🔻یاحسین
(پرونده #ادبیات_عاشورایی و پرونده تخصصی #ادبیات_کودک_و_نوجوان سایت شهرستان ادب را با شعری از جناب آقای #علی_باباجانی بهروز میکنیم)
▪️بابای من کوهی است محکم
همقد آقای درخت است
خنداندنش کاری است مشکل
گریاندنش هم سخت سخت است
یک روز دیدم توی مسجد
لرزید دست و شانههایش
با «یاحسین» و «یاحسین»اش
یک دفعه اشکی شد صدایش
غمگین شدم رفتم کنارش
لبخند زد تا که مرا دید
مثل گلی نرم و معطر
روی مرا آرام بوسید
☑️ @ShahrestanAdab
(پرونده #ادبیات_عاشورایی و پرونده تخصصی #ادبیات_کودک_و_نوجوان سایت شهرستان ادب را با شعری از جناب آقای #علی_باباجانی بهروز میکنیم)
▪️بابای من کوهی است محکم
همقد آقای درخت است
خنداندنش کاری است مشکل
گریاندنش هم سخت سخت است
یک روز دیدم توی مسجد
لرزید دست و شانههایش
با «یاحسین» و «یاحسین»اش
یک دفعه اشکی شد صدایش
غمگین شدم رفتم کنارش
لبخند زد تا که مرا دید
مثل گلی نرم و معطر
روی مرا آرام بوسید
☑️ @ShahrestanAdab
🔻فصل عزا
(به مناسبت پایان ماه محرم، پرونده #ادبیات_عاشورایی سایت شهرستان ادب را با شعری از #حسن_بیاتانی بهروز میکنیم)
▪️شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست
اینگونه زخم خورده و بی سر بیاورم
یک قطعه خواندی از روی نی، شاعرت شدم
آن قطعه را نشد به غزل دربیاورم
یک پرده خواندی از روی نی، آتشم زدی
این شعله را چگونه به دفتر بیاورم
با حنجر تو کاری اگر خنجری نداشت
کاری نداشت واژۀ بهتر بیاورم
وقف تو اشکها و غزلهام، تا اگر
گفتی گواه عشق بیاور، بیاورم
فصل عزا تمام شد؛ اما چگونه من
پیراهن عزای تو را دربیاورم
تا میوزید نام تو پر میکشید دل
چیزی نمانده بود که پر دربیاورم
نزدیک بود در تب گودال قتلگاه
از عرش ربنای تو سردربیاورم
با اشک آمدم به وداعت که لااقل
آبی برایت این دم آخر بیاورم
این واژهها به کار رثایت نیامدند
با زخمهای تو چه برابر بیاورم؟
آخر نشد که آب برایت بیاورند؟
این روضه را گذاشتم آخر بیاورم
امسال هم دعای فرج، بی جواب ماند
من میروم برای تو یاور بیاورم
قرآن بخوان که گوش دلم با صدای توست
این بیت هم، سر غزلی که فدای توست
☑️ @ShahrestanAdab
(به مناسبت پایان ماه محرم، پرونده #ادبیات_عاشورایی سایت شهرستان ادب را با شعری از #حسن_بیاتانی بهروز میکنیم)
▪️شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست
اینگونه زخم خورده و بی سر بیاورم
یک قطعه خواندی از روی نی، شاعرت شدم
آن قطعه را نشد به غزل دربیاورم
یک پرده خواندی از روی نی، آتشم زدی
این شعله را چگونه به دفتر بیاورم
با حنجر تو کاری اگر خنجری نداشت
کاری نداشت واژۀ بهتر بیاورم
وقف تو اشکها و غزلهام، تا اگر
گفتی گواه عشق بیاور، بیاورم
فصل عزا تمام شد؛ اما چگونه من
پیراهن عزای تو را دربیاورم
تا میوزید نام تو پر میکشید دل
چیزی نمانده بود که پر دربیاورم
نزدیک بود در تب گودال قتلگاه
از عرش ربنای تو سردربیاورم
با اشک آمدم به وداعت که لااقل
آبی برایت این دم آخر بیاورم
این واژهها به کار رثایت نیامدند
با زخمهای تو چه برابر بیاورم؟
آخر نشد که آب برایت بیاورند؟
این روضه را گذاشتم آخر بیاورم
امسال هم دعای فرج، بی جواب ماند
من میروم برای تو یاور بیاورم
قرآن بخوان که گوش دلم با صدای توست
این بیت هم، سر غزلی که فدای توست
☑️ @ShahrestanAdab
🔻مولای عشق و حماسه
(شعری از #رضا_اسماعیلی در پرونده #ادبیات_عاشورایی)
▪️من بیتو حرفی ندارم، قفل است راه زبانم
بی اذنِ تو، لالِ لالم، از گفتنت ناتوانم
من بیتو کفری غلیظم، جهلی مرکب که تا حشر
در چشم یکتاپرستات، مولای من! بینشانم
باید بفهمم تو را من، پیش از سرودن، ولی حیف!
از شور فهمیدن تو، خالیست جان و جهانم
میگریمت در مُحرّم، مانند ابر بهاری
میسوزد از داغ سرخت، مولای من! استخوانم
هیأت به هیأت دل من، از داغ تو میگدازد
هیأت به هیأت حسین است، ذکر مُدام زبانم
همسایهام در مُحرّم، با زخمهای غیورت
با حرفهای زلالت...؟ مولا، مکن امتحانم!
میترسم از صبحِ محشر، روز مبادای خونت
چشمی گشایم، ببینم، در حلقۀ کوفیانم!
آری، تو در چشمِ جانم، ای اسم اعظم غریبی
تا فصل فهمیدن تو، باید که قرآن بخوانم
باید بفهمم تو را من، مولای عشق و حماسه
تا در صف یاورانت، تا روز محشر بمانم
☑️ @ShahrestanAdab
(شعری از #رضا_اسماعیلی در پرونده #ادبیات_عاشورایی)
▪️من بیتو حرفی ندارم، قفل است راه زبانم
بی اذنِ تو، لالِ لالم، از گفتنت ناتوانم
من بیتو کفری غلیظم، جهلی مرکب که تا حشر
در چشم یکتاپرستات، مولای من! بینشانم
باید بفهمم تو را من، پیش از سرودن، ولی حیف!
از شور فهمیدن تو، خالیست جان و جهانم
میگریمت در مُحرّم، مانند ابر بهاری
میسوزد از داغ سرخت، مولای من! استخوانم
هیأت به هیأت دل من، از داغ تو میگدازد
هیأت به هیأت حسین است، ذکر مُدام زبانم
همسایهام در مُحرّم، با زخمهای غیورت
با حرفهای زلالت...؟ مولا، مکن امتحانم!
میترسم از صبحِ محشر، روز مبادای خونت
چشمی گشایم، ببینم، در حلقۀ کوفیانم!
آری، تو در چشمِ جانم، ای اسم اعظم غریبی
تا فصل فهمیدن تو، باید که قرآن بخوانم
باید بفهمم تو را من، مولای عشق و حماسه
تا در صف یاورانت، تا روز محشر بمانم
☑️ @ShahrestanAdab
🔻کجای مجلس نشستهاند
(داستانی کوتاه از #اعظم_ایرانشاهی، در پروندۀ #ادبیات_عاشورایی از کتاب #کآشوب)
▪️«"بیسعادتها کجای مجلس نشستهاند؟" این را هیچ روضهخوانی نمیگفت اما من توی روضهها همانجایی مینشستم که آنها مینشینند و جای این که دلم را بدهم به صدای خشدار روضهخوان رابطۀ میان آدمها و کلمهها را رصد میکردم. رصد میکردم که چه کلمههایی دل چه جنس آدمهایی را میبرند. کدام کلمه به گریهها اوج میدهد؟ اعجاز از کلمات است یا از دل آدمها؟ اشک را چطور قسمت کردهاند؟ چرا آن خانمی که آن گوشه ردیف چهارم نشسته اینجور از هقهق شانههایش میلرزد ولی بغلدستیام هنوز منتظر باران است؟ بعضی آدمها اشکشان توی مشتشان است. همانها که مثل خطشکنهای جنگ، اول از همه سکوت مجلس را میشکنند.
دوستم میگفت این فلسفهبافیها مثل این است که به قول شریعتی گل سرخ را به اتاق تشریح برده باشی. برای دوستم یک #یاحسین محزون شنیدن کافی بود. به کلمههای بیشتر نیاز نداشت...»
🔗 ادامۀ این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
🔗 «کاشوب» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
#داستان_کوتاه
☑️ @ShahrestanAdab
(داستانی کوتاه از #اعظم_ایرانشاهی، در پروندۀ #ادبیات_عاشورایی از کتاب #کآشوب)
▪️«"بیسعادتها کجای مجلس نشستهاند؟" این را هیچ روضهخوانی نمیگفت اما من توی روضهها همانجایی مینشستم که آنها مینشینند و جای این که دلم را بدهم به صدای خشدار روضهخوان رابطۀ میان آدمها و کلمهها را رصد میکردم. رصد میکردم که چه کلمههایی دل چه جنس آدمهایی را میبرند. کدام کلمه به گریهها اوج میدهد؟ اعجاز از کلمات است یا از دل آدمها؟ اشک را چطور قسمت کردهاند؟ چرا آن خانمی که آن گوشه ردیف چهارم نشسته اینجور از هقهق شانههایش میلرزد ولی بغلدستیام هنوز منتظر باران است؟ بعضی آدمها اشکشان توی مشتشان است. همانها که مثل خطشکنهای جنگ، اول از همه سکوت مجلس را میشکنند.
دوستم میگفت این فلسفهبافیها مثل این است که به قول شریعتی گل سرخ را به اتاق تشریح برده باشی. برای دوستم یک #یاحسین محزون شنیدن کافی بود. به کلمههای بیشتر نیاز نداشت...»
🔗 ادامۀ این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
🔗 «کاشوب» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
#داستان_کوتاه
☑️ @ShahrestanAdab
🔻کهربای دین
(بخشی از یک قصیدۀ #ناصرخسرو در پروندۀ #ادبیات_عاشورایی)
▪️«...کهربای دین شدهستی، دانه را رد کردهای
کاه بربائی همی از دین به سان کهربا
مبتلای درد عصیانی به طاعت باز گرد
درد عصیان را جز از طاعت نیابد کس دوا
گر تو را باید که مجروح جفا بهتر شود
مرهمی باید نهادن بر سرش نرم از وفا
راست گوی و راه جوی و از هوا پرهیز کن
کز هوا چیزی نژاد و هم نزاید جز عنا
گر براندیشی بریدهستی رهی دور و دراز
چون نیندیشی که این رفتن بر این سان تا کجا؟
بیعصا رفتن نیابد چون همی بینی که سگ
مر غریبان را همی جامه به درد بیعصا
پاره کردهستند جامهٔ دین بر تو بر، لاجرم
آن سگان مست گشته روز حرب کربلا
آن سگان کز خون فرزندانش میجویند جاه
روز محشر سوی آن میمون و بیهمتا نیا
آن سگان کهت جان نگردد بیعوار از عیبشان
تا نشوئی تن به آب دوستیی اهل عبا
چون به حب آلزهرا روی شستی روز حشر
نشنود گوشت ز رضوان جز سلام و مرحبا»
☑️ @ShahrestanAdab
(بخشی از یک قصیدۀ #ناصرخسرو در پروندۀ #ادبیات_عاشورایی)
▪️«...کهربای دین شدهستی، دانه را رد کردهای
کاه بربائی همی از دین به سان کهربا
مبتلای درد عصیانی به طاعت باز گرد
درد عصیان را جز از طاعت نیابد کس دوا
گر تو را باید که مجروح جفا بهتر شود
مرهمی باید نهادن بر سرش نرم از وفا
راست گوی و راه جوی و از هوا پرهیز کن
کز هوا چیزی نژاد و هم نزاید جز عنا
گر براندیشی بریدهستی رهی دور و دراز
چون نیندیشی که این رفتن بر این سان تا کجا؟
بیعصا رفتن نیابد چون همی بینی که سگ
مر غریبان را همی جامه به درد بیعصا
پاره کردهستند جامهٔ دین بر تو بر، لاجرم
آن سگان مست گشته روز حرب کربلا
آن سگان کز خون فرزندانش میجویند جاه
روز محشر سوی آن میمون و بیهمتا نیا
آن سگان کهت جان نگردد بیعوار از عیبشان
تا نشوئی تن به آب دوستیی اهل عبا
چون به حب آلزهرا روی شستی روز حشر
نشنود گوشت ز رضوان جز سلام و مرحبا»
☑️ @ShahrestanAdab
🔻رندان تشنه لب
(یادداشتی در مناسبت شعر #حافظ با #امام_حسین علیهالسلام، به قلم #حسین_زحمتکش)
▪️«...از این دست آیات و روایات زیادی وجود دارد که اشاره به تمامی آنها در این مقال نمیگنجد اما آنچه واضح است این است که حضرت حافظ به دلایلی که شاید به اقتضای زمانه یا شاید به دلیل تربیت قرآنی وی بوده است از آوردن عبارتهای مستقیم امتناع میورزد که همین امر دایره همذات پنداری را در اشعار او به طرز حیرتآوری گسترش میدهد تا جایی که تقریباً کسی را نمیتوان یافت که غزلی از حضرتش را بخواند و بیتی متناسب با حال خویش در آن نیابد و هماینکه این به اشارت سخن گفتن و استعاری غزل سرودن شعر او را عمق بخشیده و گاهی معانی بسیار لطیف و والایی را در لایهای چندم پنهان میکند که جز اهلش بدان دست نیابند.
ردّ پای حضرت سیدالشهدا علیهالسلام و آموزههای آن حضرت در شعر حافظ در ابیات فراوانی دیده میشود. ما در این مقال برآنیم که به چند نمونه از این ابیات به همراه توضیحی کوتاه اشاره کنیم. کشف آنچه باقی میماند به عهده خوانندگان و حافظپژوهان عزیز...»
🔗 متن این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
#ادبیات_عاشورایی
☑️ @ShahrestanAdab
(یادداشتی در مناسبت شعر #حافظ با #امام_حسین علیهالسلام، به قلم #حسین_زحمتکش)
▪️«...از این دست آیات و روایات زیادی وجود دارد که اشاره به تمامی آنها در این مقال نمیگنجد اما آنچه واضح است این است که حضرت حافظ به دلایلی که شاید به اقتضای زمانه یا شاید به دلیل تربیت قرآنی وی بوده است از آوردن عبارتهای مستقیم امتناع میورزد که همین امر دایره همذات پنداری را در اشعار او به طرز حیرتآوری گسترش میدهد تا جایی که تقریباً کسی را نمیتوان یافت که غزلی از حضرتش را بخواند و بیتی متناسب با حال خویش در آن نیابد و هماینکه این به اشارت سخن گفتن و استعاری غزل سرودن شعر او را عمق بخشیده و گاهی معانی بسیار لطیف و والایی را در لایهای چندم پنهان میکند که جز اهلش بدان دست نیابند.
ردّ پای حضرت سیدالشهدا علیهالسلام و آموزههای آن حضرت در شعر حافظ در ابیات فراوانی دیده میشود. ما در این مقال برآنیم که به چند نمونه از این ابیات به همراه توضیحی کوتاه اشاره کنیم. کشف آنچه باقی میماند به عهده خوانندگان و حافظپژوهان عزیز...»
🔗 متن این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
#ادبیات_عاشورایی
☑️ @ShahrestanAdab
🔻تبعید داغ
(ستون شعر و پرونده #ادبیات_عاشورایی سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب #رخصت تازهترین اثر استاد #علی_انسانی بهروز میکنیم. گفتنیست این کتاب توسط #انتشارات_شهرستان_ادب به چاپ رسیده است)
▪️خوش، آنکه دلش آینهگردان تو باشد
گر سر بشود، در خم چوگان تو باشد
با عشق تو دلبسته درِ خویش به هرکس
آیینۀ من، آینهگردان تو باشد
بر مجمر عشق تو نهادیم، همه عمر
در سینه کبابیست، که بریان تو باشد
هر داغ که تبعید شود از جگرِ چاک
آید سرِ آن سفره که مهمان تو باشد
هرچشم کجا اشک تواند به تو ریزد؟
این شور فقط خاص نمکدان تو باشد
🔗 «رخصت» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
(ستون شعر و پرونده #ادبیات_عاشورایی سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب #رخصت تازهترین اثر استاد #علی_انسانی بهروز میکنیم. گفتنیست این کتاب توسط #انتشارات_شهرستان_ادب به چاپ رسیده است)
▪️خوش، آنکه دلش آینهگردان تو باشد
گر سر بشود، در خم چوگان تو باشد
با عشق تو دلبسته درِ خویش به هرکس
آیینۀ من، آینهگردان تو باشد
بر مجمر عشق تو نهادیم، همه عمر
در سینه کبابیست، که بریان تو باشد
هر داغ که تبعید شود از جگرِ چاک
آید سرِ آن سفره که مهمان تو باشد
هرچشم کجا اشک تواند به تو ریزد؟
این شور فقط خاص نمکدان تو باشد
🔗 «رخصت» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔻موکب مارمولکی
(داستانی کوتاه از #مریم_مطهری_راد به مناسبت #اربعین حسینی در پروندۀ #ادبیات_عاشورایی)
▪️«ساعت یک ظهر روز چهارم، عمود ۱۷۰ را رد کرده بودیم که سرگروه اعلان استراحت داد. از خدا خواسته چپیدیم تو یکی از موکبها که هر چی از بیرون آرام به نظر میرسید داخل شلوغ و ملتهبی داشت. خانمها با اسباب و اثاثیه و بچه هر کدام جایی گرفته بودند و انگار سیم خاردار دورشان کشیده باشند با احتیاط از کنارشان رد میشدیم. اگر کمی زودتر بود یا اگر اینقدر خسته و کوفته نرسیده بودیم اینجا نمیماندیم و میرفتیم دنبال موکب خلوتتری! ولی تصمیم گرفته بودیم هرطور شده همینجا گوشهای هرچند دنج نباشد پیدا کنیم و حتی نشسته کمی بخوابیم. دوستان، هرکدام برای خودشان جایی باز کردند. من، هدف را گوشۀ بالای اتاق، سمت راست قرار دادم و با ببخشید، عذرخواهی میکنم و شرمندگی از روی سر و کلۀ مردم رد شدم. تا پا گذاشتم تو مکان مورد نظر، زنی که پوشش عربی داشت با خشونتی غیرعادی، انگار از مرز و ناموسش دفاع میکرد به زبان خودشان سرم داد کشید...»
🔗 ادامۀ این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
#داستان_کوتاه
☑️ @ShahrestanAdab
(داستانی کوتاه از #مریم_مطهری_راد به مناسبت #اربعین حسینی در پروندۀ #ادبیات_عاشورایی)
▪️«ساعت یک ظهر روز چهارم، عمود ۱۷۰ را رد کرده بودیم که سرگروه اعلان استراحت داد. از خدا خواسته چپیدیم تو یکی از موکبها که هر چی از بیرون آرام به نظر میرسید داخل شلوغ و ملتهبی داشت. خانمها با اسباب و اثاثیه و بچه هر کدام جایی گرفته بودند و انگار سیم خاردار دورشان کشیده باشند با احتیاط از کنارشان رد میشدیم. اگر کمی زودتر بود یا اگر اینقدر خسته و کوفته نرسیده بودیم اینجا نمیماندیم و میرفتیم دنبال موکب خلوتتری! ولی تصمیم گرفته بودیم هرطور شده همینجا گوشهای هرچند دنج نباشد پیدا کنیم و حتی نشسته کمی بخوابیم. دوستان، هرکدام برای خودشان جایی باز کردند. من، هدف را گوشۀ بالای اتاق، سمت راست قرار دادم و با ببخشید، عذرخواهی میکنم و شرمندگی از روی سر و کلۀ مردم رد شدم. تا پا گذاشتم تو مکان مورد نظر، زنی که پوشش عربی داشت با خشونتی غیرعادی، انگار از مرز و ناموسش دفاع میکرد به زبان خودشان سرم داد کشید...»
🔗 ادامۀ این داستان را در سایت شهرستان ادب بخوانید.
#داستان_کوتاه
☑️ @ShahrestanAdab
Forwarded from شهرستان ادب
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #یادگاری_ها | فیلم اول
▪️شعرخوانیِ زندهیاد #قیصر_امین_پور در رثا و ستایش حماسهٔ حضرت زینب سلاماللهعلیها
(پروندهپرترهٔ قیصر امینپور و پروندهٔ #ادبیات_عاشورایی)
☑️ @Shahrestanadab
▪️شعرخوانیِ زندهیاد #قیصر_امین_پور در رثا و ستایش حماسهٔ حضرت زینب سلاماللهعلیها
(پروندهپرترهٔ قیصر امینپور و پروندهٔ #ادبیات_عاشورایی)
☑️ @Shahrestanadab
کوچهها هنوز
از دعا و گریۀ کسی معطر است،
کوچهها هنوز
داغدار مادر است،
کوچهها هنوز
یادگار غربت برادر است،
کوچهها هنوز
در به خنده وا نکردهاند،
اخم کوچهها هنوز
درهم است.
تا ابد محرم است
نشانی نشر شهرستان ادب در ایتا:
@shahrestaneadabpub
#شبیه
#علی_داوودی
#انتشارات_شهرستان_ادب
#عاشورا #ادبیات_عاشورایی #ادبیات_آئینی #امام_حسین #قیام_عاشورا #نیمایی #نیمایی_عاشورایی #شعر_معاصر #انتشارات_شهرستان_ادب #ادب_بوک
از دعا و گریۀ کسی معطر است،
کوچهها هنوز
داغدار مادر است،
کوچهها هنوز
یادگار غربت برادر است،
کوچهها هنوز
در به خنده وا نکردهاند،
اخم کوچهها هنوز
درهم است.
تا ابد محرم است
نشانی نشر شهرستان ادب در ایتا:
@shahrestaneadabpub
#شبیه
#علی_داوودی
#انتشارات_شهرستان_ادب
#عاشورا #ادبیات_عاشورایی #ادبیات_آئینی #امام_حسین #قیام_عاشورا #نیمایی #نیمایی_عاشورایی #شعر_معاصر #انتشارات_شهرستان_ادب #ادب_بوک