#استبداد_شایستهسالاری
حتی #شایستهسالاریِ کامل هم چیز بدی خواهد بود: «این کتاب تلاش میکند نشان دهد شایستهسالاری سویۀ تاریکی دارد، سویهای غیراخلاقی». و «آن هم این است، کسانی که بالا نمیروند، فقط میتوانند خودشان را متهم کنند».
این اصول اخلاقی با موفقیت بیرحمانهای در فرهنگ رخنه کردهاند: «آنهایی که در رأس قرار دارند، همان قدر مستحق جایگاهشان هستند که کسانی که جا ماندهاند. این جاماندگان به اندازۀ کافی تلاش نکردهاند، دنبال گرفتن مدرک دانشگاهی نرفتهاند و از این قبیل حرفها». هر چه طبقۀ متوسط در احزاب میانۀ چپ و نمایندگان آن بیشتر شدند، تمرکزشان هم بیشتر به تحرک اجتماعی در سطوح بالا معطوف شد. «آنها به طبقاتِ متخصص تکیه کردند تا حمایت آنها را به دست آورند و مشخصاً در آمریکا، این طبقات منبعی بودند برای تأمین مالی کارزارهای انتخاباتی.
واکنش پوپولیستیای که در سالهای اخیر شاهد آنیم طغیانی است علیه #استبدادِ_شایستهسالاری. این احساس را کسانی تجربه میکنند که #شایستهسالاری و کل این پروژۀ سیاسی خوار و خفیفشان کرده است
تحلیل #سندل خشمگین و سرزنشآلود است. با این اوصاف آیا میشود گفت که او با #ترامپیسم همدلی دارد؟ «من هیچ همدلیای با ترامپ ندارم، ترامپ شخصیتی خطرناک است. اما کتابم از کسانی که به او رأی دادند، فهمی همدلانه ارائه میدهد. در کنار هزاران هزار دروغی که ترامپ میگوید، یک چیز دربارۀ او صحیح است و آن هم احساس ناامنی و انزجاری است که دربرابر نخبگان دارد. او فکر میکند در طول زندگیاش آنها همیشه از بالا به پایین به او نگاه کردهاند و این سرنخ بسیار مهمی برای جذابیت سیاسی او به حساب میآید».
تنها راه خروج از #بحران، به باور سندل، این است که بساط پیشفرضهای #شایستهسالارانهای را برچینیم که جامعه را به معدودی برنده و انبوهی از بازندهها تبدیل کرده است. همهگیری #کووید_۱۹، و به طور مشخص پیدا شدن درکی تازه از ارزش کارِ کم دستمزدِ نهچندان ماهرانه، نقطۀ شروعی است برای بازسازی پیشفرضهایمان.
«اکنون لحظۀ مناسبی است برای شروع بحث دربارۀ #منزلت_شغل، لحظهای برای صحبت دربارۀ پاداش کار، چه از نظر دستمزد و چه از لحاظ احترام. حالا متوجه شدهایم که چقدر به دیگران وابستهایم، نه فقط به دکتر و پرستار، بلکه به مأموران پست، مغازهداران، انبارداران، رانندگان کامیون، خدماتدهندگان درمان در منزل و پرستاران بچه، کسانی که اکثرشان با قراردادهای موقت استخدام میشوند. ما آنها را کارگران کلیدی مینامیم، با این وجود، اغلب نه حقوقِ خوبی دریافت میکنند و نه احترام چندانی دارند».
میباید به همان نحو که #پول بازتوزیع میشود، احترام هم بازتوزیع شود و سهم عمدهای از این احترام باید نثار میلیونها نفری شود که کارشان نیازی به مدرک دانشگاهی ندارد.
او میگوید: «باید در نقشی که دانشگاه به عنوان #معیارِ_توزیعِ_فرصتها دارد، بازاندیشی کنیم، چیزی که تا به حال برایمان بدیهی بوده است. مدرکگرایی باید آخرین چیزی باشد که به تعصب تبدیل میشود. البته اشتباهی جدی است اگر بخواهیم سرمایهگذاری در مقولۀ یادگیریِ حرفهای و کارآموزی را به راستگراها واگذار کنیم. باید سرمایهگذاری بیشتری کنیم تا توانمندیهای افرادی که تحصیلات عالی ندارند، تقویت شود، در این صورت است که آنها میتوانند از پس معاش خود بربیایند. همچنین این سرمایهگذاریِ بیشتر بازشناسی عمومیای در پی دارد. یعنی کمک میکند برخوردهای عمومی تغییر کند و از کسانی که به دانشگاه نرفتهاند اما در خیر عمومی سهیم هستند، تقدیر بیشتری به عمل بیاید».
سندل معتقد است نشانههای خوشبینانهای در جنبش «تشویق پرستاران»۵ وجود دارد و آن اینکه بالاخره تغییر جهت اخلاقیای صورت گرفته است. جنبش «جان سیاهان مهم است» به سیاستهای مترقی نیروی اخلاقیِ دوبارهای بخشید. این حرکت به جنبشی چندنژادی، چندنسلی تبدیل شد و فضا را برای مقابله با بیعدالتی باز کرد. همچنین نشان داد که درمان نابرابری تنها این نیست که موانع موجود در راه موفقیت شایستهسالاری را برداریم.
در بخش پایانی این کتاب، سندل داستان هِنری آرون را بازگو میکند؛ #بازیکن_سیاهپوستِ_بیسبال که در جنوبِ پر از تبعیض بزرگ شد و در سال ۱۹۷۴ رکورد بیب روث، آقای گل بیسبال، را شکست. زندگینامهنویسِ آرون مینویسد، ضربه به توپ بیسبال، نشاندهندۀ اولین شایستهسالاری در زندگی هِنری است. اما سندل میگوید چنین استنباطی غلط است. از نظر او «نکته اخلاقی زندگی آرون این نیست که ما باید شایستهسالاری را دوست داشته باشیم، بلکه این است که ما باید نظامِ نابرابریهای نژادی را خوار بشماریم، نابرابریای که تنها با گل زدن در بیسبال میتوانیم از آن فرار کنیم».
در ادامه با #شارا همراه باشید
https://www.shara.ir/view/44971/
حتی #شایستهسالاریِ کامل هم چیز بدی خواهد بود: «این کتاب تلاش میکند نشان دهد شایستهسالاری سویۀ تاریکی دارد، سویهای غیراخلاقی». و «آن هم این است، کسانی که بالا نمیروند، فقط میتوانند خودشان را متهم کنند».
این اصول اخلاقی با موفقیت بیرحمانهای در فرهنگ رخنه کردهاند: «آنهایی که در رأس قرار دارند، همان قدر مستحق جایگاهشان هستند که کسانی که جا ماندهاند. این جاماندگان به اندازۀ کافی تلاش نکردهاند، دنبال گرفتن مدرک دانشگاهی نرفتهاند و از این قبیل حرفها». هر چه طبقۀ متوسط در احزاب میانۀ چپ و نمایندگان آن بیشتر شدند، تمرکزشان هم بیشتر به تحرک اجتماعی در سطوح بالا معطوف شد. «آنها به طبقاتِ متخصص تکیه کردند تا حمایت آنها را به دست آورند و مشخصاً در آمریکا، این طبقات منبعی بودند برای تأمین مالی کارزارهای انتخاباتی.
واکنش پوپولیستیای که در سالهای اخیر شاهد آنیم طغیانی است علیه #استبدادِ_شایستهسالاری. این احساس را کسانی تجربه میکنند که #شایستهسالاری و کل این پروژۀ سیاسی خوار و خفیفشان کرده است
تحلیل #سندل خشمگین و سرزنشآلود است. با این اوصاف آیا میشود گفت که او با #ترامپیسم همدلی دارد؟ «من هیچ همدلیای با ترامپ ندارم، ترامپ شخصیتی خطرناک است. اما کتابم از کسانی که به او رأی دادند، فهمی همدلانه ارائه میدهد. در کنار هزاران هزار دروغی که ترامپ میگوید، یک چیز دربارۀ او صحیح است و آن هم احساس ناامنی و انزجاری است که دربرابر نخبگان دارد. او فکر میکند در طول زندگیاش آنها همیشه از بالا به پایین به او نگاه کردهاند و این سرنخ بسیار مهمی برای جذابیت سیاسی او به حساب میآید».
تنها راه خروج از #بحران، به باور سندل، این است که بساط پیشفرضهای #شایستهسالارانهای را برچینیم که جامعه را به معدودی برنده و انبوهی از بازندهها تبدیل کرده است. همهگیری #کووید_۱۹، و به طور مشخص پیدا شدن درکی تازه از ارزش کارِ کم دستمزدِ نهچندان ماهرانه، نقطۀ شروعی است برای بازسازی پیشفرضهایمان.
«اکنون لحظۀ مناسبی است برای شروع بحث دربارۀ #منزلت_شغل، لحظهای برای صحبت دربارۀ پاداش کار، چه از نظر دستمزد و چه از لحاظ احترام. حالا متوجه شدهایم که چقدر به دیگران وابستهایم، نه فقط به دکتر و پرستار، بلکه به مأموران پست، مغازهداران، انبارداران، رانندگان کامیون، خدماتدهندگان درمان در منزل و پرستاران بچه، کسانی که اکثرشان با قراردادهای موقت استخدام میشوند. ما آنها را کارگران کلیدی مینامیم، با این وجود، اغلب نه حقوقِ خوبی دریافت میکنند و نه احترام چندانی دارند».
میباید به همان نحو که #پول بازتوزیع میشود، احترام هم بازتوزیع شود و سهم عمدهای از این احترام باید نثار میلیونها نفری شود که کارشان نیازی به مدرک دانشگاهی ندارد.
او میگوید: «باید در نقشی که دانشگاه به عنوان #معیارِ_توزیعِ_فرصتها دارد، بازاندیشی کنیم، چیزی که تا به حال برایمان بدیهی بوده است. مدرکگرایی باید آخرین چیزی باشد که به تعصب تبدیل میشود. البته اشتباهی جدی است اگر بخواهیم سرمایهگذاری در مقولۀ یادگیریِ حرفهای و کارآموزی را به راستگراها واگذار کنیم. باید سرمایهگذاری بیشتری کنیم تا توانمندیهای افرادی که تحصیلات عالی ندارند، تقویت شود، در این صورت است که آنها میتوانند از پس معاش خود بربیایند. همچنین این سرمایهگذاریِ بیشتر بازشناسی عمومیای در پی دارد. یعنی کمک میکند برخوردهای عمومی تغییر کند و از کسانی که به دانشگاه نرفتهاند اما در خیر عمومی سهیم هستند، تقدیر بیشتری به عمل بیاید».
سندل معتقد است نشانههای خوشبینانهای در جنبش «تشویق پرستاران»۵ وجود دارد و آن اینکه بالاخره تغییر جهت اخلاقیای صورت گرفته است. جنبش «جان سیاهان مهم است» به سیاستهای مترقی نیروی اخلاقیِ دوبارهای بخشید. این حرکت به جنبشی چندنژادی، چندنسلی تبدیل شد و فضا را برای مقابله با بیعدالتی باز کرد. همچنین نشان داد که درمان نابرابری تنها این نیست که موانع موجود در راه موفقیت شایستهسالاری را برداریم.
در بخش پایانی این کتاب، سندل داستان هِنری آرون را بازگو میکند؛ #بازیکن_سیاهپوستِ_بیسبال که در جنوبِ پر از تبعیض بزرگ شد و در سال ۱۹۷۴ رکورد بیب روث، آقای گل بیسبال، را شکست. زندگینامهنویسِ آرون مینویسد، ضربه به توپ بیسبال، نشاندهندۀ اولین شایستهسالاری در زندگی هِنری است. اما سندل میگوید چنین استنباطی غلط است. از نظر او «نکته اخلاقی زندگی آرون این نیست که ما باید شایستهسالاری را دوست داشته باشیم، بلکه این است که ما باید نظامِ نابرابریهای نژادی را خوار بشماریم، نابرابریای که تنها با گل زدن در بیسبال میتوانیم از آن فرار کنیم».
در ادامه با #شارا همراه باشید
https://www.shara.ir/view/44971/
شارا - شبکه اطلاع رسانی روابط عمومی ایران
استبداد شایستهسالاری - شارا - شبکه اطلاع رسانی روابط عمومی ایران
شایستهسالاری بهعنوان یک «باید» نظام عادلانهای به نظر میرسد که میگوید هرکس باید به اندازۀ شایستگیهایش قدر ببیند. اما مشکل این است که خودش را یک «هست» جا میزند و میگوید آنها که ثروتمندند مستحق ثروتشان بودهاند و آنها که فقیرند، شایستگی نداشتهاند.…