعکاسی شاید بیشتر از اخبار انتخابات مجلس، که به واسطه ماجراهای اخیر، بی سروصدا به حاشیه رفت).
🔹دکتر محمد فاضلی امروز در یادداشتی به معرفی کتاب «پیکان، سرنوشت ما» پرداخته و قسمت پایانیِ مقاله خود را به این جمله اختصاص داده است:
«همه ایرانیان کتابخوان، دانشجویان که دنبال امید و سخت کوشی و الگوی ایران دوستی می گردند، صنعتگران که می خواهند راه و رسم کسب و کار بیاموزند، و حتی "طالبان اخلاق" می توانند از این کتاب بسیار بیاموزند»
سوالی که اینجا مطرح است اینکه آیا واقعا باید برادران خیامی را (به شیوه های رایج این روزگار) ستود؟ یا اینکه در کنار این ستایش، از «نقطه ضعف کلیدی» آنها نباید غافل شد و باید علاوه بر «ذکر محاسن» آنها، به نقطه ضعف هم اشاره کرد؟
✔️🔷یک- برادران خیامی منشا آثار غیرقابل انکاری در ایران بوده اند. اما احمد و محمود در یک ویژگی، مشابهِ بسیاری دیگر از ایرانیان بوده اند و آن ویژگی تا پایان عمر با آنها همراه بود: «ناسازگاری ایرانی».
جدای از تحسین از برادران خیامی (که لازم و ضرور است) اما این دو برادر هم، همچون بسیاری دیگر از ایرانیان (و بر خلاف #ژاپنی ها) نتوانستند مسیر فعالیت اقتصادی/صنعتی را که «باهم شروع» کرده بودند، به پایان برسانند و این «جدایی» فراتر از مسایل دربار/انقلاب، آنچنان گریبان این دو را رها نکرد که حتی بعد از انقلاب و در روزگار غربت هم در «دو خاک جداگانه (در کانادا و فرانسه)» رحلِ اقامت افکندند و اجل، گریبان این دو صنعتگر را در حالی که گرفت که شرایطِ صعبِ بعد از انقلاب را هم نخواستند که با هم سپری کنند.
✔️🔷دو- بی گمان منظور از این نوشتار (صرفا) نقدِ این برادران ارجمند و گرانمایه نیست بلکه تاملی است در اظهار ستایشهای متداول پس از مرگ بزرگان.
ما امروز با نسل جوانی مواجه ایم که مسایل را قدری باهوشتر از نسل قبل درک و تحلیل می کند. این نسل، آموخته که به دنبال رشد از محل «شرکتهای دانش بنیان» و «استارت آپ» ها باشد و بیش از آنکه منتظر باشد «مسئولان» برایش کاری کنند، خودش آستین حرکت بالا بزند؛ اما فردا، سرنوشت چند فقره از استارت آپهای این روزها، همانندِ سرنوشت جدایی برادران خیامی خواهد شد؟
چند جوان ایرانی خواهند توانست بعد از ابداعِ یک ایده بکر و راه اندازی یک شرکت دانش بنیان و سوپر میلیاردر شدن، چهل سال با هم کار کنند؟ و بعد همچون سومی تومو یا پاناسونیک یا سونی یا تویوتا، نوادگانشان این شرکتها را بگردانند؟
نه برادران خیامی توانستند (چه در ایران و چه در غربت) و نه در چهل و یکسال گذشته ، کسی/کسانی این میزان از «همراهی» و «سازگاری» را از خود (در صنعت یا اقتصاد) نشان داده است.
پیشتر در شرح کتاب «محمد سرافراز» رئیس اسبق سازمان صداوسیما توضیح دادم که «کتاب سرافراز» را نباید فقط از منظر «جدال سیاسیون» با هم دید بلکه «پنج ایرانی» پشت میزِ هیات مدیره هیچ شرکتی، نمی توانند سی سال بدون «فروپاشی هیات مدیره» با هم کار کنند.
✔️🔷سه- آقای دکتر فاضلی و سایر عزیزانی که دغدغه ایران دارند و امکان تکلم با نسل جوان را دارا هستند باید توضیح دهند که ما ایرانیان از زمان #مشروطه همیشه به دنبال تغییرات از سَمت حاکمیت و تغییرات در کیفیت حکمرانیها بوده ایم حال آنکه ما برای فردای ایران، به برادران خیامی ای نیازمندیم که چه حسن روحانی سر کار باشد و چه محمود احمدی نژاد، بلوغی در خود یافته اند که «مسائلشان» را "چندین دهه" خودشان، «میان خودشان» حل و فصل کنند و نه در مقابل #رسانه ها و یا در صحن #دادگاه و یا در انتشار کتاب الکترونیکی خاطرات سرافراز ها.
چیزی که مشابه اش، وقتی در توشیبا هم رخ داد، (دعوای رییس هیات مدیره و مدیرعامل) کمر غول الکترونیک توشیبا را شکست.
✔️🔷چهار- اینها را از سلیکون ولی می نویسم. جایی که محل «استارت آپ» ها و «شرکتهایی که از صفر شروع می کنند» محسوب می شود. در مقطع زمانی که بیش از دوازده هزار دانشجوی دکترای ایرانی در آمریکا مشغول به تحصیلند و هنوز وقتی با آنها صحبت می کنم، استوانه ذهنها بر این #باور استوار است که موفقیت استارت آپ، بستگی به «ایده» و «حامیان مالی» دارد حال آنکه موفقیتِ یک حرکتِ بزرگ صنعتی/مالی (و دوامش/استمرارش) بستگی به «سازگاری» بنیانگذارانش باهم دارد.
خداوند رحمت کند برادران خیامی را. به زمان خود، فرزندان برومندی بوده اند و به قدر وُسع، کوشیده اند؛ اما امید که آب و گِل ایران ما اگر برادران مشابهی می پروراند، برادران/رفقایی با قدرتِ همراهی #مستدام بیافریند. چیزی مشابه سومی تومو.
#محمدرضا_اسلامی
@solseghalam
Instagram
دغدغه ایران
. ⭕ احمد و محمود خیامی بنیانگذاران شرکت ایران ناسیونال، تولیدکننده پیکان در ایران بودند. . ⭕ احمد خیامی سال 1379 و محمود خیامی امروز ده اسفند 1398 دار فانی را وداع گفتند. . ⭕ قبلا معرفی کتاب پیکان سرنوشت ما را که مبتنی بر خاطرات احمد خیامی است نوشته بودم.…
✍️کرونا و برنی سندرز
🖊محمدرضا اسلامی
🔹در متن هیاهوی اخبار #کرونا و نگرانیهای جهانی درباره این ویروس، یک اتفاق بدِ دیگر بی سر و صدا در ایالات متحده (متحده؟) آمریکا در حال رخ دادن است:
بزرگان و زعمای حزب دموکرات «در میان خود» تصمیم گرفتند که پیش از مقابله با ویروس ترامپ، باید ویروس برنی سندرز را ریشه کن کنند.
🔹بزرگان قوم، درست در زمانی که کمپینِ انتخاباتی برنی سندرز به یک لحظه یا "آنِ" تاریخی نزدیک شده بود، (همان که
Momentum
خطابش می کنند) تصمیم گرفتند «گفتمان سندرز» را از ریشه و بنیان، برکنند و گویی که در این اشتباهِ خود، در حال موفق شدن هستند.
🔹عجب که باز نمی آیم از ضَلالِ قدیم!
مرحوم شهریار در چند بیت زیبا، تعجّب و حیرت خودش را از خودش، بیان می کند با این تعبیر: «عجب! که باز نمی آیم از ضَلالِ قدیم». این مصرع شهریار، شرح احوال بزرگانِ قوم دموکرات است؛ همان اشتباهِ چهار سال پیش را یکبار دیگر تَکرار کردند. گویی برای بخشی از تفکر دموکرات، قابل تجسم/پذیرش است که رهبریِ کشور در دست پدیده حیرت آوری مانند دونالد ترامپ کازینودار باشد ولی تصورِ نشستن فرد متعادل و موجّهی مانند برنی سندرز بر صندلی ریاست جمهوری، «امرِ محال» است.
اما چرا چنین است؟
✔️🔷خلاصه ماجراها تا امروز
تا این لحظه (سه شنبه شب، دهم مارس) روند اتفاقات به این شکل بود: در زمانی که از میان دموکراتها بیش از ده کاندیدای ریاست جمهوری برخاسته بود، اقبال و توجه ویژه ای در میان مردم (و خصوصا جوانان) به برنی سندرز در حالِ شکلگیری بود. اما درست در دقایق آخر (و پیش از سه شنبه بزرگ انتخابات پرایمری)، یک تصمیم/معامله داخلی شکل گرفت که بخش مهمی از کاندیداها به نفع "جو بایدن" کنار کشیدند (افرادی همچون پیت بوتجج و امیکلوبوچار). این باعث شد تا سرریز آرایِ آن کاندیداها به سبد رای عالیجناب جو بایدن ریخته شود و به یکباره برنی سندرز (که در مسیرِ اقبال بود) در معرض شکست قرار بگیرد.
✔️🔷امشب سندرز ایالت مهم میشیگان را باخت. در ایالت مهم واشنگتن اما شانه به شانه جو بایدن در حال حرکت است (تصویر زیر). هر یک از این دو رقیب برای اینکه کاندیدای نهایی حزب دموکرات شود، نیاز به کسب #دلیگیت (تعداد لازم نماینده) در انتخابات داخلی دارد که تا این لحظه این خلاصه آرا است:
▪️- جو بایدن: 820 دلیگیت
▪️- برنی سندرز: 662 دلیگیت
این نشان می دهد که روند امور به سمت شکست نهاییِ برنی سندرز در حال جلو رفتن است. اخبار و توجه بخش مهمی از جامعه (و دنیا) به سمت موضوع #ویروس #کرونا جلب شده است و در این میانه زعمای قوم دموکرات خوشحالند که تا زدنِ ریشه ی سندرز، چند قدمی بیش، باقی نمانده است.
✔️🔷 اشتباه دموکراتها در کجاست؟
بزرگان دموکرات، نوبت قبل پشت سر هیلاری کلینتن جمع شدند و در حالی که اساسا خانواده کلینتن در میان مردم خوشنام نبودند ولی تخم مرغهای خود را در سبد هیلاری قرار دادند. هنوز سابقه بدنامی «بیل» کلینتون در خاطره ها بود و خودِ هیلاری هم به رغم شخصیت نسبتا مستقلش از بیل، محبوبِ اذهان جمعی نبود. برنی سندرز در حالی که می توانست چهره ای باشد که حریف جدی دونالد ترامپ تلقی شود، ولی در میان دموکراتها، جدی تلقی نشد و کار آن شد که نباید می شد.
ترامپ رای آورد در حالی که بزرگان دموکرات، اوایل کار، حضور ترامپ را چیزی در حد «شوخی» می انگاشتند! اما #ترامپ به رغم تمام نقاط ضعف شخصیتش، برای بخش مهمی از جامعه، مقبولتر از «سیاسیون بدنام» بود.
این بار هم دموکراتها، گمان می کنند که جو بایدن (که بدنامی رانتخواری پسر ژن خوبش در اذهان هست) می تواند حریف ترامپ شود حال آنکه دوباره فرد موجه و متعادلی همچون سندرز را «نادیده» می گیرند. اما چرا چنین است؟
✔️🔷سندرز صدایی است که در آمریکا نباید بلند شود؟
برنی سندرز، پرچمِ یک گفتمان است. گفتمانی که انگار همه تلاشها بر آن است تا که صدایش در آمریکا بلند نشود. آمریکا سرزمین «فردگرایی» (ایندویجوالیسم) است و سالها پس از #آبراهام_لینکلن، سندرز، پیرمردی است که عمری را در این راه تلف کرده که بگوید: ایهاالناس، فردگرایی به این روش و سیاق ما آمریکایی ها، اشتباه است. ایهاالناس، بیمه درمانیِ ما، ساختار آموزش عالیِ ما، اینها «مایه شرم» است. فکری بایدمان کرد؛ بازنگری ای لازممان است.
...
اما این صدا، باید خفه شود.
این صدا انگار پنجاه سال زودتر از زمان خود برخاسته است. پیرمرد، عمری را در این مسیر گذرانیده. این بار هم با تمام قوا، در هفتادوهفت سالگی، به میدان آمد. اما امشب، دهم مارس، در متن اخبار جهانی #کرونا، صدای پیرمرد در حال خاموش شدن است. این آخرین شانس انتخابات ریاست جمهوری، با گاوبندی داخلی بزرگان دموکرات بر سر جو بایدن (پدرِ ژنِ خوب)، از دست رفت. امشب، شبِ جشن #فاکس_نیوز بود؛ جشنی که هزینه هایش را #سی_ان_ان پرداخت کرده بود!
* این یادداشت در خبرآنلاین
t.iss.one/solseghalam
🖊محمدرضا اسلامی
🔹در متن هیاهوی اخبار #کرونا و نگرانیهای جهانی درباره این ویروس، یک اتفاق بدِ دیگر بی سر و صدا در ایالات متحده (متحده؟) آمریکا در حال رخ دادن است:
بزرگان و زعمای حزب دموکرات «در میان خود» تصمیم گرفتند که پیش از مقابله با ویروس ترامپ، باید ویروس برنی سندرز را ریشه کن کنند.
🔹بزرگان قوم، درست در زمانی که کمپینِ انتخاباتی برنی سندرز به یک لحظه یا "آنِ" تاریخی نزدیک شده بود، (همان که
Momentum
خطابش می کنند) تصمیم گرفتند «گفتمان سندرز» را از ریشه و بنیان، برکنند و گویی که در این اشتباهِ خود، در حال موفق شدن هستند.
🔹عجب که باز نمی آیم از ضَلالِ قدیم!
مرحوم شهریار در چند بیت زیبا، تعجّب و حیرت خودش را از خودش، بیان می کند با این تعبیر: «عجب! که باز نمی آیم از ضَلالِ قدیم». این مصرع شهریار، شرح احوال بزرگانِ قوم دموکرات است؛ همان اشتباهِ چهار سال پیش را یکبار دیگر تَکرار کردند. گویی برای بخشی از تفکر دموکرات، قابل تجسم/پذیرش است که رهبریِ کشور در دست پدیده حیرت آوری مانند دونالد ترامپ کازینودار باشد ولی تصورِ نشستن فرد متعادل و موجّهی مانند برنی سندرز بر صندلی ریاست جمهوری، «امرِ محال» است.
اما چرا چنین است؟
✔️🔷خلاصه ماجراها تا امروز
تا این لحظه (سه شنبه شب، دهم مارس) روند اتفاقات به این شکل بود: در زمانی که از میان دموکراتها بیش از ده کاندیدای ریاست جمهوری برخاسته بود، اقبال و توجه ویژه ای در میان مردم (و خصوصا جوانان) به برنی سندرز در حالِ شکلگیری بود. اما درست در دقایق آخر (و پیش از سه شنبه بزرگ انتخابات پرایمری)، یک تصمیم/معامله داخلی شکل گرفت که بخش مهمی از کاندیداها به نفع "جو بایدن" کنار کشیدند (افرادی همچون پیت بوتجج و امیکلوبوچار). این باعث شد تا سرریز آرایِ آن کاندیداها به سبد رای عالیجناب جو بایدن ریخته شود و به یکباره برنی سندرز (که در مسیرِ اقبال بود) در معرض شکست قرار بگیرد.
✔️🔷امشب سندرز ایالت مهم میشیگان را باخت. در ایالت مهم واشنگتن اما شانه به شانه جو بایدن در حال حرکت است (تصویر زیر). هر یک از این دو رقیب برای اینکه کاندیدای نهایی حزب دموکرات شود، نیاز به کسب #دلیگیت (تعداد لازم نماینده) در انتخابات داخلی دارد که تا این لحظه این خلاصه آرا است:
▪️- جو بایدن: 820 دلیگیت
▪️- برنی سندرز: 662 دلیگیت
این نشان می دهد که روند امور به سمت شکست نهاییِ برنی سندرز در حال جلو رفتن است. اخبار و توجه بخش مهمی از جامعه (و دنیا) به سمت موضوع #ویروس #کرونا جلب شده است و در این میانه زعمای قوم دموکرات خوشحالند که تا زدنِ ریشه ی سندرز، چند قدمی بیش، باقی نمانده است.
✔️🔷 اشتباه دموکراتها در کجاست؟
بزرگان دموکرات، نوبت قبل پشت سر هیلاری کلینتن جمع شدند و در حالی که اساسا خانواده کلینتن در میان مردم خوشنام نبودند ولی تخم مرغهای خود را در سبد هیلاری قرار دادند. هنوز سابقه بدنامی «بیل» کلینتون در خاطره ها بود و خودِ هیلاری هم به رغم شخصیت نسبتا مستقلش از بیل، محبوبِ اذهان جمعی نبود. برنی سندرز در حالی که می توانست چهره ای باشد که حریف جدی دونالد ترامپ تلقی شود، ولی در میان دموکراتها، جدی تلقی نشد و کار آن شد که نباید می شد.
ترامپ رای آورد در حالی که بزرگان دموکرات، اوایل کار، حضور ترامپ را چیزی در حد «شوخی» می انگاشتند! اما #ترامپ به رغم تمام نقاط ضعف شخصیتش، برای بخش مهمی از جامعه، مقبولتر از «سیاسیون بدنام» بود.
این بار هم دموکراتها، گمان می کنند که جو بایدن (که بدنامی رانتخواری پسر ژن خوبش در اذهان هست) می تواند حریف ترامپ شود حال آنکه دوباره فرد موجه و متعادلی همچون سندرز را «نادیده» می گیرند. اما چرا چنین است؟
✔️🔷سندرز صدایی است که در آمریکا نباید بلند شود؟
برنی سندرز، پرچمِ یک گفتمان است. گفتمانی که انگار همه تلاشها بر آن است تا که صدایش در آمریکا بلند نشود. آمریکا سرزمین «فردگرایی» (ایندویجوالیسم) است و سالها پس از #آبراهام_لینکلن، سندرز، پیرمردی است که عمری را در این راه تلف کرده که بگوید: ایهاالناس، فردگرایی به این روش و سیاق ما آمریکایی ها، اشتباه است. ایهاالناس، بیمه درمانیِ ما، ساختار آموزش عالیِ ما، اینها «مایه شرم» است. فکری بایدمان کرد؛ بازنگری ای لازممان است.
...
اما این صدا، باید خفه شود.
این صدا انگار پنجاه سال زودتر از زمان خود برخاسته است. پیرمرد، عمری را در این مسیر گذرانیده. این بار هم با تمام قوا، در هفتادوهفت سالگی، به میدان آمد. اما امشب، دهم مارس، در متن اخبار جهانی #کرونا، صدای پیرمرد در حال خاموش شدن است. این آخرین شانس انتخابات ریاست جمهوری، با گاوبندی داخلی بزرگان دموکرات بر سر جو بایدن (پدرِ ژنِ خوب)، از دست رفت. امشب، شبِ جشن #فاکس_نیوز بود؛ جشنی که هزینه هایش را #سی_ان_ان پرداخت کرده بود!
* این یادداشت در خبرآنلاین
t.iss.one/solseghalam
👍2
✍️کرونا در آمریکا (از منظری دیگر)
#خبرخوانی
🖊محمدرضا اسلامی
درباره اخبار این روزهای ویروس #کرونا در آمریکا (و اعلام وضعیت قرمز) به قدر کافی در #خبر ها مطلب منتشر شده است، اما خوب است که نگاهی به دلایل شوک اجتماعی کرونا در ینگه دنیا از منظری دیگر داشته باشیم.
🔷یک - آمریکا کشوری است که سالهاست در بحث تولیدِ علم و داشتنِ دانشگاههای برتر، صاحبِ جایگاه بوده است (درباره علت این موضوع قبلا چندین نوبت صحبت کرده ایم) و بنابراین بدیهی است که در علم #پزشکی و حضور برترین متخصصان دانش پزشکی هم بسیار به خود مطمئن است. «بنیاد علوم آمریکا» از قویترین بنیادهای حامی تولید علم در جهان است. پس کرونا نباید محل نگرانی جدی برای مردم آمریکا باشد؟
سیستم ممتاز پزشکی و مرز این دانش، در دستان دانشمندان این کشور است و (احتمالا) به زودی #واکسن یا #داروی کرونا تولید خواهد شد.
🔷دو- اقتصاد آمریکا هم (به رغم رشد اقتصادی ژاپن، چین، هند و ...) همچنان #اقتصاد_اول دنیاست و قاعدتا برای #مدیریت_بحران مشکل #مالی نباید باشد. پس شهروندِ این کشور از چه چیز باید نگران باشد؟
🔷سه- مقاله زیر از بخش اقتصادی/مالی سی.ان.ان (لینک) و همچنین مقاله مشابه در سی.ان.بی.سی حکایت از آمار حیرت آوری دارد که (احتمالا) برای بخش زیادی از مردم دنیا، غیرقابل باور است:
«چهل درصد از شهروندان کشور آمریکا پس اندازشان در زندگی کمتر از 400 دلار است».
این عددِ بسیار حیرت آوری است و نشان می دهد که به رغم وجود بنگاههای قوی اقتصادی (همچون آمازون، والمارت، صنایع خودرو مانند جنرال موتورز، تسلا و ...)، بخش بزرگی از جمهورِ جامعه، بُنیه مالی بسیار ضعیفی دارد و بنابراین اگر قرار باشد یک «هزینه درمانی» به خانواده تحمیل شود که «بیشتر از 400 دلار» (!) هزینه داشته باشد، خانواده از پسِ تامین هزینه ها بر نمی آید.
ممکن است گفته شود «بیمه ها» هزینه های درمانی مربوط به کرونا را پوشش می دهند ولی قبلا در بحث بیمه هم نوشته بودم که یک سرماخوردگی ساده در آمریکا چه هزینه هایی دارد و «بیمه درمانی» در آمریکا در مقایسه با کشوری مثل #ژاپن بیشتر به یک «شوخی» شبیه است تا بیمه. صنعت بیمه با یک گردش مالی بزرگ در سال، بیشتر برای پوشش و حمایت از شهروندان با درآمد «متوسط به بالا» طراحی شده است.
🔷چهار- قبلا در این لینک درباره «نوعی از زندگی» به نام
Paycheck to paycheck
توضیح داده بودم. نوعی از زندگی که برای بخش حقوق بگیر جامعه آمریکایی «هر ماه» رخ می دهد. همان زمان کامنتهایی از دوستان دریافت کردم که مگر چنین چیزی ممکن است؟! مگر می شود که در اقتصاد اول دنیا شرایط زندگی «چهل درصد مردم» چنین باشد؟!
🔷پنج- کرونا برای خانواده آمریکایی که زندگی «روزمزد» دارد (مانند رانندگان تاکسی اینترنتی اوبر، لیفت یا کارگران رستورانهایی مثل مک دونالد، استارباکس، والمارت و ...) اگر که باعث کاهش درآمد 400 دلاری شود، یا اینکه هزینه درمان 400 دلاری تحمیل کند، یعنی نقطه #وحشت.
بدیهی است که زندگی در آمریکا برای بخش ثروتمند جامعه، با چنین تنشهایی همراه نیست و چه با کرونا چه بی کرونا، غبار ملال بر خاطر نخواهد نشست ولی برای جمعیتی حدودا 130 میلیون نفر (یعنی پنجاه میلیون نفر بیشتر از کلِ جمعیت ایران) وحشت کرونا اکنون بیش از «بیماری» ، وحشت از «هزینه های پیش بینی نشده» است.
وحشتِ بی پولی.
▪️▪️▪️▪️▪️
📌پی نوشت:
✔️ لینک مقاله سی.ان.ان
✔️لینک مقاله سی.ان.بی.سی
✔️لینک مقاله دیگری در سی.ان.بی.سی در همین بحث
✔️همین بحث در #رادیو ان.پی.آر : یک گزارش هفت دقیقه ای با این عنوان
«آیا شما 400 دلار اضافه دارید؟!»
*اعداد و ارقام در این بحث وقتی جالبتر می شود که مقالاتی مشابه این را ببینیم: «از هر سه آمریکایی، یک نفر هنگامِ بازنشستگی پس اندازی کمتر از 5000 دلار دارد!»
t.iss.one/solseghalam
#خبرخوانی
🖊محمدرضا اسلامی
درباره اخبار این روزهای ویروس #کرونا در آمریکا (و اعلام وضعیت قرمز) به قدر کافی در #خبر ها مطلب منتشر شده است، اما خوب است که نگاهی به دلایل شوک اجتماعی کرونا در ینگه دنیا از منظری دیگر داشته باشیم.
🔷یک - آمریکا کشوری است که سالهاست در بحث تولیدِ علم و داشتنِ دانشگاههای برتر، صاحبِ جایگاه بوده است (درباره علت این موضوع قبلا چندین نوبت صحبت کرده ایم) و بنابراین بدیهی است که در علم #پزشکی و حضور برترین متخصصان دانش پزشکی هم بسیار به خود مطمئن است. «بنیاد علوم آمریکا» از قویترین بنیادهای حامی تولید علم در جهان است. پس کرونا نباید محل نگرانی جدی برای مردم آمریکا باشد؟
سیستم ممتاز پزشکی و مرز این دانش، در دستان دانشمندان این کشور است و (احتمالا) به زودی #واکسن یا #داروی کرونا تولید خواهد شد.
🔷دو- اقتصاد آمریکا هم (به رغم رشد اقتصادی ژاپن، چین، هند و ...) همچنان #اقتصاد_اول دنیاست و قاعدتا برای #مدیریت_بحران مشکل #مالی نباید باشد. پس شهروندِ این کشور از چه چیز باید نگران باشد؟
🔷سه- مقاله زیر از بخش اقتصادی/مالی سی.ان.ان (لینک) و همچنین مقاله مشابه در سی.ان.بی.سی حکایت از آمار حیرت آوری دارد که (احتمالا) برای بخش زیادی از مردم دنیا، غیرقابل باور است:
«چهل درصد از شهروندان کشور آمریکا پس اندازشان در زندگی کمتر از 400 دلار است».
این عددِ بسیار حیرت آوری است و نشان می دهد که به رغم وجود بنگاههای قوی اقتصادی (همچون آمازون، والمارت، صنایع خودرو مانند جنرال موتورز، تسلا و ...)، بخش بزرگی از جمهورِ جامعه، بُنیه مالی بسیار ضعیفی دارد و بنابراین اگر قرار باشد یک «هزینه درمانی» به خانواده تحمیل شود که «بیشتر از 400 دلار» (!) هزینه داشته باشد، خانواده از پسِ تامین هزینه ها بر نمی آید.
ممکن است گفته شود «بیمه ها» هزینه های درمانی مربوط به کرونا را پوشش می دهند ولی قبلا در بحث بیمه هم نوشته بودم که یک سرماخوردگی ساده در آمریکا چه هزینه هایی دارد و «بیمه درمانی» در آمریکا در مقایسه با کشوری مثل #ژاپن بیشتر به یک «شوخی» شبیه است تا بیمه. صنعت بیمه با یک گردش مالی بزرگ در سال، بیشتر برای پوشش و حمایت از شهروندان با درآمد «متوسط به بالا» طراحی شده است.
🔷چهار- قبلا در این لینک درباره «نوعی از زندگی» به نام
Paycheck to paycheck
توضیح داده بودم. نوعی از زندگی که برای بخش حقوق بگیر جامعه آمریکایی «هر ماه» رخ می دهد. همان زمان کامنتهایی از دوستان دریافت کردم که مگر چنین چیزی ممکن است؟! مگر می شود که در اقتصاد اول دنیا شرایط زندگی «چهل درصد مردم» چنین باشد؟!
🔷پنج- کرونا برای خانواده آمریکایی که زندگی «روزمزد» دارد (مانند رانندگان تاکسی اینترنتی اوبر، لیفت یا کارگران رستورانهایی مثل مک دونالد، استارباکس، والمارت و ...) اگر که باعث کاهش درآمد 400 دلاری شود، یا اینکه هزینه درمان 400 دلاری تحمیل کند، یعنی نقطه #وحشت.
بدیهی است که زندگی در آمریکا برای بخش ثروتمند جامعه، با چنین تنشهایی همراه نیست و چه با کرونا چه بی کرونا، غبار ملال بر خاطر نخواهد نشست ولی برای جمعیتی حدودا 130 میلیون نفر (یعنی پنجاه میلیون نفر بیشتر از کلِ جمعیت ایران) وحشت کرونا اکنون بیش از «بیماری» ، وحشت از «هزینه های پیش بینی نشده» است.
وحشتِ بی پولی.
▪️▪️▪️▪️▪️
📌پی نوشت:
✔️ لینک مقاله سی.ان.ان
✔️لینک مقاله سی.ان.بی.سی
✔️لینک مقاله دیگری در سی.ان.بی.سی در همین بحث
✔️همین بحث در #رادیو ان.پی.آر : یک گزارش هفت دقیقه ای با این عنوان
«آیا شما 400 دلار اضافه دارید؟!»
*اعداد و ارقام در این بحث وقتی جالبتر می شود که مقالاتی مشابه این را ببینیم: «از هر سه آمریکایی، یک نفر هنگامِ بازنشستگی پس اندازی کمتر از 5000 دلار دارد!»
t.iss.one/solseghalam
CNNMoney
40% of Americans can't cover a $400 emergency expense
Covering unexpected expenses and preparing for retirement are among American's biggest financial challenges according to a new Federal Reserve study.
👍1
مناظره دیشب برنی سندرز با جُو بایدن آخرین تلاش #سندرز برای عوض کردن شرایط اخیر بود. همچون همیشه بسیار متمرکز و منسجم صحبت کرد ولی قاعدتا تحت تاثیر #کرونا ، این مناظره نمی توانست چندان مورد توجه رسانه ها و اذهان عمومی جامعه واقع شود و انگار در لحن و صدای سندرز هم می شُد حس کرد که آماده پذیرش شکست شده است. جو بایدن هم آرامشی داشت که گویی آماده پیروزی و رفتن به مرحله بعد است. نکته جالب اینکه هر دو بهم تاختند ولی هم در شدتِ کلمات و هم در تُن صدا مراعات هم را کردند. برایم سوال بود که علت این مراعات چیست؟ مگر این آخرین شانس پیرمرد نیست؟
تا اینکه مجری از جو بایدن پرسید اگرسندرز برنده شود آیا از او حمایت می کنید؟ بایدن گفت بله.
مجری از سندرز هم همین سوال را پرسید؛ پاسخ داد: از فردایِ شکست، از جو بایدن حمایت خواهم کرد و از همه هوادارانم هم خواهم خواست که از او حمایت کنند چون ما با مساله بزرگتری مواجهیم و آن مساله، کنار زدنِ دونالد ترامپ است. ما باید یکی شویم تا کشور را از این آدم نجات دهیم.
- - - - -
سندرز در شرُف یک اقبال اجتماعی جدی در میان جوانان بود ولی (تبانی و) استعفای همزمان چند کاندیدا به نفع جو بایدن و #کرونا (که اذهان را درگیر خودش کرده) باعث شد شیب منحنی موفقیت سندرز افت کند و ... حال عالیجناب بایدن که نسخه ضعیفتر و کم تمرکزتر هیلاری کلینتن محسوب می شود قرار است طرفِ حساب ترامپ شود.
آیا بایدن می تواند موج بزرگ اجتماعی علیه ترامپ برانگیزد؟
برخی معتقدند در صورتِ برنده شدن جو بایدن معاون اولش، #میشل_اوباما خواهد بود و در صورت برنده شدن ترامپ، زمینه ساز ادامه حضور و حیات سیاسی دخترش #ایوانکا_ترامپ در عرصه قدرت خواهد بود.
دنیایِ بعد از #کرونا (احتمالا) اولین خبرِ مهمش، تمدیدِ چهار سال حضور ترامپ در صدر اخبار دنیای سیاست خواهد بود.
... و عجب دنیایی است.
@solseghalam
تا اینکه مجری از جو بایدن پرسید اگرسندرز برنده شود آیا از او حمایت می کنید؟ بایدن گفت بله.
مجری از سندرز هم همین سوال را پرسید؛ پاسخ داد: از فردایِ شکست، از جو بایدن حمایت خواهم کرد و از همه هوادارانم هم خواهم خواست که از او حمایت کنند چون ما با مساله بزرگتری مواجهیم و آن مساله، کنار زدنِ دونالد ترامپ است. ما باید یکی شویم تا کشور را از این آدم نجات دهیم.
- - - - -
سندرز در شرُف یک اقبال اجتماعی جدی در میان جوانان بود ولی (تبانی و) استعفای همزمان چند کاندیدا به نفع جو بایدن و #کرونا (که اذهان را درگیر خودش کرده) باعث شد شیب منحنی موفقیت سندرز افت کند و ... حال عالیجناب بایدن که نسخه ضعیفتر و کم تمرکزتر هیلاری کلینتن محسوب می شود قرار است طرفِ حساب ترامپ شود.
آیا بایدن می تواند موج بزرگ اجتماعی علیه ترامپ برانگیزد؟
برخی معتقدند در صورتِ برنده شدن جو بایدن معاون اولش، #میشل_اوباما خواهد بود و در صورت برنده شدن ترامپ، زمینه ساز ادامه حضور و حیات سیاسی دخترش #ایوانکا_ترامپ در عرصه قدرت خواهد بود.
دنیایِ بعد از #کرونا (احتمالا) اولین خبرِ مهمش، تمدیدِ چهار سال حضور ترامپ در صدر اخبار دنیای سیاست خواهد بود.
... و عجب دنیایی است.
@solseghalam
✍️ میکی اِندو در سونامی ژاپن و دکتر مهدی وریجی در کرونای ایران
⭕️ در سمیناری که زمستان دوسال پیش در دانشگاه لیهای پنسیلوانیا برگزار شد بیست دقیقه فرصت بود که در خصوص سونامی و زلزله 2011 #توهوکو_ژاپن و رفتار سازه های فولادی در جریان #سونامی صحبت کنم. بحثهای مختلفی همچون نحوۀ ورودِ آب به شهرها، مکانیزم خرابی ساختمانها تحت فشار آب، برخورد آوار به ساختمانها، آتشِ بعد از سونامی و... . اما از میان ساختمانهایی که در پرزنته نشان داده شد، یک «ساختمان سه طبقه» بیش از همه بحثها مورد توجه حاضرین قرار گرفت. این ساختمان که در نزدیکی ساحل شهر #مینامی_سانریکو قرار دارد یک ویژگی دارد. این ساختمان، محلِ ادارۀ «مدیریت بحران شهر مینامی سانریکو» بوده است و زمانی که زلزله رخ میدهد و سیستم هایِ هشدار، وقوعِ سونامی را اعلام می کنند، افسر مسئول [طبق وظیفه] در پشت بلندگو شروع می کند به گفتن: «سونامی-سریعتر بِدوید». [در ژاپن اعلامِ هشدار بحران (زلزله، آتش و...) هم از طریق موبایل، هم تلویزیون، و هم بلندگوها انجام می شود].
در دقایقی که او مشغول تکرار کلمه «سونامی-سونامی» بوده خودش [از پنجره] شاهد رسیدن موجِ آب از سمت اقیانوس به داخلِ شهر و نزدیک شدن آب به ساختمانشان بوده، اما محل کارش را ترک نمی کند و پیوسته در بلندگو فریاد می زند «سونامی-سونامی-سریعتر بدوید...» . آب به این ساختمان می رسد و ساختمان دستخوش امواجِ سهمگین آب و آوار می شود؛ ولی همچنان از بلندگوهایِ شهر صدایِ فریادِ سونامی-سونامی تکرار می شود. تا آنکه آب ساختمان را در برمیگیرد و سرانجام آن صدا خفه می شود.
آب از روی سقفِ ساختمان سه طبقه عبور می کند و دیگر صدایی در شهر پخش نمی شود. افسر کشیک شهرداری که این کار را می کند و جانش را بر سر وظیفه اش می نهد دختر ژاپنی بیست و پنج ساله ای بوده که چندگاهی قبل ازدواج کرده بوده. یک تازه عروس. نکته ی این ماجرا این است که یکی از دوربینهای شبکه #ان_اچ_کی که برفراز کوهِ مجاورِ شهر قرار داشته، ورود سونامی به شهر [واین ماجرا را نیز] فیلمبرداری کرده است. این میزان «پایبندیِ یک شهروند» به وظیفه و شهرش پس از گزارش خبری ان.اچ.کی در #ژاپن بسیار ستوده شد. آن روز پس از اینکه در جمعِ اساتیدی از گروه زلزله و سازه دانشگاههای سان دیگو، برکلی، لیهای، بالتیمور و... این ماجرا را تعریف کردم انتظار نداشتم که این میزان واکنشِ افراد را بعد از پرزنته ببینم.
⭕️ خانم میکی اِندو در ژاپن به عنوان یک قهرمان ملی شناخته می شود اما شاید روزی گمان نمی کردیم که در کشاکش حوادث و روزهای صعب، اینهمه مشابهِ #ایرانی آن شهروند #ژاپنی را به چشمان خود ببینیم. دیروز دکتر مهدی وریجی ، پزشک و رئیس درمانگاه منطقه 21 شهرداری تهران که در مسیر کار و ایفای مسئولیت خود و در نبرد با #سونامی_کرونا، به ویروس مبتلا شده بود [و ویدئوی کوتاه و صمیمی خود را پس از ابتلاء برایمان در شبکه های اجتماعی فرستاده بود]، جانِ خود را در مسیر مبارزه از دست داد و سرزمین ما تمام قد به احترام این پزشک پرتلاش برخاست. آن روز اگر در #ژاپن متحیّر از کار خانم اِندو بودیم امروز ولی گوشه گوشۀ آب و خاک ایران مهدی وریجی هایی را به نمایش گذاشته که تا دو ماه پیش شاید گمان می کردیم کارگاهِ آب و گِل ایران دیگر از پرورش این عصاره، عاجز بوده است اما خیر!
⭕️دکتر مهدی وریجی، یکی از انبوه پزشکان و پرستارانی است که این روزها در گوشه گوشه فلات ایران [به رغم کمبود امکانات و برخی بی تدبیریها] بی صدا و خاموش در مقابلِ سونامی ایستاده اند. پُستهای خود را ترک نکرده اند. رسیدنِ امواجِ آب را از پنجره به چشم دیدند و پیوسته تکرار می کردند: «لطفا #در_خانه_بمانید ».
⭕️با مهندس حسین وریجی در دوره دانشگاه چهارسال همدوره بودیم و از گذر ایام و آن سالها می دانستم که این خانواده پیش از این یکبار پدر را در جنگ هشت ساله تقدیم آب و خاک ایران کرده است اما آن روز که ویدئوی کوتاه مهدی در شبکه های اجتماعی منتشر شد🔻 که می گفت: «دوستتان دارم» و می گفت: «تب دارم» گمان نمی کردیم که مادرِ این خانواده قرار است دلبندِ دیگرش را هم تقدیم این سرزمین کند.
به احترام مادر، می ایستیم و شرمسار از این بزرگوار در #تربیت فرزند برومند.
فرزندی را به روزگارِ غیبتِ پدر اینگونه نیکو پرورش دادی که اینطور تا آخرین لحظه ی ورودِ امواجِ #سونامی ، پُستِ سازمانی اش را ترک نکرد و تا آخرین لحظه مردانه ایستاد. و آخرین کلامش وقتی که اینطور از تب می لرزید این بود: «دوستتان دارم».
▪️مادر! تو مادرِ مایی.
▪️مادر! چه برومند فرزند که پروردی و چه نیکو سخن گفتن که به او آموختی: «دوستتان دارم در تب؟!»
▪️مادر! مگر می شود از تب لرزیدن و فرشته مرگ را در حوالیِ خود دیدن و بعد اینطور دلکش و روان سخن گفتن که: «دوستتان دارم»؟
▪️مادر! کی به ساری بیائیم و کی بر دستانت بوسه زنیم؟...
t.iss.one/solseghalam
⭕️ در سمیناری که زمستان دوسال پیش در دانشگاه لیهای پنسیلوانیا برگزار شد بیست دقیقه فرصت بود که در خصوص سونامی و زلزله 2011 #توهوکو_ژاپن و رفتار سازه های فولادی در جریان #سونامی صحبت کنم. بحثهای مختلفی همچون نحوۀ ورودِ آب به شهرها، مکانیزم خرابی ساختمانها تحت فشار آب، برخورد آوار به ساختمانها، آتشِ بعد از سونامی و... . اما از میان ساختمانهایی که در پرزنته نشان داده شد، یک «ساختمان سه طبقه» بیش از همه بحثها مورد توجه حاضرین قرار گرفت. این ساختمان که در نزدیکی ساحل شهر #مینامی_سانریکو قرار دارد یک ویژگی دارد. این ساختمان، محلِ ادارۀ «مدیریت بحران شهر مینامی سانریکو» بوده است و زمانی که زلزله رخ میدهد و سیستم هایِ هشدار، وقوعِ سونامی را اعلام می کنند، افسر مسئول [طبق وظیفه] در پشت بلندگو شروع می کند به گفتن: «سونامی-سریعتر بِدوید». [در ژاپن اعلامِ هشدار بحران (زلزله، آتش و...) هم از طریق موبایل، هم تلویزیون، و هم بلندگوها انجام می شود].
در دقایقی که او مشغول تکرار کلمه «سونامی-سونامی» بوده خودش [از پنجره] شاهد رسیدن موجِ آب از سمت اقیانوس به داخلِ شهر و نزدیک شدن آب به ساختمانشان بوده، اما محل کارش را ترک نمی کند و پیوسته در بلندگو فریاد می زند «سونامی-سونامی-سریعتر بدوید...» . آب به این ساختمان می رسد و ساختمان دستخوش امواجِ سهمگین آب و آوار می شود؛ ولی همچنان از بلندگوهایِ شهر صدایِ فریادِ سونامی-سونامی تکرار می شود. تا آنکه آب ساختمان را در برمیگیرد و سرانجام آن صدا خفه می شود.
آب از روی سقفِ ساختمان سه طبقه عبور می کند و دیگر صدایی در شهر پخش نمی شود. افسر کشیک شهرداری که این کار را می کند و جانش را بر سر وظیفه اش می نهد دختر ژاپنی بیست و پنج ساله ای بوده که چندگاهی قبل ازدواج کرده بوده. یک تازه عروس. نکته ی این ماجرا این است که یکی از دوربینهای شبکه #ان_اچ_کی که برفراز کوهِ مجاورِ شهر قرار داشته، ورود سونامی به شهر [واین ماجرا را نیز] فیلمبرداری کرده است. این میزان «پایبندیِ یک شهروند» به وظیفه و شهرش پس از گزارش خبری ان.اچ.کی در #ژاپن بسیار ستوده شد. آن روز پس از اینکه در جمعِ اساتیدی از گروه زلزله و سازه دانشگاههای سان دیگو، برکلی، لیهای، بالتیمور و... این ماجرا را تعریف کردم انتظار نداشتم که این میزان واکنشِ افراد را بعد از پرزنته ببینم.
⭕️ خانم میکی اِندو در ژاپن به عنوان یک قهرمان ملی شناخته می شود اما شاید روزی گمان نمی کردیم که در کشاکش حوادث و روزهای صعب، اینهمه مشابهِ #ایرانی آن شهروند #ژاپنی را به چشمان خود ببینیم. دیروز دکتر مهدی وریجی ، پزشک و رئیس درمانگاه منطقه 21 شهرداری تهران که در مسیر کار و ایفای مسئولیت خود و در نبرد با #سونامی_کرونا، به ویروس مبتلا شده بود [و ویدئوی کوتاه و صمیمی خود را پس از ابتلاء برایمان در شبکه های اجتماعی فرستاده بود]، جانِ خود را در مسیر مبارزه از دست داد و سرزمین ما تمام قد به احترام این پزشک پرتلاش برخاست. آن روز اگر در #ژاپن متحیّر از کار خانم اِندو بودیم امروز ولی گوشه گوشۀ آب و خاک ایران مهدی وریجی هایی را به نمایش گذاشته که تا دو ماه پیش شاید گمان می کردیم کارگاهِ آب و گِل ایران دیگر از پرورش این عصاره، عاجز بوده است اما خیر!
⭕️دکتر مهدی وریجی، یکی از انبوه پزشکان و پرستارانی است که این روزها در گوشه گوشه فلات ایران [به رغم کمبود امکانات و برخی بی تدبیریها] بی صدا و خاموش در مقابلِ سونامی ایستاده اند. پُستهای خود را ترک نکرده اند. رسیدنِ امواجِ آب را از پنجره به چشم دیدند و پیوسته تکرار می کردند: «لطفا #در_خانه_بمانید ».
⭕️با مهندس حسین وریجی در دوره دانشگاه چهارسال همدوره بودیم و از گذر ایام و آن سالها می دانستم که این خانواده پیش از این یکبار پدر را در جنگ هشت ساله تقدیم آب و خاک ایران کرده است اما آن روز که ویدئوی کوتاه مهدی در شبکه های اجتماعی منتشر شد🔻 که می گفت: «دوستتان دارم» و می گفت: «تب دارم» گمان نمی کردیم که مادرِ این خانواده قرار است دلبندِ دیگرش را هم تقدیم این سرزمین کند.
به احترام مادر، می ایستیم و شرمسار از این بزرگوار در #تربیت فرزند برومند.
فرزندی را به روزگارِ غیبتِ پدر اینگونه نیکو پرورش دادی که اینطور تا آخرین لحظه ی ورودِ امواجِ #سونامی ، پُستِ سازمانی اش را ترک نکرد و تا آخرین لحظه مردانه ایستاد. و آخرین کلامش وقتی که اینطور از تب می لرزید این بود: «دوستتان دارم».
▪️مادر! تو مادرِ مایی.
▪️مادر! چه برومند فرزند که پروردی و چه نیکو سخن گفتن که به او آموختی: «دوستتان دارم در تب؟!»
▪️مادر! مگر می شود از تب لرزیدن و فرشته مرگ را در حوالیِ خود دیدن و بعد اینطور دلکش و روان سخن گفتن که: «دوستتان دارم»؟
▪️مادر! کی به ساری بیائیم و کی بر دستانت بوسه زنیم؟...
t.iss.one/solseghalam
Twitter
مهدیار سعیدیان
دکتر مهدی وریجی پزشک اهل ساری به دلیل ابتلا به کورونا درگذشت. #کادر_درمان_را_دریابید #درخانه_بمانیم https://t.co/sbfNRVjzzk
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 ویدئویی کوتاه برای فروردین ۱۳۹۹
شاید زبان تصویر بیانگر گوشه ای باشد از آنچه که این روزها در جریان است.
#کادر_درمان کرونا؛ یکی از بیمارستانهای تهران.
✅ کاری ارزنده و گویا از
حسین جمشیدی گوهری؛ حامد کاظم
زاده ؛ محمد شکیبانیا
@solseghalam
شاید زبان تصویر بیانگر گوشه ای باشد از آنچه که این روزها در جریان است.
#کادر_درمان کرونا؛ یکی از بیمارستانهای تهران.
✅ کاری ارزنده و گویا از
حسین جمشیدی گوهری؛ حامد کاظم
زاده ؛ محمد شکیبانیا
@solseghalam
ارزیابی شتابزده
✍️ترمی که گذشت طی سالهای گذشته، معمولا در هر مقطعی که به شغلی یا کاری اشتغال داشته ام، یا حتی بعد از هر بازدید از یک پروژه صنعتی/سازه یا کارخانه فولاد و سیمان، سعی کرده ام (ولو در حد چند سطر) خلاصه استنباط مکتوب شود چرا که، باور دارم که احساس و حضورِ پررنگ…
✍️ترمی که گذشت - گزارش شماره 2
(تا #قبل_از_کرونا )
✳️ در توالیِ حوادث و رویدادها، به فاصله کوتاهی بعد از یک ماجرا، ذهن ما با اتفاقات بعدی، و دریافتهای جدید درگیر خواهد شد. نوشتن، تنها راهِ ثبت مکتوب مسایل و دغدغه های ذهنی است. درباره ترم زمستانی که گذشت، و خلاصه مشاهدات، چندکلامی به این شرح تنظیم شد.
▪️▪️▪️
🔷 از روز ۶ژانویه تا جمعه ۱۳مارچ(23اسفند) به تدریس در پنج کلاس دانشگاه ایالتی پلی تکنیک کالیفرنیا گذشت. مقاومت مصالح دو (دو کلاس)، آزمایشگاه مصالح/طرح اختلاط بتن(دو کلاس) و برنامه نویسی با ویژوال بیسیک (یک کلاس).
موارد زیر شاید مرور مختصری باشد بر مشاهدات ترم زمستان:
✅ مقاومت مصالح (۲)
«مقاومت مصالح» یکی از دروس پایه ای برای برخی رشته های مهندسی محسوب می شود. کلاسِ این درس به صورت "مشترک" با حضور دانشجویان رشته های مکانیک، هوافضا، عمران، مهندسی پزشکی و... برگزار می شود. در یکی از کلاسها 37 دانشجو و در دیگری 20 دانشجو حضور داشتند. با توجه به اینکه این بچه ها قبلا واحد استاتیک، و مقاومت مصالحِ یک، را گذرانده اند لذا انتظار ذهنی این بود که در حل مسئله، توانمندی نسبی داشته باشند. جلسه اول را به مرور مفاهیم استاتیک و مقاومتِ یک گذراندیم، ولی جلسه دوم وقتی که کوئیز(امتحان) از استاتیک گرفتم، نتایج خیلی ناامیدکننده بود. عملا امتحان نشان می داد که بخش قابل توجهی از کلاس (و البته نه همه) دو درس قبلی را صرفا «پاس» کرده اند و چون «مفاهیم» جا نیفتاده، توان «حل مسئله» در بخشی از بچه ها نیست (بنابراین جلسه سوم را هم باز به مرور و حل مسئله از گذشته اختصاص دادم). این موضوع به شکل محسوسی متفاوت با دانشجوهای ژاپنی است. می توان گفت که بچه های ژاپنی علاوه بر درک روشن از مفاهیم «پایه»، ریاضیات قویتری هم دارند و مثلا مشتق و انتگرال را در حل مسایل مکانیک بهتر بکار می گیرند. (در دانشگاه با ranking مشابه)
قبلا هم چندین نوبت نوشتم که این استنباط در برخی وجود دارد که «آموزش مهندسی» به وضع فعلی در آمریکا دچار اشکال است. مثلا «مفاهیم پایه ای» مانند مفهوم ممان اینرسی و نقش "I" یا شعاع ژیراسیون "r" در فرمولها برای دانشجوی سال سوم هنوز روشن نیست. در ژاپن اینگونه نیست. این را با اساتید دپارتمان «آموزش مهندسی» چند نوبت صحبت کرده ام و عمدتا قبول دارند! درباره علل این موضوع نمی خواهم نتیجه گیری کنم ولی یکی از دلایل این است که اساسا سیاستگذارانِ آموزش مهندسی، نگرانی از کمبود نیروی انسانیِ کیفی و «ذهن ریاضی» ندارند. مشکل را جای دیگری حل کرده اند! به قدرِ کافی (یا حتی بیشتر از کافی) دانشجویِ با پایه (بسیار)قوی ریاضی از هند و چین به این کشور «ورودی» داشته/دارد/خواهد داشت.
از مصر و ترکیه و ایران و... هم که جای خود دارد.
مثلا در بحث تئوری تیرها و محاسبه خیز تیر، تکنیک ۴بار انتگرالگیری، جایی است که نقطه ضعفهای پایه ای بچه ها در انتگرال هویدا می شود.
در ضمن، دریک کلاس متشکل از رشته های مختلف، به شکل محسوسی بچه های رشته مکانیک نمرات بهتری در حل مسئله می گرفتند. انگار به نحوی می شود اثر «بازار کار» را روی رُتبه و رشته دانشجوها دید.
✅حساسیت شدید به نمره/عدم غیبت
همچنان این دو موضوع برایم بیش از انتظار است. بچه ها به ندرت بدون اطلاع (ایمیلی) در کلاس غیبت دارند و حتما اگر امتحان/کوئیز را بخاطر غیبت از دست بدهند، تقاضا می کنند که به نحوی بتوانند آنرا جبران کنند. این حساسیت به نمره اساسا باعث نوعی نظم در رفتار فردی شده (مثلا حتی تاخیر در ورود به کلاس به ندرت رخ می دهد). همچنان گمان می کنم دلیلش گران بودن شهریه ای است که دانشجو می دهد و لذا نمی خواهد پول و عمرش تلف شود. (یادداشت قبل در این بحث)
✅ ساعات حضور در دفتر (یا Office hours)
طبق روال همه دانشگاهها، هریک از اساتید موظفند که ساعاتی را به عنوان ساعتِ حضور در دفتر، در برنامه کاری خود اعلام کنند.
این موضوع جدّیتر از تلقی شخصی من بود و پایانِ ترم گذشته تعدادی کامنت(گلایه!) در ارزیابیهای دانشجوها دیدم که نوشته بودند "ساعات حضور در دفتر منظم نبوده و ما رفتیم و نبود!". با آن تجربه، این ترم تقریبا تمام ساعاتِ مذکور را منتظر نشستم. جالب اینجا بود که دانشجوها حتما در این ساعت مراجعه می کنند و از سوالاتِ پیش پاافتاده تا سوالات مربوط به تکلیف هفته را جویا می شوند. خصوصا در درس مقاومت مصالح، بلااستثناء هر هفته بچه هایی که از تکلیفِ آن هفته سوال دارند می آیند و عنوان می کنند که تا اینجای مسئله را حل کرده ایم ولی از اینجا به بعد گیر افتاده ایم و چه بایدمان کرد؟
چیزی که نوعا در حل المسایلها پاسخش موجود است ولی می خواهند از این فرصت گفتگو استفاده کنند.
به گمانم این روال خوبیست که در جریان است و بخشی از جریان «گفتگو» بین دانشجو و استاد را فراهم می کند. - - (ادامه متن، بخش دوم در پایین🔻)
@solseghalam
(تا #قبل_از_کرونا )
✳️ در توالیِ حوادث و رویدادها، به فاصله کوتاهی بعد از یک ماجرا، ذهن ما با اتفاقات بعدی، و دریافتهای جدید درگیر خواهد شد. نوشتن، تنها راهِ ثبت مکتوب مسایل و دغدغه های ذهنی است. درباره ترم زمستانی که گذشت، و خلاصه مشاهدات، چندکلامی به این شرح تنظیم شد.
▪️▪️▪️
🔷 از روز ۶ژانویه تا جمعه ۱۳مارچ(23اسفند) به تدریس در پنج کلاس دانشگاه ایالتی پلی تکنیک کالیفرنیا گذشت. مقاومت مصالح دو (دو کلاس)، آزمایشگاه مصالح/طرح اختلاط بتن(دو کلاس) و برنامه نویسی با ویژوال بیسیک (یک کلاس).
موارد زیر شاید مرور مختصری باشد بر مشاهدات ترم زمستان:
✅ مقاومت مصالح (۲)
«مقاومت مصالح» یکی از دروس پایه ای برای برخی رشته های مهندسی محسوب می شود. کلاسِ این درس به صورت "مشترک" با حضور دانشجویان رشته های مکانیک، هوافضا، عمران، مهندسی پزشکی و... برگزار می شود. در یکی از کلاسها 37 دانشجو و در دیگری 20 دانشجو حضور داشتند. با توجه به اینکه این بچه ها قبلا واحد استاتیک، و مقاومت مصالحِ یک، را گذرانده اند لذا انتظار ذهنی این بود که در حل مسئله، توانمندی نسبی داشته باشند. جلسه اول را به مرور مفاهیم استاتیک و مقاومتِ یک گذراندیم، ولی جلسه دوم وقتی که کوئیز(امتحان) از استاتیک گرفتم، نتایج خیلی ناامیدکننده بود. عملا امتحان نشان می داد که بخش قابل توجهی از کلاس (و البته نه همه) دو درس قبلی را صرفا «پاس» کرده اند و چون «مفاهیم» جا نیفتاده، توان «حل مسئله» در بخشی از بچه ها نیست (بنابراین جلسه سوم را هم باز به مرور و حل مسئله از گذشته اختصاص دادم). این موضوع به شکل محسوسی متفاوت با دانشجوهای ژاپنی است. می توان گفت که بچه های ژاپنی علاوه بر درک روشن از مفاهیم «پایه»، ریاضیات قویتری هم دارند و مثلا مشتق و انتگرال را در حل مسایل مکانیک بهتر بکار می گیرند. (در دانشگاه با ranking مشابه)
قبلا هم چندین نوبت نوشتم که این استنباط در برخی وجود دارد که «آموزش مهندسی» به وضع فعلی در آمریکا دچار اشکال است. مثلا «مفاهیم پایه ای» مانند مفهوم ممان اینرسی و نقش "I" یا شعاع ژیراسیون "r" در فرمولها برای دانشجوی سال سوم هنوز روشن نیست. در ژاپن اینگونه نیست. این را با اساتید دپارتمان «آموزش مهندسی» چند نوبت صحبت کرده ام و عمدتا قبول دارند! درباره علل این موضوع نمی خواهم نتیجه گیری کنم ولی یکی از دلایل این است که اساسا سیاستگذارانِ آموزش مهندسی، نگرانی از کمبود نیروی انسانیِ کیفی و «ذهن ریاضی» ندارند. مشکل را جای دیگری حل کرده اند! به قدرِ کافی (یا حتی بیشتر از کافی) دانشجویِ با پایه (بسیار)قوی ریاضی از هند و چین به این کشور «ورودی» داشته/دارد/خواهد داشت.
از مصر و ترکیه و ایران و... هم که جای خود دارد.
مثلا در بحث تئوری تیرها و محاسبه خیز تیر، تکنیک ۴بار انتگرالگیری، جایی است که نقطه ضعفهای پایه ای بچه ها در انتگرال هویدا می شود.
در ضمن، دریک کلاس متشکل از رشته های مختلف، به شکل محسوسی بچه های رشته مکانیک نمرات بهتری در حل مسئله می گرفتند. انگار به نحوی می شود اثر «بازار کار» را روی رُتبه و رشته دانشجوها دید.
✅حساسیت شدید به نمره/عدم غیبت
همچنان این دو موضوع برایم بیش از انتظار است. بچه ها به ندرت بدون اطلاع (ایمیلی) در کلاس غیبت دارند و حتما اگر امتحان/کوئیز را بخاطر غیبت از دست بدهند، تقاضا می کنند که به نحوی بتوانند آنرا جبران کنند. این حساسیت به نمره اساسا باعث نوعی نظم در رفتار فردی شده (مثلا حتی تاخیر در ورود به کلاس به ندرت رخ می دهد). همچنان گمان می کنم دلیلش گران بودن شهریه ای است که دانشجو می دهد و لذا نمی خواهد پول و عمرش تلف شود. (یادداشت قبل در این بحث)
✅ ساعات حضور در دفتر (یا Office hours)
طبق روال همه دانشگاهها، هریک از اساتید موظفند که ساعاتی را به عنوان ساعتِ حضور در دفتر، در برنامه کاری خود اعلام کنند.
این موضوع جدّیتر از تلقی شخصی من بود و پایانِ ترم گذشته تعدادی کامنت(گلایه!) در ارزیابیهای دانشجوها دیدم که نوشته بودند "ساعات حضور در دفتر منظم نبوده و ما رفتیم و نبود!". با آن تجربه، این ترم تقریبا تمام ساعاتِ مذکور را منتظر نشستم. جالب اینجا بود که دانشجوها حتما در این ساعت مراجعه می کنند و از سوالاتِ پیش پاافتاده تا سوالات مربوط به تکلیف هفته را جویا می شوند. خصوصا در درس مقاومت مصالح، بلااستثناء هر هفته بچه هایی که از تکلیفِ آن هفته سوال دارند می آیند و عنوان می کنند که تا اینجای مسئله را حل کرده ایم ولی از اینجا به بعد گیر افتاده ایم و چه بایدمان کرد؟
چیزی که نوعا در حل المسایلها پاسخش موجود است ولی می خواهند از این فرصت گفتگو استفاده کنند.
به گمانم این روال خوبیست که در جریان است و بخشی از جریان «گفتگو» بین دانشجو و استاد را فراهم می کند. - - (ادامه متن، بخش دوم در پایین🔻)
@solseghalam