سلام بمبئی،استهزای مفهوم سینمای مشترک!
پس از دو هفته اکران عمومی فیلم سلام بمبئی، این فیلم نزدیک به هفت میلیارد تومان فروش داشته است. از لحاظ میزان فروش گیتهای سینما در این مدت، میتوان این فیلم را در کنار فیلمهایی مثل فروشنده و محمد رسولالله قرار داد اما از جهت کیفیت ساخت، تدوین، فیلمنامه و پیرنگ داستان کمتر شباهتی به این دو اثر یاد شده ندارد.
اولین و مهمترین نکتهی فیلم که از ابتدای آن مشخصاٌ دیده میشود بازگشت به سنّتهای مطرود سینمای هند است، استفاده از کلیشههایی مانند عشق دختر ثروتمند به پسر فقیر یا دختری که با خواست پدر مجبور به ازدواج با مردی که از او متنفر است میشود و... که نه تنها باعث جذابیت نشده بلکه ضعف ایدهپردازی اولیه در فیلم را نشان میدهد.
نکتهی دوم ضعف تدوین و فیلمنامه اثر است ،اتصال ناگهانی سکانسهای نامربوط ،تغییر سریع و تقریبا گنگ صحنهها و البته برشهای ناگهانی و بیموقع که سبب میشود تصویر عجیب و آماتورگونهای ایجاد شود.
فیلمنامه بدون آنکه از اندک منطق روایی بهره ببرد، سرشار از لحظات خام عاشقانه است که فیلمساز به جای تلاش برای ایجاد یک بستر مناسب برای باورپذیری این عشق سعی کرده تا با نماهایی از هندوستان و مهارتهای دو بازیگر ناتوانی خود را در این امر مخفی کند .
استفاده از شخصیتهای کاملا سنتی و کلیشهای مانند خواستگار کاریشما با موهایی عجیب و انگشترهای زمخت و عینک درشت به انضمام سیگار برگی کنار لبش با قلبی خالی از عشق و تماما سیاه و تاریک باعث میشود تا حتی آثار سینمای سالهای دور بالیوود نیز آن را پس بزند.
دیالوگهای تکراری و مستمر دو بازیگر به هم، مخصوصا تکرار مستمر «من عاشقت هستم»، به سرعت عدم توانایی نویسنده را هویدا میکند.
عدم هماهنگی سکانسهای متوالی و ناتوانی تدوینگر را اگر ناشی از ممیزیهای سینمای ایران (که شاید موجب حذف و سانسور قسمتهایی از فیلم شده باشد .) قلمداد نکنیم این فیلم را شاید بتوان با تساهل در ردهی دوم فیلمهای ایران و هند به شمار آورد.
نکتهی سوم پتانسیل بالای این فیلم برای حرکت فرهنگهای غنی بین دو کشور است که کاملا نادیده گرفته شده است. نقاط قوت فرهنگیای که تقریبا بین دو کشور مشترک است میتوانست در این فیلم به خوبی جلوهگر شود و محتوا و مضمون به فیلم بدهد ولی متاسفانه عدم برنامهریزی قبلی برای اینکار و نبود فلسفه و بنمایهای عمیق و مشخص که فیلم برای آن ساخته شود سبب شد تا این اتفاق نیفتد .
از طرفی اگر توجه بیشتری به مسئلهی تهاجم فرهنگی از سمت غرب و هالیوود کنیم متوجه میشویم که منافع مشترک سینمای ایران و هند و از طرف دیگر توانایی،تجربه و امکانات سینمای هند میتواند مسیر مقابله با سینمای غرب را برای ما هموار کند .
اما این شروع بد برای همکاری با هند اتفاق خوبی نبود .
اگر رویکرد تهیه کنندهی فیلم غیر از سو استفاده از ظاهربینی مردم و صرفا یک نگاه اقتصادی نبود یقینا با امکانات، تواناییها و شرایط موجود فرصتهای مطلوبتری به دست میآمد که متاسفانه این اتفاق نیفتاد.
موید این امر اقدام غیر منطقی سازندگان برای سینمای مشترک است،سینمای مشترک در بین کشور های دیگر زمانی انجام میشود که دو کشور تلاش میکنند از نقاط قوت یکدیگر بهره ببرند، اما این فیلم که در سطح دوم سینمای ایران و هند هم قرار نمیگرد این سوال را ایجاد میکند که آیا رویکرد تهیه کننده غیر از نگاه بهره برداری اقتصادی بوده است ؟
#محمد_محمدى دانش آموز دبيرستان شرف الدين
#تحلیل_دانش_آموزی
🔴@sharafodin_ir
https://l1l.ir/sca
پس از دو هفته اکران عمومی فیلم سلام بمبئی، این فیلم نزدیک به هفت میلیارد تومان فروش داشته است. از لحاظ میزان فروش گیتهای سینما در این مدت، میتوان این فیلم را در کنار فیلمهایی مثل فروشنده و محمد رسولالله قرار داد اما از جهت کیفیت ساخت، تدوین، فیلمنامه و پیرنگ داستان کمتر شباهتی به این دو اثر یاد شده ندارد.
اولین و مهمترین نکتهی فیلم که از ابتدای آن مشخصاٌ دیده میشود بازگشت به سنّتهای مطرود سینمای هند است، استفاده از کلیشههایی مانند عشق دختر ثروتمند به پسر فقیر یا دختری که با خواست پدر مجبور به ازدواج با مردی که از او متنفر است میشود و... که نه تنها باعث جذابیت نشده بلکه ضعف ایدهپردازی اولیه در فیلم را نشان میدهد.
نکتهی دوم ضعف تدوین و فیلمنامه اثر است ،اتصال ناگهانی سکانسهای نامربوط ،تغییر سریع و تقریبا گنگ صحنهها و البته برشهای ناگهانی و بیموقع که سبب میشود تصویر عجیب و آماتورگونهای ایجاد شود.
فیلمنامه بدون آنکه از اندک منطق روایی بهره ببرد، سرشار از لحظات خام عاشقانه است که فیلمساز به جای تلاش برای ایجاد یک بستر مناسب برای باورپذیری این عشق سعی کرده تا با نماهایی از هندوستان و مهارتهای دو بازیگر ناتوانی خود را در این امر مخفی کند .
استفاده از شخصیتهای کاملا سنتی و کلیشهای مانند خواستگار کاریشما با موهایی عجیب و انگشترهای زمخت و عینک درشت به انضمام سیگار برگی کنار لبش با قلبی خالی از عشق و تماما سیاه و تاریک باعث میشود تا حتی آثار سینمای سالهای دور بالیوود نیز آن را پس بزند.
دیالوگهای تکراری و مستمر دو بازیگر به هم، مخصوصا تکرار مستمر «من عاشقت هستم»، به سرعت عدم توانایی نویسنده را هویدا میکند.
عدم هماهنگی سکانسهای متوالی و ناتوانی تدوینگر را اگر ناشی از ممیزیهای سینمای ایران (که شاید موجب حذف و سانسور قسمتهایی از فیلم شده باشد .) قلمداد نکنیم این فیلم را شاید بتوان با تساهل در ردهی دوم فیلمهای ایران و هند به شمار آورد.
نکتهی سوم پتانسیل بالای این فیلم برای حرکت فرهنگهای غنی بین دو کشور است که کاملا نادیده گرفته شده است. نقاط قوت فرهنگیای که تقریبا بین دو کشور مشترک است میتوانست در این فیلم به خوبی جلوهگر شود و محتوا و مضمون به فیلم بدهد ولی متاسفانه عدم برنامهریزی قبلی برای اینکار و نبود فلسفه و بنمایهای عمیق و مشخص که فیلم برای آن ساخته شود سبب شد تا این اتفاق نیفتد .
از طرفی اگر توجه بیشتری به مسئلهی تهاجم فرهنگی از سمت غرب و هالیوود کنیم متوجه میشویم که منافع مشترک سینمای ایران و هند و از طرف دیگر توانایی،تجربه و امکانات سینمای هند میتواند مسیر مقابله با سینمای غرب را برای ما هموار کند .
اما این شروع بد برای همکاری با هند اتفاق خوبی نبود .
اگر رویکرد تهیه کنندهی فیلم غیر از سو استفاده از ظاهربینی مردم و صرفا یک نگاه اقتصادی نبود یقینا با امکانات، تواناییها و شرایط موجود فرصتهای مطلوبتری به دست میآمد که متاسفانه این اتفاق نیفتاد.
موید این امر اقدام غیر منطقی سازندگان برای سینمای مشترک است،سینمای مشترک در بین کشور های دیگر زمانی انجام میشود که دو کشور تلاش میکنند از نقاط قوت یکدیگر بهره ببرند، اما این فیلم که در سطح دوم سینمای ایران و هند هم قرار نمیگرد این سوال را ایجاد میکند که آیا رویکرد تهیه کننده غیر از نگاه بهره برداری اقتصادی بوده است ؟
#محمد_محمدى دانش آموز دبيرستان شرف الدين
#تحلیل_دانش_آموزی
🔴@sharafodin_ir
https://l1l.ir/sca