🔸«صدف»
(داستانی از #آنتوان_چخوف به مناسبت زادروز نویسنده )
🔹«بی آنکه به حافظهام فشار بیاورم، یک روز بعدازظهر بارانی را با تمام جزئیاتش در فصل پاییز به یاد میآورم که با پدرم در یکی از خیابانهای پررفتوآمد مسکو ایستاده بودم. احساس میکردم که رفتهرفته در نتیجۀ نوعی بیماری عجیب از پا میافتم. به هیچ وجه دردی احساس نمیکردم امّا پاهایم بیحس میشد، نای حرف زدن نداشتم، سرم به یک طرف متمایل میشد و روی هم رفته، احساس میکردم چیزی نمانده که از حال بروم و روی زمین بیفتم....»
💠 متن کامل این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab
(داستانی از #آنتوان_چخوف به مناسبت زادروز نویسنده )
🔹«بی آنکه به حافظهام فشار بیاورم، یک روز بعدازظهر بارانی را با تمام جزئیاتش در فصل پاییز به یاد میآورم که با پدرم در یکی از خیابانهای پررفتوآمد مسکو ایستاده بودم. احساس میکردم که رفتهرفته در نتیجۀ نوعی بیماری عجیب از پا میافتم. به هیچ وجه دردی احساس نمیکردم امّا پاهایم بیحس میشد، نای حرف زدن نداشتم، سرم به یک طرف متمایل میشد و روی هم رفته، احساس میکردم چیزی نمانده که از حال بروم و روی زمین بیفتم....»
💠 متن کامل این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
☑️ @ShahrestanAdab