ناتمامیِ کیف انگلیسی | یادداشت #دانیال_حقیقی بر رمان #وقت_معلوم
1ـ مرور مختصر قصه
دومین کتاب مهدی کفاش که به همت نشر «شهرستان ادب» منتشر شده، اثر قابل تأمل و کموبیش زیبایی است. قصۀ «وقت معلوم» که صد و شصت صفحه را در برگرفته، داستان روحانی جوانی است که ربوده میشود و حالا بناست تا ما با نامهها و روایت سومشخص محدود به ذهن او همراه شویم تا داستان فؤاد را بشنویم. او که برادرزادۀ یکی از مراجع پر نفوذ و اعلم قم است، با اقامتگزیدن در منزل عموجان موفق میشود دروس حوزوی را به پایان ببرد و مراتبی از روحانیت را در قم طی کند. سپس از عمویش میخواهد تا به او در مسیر قاضی شدن کمک کند. عمویش ابتدا به او هشدار میدهد و بعد از آنکه پافشاری و علاقۀ شدید فؤاد را میبیند به او سه پرونده میدهد که هر سه با یکدیگر ارتباطات پیدا و پنهانی دارند. پروندۀ اصلی اما مربوط است به بهمن حجت کاشانی که بنا بر اختلافاتش با دربار به همراهی همسرش کاترین عدل، دختر یحیی عدل به روستایی میروند تا آنجا یک آرمانشهر یا به تعبیر بهتر یک آرمانروستا بنا کنند. این اقدامات که بنا بوده زمینهساز قیامی علیه شاه و دستگاه باشد، در نهایت طی یک درگیری بین بهمن و همسرش با نیروهای سازمان امنیت در غاری حوالی خرمدره با مرگ آن دو پایان میگیرد.
فؤاد که به این رخداد و حواشی آن علاقهمند شده، شروع به تحقیق دربارۀ جزئیات و فکتهای تاریخی آن میکند که در این حیصوبیص با دختری آشنا میشود به نام انیس که در سرتاسر کتاب از او با لقب شازده یاد میشود. فؤاد و شازده رفتهرفته به یکدیگر نزدیک میشوند و روحانی جوان آرامآرام به شازده که مشخص میشود میراثبر یکی از خاندان قاجار است، علاقهمند میشود. اما با پیشرفت بیشتر این ارتباط فؤاد متوجه میشود که شازده احتمالاً از طرف کسی مأمور است تا به او نزدیک شده و از کارش سر دربیاورد و یا او را منحرف گرداند. کسی که پشت ماجرا است پدر شازده است که در رمان از او با عنوان «ددی جان» یاد میشود.
ادامه این یادداشت را در آدرس زیر بخوانید:
https://shahrestanadab.com/Content/ID/8963
کانال رسمی انتشارات شهرستان ادب
@ShahrestanAdabPub
1ـ مرور مختصر قصه
دومین کتاب مهدی کفاش که به همت نشر «شهرستان ادب» منتشر شده، اثر قابل تأمل و کموبیش زیبایی است. قصۀ «وقت معلوم» که صد و شصت صفحه را در برگرفته، داستان روحانی جوانی است که ربوده میشود و حالا بناست تا ما با نامهها و روایت سومشخص محدود به ذهن او همراه شویم تا داستان فؤاد را بشنویم. او که برادرزادۀ یکی از مراجع پر نفوذ و اعلم قم است، با اقامتگزیدن در منزل عموجان موفق میشود دروس حوزوی را به پایان ببرد و مراتبی از روحانیت را در قم طی کند. سپس از عمویش میخواهد تا به او در مسیر قاضی شدن کمک کند. عمویش ابتدا به او هشدار میدهد و بعد از آنکه پافشاری و علاقۀ شدید فؤاد را میبیند به او سه پرونده میدهد که هر سه با یکدیگر ارتباطات پیدا و پنهانی دارند. پروندۀ اصلی اما مربوط است به بهمن حجت کاشانی که بنا بر اختلافاتش با دربار به همراهی همسرش کاترین عدل، دختر یحیی عدل به روستایی میروند تا آنجا یک آرمانشهر یا به تعبیر بهتر یک آرمانروستا بنا کنند. این اقدامات که بنا بوده زمینهساز قیامی علیه شاه و دستگاه باشد، در نهایت طی یک درگیری بین بهمن و همسرش با نیروهای سازمان امنیت در غاری حوالی خرمدره با مرگ آن دو پایان میگیرد.
فؤاد که به این رخداد و حواشی آن علاقهمند شده، شروع به تحقیق دربارۀ جزئیات و فکتهای تاریخی آن میکند که در این حیصوبیص با دختری آشنا میشود به نام انیس که در سرتاسر کتاب از او با لقب شازده یاد میشود. فؤاد و شازده رفتهرفته به یکدیگر نزدیک میشوند و روحانی جوان آرامآرام به شازده که مشخص میشود میراثبر یکی از خاندان قاجار است، علاقهمند میشود. اما با پیشرفت بیشتر این ارتباط فؤاد متوجه میشود که شازده احتمالاً از طرف کسی مأمور است تا به او نزدیک شده و از کارش سر دربیاورد و یا او را منحرف گرداند. کسی که پشت ماجرا است پدر شازده است که در رمان از او با عنوان «ددی جان» یاد میشود.
ادامه این یادداشت را در آدرس زیر بخوانید:
https://shahrestanadab.com/Content/ID/8963
کانال رسمی انتشارات شهرستان ادب
@ShahrestanAdabPub