جان آمده رفته، هیجان آمده رفته
نام تو گمانم به زبان آمده رفته
احیا نگرفتم تو بگو چند فرشته
صف از پی صف تا به اذان آمده رفته؟
تا پلک زدم خواب، مرا آمده برده
تا پلک زدم نامه رسان آمده رفته
امسال نبرده ست مرا روزه، فقط گاه
بر لب عطشی مرثیه خوان آمده رفته
من در به در او به جهان آمده بودم
گفتند: کجایی؟! به جهان آمده رفته
ترسم که به جایی نرسم این رمضان هم
آن قدر به عمرم رمضان آمده رفته...
#محمد_مهدی_سیار
از کتاب #رود_خوانی
نشر #شهرستان_ادب
#رمضان #رمضانیه
کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان:
@ShahrestanAdabPub
نام تو گمانم به زبان آمده رفته
احیا نگرفتم تو بگو چند فرشته
صف از پی صف تا به اذان آمده رفته؟
تا پلک زدم خواب، مرا آمده برده
تا پلک زدم نامه رسان آمده رفته
امسال نبرده ست مرا روزه، فقط گاه
بر لب عطشی مرثیه خوان آمده رفته
من در به در او به جهان آمده بودم
گفتند: کجایی؟! به جهان آمده رفته
ترسم که به جایی نرسم این رمضان هم
آن قدر به عمرم رمضان آمده رفته...
#محمد_مهدی_سیار
از کتاب #رود_خوانی
نشر #شهرستان_ادب
#رمضان #رمضانیه
کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان:
@ShahrestanAdabPub
کو شب قدر که قرآن به سر از تنگ دلی
هی بگویم بعَلیّ ٍ بعلیّ ٍ بعلی
مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است
اُدخلوها بسلام ٍ ابدی ٍ ازلی
اولین پرسش میثاق ازل را تو بپرس
تا الستانه و مستانه بگوییم بلی
همه قدقامتیان را به تماشا بنشان
تا مؤذن بدهد مژدۀ خیر العملی
ای خوشا امشب و بیداری و الغوث الغوث
خوشترش خواب تو را دیدن و بیدار دلی...
کسی آن سوی حسینیّه نشسته است هنوز
همه رفتند، شب قدر تمام است؛ ولی-
باز قرآن به سرش دارد و هی می گوید
بحسین بن علی ٍ بحسین بن علی
#مهدی_جهاندار
از مجموعه شعر #عشق_سوزان_است
نشر #شهرستان_ادب
@ShahrestanadabPub
هی بگویم بعَلیّ ٍ بعلیّ ٍ بعلی
مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است
اُدخلوها بسلام ٍ ابدی ٍ ازلی
اولین پرسش میثاق ازل را تو بپرس
تا الستانه و مستانه بگوییم بلی
همه قدقامتیان را به تماشا بنشان
تا مؤذن بدهد مژدۀ خیر العملی
ای خوشا امشب و بیداری و الغوث الغوث
خوشترش خواب تو را دیدن و بیدار دلی...
کسی آن سوی حسینیّه نشسته است هنوز
همه رفتند، شب قدر تمام است؛ ولی-
باز قرآن به سرش دارد و هی می گوید
بحسین بن علی ٍ بحسین بن علی
#مهدی_جهاندار
از مجموعه شعر #عشق_سوزان_است
نشر #شهرستان_ادب
@ShahrestanadabPub
زندهتر از تو کسی نیست، چرا گریه کنیم؛
مرگمان باد و مباد آن که تو را گریه کنیم
هفت پشت عطش از نام زلالت لرزید
ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم؛
رفتنت آینه آمدنت بود، ببخش
شب میلاد تو تلخ است که ما گریه کنیم
ما به جسم شهدا گریه نکردیم، مگر
میتوانیم به جان شهدا گریه کنیم؛
گوش جان باز به فتوای تو داریم، بگو
با چنین حال بمیریم و یا گریه کنیم؛
ای تو با لهجه خورشید سراینده ما
ما تو را با چه زبانی به خدا گریه کنیم؛
آسمانا! همه ابریم گره خورده به هم
سر به دامان کدام عقدهگشا گریه کنیم؛
باغبانا ! ز تو و چشم تو آموختهایم
که به جان تشنگی باغچهها گریه کنیم
#محمد_علی_بهمنی
از کتاب #غزل_زندگی_کنیم (گزیده غزل محمدعلی بهمنی)
به انتخاب #محمد_حسین_نعمتی و #مبین_اردستانی
نشر #شهرستان_ادب
سالروز ارتحال حضرت #امام_خمینی (ره) تسلیت باد.
@ShahrestanAdabPub
مرگمان باد و مباد آن که تو را گریه کنیم
هفت پشت عطش از نام زلالت لرزید
ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم؛
رفتنت آینه آمدنت بود، ببخش
شب میلاد تو تلخ است که ما گریه کنیم
ما به جسم شهدا گریه نکردیم، مگر
میتوانیم به جان شهدا گریه کنیم؛
گوش جان باز به فتوای تو داریم، بگو
با چنین حال بمیریم و یا گریه کنیم؛
ای تو با لهجه خورشید سراینده ما
ما تو را با چه زبانی به خدا گریه کنیم؛
آسمانا! همه ابریم گره خورده به هم
سر به دامان کدام عقدهگشا گریه کنیم؛
باغبانا ! ز تو و چشم تو آموختهایم
که به جان تشنگی باغچهها گریه کنیم
#محمد_علی_بهمنی
از کتاب #غزل_زندگی_کنیم (گزیده غزل محمدعلی بهمنی)
به انتخاب #محمد_حسین_نعمتی و #مبین_اردستانی
نشر #شهرستان_ادب
سالروز ارتحال حضرت #امام_خمینی (ره) تسلیت باد.
@ShahrestanAdabPub
برای حضرت #امام_خمینی (ره)
جاری شدهست نغمه ی بدرود اما تب سلام نمردهست
رفت آن بزرگوار و پس از او،آن رسم و آن مرام نمردهست
آن مـرد بـی نمونه ی دوران، از خاطـر خواص نرفته
لبـخند هـای پیـر جمـاران در سیـنه ی عـوام نمردهست
ما نسل لحظه های حضوریم،در روزگار بی تو صبوریم
چشـم انتظار صبـح ظهوریم، خـون در رگ قیام نمردهست
زندهست آن کـه نـام نکـویـش در ذهـن روزگار بـمانـد
آری چنانکه شیخ اجل گفت،آن مرد نیک نام نمردهست
ای ابر های بغض!ببارید، خود را به گریه ها بسپارید
ای گریه های تلخ بشورید، باور کنید امام نمردهست
#میلاد_عرفان_پور
از کتاب #از_آخر_مجلس
نشر #شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
جاری شدهست نغمه ی بدرود اما تب سلام نمردهست
رفت آن بزرگوار و پس از او،آن رسم و آن مرام نمردهست
آن مـرد بـی نمونه ی دوران، از خاطـر خواص نرفته
لبـخند هـای پیـر جمـاران در سیـنه ی عـوام نمردهست
ما نسل لحظه های حضوریم،در روزگار بی تو صبوریم
چشـم انتظار صبـح ظهوریم، خـون در رگ قیام نمردهست
زندهست آن کـه نـام نکـویـش در ذهـن روزگار بـمانـد
آری چنانکه شیخ اجل گفت،آن مرد نیک نام نمردهست
ای ابر های بغض!ببارید، خود را به گریه ها بسپارید
ای گریه های تلخ بشورید، باور کنید امام نمردهست
#میلاد_عرفان_پور
از کتاب #از_آخر_مجلس
نشر #شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
هفدهمین #ماه_شعر آفتابگردانها با بررسی مجموعه شعر #آیینه_کاری_سکوت سروده #نیلوفر_بختیاری برگزار می شود.
منتقد: #سید_وحید_سمنانی
با اجرای #میلاد_عرفان_پور
شنبه 19 مرداد
ساعت 18
تهران خیابان شریعتی بعد از سه راه طالقانی روبه روی سینما صحرا پ 168 موسسه #شهرستان_ادب
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
منتقد: #سید_وحید_سمنانی
با اجرای #میلاد_عرفان_پور
شنبه 19 مرداد
ساعت 18
تهران خیابان شریعتی بعد از سه راه طالقانی روبه روی سینما صحرا پ 168 موسسه #شهرستان_ادب
#انتشارات_شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
رسول گفت در حجِ وِداع که من از دنیا بیرون میروم و در میانِ شما دو چیز میگذارم که اگر شما بدان تمسّک کنید ، هرگز گمراه نشوید پس از من. و آن دو چیز کتابِ خداست و اهلِ بیتِ من.و خدای مرا خبر داده است که این هر دو به هم باشند و از یکدیگر جدا نشوند تا نزدِ حوض کوثر به من رسند.
رسول میگوید : من و اهلِ بیت من درختیایم در بهشت و شاخههای آن در دنیاست.هرکه خواهد، راه جوید به خدای بدان. داستان اهلِ بیتِ من چون داستانِ کشتیِ نوح است:هرکه در آن نشست، رستگاری یافت و هر که باز پس ایستاد، غرق شد.
رسول میگوید:خدای مُزدِ من بر شما دوستیِ اهلِ بیتِ [من]کرده است و من فردا روزِ قیامت از شما بپرسم از این حال و اِلحاح کنم در پرسیدن.
رسول میگوید که خدای فرایِضی چند از جملهٔ اعمال بر بندگان واجب کرده است و در بعضی حالات تخفیف کرده است و فرو نهاده.و دوستیِ ما، که اهلِ بیتیم، فریضه کرده است و در هیچ حال فرو ننهاده است.رسول گفت: وصیت میکنم شما را در حق اهلِ بیتِ من! و روزِ قیامت خَصمِ شما به جهتِ ایشان منم و آن کس را که من خَصم باشم، در دوزخ رود.خدای حرام کرد بهشت بر آن که ظلم کرد بر اهلِ بیتِ من و بر آن که با ایشان کارزار کرد و ایشان را دشنام داد و بر ایشان غارت کرد و خدای با ایشان سخن نگوید.هر که اهلِ بیتِ مرا و مرا دوست دارد، هر گَه که در دنیا پای او بلغزد، پای دیگرش ثابت شود تا آن گاه که خدای او را نجات دهد روزِ قیامت . رسول گفت که خدای به ما، که اهلِ بیتیم، ابتدای اسلام کرد و به ما عبادتِ خدای بدانستند خَلق و به ما ختم شود دنیا. رسول گفت : دنیا به انجام نرسد تا مالِک نشود مردی از اهلِ بیتِ من که نامِ او موافقِ نامِ من باشد.ستارگان امانِ اهلِ آسماناند و اهلِ بیتِ من امانِ اهلِ زمین.چون ستارگان از آسمان بروند و اهلِ بیتِ من در زمین نمانند ، قیامت ظاهر شود.
رسول گفت : و من پیغمبرِ خدایم به شما و از قومِ خویش نمیترسم و نه از اصحاب و نه از خویشان! این جبرئیل است مرا خبر میدهد که نیکبخت آن است که علی را دوست دارد در حیاتِ من و پس از وفاتِ من . بار خدایا! حق را با علی میگردان هر جا که او گردد.
چون این همه گفته بود ، به آخِر ، روی در آسمان کرد و گفت : بار خدایا ، نمیدانم که من رسالتِ تو به شرط گزاردم، چنان که شرط بود به بندگانِ تو رسانیدم و از عهدهٔ آن بیرون آمدم یا نه؟
اَهلِ موسِم به یکبار آواز برآوردند و گفتند : بلی یا رسول الله، رسالتِ حق به تمامی به ما گزاردی و از عهدهٔ آن بیرون آمدی.
آن گاه سید گفت : بار خدایا، تو گواه باش بر ایشان که اعتراف نمودند بدانکه من رسالتِ تو به ایشان گزاردم و شرطِ آن ایشان را به جای آوردم و از عهدهٔ آن بیرون آمدم.
برشی از کتاب #قاف
بازخوانی زندگی آخرین پیامبر (ص)
ویرایش: #یاسین_حجازی
نشر #شهرستان_ادب
روز غدیر خم، عید الله اکبر، عید ولایت و امامت تبریک و تهنیت باد.
الحَمدُلله الذی جَعلنا مِنَ المتمَسِکین بِوِلایة علیِ بنِ ابیطالب علیه السلام
@ShahrestanAdabPub
رسول میگوید : من و اهلِ بیت من درختیایم در بهشت و شاخههای آن در دنیاست.هرکه خواهد، راه جوید به خدای بدان. داستان اهلِ بیتِ من چون داستانِ کشتیِ نوح است:هرکه در آن نشست، رستگاری یافت و هر که باز پس ایستاد، غرق شد.
رسول میگوید:خدای مُزدِ من بر شما دوستیِ اهلِ بیتِ [من]کرده است و من فردا روزِ قیامت از شما بپرسم از این حال و اِلحاح کنم در پرسیدن.
رسول میگوید که خدای فرایِضی چند از جملهٔ اعمال بر بندگان واجب کرده است و در بعضی حالات تخفیف کرده است و فرو نهاده.و دوستیِ ما، که اهلِ بیتیم، فریضه کرده است و در هیچ حال فرو ننهاده است.رسول گفت: وصیت میکنم شما را در حق اهلِ بیتِ من! و روزِ قیامت خَصمِ شما به جهتِ ایشان منم و آن کس را که من خَصم باشم، در دوزخ رود.خدای حرام کرد بهشت بر آن که ظلم کرد بر اهلِ بیتِ من و بر آن که با ایشان کارزار کرد و ایشان را دشنام داد و بر ایشان غارت کرد و خدای با ایشان سخن نگوید.هر که اهلِ بیتِ مرا و مرا دوست دارد، هر گَه که در دنیا پای او بلغزد، پای دیگرش ثابت شود تا آن گاه که خدای او را نجات دهد روزِ قیامت . رسول گفت که خدای به ما، که اهلِ بیتیم، ابتدای اسلام کرد و به ما عبادتِ خدای بدانستند خَلق و به ما ختم شود دنیا. رسول گفت : دنیا به انجام نرسد تا مالِک نشود مردی از اهلِ بیتِ من که نامِ او موافقِ نامِ من باشد.ستارگان امانِ اهلِ آسماناند و اهلِ بیتِ من امانِ اهلِ زمین.چون ستارگان از آسمان بروند و اهلِ بیتِ من در زمین نمانند ، قیامت ظاهر شود.
رسول گفت : و من پیغمبرِ خدایم به شما و از قومِ خویش نمیترسم و نه از اصحاب و نه از خویشان! این جبرئیل است مرا خبر میدهد که نیکبخت آن است که علی را دوست دارد در حیاتِ من و پس از وفاتِ من . بار خدایا! حق را با علی میگردان هر جا که او گردد.
چون این همه گفته بود ، به آخِر ، روی در آسمان کرد و گفت : بار خدایا ، نمیدانم که من رسالتِ تو به شرط گزاردم، چنان که شرط بود به بندگانِ تو رسانیدم و از عهدهٔ آن بیرون آمدم یا نه؟
اَهلِ موسِم به یکبار آواز برآوردند و گفتند : بلی یا رسول الله، رسالتِ حق به تمامی به ما گزاردی و از عهدهٔ آن بیرون آمدی.
آن گاه سید گفت : بار خدایا، تو گواه باش بر ایشان که اعتراف نمودند بدانکه من رسالتِ تو به ایشان گزاردم و شرطِ آن ایشان را به جای آوردم و از عهدهٔ آن بیرون آمدم.
برشی از کتاب #قاف
بازخوانی زندگی آخرین پیامبر (ص)
ویرایش: #یاسین_حجازی
نشر #شهرستان_ادب
روز غدیر خم، عید الله اکبر، عید ولایت و امامت تبریک و تهنیت باد.
الحَمدُلله الذی جَعلنا مِنَ المتمَسِکین بِوِلایة علیِ بنِ ابیطالب علیه السلام
@ShahrestanAdabPub
در آن تاریک، دل میبُرد ماه از عالم بالا
گرامی باد این رخشنده، این تابانِ بیهمتا
شب است و خردههای خندهی ماه از ورای ابر
میافتد روی آب و میپرد خواب از سر دریا
شب است و میتکاند آسمان از دامنش آرام
کمی از ماندههای نور را بر سفرهی صحرا
میاندازد فلک بر صورت خورشید روانداز
و میخوابانَد او را روی پای خویش تا فردا
شب است و آسمان پیراهنی از هالهی مهتاب
به تن کردهست چون صوفی که بر تن میکند شولا
میان چادر شب ماه زیباتر شود آنسان
که بین لشکر دشمن جمال یوسف لیلا
خوشا لیلا که در دامان جوانی اینچنین پرورد
که دارد خوف از پروردگار خویشتن تنها
تعالی الله رویش را که 《والفجر》 است تفسیرش
تعالی الله مویش را که 《والیل اذا یغشا》
ملاحت میچکد از ساحت پیشانیاش هر بار
که در نزد پدر پایین میاندازد سر خود را
کسی چون او پر از سُکر خدا گشتهست پا تا سر
که نشناسد میان سجدههای خویش سر از پا؟
علیّ اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا
علیّ بن ابیطالب مهیّا گشته بر هیجا!
که او تا بر زمین پا میگذارد، راه میافتد
میان آسمانها بر سر پابوسیاش دعوا
《اگر امر خدا جنگ است باید رفت》 گفت و رفت
نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزهها پروا
بلاجوی و بلیگوی و عطشنوش و رجزخوان بود
هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برقآسا
《منم من زادهی زهرا، منم آیینهی حیدر》
ولی نشناختند او را ولینشناسها... دردا!
نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر
گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا
نمیگویم چه آمد آخر امّا بر سر جسمش
همین و بس پس از او خاک عالم بر سر دنیا
چراغی نیست در دل -این پریشانخانهی مغموم-
که دزد نفس عمری برده از ایمان من یغما
امیدم سوی الطاف علیّ اکبر است، ای کاش
بگیرد دست خالیِ مرا در محشر کبری
#رضا_یزدانی
از مجموعه شعر #حاشا
نشر #شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
گرامی باد این رخشنده، این تابانِ بیهمتا
شب است و خردههای خندهی ماه از ورای ابر
میافتد روی آب و میپرد خواب از سر دریا
شب است و میتکاند آسمان از دامنش آرام
کمی از ماندههای نور را بر سفرهی صحرا
میاندازد فلک بر صورت خورشید روانداز
و میخوابانَد او را روی پای خویش تا فردا
شب است و آسمان پیراهنی از هالهی مهتاب
به تن کردهست چون صوفی که بر تن میکند شولا
میان چادر شب ماه زیباتر شود آنسان
که بین لشکر دشمن جمال یوسف لیلا
خوشا لیلا که در دامان جوانی اینچنین پرورد
که دارد خوف از پروردگار خویشتن تنها
تعالی الله رویش را که 《والفجر》 است تفسیرش
تعالی الله مویش را که 《والیل اذا یغشا》
ملاحت میچکد از ساحت پیشانیاش هر بار
که در نزد پدر پایین میاندازد سر خود را
کسی چون او پر از سُکر خدا گشتهست پا تا سر
که نشناسد میان سجدههای خویش سر از پا؟
علیّ اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا
علیّ بن ابیطالب مهیّا گشته بر هیجا!
که او تا بر زمین پا میگذارد، راه میافتد
میان آسمانها بر سر پابوسیاش دعوا
《اگر امر خدا جنگ است باید رفت》 گفت و رفت
نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزهها پروا
بلاجوی و بلیگوی و عطشنوش و رجزخوان بود
هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برقآسا
《منم من زادهی زهرا، منم آیینهی حیدر》
ولی نشناختند او را ولینشناسها... دردا!
نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر
گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا
نمیگویم چه آمد آخر امّا بر سر جسمش
همین و بس پس از او خاک عالم بر سر دنیا
چراغی نیست در دل -این پریشانخانهی مغموم-
که دزد نفس عمری برده از ایمان من یغما
امیدم سوی الطاف علیّ اکبر است، ای کاش
بگیرد دست خالیِ مرا در محشر کبری
#رضا_یزدانی
از مجموعه شعر #حاشا
نشر #شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
Forwarded from فلاخن||سلمان کدیور (سلمان کدیور)
✳️«پس از بیست سال»؛ روایتی تازه از مذهب علیه مذهب!
🖌نویسنده: #صادق_فرامرزی
....
....
🔶رمان #پس_از_بیست_سال نوشته سلمان کدیور از تازهترین آثار منتشر شده توسط موسسه فرهنگی #شهرستان_ادب است. داستانی بلند که به نوعی بخشی از تاریخ اسلام از زمان پیامبر اکرم(ص) تا واقعه عاشورا را در خود روایت میکند. «صادق فرامزی» به بهانه انتشار این اثر نگاهی کوتاه به آن انداخته است که در ادامه میخوانیم:
🔶دست تخیل را درون گیسوی تاریخی دینی بردن و جسم و روح آن تاریخ را سالم نگاه داشتن از سخت کارهایی است که یک نویسنده میتواند شهامت انجامش را به جان بخرد. بر همین منطق و مقدمه رمان «پس از بیست سال» را میتوان از آثار موفق اخیر در زمینه ادبیات داستانی دانست. رمانی تاریخی که در بستر زمانی دوران خلافت معاویه و مبارزات ابوذر با وی آغاز میشود و تا دوره جنگ صفین نیز ادامه میابد و مرحله به مرحله بر مدار توصیف یک اسلام به یغما رفته ایده پردازی میکند. زمانیکه اثری رو به توصیف بازه تاریخی از دوران صدر اسلام می آورد با چند مشکل ثابت مواجه میگردد که آشنایی نسبی مخاطب با سرانجام وقایع، علم به حق و باطل بودن اشخاص و جریانات از جمله آنها میباشد، در چنین وضعیتی به کارگیری قوه تخیل برای خلق شخصیتهایی که در این میان روایت های داستانی خلق کنند و به اصل آن دستبرد نزنند سخت میشود، از همین جهت نیز در عمده موارد چنین آثار رو به خلق اشخاصی بعنوان شاهد تاریخی نه عامل در تاریخ میآورند. اما پس از بیست سال این شهامت را داشته که به خلق شخصیت هایی جدید که نه تنها شاهد صرف نیستند که در میدان حوادث تعیین کنندگی نیز دارند بپردازد.
🔶پس از بیست سال شرح روایی شخصیتی به نام «سلیم بن هشام» است که بعنوان آقازاده ای مشهور و معتبر در جوار معاویه زیست میکند و کنجکاو «عدالتخواهی» ابوذر میگردد و همین نهیبها به روند اتفاقات جاری در داستان کمک میکند. نقش کلیدی ابوذر در چنین فضایی باعث میگردد تا عمده حوادث آن برهه از دریچه استانداردهای این صحابی پیامبر به چشم آید و کمتر حادثهای باشد که حتی پس از مرگ ابوذر نیز به بازخوانی هشدارهای او نپردازد.
🔶همچنین روایت «پس از بیست سال» از شخصیت حضرت امیر(ع) نیز نه روایتی بر مبنای کرامات که دامنه مخاطب شیعه را صرفا جذب خود نماید که روایتی شکل گرفته بر مبنای استانداردهای یک حاکم عادل بوده است که میتواند برای هر انسانی با هر اندیشه و مذهبی جذاب به نظر آید. ذات پرسشگر و مردد «سلیم بن هشام» خود باعث میشود تا معرفی حضرت در میان فضای غبارآلود ایام صفین صورت گیرد و همین امر کمک میکند تا روایت ها و توصیفات آسمانی از امیرالمومنین(ع) جای خود را به شرحی زمینی از حاکمی دهد که دو عنصر عدالت و آگاهی بخشی به تصمیمات فردی او جهت میدهد.
🔶اختصارا میتوان «پس از بیست سال» را نسخه ای داستانی شده از «مذهب علیه مذهب» مرحوم شریعتی دانست، آن چنان که در جای جای این داستان نیز میتوان شاهد بود تلاش نویسنده بر تاکید آسیب پذیری مذهب از عالمان و حاکمان گمراه در زمانی بوده است که اسلام بزرگترین دشمن خارجی خود را نیز شکست داده است. ویژگی این تقابل درون مذهبی باعث میشود تا به رغم تاریخی بودن بستر اتفاقات، تقابل ها و تضادهای موجود در آن هنوز برای مخاطب دارای ما به ازای خارجی و ملموس باشد.
🔶تضاد حقیقت و واقعیت اسلام مهمترین خط محتوایی اثر را شکل میدهد، به گونه ای که چالش اصلی میان حقیقت امر دینی در بستر واقعیت یک جامعه مسلمان است و دوگانه شخصیت های حاضر در داستان همگی بر اساس این تضاد شکل میگیرد، از همین رو میتوان «پس از بیست سال» را رمانی تاریخ دانست که از ظرف زمانی خود نیز فراتر میرود و روحی از تاریخ بشریت را در بر میگیرد.
https://yon.ir/Fbvhz
....
....
@Falaakhon
حضور #انتشارات_شهرستان_ادب در نمایشگاه بین المللی کتاب #تبریز
با بیش از 200 عنوان کتاب #شعر و #داستان
تا 4 آبان ماه
هر روز از ساعت 10 الی 20
نشانی:
محل دائمی نمایشگاه های بین المللی
سالن پروین اعتصامی
انتهای راهروی چهارم
غرفه نشر #شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
با بیش از 200 عنوان کتاب #شعر و #داستان
تا 4 آبان ماه
هر روز از ساعت 10 الی 20
نشانی:
محل دائمی نمایشگاه های بین المللی
سالن پروین اعتصامی
انتهای راهروی چهارم
غرفه نشر #شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
این لحظه که نور نور نور است
هنگام درخشش حضور است
نوری که سماع هستی از اوست
این حال مدام مستی از اوست
نوری که در این تب زیارت...
نوری که در این شب زیارت...
.
نوری که در این ضریح روشن
نوری که در این دقیقه با من
نوری که به ساغر رضا ریخت
ساقی شد و محشری برانگیخت
این لهجه مهربان باران
این لحظه روشن بهاران
این مهر دمیده در خراسان
این مامن هر دل هراسان
این هشتم نسل مهربانی
این نسخه اصل مهربانی
مهری که جهان سرشته از اوست
مهری که روان در آه و آهوست
از مهر بهشت را سرشتند
از مهر سرشتگان بهشتند
ای ساقی هشتم از تو مستم
خود را به هوای تو شکستم
بگذار ببینمت که دیدار
منظور زیارت است ای یار...
*ا
رخ داد زیارت و چه ماتم
هم کیش مسافران ذاتم
ای زائر روح و روح زائر
سیر تو گذشت از مظاهر
ممنون کرامت رضا باش
در حصن سلامت رضا باش
سلطان طریقت قریب است
این مهر که در زمین غریب است
دریاب طریقت رضا را
این شیوه اقرب فنا را
راضی به قضا شدن طریق است
کانون قنا در این حریق است
چون مرده به چنگ آسمان باش
در دست اله چون کمان باش
دیدیم و خجسته باد دیدار
این صبح زیارت رخ یار
آیینگی شدید این جاست
تو دیده ام و خدا هویداست
بی آینه کی خدا عیان است
آیینه نشان بی نشان است
آنان که به خوبشتن رسیدند
از دیدن تو به"من" رسیدند
*ا
ای جان حزین رضا رضا کن
اشکی بفشان و ناله ها کن
این جا حرم است و در حریمی
بر سفره رحمت کریمی
هش دار که کم ازو نخواهی
دریا بطلب سبو نخواهی
ای جمله نیاز ناز بگذار
در صحن صفا نماز بگذار
در بازی رنگ ها نبازی
صلحی تو به جنگ ها نبازی
با دشمن خویش مهربان باش
بخشنده به سان آسمان باش
مستانه طواف کن حرم را
در کعبه نیاوری صنم را
در صحن شراب شست و شو کن
خود را بگذار و عزم او کن...
.
ابیاتی از کتاب #زیارت_نامه_روح
سرودهٔ #قربان_ولیئی
نشر #شهرستان_ادب
سالروز شهادت السلطان، امام #علی_بن_موسی_الرضا (ع) تسلیت باد.
@ShahrestanAdabPub
هنگام درخشش حضور است
نوری که سماع هستی از اوست
این حال مدام مستی از اوست
نوری که در این تب زیارت...
نوری که در این شب زیارت...
.
نوری که در این ضریح روشن
نوری که در این دقیقه با من
نوری که به ساغر رضا ریخت
ساقی شد و محشری برانگیخت
این لهجه مهربان باران
این لحظه روشن بهاران
این مهر دمیده در خراسان
این مامن هر دل هراسان
این هشتم نسل مهربانی
این نسخه اصل مهربانی
مهری که جهان سرشته از اوست
مهری که روان در آه و آهوست
از مهر بهشت را سرشتند
از مهر سرشتگان بهشتند
ای ساقی هشتم از تو مستم
خود را به هوای تو شکستم
بگذار ببینمت که دیدار
منظور زیارت است ای یار...
*ا
رخ داد زیارت و چه ماتم
هم کیش مسافران ذاتم
ای زائر روح و روح زائر
سیر تو گذشت از مظاهر
ممنون کرامت رضا باش
در حصن سلامت رضا باش
سلطان طریقت قریب است
این مهر که در زمین غریب است
دریاب طریقت رضا را
این شیوه اقرب فنا را
راضی به قضا شدن طریق است
کانون قنا در این حریق است
چون مرده به چنگ آسمان باش
در دست اله چون کمان باش
دیدیم و خجسته باد دیدار
این صبح زیارت رخ یار
آیینگی شدید این جاست
تو دیده ام و خدا هویداست
بی آینه کی خدا عیان است
آیینه نشان بی نشان است
آنان که به خوبشتن رسیدند
از دیدن تو به"من" رسیدند
*ا
ای جان حزین رضا رضا کن
اشکی بفشان و ناله ها کن
این جا حرم است و در حریمی
بر سفره رحمت کریمی
هش دار که کم ازو نخواهی
دریا بطلب سبو نخواهی
ای جمله نیاز ناز بگذار
در صحن صفا نماز بگذار
در بازی رنگ ها نبازی
صلحی تو به جنگ ها نبازی
با دشمن خویش مهربان باش
بخشنده به سان آسمان باش
مستانه طواف کن حرم را
در کعبه نیاوری صنم را
در صحن شراب شست و شو کن
خود را بگذار و عزم او کن...
.
ابیاتی از کتاب #زیارت_نامه_روح
سرودهٔ #قربان_ولیئی
نشر #شهرستان_ادب
سالروز شهادت السلطان، امام #علی_بن_موسی_الرضا (ع) تسلیت باد.
@ShahrestanAdabPub