#برگه_شوندان
افسوس که بیفایده فرسوده شدیم،
وَز داسِ سپهرِ سرنگون سوده شدیم؛
دردا و ندامتا که تا چشم زدیم،
نابوده به کامِ خویش، نابوده شدیم!
#خیام
https://t.iss.one/shavandanpage
افسوس که بیفایده فرسوده شدیم،
وَز داسِ سپهرِ سرنگون سوده شدیم؛
دردا و ندامتا که تا چشم زدیم،
نابوده به کامِ خویش، نابوده شدیم!
#خیام
https://t.iss.one/shavandanpage
Telegram
برگه تخصصی ادبیات و فلسفه شوَندان
این برگه جویای دگرگونی در نگاه به خود است از مسیرهای نامعمول ادبیات، فلسفه و هنر. محملی برای ارائه ی ایده های نو و خلاقیت های تازه.
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
#برگه_شوندان
و از نشدن ها می گریزم
که این برف
پیش از بر آمدن ِآفتاب
هوس کرده است به آسمان برگردد
و نطفه ای شود پیش از رعد ِنخستین.
می روم به سر چشمه ای
که پس از سرد شدن ِ گرداب های مذاب
اولین سرود ِ آب بوده است.
این خاکریزها را
کمی از چشم ِمن کنار بکشید
تا با تمام ِ شدن های دنیا بدوم.
#نصرت_اله_مسعودی
https://t.iss.one/shavandanpage
و از نشدن ها می گریزم
که این برف
پیش از بر آمدن ِآفتاب
هوس کرده است به آسمان برگردد
و نطفه ای شود پیش از رعد ِنخستین.
می روم به سر چشمه ای
که پس از سرد شدن ِ گرداب های مذاب
اولین سرود ِ آب بوده است.
این خاکریزها را
کمی از چشم ِمن کنار بکشید
تا با تمام ِ شدن های دنیا بدوم.
#نصرت_اله_مسعودی
https://t.iss.one/shavandanpage
Telegram
برگه تخصصی ادبیات و فلسفه شوَندان
این برگه جویای دگرگونی در نگاه به خود است از مسیرهای نامعمول ادبیات، فلسفه و هنر. محملی برای ارائه ی ایده های نو و خلاقیت های تازه.
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
#برگه_شوندان
#موتاینای
یک اصطلاح ژاپنی است که حس تأسف در قبال زباله را منتقل میکند. تعبیر موتاینای را میتوان به تنهایی به عنوان تعجیب از هدر رفتن چیزی مفید، مانند غذا یا زمان بیان کرد، به معنای تقریبیِ «چه حیف!» یا «اسراف نکن». این کلمه علاوه بر معنای اصلی آن یعنی «اسراف»، به معنای ناپرهیزکار و هتاک نیز به کار میرود.
در ژاپن باستان، موتاینای معانی مختلفی داشت، از جمله احساس قدردانی آمیخته با شرم برای دریافت لطف بیشتر از یک مافوق، نسبت به آنچه که به درستی برای مقام، در زندگی شایسته است. بوداییها به طور سنتی از اصطلاح موتاینای برای نشان دادن پشیمانی از هدر دادن یا سوء استفاده از چیزهای مقدس یا بسیار محترمانه مانند اشیاء مذهبی یا آموزش استفاده میکردند. امروزه این کلمه به طور گسترده در زندگی روزمره برای نشان دادن اتلاف هر شیء مادی، زمان یا منابع دیگر استفاده میشود. همچنین مفهومِ #سوکوموگامی یا «روح مصنوع» را در نظر بگیرید، که گفته میشود در اشیاء قدیمی زندگی میکند که به خودآگاهی رسیدهاند و اگر شی به طور بیهوده دور ریخته شود عصبانی میشود.
#ژاپن؛ پیشرو در بازیافت زباله
https://t.iss.one/shavandanpage
#موتاینای
یک اصطلاح ژاپنی است که حس تأسف در قبال زباله را منتقل میکند. تعبیر موتاینای را میتوان به تنهایی به عنوان تعجیب از هدر رفتن چیزی مفید، مانند غذا یا زمان بیان کرد، به معنای تقریبیِ «چه حیف!» یا «اسراف نکن». این کلمه علاوه بر معنای اصلی آن یعنی «اسراف»، به معنای ناپرهیزکار و هتاک نیز به کار میرود.
در ژاپن باستان، موتاینای معانی مختلفی داشت، از جمله احساس قدردانی آمیخته با شرم برای دریافت لطف بیشتر از یک مافوق، نسبت به آنچه که به درستی برای مقام، در زندگی شایسته است. بوداییها به طور سنتی از اصطلاح موتاینای برای نشان دادن پشیمانی از هدر دادن یا سوء استفاده از چیزهای مقدس یا بسیار محترمانه مانند اشیاء مذهبی یا آموزش استفاده میکردند. امروزه این کلمه به طور گسترده در زندگی روزمره برای نشان دادن اتلاف هر شیء مادی، زمان یا منابع دیگر استفاده میشود. همچنین مفهومِ #سوکوموگامی یا «روح مصنوع» را در نظر بگیرید، که گفته میشود در اشیاء قدیمی زندگی میکند که به خودآگاهی رسیدهاند و اگر شی به طور بیهوده دور ریخته شود عصبانی میشود.
#ژاپن؛ پیشرو در بازیافت زباله
https://t.iss.one/shavandanpage
#برگه_شوندان
برایم
دستان تووُ
گیسوی بلندت کفایت می کند
دار
ازمن
بالا کشیدن
از تو
#حمید_فرحناک
https://t.iss.one/shavandanpage
برایم
دستان تووُ
گیسوی بلندت کفایت می کند
دار
ازمن
بالا کشیدن
از تو
#حمید_فرحناک
https://t.iss.one/shavandanpage
Telegram
برگه تخصصی ادبیات و فلسفه شوَندان
این برگه جویای دگرگونی در نگاه به خود است از مسیرهای نامعمول ادبیات، فلسفه و هنر. محملی برای ارائه ی ایده های نو و خلاقیت های تازه.
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
دل روشنی دارم ای عشق|مجله بامیک
خسرو شکیبایی
#برگه_شوندان
و طوفان یک گل
مرا زیر و رو کرد
#محمدرضا_عبدالملکیان
#خسرو_شکیبایی
https://t.iss.one/shavandanpage
و طوفان یک گل
مرا زیر و رو کرد
#محمدرضا_عبدالملکیان
#خسرو_شکیبایی
https://t.iss.one/shavandanpage
Forwarded from Anti_daily
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
شعر_آهنگ باید چنین ادامه پیدا میکرد:
هی!
مامان پاپا من احتیاجی به مشاور و روانپزشک ندارم که به من نگاه عاقل اندر سفیه بندازه!《 #حسین_رجایی 》
این،رویای به تحقق پیوستهی نویسنده کتابی است که یکی از بخشهای آن،چنین عنوانی دارد: "سرکوبی با عنوان روانپزشکی کودک و نوجوان"
برای همه تشنگان حقیقت:👇
"روانپزشکی،سرکوبگری نوین"
مؤلف #دکتر_حسین_رجایی روانپزشک
و کارشناس ارشد علوم سیاسی
طراح جلد #لادن_مختارزاده
ویراستار و صفحه آرا #شیده_قربانی
تلفن
02632263779
واتساپ
+989393421223
خرید با پست امکان پذیر است
کتاب در قطع وزیری در_حدود_سیصد صفحه موجود است و از چاپ قبلی،پنج قسمت بیشتر دارد
لینک دسترسی به نسخه الکترونیکی در داخل کشور یا کتاب کاغذی یا معادل الکترونیکی آن در خارج از ایران با خرید از"نشر آفتاب نروژ"
در داخل ایران با _فقط_ ۲۰ هزار تومان به صورت نمونه الکترونیکی و در همه جای دنیا با22دلار آمریکا برای نسخه چاپ کاغذی
https://aftab.pub/%d8%b1%d9%88%d8%a7%d9%86%d9%be%d8%b2%d8%b4%da%a9%db%8c%d8%8c-%d8%b3%d8%b1%da%a9%d9%88%d8%a8%da%af%d8%b1%db%8c-%d9%86%d9%88%db%8c%d9%86/
اجرای طرح #مهدیه_باقری
https://t.iss.one/anti_daily
شعر_آهنگ باید چنین ادامه پیدا میکرد:
هی!
مامان پاپا من احتیاجی به مشاور و روانپزشک ندارم که به من نگاه عاقل اندر سفیه بندازه!《 #حسین_رجایی 》
این،رویای به تحقق پیوستهی نویسنده کتابی است که یکی از بخشهای آن،چنین عنوانی دارد: "سرکوبی با عنوان روانپزشکی کودک و نوجوان"
برای همه تشنگان حقیقت:👇
"روانپزشکی،سرکوبگری نوین"
مؤلف #دکتر_حسین_رجایی روانپزشک
و کارشناس ارشد علوم سیاسی
طراح جلد #لادن_مختارزاده
ویراستار و صفحه آرا #شیده_قربانی
تلفن
02632263779
واتساپ
+989393421223
خرید با پست امکان پذیر است
کتاب در قطع وزیری در_حدود_سیصد صفحه موجود است و از چاپ قبلی،پنج قسمت بیشتر دارد
لینک دسترسی به نسخه الکترونیکی در داخل کشور یا کتاب کاغذی یا معادل الکترونیکی آن در خارج از ایران با خرید از"نشر آفتاب نروژ"
در داخل ایران با _فقط_ ۲۰ هزار تومان به صورت نمونه الکترونیکی و در همه جای دنیا با22دلار آمریکا برای نسخه چاپ کاغذی
https://aftab.pub/%d8%b1%d9%88%d8%a7%d9%86%d9%be%d8%b2%d8%b4%da%a9%db%8c%d8%8c-%d8%b3%d8%b1%da%a9%d9%88%d8%a8%da%af%d8%b1%db%8c-%d9%86%d9%88%db%8c%d9%86/
اجرای طرح #مهدیه_باقری
https://t.iss.one/anti_daily
#برگه_شوندان
تو پنجره ای بودی
که من
از آن
تمام جهان را زیبا
در یک چایخوری عاشقانه
از زبانت تماشا می کردم
حالا
میان دیوارهای نیم ریز
بر ارتفاعی ریخته
متلاشی
لرزان در انتخاب مرگ خویش
میان فکین دو حیوان مرتجع
تنها
مانده ام
كُنتي النافذة
التي أنا منها ،
أشاهدِ كل العالم الجميل مِن لِسانك
في مَقهي شاي رومانسي .
ولكن الآن بين إنهیار الجدران
في ذروة الارتعاش في اختيار موتي،
بِقیتِ بِمفردي،
على ارتفاع ساقط،
بين فك اثنين من الحيوانات الرجعية.
#سیروس_امیـری_زنگنه
#برگردان
#مـریم_حیدری(ریحان)
#سیروس_امیری_زنگنه
https://t.iss.one/shavandanpage
تو پنجره ای بودی
که من
از آن
تمام جهان را زیبا
در یک چایخوری عاشقانه
از زبانت تماشا می کردم
حالا
میان دیوارهای نیم ریز
بر ارتفاعی ریخته
متلاشی
لرزان در انتخاب مرگ خویش
میان فکین دو حیوان مرتجع
تنها
مانده ام
كُنتي النافذة
التي أنا منها ،
أشاهدِ كل العالم الجميل مِن لِسانك
في مَقهي شاي رومانسي .
ولكن الآن بين إنهیار الجدران
في ذروة الارتعاش في اختيار موتي،
بِقیتِ بِمفردي،
على ارتفاع ساقط،
بين فك اثنين من الحيوانات الرجعية.
#سیروس_امیـری_زنگنه
#برگردان
#مـریم_حیدری(ریحان)
#سیروس_امیری_زنگنه
https://t.iss.one/shavandanpage
Telegram
برگه تخصصی ادبیات و فلسفه شوَندان
این برگه جویای دگرگونی در نگاه به خود است از مسیرهای نامعمول ادبیات، فلسفه و هنر. محملی برای ارائه ی ایده های نو و خلاقیت های تازه.
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
#برگه_شوندان
خبر آوردند
سیاستمداران
آلزایمر گرفته اند
پوتین برای زلنسکی
دسته گل فرستاده
ترامپ ، نتانیاهو را از یاد برده
و نتانیاهو مدام
به حال غزه می گرید
و ...
گفتم چه خوب
امشب
تا دیر وقت
بیدار نخواهم ماند
و اکنون
هراسان از خواب
برنخواهم خاست .
#علی_پیرنهاد
https://t.iss.one/shavandanpage
خبر آوردند
سیاستمداران
آلزایمر گرفته اند
پوتین برای زلنسکی
دسته گل فرستاده
ترامپ ، نتانیاهو را از یاد برده
و نتانیاهو مدام
به حال غزه می گرید
و ...
گفتم چه خوب
امشب
تا دیر وقت
بیدار نخواهم ماند
و اکنون
هراسان از خواب
برنخواهم خاست .
#علی_پیرنهاد
https://t.iss.one/shavandanpage
Telegram
برگه تخصصی ادبیات و فلسفه شوَندان
این برگه جویای دگرگونی در نگاه به خود است از مسیرهای نامعمول ادبیات، فلسفه و هنر. محملی برای ارائه ی ایده های نو و خلاقیت های تازه.
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
.
#برگه_شوندان
آن اندیشه که بین کشتار انسان ها تمییز قائل میشود از شرافت انسانی عاری است .
#علی_پیرنهاد
#غزه
#بیداد
#جنگ
#نقاب
#عدالت
#صلح
@shavandanpage
https://www.instagram.com/reel/DMfatZVg6tD/?igsh=MTJrMDN5YzJiYjE4aA==
#برگه_شوندان
آن اندیشه که بین کشتار انسان ها تمییز قائل میشود از شرافت انسانی عاری است .
#علی_پیرنهاد
#غزه
#بیداد
#جنگ
#نقاب
#عدالت
#صلح
@shavandanpage
https://www.instagram.com/reel/DMfatZVg6tD/?igsh=MTJrMDN5YzJiYjE4aA==
Telegram
برگه تخصصی ادبیات و فلسفه شوَندان
این برگه جویای دگرگونی در نگاه به خود است از مسیرهای نامعمول ادبیات، فلسفه و هنر. محملی برای ارائه ی ایده های نو و خلاقیت های تازه.
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
Forwarded from سهند ایرانمهر
✔️پاسخی به پرسشها درباره همدلی با مردم غزه
✍🏻سهند ایرانمهر
در روزگاری که کودکان در غزه با شکمهای خالی و ترس شبانه یا زیر آوار میمیرند، هر فریادی که برای آنان بلند شود، نه نشانهی ریاکاری است و نه انکار دردهای داخلی. بلکه نشان از شعور انسانی ماست؛ از همان جنسی که فلسفه اخلاق، ادبیات، دین، و حتی وجدانهای خاموششده نیز در لحظاتی بیداری بدان گواهی میدهند. با این حال، گاه کسانی در برابر این همدلی موضع میگیرند و با استدلالهایی گوناگون، همدردی با مردم غزه را بهظاهر بیاهمیت یا حتی «ضدملی» میدانند. در این یادداشت، به مهمترین این گزارهها پاسخ میدهم، نه برای قانعکردن همه، بلکه برای ایستادن بر مبنای روشن اخلاق، منطق و حقیقت.
۱. «چرا درباره رنج مردم خودت حرف نمیزنی؟»
وقتی سخن از غزه میشود از موضعات درباره اویغورها، اوکراینیها تا سیستان و خوزستان مطرح میشود. پاسخ روشن است: هم زدهام، هم میزنم. و اگر کسی نزده باشد، باز هم چیزی از اهمیت فریاد برای کودک گرسنهای در غزه کم نمیشود. در فلسفه اخلاق، یک اصل بنیادین وجود دارد:
«انساندوستی انحصاری نیست».
همدردی با مردم مناطق محروم کشورمان و زندانیان و آسیبدیدگان ایرانی با همدردی با کودکان غزه در تضاد نیستند؛ بلکه این دو تقویتکنندهی یکدیگرند.
پیتر سینگر، فیلسوف اخلاق معاصر، در مقاله معروفش «قحطی، وفور و اخلاق»(۱۹۷۲) نوشت:
اگر بتوانیم از رنجی شدید جلوگیری کنیم، بیآنکه خود به رنجی مشابه دچار شویم، اخلاقاً موظفیم که چنین کنیم، فارغ از آنکه آن رنج در همسایگی ما رخ دهد یا در قارهای دور.
از نظر سینگر، جغرافیا نباید معیاری برای اولویت اخلاقی باشد. بنابراین، پرداختن به رنج انسانی، نه بیاخلاقی است و نه «فروختن هموطن به سیاست خارجی». بلکه نشانهی بلوغ اخلاقی انسان مدرن است.
۲. «رنج غزه چه ربطی به ما دارد؟»
اگر سکوت کنیم، بر چه سیاستی مهر تایید زدهایم؟ اتفاقاً ربط دارد. و ربط آن، صرفاً به سیاست یا ایدئولوژی نیست. ربط دارد به اینکه ما نیز مردمی هستیم که طعم تحریم، جنگ، فقر، آوارگی، سانسور و بمباران را چشیدهایم و آینده نیز تضمینی برای زندگی در عافیت نمیدهد. رنج دیگران، آینهای است برای تأمل در رنج خودمان. والتر بنیامین در تزهای مشهورش درباره تاریخ میگوید: «هر سند تمدن، همزمان سند بربریت است».
وقتی تمدنی میکوشد رنج غزه را «بیربط» جلوه دهد، ما باید آگاه باشیم که این همان روندی است که روزی رنج مردم خودمان را هم بیاهمیت خواهد کرد. ما اگر برای غزه نجوشیم، در فردای نه چندان دور و محتمل دفاع از شرایط ما -بر اساس منطق امروز ما - بیربط است.
علاوه بر این، موضع ما درباره رنج انسانهاست، نه نزاعهای حکومتی یا موقعیتهای جغرافیایی. نباید با خلط میان مردم و حکومتها، قربانی را از حمایت محروم کرد.
۳. «شفقت تو ریاکارانه است چون حکومت هم همین شعار را میدهد.»
این گزاره نیز یکی از لغزشهای پرتکرار دوران ماست: خشم و مخالفت با حکومتها، تبدیل میشود به بیاعتنایی به مظلومانِ تحت حمایت آن حکومت.
اما یک اصل مهم را نباید فراموش کرد: اگر حکومتی از یک ارزش انسانی به هردلیلی- چه برای منافع ایدئولوژیک خود و چه برای ارزش انسانی- دفاع کرد، آن ارزش باطل نمیشود. این همان تلهای است که حکومتها حتی اگر با هم در نزاع باشند، برای جدا کردن آزادیخواهان از مردم جهان میچینند. در حالیکه اخلاق و ارزش انسانی ما باید مستقل از بازی قدرت باشد.
۴. «انسانی که به رنج ایرانی بیتوجه است، نمیتواند برای غزه دل بسوزاند.»
درست است. و برعکس آن نیز صادق است:آدمی که به کودک فلسطینی بیتوجه است، نمیتواند راستگو باشد اگر از رنج زندانی ایرانی سخن بگوید.
اخلاق، بستهبندیشده و تکهتکه نیست. یا به رنج انسان حساس هستیم، یا نیستیم. فردی که به هر شکل ممکن صدای رنج و نابرابری در ایران بوده، اگر امروز از محاصرهی غزه بگوید، ادامهی همان مسیر را رفته است.
سکوت در برابر رنج یک انسان، حتی اگر در آن سوی مرزها باشد، سکوتی است که میتواند فردا علیه نزدیکترین افراد ما نیز تکرار شود. اینجا فقط غزه نیست. اینجا مسئلهی دفاع از کرامت انسانی است، آن هم در روزگاری که بیتفاوتی، بیماری فراگیر زمانه شده است.
محمود درویش، شاعر فلسطینی، میگوید:
«ما آرزوی مرگ کسی را نداریم، ما فقط میخواهیم زنده بمانیم. همین».
و این «زندهماندن»، امروز برای کودکان و مردم غزه نیازمند صدای جهانی است. همانگونه که ما ایرانیان، وقتی قربانی تحریم یا تجاوز یا سرکوب میشویم، دوست داریم جهانیان صدای ما را بشنوند. دفاع از انسان، از هر نژاد و ملت، وظیفهای انسانی است. و کسی که برای یک کودک فلسطینی اندوهگین میشود، نه ریاکار است، نه سیاستزده، نه بیوطن. بلکه انسان است. آدمیست و شفقت. همین.
@sahandiranmehr
✍🏻سهند ایرانمهر
در روزگاری که کودکان در غزه با شکمهای خالی و ترس شبانه یا زیر آوار میمیرند، هر فریادی که برای آنان بلند شود، نه نشانهی ریاکاری است و نه انکار دردهای داخلی. بلکه نشان از شعور انسانی ماست؛ از همان جنسی که فلسفه اخلاق، ادبیات، دین، و حتی وجدانهای خاموششده نیز در لحظاتی بیداری بدان گواهی میدهند. با این حال، گاه کسانی در برابر این همدلی موضع میگیرند و با استدلالهایی گوناگون، همدردی با مردم غزه را بهظاهر بیاهمیت یا حتی «ضدملی» میدانند. در این یادداشت، به مهمترین این گزارهها پاسخ میدهم، نه برای قانعکردن همه، بلکه برای ایستادن بر مبنای روشن اخلاق، منطق و حقیقت.
۱. «چرا درباره رنج مردم خودت حرف نمیزنی؟»
وقتی سخن از غزه میشود از موضعات درباره اویغورها، اوکراینیها تا سیستان و خوزستان مطرح میشود. پاسخ روشن است: هم زدهام، هم میزنم. و اگر کسی نزده باشد، باز هم چیزی از اهمیت فریاد برای کودک گرسنهای در غزه کم نمیشود. در فلسفه اخلاق، یک اصل بنیادین وجود دارد:
«انساندوستی انحصاری نیست».
همدردی با مردم مناطق محروم کشورمان و زندانیان و آسیبدیدگان ایرانی با همدردی با کودکان غزه در تضاد نیستند؛ بلکه این دو تقویتکنندهی یکدیگرند.
پیتر سینگر، فیلسوف اخلاق معاصر، در مقاله معروفش «قحطی، وفور و اخلاق»(۱۹۷۲) نوشت:
اگر بتوانیم از رنجی شدید جلوگیری کنیم، بیآنکه خود به رنجی مشابه دچار شویم، اخلاقاً موظفیم که چنین کنیم، فارغ از آنکه آن رنج در همسایگی ما رخ دهد یا در قارهای دور.
از نظر سینگر، جغرافیا نباید معیاری برای اولویت اخلاقی باشد. بنابراین، پرداختن به رنج انسانی، نه بیاخلاقی است و نه «فروختن هموطن به سیاست خارجی». بلکه نشانهی بلوغ اخلاقی انسان مدرن است.
۲. «رنج غزه چه ربطی به ما دارد؟»
اگر سکوت کنیم، بر چه سیاستی مهر تایید زدهایم؟ اتفاقاً ربط دارد. و ربط آن، صرفاً به سیاست یا ایدئولوژی نیست. ربط دارد به اینکه ما نیز مردمی هستیم که طعم تحریم، جنگ، فقر، آوارگی، سانسور و بمباران را چشیدهایم و آینده نیز تضمینی برای زندگی در عافیت نمیدهد. رنج دیگران، آینهای است برای تأمل در رنج خودمان. والتر بنیامین در تزهای مشهورش درباره تاریخ میگوید: «هر سند تمدن، همزمان سند بربریت است».
وقتی تمدنی میکوشد رنج غزه را «بیربط» جلوه دهد، ما باید آگاه باشیم که این همان روندی است که روزی رنج مردم خودمان را هم بیاهمیت خواهد کرد. ما اگر برای غزه نجوشیم، در فردای نه چندان دور و محتمل دفاع از شرایط ما -بر اساس منطق امروز ما - بیربط است.
علاوه بر این، موضع ما درباره رنج انسانهاست، نه نزاعهای حکومتی یا موقعیتهای جغرافیایی. نباید با خلط میان مردم و حکومتها، قربانی را از حمایت محروم کرد.
۳. «شفقت تو ریاکارانه است چون حکومت هم همین شعار را میدهد.»
این گزاره نیز یکی از لغزشهای پرتکرار دوران ماست: خشم و مخالفت با حکومتها، تبدیل میشود به بیاعتنایی به مظلومانِ تحت حمایت آن حکومت.
اما یک اصل مهم را نباید فراموش کرد: اگر حکومتی از یک ارزش انسانی به هردلیلی- چه برای منافع ایدئولوژیک خود و چه برای ارزش انسانی- دفاع کرد، آن ارزش باطل نمیشود. این همان تلهای است که حکومتها حتی اگر با هم در نزاع باشند، برای جدا کردن آزادیخواهان از مردم جهان میچینند. در حالیکه اخلاق و ارزش انسانی ما باید مستقل از بازی قدرت باشد.
۴. «انسانی که به رنج ایرانی بیتوجه است، نمیتواند برای غزه دل بسوزاند.»
درست است. و برعکس آن نیز صادق است:آدمی که به کودک فلسطینی بیتوجه است، نمیتواند راستگو باشد اگر از رنج زندانی ایرانی سخن بگوید.
اخلاق، بستهبندیشده و تکهتکه نیست. یا به رنج انسان حساس هستیم، یا نیستیم. فردی که به هر شکل ممکن صدای رنج و نابرابری در ایران بوده، اگر امروز از محاصرهی غزه بگوید، ادامهی همان مسیر را رفته است.
سکوت در برابر رنج یک انسان، حتی اگر در آن سوی مرزها باشد، سکوتی است که میتواند فردا علیه نزدیکترین افراد ما نیز تکرار شود. اینجا فقط غزه نیست. اینجا مسئلهی دفاع از کرامت انسانی است، آن هم در روزگاری که بیتفاوتی، بیماری فراگیر زمانه شده است.
محمود درویش، شاعر فلسطینی، میگوید:
«ما آرزوی مرگ کسی را نداریم، ما فقط میخواهیم زنده بمانیم. همین».
و این «زندهماندن»، امروز برای کودکان و مردم غزه نیازمند صدای جهانی است. همانگونه که ما ایرانیان، وقتی قربانی تحریم یا تجاوز یا سرکوب میشویم، دوست داریم جهانیان صدای ما را بشنوند. دفاع از انسان، از هر نژاد و ملت، وظیفهای انسانی است. و کسی که برای یک کودک فلسطینی اندوهگین میشود، نه ریاکار است، نه سیاستزده، نه بیوطن. بلکه انسان است. آدمیست و شفقت. همین.
@sahandiranmehr
Mara Chashmist Khoon Afshan
MohammadReza Shajaryan - RahMusic.IR
MohammadReza Shajaryan - Mara Chashmist Khoon Afshan (128).mp3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هولوکاست چنین چیزی بود؟ قطعا نه!
نازیستها کودکان و نوزادان را به این شکل نیآزردند.
@Anti_daily
https://t.iss.one/anti_daily
نازیستها کودکان و نوزادان را به این شکل نیآزردند.
@Anti_daily
https://t.iss.one/anti_daily
#برگه_شوندان
سکوت
همه ی شبهای مرا
تمام می کند !
برای پایان این قصه
امتدادی تاریک را
نقطه می گذارم ...
#تقی_جهانبخشی
https://t.iss.one/shavandanpage
سکوت
همه ی شبهای مرا
تمام می کند !
برای پایان این قصه
امتدادی تاریک را
نقطه می گذارم ...
#تقی_جهانبخشی
https://t.iss.one/shavandanpage
Telegram
برگه تخصصی ادبیات و فلسفه شوَندان
این برگه جویای دگرگونی در نگاه به خود است از مسیرهای نامعمول ادبیات، فلسفه و هنر. محملی برای ارائه ی ایده های نو و خلاقیت های تازه.
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
#برگه_شوندان
در کثرت بی دلیل
مبهم صدا
گم
بیشتر از خود جدا
مسخ می پوشیدیم
نو به نو
تا
پشت نسخ
گیییچ
روی ردمان
سایه بود
در ضریب هیچ در هیچ
منهای ما
این
خورانده
به آروارهای
-آهنین
سپرده
هضم و هدر خود
بی هیچ نفس
فرسود سود
خورانده به
لبان گیلاس و لاس
باقی چرت
خود خور
رادیکالهای آزاد
خودزن
بد خیم
زده شده به
عنکبوتی بودن
در هوراهای مبهم
به چه معنی
هنوز
نفهمید
کجای شقیقه
اصابت بوده
هی در دنباله گم
به کوران کبود
در تبسمی چند چندان در دود
در فاصله یک سر و ته سیگار
مصعود
تا بن کربن نمی دانم چند
می لولیدن
و
فقط لول
از اول بود
در تا به تا های مخوف
#اکبر_رشنو
#برگه_شوندان
#شاعران_بدون_مرز
#شعر_آوانگارد #شعر_حجم #شعرزمان_ما
#ماه_برچکاد #بیجاده_جنون #زیرخاکستر #بی_مانیفست
https://t.iss.one/shavandanpage
در کثرت بی دلیل
مبهم صدا
گم
بیشتر از خود جدا
مسخ می پوشیدیم
نو به نو
تا
پشت نسخ
گیییچ
روی ردمان
سایه بود
در ضریب هیچ در هیچ
منهای ما
این
خورانده
به آروارهای
-آهنین
سپرده
هضم و هدر خود
بی هیچ نفس
فرسود سود
خورانده به
لبان گیلاس و لاس
باقی چرت
خود خور
رادیکالهای آزاد
خودزن
بد خیم
زده شده به
عنکبوتی بودن
در هوراهای مبهم
به چه معنی
هنوز
نفهمید
کجای شقیقه
اصابت بوده
هی در دنباله گم
به کوران کبود
در تبسمی چند چندان در دود
در فاصله یک سر و ته سیگار
مصعود
تا بن کربن نمی دانم چند
می لولیدن
و
فقط لول
از اول بود
در تا به تا های مخوف
#اکبر_رشنو
#برگه_شوندان
#شاعران_بدون_مرز
#شعر_آوانگارد #شعر_حجم #شعرزمان_ما
#ماه_برچکاد #بیجاده_جنون #زیرخاکستر #بی_مانیفست
https://t.iss.one/shavandanpage
Telegram
برگه تخصصی ادبیات و فلسفه شوَندان
این برگه جویای دگرگونی در نگاه به خود است از مسیرهای نامعمول ادبیات، فلسفه و هنر. محملی برای ارائه ی ایده های نو و خلاقیت های تازه.
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
Forwarded from تبارشناسی کتاب
نیستیشناسی مخاطب (واسازی چیستی فرم)
حسین رسولزاده
نشر مروارید
چاپ اول۱۴۰۴، مرداد.
۹۷صفحه
@tabarshenasi_ketab
حسین رسولزاده
نشر مروارید
چاپ اول۱۴۰۴، مرداد.
۹۷صفحه
@tabarshenasi_ketab
#برگه_شوندان
گم ام میان این همه حسرت وُ حیرت
افاقه نمی کنند این چشم های حک شده در سنگ
دیوانگی ابتدای راه بود
پس این جنون را جور دیگری
باز خوانی کن!
حسرت ها مرا می خندانند
و به من می خندند.
کسی که هزار توی دیوار را ورق می زند
در کجایی ِجهان است
کی این حسرت های مدام را
از گلوی من آویخته اند
مردگان ِآه بر لب هم حکایتی ست .
چه سنگین راه میروند
پاهایی که در جنگی دیرمان
از دست رفته اند.
دختری را
در تار عنکبوت تنیده اند
و نگاهش
مرا می لرزاند در صبح و شبی
که آفتاب و ماه
از مجلس عزا بر می گردند.
لنگ ِلنگ
به لکه های این فرهنگ خیره مانده ام
با پلک های خاک گرفته یی
که از یک جنگ نابرابر بر می گردند!
#فرخنده_بهرامی
https://t.iss.one/shavandanpage
گم ام میان این همه حسرت وُ حیرت
افاقه نمی کنند این چشم های حک شده در سنگ
دیوانگی ابتدای راه بود
پس این جنون را جور دیگری
باز خوانی کن!
حسرت ها مرا می خندانند
و به من می خندند.
کسی که هزار توی دیوار را ورق می زند
در کجایی ِجهان است
کی این حسرت های مدام را
از گلوی من آویخته اند
مردگان ِآه بر لب هم حکایتی ست .
چه سنگین راه میروند
پاهایی که در جنگی دیرمان
از دست رفته اند.
دختری را
در تار عنکبوت تنیده اند
و نگاهش
مرا می لرزاند در صبح و شبی
که آفتاب و ماه
از مجلس عزا بر می گردند.
لنگ ِلنگ
به لکه های این فرهنگ خیره مانده ام
با پلک های خاک گرفته یی
که از یک جنگ نابرابر بر می گردند!
#فرخنده_بهرامی
https://t.iss.one/shavandanpage
Telegram
برگه تخصصی ادبیات و فلسفه شوَندان
این برگه جویای دگرگونی در نگاه به خود است از مسیرهای نامعمول ادبیات، فلسفه و هنر. محملی برای ارائه ی ایده های نو و خلاقیت های تازه.
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
۱
#برگه_شوندان
🔸باز خوانی شعری از سیلویا پلات*
آینه
نقره ام،دقیقم،بی هیچ نقش پیشین
هرچه می بینم بی درنگ می بلعم
همان گونه که هست ،نیالوده به عشق یا نفرت
بی رحم نیستم ،فقط راستگو هستم
چشمان خدایی کوچک،چهار گوشه
اغلب به دیوار رو به رو می اندیشم
صورتی ست و لکه دار
آنقدر به آن نگاه کرده ام که فکر می کنم
پاره ی دل من است
ولی پیدا و ناپیدا می شود
صورت ها و تاریکی بارها ما را از هم جدا می کنند
حالا دریاچه ام
زنی روبروی من خم شده است
برای شناختن خود سرا پای مرا می کاود
آنگاه به شمع ها یا ماه ،این دروغگویان،باز می گرد د
پشت او را می بینم و هما نگونه که هست منعکس می کنم
زن با اشک و تکان دادن دست پاداشم می دهد
برای او اهمیت دارم ،می آید و می رود
این صورت اوست که هر صبح جانشین تاریکی می شود
درمن دختری راغرق کرده است
ودر من زنی سالخورده هر روز به جستجوی او
مثل ماهی هولناکی بر می خیزد .
در مقدمه ی « آریل» اثر سیلویا پلات که دو سال پیش از خود کشی شاعر ،در لندن چاپ شد ،رابرت لاول ،شاعر معاصر آمریکا نوشت:« در این اشعار پلات با خودش یکی می شود ،خویشتنی که با طراوت ،ظرافت و شقاوت آفریده شد؛ یکی از آن قهرمان ابر واقعی و سحر آمیزِ بزرگ کلاسیک.
راست می گوید لاول که پلات در شعر های آخرش با خود یکی می شود بخصوص در اشعارد فاتر «گذر از آب» و «آریل» که خودی یک دست ،اما مشترک را به وجود می آورد و یا در بعضی از شعر های دفترا ول دور خیز های عبور از این دفتر دوم را نشان می دهد .در این مجموعه به ویژه در دفتر آخیر، تجربه های روز مره را با اکسیر اسطوره به احساس واشتراک عا م مبدل می کند با شتاب هرچه بیشتر .
انگار شاعر می دانست که پس از آخرین تولد خود مدت زیا دی به زندگی ادامه نمی دهدو به همین دلیل شعر های پس از مرگش را سرود ،مرگی که تولد همیشه بود .اما یکی شدن با خود در شعر یعنی کُشتن خودِ«دروغین»و هم آمیزی طبیعت و ما فوق طبیعت و انطباق با منِ اسطوره ای خود چرا که وقتی شاعر با شعر خود یکی می شود به انسان بدویِ آغازین مبدل می شود و دیگر در اشعارش دروغ نمی بافد که منِ دروغین خود را کشته است و شعر ها یش آمیزه ای می شود از وهم و اندیشه و واقعیت و فرا واقعیت .در این اشعار که تجربه های فرّ اربه بیان در می آیند . تجربه هایی که احساس میشده اند اما بیانی برای حضور نمی یافتند و شاعر با بیان آن حس مشترکی را یه وجود می آورد در یکی شدن با خود و یکی شدن با کا ئنات. با این پیش در آمد، شعر آینه را می خوانیم :
نقره ام ،دقیقم،بی هیچ نقش پیشین /هر چه میبینم بیدرنگ می بلعم/همان گونه که هست،نیالوده به عشق یا نفرت / بیرحم نیستم،فقط راستگو هستم /چشمان خدایی کوچک،چها ر گوشه.
در شروع شعر ،شاعر با سه پدیده یکی می شود :آینه ،ماه و انسان نقره ای ازل.یعنی هم اسطوره –ماه می شود ،هم آینه و هم انسان نوعی ازلی که هر سه مصفا هستند و نقره ای به قول را برت گر یوز :«الهه ی سفید مظهر تولد عشق و مرگ است که الهه ی جادویی شعر هم هست و بنا به بر داشت اسطوره ای خود را به ماه نو ،ماه تمام و ماه آخر ظاهر می کند» و آینه که معمولی ترین عنصر خا نگی و شخصی است و هم در اسطوره مقام والایی دارد «تصویر آینه ای: شکل دیگری از جفت و همزاد است –به معنی انسان کامل است –در عرفان قلب انسان کامل است –از آداب زرتشتیان است که به میهمان از یک دست نقل می دهند وبا د ست دیگر آینه ای جلو صورت میهمان می گیرند که چهره ی خود را ببیند –از اولین اشیایی که برای عروس تهیه می کنند آینه و شعمدان است –وقتی کسی می میرد برای اطمینان از مرگش آیینه ای جلوی دهانش میگیرند که ببینند نفس می کشد یا نه؟-از آداب ایرانیان است که اولین اشیایی که به خانه ی نو می برند آینه است و...هدف از آوردن برخی از معادلات آینه پردازش به ارجاعات برون متنی نیست فقط خواستم به نمونه های فرهنگی خود هم اشاره ای داشته باشم واشارات اسطوره ای هم بنا به ایجاب متن و شاخصه های شعر پلات است »انسان بدوی هم که همچون سپیده د م نقره ای، پاک است و بی آلایش و حال که شاعر استحاله می شود به این سه پدیده ی مصفا، خود در شعر می میرد و ما تا انتهای شعر با این پدیده های مثبت ومنفی کار داریم و با مولف مرده یا غا یب و متن آینهوار که در خود تکثیر می شود . آینه یا آینه-انسان و یا آینه –ماه،هر چه را که می بیند همانگونه که هست ،نشان میدهد بیرحم و راستگوست:
آینه چون نقش تو بنمود راست
خود شکن آیینه شکستن خطاست
و چه تعبیری برای آینه یا آینه-ماه و آینه –انسان،بهتر از چشمان خدایی کوچک که نمایند گان راستین خدایی بزر گترند: آینه – انسان یا نماینده ی کوچک خدا بر روی زمین .آینه –ماه یا آینه ی کائنات در شب و آینه ی کوچک خانگی که خویشتن راستین ما را می نمایاند .
ادامه🔻
https://t.iss.one/shavandanpage
#برگه_شوندان
🔸باز خوانی شعری از سیلویا پلات*
آینه
نقره ام،دقیقم،بی هیچ نقش پیشین
هرچه می بینم بی درنگ می بلعم
همان گونه که هست ،نیالوده به عشق یا نفرت
بی رحم نیستم ،فقط راستگو هستم
چشمان خدایی کوچک،چهار گوشه
اغلب به دیوار رو به رو می اندیشم
صورتی ست و لکه دار
آنقدر به آن نگاه کرده ام که فکر می کنم
پاره ی دل من است
ولی پیدا و ناپیدا می شود
صورت ها و تاریکی بارها ما را از هم جدا می کنند
حالا دریاچه ام
زنی روبروی من خم شده است
برای شناختن خود سرا پای مرا می کاود
آنگاه به شمع ها یا ماه ،این دروغگویان،باز می گرد د
پشت او را می بینم و هما نگونه که هست منعکس می کنم
زن با اشک و تکان دادن دست پاداشم می دهد
برای او اهمیت دارم ،می آید و می رود
این صورت اوست که هر صبح جانشین تاریکی می شود
درمن دختری راغرق کرده است
ودر من زنی سالخورده هر روز به جستجوی او
مثل ماهی هولناکی بر می خیزد .
در مقدمه ی « آریل» اثر سیلویا پلات که دو سال پیش از خود کشی شاعر ،در لندن چاپ شد ،رابرت لاول ،شاعر معاصر آمریکا نوشت:« در این اشعار پلات با خودش یکی می شود ،خویشتنی که با طراوت ،ظرافت و شقاوت آفریده شد؛ یکی از آن قهرمان ابر واقعی و سحر آمیزِ بزرگ کلاسیک.
راست می گوید لاول که پلات در شعر های آخرش با خود یکی می شود بخصوص در اشعارد فاتر «گذر از آب» و «آریل» که خودی یک دست ،اما مشترک را به وجود می آورد و یا در بعضی از شعر های دفترا ول دور خیز های عبور از این دفتر دوم را نشان می دهد .در این مجموعه به ویژه در دفتر آخیر، تجربه های روز مره را با اکسیر اسطوره به احساس واشتراک عا م مبدل می کند با شتاب هرچه بیشتر .
انگار شاعر می دانست که پس از آخرین تولد خود مدت زیا دی به زندگی ادامه نمی دهدو به همین دلیل شعر های پس از مرگش را سرود ،مرگی که تولد همیشه بود .اما یکی شدن با خود در شعر یعنی کُشتن خودِ«دروغین»و هم آمیزی طبیعت و ما فوق طبیعت و انطباق با منِ اسطوره ای خود چرا که وقتی شاعر با شعر خود یکی می شود به انسان بدویِ آغازین مبدل می شود و دیگر در اشعارش دروغ نمی بافد که منِ دروغین خود را کشته است و شعر ها یش آمیزه ای می شود از وهم و اندیشه و واقعیت و فرا واقعیت .در این اشعار که تجربه های فرّ اربه بیان در می آیند . تجربه هایی که احساس میشده اند اما بیانی برای حضور نمی یافتند و شاعر با بیان آن حس مشترکی را یه وجود می آورد در یکی شدن با خود و یکی شدن با کا ئنات. با این پیش در آمد، شعر آینه را می خوانیم :
نقره ام ،دقیقم،بی هیچ نقش پیشین /هر چه میبینم بیدرنگ می بلعم/همان گونه که هست،نیالوده به عشق یا نفرت / بیرحم نیستم،فقط راستگو هستم /چشمان خدایی کوچک،چها ر گوشه.
در شروع شعر ،شاعر با سه پدیده یکی می شود :آینه ،ماه و انسان نقره ای ازل.یعنی هم اسطوره –ماه می شود ،هم آینه و هم انسان نوعی ازلی که هر سه مصفا هستند و نقره ای به قول را برت گر یوز :«الهه ی سفید مظهر تولد عشق و مرگ است که الهه ی جادویی شعر هم هست و بنا به بر داشت اسطوره ای خود را به ماه نو ،ماه تمام و ماه آخر ظاهر می کند» و آینه که معمولی ترین عنصر خا نگی و شخصی است و هم در اسطوره مقام والایی دارد «تصویر آینه ای: شکل دیگری از جفت و همزاد است –به معنی انسان کامل است –در عرفان قلب انسان کامل است –از آداب زرتشتیان است که به میهمان از یک دست نقل می دهند وبا د ست دیگر آینه ای جلو صورت میهمان می گیرند که چهره ی خود را ببیند –از اولین اشیایی که برای عروس تهیه می کنند آینه و شعمدان است –وقتی کسی می میرد برای اطمینان از مرگش آیینه ای جلوی دهانش میگیرند که ببینند نفس می کشد یا نه؟-از آداب ایرانیان است که اولین اشیایی که به خانه ی نو می برند آینه است و...هدف از آوردن برخی از معادلات آینه پردازش به ارجاعات برون متنی نیست فقط خواستم به نمونه های فرهنگی خود هم اشاره ای داشته باشم واشارات اسطوره ای هم بنا به ایجاب متن و شاخصه های شعر پلات است »انسان بدوی هم که همچون سپیده د م نقره ای، پاک است و بی آلایش و حال که شاعر استحاله می شود به این سه پدیده ی مصفا، خود در شعر می میرد و ما تا انتهای شعر با این پدیده های مثبت ومنفی کار داریم و با مولف مرده یا غا یب و متن آینهوار که در خود تکثیر می شود . آینه یا آینه-انسان و یا آینه –ماه،هر چه را که می بیند همانگونه که هست ،نشان میدهد بیرحم و راستگوست:
آینه چون نقش تو بنمود راست
خود شکن آیینه شکستن خطاست
و چه تعبیری برای آینه یا آینه-ماه و آینه –انسان،بهتر از چشمان خدایی کوچک که نمایند گان راستین خدایی بزر گترند: آینه – انسان یا نماینده ی کوچک خدا بر روی زمین .آینه –ماه یا آینه ی کائنات در شب و آینه ی کوچک خانگی که خویشتن راستین ما را می نمایاند .
ادامه🔻
https://t.iss.one/shavandanpage
Telegram
برگه تخصصی ادبیات و فلسفه شوَندان
این برگه جویای دگرگونی در نگاه به خود است از مسیرهای نامعمول ادبیات، فلسفه و هنر. محملی برای ارائه ی ایده های نو و خلاقیت های تازه.
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
۲
اغلب به دیوار روبرو می اندیشم /صورتی ست و لکه دار /آن قدر به آن نگاه کرد ه ام که فکر می کنم /پاره ی دل من است / ولی پیدا و نا پیدا می شود /صورت ها و تاریکی بارها ما را از هم جدا می کنند .
آینه ی مشترک یا همان شاعر –آینه به دیوار روبرو می اندیشد و این ناب ترین تصویر تنهایی ست . انسان –آینهای که به ظاهر خوشبخت ولی در باطن تنهاست .رنگ صورتی ،رنگ ایده آل اشعار پلات هست اما در اینجا هم پاره ی دل راوی است و هم لکه دار.همرنگی دل و دیوار صورتی در اینجا شایان توجه است :دلی که لکه دارش کرده اند وگاه دیوار یا هما ن پارهی دل ،پیدا و ناپیدا می شود. صورتک ها نمی گذارند شاعر خود را در خود ببیند یا پاره ی دل خود را ؛ صورتک ها و تاریکی ها غیر از روزمرگی چیزی نمی آورند .
صورتی بودن دیوار از یک نگاه ،رنگ پاره ی دل را تداعی می کند و در نگاهی دیگر آراستن و تز ئین فقسی به نام خانه را، تا قابل تحمل شود .نگاه کردن به دیوار و حرف زدن با سایه در شدید ترین شکل انزواست که در اثر بزرگی چون بوف کور هم می بینیم.
حالا در یاچه ام /زنی روی من خم شده است /برای شناختن خود سرا پای مرا می کاود /آنگاه به شمع ها یا ماه این دروغگویان باز می گردد/پشتِ او را می بینم و همان گونه که هست منعکس می کنم /زن با اشک و تکان دادن دست پاداشم می دهد /برای او اهمیت دارم .می آید و می رود.
شاعر باید خو ِد دروغین خود را به دست مرگ بسپارد تا تولد دیگری پیدا کند .در جستجوی خودِراستین خود ،خم می شود. باطن صیقل یافته ی خود را مثل در یاچه ای می بیند برای شناختن خود سراپای خود را می کاود ،در برزخ یکی شدن با خود گرفتار آمده است تمامی خود را کشف نمی کند به شمع ها یا نشانه ای از زندگی شبانه واقعی و بعد به ماه اسطورهی ناتمام یا کا مل نشده باز می گردد. آینه –ماهِ تمام، پنهان ترین لایه ی و جودی شاعر را به او می نمایاند، همانطوری که هست؛ جمع اضداد و بی کم و کاست .در گذر از این برزخ شک بین آینه و ماهِ نا تمام و شمع ،آینه را صادق تر میبیند اما دروغگویان (شمع و ماهِ نا تمام )دست بر دار نیستند .راوی –شاعر تمایل به خود –آینه دارد اما گویا از خود واقعی کمی وحشت دارد ،وحشت از پیری جسم و روح و نا صافی های دیگر. من- آینه ی راوی –شاعر برای او اهمیت پیدا می کند و دیگر گرفتار شده است می آید و می رود:
این صورت اوست که هر صبح جانشین تاریکی می شود /در من دختری را غرق کرده است /ودر من زنی سالخورده هر روز به جستجوی او / مثل ماهی هولناکی بر می خیزد .
صورت کامل ماه-زن وقتی به من تمام خود نزدیک می شود ،دیگر از من -آینه وحشتی نیست اما گویا شروع روز -خود – شروع شبی دیگر است . چهره ی کامل ماه- زن ،آینه را روشن می کند عبور از برزخ هنوز کامل نشده است یا زن- ماه هنوز کا مل نیست چون وحشت از پایان خود دارد .مگرنه این که ترس از پیری ،ترس از به پایان رسید ن است .زن-آینه می خواهد به ابتدا باز گرد د ،به دختری که غرق کرده است اما روبرو خودِ نزدیک به پا یان خود را می بیند که مثل ماهی هولنا کی نما یان می شود (شعرگویا به اسطوره ی تیا مات هیولای مادینه ی آب ها که به وسیله ی ماردوک مغلوب می شود هم نظر داردوهم شا کتی در اسطوره ی هند ).زن-آینه با خود یکی می شود ،تحیر سرا پا یش رافرا می گیرد این همان تحیری است که پیش از واصل شدن به اصل خود در عرفان ایرانی داریم .شک ،برزخ تمام شُعراست .زن آینه (شاعر)در اشعار پایانی خود مثل «لبه»ودیگر اشعار مجموعه ی آریل» به خود کامل خود اشاره می کند و پیش از مرگ ،تولد دیگر خود را می بیند و می سراید و دیگر متحیر نیست .
-------------------------------------------------------
*ترجمه ی شعر از ضیا ء موحد
✍#جلیل_قیصری
https://t.iss.one/shavandanpage
اغلب به دیوار روبرو می اندیشم /صورتی ست و لکه دار /آن قدر به آن نگاه کرد ه ام که فکر می کنم /پاره ی دل من است / ولی پیدا و نا پیدا می شود /صورت ها و تاریکی بارها ما را از هم جدا می کنند .
آینه ی مشترک یا همان شاعر –آینه به دیوار روبرو می اندیشد و این ناب ترین تصویر تنهایی ست . انسان –آینهای که به ظاهر خوشبخت ولی در باطن تنهاست .رنگ صورتی ،رنگ ایده آل اشعار پلات هست اما در اینجا هم پاره ی دل راوی است و هم لکه دار.همرنگی دل و دیوار صورتی در اینجا شایان توجه است :دلی که لکه دارش کرده اند وگاه دیوار یا هما ن پارهی دل ،پیدا و ناپیدا می شود. صورتک ها نمی گذارند شاعر خود را در خود ببیند یا پاره ی دل خود را ؛ صورتک ها و تاریکی ها غیر از روزمرگی چیزی نمی آورند .
صورتی بودن دیوار از یک نگاه ،رنگ پاره ی دل را تداعی می کند و در نگاهی دیگر آراستن و تز ئین فقسی به نام خانه را، تا قابل تحمل شود .نگاه کردن به دیوار و حرف زدن با سایه در شدید ترین شکل انزواست که در اثر بزرگی چون بوف کور هم می بینیم.
حالا در یاچه ام /زنی روی من خم شده است /برای شناختن خود سرا پای مرا می کاود /آنگاه به شمع ها یا ماه این دروغگویان باز می گردد/پشتِ او را می بینم و همان گونه که هست منعکس می کنم /زن با اشک و تکان دادن دست پاداشم می دهد /برای او اهمیت دارم .می آید و می رود.
شاعر باید خو ِد دروغین خود را به دست مرگ بسپارد تا تولد دیگری پیدا کند .در جستجوی خودِراستین خود ،خم می شود. باطن صیقل یافته ی خود را مثل در یاچه ای می بیند برای شناختن خود سراپای خود را می کاود ،در برزخ یکی شدن با خود گرفتار آمده است تمامی خود را کشف نمی کند به شمع ها یا نشانه ای از زندگی شبانه واقعی و بعد به ماه اسطورهی ناتمام یا کا مل نشده باز می گردد. آینه –ماهِ تمام، پنهان ترین لایه ی و جودی شاعر را به او می نمایاند، همانطوری که هست؛ جمع اضداد و بی کم و کاست .در گذر از این برزخ شک بین آینه و ماهِ نا تمام و شمع ،آینه را صادق تر میبیند اما دروغگویان (شمع و ماهِ نا تمام )دست بر دار نیستند .راوی –شاعر تمایل به خود –آینه دارد اما گویا از خود واقعی کمی وحشت دارد ،وحشت از پیری جسم و روح و نا صافی های دیگر. من- آینه ی راوی –شاعر برای او اهمیت پیدا می کند و دیگر گرفتار شده است می آید و می رود:
این صورت اوست که هر صبح جانشین تاریکی می شود /در من دختری را غرق کرده است /ودر من زنی سالخورده هر روز به جستجوی او / مثل ماهی هولناکی بر می خیزد .
صورت کامل ماه-زن وقتی به من تمام خود نزدیک می شود ،دیگر از من -آینه وحشتی نیست اما گویا شروع روز -خود – شروع شبی دیگر است . چهره ی کامل ماه- زن ،آینه را روشن می کند عبور از برزخ هنوز کامل نشده است یا زن- ماه هنوز کا مل نیست چون وحشت از پایان خود دارد .مگرنه این که ترس از پیری ،ترس از به پایان رسید ن است .زن-آینه می خواهد به ابتدا باز گرد د ،به دختری که غرق کرده است اما روبرو خودِ نزدیک به پا یان خود را می بیند که مثل ماهی هولنا کی نما یان می شود (شعرگویا به اسطوره ی تیا مات هیولای مادینه ی آب ها که به وسیله ی ماردوک مغلوب می شود هم نظر داردوهم شا کتی در اسطوره ی هند ).زن-آینه با خود یکی می شود ،تحیر سرا پا یش رافرا می گیرد این همان تحیری است که پیش از واصل شدن به اصل خود در عرفان ایرانی داریم .شک ،برزخ تمام شُعراست .زن آینه (شاعر)در اشعار پایانی خود مثل «لبه»ودیگر اشعار مجموعه ی آریل» به خود کامل خود اشاره می کند و پیش از مرگ ،تولد دیگر خود را می بیند و می سراید و دیگر متحیر نیست .
-------------------------------------------------------
*ترجمه ی شعر از ضیا ء موحد
✍#جلیل_قیصری
https://t.iss.one/shavandanpage
Telegram
برگه تخصصی ادبیات و فلسفه شوَندان
این برگه جویای دگرگونی در نگاه به خود است از مسیرهای نامعمول ادبیات، فلسفه و هنر. محملی برای ارائه ی ایده های نو و خلاقیت های تازه.
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری
به مدیریت :
علی پیرنهاد،سولماز نصرآبادی، احمد بدری