شهرستان ادب
1.42K subscribers
4.37K photos
727 videos
14 files
2.06K links
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
ShahrestanAdab.com

ارتباط با مدیر کانال:
@ShahrestaneAdab

ایمیل شهرستان ادب:
[email protected]
Download Telegram
https://shahrestanadab.com/Portals/0/Images/Content-Images/Attar.png

قصیدۀ رمضانیه‌ای از عطار نیشابوری

در این شعر زیبا آنجا که عطار از روزۀ حقیقی و محدود نبودنِ روزه، به روزۀ دهان سخن می‎گوید، به روشنی تأثیر عطار از احادیث مروی از پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (علیهم السلام) را می‎بینیم.

ای در غرور نفس به سر برده روزگار
برخیز و کار کن که کنون است وقت کار

ای دوست ماه روزه رسید و تو خفته‎ای
آخر ز خواب غفلت دیرینه سر برآر

سالی دراز بوده‎ای اندر هوای نفس
ماهی خدای را شو و دست از هوا بدار

پنداشتی که چون نخوری روزۀ تو است
بسیار چیز هست جز این شرط روزه دار

هر عضو را بدان که به تحقیق روزه‎ای است
تا روزۀ تو روزه بود نزد کردگار

اول نگاه‎دار نظر، تا رخ چو گل
در چشم تو نیفکند از عشق خویش خار

دیگر ببند گوش ز هر ناشنودنی
کز گفت و گوی هرزه شود عقل تار و مار

دیگر زبان خویش که جای ثنای اوست
از غیبت و دروغ فروبند استوار

دیگر به وقت روزه گشادن مخور حرام
زیرا که خون‎خوری تو از آن به هزار بار

دیگر بسی مخسب که در تنگنای گور
چندانت خواب هست که آن نیست در شمار

دیگر به فکر آینه دل چنان بکن
کز غیر ذکر حق ننشیند برو غبار

این است شرط روزه اگر مرد روزه‎ای
گرچه ز روی عقل یکی گفتم از هزار

دیگر بسی مخور که هر آن کس که سیر خورد
اعضاش جمله گرسنه گردند و بی قرار

تو خود نشسته تا که کی آید پدید شب
چون شمع جان خویش بسوزی در انتظار

تا خوان و نان بسازی از غایت شره
گویی دو چشم تو شود از هر سویی چهار!

چندان خوری که دم نتوانی زد از گلو
ور دم زنی برآورد آن دم ز تو دمار!

صد بار باشدت چو شکم پر شد از طعام
حالی ز پشت تو همه باز اوفتاد بار!

این روزه نیست گر شرف روزه بایدت
بیرون شوی ز تویی تو بر مثال مار

مویت سپید گشت و دل تو سیاه شد
تا کی کند سیاه‎گری ای سپیدکار

یارب به حقّ طاعت پاکان پاک‎دل
یارب به حقّ روزۀ مردان روزه‎دار

کز هرچه دیده‎ای تو ز عطار ناپسند
کآن را نبوده‎ای تو به وجهی پسند کار

چون باز در تو گشت و پشیمان شد از گناه
وز فعل خویش خیره فروماند و شرمسار

عفوش کن و ببخش تو دانی که لایق است
با جرم آفریده، کرم ز آفریدگار


https://shahrestanadab.com/Content/articleType/ArticleView/articleId/4632

#عطار
@ShahrestanAdab
شهرستان ادب
با تبریک فرارسیدن ماه مبارک رمضان ماه میهمانی خدا برای مسلمانان و موحدان شما را به همراهی با پرونده #رمضانیه سایت شهرستان ادب دعوت می‌کنیم : Shahrestanadab.com/پرونده-رمضانیه @ShahrestanAdab
#رمضانیه از #عطار :

ای در غرور نفس به سر برده روزگار
برخیز و کار کن که کنون است وقت کار

ای دوست ماه روزه رسید و تو خفته‎ای
آخر ز خواب غفلت دیرینه سر برآر

سالی دراز بوده‎ای اندر هوای نفس
ماهی خدای را شو و دست از هوا بدار

پنداشتی که چون نخوری روزۀ تو است
بسیار چیز هست جز این شرط روزه دار

هر عضو را بدان که به تحقیق روزه‎ای است
تا روزۀ تو روزه بود نزد کردگار

اول نگاه‎دار نظر، تا رخ چو گل
در چشم تو نیفکند از عشق خویش خار

دیگر ببند گوش ز هر ناشنودنی
کز گفت و گوی هرزه شود عقل تار و مار

دیگر زبان خویش که جای ثنای اوست
از غیبت و دروغ فروبند استوار

دیگر به وقت روزه گشادن مخور حرام
زیرا که خون‎خوری تو از آن به هزار بار

دیگر بسی مخسب که در تنگنای گور
چندانت خواب هست که آن نیست در شمار

دیگر به فکر آینه دل چنان بکن
کز غیر ذکر حق ننشیند برو غبار

این است شرط روزه اگر مرد روزه‎ای
گرچه ز روی عقل یکی گفتم از هزار

دیگر بسی مخور که هر آن کس که سیر خورد
اعضاش جمله گرسنه گردند و بی قرار

تو خود نشسته تا که کی آید پدید شب
چون شمع جان خویش بسوزی در انتظار

تا خوان و نان بسازی از غایت شره
گویی دو چشم تو شود از هر سویی چهار!

چندان خوری که دم نتوانی زد از گلو
ور دم زنی برآورد آن دم ز تو دمار!

صد بار باشدت چو شکم پر شد از طعام
حالی ز پشت تو همه باز اوفتاد بار!

این روزه نیست گر شرف روزه بایدت
بیرون شوی ز تویی تو بر مثال مار

مویت سپید گشت و دل تو سیاه شد
تا کی کنی سیاه‎گری ای سپیدکار?

یارب به حقّ طاعت پاکان پاک‎دل
یارب به حقّ روزۀ مردان روزه‎دار

کز هرچه دیده‎ای تو ز عطار ناپسند
کآن را نبوده‎ای تو به وجهی پسند کار

چون باز در تو گشت و پشیمان شد از گناه
وز فعل خویش خیره فروماند و شرمسار

عفوش کن و ببخش تو دانی که لایق است
با جرم آفریده، کرم ز آفریدگار

Shahrestanadab.com/پرونده-رمضانیه

@ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻 مقایسۀ اندیشه‌های عرفانی جنید بغدادی و بایزید بسطامی در تذکره‌الاولیا‌ی عطار نیشابوری | الهه عزیزی‌فرد
(25 فروردین‌ماه در تقویم ما ایرانیان، روز بزرگداشت #عطار_نیشابوری نامگذاری شده است. شاعر و نویسنده‌ای که مهم‌ترین آثار عرفانی ادبیات فارسی، از او به جا مانده است. #الهه_عزیزی_فرد در مقاله‌ای به مقایسۀ عرفانِ #جنید _بغدادی و #بایزید_بسطامی براساس #تذکره_الاولیاء عطار پرداخته است. او در این مقاله جنید را نمایندۀ عرفان عابدانه و بایزید را نمایندۀ عرفان عاشقانه در نظر گرفته است. شما را به خواندن این مقاله دعوت می‌کنیم.)

▪️ «... شیخ فریدالدین عطار نیشابوری در اثر ارجمند خویش به نام «تذکره الاولیا» به ذکر و یادکرد زندگی و احوال و اندیشه‌های 72 تن از عارفان و متصوفان نامی پرداخته است. جنید بغدادی و بایزید بسطامی دو تن از عرفای بزرگ و نامدار اسلامی هستند که در تذکره الاولیا به تفصیل به یادکرد و بیان زندگانی و حالات و اندیشه‌های ایشان پرداخته شده است. این دو عارف، رهبر و پیشوای دو مشرب عرفانی متفاوت و مهم یعنی «عرفان عابدانه» و «عرفان عاشقانه» در عرصۀ عرفان اسلامی هستند...
... وجه تمایز عقیدۀ جنید و بایزید دربارۀ این موضوع این است که بایزید از حد محبت فراتر رفته و به کیفیت رابطۀ انسان با خدا نام عشق نهاده است. اما جنید به همان محبت اکتفا ورزیده است. درحقیقت بایزید جسارت بیشتری در این وادی به خرج داده و در سخنانش به تکرر از واژۀ عشق بهره برده است. در طرف مقابل، جنید همان‌گونه که در قرآن از واژۀ عشق نامی برده نشده، از این قانون تبعیت کرده است و در بیان این رابطه از واژۀ محبت استفاده کرده است....»

ادامۀ این مطلب را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10434/

☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
Photo
🔻وصل تو
(#عطار_نیشابوری در میان شاعران فارسی جایگاه خاصی دارد. اوست که میان شعر تعلیمی/عرفانی سنایی و مولانا پل می‌زند و قصائد ابرو گره کرده سنایی را به لطافت و نازک خیالی می‌رساند که نزد مولانا سراغ داریم. همچنین، او طرحی اجتماعی از عرفان دارد که در منطق‌الطیر می‌بینیم. گاه امر اجتماعی، امر عرفانی و حتی حکمت تاریخی در شعر #عطار به هم می‌آمیزد. این طرح معنوی که خاص اسلام است چه بسا در یک غزل جمع شده باشد. مثلا در غزل پیش رو عشق عرفانی با اشاره با تاریخ نبوی "از می عشق ریختند در دل آدم اندکی / از دل او به هر دلی دست به دست می‌رود" آمده است که بسیار خواندنی‌ست)

▪️دل به امید وصل تو باد به دست می‌رود
جان ز شراب شوق تو باده‌پرست می‌رود

از می عشق جان ما یافت ز دور شمه‌ای
زیر زمین به بوی آن با دل مست می‌رود

از می عشق ریختن بر دل آدم اندکی
از دل او به هر دلی دست به دست می‌رود

رخ بنمای گه گهی کز پی آرزوی تو
بر دل و جان عاشقان سخت شکست می‌رود

در ره تو رونده را در قدم نخستمین
نیست به نیست می‌فتد هست به هست می‌رود

بالغ راه کی شوی چون ندهی به دوست جان
گرچه ز سال عمر تو پنجه و شصت می‌رود

گم شده‌ای فرید تو بازکش این زمان عنان
کافر چرخ ازین سخن سر زده پست می‌رود

☑️ @ShahrestanAdab
Forwarded from محمدحسين موسوى تبار
🎬🎨 #استوری
#عطار
#هانریش_مان

🔹جمعه ۲۰ اسفند ۱۴۰۰
☑️ @ShahrestanAdab
Forwarded from محمدحسين موسوى تبار
🎬🎨 #استوری
#عطار
#عطار_نیشابوری
#طاهره_فرزانه

🔹پنجشنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۱
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
ای دوست ماه روزه رسید و تو خفته‌ای آخر ز خواب غفلت دیرینه سر برآر سالی دراز بوده‌ای اندر هوای خویش ماهی خدای را شو و دست از هوا بدار پنداشتی که چون نخوری روزهٔ تو آنست بسیار چیز هست جز این شرط روزه‌دار هر عضو را بدان که به تحقیق روزه‌ای است تا روزهٔ تو…
این است شرط روزه اگر مرد روزه‌ای
گرچه ز روی عقل یکی گفتم از هزار

دیگر بسی مخور که هر آن کس که سیر خورد
اعضاش جمله گرسنه گردند و بی قرار

تو خود نشسته تا که کی آید پدید شب
چون شمع جان خویش بسوزی در انتظار

تا خوان و نان بسازی از غایت شره
گویی دو چشم تو شود از هر سویی چهار

چندان خوری که دم نتوانی زد از گلو
ور دم زنی برآورد آن دم ز تو دمار

صد بار باشدت چو شکم‌پر شد از طعام
حالی ز پشت تو همه باز اوفتاد بار

این روزه نیست گر شرف روزه بایدت
بیرون شوی ز تویی تو بر مثال مار

مویت سپید گشت و دل تو سیاه شد
تا کی کند سپیدگری ای سیاه کار

یارب به حق طاعت پاکان پاک‌دل
یارب به حق روزهٔ مردان روزه‌دار

کز هرچه دیده‌ای تو ز عطار ناپسند
کانرا نبوده‌ای تو به وجهی پسند کار

چون با در تو گشت و پشیمان شد از گناه
وز فعل خویش خیره فروماند و شرمسار

عفوش کن و ببخش تو دانی که لایق است
تا جرم آفریده کرم ز آفریدگار


#عطار
#ماه_رمضان
@shahrestanadab
جانا دلم ببردی و جانم بسوختی
گفتم بنالم از تو، زبانم بسوختی
اول به وصل خویش بسی وعده دادی‌ام
و آخر چو شمع در غم آنم بسوختی
چون شمع نیم‌کشته و آورده جان به لب
در انتظار وصل چنانم بسوختی
کس نیست کز خروش منش نیست آگهی
آگاه نیستی که چه سانم بسوختی
جانم بسوخت بر من مسکین دلت نسوخت
آخر دلت نسوخت که جانم بسوختی
تا پادشا گشتی بر دیده و دلم
اینم به باد دادی و آنم بسوختی
گفتم که از غمان تو آهی برآورم
آن آه در درون دهانم بسوختی
گفتی که با تو سازم و پیدا شوم تو را
پیدا نیامدی و نهانم بسوختی
یکدم بساز با دل عطّار و بیش از این
آتش مزن که عقل و روانم بسوختی

#بزرگداشت_عطار
#عطار_نیشابوری
@shahrestanadab