انتشارات شهرستان ادب
266 subscribers
1.05K photos
92 videos
1 file
426 links
انتشارات شهرستان ادب، ناشر تخصصی شعر و داستان

برای خرید کتاب‌ها، ادب بوک همیشه همراه شماست📚
آیدی ثبت سفارش
@adab_book
سایت خرید آنلاین
Adabbook.com
ارسال کتاب در کوتاهترین زمان
Download Telegram
مادر کوله پشتی دختر را دید که وسط پذیرایی افتاده بود. رفت و زیپش را باز کرد و چادر سیاهی را بیرون کشید. چادر را میان دو دستش تا جایی که می توانست گشود. ناگهان در کناره پایین چادر, یک پارگی بزرگ به اندازه لاستیک یک ماشین پدیدار شد. یک جور پارگی عجیب با حاشیه دندانه دندانه ریز. انگار یک کروکودیل با ردیف دندان های تیز و کوچکش آن را گاز گرفته باشد و با یک فشار ناگهانی, قسمتی از آن را کنده باشد.

بُرشی از مجموعه داستان #تخران
نوشته ی #مجید_اسطیری

کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان:

https://telegram.me/joinchat/EdcRYkFeXyEXM8LbUypQ-A
#پیشنهاد_کتاب


#تخران نوشته #مجید_اسطیری یک مجموعه داستان چهارده تایی است که هم داستان پیراهن عبدالله اش می گریاند و هم میگوئیل اش می خنداند.

شخصیت‌های داستانی تخران عموماً از مردمان دور و اطراف خودمان انتخاب شده‌اند که با گویش و زایش فکری نزدیک به ما پرورش یافته‌اند. غم‌ها و شادی هایشان دست‌یافتنی و ملموس است و از هر قشر و بستری در آن‌ها دیده می‌شود؛ از دهاتی و سرباز و دانش‌آموز گرفته تا معتاد و کارمند و دختر چادری و عقب‌مانده و جذامی. آنچه همین آدم‌ها را شخصیت‌مدار و البته ساختارشکن مطرح کرده است واکنش زیرکانۀ نویسنده برای تحلیل و ارزیابی وجودی‌شان است. در واقع انعکاس شفاف و تعمدی از همۀ جنبه‌های زندگی در داستان‌ها جریان دارد و عموماً دچار چالش‌های اخلاقی، دینی و فرهنگی می‌شوند.

متن از #سلمان_کدیور


مجموعه داستان #تخران
چاپ دوم
نوشتۀ #مجید_اسطیری
نشر #شهرستان_ادب


کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :

@ShahrestanAdabPub

—-------------------------------

📚 آیدی خرید تلگرامی کتب #انتشارات_شهرستان_ادب 📚

@adab_book

📚 سایت خرید اینترنتی 📚

Adabbook.com
امروز دوازدهم مرداد، زادروز نویسنده جوان، مجید اسطیری ست. او متولد سال 1364 است و مجموعه داستان کوتاه او با عنوان #تخران از #انتشارات_شهرستان_ادب به چاپ رسیده است.

برشی از این مجموعه:
.
 یه بار توی یه فیلم مستند، یه فرمانده ی جنگی رو دیدم که توی جنگلای انبوه داشت پیام یه فرمانده ی بالاتر رو برای سربازاش می خوند. خستگی کاملاً توی چهره ش مشخّص بود ولی اون تا جایی که می تونست بلند فریاد می زد و جمله ها رو به زبون می آوُرد. از روی کلاه فلزی گردی که سرش بود، یه لاک پشت پیر رو دیدم که یه عمر بود می خواست سر و دم و دست و پاهاش رو بیرون بیاره ولی جمجمه ی فرمانده اجازه نمی داد.

#مجید_اسطیری

@ShahrestanadabPub
«تخران» در کویر

گزارش نشست نقدوبررسی مجموعه‌داستان #تخران نوشته #مجید_اسطیری در حلقه‌ی داستانی کویر سبزوار را در آدرس زیر بخوانید:
yon.ir/0ALSR

@ShahrestanAdabPub