Forwarded from شهرستان ادب
پرفروش ترین کتابهای شهرستان ادب در نمایشگاه کتاب در روز هفتم را در سطور زیر ببینید. (کتابهایی که در این فهرست برای اولین بار در نمایشگاه کتاب عرضه میشوند با عنوان "جدید" مشخص شده اند)
#عشق_سوزان_است
سرودهی #مهدی_جهاندار (جدید)
#راهبندان
سرودهی #میلاد_عرفان_پور (جدید)
#مرز_ما_عشق_است
سرودهی #سید_مهدی_شفیعی (جدید)
#بیکتابی
نوشتهی #محمد_رضا_شرفی_خبوشان (جدید)
#قاف
نوشتهی #یاسین_حجازی
#دخیل_هفتم
نوشتهی #محمد_رودگر (جدید)
#وقتی_دلی
نوشتهی #محمد_حسن_شهسواری
#لیلی_آذر
سرودهی #اعظم_سعادتمند (جدید)
#رودخوانی
سرودهی #محمد_مهدی_سیار
#در_کلماتم_باران_می_بارد (جدید)
سرودهی #علیرضا_قزوه
#شاه_کشی
نوشتهی #ابراهیم_اکبری_دیزگاه (جدید)
#واقعه
سرودهی #غلامرضا_کافی (جدید)
#آیینه_کاری_سکوت
سرودهی #نیلوفر_بختیاری (جدید)
نشانی غرفه شهرستان ادب:
سالن A3 . راهروی ۵. غرفه شماره ۱۹
#شهروند_کتاب_های_خود_باشید !
@ShahrestanAdab
@ShahrestanAdabPub
#عشق_سوزان_است
سرودهی #مهدی_جهاندار (جدید)
#راهبندان
سرودهی #میلاد_عرفان_پور (جدید)
#مرز_ما_عشق_است
سرودهی #سید_مهدی_شفیعی (جدید)
#بیکتابی
نوشتهی #محمد_رضا_شرفی_خبوشان (جدید)
#قاف
نوشتهی #یاسین_حجازی
#دخیل_هفتم
نوشتهی #محمد_رودگر (جدید)
#وقتی_دلی
نوشتهی #محمد_حسن_شهسواری
#لیلی_آذر
سرودهی #اعظم_سعادتمند (جدید)
#رودخوانی
سرودهی #محمد_مهدی_سیار
#در_کلماتم_باران_می_بارد (جدید)
سرودهی #علیرضا_قزوه
#شاه_کشی
نوشتهی #ابراهیم_اکبری_دیزگاه (جدید)
#واقعه
سرودهی #غلامرضا_کافی (جدید)
#آیینه_کاری_سکوت
سرودهی #نیلوفر_بختیاری (جدید)
نشانی غرفه شهرستان ادب:
سالن A3 . راهروی ۵. غرفه شماره ۱۹
#شهروند_کتاب_های_خود_باشید !
@ShahrestanAdab
@ShahrestanAdabPub
آدم مجبور است پشت تلفن با دهنش حرف بزند،با لب و دهان و تارهای صوتی و این خیلی سخت است. وقتی امروز پس از مدتها با یکی حرف زدم،از صدای خودم وحشت کردم. بی خود نیست که ما دوتا این قدر با هم راحتیم: صحبت با چشم ها
قسمتی از رمان #دیلمزاد
نوشته ی دکتر #محمد_رودگر
نشر #شهرستان_ادب
کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان:
https://telegram.me/joinchat/EdcRYkFeXyEXM8LbUypQ-A
قسمتی از رمان #دیلمزاد
نوشته ی دکتر #محمد_رودگر
نشر #شهرستان_ادب
کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان:
https://telegram.me/joinchat/EdcRYkFeXyEXM8LbUypQ-A
دو #رمان از نشر #شهرستان_ادب نامزد پانزدهمین دوره جشنواره کتاب سال #قلم_زرین شدند:
به گزارش دبیرخانه پانزدهمین جایزه ی کتاب سال قلم زرین از بین کتاب های داستان و رمانِ منتشر شده ی سال نود و پنج، تعداد 13 اثر به عنوان نامزدهای این جایزه معرفی شدند که از بین آثار مذکور، رمان #قوش نوشته ی #ساسان_ناطق در حوزه داستان و رمان کودک و نوجوان و رمان #دخیل_هفتم نوشته ی دکتر #محمد_رودگر در حوزه داستان و رمان بزرگسال از نشر #شهرستان_ادب هستند.
کانال تخصصی کتب شعر و داستان:
https://telegram.me/joinchat/EdcRYkFeXyEXM8LbUypQ-A
به گزارش دبیرخانه پانزدهمین جایزه ی کتاب سال قلم زرین از بین کتاب های داستان و رمانِ منتشر شده ی سال نود و پنج، تعداد 13 اثر به عنوان نامزدهای این جایزه معرفی شدند که از بین آثار مذکور، رمان #قوش نوشته ی #ساسان_ناطق در حوزه داستان و رمان کودک و نوجوان و رمان #دخیل_هفتم نوشته ی دکتر #محمد_رودگر در حوزه داستان و رمان بزرگسال از نشر #شهرستان_ادب هستند.
کانال تخصصی کتب شعر و داستان:
https://telegram.me/joinchat/EdcRYkFeXyEXM8LbUypQ-A
باز هم می دوم. سکندری می خورم و کله پا می شوم، ولی باز هم می دوم.
نمیدانم چه حالی شده بودم. حرف آخر هر کس مهم است.
این خیلی بد است که حرف آخر پدر، "گم شو" باشد. هر دو باید می مردیم، خودش هم می دانست؛ ولی حرف آخر مهم است.
او حق نداشت یک همچه حرفی بزند. از حالا، زنده و مرده ام باید دنبال جای خوبی برای گم شدن باشد و این خیلی بد است!
بُرشی از رمان #دیلمزاد
نوشتۀ دکتر #محمد_رودگر
نشر #شهرستان_ادب
برگزیده جایزه گام اول
برگزیده کتاب سال دفاع مقدس
کانال تخصصی #شعر و #داستان:
@ShahrestanAdabPub
نمیدانم چه حالی شده بودم. حرف آخر هر کس مهم است.
این خیلی بد است که حرف آخر پدر، "گم شو" باشد. هر دو باید می مردیم، خودش هم می دانست؛ ولی حرف آخر مهم است.
او حق نداشت یک همچه حرفی بزند. از حالا، زنده و مرده ام باید دنبال جای خوبی برای گم شدن باشد و این خیلی بد است!
بُرشی از رمان #دیلمزاد
نوشتۀ دکتر #محمد_رودگر
نشر #شهرستان_ادب
برگزیده جایزه گام اول
برگزیده کتاب سال دفاع مقدس
کانال تخصصی #شعر و #داستان:
@ShahrestanAdabPub
یادداشتی از #سیدعارف_علوی بر کتاب « #دخیل_هفتم » نوشته #محمد_رودگر منتشر شده از نشر #شهرستان_ادب
شخصیتهای اصلی رمان،پسر حاج آقای مروت (راوی) و فاطمه هستند و رمئو و ژولیتی و یا مجنون و لیلا که نمیدانیم کی هستند و شناخته نمیشوند و دو میرزایی که نمادهایی هستند از شخصیتهایی واقعی و شخصیت های فرعی دیگری مثل شبح و یا پدر و مادر راوی یا پدر و مادر فاطمه. محمد رودگر عامدانه شخصیتهای رمانش را ناشناس گذاشته است تا توجه مخاطب بیشتر بر موضوع مورد نظرش معطوف شود. با این همه در معرفی برخی شخصیتها به جزییات اشاره کرده است و این دوگانگی برخورد با معرفی شخصیتهاها توجیه مناسبی ندارد.
سخت میتوان با شخصیتهای داستان ارتباط گرفت و با آنها آشنا شد و نویسنده بیشتر از تلاشی که برای شناساندن شخصیتهای داستانیاش داشته است تلاش نموده است که مفاهیم و معانی مورد نظر خود را به خواننده انتقال دهد.در مورد شخصیت راوی که مهمترین شخصیت رمان است به نظر میرسد اندکی مسامحه صورت گرفته است و تکامل روحی راوی به درستی نمایان نشده است.
یکی دیگر از نکات کتاب رفت و آمدهای زمانی است. به خصوص در ابتدای کتاب شمای خواننده نمیدانید چه کسی دارد روایت میکند و این حرف کدام شخصیت است و علاوه بر آن چنان رفت و آمدهای زمانی زیاد است که نمی دانید الان کجای زمان ایستادهاید. نویسنده در این زمینه میگوید:
«یکی از ویژگیهای این کار، شکست زمان و رسیدن به بیزمانی است. برای آنکه سیر خطی زمان قراردادی نادیده گرفته شود، گزیری از این رفت و آمدهای زمانی نیست.»
روایت رمان از زبان اول شخص بیان شده است و محوریترین و اصلیترین شخصیت داستان راوی است. شاید اگر روایت میتوانست از سوم شخص دانای کل بیان شود داستان حقیقی تر به نظر می رسید و درک و فهم عشق عرفانی سادهتر میشد.
گویانویسنده میخواهد به سبک رئالیسم جادویی نزدیک شود و دنبال نوعی است که به تعبیر محمد حنیف رئالیسم جادویی بومی است. فارغ از اینکه رئالیسم جادویی چیست و ما رئالیسم جادویی بومی داریم یا نه، نویسنده معتقد است که قالب رمانش نه سورئال بلکه رئال است اما نوعی جدیدی از رئالیسم که خودش آن را «رئالیسم عرفانی» نام نهاده است. باید دید این مکتبسازیها راه به کجا میبرند.
ادامۀ یادداشت را در آدرس زیر بخوانید:
https://alefyaa.ir/?p=5708
کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان:
@ShahrestanAdabPub
شخصیتهای اصلی رمان،پسر حاج آقای مروت (راوی) و فاطمه هستند و رمئو و ژولیتی و یا مجنون و لیلا که نمیدانیم کی هستند و شناخته نمیشوند و دو میرزایی که نمادهایی هستند از شخصیتهایی واقعی و شخصیت های فرعی دیگری مثل شبح و یا پدر و مادر راوی یا پدر و مادر فاطمه. محمد رودگر عامدانه شخصیتهای رمانش را ناشناس گذاشته است تا توجه مخاطب بیشتر بر موضوع مورد نظرش معطوف شود. با این همه در معرفی برخی شخصیتها به جزییات اشاره کرده است و این دوگانگی برخورد با معرفی شخصیتهاها توجیه مناسبی ندارد.
سخت میتوان با شخصیتهای داستان ارتباط گرفت و با آنها آشنا شد و نویسنده بیشتر از تلاشی که برای شناساندن شخصیتهای داستانیاش داشته است تلاش نموده است که مفاهیم و معانی مورد نظر خود را به خواننده انتقال دهد.در مورد شخصیت راوی که مهمترین شخصیت رمان است به نظر میرسد اندکی مسامحه صورت گرفته است و تکامل روحی راوی به درستی نمایان نشده است.
یکی دیگر از نکات کتاب رفت و آمدهای زمانی است. به خصوص در ابتدای کتاب شمای خواننده نمیدانید چه کسی دارد روایت میکند و این حرف کدام شخصیت است و علاوه بر آن چنان رفت و آمدهای زمانی زیاد است که نمی دانید الان کجای زمان ایستادهاید. نویسنده در این زمینه میگوید:
«یکی از ویژگیهای این کار، شکست زمان و رسیدن به بیزمانی است. برای آنکه سیر خطی زمان قراردادی نادیده گرفته شود، گزیری از این رفت و آمدهای زمانی نیست.»
روایت رمان از زبان اول شخص بیان شده است و محوریترین و اصلیترین شخصیت داستان راوی است. شاید اگر روایت میتوانست از سوم شخص دانای کل بیان شود داستان حقیقی تر به نظر می رسید و درک و فهم عشق عرفانی سادهتر میشد.
گویانویسنده میخواهد به سبک رئالیسم جادویی نزدیک شود و دنبال نوعی است که به تعبیر محمد حنیف رئالیسم جادویی بومی است. فارغ از اینکه رئالیسم جادویی چیست و ما رئالیسم جادویی بومی داریم یا نه، نویسنده معتقد است که قالب رمانش نه سورئال بلکه رئال است اما نوعی جدیدی از رئالیسم که خودش آن را «رئالیسم عرفانی» نام نهاده است. باید دید این مکتبسازیها راه به کجا میبرند.
ادامۀ یادداشت را در آدرس زیر بخوانید:
https://alefyaa.ir/?p=5708
کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان:
@ShahrestanAdabPub
یادداشتی بر رمان « #دیلمزاد » نوشته دکتر #محمد_رودگر به قلم #پرستو_علی_عسگرنجاد:
بگذارید از همین ابتدا، تکلیف خودمان را مشخص کنیم: هیچ چیز قطعی نیست! قرار است دربارۀ رمانی حرف بزنیم که عدم قطعیت و شناور بودن در فضایی آمیخته به خیال و رؤیا در آن موج میزند. به همین سبب، همۀ نقدها و یادداشتهایی هم که پیرامون آن نوشته شده و میشوند، تنها میتوانند با عجین شدن با فضای داستان، خود را به مختصات سبکی و شخصیتپردازانۀ آن «نزدیک» کنند و قضاوت «قاطعانه» رمانی که خود دچار عدم قطعیت است، بس دشوار و بل ناممکن مینماید.
به یک شفافسازی دیگر هم در همین بدو امر نیازمندیم: «دیلمزاد» رمانی همهخوان نیست. ذهنتان را به سمت رمانهای غالباً ترجمهشدۀ پستمدرن که مخاطب سر تا تهش را از هم بازنمیشناسد، نبرید(گرچه که ناچاریم در ادامه شرح دهیم دیلمزاد گاه به مختصات رمان پستمدرن نزدیک شده است). در اینجا، منظور از «همهخوان»، اثری است که شما بتوانید دربارۀ آن با پدربزرگ خوشذوق یا مادر نسبتاً اهل مطالعهتان گفتگو کنید و یا به بیان سادهتر، بتوانید بهعنوان یک هدیۀ هیجانانگیز، در جشن تولد دوست نهچندان فرهیختهتان، تقدیمش کنید. خیر! این اثر، برای مخاطب عام طراحی نشده و تنها کسانی که در ردۀ «کتابخوانهای حرفهای» قرار میگیرند، میتوانند از عهدۀ درک فراز و فرودهای متنی آن برآیند. این خود میتواند برگ برندهای برای اثری باشد که آشکارا تلاش کرده تکنیکمحور و یک سر و گردن بالاتر از آثار دمدستی این روزها باشد، اما طبیعتاً به علت ریزش مخاطب ساده و نه حرفهای، میتواند بهعنوان «عوارض جانبی خوب نوشتن» مطرح گردد.
حالا میتوانیم پلات داستان را بررسی کنیم: سال 1360 است و ضدانقلاب، با تمام توان، در جنگلهای بههمفشردۀ آمل پنهان شده تا ریشۀ انقلاب را بزند. «اویس» پسرک نوبالغی است که همراه با پدرش، از مبارزین قدیمی نهضت جنگل، با حملۀ ناگهانی ضدانقلاب مواجه میشود. در این درگیری، پدر اویس به اسارت ضدانقلاب درمیآید و اویس که ناظر ماجراست، شاهد مراسم بریدن سر پدرش و رقص و پایکوبی پس از آن میشود. اینجا یکی از سربزنگاههای روانی داستان است که پیرنگ رفتار شخصیت اصلی را که اویس باشد، شکل میدهد. مشاهدۀ این قتل وحشیانه که بارها در طول داستان در ذهن اویس مرور میشود، او را به شکلی از هیستریا مبتلا میکند که در جایجای اثر، با رفتارهای جنونآمیز ناخودآگاه، از حال رفتگی، تنش عصبی و یا غرقشدگی در خاطرات و از دست دادن هوشیاری، به تصویر کشیده میشود.
...
کاملِ این یادداشت را در آدرس زیر بخوانید:
https://shahrestanadab.com/Content/ID/7258
کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان:
@ShahrestanAdabPub
بگذارید از همین ابتدا، تکلیف خودمان را مشخص کنیم: هیچ چیز قطعی نیست! قرار است دربارۀ رمانی حرف بزنیم که عدم قطعیت و شناور بودن در فضایی آمیخته به خیال و رؤیا در آن موج میزند. به همین سبب، همۀ نقدها و یادداشتهایی هم که پیرامون آن نوشته شده و میشوند، تنها میتوانند با عجین شدن با فضای داستان، خود را به مختصات سبکی و شخصیتپردازانۀ آن «نزدیک» کنند و قضاوت «قاطعانه» رمانی که خود دچار عدم قطعیت است، بس دشوار و بل ناممکن مینماید.
به یک شفافسازی دیگر هم در همین بدو امر نیازمندیم: «دیلمزاد» رمانی همهخوان نیست. ذهنتان را به سمت رمانهای غالباً ترجمهشدۀ پستمدرن که مخاطب سر تا تهش را از هم بازنمیشناسد، نبرید(گرچه که ناچاریم در ادامه شرح دهیم دیلمزاد گاه به مختصات رمان پستمدرن نزدیک شده است). در اینجا، منظور از «همهخوان»، اثری است که شما بتوانید دربارۀ آن با پدربزرگ خوشذوق یا مادر نسبتاً اهل مطالعهتان گفتگو کنید و یا به بیان سادهتر، بتوانید بهعنوان یک هدیۀ هیجانانگیز، در جشن تولد دوست نهچندان فرهیختهتان، تقدیمش کنید. خیر! این اثر، برای مخاطب عام طراحی نشده و تنها کسانی که در ردۀ «کتابخوانهای حرفهای» قرار میگیرند، میتوانند از عهدۀ درک فراز و فرودهای متنی آن برآیند. این خود میتواند برگ برندهای برای اثری باشد که آشکارا تلاش کرده تکنیکمحور و یک سر و گردن بالاتر از آثار دمدستی این روزها باشد، اما طبیعتاً به علت ریزش مخاطب ساده و نه حرفهای، میتواند بهعنوان «عوارض جانبی خوب نوشتن» مطرح گردد.
حالا میتوانیم پلات داستان را بررسی کنیم: سال 1360 است و ضدانقلاب، با تمام توان، در جنگلهای بههمفشردۀ آمل پنهان شده تا ریشۀ انقلاب را بزند. «اویس» پسرک نوبالغی است که همراه با پدرش، از مبارزین قدیمی نهضت جنگل، با حملۀ ناگهانی ضدانقلاب مواجه میشود. در این درگیری، پدر اویس به اسارت ضدانقلاب درمیآید و اویس که ناظر ماجراست، شاهد مراسم بریدن سر پدرش و رقص و پایکوبی پس از آن میشود. اینجا یکی از سربزنگاههای روانی داستان است که پیرنگ رفتار شخصیت اصلی را که اویس باشد، شکل میدهد. مشاهدۀ این قتل وحشیانه که بارها در طول داستان در ذهن اویس مرور میشود، او را به شکلی از هیستریا مبتلا میکند که در جایجای اثر، با رفتارهای جنونآمیز ناخودآگاه، از حال رفتگی، تنش عصبی و یا غرقشدگی در خاطرات و از دست دادن هوشیاری، به تصویر کشیده میشود.
...
کاملِ این یادداشت را در آدرس زیر بخوانید:
https://shahrestanadab.com/Content/ID/7258
کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان:
@ShahrestanAdabPub
حضور آقایان #علی_داودی #محمد_رودگر #علی_اصغر_عزتی_پاک #مهدی_کفاش و خانم #زهره_عارفی
در نمایشگاه کتاب #قم سالن دفاع مقدس
غرفه #شهرستان_ادب
امروز سه شنبه ساعت 17 به بعد
@ShahrestanAdabPub
در نمایشگاه کتاب #قم سالن دفاع مقدس
غرفه #شهرستان_ادب
امروز سه شنبه ساعت 17 به بعد
@ShahrestanAdabPub
هوای اتاق نمناک بود و راکد. از تختم بلند شدم. زمین از زیر پام در می رفت. دیوارهای اتاق به سرعت دور می شدند. سحر پشت شیشه های اتاق، عرق کرده بود.
لای پنجره را با احتیاط باز کردم.
همه جا را آتش گرفته و سوره ی دود بر شهر نازل شده بود. خورشید دنبال روزنه ای در دل شب می گشت برای طلوع. تاریکی مرکب دوات بود که شره می کرد توی اتاق.
سریع بستم پنجره را.
ترسیدم کامل بازش کنم و اتاقم بپرد بیرون.
برشی از رمان #دخیل_هفتم
نوشته دکتر #محمد_رودگر
نشر #شهرستان_ادب
📚 آیدی خرید تلگرامی کتب #انتشارات_شهرستان_ادب 📚
@adab_book
📚 سایت خرید اینترنتی 📚
Adabbook.com
کانال رسمی #انتشارات_شهرستان_ادب :
@ShahrestanAdabPub
لای پنجره را با احتیاط باز کردم.
همه جا را آتش گرفته و سوره ی دود بر شهر نازل شده بود. خورشید دنبال روزنه ای در دل شب می گشت برای طلوع. تاریکی مرکب دوات بود که شره می کرد توی اتاق.
سریع بستم پنجره را.
ترسیدم کامل بازش کنم و اتاقم بپرد بیرون.
برشی از رمان #دخیل_هفتم
نوشته دکتر #محمد_رودگر
نشر #شهرستان_ادب
📚 آیدی خرید تلگرامی کتب #انتشارات_شهرستان_ادب 📚
@adab_book
📚 سایت خرید اینترنتی 📚
Adabbook.com
کانال رسمی #انتشارات_شهرستان_ادب :
@ShahrestanAdabPub
رئالیسم عرفانی، مکمّل و روح « #دخیل_هفتم » | یادداشتی از #محمد_قائم_خانی
«رئالیسم عرفانی» نام کتابی است نوشتۀ #محمد_رودگر ، که انتشارات سورۀ مهر به بازار روانه کرده است. در این کتاب، رودگر ایدههایی را که در رمان خاص «دخیل هفتم» به اجرا در آورده بود، در چهارچوبی نظری تبیین میکند. هرچند کتاب، معطوف به بررسی تطبیقی رئالیسم جادویی با تکیه بر «صد سال تنهایی» مارکز، با تذکرهنویسی صوفیانه، با تمرکز بر تذکرةالأولیاء عطار است؛ اما ایدۀ کلی محمد رودگر را که اتفاقاً قدمتی طولانی در ادبیات داستانی ما دارد، به خوبی بازمینمایاند.
رودگر در پی آن است که محتوای پر و پیمان و ماده و صورت غنی ادبیات کهن ایرانی را وارد جریان نوشتن داستان مدرن بکند و در موقعیتی روایی، این دو جهان را با هم تلفیق سازد. «دخیل هفتم» محصول چنین تلاشی است و ألحق هم در بخشی از سویهها موفق بوده است. در همین رمان، هم ردپای حکمت ذوقی ما به وفور به چشم میخورد، و هم رگههایی از تشابه روایی با داستانهای مارکز دیده میشود. از طرفی مشابهتهای مضمونی و از طرف دیگر تشابه ساختاری و حتی گاهی فرمی دو روایت، این امکان را به آقای رودگر داده است که بتواند جهانی تازه با عناصر دنیای معاصر اما مبتنی بر داشتههای کهن ایجاد کند.
#شهرستان_ادب
ادامه این یادداشت را در آدرس زیر بخوانید:
https://shahrestanadab.com/Content/ID/7928
@ShahrestanAdabPub
«رئالیسم عرفانی» نام کتابی است نوشتۀ #محمد_رودگر ، که انتشارات سورۀ مهر به بازار روانه کرده است. در این کتاب، رودگر ایدههایی را که در رمان خاص «دخیل هفتم» به اجرا در آورده بود، در چهارچوبی نظری تبیین میکند. هرچند کتاب، معطوف به بررسی تطبیقی رئالیسم جادویی با تکیه بر «صد سال تنهایی» مارکز، با تذکرهنویسی صوفیانه، با تمرکز بر تذکرةالأولیاء عطار است؛ اما ایدۀ کلی محمد رودگر را که اتفاقاً قدمتی طولانی در ادبیات داستانی ما دارد، به خوبی بازمینمایاند.
رودگر در پی آن است که محتوای پر و پیمان و ماده و صورت غنی ادبیات کهن ایرانی را وارد جریان نوشتن داستان مدرن بکند و در موقعیتی روایی، این دو جهان را با هم تلفیق سازد. «دخیل هفتم» محصول چنین تلاشی است و ألحق هم در بخشی از سویهها موفق بوده است. در همین رمان، هم ردپای حکمت ذوقی ما به وفور به چشم میخورد، و هم رگههایی از تشابه روایی با داستانهای مارکز دیده میشود. از طرفی مشابهتهای مضمونی و از طرف دیگر تشابه ساختاری و حتی گاهی فرمی دو روایت، این امکان را به آقای رودگر داده است که بتواند جهانی تازه با عناصر دنیای معاصر اما مبتنی بر داشتههای کهن ایجاد کند.
#شهرستان_ادب
ادامه این یادداشت را در آدرس زیر بخوانید:
https://shahrestanadab.com/Content/ID/7928
@ShahrestanAdabPub
گذار از رئالیسم جادویی به رئالیسم عرفانی | یادداشت دکتر #محمد_حنیف بر #دخیل_هفتم
#محمد_رودگر در کارنامۀ کوتاه داستاننویسیاش نشان داده است که میکوشد داستاننویسی، متفاوت باشد. او به ادبیات متعهد، اعتقاد دارد. با این حال، هرچند برخی از زوایای دنیای داستانهایش به همذاتپنداری عمیق با خواننده نمیانجامند، از عناصر داستانی بهخوبی بهره جستهاند. ویژگیهای فنی دخیل هفتم این نویسنده که در راستای تکاملی رمان دیلمزاد بررسی میشوند عبارتند از: ۱. علاقه به ساختار پیچیده (از طریق پیرنگ غامض، شکست پیدرپی زمان و ابهامآفرینی) ۲. زبان شاعرانه ۳. تأکید بر فضاسازی و توصیف ۴. استفاده از شیوۀ رئالیسم عرفانی و ماوراءالطبیعه (و در پارهای صحنهها نشان دادن توهمات و صحنههای سوررئالیستی و پیوند دادن داستان با رئالیسم جادویی).
ویژگیهای محتوایی این اثر رودگر نیز از این قرارند: ۱. توجه به موضوعات انقلاب و دفاع مقدس. ۲. علاقه به تبیین باورهای مذهبی و عرفانی. ۳. پیوند دادن داستان با تراث فرهنگ ملی همچون اشعار شاعران کهن و باورهای عامیانۀ نمادین. ۴. عدم قطعیت. و به این همه باید پشتوانۀ غنی پژوهشی و مطالعاتی نویسنده را نیز افزود. خصوصیتی که در اغلب عناصر داستانی بهویژه در گفتگونویسی، شخصیتپردازی و توصیف زمان و مکان خود را نشان میدهد. ۵. مردمحور بودن شخصیتهای اصلی و تاحدودی نگاه نازل به زنان که در این اثر با عهدهدار بودن نقشهای محوری و مثبت توسط مردان و با خیانت ژولیت یا «جوج»، شخصیت هوسران پروین، شخصیت خنثی مادر راوی، دعوت زن شهید از راوی و حتی اشاره به بیصداقتی فاطمه، خود را نشان میدهد.
داستان دخیل هفتم با این جمله آغاز میشود: «همهچیز رو به راه است!» جملهای که بعد از پشت سر گذاشتن ماجراهای بسیار و پناه بردن راوی به پناهگاهش در خانۀ قدیمی اندیمشک از زبان قلم بر کاغذ جاری شده است. و در صفحات بعد بارها تکرار میشود. سپس راوی، مسافر جوانی را در راه تهران به کرج، سوار اتومبیلش میکند که پیشتر شش باغ خیال را از شش عاشق ستانده و اکنون نوبت به ششمین عاشق است. تا با شنیدن ماجرای عشق راوی به فاطمه، دخیل هفتم را نیز ببندد و به مراد دل برسد. راوی که در صفحات بعد بهتدریج معلوم میشود مرد میانسالی در دهۀ پنجم عمر خود است، فرزند پیشنمازی قمی به نام حاجآقا مروت است. او در آخرین سالهای عمر رژیم پهلوی در رشتۀ حقوق دانشگاه تهران پذیرفته میشود و سپس به گروه مبارزاتی فاطمه و برادرش میپیوندد، به همراه بسیاری دیگر از تظاهرکنندگان در سال ۵۷ دستگیر میشود و در زندان کمیتۀ مشترک، سختترین شکنجهها را پشت سر میگذارد. رمان، ماجراهای بسیاری دارد که بیانشان حلاوت خواندن را از کسانی که داستان را نخواندهاند میگیرد.
نشر #شهرستان_ادب
ادامه این یادداشت را در آدرس زیر بخوانید:
https://shahrestanadab.com/Content/ID/8981
@ShahrestanAdabpub
#محمد_رودگر در کارنامۀ کوتاه داستاننویسیاش نشان داده است که میکوشد داستاننویسی، متفاوت باشد. او به ادبیات متعهد، اعتقاد دارد. با این حال، هرچند برخی از زوایای دنیای داستانهایش به همذاتپنداری عمیق با خواننده نمیانجامند، از عناصر داستانی بهخوبی بهره جستهاند. ویژگیهای فنی دخیل هفتم این نویسنده که در راستای تکاملی رمان دیلمزاد بررسی میشوند عبارتند از: ۱. علاقه به ساختار پیچیده (از طریق پیرنگ غامض، شکست پیدرپی زمان و ابهامآفرینی) ۲. زبان شاعرانه ۳. تأکید بر فضاسازی و توصیف ۴. استفاده از شیوۀ رئالیسم عرفانی و ماوراءالطبیعه (و در پارهای صحنهها نشان دادن توهمات و صحنههای سوررئالیستی و پیوند دادن داستان با رئالیسم جادویی).
ویژگیهای محتوایی این اثر رودگر نیز از این قرارند: ۱. توجه به موضوعات انقلاب و دفاع مقدس. ۲. علاقه به تبیین باورهای مذهبی و عرفانی. ۳. پیوند دادن داستان با تراث فرهنگ ملی همچون اشعار شاعران کهن و باورهای عامیانۀ نمادین. ۴. عدم قطعیت. و به این همه باید پشتوانۀ غنی پژوهشی و مطالعاتی نویسنده را نیز افزود. خصوصیتی که در اغلب عناصر داستانی بهویژه در گفتگونویسی، شخصیتپردازی و توصیف زمان و مکان خود را نشان میدهد. ۵. مردمحور بودن شخصیتهای اصلی و تاحدودی نگاه نازل به زنان که در این اثر با عهدهدار بودن نقشهای محوری و مثبت توسط مردان و با خیانت ژولیت یا «جوج»، شخصیت هوسران پروین، شخصیت خنثی مادر راوی، دعوت زن شهید از راوی و حتی اشاره به بیصداقتی فاطمه، خود را نشان میدهد.
داستان دخیل هفتم با این جمله آغاز میشود: «همهچیز رو به راه است!» جملهای که بعد از پشت سر گذاشتن ماجراهای بسیار و پناه بردن راوی به پناهگاهش در خانۀ قدیمی اندیمشک از زبان قلم بر کاغذ جاری شده است. و در صفحات بعد بارها تکرار میشود. سپس راوی، مسافر جوانی را در راه تهران به کرج، سوار اتومبیلش میکند که پیشتر شش باغ خیال را از شش عاشق ستانده و اکنون نوبت به ششمین عاشق است. تا با شنیدن ماجرای عشق راوی به فاطمه، دخیل هفتم را نیز ببندد و به مراد دل برسد. راوی که در صفحات بعد بهتدریج معلوم میشود مرد میانسالی در دهۀ پنجم عمر خود است، فرزند پیشنمازی قمی به نام حاجآقا مروت است. او در آخرین سالهای عمر رژیم پهلوی در رشتۀ حقوق دانشگاه تهران پذیرفته میشود و سپس به گروه مبارزاتی فاطمه و برادرش میپیوندد، به همراه بسیاری دیگر از تظاهرکنندگان در سال ۵۷ دستگیر میشود و در زندان کمیتۀ مشترک، سختترین شکنجهها را پشت سر میگذارد. رمان، ماجراهای بسیاری دارد که بیانشان حلاوت خواندن را از کسانی که داستان را نخواندهاند میگیرد.
نشر #شهرستان_ادب
ادامه این یادداشت را در آدرس زیر بخوانید:
https://shahrestanadab.com/Content/ID/8981
@ShahrestanAdabpub
#با_مخاطبان
یادداشت یکی از مخاطبان #انتشارات_شهرستان_ادب بر رمان #دخیل_هفتم نوشته دکتر #محمد_رودگر
برشی از رمان:
« - یادمه یه روز رفتم حوضسلطون. میدونی کجاست؟
مجنون سر تکان داد:
- دریاچه نمک. اتوبان قم.
- ساواک جنازهها رو میانداخت اونجا. عکسشو بوسیدم و گفتم: «خوشگل وحشی!» بعد، فاتحهای خوندم و... تموم! عشقم تموم شد. فاتحهٔ عشقمو خونده بودم دیگه. یه قندیل یخ توی قلبم فرو کردن و... تموم!
فاجعه از یخ و قندیل و این حرفها وحشتناکتر بود. چیزی در درونم تبدیل به سنگ شد و تا ابد باقی ماند. بعد از آن تا یک هفته توی خانه حرف نزدم. با تمام وجود حس میکردم که وجود ندارم: موجود بیوجود. از آن روز به بعد همه جا شب است و روزگارم میگذرد. عشقم فسیل شده و روزگارم میگذرد. هر صبح با طلوع آفتاب، روز روی پاشنهاش میچرخد و حتی صدای لولاهای زنگزدهٔ دنیا را میشنوم؛ ولی باز همه جا شب است و روزگارم میگذرد. »
#دخیل_هفتم رو زمستون پارسال خوندم و اون موقع هنوز دستم برای نوشتن معرفی کتاب روان و سبک نبود. البته اگر هم مینوشتم، برای این کتاب بهسختی میتونستم بنویسم.
دخیل هفتم خیلی رمان عجیب و ویژهای بود برای من. فضای جالب و جدید، قلم بهشدت خوب و جذاب، داستان درگیرکننده، ابهام پرکشش، موضوع تازه، همه اینها باعث «چسبندگی» کتاب بود؛ یعنی هم به خودت بچسبه هم به دستات :)
از این رمانهاست که یا عاشقش میشین یا اصلاً باهاش ارتباط برقرار نمیکنین. اما اگه رمانخوان حرفهای نیستین، توصیهش نمیکنم.
خلاصه که رمان ماندگاری شد. ممنون از آقای غرفهدار که توی نمایشگاه کتاب پارسال بهم معرفیش کرد. البته داستان کتاب روبهشدت اشتباه گفتن که مهم نیست.
#سیده_نرگس_نظام_الدین
کانال رسمی #انتشارات_شهرستان_ادب :
@ShahrestanAdabPub
یادداشت یکی از مخاطبان #انتشارات_شهرستان_ادب بر رمان #دخیل_هفتم نوشته دکتر #محمد_رودگر
برشی از رمان:
« - یادمه یه روز رفتم حوضسلطون. میدونی کجاست؟
مجنون سر تکان داد:
- دریاچه نمک. اتوبان قم.
- ساواک جنازهها رو میانداخت اونجا. عکسشو بوسیدم و گفتم: «خوشگل وحشی!» بعد، فاتحهای خوندم و... تموم! عشقم تموم شد. فاتحهٔ عشقمو خونده بودم دیگه. یه قندیل یخ توی قلبم فرو کردن و... تموم!
فاجعه از یخ و قندیل و این حرفها وحشتناکتر بود. چیزی در درونم تبدیل به سنگ شد و تا ابد باقی ماند. بعد از آن تا یک هفته توی خانه حرف نزدم. با تمام وجود حس میکردم که وجود ندارم: موجود بیوجود. از آن روز به بعد همه جا شب است و روزگارم میگذرد. عشقم فسیل شده و روزگارم میگذرد. هر صبح با طلوع آفتاب، روز روی پاشنهاش میچرخد و حتی صدای لولاهای زنگزدهٔ دنیا را میشنوم؛ ولی باز همه جا شب است و روزگارم میگذرد. »
#دخیل_هفتم رو زمستون پارسال خوندم و اون موقع هنوز دستم برای نوشتن معرفی کتاب روان و سبک نبود. البته اگر هم مینوشتم، برای این کتاب بهسختی میتونستم بنویسم.
دخیل هفتم خیلی رمان عجیب و ویژهای بود برای من. فضای جالب و جدید، قلم بهشدت خوب و جذاب، داستان درگیرکننده، ابهام پرکشش، موضوع تازه، همه اینها باعث «چسبندگی» کتاب بود؛ یعنی هم به خودت بچسبه هم به دستات :)
از این رمانهاست که یا عاشقش میشین یا اصلاً باهاش ارتباط برقرار نمیکنین. اما اگه رمانخوان حرفهای نیستین، توصیهش نمیکنم.
خلاصه که رمان ماندگاری شد. ممنون از آقای غرفهدار که توی نمایشگاه کتاب پارسال بهم معرفیش کرد. البته داستان کتاب روبهشدت اشتباه گفتن که مهم نیست.
#سیده_نرگس_نظام_الدین
کانال رسمی #انتشارات_شهرستان_ادب :
@ShahrestanAdabPub