مدرسه شرف‌الدین
1.46K subscribers
269 photos
37 videos
7 files
240 links
مدرسه تخصصی علوم انسانی و هنر
(دبیرستان و هنرستان متوسطه دور دوم)

برای ثبت‌نام👇🏻
🌐sharafolin.ir
🔗instagram.com/sharafodin
Download Telegram
ملاحظاتی انتقادی بر کتاب زیباشناسی سخن پارسی جلد 1

جالب توجه ترین نکته در این کتاب نثر شیوا و تا حد امکان پارسی دکتر کزازی است که به خوبی از پس آن برآمده. در کتاب به چند بحث پرداخته شده است.ابتدا به زیباشناسی سخن و مقصود و مراد خود از این واژه.سپس نشان داده است که زیباشناسی سخن پارسی به سه علم ریزتر به نام‌های "بیان" و "بدیع" و "معانی" تقسیم می‌شود. سپس در روندی تعاملی با مخاطب نشان داده است که علم بیان به چهار موضوع می‌پردازد و آن چهار موضوع 1-تشبیه 2-استعاره 3-مجاز 4-کنایه هستند.

بعد در طی چهار بخش این مسائل را توضیح داده است با یک ویژگی مشترک. آن اینکه توضیحات ایشان مشحون از زیبایی های ادبی و نثری شیوا و رسا هستند.

حال انتقادات من به این کتاب:
1-در کتاب از منابع مورد استفاده یاد نشده است. این مشکل بسیار بزرگی است زیرا مشخص نمی‌شود ادعاهای کتاب بر چه پایه‌ای استوار است.

2-ایده‌آل زیبایی‌شناسی در این کتاب درگیر شدن سخن‌دوست با زیبایی‌های ادبی عنوان شده است. به نحوی که با فکر طولانی و ژرف به مقصود سخنور پی ببرد. در سراسر کتاب می بینیم که هرجا از فن ادبیِ دیریاب و دشواری یاد می‌شود نویسنده ادعا می‌کند این کمال آرمان زیبایی‌شناختی است. اما بدیهی است که درهرصورت رسایی کلام نباید از بین برود. گاهی کنایه‌های دیریابی که در کتاب یاد می‌شود و تحسین نویسنده را همراه دارد، رسایی خود را از دست داده و مخاطب را می آزارد.

3-کتاب دسته‌بندی‌هایی ارائه داده است که مبنای زیبایی‌شناختی ندارد و برای مخاطب این سوال پیش می‌آید که اساس تقسیم‌بندی در کتاب چه است؟می‌توان دسته‌بندی‌های دیگری افزود، اما برای چه؟تنها تقسیم‌بندی‌ای می‌تواند سودمند باشد که به فهم بهتر و درک بیشتر زیبایی‌های سخن کمک کند نه تقسیم‌بندی هایی که سودی ندارند.

4-در تمایز بین کنایه و مجاز گفته اند که لفظی که برای کنایه می آید و ما از آن، معنای کنایی را لحاظ می کنیم،بر اساس رابطه لازم و ملزومی است.یعنی اینکه طی یک استدلال شما به این نتیجه می رسی که لفظ کنایه(بایسته یا لازم)با میانجی یا بدون میانجی می رسد به معنای کنایی (بایا یا ملزوم.)به نحوی که با استدلال می شود این الزام را یافت. اما مجاز بر اساس نشانه ای که در سخن آمده(قرینه) از معنای اصلی به معنای مجازی ارجاع داده می‌شود.

دکتر کزازی برای اثبات ادعای خود در باب کنایه مثال "بلند رکیب" را آورده است. می‌شود گفت کسی که رکاب بلند دارد پس قدش بلند است.یعنی بلند رکابی بایسته قد بلندی است.
اما در جاهایی مثل "هرمزِ نَزار بَرِّه" استدلال می کند که هرمز نزار برّه کنایه ای است از بخشندگی و جودِ هرمز. درحالی که میان بخشندگی و دارنده برّه نزار، ارتباط بسیار نامانوسی هست! باید استدلال کرد که کسی که برّه اش نزار است به خاطر این است که آن قدر از مادر بره شیر دوشیده اند که بزه نزار شده است. یعنی آن قدر هرمز به دیگران شیر می‌دهد که به این بره بنده خدا شیری نمی رسد و نزار شده است.یعنی هرمز بخشنده است.

این استدلالات دور و نامانوس که دکتر کزازی اسمش را کار هنری گذاشته‌است آیا نباید برای مخاطب قابل فهم باشد؟آیا نمی شود از هرمز نزار بره به کنایه های دیگری نیز رسید؟وقتی قرینه ای در متن نیست چه طور می شود این چنین استدلالاتی غریب و نامانوس کرد و گفت که اینها آرمان زیبایی شناسی را به کمال رسانده‌اند؟

مواقعی مانند آن‌جا که در شعر مسعود سعد "مایه شادی" کنایه از شراب است اصلا معلوم نیست چرا باید مایه شادی را کنایه گرفت.دو حالت بیشتر ندارد:
1-قرینه ای هست مبنی بر اینکه منظور مسعود سعد در شعرش از مایه شادی شراب است.که در این صورت به علت وجود قرینه مجاز داریم نه کنایه.
2-قرینه ای نیست.که آن وقت کنایه تشخیص دادن مایه شادی اعمال نظر شخصی است.

5- در جای دیگر، در شعری که اگرقسمتی از آن‌ را ساده‌سازی کنیم می شود: من شکفتم،آرایه مصرحه یافته بودند و شکفتن را گرفته‌اند مستعار منه و شاداب شدن را گرفته‌اند مستعار له.حال اینکه آرایه مکنیه در اینجا وجود دارد. "من" تشبیه شده است به "گل" و شکفتن هم واگردان(قرینه لفظی)استعاره هست. این نکته ی بدیعی است که یا نادرست است یا اگر هم درست باشد نظیرش را جایی ندیده ام.

#تحلیل_دانش_آموزی
#امیرحسین_شجاعی دانش‌آموز دبیرستان شرف‌الدین

🔴 @sharafodin_ir

l1l.ir/df3
نگاه دکتر زیباکلام به علوم انسانی بومی چیست؟

#دکتر_صادق_زیبا‌کلام سه‌شنبه‌ی این هفته به مدرسه‌ی شرف‌الدین می‌آیند تا در مورد علوم انسانی و رابطه‌ی آن با جامعه نظرات خود را بیان کنند. به این مناسبت در این متن به برخی از اندیشه‌های ایشان می‌پردازیم.

صادق زیباکلام درباره‌ی علوم انسانی نظراتی دارد که به زعم بنده هم‌راستای دیدگاه‌های دکتر عبدالکریم سروش و مهندس بازرگان است. ایشان درباره‌ی وضعیت علوم انسانی در ایران می‌گویند:

«عقب‌ماندگی در علوم انسانی بی‌شاخ‌ و‌ دم است و ما به‌طرز فجیعی در علوم انسانی عقب هستیم.»
«مشکل اساسی این است که در ایران به علوم انسانی به عنوان ابزاری برای انتقال و القای ایدئولوژی به جامعه نگاه می‌شود و نه برای فهم جامعه،فهم تاریخ و فهم انسان. نگاه بی‌طرفانه به این دانش وجود ندارد و هرچه هست، نگاه ایدئولوژیک است.»

در عبارات بالا دکتر زیباکلام نگاه ایدئولوژیک به علوم انسانی و محصور کردن علوم انسانی در چارچوبی خاص را باعث رکود علوم انسانی و عدم پیشرفت آن می‌دانند. باید اذعان داشت که نمی‌شود گفت علم از باورها و ایدئولوژی‌ها تاثیری نمی‌گیرد. بلکه مساله قابل تأمل این است که نباید پیش‌فرض‌ها( غرض‌ورزی‌های شخصی و منفعت‌های سیاسی) باعث انحراف علم از مسیر اصلی آن شود. نه اینکه بگوییم کلا تفکرات دینی نباید در علم تاثیرگذار باشند. زیرا چه بخواهیم چه نخواهیم موثر واقع می‌شوند.
برای مسلمانان، قرآن و سنت نیز منبعی اصلی برای دریافت علم است و استفاده از دین در علم برای یک دین‌دار، دخالت دادن پیش‌فرض‌ها نیست بلکه دین خود یک منبع در کنار عقل و تجربه است. با‌ این ‌حال این مساله پرواضح است که زبان مشترک علم عقل و تجربه است نه باورهای دینی.

«علم، علم است و یهودی، مسیحی و بودایی ندارد. مساله این است که باید بیاییم علم را تعریف کنیم.»
«نمی‌توانیم بگوییم اسلام حلال تمام مشکلاتمان است در صورتی که چنین نیست.»

ایشان در جاهای دیگر مثل مناظره با حجت‌الاسلام خسروپناه و هم‌چنین کتاب «ما چگونه ما شدیم» رویکردی تقلیل‌گرایانه به اسلام داشته و اسلام را صرفا برای آخرت می دانند.
ایشان در «ما چگونه ما شدیم» به غزالی اشاره کرده و گوهر دین‌داری را تعبد معرفی می‌کنند. بی‌اعتنایی ایشان به احادیثی مثل «الدنیا مزرعة آخرة» همچنین حجم زیادی از احکام و مسائل سیاسی و اجتماعی در دین، انتقادی جدی است که به ایشان وارد است.
ایشان همان تئوری اواخر عمر بازرگان را مطرح می‌کنند که مرحوم بازرگان با عنوان «خدا و آخرت تنها هدف بعثت انبیاء» آن را طرح کرد.

در حالی که در قرآن می خوانیم "و نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شیء و هدی و رحمه و بشری للمسلمین"و این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر هرچیزی و هدایت و رحمت و مژده‌ای برای تسلیم‌شدگان فرما‌ن‌های خداست.(قسمتی از سوره نحل 89)

پس آیا «الکتاب تبیاناً لکل شیء» نمی تواند دیدگاه‌های کلی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی داشته باشد؟ از طرفی حجم زیادی از آیات و روایات ائمه در باب مسائل سیاسی و اقتصادی را چه کنیم؟

همچنین دکتر زیباکلام می‌گوید:
"ما در علوم سیاسی، مقهور غرب شده‌ایم و به همین دلیل خودمان نتوانسته‌ایم فکر کنیم و شهامت اندیشیدن نداشته‌ایم."
"اگر یک صاحب نظر غربی مطلبی را بگوید ما همان را دهان به دهان و دست به دست انتقال می‌دهیم و درآن مداقه نمی‌کنیم که این حرف درست است یا غلط."

در این سخنان زیباکلام به درستی اشاره به غیر بومی بودن علوم انسانی در ایران و تقلیدی بودن آن دارد. ازآنجا که بومی کردن یک علم مستلزم اثرگذاری فرهنگ بر روی آن است و همچنین به قول دکتر سروش دین فربه‌ترین عنصر فرهنگ است، نتیجه منطقی بومی‌سازی علوم انسانی موثر واقع شدن دین در روند علم و حضور حداکثری آن برای حل تمام مسائل است. با این حال ایشان در صحبت‌هایی که پیش از این به آن اشاره کردیم، این موضوع را با عنوان "ایدئولوژیک کردن علم"رد کرده‌اند.

به نظر می‌رسد بومی‌سازی برای ایشان معنایی متفاوت دارد. معنایی مانند اینکه ما تنها موضوعات مورد بحث را بومی سازیم یا صرفاً قدرت تحلیل پیدا کنیم و محتاج تحلیل دیگران نباشیم.

#تحلیل_دانش_آموزی
#امیرحسین_شجاعی دانش‌آموز دبیرستان شرف‌الدین

🔴 @sharafodin_ir

l1l.ir/je8
وحدت در عین کثرت

دکتر علی شریعتی در سخنرانیِ "علی بنیانگذار وحدت"بحث‌های جالبی درباب رفتار امام علی(ع) بعد از سقیفه و نقش آن در وحدت مسلمین بیان می‌کند.
شریعتی در این سخنرانی نکاتی را مطرح می‌کند و فهمی از رفتار امام علی و سکوت ایشان ارائه می‌کند که هنوز هم می‌تواند سرمشقی برای ما باشد.

از نظر او در روابط شیعه و سنی با دو طیف مواجهیم. هر دو طیف اشتباه می‌کنند. یک طیف نفی وحدت می‌کند. دنبال تفرقه است. بر روی اختلاف‌ها انگشت می‌گذارد و آنها را برجسته می‌کند و دنبال هیچ‌گونه اتحادی نیست و با طرف مقابل در جنگ است. چه شیعه و چه سنی.

طیف دوم. علی شریعتی اسمشان را روشنفکران می‌گذارد و می‌گوید که این طیف به دنبال نزدیک کردن تفکر شیعی به تفکر اهل سنت هستند. از نظر دکتر و با قرائتی که او از روش امام علی(ع) دارد،این روش هم اشتباه است.

ایشان حضرت علی را بنیانگذار وحدت می‌داند و می‌گوید علی(ع) با سکوتش وحدت میان صاحبان دو عقیده را بنیان نهاد.او به دنبال نزدیک کردن عقیده‌ها به هم نبود. به دنبال نزدیک کردن آدم ها به هم بود. تشیع و تسنن قابل جمع نیستند و اصلا نباید جمع بشوند. زیرا از نظر ما تسنن باطل است و از نظر آن‌ها تشیع. چیزی که ما باید به دنبال وحدت در میان شیعیان و اهل سنت باشیم. نه وحدت میان تشیع و تسنن.

اکنون من برمبنای فهمم از دکتر شریعتی ،تکامل زمانه، اعتقاد به اینکه یگانه راه نجات از بحران‌ها و اختلافات اخلاق‌گرایی است و برمبنای بازسازی حدیث "انی بعثت لاتمام مکارم الاخلاق" می گویم:
ما همه انسانیم و برابریم. همه یک پیکره واحدیم و به علت انسان بودنمان و نه هیچ چیز دیگر باید با هم وحدت داشته باشیم. منظورم از وحدت زندگی در صلح و صفا است. یک زندگی مبتنی بر قواعد اخلاقی و به اقتضای فطرت.
فطرت همه ما و وجدان اخلاقی‌مان یکی است. این مهم‌ترین اشتراک ما با دیگر انسان‌ها است.همه ما به دنبال آزادی،عدالت،دوستی،برابری،صلح و.... هستیم و همه با هم می‌توانیم خوب زندگی کنیم و به عقیده هم احترام بگذاریم.

بنده از وحدت تفسیری اخلاقی دارم. مشابه تفسیر دکتر علی شریعتی از وحدت. ما باید عقیده‌های خودمان را داشته باشیم و کوتاه نیاییم. اما باید میان عقیده و صاحب عقیده فرق بگذاریم. باید در عین کثرت و تمایز و تغایر اندیشه‌ها خودمان با یکدیگر خوب باشیم. یعنی من مسلمان و تو مسیحی، من شیعه و تو سنی، در عین اینکه با هم دو عقیده مختلف و گاهی هم متعارض داریم، اما هردو انسانیم و با هم خوب زندگی می کنیم.
وحدت یعنی خوب زندگی کردن.یعنی پاس نهادن به انسانیت.یعنی وحدت در عین کثرت.

#تحلیل_دانش_آموزی
#امیرحسین_شجاعی دانش‌آموز دبیرستان شرف‌الدین

🔴 @sharafodin_ir

l1l.ir/x89
عدالت به زبان سهل ممتنع

(این مطلب با کمک از مجله علوم انسانی اینترنتی حقیق نوشته شده است. )
هدف از انتشار این یادداشت‌ها نگاهی به برخی متون کهن فارسی و بررسی مفهوم عدالت در آنها است. می‌خواهیم بدانیم قدما چه تلقی ای از عدالت داشته‌اند؟ اختلافات طبقاتی در نزد ایشان ناشی از چه بوده است؟ راه حل ایشان در برابر فقر چیست؟و...

در مطلب پیشین به سراغ بزرگ‌مرد شعر پارسی یعنی حکیم ابوالقاسم فردوسی رفتیم. حال در محضر شیخ سعدی می‌نشینیم. از اینجا شروع می‌کنیم که عدالت از منظر او یعنی چه؟

سعدی می گوید:
"آنچه بر نفس خویش نپسندی/نیز بر نفس دیگری نپسند"
سعدی در این شعر مفهوم عدالت و برابری را بیان کرده است. گرچه از این لفظ نامی نمی‌برد. این بیان او در جایگاه یک واعظ اخلاقی و مصلح فردی است نه کسی که در قامت یک مصلح اجتماعی نگران بی‌عدالتی در جامعه است.

اساسا آنطور که من فهمیده‌ام درک ساختاری در قدما نبوده. درست یا نادرست حداقل سعدی با این بیتش نشان می‌دهد که بی‌عدالتی ناشی از رفتار آدمی است نه ساختارهای سیاسی. و اگر آدم‌ها این جمله را رعایت کنند جامعه عادلانه می‌شود.

سعدی چون درکِ جبر‌گرا و غیرِ ساختاری دارد، راهی جز پذیرش اختلاف طبقاتی پیدا نمی‌کند و گرچه به توانگران سفارش نیکی به فقرا می‌کند اما نمی‌تواند لب به انتقادات ساختاری و اساسی از بی‌عدالتی موجود در جامعه بگشاید.

در باب هفتم گلستان بخش آخر قسمتی دارد به نام "جدال سعدی با مدعی"در اینجا سعدی دفاع عجیبی از توانگران کرده و فقر را موجب بدبختی می‌شمارد.

خوب تا اینجا درست. در تعالیم دینی هم داریم که: کاد الفقر ان یکون الکفر. سعدی دقیقا این حدیث را می‌آورد اما برداشت او این است که فقر بد است و فقیران بدتراند. فقیران گدایانی‌اند طماع که چون عرضه به دست آوردن مال را ندارند به ثروتمندان و توانگران جامعه بد و بیراه می‌گویند. ائمه ما این تلقی را از فقر نداشته و علت فقر را همین توانگران می‌دانند.
روح جبری مسلک خاصی بر این حکایت و دیگر حکایات سعدی حاکم است. البته در اکثر متون مثل تاریخ بیهقی،شاهنامه و.... نیز همین غلبه دیده می‌شود.
در قسمتی از این حکایت می‌گوید:
"قاضی چون سخن بدین غایت رسانید و از حد قیاس ما اسب مبالغه در گذرانید به مقتضای حکم قضا رضا دادیم و از ما مضی گذشتیم."
توجه کنید: به مقتضای حکم قضا رضا دادیم." حکم قضا چیست؟اینکه عده‌ای ثروتمند و عده‌ای درویش و فقیر باشند. ناگزیریم. این اختلاف طبقاتی تقصیر ما نیست. حکم قضاست.
و در نهایت از زبان این قاضی می گوید:
"مکن ز گردش گیتی شکایت ای درویش/که تیره بختی اگر هم براین نسق(شیوه) مردی
توانگرا،چو دل و دست کامرانت هست /بخور،ببخش که دنیا و آخرت بردی"
که در این جا نیز روح موعظه‌گری و توصیه را می‌بینید و چهره‌ی واعظی اخلاقی و سفارش‌کننده‌ی خوبی. نه مصلحی اجتماعی و فریادگری در برابر ظلم و ستم. لحن گفتار شیخ با توانگران از سر دوستی و خیرخواهی است نه از سر بی‌مهری، کینه و عداوت.
اما علت این فقر چیست؟آیا سعدی و امثاله اشتباه نکرده‌اند که فقر را به قضا و قدر حواله کرده و تازه گاهی خود فقیر را مقصر دانسته‌اند؟
پیامبر اکرم می فرماید:
"ان الله جعل ارزاق الفقراء فی اموال الاغنیاء فان جاعوا و عروا فبذنب الاغنیاء "
خداوند به طور قطع روزی مستمندان را در میان اموال توانگران و اغنیاء قرار داده است، پس اگر محرومان گرسنه و برهنه بمانند و دارای هرگونه کمبودی باشند،این از گناه توانگران و ثروتمندان است.

و همچنین امام حسن عسگری:
" اغنیاوهمُ، یَسرقونَ زادَ الفُقرا"
این اغنیا و ثروتمندانند که امکانات زندگی فقرا و مستمندان را می‌دزدند.

#دادشناسی در آثار قدما ۳/۲
#تحلیل_دانش_آموزی
#امیرحسین_شجاعی دانش‌آموز دبیرستان شرف‌الدین

🔴 @sharafodin_ir
📝نقدی به سخنرانی استاد سلیمی‌نمین در عصر علوم انسانی شرف‌الدین

به نام خداوند بخشنده مهربان

🔸آیا می‌توان جهت‌دار نیندیشید؟ آیا می‌شود نگاه فارغ از حوزه علمیه به دین داشت؟ آیا می‌توان در عین ملتزم بودن به دین اسلام از دستاوردهای غرب هم بهره برد؟ آیا شریعتی دین‌شناس بود؟

🔸اینها محورهای بحث من در نقد سخنان استاد سلیمی‌نمین است؛ محورهایی که شاید موضوع اصلی این نشست نبوده است، ولی نشست مبتنی بر جوابگویی این سوال‌ها پیش رفت.

🔸استاد سلیمی‌نمین معتقد است که نمی‌شود انسان جهت‌دار نیندیشد و می‌گویند همه جهت‌دار می‌اندیشند. آیا واقعا این‌گونه است؟ آیا جهت‌دار نیندیشیدن نمی‌تواند غایتی باشد که به هر میزان بتوان به آن نزدیک یا از آن دور شد؟

🔸من نافی «ارزش» نیستم و معتقدم انسان باید «ارزشمند» باشد یعنی در درون ذهن خود سلسله ارزش‌هایی داشته باشد که با آنها پیش برود، ولی این چه ربطی به ساحت علم دارد؟ این‌که من بخواهم شریعتی را بشناسم، چه ربطی دارد به اینکه من لیبرال هستم یا مسلمان؟ برای مثال می‌خواهم بگویم شریعتی از چه افکاری متاثر بوده است، فارغ از اینکه خوب یا بد است. قرائتش از اسلام چه بوده است؟ و این‌که چه تاثیر تاریخی‌ای بر روی جوانان و سیاست کشور گذاشته است؟


🔸عرصه علم، عرصه «شناخت» است، نه«تغییر».
عرصه «هست و نیست» است، نه «باید و نباید».

🔸اینکه همه متفکران جهت‌دارند و جهت‌دار بودن‌شان را احتمالا در کار علمی داخل می‌کنند درست است ولی آن بخش از حرفشان دیگر علمی نیست، ارزشی و فلسفی یا الهیاتی است، یعنی دقیقا همین کاری که استاد سلیمی‌نمین می‌کنند. ایشان می‌گویند که دکتر شریعتی در دین‌شناسی خطا داشت، جدا از اینکه تصور من اصلا از نشست و سخنران آن، این نبود که حرف از مباحث دین‌شناختی باشد، مهمترین استدلال ایشان در این نشست این بود که نگاه امام خمینی و آیت‌الله خامنه ای با شریعتی در مساله صفویه متفاوت است. خب باشد؛ مگر میزان حق و باطل امام و رهبری اند؟ دقیق‌تر بگویم: استاد سلیمی‌نمین، شما در کجا ایستاده‌اید که با این صراحت دین‌شناسی کسی را بدون نقد و بررسی دارای خطا می‌دانید؟ دقیقا مخالفت با نگاه ارزشی در بحث علمی همین است.

🔸از طرف دیگر می‌گویند نواندیشان دینی مبانی دینی را نفی می‌کنند. کدام مبانی دینی؟ سروش و شبستری تمام تلاششان این است که بگویند هیچ مبانی مطلق انحصاری وجود ندارد و این مبانی به اقتضای فرد برداشت‌کننده، متفاوت است. پس آنچه استاد سلیمی‌نمین اسمش را مبنا می‌گذارند در حقیقت فهم ایشان از دین است نه خود دین. روشنفکری دینی نافی قرائت رسمی از دین است، نه نافی دین.


🔸با اینکه همه ی سخنان مذکور جای تفصیل دارد و باید سر وقتش بحث شود، می‌رسیم به موضوع بعد: محبوس کردن شناخت دین در حوزه علمیه. یعنی برای فهم دین باید ده‌ها سال تحصیل کرد تا بتوان عامل به دین شد؟ آیا وظیفه هر کسی نیست که در دین تفقه کند و طبق فهم خود عمل کند؟ چرا مهندس بازرگان یا دکتر شریعتی برای تفقه در دین صلاحیت ندارند؟ می‌گویید دیانت‌تان را از شریعتی نگیرید چون معلومات دینی‌اش زیاد نبوده است. بهتر بود نقد مصداقی و دقیق‌تری می‌کردید.

🔸 مگر باید در حوزه علمیه درس خواند که دین را فهمید؟ آیا این چیزی جز انگیزه سیاسی برای رسمی و مقدس نگه داشتن فهم دینی است؟

🔸آخرین نکته هم این‌که استاد سلیمی نمین می‌گویند جریان استحاله شده در برابر غربی وجود دارد که دستاوردهای غرب را بدون چون و چرا می پذیرد و برای مصداقش جریان روشنفکری دینی را نام می‌برند. به نظر این‌طور نیست. برای مثال دکتر سروش در سخنرانی خود به نام «خشونت و اسلام» می‌گوید: ذات تکنولوژی خشن است و مخالف طبیعت. این نقد غرب و تکنولوژی نیست؟ در جاهای دیگر مصرف‌گرایی را نقد می‌کنند و...اصلا این طور نیست؛ اتفاقا جریان روشنفکری دینی با دخل و تصرف در فهم هر دو میراث سنت دینی و مدرنیته سعی دارد بینشان سازگاری برقرار کند.

#تحلیل_دانش_آموزی
#امیرحسین_شجاعی دانش آموز دبیرستان شرف الدین

🔴 @sharafidin_ir

https://l1l.ir/1rki
📚 معرفی کتاب ۵۰ درس اصول عقاید برای جوانان

🔸 کتابی که قصد معرفی آن را داریم، نوشته آیت‌الله مکارم شیرازی است. در این کتاب با نثری دل‌نشین عقاید شیعه اثنی‌عشری شرح داده شده است. این کتاب بخش‌های مختلفی دارد:

۱.خداشناسی و عدل الهی

۲.پیامبرشناسی

۳.امام‌شناسی

۴.معادشناسی

🔸مساله جالب توجه در این کتاب این است که این مسائل را با برهان‌های پیچیده عقلی بررسی نکرده‌است. برهانی که در سراسر این کتاب به آن توجه شده‌است، برهانی است که من نام آن را "برهان فطرت" می‌گذارم. اما فطرت چیست؟

🔸 استنباط من از این کتاب در تعریف فطرت این است:
"گرایش عمومی نوع انسان به چیزی که در اکثر زمان‌ها و مکان‌ها میان اکثر مردم وجود دارد."

خداجویی، انتظار منجی موعود، معاد و.... همه پدیده‌هایی فطری‌اند که در طول تاریخ اگر نگاه کنیم، تمام مولفه‌هایی را که برای فطرت گفتیم دارند.
و آنچه فطری است ناگزیر درست است.

🔸 تمام زندگی ما بر اساس فطرتمان سامان یافته‌است. اما چرا ما در این مساله این قدر غفلت می‌کنیم؟

🔸 این کتاب به ما نشان می‌دهد تن به آنچه فطری است بدهیم و برای زیست دینی به دنبال برهان‌های پیچیده فلسفی نباشیم.


🌐این کتاب را پایگاه اینترنتی آیت‌الله مکارم به صورت pdf در دسترس گذاشته است.
https://makarem.ir/main.aspx?typeinfo=3&lid=0&mid=61764

#معرفی_کتاب
#امیرحسین_شجاعی، دانش آموز مدرسه شرف الدین
🔴@sharafodin_ir

https://t.iss.one/sharafodin_ir/251
🔴 «جدال وطن‌پرستی و خداپرستی، جدال شرک و توحید»
گذری بر اندیشه محمدتقی مصباح یزدی پیرامون رابطه وطن و دین
https://t.iss.one/SharafMedia/5

🔸 وطن چه است و حقیقتا ارزشش به چیست؟ آیا خود ذاتا ارزشمند است یا نه ارزشش وابسته به یک غیری است. یعنی به تعبیر فلسفی‌تر ارزشش ذاتی است یا عرضی؟
حل این مساله کمک بسیار بزرگی در تحلیل رابطه "ملیت" و "دیانت" می‌کند. دو مفهومی که در جهان غرب تولدشان در تعارض با یکدیگر شکل گرفت.

🔸 مواجهه ما با این دو مفهوم می‌تواند به دو صورت باشد:
۱- مفاهیم ملیت و دیانت را مفاهیمی تاریخی در نظر گرفته و در ارتباط با هر تمدنی من‌جمله غرب و شرق و حتی میان ملیت‌‎های مختلف مفاهیمی مشترک در لفظ و مختلف در معنا دانست.
۲- مفاهیم ملیت و دیانت را مفاهیمی ثابت در تمام تمدن‌ها و فرهنگ‌ها دانست و قایل به تاریخی بودن این پدیده‌ها نبود. (منظور از ثبوت در مفاهیم است نه در مصادیق.)

🔸 چه به اولی قائل باشیم و چه به دومی می‌توانیم بر این نکته صحه بگذاریم که یک قدر مشترکی میان معناهای مختلف این مفاهیم در جوامع و فرهنگ‌های مختلف است.
آیا دیانت با ملیت قابل جمع است؟ و آیا اصلا این دو مفهوم دو مفهوم متغایر و بی ربط هستند و طرح جمع و یا رفع در آنها موضوعیتی ندارد؟

🔸 پررنگ‌تریت جایی که مفهوم ملیت و دیانت هر دو باهم تبلور می‌کنند جنگ است.
جنگ برای دین یا برای ملیت؟
عده‌ای معتقدند که این دو با هم در تعارض‌اند. استدلالشان این است که وطن پرستی ارزشی به حساب نمی‌آید و آنچه ارزشمند است ارزش‌های دینی است و در جنگ باید برای آنها کشته شد. در حقیقت در این تفکر کشته شدن یعنی شهید شدن و آنچه انسان را از مرحله "کشته شدن" به "شهید شدن" می‌برد رضای خدا و دین است نه وطن پرستی.

🔸 رابطه ملیت و دیانت در اندیشه محمدتقی مصباح یزدی:
۱- وطن مفهومی قراردادی است.
۲- وطن دوستی یعنی دوستداری یک مفهوم قراردادی و شرک محسوب می‌شود و شعار وطن دوستی شعار جاهلیت است.
۳- شهید مفهومی اسلامی است و کشته شده در راه خدا شهید است نه در راه وطن.

🔸 برخی از سخنان محمدتقی مصباح یزدی پیرامون این مفهوم:

🔺 ارزش انسان و بی ارزشی وطن دوستی:
«انگيزه‌ها و اهداف مختلفي سبب می‌شود يك نفر جان عزيز خود را فدا كند، اما اين انگيزه‌ها و اهداف از نظر ارزش بسيار متفاوت هستند ........ به بركت اسلام ارزش ديگری مطرح شده است كه در مقابل وطن‌دوستی قابل مقايسه نيست و نسبت آنها نه مانند نور شمع و خورشيد، بلكه مانند نور و ظلمت است؛ چرا كه اسلام موضوعی را مطرح كرده كه ارزش بی‌نهايت دارد و آن قرب و رضای الهی است.»

🔺 تنها حالت ارزشمندی وطن:
«آب و خاك و وطن از آن جهت كه اسلامی است و قرار است در آن نظام اسلامی برپا و احكام الهی در آن اجرا شود، به صورت بالعرض ارزشمند است.»

🔺 علت بی‌ارزشی وطن:
«مرزهای جغرافیایی امری قراردادی هستند، در حالی‌كه خدا حقیقه‌الحقایق است و همه موجودات، حقیقت خود را از او می‌گیرند، و هم‌اوست كه ارزش دارد تا انسان جان خود را فدایش كند.»

🔺 ارزش حقیقی:
«اسلام می‌گوید باید از حق دفاع كرد و در برابر باطل ایستاد و فارس، عرب، ترک يا لر بودن را منشأ حق نمی‌داند.»

🔺 ذم ملی‌گرایی و مدح دین‌گرایی:
«سر دادن شعارهای ملی و مكتب ایرانی، خیانت به شهداست.
..... ارزش یک مومن بالاتر از همه كره زمین و ذخایر آن است؛ شهدای ما هم جانشان را فدای چند وجب خاک نکردند، بلكه خود را فدای خشنودی خالق كردند؛ از اين‌روست كه خدا نيز می‌گويد آنها را مرده نپنداريد، زيرا آنان نزد خدای خود بوده و در حضور او روزی داده می‌شوند. اين همان حيات حقيقی است كه مايه افتخار و تقدس شهدای ماست. در غير اين صورت شهدای ما با كشته‌شدگان جنگ‌های ديگری كه در دنيا رخ داده، تفاوتی نداشتند.
..... (اگر)به جای اسلام كه هدف شهدا بوده، ملی‌گرائی را جايگزين كنيم، مورد نفرين آنها قرار خواهيم گرفت.»

📌 منبع: سایت محمدتقی مصباح یزدی https://mesbahyazdi.ir

#تحلیل_دانش_آموزی
#امیرحسین_شجاعی دانش‌آموزی پیش‌دانشگاهی دبیرستان شرف‌الدین

🔴 @sharafodin_ir